|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>ابوهریره رضی الله عنه > دعوت نمودن مادرش و اسلام آوردن وى
شماره مقاله : 10014 تعداد مشاهده : 379 تاریخ افزودن مقاله : 26/2/1390
|
دعوة أبي هريرة رضي الله عنه لأمه وإسلامها أخرج مسلم عن أبي هريرة رضي الله عنه قال: أدعو أُمي إلى الإِسلام وهي مشركة، فدعوتها يوماً فأسمعتني في رسول الله صلى الله عليه وسلم ما أكره. فأتيت رسول الله صلى الله عليه وسلم وأنا أبكي فقلت: يا رسول الله، إني كنت أدعو أمي إلى الإِسلام فتأبى عليَّ، وإني دعوتها اليوم فأسمعتني فيك ما أكره، فدعُ الله أن يهديَ أُمَّ أبي هريرة: فقال: «اللَّهم أهدِ أُمَّ أبي هريرة». فخرجت مستبشراً بدعوة رسول الله صلى الله عليه وسلم فلما جئت قصدت إلى الباب فإذا هو مُجاف، فسمعت أُمِّي حسَّ قدمي، فقالت: مكانك يا أبا هريرة. وسمعتُ حَصْحَصَة الماء، قال: ولبست دِرْعها، وأعجَلَت عن خمارها، ففتحتْ الباب وقالت: يا أبا هريرة، أشهد أن لا آله إلا الله وأشهد أن محمداً رسول الله. قال فرجعت إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فأخبرته فحمد الله وقال: خيراً. وأخرجه أحمد أيضاً بنحوه. كذا في الإِصابة . وأخرجه ابن سعد عن أبي هريرة رضي الله عنه أنَّه قال: والله لا يسمع بي مؤمن ولا مؤمنة إلا أحبَّني. قال قلت: وما يُعلمك ذاك؟ قال: فقال: إني كنت أدعو أُمِّي ــــ فذكر نحوه. وزاد في آخره: فجئت أسعى إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم أبكي من الفرح كما بكيت من الحزن، فقلت: أبشر يا رسول الله فقد أجاب الله دعوتك، قد هدى الله أُمَّ أبي هريرة إلى الإِسلام. ثم قلت: يا رسول الله، أدعُ الله أن يحببني وأُمي إلى المؤمنين والمؤمنات وإلى كل مؤمن ومؤمنة. فقال: «اللهمَّ حبب عُبَيْدك هذا وأُمَّه إلى كل مؤمن ومؤمنة»فليس يسمع بي مؤمن ولا مؤمنة إلا أحبَّني.
ابوهریره رضی الله عنه و دعوت نمودن مادرش و اسلام آوردن وى مسلم از ابوهریره رضی الله عنه روایت نموده، كه گفت: مادرم را در حالى كه مشرك بود، به اسلام دعوت مىنمودم. روزى او را دعوت كردم، ولى درباره پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم چیزى را شنیدم كه آن را دوست نداشتم. نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم گریه كنان آمده و عرض كردم: اى رسول خدا، مادرم را به اسلام دعوت مىنمودم ولى او ابا مىورزد، امروز او را باز دعوت كردم، و درباره تو به من چیزى گفت كه خوشم نمىآمد، بنابراین خداوند (جل جلاله) را دعا كن تا مادر ابوهریره را هدایت فرماید. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «بار خدایا، مادر ابوهریره را هدایت نما». من خوشى كنان به خاطر دعاى رسول خدا صلی الله علیه و سلم بیرون رفتم، هنگامى كه به خانه رسیدم به سوى دروازه روى آوردم، و آن را بسته یافتم، مادرم كه صداى پاهاى مرا شنید صدا زد: اى ابوهریره در جاى خود باش. و صداى آب را شنیدم. ابوهریره مىگوید: مادرم پیراهن خود را بر تن نمود و بدون این كه چادرش را بر سر نموده باشد دروازه را باز نموده گفت: اى ابوهریره، شهادت میدهم كه معبودى جز یك خدا نیست، و شهادت میدهم كه محمّد رسول خدا است. ابوهریره مىافزاید: من به طرف پیامبر خدا برگشتم و او را از قضیه باخبر ساختم، حمد خدا را به جاى آورده و خیر گفت.[1] احمد نیز مانند این را روایت نموده. این چنین در الاصابه (241/4) آمده است. ابن سعد (328/4) این را از ابوهریره رضی الله عنه روایت نموده، كه فرمود: به خدا هیچ مؤمن و مؤمنهاى از من نمىشنود مگر این كه مرا در حال دوست مىدارد. راوى مىگوید: پرسیدم: تو این را از چه مىدانى؟ راوى مىافزاید: ابوهریره گفت: مادرم را دعوت مىنمودم... و مانند آن را متذكر شده. و در آخر آن افزوده: با شتاب در حالى نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم آمدم، كه از خوشى چنان كه از حزن گریه نموده بودم، گریه مىكردم. گفتم: مژده باد به تو، اى رسول خدا، كه پرورگار دعایت را قبول نمود، و مادر ابوهریره را به اسلام هدایت فرمود. بعد گفتم: اى رسول خدا، دعا كن تا خداوند مرا و مادرم را براى همه مؤمنین و مؤمنات، و براى هر مؤمن و مؤمنه محبوب بگرداند، پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «بار خدایا، این بندهات را، و مادرش را براى هر مؤمن و مؤمنهاى محبوب بگردان». به این لحاظ هیچ مؤمن و مؤمنهاى از من نمىشنود، مگر این كه مرا دوست مىدارد.
[1] مسلم (6279) و احمد به شمارهی (8242).
از کتاب: حیات صحابه، مؤلّف علّامه شیخ محمّد یوسف كاندهلوى، مترجم: مجیب الرّحمن (رحیمى)، جلد اول، به همراه تحقیق احادیث کتاب توسط:محمد احمد عیسی (به همراه حکم بر احادیث بر اساس تخریجات علامه آلبانی) مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|