|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>زیاد بن حارث صدائی رضي الله عنه > نامه وی به قومش
شماره مقاله : 10023 تعداد مشاهده : 412 تاریخ افزودن مقاله : 31/2/1390
|
كتاب زياد بن الحارث الصُّدَائي إلى قومه أخرج البيهقي عن زياد بن الحارث الصُّدائي رضي الله عنه قال: أتيت رسول الله صلى الله عليه وسلم فبايعته على الإِسلام، فأُخبرت أنَّه قدْ بعث جيشاً إلى قومي، فقلت: يا رسول الله، أردُدِ الجيش وأنا لك بإسلام قومي وطاعتهم. فقال لي: «إذهب فردَّهم» فقلت: يا رسول الله، إنَّ راحلتي قد كلَّت، فبعث رسول الله صلى الله عليه وسلم رجلاً فردَّهم. قال الصُّدائي: وكتبت إليهم كتاباً فقدم وفدهم بإسلامهم، فقال لي رسول الله صلى الله عليه وسلم «يا أخا صُداء، إنَّك لمُطاع في قومك فقلت: بل الله هداهم للإِسلام. فقال: «أفَلا أُؤمرك عليهم؟» قلت: بلى يا رسول الله، قال: فكتب لي كتاباً أمَّرني. فقلت: يا رسول الله، مُرْ لي بشيء من صدقاتهم. قال: «نعم» فكتب لي كتاب آخر. قال الصُّدائي ــــ وكان ذلك في بعض أسفاره ــــ فنزل رسول الله صلى الله عليه وسلم منزلاً فأتاه أهل ذلك المنزل يشكون عاملهم ويقولون: أَخَذَنا بشيء كان بيننا وبين قومه في الجاهلية، فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم «أوَ فعل ذلك؟» قالوا: نعم. فالتفت رسول الله صلى الله عليه وسلم إِلى أصحابه وأنا فيهم فقال: «لا خير في الإِمارة لرجل مؤمن». قال الصُّدائي: فدخل قوله في نفسي. ثم أتاه آخر فقال يا رسول الله، أعطني. فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم «من سأل الناس عن ظهر غِنًى فصُداع في الرأس وداء في البطن». فقال السائل: أعطني من الصدقة. فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم «إنَّ الله لم يرضَ في الصدقات بحكم نبي ولا غيره حتى حكم هو فيها، فجزَّأها ثمانية أجزاء، فإِن كنت من تلك الأجزاء أعطيتك». قال الصُّدائي فدخل ذلك في نفسي أنِّي غني وأني سألته من الصدقة ــــ فذكر الحديث، وفيه: فلما قضى رسول الله صلى الله عليه وسلم الصلاة أتيته بالكتابين فقلت: يا رسول الله أعفني من هذين، فقال: «ما بدا لك»، فقلت: سمعتك يا رسول الله تقول: لا خير في الإِمارة لرجل مؤمن» وأنا أؤمن بالله وبرسوله: وسمعتك تقول للسائل: «من سأل الناس عن ظهر غنًى فهو صُداع في الرأس وداء في البطن»؛ وسألتك وأنا غني فقال: «هو ذاك، فإن شئت فاقبل وإن شئت فدَعْ». فقلت: أدَعُ. فقال لي رسول الله صلى الله عليه وسلم «فدُلَّني على رجل أؤمره عليكم»، فدللته على رجل من الوفد الذين قدموا عليه فأمَّره عليه. كذا في البداية ، وأخرجه أيضاً بطوله البغوي وابن عساكر؛ وقال: هذا حديث حسن؛ كما في الكنز . وأخرجه أحمد أيضاً بطوله، كما في الإِصابة ، وأخرجه الطبراني أيضاً بطوله. قال الهيثمي : وفيه عبد الرحمن بن زياد بن أنْعم وهو ضعيف، وقد وثَّقه أحمد بن صالح ورد على من تكلَّم فيه وبقية رجاله ثقات.
نامه زیاد بن حارث صدایى رضی الله عنه به قومش بیهقى از زیاد بن حارث صدایى رضی الله عنه روایت نموده، كه مىگوید: نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم آمده و با وى بر اسلام بیعت نمودم، به من خبر داده شد كه پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم لشكرى را به سوى قومم فرستاده است. گفتم: اى رسول خدا: ارتش را برگردان، من مسؤولیت اسلام آوردن و طاعت قومم را برایت به عهده مىگیرم. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «برو و آنها را برگردان» عرض كردم: اى رسول خدا، سواریم از پاى افتاده است، رسول خدا صلی الله علیه و سلم، مرد دیگرى را فرستاد و آنها را برگردانید. صدایى مىگوید: من براى قومم نامهاى نوشتم، كه بر اثر آن وفد آنها با خبر اسلام آوردنشان رسید. رسول خدا صلی الله علیه و سلم به من فرمود: «اى برادر صدایى، قومت از تو فرمان مىبرند». عرض كردم: بلكه خداوند آنها را به اسلام هدایت نموده است. گفت: «آیا تو را بر آنها امیر مقرر نكنم؟» پاسخ دادم: بلى اى رسول خدا. مىگوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم نامهاى به من نوشت و مرا امیر مقرر نمود. پس از آن درخواست نمودم، كه اى پیامبر خدا، چیزى از صدقههاى آنان را به من اختصاص ده. فرمود: «بلى». و در این ارتاط نامه دیگرى برایم نوشت. صدایى مىگوید - این در برخى مسافرتهاى پیامبر صلی الله علیه و سلم بود - پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم در یك جا پایین آمد، اهل آن دیار نزدش آمده و از حاكم خود به او شكایت نموده مىگفتند: ما را به خاطر چیزى كه در میان ما و قومش در جاهلیت وجود داشت مؤاخذه نمود (و بر ما ظلم روا داشت)، پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: «آیا او این كار را نموده است؟» پاسخ دادند: بلى. پیامبر صلی الله علیه و سلم بعد از آن به طرف اصحاب خود متوجّه شد، كه من نیز در میان آنها قرار داشتم، و گفت: «در امارت براى مرد مؤمن خیرى نیست.»[1]. صدایى مىگوید: قول وى در نفسم جاى گرفت. بعد از آن فرد دیگرى نزدش آمده گفت: اى رسول خدا، به من بده. پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: «كسى كه از مردم در حال غنا طلب نماید، باعث دردى در سر و دردى در شكم است». سایل گفت: از صدقه به من بده. پیامبر صلی الله علیه و سلم پاسخ داد: «خداوند در صدقات نه به حكم نبى رضایت داده و نه به غیر از وى، بلكه خودش در آن فیصله و حكم نموده، و آن را به هشت جزء تقسیم كرده، اگر مشمول آن اجزاء باشى به تو مىدهم».[2] صدایى مىگوید: این نیز در نفسم جاى گرفت، كه من غنى هستم و از وى از مال صدقه خواست... حدیث را متذكر شده، و در آن آمده: هنگامى كه پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم نماز را به جاى آورد هر دو نامه را گرفته نزدش آمده گفتم: اى رسول خدا، من را ازین دو معاف فرما. پرسید: «چه نظر جدیدى براى تو پیدا شده است؟» پاسخ دادم: اى رسول خدا، از تو شنیدم كه مىگفتى: «در امارت براى مرد مؤمن خیرى نیست». و من به خدا و رسولش ایمان دارم و از تو شنیدم كه به سایل گفتى: «كسى كه از مردم در حال غنا طلب نماید، باعث دردى در سر و دردى در شكم است». من آن را از تو در حالى خواستم كه غنى هستم. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود:«مسئله همین طور است، اگر خواسته باشى آن را قبول كن و اگر خواسته باشى آن را بگذار». عرض كردم: آن را مىگذارم. پیامبر صلی الله علیه و سلم به من گفت: «مردى را به من نشان بده كه وى را بر شما امیر مقرر كنم»، او را به مردى از وفدى كه نزدش آمده بودند دلالت نمودم، واو همان مرد را بر آنان امیر مقرر نمود.[3] این چنین در البدایه (83/5) آمده، و این را همچنین بغوى و ابن عساكر به طول آن، چنان كه در الكنز (38/7) آمده، روایت كردهاند، و ابن عساكر گفته: حسن است. احمد نیز این را به درازىاش، چنان كه در الاصابه (557/1) آمده روایت نموده، و همچنان طبرانى آن را به طولش روایت كرده است. هیثمى (204/5) مىگوید: در این روایت عبدالرحمن بن زیاد بن انعم آمده كه ضعیف مىباشد، ولى احمد بن صالح وى را ثقه دانسته و بر كسى كه درباره وى چیزى گفته رد نموده، و بقیه رجال وى ثقهاند.
[1] رسول خدا صلی الله علیه و سلم امارت را براى مؤمنى كه بر خود از واقع شدن در فتنه، عدم مراعات عدالت و امانت مىهراسد خوب نمىبيند، ولى اگر مسلمانى كه خود را قوى و امين احساس مىكند، و معتقد است كه از عهده اين امانت و مسؤوليت برآمده مىتواند، احراز امارت برايش باكى ندارد وحتى در بعض اوقات به عهده گرفتن آن برايش لازمى نيز مىباشد. [2] اشاره به اين آيه قرآن كريم است كه خداوند مستحقين صدقات را در آن معرفى مىكند: (انما الصدقات للفقراء والمساكين والعاملين عليها والمؤلفه قلوبهم و فى الرقاب و الغارمين و فى سبيلاللَّه و ابن السبيل).(التوبه: 60) ترجمه: «زكات مخصوص فقرا و مساكين و كاركنانى است كه براى (جمع آورى) آن كار مىكنند، و كسانى كه براى جلب محبت شان كار مىشود، و براى (آزادى) بردگان، و بدهكاران، و در راه تقويت آيين خدا و مسافران». [3] ضعیف. بیهقی در «الدلائل» (5/355-357) در سند آن عبدالرحمن بن زیاد الإفریقی است که چنانکه در «التقریب» (1/480) آمده است ضعیف است.
از کتاب: حیات صحابه، مؤلّف علّامه شیخ محمّد یوسف كاندهلوى، مترجم: مجیب الرّحمن (رحیمى)، جلد اول، به همراه تحقیق احادیث کتاب توسط:محمد احمد عیسی (به همراه حکم بر احادیث بر اساس تخریجات علامه آلبانی) مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|