|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>مسائل تاریخ اسلام>زمان > درباره زمان و سراسر آن از آغاز تا پایان
شماره مقاله : 10200 تعداد مشاهده : 328 تاریخ افزودن مقاله : 26/3/1390
|
گفتار درباره زمان زمان عبارت است از ساعات شب و روز، و گفته مىشود كه اين براى مدتهاى دراز و كوتاهى از شب و روز است. عرب مىگويد: «من در زمان صرام پيش تو مىآيم.» و از زمان صرام منظور او وقت «صرام» (يعنى وقت خرما چيدن) است. همچنين مىگويد: «در ازمان حجاج امير پيش تو آمدم.» و زمان را جمع مىبندند و مرادشان اين است كه هر وقتى از اوقات فرمانروائى او زمانى از زمانهاست.
گفتار درباره سراسر زمان از آغاز تا پايان مردم درين باره اختلاف دارند. چون ابن عباس از سعيد بن جبير روايت مىكند كه گفته است: «هفت هزار سال». ولى وهب بن منبه گويد: «شش هزار سال» ابو جعفر گويد: سخن درست درباره زمان و آنچه به درستى آن دلالت مىكند، خبرى است كه ابن عمر از پيامبر، صلى الله عليه و سلم، روايت كرده كه فرمود: «زمان شما در برابر زمان كسانى كه پيش از شما بودهاند، به اندازه از نماز عصر تا مغرب است. (يعنى همچنان كه فاصله ميان نماز عصر تا مغرب، نسبت به فاصله سپيده دم تا عصر اندك است، روزگار شما هم نسبت به روزگار كسانى كه پيش از شما زيستهاند كوتاه مىباشد.» و نزديك به همين معنى را انس و ابو سعيد روايت كردهاند. چيزى كه هست اين دو تن مىگويند: حضرت فرمود: «تا غروب آفتاب» و به جاى «نماز عصر» هم فرمود: «بعد از عصر» ابو هريره از پيامبر، صلى الله عليه و سلم، روايت كرده است كه فرمود: «هنگامى من به پيامبرى برانگيخته شدهام كه ساعت مانند اين دو است.» و به انگشت سبابه و انگشت ميانه خود اشاره كرد. (يعنى: مدت زمان ميان بعثت من و روز رستخيز بسيار كوتاه است) [1]. همانند اين خبر را جابر بن سميره، و انس، و سهل بن سعد، و بريده [2]، و مستورد بن شداد، و همه بزرگان انصار از حضرت رسول، صلى الله عليه و سلم، روايت كردهاند. اينها خبرهاى درستى است. اين بنده گويد: يهوديان گمان بردند كه آنچه بر پايه تورات، در نزدشان ثبت شده، از زمان آفرينش آدم تا هجرت، چهار هزار و ششصد و چهل و دو سال است. يونانيان نصرانى نيز مىگويند: «از آفرينش آدم تا هجرت پنجهزار و نهصد و نود و دو سال و يك ماه است.» گوينده گمان مىبرد كه يهوديان، تنها سالهائى را به خاطر پيامبرى حضرت عيسى (ع)، چنان كه صفت و مبعث وى در تورات آمده، كاسته و گفتهاند: «وقتى كه در توراة براى زندگى حضرت عيسى (ع) پيش بينى شده هنوز فرا نرسيده است.» بنابر اين ايشان به گمان خود چشم براه زمان ظهور و خروج عيسى هستند. اين بنده گويد: به حساب من، آن كس كه يهوديان انتظارش را مىكشند و ادعا مىكنند كه صفتش در توراة ثبت شده، دجال است. زرتشتيان مىگويند: «مدت زمان از پادشاهى كيومرث تا هنگام هجرت سه هزار و يكصد و سى و نه سال است» و با اين سخن چيزى را به ياد نمىآورند كه فراتر از كيومرث شناخته شده باشد و گمان مىبرند كه كيومرث همان آدم ابو البشر است. اهل اخبار درين باره اختلاف دارند. يكى همان سخنى را مىگويد كه زرتشتيان گفتهاند. ديگرى بر آنست كه: او (يعنى كيومرث) كه پس از دست يابى و فرمانروائى بر هفت اقليم آدم ناميده شده، حسام بن يافث بن نوح است. او از حضرت نوح (ع) پيروى و فرمانبردارى كرد. و نوح نيز درباره او و خانواده او دعا كرد كه خداوند ايشان را از درازى عمر برخوردار گرداند و بر شهرها چيره سازد و فرمانروائى ايشان را پيوسته و پاينده دارد. دعاى او مستجاب شد. از اين رو، كيومرث و پسرش در ايران پادشاهى كردند. و فرمانروائى همچنان در ميان بازماندگانشان باقى بود تا اينكه مسلمانان داخل مدائن شدند و بر كشورشان چيرگى يافتند. ابو جعفر چنين گفته است. برخى نيز جز اين مىگويند. من مىگويم: ابو جعفر سپس فصولى را بيان مىكند كه دلالت دارند بر حدوث ازمان و اوقات و اينكه آيا خداوند پيش از آفرينش زمان چيزى آفريده است يا نه؟ و همچنين درباره نابودى جهان و اينكه جز خداى بزرگ هيچ چيز ديگرى ماندگار نخواهد بود و اوست كه همه چيز را از نيستى به هستى آورده است. ابو جعفر بر اين پايه به چيزهائى استدلال كرده كه گفتن آنها به درازا مىكشد و چنين سخنانى نيز شايسته تواريخ نيست، به ويژه تاريخهاى مختصر. و اينگونه استدلالات در علم اصول سزاوارتر است. متكلمان [3] نيز از آن در كتابهاى خود چنان كه بايد و شايد سخن گفتهاند. بنابر اين ما كنار گذاشتن آن را بهتر ديديم.
زیرنویس: [1]- تاريخ بلعمى كه ترجمه تاريخ طبرى است درباره دو حديث فوق چنين مىنويسد: .... و حديث رستخيز ايدون گفت: يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها، قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي 7: 187. گفت: از رستخيز تو را گويند كه كى بود؟ بگوى كاين علم خداى من است. كس پيدا نكند وقت او، الا او. و گفت پوشيده است علم او بر اهل آسمان و زمين. كس نداند كه كى بود، پس گفت: «لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً 7: 187» گفت: نيايد به شما الا ناآگاه، و كس نداند كى آيد، و يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْها 7: 187. ترا همى پرسند چنانكه تو پوشيدستى از آن، قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ الله وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ 7: 187. بگوى كه اين علم خداى است. جز او كس نداند. پس اگر مردمان بدانستندى به درست كه از عمر اين جهان چند شده است، نيز بدانستندى كه رستخيز كى برخيزد. و اين جز خدا كس نداند. و پيغامبر، صلى الله عليه و سلم، بگفت و نشانى بداد كه بس روزگار نمانده است. و ليكن نتوانست گفتن كه چند است، چنان كه گفت: «بعثت و الساعة كهاتين، و اشار بالسبابة و الوسطى» ايدون گويد كه: «مرا خداى تعالى به نزديك رستخيز چنان فرستاد چون دو انگشت.» و به ديگر خبر ايدون آمده است كه: پيغمبر، عليه السلام، نشسته بود به مسجد اندر نماز ديگر كرده، و ياران با وى نشسته بودند. آفتاب زرد شده بود ايدون (درين هنگام) پرسيد مر ياران را كه: «از اين روز چند مانده است تا شب آيد؟» گفتند: «يا رسول الله، بس نمانده است» گفت: «از شما تا رستخيز بسى نمانده است. عمر شما با آن عمر امتان گذشته، نيست بجز چندين وقتى كه از اين روز بماندست. (تاريخ بلعمى، چاپ زوار، ج اول، ص 27 و 28) [2]- بريده (به ضم باء و فتح راء و سكون ياء و فتح دال): ابن حصيب عبد الله بن حارث اسلمى، مكنى به ابو سهل، از صحابيان بزرگ است كه پيش از غزوه بدر اسلام آورد. ولى درين غزوه شركت نداشت و در غزوه خيبر و فتح مكه شركت كرد. او عامل رسول (ص) در قبيله بنى غفار و اسلم بجهة اخذ زكات بود. ابتدا در مدينه سكونت گزيد. آنگاه به بصره رفت و سپس به مرو كوچ نمود و به سال 63 قمرى در همين شهر درگذشت. بخارى و مسلم 167 حديث از وى نقل كردهاند- از اعلام زركلى و حبيب السير. (لغتنامه دهخدا)) [3]- متكلم كسى است كه حقايق اشياء را از روى دليل و برهان با ملاحظه و مطابقه با شرع درك مىكند. مثلا از ظواهر شرع رسيده است كه در قبر از انسان سؤال خواهد شد. متكلم همين ظاهر را مىگيرد و در آن تحقيق و تأمل مىكند و هر برهان كه راجع به آن پيدا كند بايد با شرع مطابقت نمايد. (فرهنگ فارسى دكتر معين)
از کتاب: كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.ُُُُُُّّّّّّ متن عربی:
القول في الزمان الزمانُ عبارة عن ساعات الليل والنهار، وقد يقال ذلك للطويل والقصير منهما، والعرب تقول: أتيتك زمان الصّرام؛ وزمان الصّرام يعني به وقت الصّرام، وكذلك: أتيتك أزمان الحجّاج أمير، ويجمعون الزمان يريدون بذلك أنّ كلّ وقت من أوقات إمارته زمن من الأزمنة. القول في جميع الزمان من أوله إلى آخره اختلف الناس في ذلك فقال ابن عبّاس من رواية سعيد بن جبير عنه: سبعة آلاف سنة. وقال وهب بن منبّه: ستة آلاف سنة، قال أبو جعفر: والصحيح من ذلك ما دلّ على صحته الخبرُ الذي رواه ابن عمر عن النبيّ، صلى الله عليه وسلم، أنه قال: (أجلكم في أجل من قبلكم، من صلاة العصر إلى مغرب الشمس). وروى نحو هذا المعنى أنس وأبو سعيد إلاّ أنهما قالا إنه قال: إلى غروب الشمس، وبدل صلاة العصر: بعد العصر، وروى أبو هريرة عن البنيّ، صلى الله عليه وسلم، أنه قال: (بُعثت أنا والساعة كهاتين)، وأشار بالسبابة والوسطى. وروى نحوه جابر بن سمرة، وأنس، وسهل بن سعد، وبريدة بن الحصيب، والمستورد بن شدّاد، وأشياخ من الأنصار كلهم عن النبي، صلى الله عليه وسلم. وهذه أخبار صحيحة. قال: وقد زعم اليهود أن جميع ما ثبت عندهم على ما في التوراة من لدن خلق آدم إلى الهجرة أربعة آلاف سنة وست مئة واثنتان وأربعون سنة. وقالت اليوناينة من النصارى: إن من خلق آدم إلى الهجرة خمسة آلاف سنة وتسع مئة واثنتين وتسعين سنة وشهراً. وزعم قائل أن اليهود إنما نقصوا من السنين دفعاً منهم لنبوة عيسى، إذ كانت صفته ومبعثه في التوراة، وقالوا: لم يأت الوقت الذي في التوراة أن عيسى يكون فيه، فهم ينتظرون بزعمهم خروجه ووقته. قال: وأحسب أن الذي ينتظرونه ويدّعون صفته في التوراة هو الدجال. وقالت المجوس: إن قدر مدة الزمان من لدن ملك جيومرث إلى وقت الهجرة ثلاثة آلاف ومائة وتسع وثلاثون سنة، وهم لا يذكرون مع ذلك شيئاً يُعرف فوق جيومرث ويزعمون أنّه هو آدم. وأهل الأخبار مختلفون فيه، فمن قائل مثل قول المجوس، ومن قائل: إنه يسمى بآدم بعد أن ملك الأقاليم السبعة وإنه حام بن يافث بن نوح، وكان بارّاً بنوح، فدعا له ولذريته بطول العمر، والتمكين في البلاد، واتصال الملك، فاستجيب له، فملك جيومرث وولده الفرس، ولم يزل الملك فيهم إلى أن دخل المسلمون المدائن وغلبوهم على ملكهم، ومن قائل غير ذلك؛ كذا قال أبو جعفر. قلت: ثمّ ذكر أبو جعفر بعد هذا فصولاً تتضمّن الدلالة على حدوث الأزمان والأوقات، وهل خلق الله قبل خلق الزمان شيئاً أم لا؟ وعلى فناء العالم وأن لا يبقى إلاّ الله تعالى، وأنّه أحدث كلّ شيء، واستدلّ على ذلك بأشياء يطول ذكرها ولا يليق ذلك بالتواريخ لا سيما المختصرات منه، فإنه بعلم الأصول أولى، وقد فرغ المتكلّمون منه في كتبهم فرأينا تركه أولى. بُرَيْدَة: بضم الباء الموحدة وسكون الياء تحتها نقطتان وآخرها هاء.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|