|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>مسائل تاریخ اسلام>تاریخ اسلام > زمانی که کار تاریخ در اسلام آغاز شد
شماره مقاله : 10199 تعداد مشاهده : 641 تاریخ افزودن مقاله : 26/3/1390
|
زمانى كه كار تاريخ در اسلام آغاز شد گفته شده است: «هنگامى كه پيامبر خدا، صلى الله عليه و سلم، وارد مدينه شد به كار تاريخ فرمان داد.» ليكن خبر درست و معروف در اين باره آنست كه عمر بن خطاب دستور داد تا زمانى را مبدأ تاريخ قرار دهند. سبب آن هم اين بود كه ابو موسى اشعرى به عمر نوشت: «نامههائى از سوى تو به ما مىرسد كه تاريخ ندارد.» عمر نيز مردم را گرد آورد و در اين باره به كنكاش پرداخت. يكى از ايشان گفت: «مبعث پيامبر، صلى الله عليه و سلم، را مبدأ تاريخ قرار ده.» ولى عمر گفت: «نه. بلكه ما مهاجرت پيامبر خدا را تاريخ قرار مىدهيم زيرا مهاجرت او فرق ميان حق و باطل است.» ابن شعبى [1] روايت كرده است: ميمون بن مهران گفته است: «پيش عمر براتى بردند كه موعد آن ماه شعبان بود.» عمر پرسيد: «كدام شعبان؟ شعبانى كه سال بعد خواهد آمد يا شعبانى كه اكنون در آن هستيم؟ آنگاه به ياران پيامبر خدا، صلى الله عليه و سلم، گفت: «كارى بكنيد كه مردم تاريخ وقوع هر واقعهاى را بشناسند.» يكى از ايشان گفت: «در نامهها تاريخ روميان را بنگاريد كه زمان ذو القرنين را آغاز تاريخ قرار دادهاند.» عمر گفت: «اين تاريخ بسيار دراز است.» بعد گفت: «تاريخ ايرانيان را بنويسيد.» ولى گفته شد: «در ايران هم هر گاه پادشاهى برخاسته، تاريخ كسى را كه پيش ازو بوده، برانداخته است.» بنابر اين با همديگر هماهنگ شدند در اين كه ببينند پيامبر خدا چند سال در مدينه زيسته است. مدت اقامت آن حضرت را ده سال يافتند. از اين رو تاريخ را از هجرت پيامبر خدا، صلى الله عليه و سلم، نوشتند. محمد بن سيرين گفته است: مردى به نزد عمر برخاست و گفت: «تاريخ بگذاريد.» عمر پرسيد: «چه تاريخى؟» پاسخ داد: «همان تاريخى كه ايرانيان مىگذارند و بدان معلوم مىكنند كه هر پيشامدى در كدام ماه از كدام سال روى داده است.» عمر گفت: «اين كار خوبى است. تاريخ بگذاريد.» همه هماهنگ شدند كه سال هجرت پيامبر خدا را تاريخ قرار دهند. بعد پرسيدند: «از كدام ماه؟» گفتند: «از ماه رمضان» بعد گفتند: «ولى ماه محرم ماهى است كه مردم از حج برمىگردند و درين ماه جنگ و خونريزى حرام است.» بنابر اين، همه پذيرفتند كه ماه محرم نخستين سال هجرت، آغاز تاريخ باشد. سعيد بن مسيب گفته است: «عمر بن خطاب مردم را گرد آورد و پرسيد: «از چه روزى تاريخ بنويسيم؟» على بن ابى طالب (ع) گفت: «از روزى كه پيامبر خدا، صلى الله عليه و سلم، هجرت فرمود و از سرزمين شرك دورى گزيد.» عمر اين پيشنهاد را پسنديد و آن را به كار بست. عمرو بن دينار نيز گفته است: «نخستين كسى كه تاريخ گذاشت يعلى بن اميه بود كه در يمن مىزيست.» اما پيش از اسلام فرزندان ابراهيم خليل (ع) از زمان آتش ابراهيم تاريخ مىگذاشتند تا هنگام بناى خانه كعبه كه ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام آن را ساختند. بعد فرزندان اسماعيل از زمان بناى خانه كعبه تاريخ مىگذاشتند تا روزگارى كه پراكنده شدند. پس از آن هر گاه قومى از تهامه [2] خروج مىكرد، زمان خروج او را مبدأ تاريخ قرار مىدادند. و از فرزندان اسماعيل كسانى كه در تهامه باقى ماندند از زمان خروج سعد و نهد و جهينه و بنى زيد تاريخ خود را آغاز مىكردند تا وقتى كه كعب بن لؤى درگذشت. آنگاه زمان مرگ او را آغاز تاريخ قرار دادند تا سال فيل، يعنى سال 570 ميلادى، برابر با سال تولد حضرت رسول (ص)، كه ابرهه- سردار مسيحى و حبشى الاصل- با فيل به مكه حمله برد. پس از اين واقعه، سال فيل آغاز تاريخ شد تا اينكه عمر بن خطاب هجرت پيامبر خدا را تاريخ ساخت و اين كار را هنگامى كرد كه هفده يا هجده سال از هجرت حضرت محمد (ص) گذشته بود. پيش از آن، هر طايفه عرب، بر پايه حادثه مشهورى كه در آن طايفه رخ داده بود تاريخ مىگذاشت و طوائف مختلف بر روى يك تاريخ اتفاق نداشتند. ازين جاست كه برخى از آنان گفتهاند: ها انا ذا آمل الخلود و قد ادرك عقلى مولدى حجرا (اينك منم آرزومند جاودانگى و تا آنجا كه عقلم مىرسد تولد من در روزى بود كه حجر الاسود را به جاى خود باز نهادند.) و جعدى گفته است: فمن يك سائلا عنى فانى من الشبان ايام الختان (اگر كسى از سالهاى عمر من بپرسد، من از جوانان روزگار ختنه هستم.) و ديگرى گفته است: و ما هى الا فى ازار و عقلة بغار ابن همام على حى خثعما (آن سال، يا آن سنه، نيست جز در شلوار و پيرهنى به غار ابن همام در قبيله خثعم). بارى، هر گروهى به حادثهاى كه ميانشان مشهور بود تاريخ مىنوشتند و اگر همه از يك تاريخ پيروى مىنمودند، اختلافات تاريخى پيدا نمىكردند. خدا بهتر مىداند.
[1]- شعبى: ابو عمرو، عامر بن شراحيل شعبى، از اهل كوفه و از بزرگان تابعان و فقهاى آنان بود. وى از يكصد و پنج تن از اصحاب حضرت رسول (ص) روايت كرده است. شعبى به سال 20 و به روايتى به سال 31 قمرى به دنيا آمد و به سال 109 يا 105 يا 104 قمرى درگذشت- از لباب الانساب (لغتنامه دهخدا) [2]- تهامه: دشت ساحلى و باريكى كه از شبه جزيره العرب در كنار بحر احمر ممتد است. گاهى آن را به تهامه حجاز، تهامه عسير، و تهامه يمن تقسيم مىكنند. عريضترين قسمت آن در ناحيه پسكرانه جده است. عرض تهامه يمن از 50 تا 80 كيلومتر تغيير مىكند. شهرهاى نجران و مكه و جده در عربستان سعودى، و صنعاء در يمن ناحيه تهامه قرار دارند. (دائرة المعارف فارسى))
از کتاب: كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.ُُُُُُّّّّّّ
متن عربی: ذكر الوقت الذي ابتدئ فيه بعمل التاريخ في الإسلام قيل: لما قدم رسول الله، صلى الله عليه وسلم، المدينة أمر بعمل التاريخ، والصحيح المشهور أن عمر بن الخطاب أمر بوضع التاريخ. وسبب ذلك أن أبا موسى الأشعري كتب إلى عمر: إنّه يزتينا منك كتب ليس لها تاريخ، فجمع عمر الناس للمشورة، فقال بعضهم: أرّخْ لمبعث النبيّ، صلى الله عليه وسلم، وقال بعضهم: لمهاجرة رسول الله صلى الله عليه وسلم، فقال عمر: بل نؤرخ لمهاجرة رسول الله، فإن مهاجرته فرق بين الحق والباطل؛ قاله الشعبيّ. وقال ميمون بن مهران: رفع إلى عمر صكّ محلّه شعبان فقال: أيّ شعبان؟ أشعبان الذي هو آتٍ أم شعبان الذي نحن فيه؟ ثمّ قال لأصحاب رسول الله، صلى الله عليه وسلم: ضعوا للناس شيئاً يعرفونه، فقال بعضهم: اكتبوا علي تاريخ الروم فإنهم يؤرخون من عهد ذي القرنين، فقال: هذا يطول، فقال: اكتبوا على تاريخ الفرس، فقيل: إن الفرس كلّما قام ملك طرح تاريخ من كان قبله، فاجتمع رأيهم على أن ينظروا كم أقام رسول الله بالمدينة، فوجدوه عشر سنين، فكتبوا التاريخ من هجرة رسول الله، صلى الله عليه وسلم. وقال محمد بن سيرين: قام رجل إلى عمر فقال: أرّخوا، فقال عمر: ما أرّخوا؟ فقال: شيء تفعله الأعاجم في شهر كذا من سنة كذا، فقال عمر: حسن، فأرّخوا، فاتفقوا على الهجرة ثم قالوا: من أي الشهور؟ فقالوا: من رمضان، ثمّ قالوا: فالمحرم هو منصرف الناس من حجهم وهو شهر حرام، فأجمعوا عليه. وقال سعيد بن المسيب: جمع عمر الناس فقال: من أيّ يوم نكتب التاريخ؟ فقال عليّ: من مهاجرة رسول الله، صلى الله عليه وسلم، وفراقه أرض الشرك، ففعله عمر. وقال عمرو بن دينار: أوّل من أرّخ يعلى بن أميّة وهو باليمن. وأمّا قبل الإسلام فقد كان بنو ابراهيم يؤرخون من نار إبراهيم إلى بنيان البيت حين بناه ابراهيم واسماعيل، عليهما السلام، ثمّ أرّخ بنو اسماعيل من بنيان البيت حتى تفرقوا، فكان كلّما خرج قومٌ من تهامة أرخوا بمخرجهم، ومن بقي بتهامة من بني اسماعيل يؤرخون من خروج سعد ونهد وجهينة بني زيد من تهامة حتى مات كعب بن لؤي وأرّخوا من موته إلى الفيل، ثمّ كان التاريخ من الفيل حتى أرّخ عمر بن الخطاب من الهجرة، وذلك سنة سبع عشرة أو ثماني عشرة. وقد كان كلّ طائفة من العرب تؤرّخ بالحادثات المشهورة فيها، ولم يكن لهم تاريخ يجمعهم، فمن ذلك قول بعضهم: ها أنا ذا آمل الخلود وقد ... أدرك عقلي مولدي حجرا وقال الجعديّ: فمن يك سائلاً عني فإني ... من الشبّان أيّام الختان وقال آخر: وما هي إلاّ في إزار وعلقة ... بغار ابن همّام على حيّ خثعما وكلّ واحد أرّخ بحادث مشهور عندهم، فلو كان لهم تاريخ يجمعهم لم يختلفوا في التاريخ، واللّه أعلم.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|