Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

از ابو هريره رضي الله عنه روايت است که: رسول الله صلي الله عليه وسلم فرمود: « قَال اللَّه تَعالَى: أَعْددْتُ لعِبادِيَ الصَّالحِينَ مَا لاَ عيْنٌ رَأَت، ولاَ أُذُنٌ سَمِعتْ ولاَ خَطَرَ علَى قَلْبِ بَشَر، واقْرؤُوا إِنْ شِئتُم: { فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جزَاءً بِما كَانُوا يعْملُونَ } [ السجدة: 17 ] (متفقٌ عليه) »
« خداوند (در حديث قدسى) فرمود: من براي بندگان نيکوکار خويش چيزي را مهيا نمودم که نه چشمي ديده و نه گوشي شنيده و نه در دل کسي خطور نموده است و اگر مي خواهيد بخوانيد. (هيچکس نمي داند که چه نعمت هاي بي نهايت که سبب روشني چشم است براي شان ذخيره گرديده است). (سجده: 17) »

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

ادبیات>اشخاص>ابراهیم بن یحیی بن مبارک بن مغیره یزیدی

شماره مقاله : 10222              تعداد مشاهده : 321             تاریخ افزودن مقاله : 29/3/1390

ابراهیم بن یحیى بن مبارک بن مغیره یزیدى [1]
کنیه او ابو اسحاق بود و کنیه پدرش ابو محمد عدوى. در اخبار پدرش گفته ایم که سبب آنکه او را یزیدى نامیده اند چه بوده. ابراهیم مردى بود عالم به ادب و شاعرى بود توانا. ندیم خلفا بود. همراه مأمون به دمشق رفت. ابن عساکر در تاریخ دمشق چنین گوید.
ابو الفرج بن جوزى در کتاب المنتظم سال وفاتش را 225 نوشته.
ابن عساکر گوید که از پدرش ابو محمد یزیدى و ابو زید سعد بن اوس انصارى و اصمعى علم آموخته است. برادرش ابو على اسماعیل بن یحیى بن مبارک و فرزندان برادرش محمد بن ابى محمد، احمد و عبد الله از او روایت کرده اند.
خطیب گوید: از بصره بود و در بغداد سکونت گزید، مردى صاحب قدر و فضل بود و از ادب بهره فراوان داشت. او را کتابى است که یزیدیان بدان بر خود مى بالند و آن در باب کلماتى است که لفظشان یکى است و معانیشان مختلف. قریب به هفتصد ورقه آن را برادر زاده اش عبید الله بن محمد بن ابى محمد از او روایت کرده است. ابراهیم گوید که نوشتن این کتاب را در هفده سالگى آغاز کرده و پیوسته تا شصت سالگى در آن کار مى کرده و از اوست کتاب مصادر قرآن. ابن ندیم گوید: تا سوره حدید رسیده بود که وفات کرد. و کتابى در بناى کعبه و اخبار آن و کتاب النقط و الشّکل و کتاب المقصور و الممدود.
ابن عساکر در تاریخ خود از ابراهیم بن ابى احمد از پدرش روایت کرده که گفت: نزد ابو عمرو بن العلاء بودم در مجلس ابراهیم بن عبد الله بن حسن بن حسن بن على. او از حال یکى از اصحابش پرسید که مدتى بود از او بى خبر مانده بود، آنگاه یکى از حاضران را گفت که برود و از او خبر آورد، او برفت و باز آمد و گفت: «یرید أن یموت» یکى بر این سخن خندید و گفت: آیا در این دنیا کسى هست که اراده مرگ کند و بمیرد. ابراهیم گفت:
در زبان عربى گاه «یرید» به معنى «یکاد» است یعنى «نزدیک است» و خداى تعالى فرماید «یرید أن تنقض» یعنى نزدیک بود که خراب شود. (الکهف، 77). ابو عمرو بن العلاء گفت که ما همواره در خیر خواهیم بود تا چون تویى در میان ماست.
ابراهیم یزیدى گوید: روزى نزد مأمون بودم و جز معتصم کسى با ما نبود. معتصم سخنى گفت که من آن را بر خود هموار نتوانستم کرد و پاسخش دادم. مأمون آن را به دل گرفت و به ظاهر هیچ نگفت. روز دیگر به قاعده هر روز بامداد نزد مأمون رفتم. حاجب گفت: به من گفته اند که تو را راه ندهم. من دوات و کاغذى خواستم و نوشتم [2]:
أنا المذنب الخطاء و العفو واسع و لو لم یکن ذنب لما عرف العفو
سکرت فأبدت منی الکأس بعض ما کرهت و ما أن یستوی السکر و الصّحو
و لا سیما إذ کنت عند خلیفة و فی مجلس ما إن یلیق به اللغو ...
گوید که حاجب شعر را به درون برد و بیرون آمد و مرا بار داد. مأمون دستهایش را به سوى من دراز کرد و من بر آنها بوسه زدم و مرا در آغوش کشید و در نزد خود نشاند.
...
___
[1] تاریخ بغداد 6: 209، اغانى 20: 217، نور القبس: 89، مصوره ابن عساکر 2: 567، تهذیب ابن عساکر 2: 311، انباه الرواة 1: 189، نزهة الالبّاء: 114، طبقات الجزرى 1: 29، الوافى 6: 165، بغیة الوعاة 1: 434، المقفّى 1: 332.
[2] حاصل معنى: من گناهکارم و خطا کار و دامنه عفو پهناور است. اگر گناهى نباشد عفو شناخته نیاید. مست بودم و جام مى چیزهایى از من آشکار ساخت که خود آن را ناخوش دارم و هرگز مستى و هوشیارى برابر نباشند.
به ویژه در نزد خلیفه در مجلسى که لغو گویى در آن شایسته نیست.

منبع: ترجمه معجم الادباء، اثر ياقوت حموى (وفات مؤلف: 626 هـ. ق)، مترجم عبد المحمد آيتى، چاپ اول، انتشارات سروش، تهران، 1423 هـ ق.



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

عن عبد الرحمن بن عبد الله بن مسعود، عن أبيه، قال: أتاه رجل فقال: يا أبا عبد الرحمن علمني كلمات جوامع نوافع. فقال: «أعبد الله ولا تشرك به شيئاً، وزل مع القرآن حيث زال، ومن جاءك بالحق فاقبل منه وإن كان بعيداً بغيضاً، ومن جاءك بالباطل فاردد عليه وإن كان حبيباً قريباً». مردی نزد عبدالله بن مسعود آمد و گفت: کلمات مختصر و مفیدی را به من یاد بده، فرمود: «الله را عبادت کن و برای او شریک قرار مده، و همواره عمر خود را با قرآن سپری کن، و هرکس که با حق نزد تو آمد از وی بپذیر هرچند که غریب و دشمن باشد، و هرکس که با باطل نزد تو آمد آنرا نپذیر هرچند که دوست نزدیک باشد». الحلية الأولیاء؛ أبي نعيم اصفهانی

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 22963
دیروز : 5614
بازدید کل: 8813122

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010