|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>ربعی بن عامر رضی الله عنه > دعوت وی از رستم
شماره مقاله : 10042 تعداد مشاهده : 673 تاریخ افزودن مقاله : 11/3/1390
|
دعوة رِبْعي بن عامر لرستم قالوا: ثم بعث إليه سعد رضي الله عنه رسولاً آخر بطلبه وهو ربعي بن عامر، فدخل عليه وقد زيَّنوا مجلسه بالنَّمارق المذهَّبة، والزَّرابي الحرير، وأظهر اليواقيت واللآلىء الثمينة والزينة العظيمة، وعليه تاجه وغير ذلك من الأمتعة الثمينة، وقد جلس على سرير من ذهب. ودخل ربعي بثياب صفيقة وسيف وترس وفرس قصيرة، ولم يزل راكبَها حتى داس بها على طرف البساط، ثم نزل وربطها ببعض تلك الوسائد، وأقبل وعليه سلاحُه ودرعه وبيضتُه على رأسه. فقالوا له: ضع سلاحك فقال: إني لم آتِكم وإِنّم جئتكم حين دعوتموني، فإنما تركتموني هكذا وإِلا رجعت. فقال رستم: إئذنوا له، فأقبل يتوكأ على رمحه فوق النَّمارق فخرَّق عامتها، فقالوا له: ما جاء بكم؟ فقال: الله ابتعثنا لنخرج من شاء من عبادة العباد إلى عبادة الله، ومن ضِيق الدنيا إلى سعَتَها، ومن جَوْر الأديان إلى عدل الإِسلام، فأرسلنا بدينه إلى خلقه لندعوهم إليه؛ فمن قبل ذلك قبلنا منه ورجعنا عنه، ومن أبى قاتلناه أبداً حتى نفضيَ إلى موعود الله، قالوا: وما موعودُ الله؟ قال: الجنة لمن مات على قتال من أبى، والظفر لمن بقي. فقال رستم: لقد سمعت مقالتكم فهل لكم أن تؤخروا هذا الأمر حتى ننظر فيه وتنظروا؟ قال: نعم، كم أحبُّ إليكم؟ يوماً أو يومين، قال: لا بل حتى نكاتب أهل رأينا ورؤساء قومنا. فقال: ما سنَّ لنا رسول الله صلى الله عليه وسلم أن نؤخِّر الأعداء عند اللقاء أكثر من ثلاث، فانظر في أمرك وأمرهم، واختر واحدة من ثلاث بعد الأجل. فقال: أسيِّدهم أنت؟ قال: لا، ولكن المسلمون كالجسد الواحد يُجير أدناهم على أعلاهم. فاجتمع رستم برؤساء قومه فقال: هل رأيتم قط أعزَّ وأرجح من كلام هذا الرجل؟ فقالوا: معاذ الله أن تميل إِلى شيء من هذا وتدع دينك إلى هذا الكلب أما ترى إلى ثيابه؟ فقال: ويلَكم لا تنظروا إلى الثياب، وانظروا إلى الرأي والكلام والسيرة، إن العرب يستخفُّون بالثياب والمأكل ويصونون ا لأحساب.
دعوت رِبْعِى بن عامر از رستم گفتند: بعد از آن سعد رضی الله عنه كس دیگرى را بنا به درخواست رستم نزدش فرستاد، كه وى ربعى بن عامر بود، او در حالى نزد رستم وارد گردید كه مجلس وى را با پشتىهاى طلادار، و فرشهاى ابریشمى زینت داده بودند، و در آنجا یاقوتها و مرواریدهاى گران بها را با زینت بزرگى به نمایش گذارده بودند، و خود رستم تاجى بر سر داشت، و كالاهاى گرانبهاى دیگرى نیز بر وى قرار داشت، و بر تختى از طلا نشسته بود. ربعى با لباس كلفت، شمشیر، سپر و اسب كوتاه خود به آنجا داخل گردید، تا این كه گوشهاى از فرشها را با همان اسب خود لگد مال نموده بعد از آن پایین رفت و اسب خود را به همان پشتىها بست، و در حالى كه سلاح، زره و كلاه آهنین خود را بر سر داشت به طرف رستم روان گردید. به او گفتند: سلاحت را بگذار، پاسخ داد: من نزد شما نیامدهام، بلكه شما مرا خواستهاید، و در پاسخ به طلب شما به اینجا آمدهام، اگر مرا همین طور مىگذارید خوب، در غیر آن برمیگردم. رستم گفت: به او اجازه دهید. او در حالى كه بر نیزه خود تكیه مىنمود، همچنان پیش رفت تا این كه اكثر پشتىها را پاره نمود. از او پرسیدند: براى چه به اینجا آمدهاید؟ پاسخ داد: خداوند ما را برانگیخته است، تا كسانى را كه خواسته باشد، از عبادت بندگان به عبادت خداوند، و از تنگى دنیا به پهنایى و وسعت آن، و از جور ادیان به عدل اسلامى خارج كنیم. ما را به دین خود براى خلقش فرستاده است، تا آنها را به سوى آن دعوت كنیم، و كسى كه این را بپذیرد، ما نیز آن را از وى قبول مىنماییم، و از نزدش برمى گردیم، و كسى كه امتناع ورزد، با وى تا آن وقت مىجنگیم كه به موعود خداوند دست یابیم. پرسیدند: موعود خداوند چیست؟ پاسخ داد: جنّت، براى كسى كه در قتال با امتناع كننده، به شهادت برسد، و كامیابى براى كسى كه زنده بماند. رستم گفت: پیامتان را شنیدم، آیا موافق هستید كه به ما مهلتى دهید تا درین باره فكر كنیم و شما نیز فكر نمایید؟ پاسخ داد: بلى، چه مدتى را دوست دارید؟ یك روز و یا دو روز، رستم گفت: نه، تا این كه با اهل رأى و رؤساى قوم خود مكاتبه نماییم. پاسخ داد: پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم براى ما این سنت را نگذاشته است كه دشمنان را هنگام رویارویى زیاده از سه روز مهلت دهیم. تو درین مدت در ارتباط به خود و آنها فكر كن، و یكى از این سه چیز را پس از انقضاى مدت انتخاب نما. رستم پرسید كه آیا بزرگ شان تو هستى؟ پاسخ داد: نه، ولى مسلمانان چون جسد واحد هستند كه در پناه و امان دادن، كوچك آنها چون بزرگشان است، و همه به آن التزام دارند. سپس رستم با رؤساى قوم خود نشسته گفت: آیا هرگز از سخن این مرد سخن عزتمندتر و ارجحتر شنیدهاید؟ پاسخ دادند: معاذاللَّه كه به این چیز تمایل نشان دهى، و دینت را به این سگ واگذارى!! آیا به لباسهایش نمىبینى؟! گفت: واى بر شما، به لباس نبینید، به رأى و كلام و سیرت نگاه كنید، چون عربها لباس و خوردن را ناچیز انگاشته و حسب را نگه مىدارند.
از کتاب: حیات صحابه، مؤلّف علّامه شیخ محمّد یوسف كاندهلوى، مترجم: مجیب الرّحمن (رحیمى)، جلد اول، به همراه تحقیق احادیث کتاب توسط:محمد احمد عیسی (به همراه حکم بر احادیث بر اساس تخریجات علامه آلبانی) مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|