|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>عمرو بن مرة الجهنی رضی الله عنه
شماره مقاله : 10019 تعداد مشاهده : 367 تاریخ افزودن مقاله : 29/2/1390
|
دعوة عمرو بن مرة الجهني رضي الله عنه في قومه
رؤيا عمرو في أمر بعثته عليه السلام أخرج الرُوياني وابن عساكر عن عمرو بن مُرَّة الجُهني رضي الله عنه قال: خرجنا حجّاجاً في الجاهلية في جماعة من قومي، فرأيت في المنام وأنا بمكَّة نوراً ساطعاً من الكعبة حتى أضاء لي جبل يثرب وأشعر جهينة، وسمعت صوتاً في النور وهو يقول: إنقشعت الظلماء، وسطع الضِّياء، وبُعث خاتم الأنبياء. ثم أضاء لي إضاءة أُخرى حتى نظرت إلى قصور الحيرة، وأبيضِ المدائن، وسمعت صوتاً في النّور وهو يقول: ظهر الإِسلام، وكسرت الأصنام، ووُصلت الأرحام. فانتبهت فزعاً فقلت لقومي: والله ليحدُثنَّ في هذا الحيِّ من قريش حَدَث، فأخبرتهم بما رأيت. دخول عمرو على النبي صلى الله عليه وسلم وقصة إسلامه فلما انتهيت إلى بلادنا جاء الخبر أنَّ رجلاً يقال له أحمد قد بُعث، فخرجت حتى أتيته وأخبرته بما رأيت، فقال: «يا عمرو بن مرَّة، أنا النبيّ المرسل إلى العباد كافّة، أدعوهم إلى الإِسلام، وآمرهم بحقن الدماء، وصِلَة الأرحام، وعبادة الله وحده، ورفض الأصنام، وبحجِّ البيت، وصيام شهر رمضان ــــ شهر من إثني عشر شهراً ــــ، فمن أجاب فله الجنة، ومن عصى فله النَّار، فآمن يا عمرو يؤمنك الله من هول جهنم». فقلت: أشهد أن لا إله إلا الله وأنَّك رسول الله، آمنت بكل ما جئتَ به من حلال وحرام، وإنْ رَغِم ذلك كثير من الأقوام. ثم أنشدته أبياتاً قلتها حين سمعت به ــــ وكان لنا صنم وكان أبي سادنَه، فقمت إليه فكسرته ثم لحقت بالنبي صلى الله عليه وسلم وأنا أقول ــــ: شهدتُ بأن الله حق وإنني لآلهة الأحجار أول تارك وشمَّرت عن ساقي الإِزار مهاجراً أجوب إليك الوَعْثَ بعد الدَّكادك لأصحبَ خير النَّاس نفساً ووالداً رسول مليك النَّاس فوق الحبائك فقال النبي صلى الله عليه وسلم «مرحباً بك يا عمرو».
بعثه عليه السلام عَمْراً للدعوة إلى قومه ووصيته له فقلت: بأبي أنت وأمي أبعث بي إلى قومي لعلَّ الله أن يمنَّ بي عليهم كما منَّ بك عليَّ، فبعثني فقال: «عليك بالرِّفق والقول السديد، ولا تكنْ فظَّاً، ولا متكبِّراً، ولا حسوداً». فأتيت قومي فقلت: يا بني رِفاعة، بل يا معشر جُهينة، إنِّي رسولُ رسولِ الله إليكم، أدعوكم إلى الإِسلام، وآمركم بحقن الدماء، وصِلَة الأرحام، عبادة الله وحده، ورفض الأصنام، وبحجِّ البيت، وصيام شهر رمضان ــــ شهر من إثني عشر شهراً ــــ فمن أجاب فله الجنَّة، ومن عصى فله النَّار. يا معشر جُهينة، إنَّ الله جعلكم خيار من أنتم منه، وبغَّض إليكم في جاهليكم ما حبِّب إلى غيركم من العرب، فإنهم كانوا يجمعون بين الأختين والغزاة في الشهر الحرام، ويخلُف الرجل على إمرأة أبيه، فأجيبوا هذا النبي المرسل من بني لؤي بن غالب تنالوا شرف الدنيا وكرامة الآخرة. فما جاءني إلا رجل منهم فقال: يا عمرو بن مرَّة، أمرَّ الله عيشَك، أتأمرنا برفض آلهتنا، وأن نفرِّق جمعنا، وأن نخالف دين آبائنا الشيم العلى إلى ما يدعونا إليه هذا القرشي من أهل تِهامة؟ لا حبّاً ولا كرامة. ثم أنشأ الخبيث يقول: إنَّ ابن مرَّة قد أتى بمقالة ليست مقالة من يريد صلاحاً إنِّي لأحسب قولَه وفِعالَه يوماً وإن طال الزمان ذُباحا ليسفِّه الأشياخ ممن قد مضى مَنْ رامَ ذلك لا أصاب فلاحا فقال عمرو: الكاذب مني ومنك أمرَّ الله عيشه، وأبكم لسانه، وأكمه إنسانه، قال فوالله ما مات حتى سقط فوه، وعمي، وخرف، وكان لا يجد طعم الطَّعام.
قدوم عمرو مع من أسلم من قومه إلى النبي صلى الله عليه وسلم وكتابه لهم فخرج عمرو بمن أسلم من قومه حتى أتَوا النبي صلى الله عليه وسلم فحيَّاهم ورحبَّ بهم، وكتب لهم كتاباً هذه نسخته: بسم الله الرحمن الرحيم. هذا كتاب من الله العزيز، على لسان رسوله، بحقَ صادق وكتاب ناطق مع عمرو بن مرة لجهينة بن زيد: إن لكم بطون الأرض وسهولها، وتِلاع الأودية وظهورها، على أن ترعوا نباتها وتشربوا ماءها، على أن تؤدوا الخُمس، وتصلوا الخَمس، وفي الغنيمة والصريمة شاتان إِذا اجتمعتا فإن فرقتا فشاة شاة. ليس على أهل المثيرة صدقة، ولا على الواردة لبقة، والله شهيد على ما بيننا ومن حضر من المسلمين. كتاب قيس بن شمّاس». كذا في كنز العمال : وأخرجه أيضاً أبو نُعيم بطوله؛ كما في البداية والطبراني بطوله كما في المجمع .
دعوت عمرو بن مره جهنى (رضىاللَّه عنه) درمیان قومش رؤیاى عمرو درباره مبعوث شدن پیامبر صلی الله علیه و سلم رویانى و ابن عساكر از عمرو بن مره جهنى رضی الله عنه روایت نمودهاند كه گفت: در گروهى از قوم مان در جاهلیت به خاطر اداى حج بیرون رفتیم، در خواب در حالى كه در مكه بودم نور درخشندهاى را دیدم كه از كعبه بلند شد، حتى كوه یثرب و اشعر جهینه[1] را برایم روشن گردانید، و از میان نور صدایى را شنیدم كه مىگفت: تاریكى برچیده شد و روشنى درخشید و گسترش یافت، و خاتم الانبیاء مبعوث شد. بعد از آن روشنى دیگرى برایم پیدا شد، حتى در همین روشنایى قصرهاى حیره، و مدائن را دیدم، و صدایى را از نور شنیدم كه مىگفت: اسلام ظهور نمود، و بتها شكسته شد، و ارحام وصل گردید، از خواب با ترس و هراس بیدار شدم، و به قومم گفتم: به خدا سوگند، در این قریه قریش حادثه جدیدى رخ دادنى است، و آنها را از آنچه در خواب دیده بودم خبر دادم. داخل شدن عمرو نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم و حكایت اسلام وى هنگامى كه به شهرمان برگشتم، خبر رسید مردى كه به او احمد گفته مىشد، به پیامبرى مبعوث شده است. با شنیدن این خبر بیرون آمدم، تا این كه نزدش آمده و او را از آنچه دیده بودم، خبر دادم. فرمود: «اى عمرو بن مره، من نبى فرستاده شده براى همه بندگان هستم، آنها را به سوى اسلام دعوت مىكنم، و به جلوگیرى از خون ریزى، صله رحم، عبادت خداوند به تنهاىاش، كنار گذاشتن بتها، حج خانه خدا، و روزه رمضان - كه ماهى از جمله دوازده ماه است - دستور مىدهم. كسى كه اینها را پذیرفت و قبول نمود برایش جنت است، و كسى كه نافرمانى نمود، برایش آتش است. و تو اى عمرو ایمان بیاور، خداوند تو را از اهوال جهنم در امان مىدارد». گفتم: شهادت مىدهم كه معبودى جز یك خدا نیست، و تو رسول خدا هستى، به همه حلال و حرام هایى كه آوردهاى ایمان آوردم، اگر چه كه اكثر قومها از قبول این، سرباز زدهاند. بعد از آن ابیاتى را برایش خواندم، كه هنگام شنیدن خبر بعثتش سروده بودم - ما بتى داشتیم كه پدرم پرده دار آن بود، من برخاسته آن را شكستم، بعد از آن در حالى كه این ابیات را مىخواندم خود را به پیامبر صلی الله علیه و سلم رسانیدم: شَهِدُت بِأَنَّ اللَّهَ حَقٌ وَ اَنَّنِى لَاَلِهَه الاحْجَارِ اَوَّلُ تَارِكِ وَ شَمَّرْتُ عَنْ سَاقِىَ الاِزَارَ مُهَاجِراً اَجُوْبُ اِلَیكَ الوَعْثَ بَعْدَ الدَّكَادِكِ لَأَصْحَبَ خَیرَالنَّاسِ نَفْساً وَ والِداً رَسُوْلَ مَلِیكِ النَّاسِ فَوْقَ الحَبَائِكِ ترجمه: «گواهى دادم كهاللَّه حق است، و من اول كسى هستم كه خدایان سنگى را ترك مىكنم، و با برزدن شلوارم تا به ساقها به عنوان مهاجر، با قطع نمودن و بریدن راههاى صعب العبور و زمینهاى سخت مىخواهم خود را به تو برسانم، تا هم صحبت كسى باشم كه به اعتبار خودش و نسبش از همه مردم بهتر است،هم صحبت مردى كه او فرستاده پادشاه مردم فوق آسمانهاست». پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: «مرحبا به تو اى عمرو». پیامبر صلی الله علیه و سلم و فرستادن عمرو جهت دعوت به سوى قومش و وصیت پیامبر صلی الله علیه و سلم به او گفتم: پدر و مادرم فدایت، مرا به سوى قومم روانه كن، شاید خداوند توسط من بر آنها منّت گذارد چنان كه توسط تو برمن منّت گذاشت، (و اسلام بیاورند). پیامبر صلی الله علیه و سلم مرا فرستاد و فرمود: «ملایمت و سخن راست و قاطع را در نظر داشته باش، و درشتخوى و متكبر و حسود مباش». نزد قومم آمده گفتم: اى بنى رفاعه، اى گروه جهینه، من فرستاده پیامبر خدا به سوى شما هستم، شما را به سوى اسلام دعوت مىكنم، و به جلوگیرى از خونریزى، ایجاد صله رحم، عبادت خداوند به تنهایىاش، كنار گذاردن بتها، حج خانه، روزه ماه رمضان - كه یك ماه از دوازده ماه است - دستور مىدهم، كسى كه قبول مىكند برایش جنت، و كسى كه نافرمانى مىكند، برایش آتش است. اى گروه جهینه، خداوند شما رااز میان عربها بهتر گردانیده است، و در جاهلیت تان چیزهایى را كه براى غیرتان محبوب گردانیده بود، براى شما مبغوض و بد قرار داده است. تعدادى از آنها چنین عادت داشتند كه یك شخص دو خواهر را (در حالى كه هر دوى آنها حیات داشتند) به نكاح مىگرفت و درماه حرام دست به جنگ مىزدند، و مردانى از آنها زن پدرش - (مادر اندر خود) - را به نكاح خود در مىآورد. پس این نبى مرسل از بنى لؤى بن غالب را قبول كنید، به این صورت عزت دنیا را به دست آورده و كرامت آخرت نصیب تان مىگردد. كس دیگرى جز یكتن ازآنها سویم نیامد، او آمده گفت: اى عمرو بن مره، خداوند زندگیت را تلخ كند، آیا ما را به كنار گذاشتن خدایان مان، دستور مىدهى كه جماعت مان را متفرّق سازیم، و از دین عالى و بهتر پدران مان مخالفت كنیم و به آنچه بپیوندیم كه این قریشى از اهل تهامه به سوى آن فرا مىخواند؟! این گفته و دعوت تو قابل قبول نبوده و نمىسزد كه از آن استقبال گردد. بعد از آن، خبیث این شعر را سرود: اِنَّ ابنَ مُرَّه قَد اَتَى بِمَقَالَه لَیسَتْ مَقَالَه مَنْ یرِیدُ صَلَاحاً اِنِّىْ لَأَ حْسَبُ قَوْلَهُ وَ ِفعَالَهُ یوْماً و اِنْ طاَلَ الزَّمَانُ ذُبَاحًا لَیسِفّه الاَشْیاخَ مِمَّنْ قَدْ مَضَى مَنْ رَامَ ذلِكَ لا اَصَابَ فَلاحًا ترجمه: «ابن مره دعوتى را با خود آورده است كه خود مقاله و یا دعوت كسى كه خواهان اصلاح باشد،نیست. من قول و فعل او را اگر چه زمان طول بكشد، دردى در گلو مىپندارم، او این دعوت را به خاطرى آورده است كه بزرگان گذشته ما را احمق بداند، ولى كسى كه در این راه گام بردارد كامیاب نمىشود». عمرو در پاسخ به وى گفت: هر یكى از ما كه دروغگو باشد خداوند زندگىاش را تلخ سازد، زبانش را گنگ نماید، و چشم هایش را كور سازد. عمرو مىگوید: به خدا سوگند، قبل از وفاتش، دندانهایش ریخت، كور شد، عقل و فكرش مختل گردید، و مزه طعام را نمىدانست. آمدن عمرو با كسانى كه از قومش اسلام آوردند نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم ، و نامه پیامبر صلی الله علیه و سلم به آنها بعد از آن عمرو با كسانى كه از قومش اسلام آورده بودند بیرون رفتند، تا این كه نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم آمدند، و پیامبر صلی الله علیه و سلم آنها را خوش آمد گفته و از ایشان استقبال كرد، و به آنان نامهاى نوشت كه این نسخه آن است: (بِسمِاللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ. هَذَا كِتَابُ مِنَ اللَّهِ العَزِیزِ، عَلَى لِسَانِ رَسُوْلِهِ، بِحَقٍّ صَادِقٍ وَ كِتَابٍ نَاطِقٍ، مَعَ عَمْرِوبنِ مُرَّهالِجُهَینَه ابنِ زَیدٍ: اِنَّ لَكُمْ بُطُوْنَ الاَرْضِ وَ سَهُوُلَهَا، وَ تِلاَعَ الاَوْدِیه وَ ظُهُورَهَا، عَلَى اَنْ تَرْعَوا نَبَاتَهَا وَ تَشْرَبُوا مَاءَهَا، عَلَى اَنْ تُؤَدُّو الخُمُسَ، وَ تُصَلُّوا الخَمْسَ، وَ فِى الغُنَیمَه وَ الصُّرَیمَه شَاتَانِ اِذَا اجْتَمَعَتَا فَاِنْ فُرِّقَتَا فَشَاه شَاه، لَیسَ عَلَى اَهْلِ المُثِیرَه صَدَقَه وَ لَا عَلىَ الوَارِدَه لَبِقَه، وَاللَّهُ شَهِیدَ عَلَى مَا بَینَنَا وَ مَنْ حَضَر مِنَ المُسْلِمِین. كِتَابُ قَیسِ بنِ شَمَّاسٍ). ترجمه: «به نام خداوند بخشاینده مهربان. این نامهاى است از جانب خداوند غالب، بر زبان رسولش، كه او را به حق و كتاب ناطق مبعوث نموده، با عمرو بن مره براى جهینه بن زید: كه براى شما بطون زمین و جاهاى هموار آنست، و همچنین قله وادىها و پشت آنها، بر این كه گیاهان آن را بچرانید و از آبهایش بنوشید، در مقابل این كه خمس را ادا كنید، و نمازهاى پنجگانه را برپا دارید. در صورت تجمع بزها و گوسفندان، دو گوسفند است (در حالى كه بالغ بر حدنصاب باشد) ولى در صورت جدایى آنها یك گوسفند یك گوسفند است. بر گاوهایى كه قلبه[2] مىكنند صدقه نیست، و همچنین بر شترهاى آبكش، خداوند و مسلمانان حاضر، بر این پیمان ما شاهد اند. كتاب قیس بن شماس». این چنین در كنزالعمال (64/7) آمده، و همچنین ابونعیم این را به درازیش، چنان كه در البدایه (351/2) آمده، روایت نموده است، و طبرانى آن را به طولش، چنان كه در المجمع (244/8) آمده، روایت كرده است.
[1] نام كوهى است از قبيله جهينه در نزديك بحر. [2] قلبه مىكنند: شخم مىزنند.
از کتاب: حیات صحابه، مؤلّف علّامه شیخ محمّد یوسف كاندهلوى، مترجم: مجیب الرّحمن (رحیمى)، جلد اول، به همراه تحقیق احادیث کتاب توسط:محمد احمد عیسی (به همراه حکم بر احادیث بر اساس تخریجات علامه آلبانی) مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|