|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>ضمام بن ثعلبه رضی الله عنه > اسلام آوردن وی
شماره مقاله : 10018 تعداد مشاهده : 650 تاریخ افزودن مقاله : 26/2/1390
|
دعوة ضِمام بن ثعلبة في بني سعد بن بكر وفود ضمام على النبي صلى الله عليه وسلم وخبره معه و دخوله في الإِسلام أخرج ابن إسحاق عن ابن عباس رضي الله عنهما قال: بعث بنو سعد بن بكر ضِمامَ بن ثعلبة وافداً إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فقدم إليه وأناخ بعيره على باب المسجد ثم عقله، ثم دخل المسجد ورسول الله صلى الله عليه وسلم جالس في أصحابه؛ وكان ضِمام رجلاً جَلْداً أشعرَ ذا غديرتين، فأقبل حتى وقف على رسول الله صلى الله عليه وسلم في أصحابه. فقال: أيُّكُم ابن عبد المطلب؟ فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم «أنا ابن عبد المطلب». فقال: أمحمد؟ قال: «نعم». قال: يا ابن عبد المطلب، إنِّي سائلك ومُغَلِّظ عليك في المسألة فلا تَجدنَّ في نفسك. قال: لا أجد في نفسي فسَلْ عمَّا بدا لك» فقال: أنشدك الله الهك وإلَه من كان قبلك واله من هو كائن بعدك: آلله بعثك إلينا رسولاً؟ قال: «اللَّهمَّ نعم» قال: فأنشدك الله الهك واله من كان قبلك واله من هو كائن بعدك؛ آلله آمرك أن تأمرنا أن نعبده وحده ولا نشرك به شيئاً، وأن نخلع هذه الأنداد التي كان آباؤنا يعبدون؟ قال: «اللَّهمَّ نعم». قال: فأنشدك الله الهكَ واله من كان قبلك واله من هو كائن بعدك: آلله أمرك أن نصلي هذه الصلوات الخمس؟ قال: «اللهم نعم» قال: ثم جعل يذكر فرائض الإِسلام فريضة فريضة: الزكاة، والصيام، والحج، وشرائع الإِسلام كلّها، ينشده عند كل فريضة منها كم ينشده في التي قبلها، حتى إذا فرغ قال: فإنِّي أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أنَّ محمداً رسول الله، وسأؤدي هذه الفرائض وأجتنب ما نهيتني عنه، ثم لا أزيد ولا أنقص؛ ثم انصرف إلى بعيره راجعاً. قال فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم «إنْ صدق ذو العقيصتين دخل الجنة».
إسلام بني سعد وقول ابن عباس في ضمام قال: فأتى بعيره فأطلق عِقاله ثم خرج حتى قدم على قومه، فاجتمعوا إليه، فكان أوَّل ما تكلم أنْ قال: بئست اللات والعزَّى. فقالوا: مَهْ يا ضمام، إتَّقِ البرص، إتَّقِ الجُذام، اتَّقِ الجنون فقال: ويلكم إنَّهما ــــ والله ــــ لا يضران ولا ينفعان. إنَّ الله قد بعث رسولاً، وأنزل عليه كتاباً إستنقذكم به مما كنتم فيه، وإني أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له وأن محمداً عبده ورسوله، وقد جئتكم من عنده بما أمركم به ما نهاكم عن. قال فوالله، ما أمسى من ذلك اليوم وفي حاضره رجل ولا امرأة إلا مسلماً. قال يقول ابن عباس رضي الله عنهما: فلما سمعنا بوافدِ قومٍ كان أفضل من ضِمام بن ثعلبة، وهكذا رواه الإِمام أحمد من طريق ابن إسحاق وأبو داود نحوه من طريقه؛ وعند الواقدي: فما أمسى في ذلك اليوم في حاضره رجل ولا امرأة إلا مسلماً، وبنَوا المساجد، وأذّنوا بالصلاة. كذا في البداية . وأخرجه الحاكم أيضاً في المستدرك من طريق ابن إسحاق بنحوه ثم قال: قد اتفق الشيخان على إخراج ورود ضمام المدينة ولم يسق واحد منهما الحديث بطوله، وهذا صحيح. انتهى؛ ووافقه الذهبي فقال: صحيح.
دعوت نمودن ضِمام بن ثعلبه در بنى سعد بن بكر، آمدن ضمام به نمایندگى از قومش نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم و گفتگوى او با پیامبر صلی الله علیه و سلم و اسلام آوردنش ابن اسحاق از ابن عبّاس (رضىاللَّه عنهما) روایت نموده كه گفت: بنى سعد بن بكر، ضمام بن ثعلبه را به عنوان نماینده خود نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم فرستادند. وى نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم آمد، شتر خود را در دروازه مسجد خوابانید، و بعد بر پاى آن عقال بست، و داخل مسجد گردید و پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم در میان اصحاب خود نشسته بود. ضمام مردى بود شدید و نیرومند و موى انبوهى داشت، كه موهاى خود را به دو شكل گیسو بافته بود، او همچنان پیش آمد تا این كه در مقابل پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم در میان اصحابش ایستاد و پرسید: كدام یكى از شما پسر عبدالمطلب است؟ پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم پاسخ داد: «من پسر عبدالمطلب هستم». پرسید: آیا تو محمّد هستى؟ فرمود: «بلى». ضمام گفت: اى پسر عبدالمطلب من ازتو سئوالاتى مىكنم، و در سئوال هایم ازتو شاید درشتى هم بكنم ولى مبادا كه از من ناراحت شده و خشمگین شوى. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «هر چه مىخواهى بپرس من در دلم از تو ناراحت نخواهم شد». ضمام گفت: من تو را بهخداى خودت و خداى آنانى كه پیش از تو بودند، و پس از تو مىآیند سوگند میدهم، كه آیا تو را خداوند به سوى ما به عنوان رسول فرستاده است؟ رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: «بار خدایا، بلى». گفت: تو را به اللَّه خداى خودت و خداى كسانى كه قبل از تو بودند و خداى كسانى كه بعد از تو مىآیند، سوگند مىدهم، كه آیا خداوند به تو دستور داده تا ما را به این كار مأمور سازى كه او را به تنهایى بپرستیم و براى او چیزى را شریك نیاوریم، و این بتها و شركایى را كه پدران مان مىپرستیدند دیگر پرستش نكنیم؟ پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «بار خدایا، بلى». ضماد گفت: تو را به اللَّه خداى خودت و خداى كسانى كه قبل از تو بودند، و بعد از تو مىآیند سوگند مىدهم، كه آیا خداوند به تو دستور داده است تا این نمازهاى پنجگانه را برپا داریم؟ فرمود: «بار خدایا، بلى». راوى مىگوید: سپس یك یك فرایض اسلام را چون: زكات، روزه، حج و بقیه شرایع آن را در مجموع نام مىبرد، و پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم را در وقت یاد نمودن هر یك از آن فریضهها چون ماقبلش سوگند مىداد، تا این كه فارغ گردید، (و پس از آن) گفت: شهادت مىدهم كه معبودى جز یك خدا نیست، و شهادت مىدهم كه محمّد رسول خداست، و این فرایض را همه به جاى خواهم آورد، و از آنچه مرا نهى نمودهاى اجتناب خواهم نمود، و از این كم و زیادى هم نمىكنم، بعد از آن برخاسته و به طرف شتر خود برگشت. راوى مىگوید: پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: «اگر صاحب دو گیسو راست بگوید به بهشت خواهد رفت.» اسلام آوردن بنى سعد و قول ابن عبّاس درباره ضمام ابن عبّاس (رضىاللَّه عنهما) میگوید: او نزد شتر خود آمد، عقال آن را باز نموده بیرون گردید، تا این كه نزد قوم خود آمد، همه آنها نزدش جمع شدند، اوّلین حرفى كه وى زد این بود كه گفت: مرگ به لات و عزى. قومش به او گفتند: اى ضمام آرام باش و این را مگو، و از برص، جذام و جنون[1] بترس!! گفت: واى بر شما، آن دو به خدا سوگند، نفع و ضررى نمى توانند برسانند. و خداوند (جل جلاله) پیامبرى فرستاده است، و بر وى كتابى نازل نموده، و به واسطه آن شما را از آنچه در آن قرار دارید، نجات مىدهد، و من شهادت مىدهم كه معبودى جز خداى واحد و لاشریك نیست، و محمّد بنده و رسول اوست، و من از نزد او به آنچه شما را به آن امر كرده و از آنچه شما را نهى نموده آمدهام. ابن عبّاس (رضىاللَّه عنهما) مىگوید: به خدا سوگند، آن روز شام نشده بود كه همه افراد قریه وى اعم از مرد و زن مسلمان شدند. ابن اسحاق مىگوید: ابن عبّاس (رضىعنهما) مىگفت: ما نماینده قومى را بهتر از ضمام بن ثعلبه سراغ نداریم.[2] و همچنین این را امام احمد از طریق ابن اسحاق روایت نموده، و ابوداود مانند آن را از طریق وى روایت كرده است. نزد واقدى آمده: آن روز در قریهاش بیگاه نشده بود كه همه، مرد و زن ایمان آورده و مسلمان شدند، مساجد را بنا نموده و براى نماز اذان گفتند. این چنین در البدایه (60/5) آمده است. روایت قبلى را همچنان حاكم در المستدرك (54/3) از طریق ابن اسحاق مثل این روایت نموده، و بعد گفته است: بخارى و مسلم در روایت نمودن ورود ضمام به مدینه اتفاق نمودهاند، ولى هیچ یك از آنها حدیث را به این طولش روایت ننموده، و این حدیث صحیح است. ذهبى با وى درین قول موافقه نموده و مىگوید: صحیح است.
[1] برص، پيسى، لكه و پيس: لكههاى سفيد كه روى پوست بدن پيدا مىشود، بيمارى پوستى كه با سفيد شدن يا بى رنگ شدن قسمتى از پوست بدن و پررنگ شدن قسمتهاى اطراف آن مشخص مىشود. اما جذام، آكله، داءالاسد، خوره: بيمارى مزمن كه با سيل آن شبيه به باسيل سل است، و بر دو قسم مىباشد: يك قسم آن داراى عوارضى از قبيل بر امدگىهاى مسى رنگ در روى پوست بدن مىباشد كه به تدريج تغيير مىكند و تبديل به زخم و جراحت مىشود. قسم ديگر آن عبارت است از لكههاى سفيد شبيه به برص و بى حسى بعضى از اعضاى بدن از قبيل بينى و دست و پا كه گوشت آنها را فاسد مىكند و از ميان مىبرد، دوره كمون آن بسيار طولانى است و ممكن است به ده يا پانزده سال برسد. ولى جنون و يا ديوانگى، زايل شدن عقل، تباه گشتن عقل، حالت ديوانگى است كه گاه گاه در انسان بروز مىكند. به نقل از فرهنگ عميد. م. [2] حسن. ابن اسحاق آنگونه که در سیرهی ابن هشام (4/ 149 ، 150) و احمد (6/ 254- 265) ابوداود (487) و حاکم (3/ 54 ، 55) آمده است.
از کتاب: حیات صحابه، مؤلّف علّامه شیخ محمّد یوسف كاندهلوى، مترجم: مجیب الرّحمن (رحیمى)، جلد اول، به همراه تحقیق احادیث کتاب توسط:محمد احمد عیسی (به همراه حکم بر احادیث بر اساس تخریجات علامه آلبانی) مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|