|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>اشخاص>قارون
شماره مقاله : 10245 تعداد مشاهده : 592 تاریخ افزودن مقاله : 3/4/1390
|
سخن درباره فرجام كار قارون
او قارون بن يصهر بن قاهث، و پسر عموى موسى بن عمران بن قاهث بود. و نيز گفته شده است كه او عموى موسى بود. ولى روايت نخستين درستتر است. قارون دارائى بسيار و گنجهاى بىشمار داشت. مىگويند: كليدهاى گنجينههاى او را چهل استر حمل مىكردند. او به نيروى دارائى فراوان خويش به مردم ستم روا مىداشت. از اين رو او را پند دادند و نكوهش كردند و آنچه را خداى بزرگ در كتاب خود حكايت فرموده، براى او گفتند كه: لا تَفْرَحْ إِنَّ الله لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ وَ ابْتَغِ فِيما آتاكَ الله الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ من الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ الله إِلَيْكَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ في الْأَرْضِ إِنَّ الله لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ. 28: 76- 77 (به دارائى خود مناز كه خدا نازندگان را دوست ندارد. و به آنچه خدا تو را داده است سراى آخرت را بجوى و بهره خويش از اين جهان را هم فراموش مكن. و نيكى كن چنان كه خداوند به تو نيكى كرده است. و در روى زمين بگرد تباهى مگرد كه خدا بىگمان تباهكاران را دوست ندارد.) ولى او به خاطر بردبارى و گذشتى كه خداوند درباره وى داشت، پاسخ غرور آميز مىداد و مىگفت: «اين دارائى و گنجينهها براى آگاهى و آشنائى و دانشى كه دارم به من داده شده است و اگر خدا از من خشنود نبود و از بزرگى و خردمندى من آگاهى نداشت اين دارائى را به من نمىداد.» او از گمراهى خويش برنمىگشت و در گردنكشى خود پاى مىفشرد تا اين كه: فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ في زِينَتِهِ 28: 79 (با زر و زيور خويش به ميان مردم در آمد.) در حاليكه بر يك نوع اسب ويژه موسوم به برذون، كه رنگ سپيد داشت، سوار بود. جامه سرخ رنگ بر تن داشت و ارابههاى ارغوانى رنگ زرنگار در پى او رهنوردى مىكردند. سيصد زن ماهروى نيز همراه داشت كه بر اسبهائى همانند برذون او سوار بودند. چهار هزار تن از يارانش نيز هميشه در التزام وى راه مىسپردند. قارون خانهاى براى خويش ساخته و ديوارهاى آن را با صفحات طلا پوشانده بود. دروازه خانه خود را نيز از طلا ساخته بود. مردم غافل و نادان آرزوى دارائى او را كردند ولى كسانى كه خدا را مىشناختند به نكوهش آنان پرداختند. وقتى خداى بزرگ به قارون فرمود تا زكات بدهد، او از هر هزار دينارى كه داشت يك دينار به موسى پرداخت و به همين قرار از هر هزار چيزى يك چيزش را بدو داد. با اين وصف، هنگامى كه به خانه خويش برگشت، به اندك مالى كه داده بود انديشيد و آن را بسيار يافت. از اين رو چند تن از بنى اسرائيل را كه مورد اعتمادش بودند گرد آورد و به ايشان گفت: «اين موسى هر چه را كه به شما فرمان مىدهد، مىشنويد و پيروى مىكنيد. اكنون نيز مىخواهد دارائى شما را از شما بگيرد.» آنان گفتند: «چاره چيست؟ تو بزرگ و سرور ما هستى، هر چه مىخواهى درين باره دستور بده تا آن را به كار بنديم.» قارون گفت: «به شما دستور مىدهم كه فلان زن بد كار را حاضر كنيد و به او رشوهاى بدهيد تا موسى را به تهمت همخوابگى با خويش رسوا كند.» ايشان نيز چنين كردند و آن زن پيشنهادشان را پذيرفت. قارون پس از اين توطئه پيش موسى رفت و بدو گفت: «كسان تو در اين جا گرد آمدهاند تا تو ايشان را به كار نيك اندرز دهى و از كار بد باز دارى.» موسى نيز براى راهنمائى ايشان بيرون آمد و به موعظه پرداخت و گفت: «هر كه دزدى كند ما دستش را مىبريم. و هر كس را كه افترا زند، تازيانه مىزنيم و هر كس را كه زنا كند و زن نداشته باشد يكصد تازيانه مىزنيم و اگر زن داشته باشد، سنگسار مىكنيم تا بميرد.» در اين هنگام قارون بدو گفت: «اگر خودت چنين كارى كرده باشى چطور؟» موسى جواب داد: «آرى. اگر من نيز چنان گناهى كنم شايسته چنين كيفرى خواهم بود.» قارون گفت: «درين صورت بنى اسرائيل عقيده دارند كه تو با فلان زن همبستر شدهاى.» موسى گفت: «آن زن را فراخوانيد. اگر گفت من چنين كارى كردهام، سخن او را خواهم پذيرفت و آماده كيفر خواهم بود.» همينكه آن زن آمد، موسى بدو گفت: «تو را به كسى كه تورات را بر بنى اسرائيل فرستاده سوگند مىدهم كه راست بگويى و دروغ نگوئى. آيا من با تو كارى را كردهام كه اين مردم مىگويند؟» زن در برابر آن سوگند ناچار شد كه راست بگويد. از اين رو گفت: «نه. چنين نيست. آنان دروغ گفتهاند. راستش اين است كه به من رشوهاى دادهاند تا تو را رسوا كنم.» موسى كه اين شنيد به سجده افتاد و بر قارون و كسانش نفرين كرد. در نتيجه، خداوند بدو وحى فرستاد و فرمود: «هر چه بر زمين فرمان بدهى اطاعت خواهد كرد.» موسى نيز گفت: «اى زمين، آنان را فرو گير.» و نيز گفته شده است: موضوع آن توطئه به گوش موسى رسيد و به درگاه خداى بزرگ درباره قارون نفرين كرد. خدا نيز بدو وحى فرستاد و فرمود: «هر چه مىخواهى به زمين فرمان بده كه پيروى خواهد كرد.» موسى سپس پيش قارون رفت و همينكه بر او وارد شد، قارون زبانههاى آتش خشم را در چهره موسى ديد و بدو گفت: «اى موسى، به من رحم كن.» موسى گفت: «اى زمين، همهشان را فرو گير.» ناگهان خانه او به لرزه در آمد و فرو ريخت و زمين قارون و يارانش را تا قوزك پا در خود فرو برد. قارون همچنان مىگفت: «اى موسى، به من رحم كن.» ولى موسى باز گفت: «اى زمين، آنان را بگير.» زمين آنان را تا زانو فرو برد. قارون پى در پى از موسى مىخواست كه بدو رحم كند ولى موسى مىگفت: «اى زمين، آنان را بگير و فرو بر.» زمين آنان را بيشتر و بيشتر گرفت تا همه را سراپا فرو برد و نابود ساخت. درين باره خدا به موسى وحى فرستاد و فرمود: «اى موسى، تو چقدر سنگدلى! به عزتم سوگند كه اگر قارون يك بار از من طلب رحم كرده بود، به فريادش مىرسيدم. پس از تو نيز ديگر هرگز نمىگذارم كه زمين از دستور كسى پيروى كند.» بارى، زمين قارون را هر روز فروتر و فروتر مىبرد. وقتى خداوند كيفر و خشم خود را فرو فرستاد، كسانى كه به خدا ايمان آورده بودند، به نيايش پرداختند و كسانى كه روز گذشته آرزوى دارائى قارون را داشتند، به خطاى خويش پى بردند و توبه كردند و از خدا آمرزش خواستند.
متن عربی: ذكر أمر قارون وكان قارون بن يصهر بن قاهث، وهو ابن عمّ موسى بن عمران بن قاهث، وقيل: كان عمّ موسى؛ والأوّل أصحّ، وكان عظيم المال كثير الكنوز، قيل: إن مفاتيح خزائنه كانت تحمل على أربعين بغلاً، فبغى على قومه بكثرة ماله، فوعظوه ونهوه وقالوا له ما قصّ الله تعالى في كتابه: (لا تفرح إن الله لايحبّ الفرحين، وابتغ فيما آتالك الله الدار الآخرة ولا تنس نصيبك من الدنيا وأحسن كما أحسن الله إليك ولا تبغ الفساد في الأرض إن الله لا يحب المفسدين) القصص: 76 - 77؛ فأجابهم جواب مغترّ لحلم الله عنه فقال: إنما أوتيته، يعني المال والخزائن، على علم عندي، قيل على خبر ومعرفة مني، وقيل: لولا رضى الله عني ومعرفته بفضلي ما أعطاني هذا، فلم يرجع عن غيّه ولكنّه تمادى في طغيانه حتى (خرج على قومه في زينته) القصص: 79، وهي أنه ركب برذوناً أبيض بمراكب الأرجوان المذهبّة وعليه الثياب المعصفرة وقد حمل معه ثلاثمائة جارية على مثل برذونه وأربعة آلاف من أصحابه، وبنى داره وضرب عليها صفائح الذهب وعمل لهاباباً من ذهب، فتمنى أهل الغفلة والجهل مثل ماله، فنهاهم أهل العلم بالله. وأمره الله تعالى بالزكاة، فجاء إي موسى من كلّ ألف دينار دينار، وعلى هذا من كلّ ألف شيء شيء، فلمّا عاد الى بيته وجده كثيراً، فجمع نفراً يثق بهم من بني اسرائيل فقال: إنّ موسى أمركم بكلّ شيء فأطعتموه، وهو الآن يريد أخذ أموالكم، فقالوا: أنت كبيرنا وسيّدنا فمرنا بما شئت، فقال: آمركم أن تحضروا فلانة البغيّ فتجعلوا لها جُعلاً فتقذفه بنفسها، ففعلوا ذلك، فأجابتهم إليه. ثمّ أتى موسى فقال: إنّ قومك قد اجتمعوا لك لتأمرهم وتنهاهم، فخرج إليهم فقال: من سرق قطعناه، ومن افترى جلدناه، ومن زنى وليس له امرأة جلدناه مائة جلدة، وإن كان له امرأة رجمناه حتى يموت فقال له قارون: وإن كنت أنت؟ فقال: نعم، قال: فإنّ بني اسرائيل يزعمون أنك فجرت بفلانة، فقال: ادعوها فإن قالت فهو كما قالت. فلما جاءت قال لها موسى: أقسمت عليك بالذي أنزل التوراة إلا صدقت: أنا فعلتُ بك ما يقول هؤلاء؟ قالت: لا، كذبوا، ولكن جعلوا لي جعلاً على أن أقذفك، فسجد ودعا عليهم، فأوحى الله إليه: مُرِ الأرض بما شئت تطعك، فقال: يا أرض خديهم. وقيل: إنّ هذا الأمر بلغ موسى، فدعا الله تعالى عليه، فأوحى الله إليه: مُر الأرض بما شئت تطعك، فجاء موسى الى قارون، فلما دخل عليه عرف الشر في وجهه فقال له: يا موسى ارحمني، فقال موسى: يا أرض خذيهم، فاضطربت داره وساخت بقارون وأصحابه إلى الكعبين، وجعل يقول: يا موسي ارحمني، قال: يا أرض خذيهم، فأخذتهم الى ركبهم، فلم يزل يستعطفه وهو يقول: يا أرض خذيهم، حتى خسف بهم، فأوحى الله إلى موسى: ما أفظّك أما وعزّتي لو إيّاي نادى لأجبته، ولا أعيد الأرض تُطيع أحداً أبداً بعدك، فهو يخسف به كلّ يوم، فلما أنزل الله نقمته حمد المؤمنون الله، وعرف الذين تمنّوا مكانه بالأمس خطأ أنفسهم واستغفروا وتابوا.
از کتاب: كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.
مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|