Untitled Document
 
 
 
  2024 Mar 29

----

19/09/1445

----

10 فروردين 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

«تَرَكْتُكُمْ عَلَى البَيْضَاءِ لَيْلُهَا كَنَهَارِهَا لاَ يَزِيغُ عَنْهَا بَعْدِي إِلاَّ هَالِكٌ». [أحمد وابن ماجه و غيرهما].
شما را بر بهترين راه ترك كردم، شب آن مانند روز آن واضح و آشكار است، از آن راه منحرف نمى‌شود مگر آن كه هلاك و گمراه شود.

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاريخ>تاریخ ایران>اردشیر بهمن > سخن دریاره وی و دختر او خمانی

شماره مقاله : 10274              تعداد مشاهده : 386             تاریخ افزودن مقاله : 4/4/1390

سخن درباره اردشير بهمن و دختر او، خمانى‏
پس از يشتاسب (ويشتاسب)، پسر زاده، يا نوه او اردشير بهمن بن اسفنديار به پادشاهى رسيد.
او در جنگ‏هاى خود پيروز بود و قلمرو پادشاهى او بر پهنه فرمانروائى پدرش فزونى داشت.
و نيز گفته شده است:
او در سواد شهركى ساخت و آن را اياوان اردشير ناميد.
اين همان قريه‏اى است كه به بهمينيا معروف است و در زاب بالا قرار دارد.
اردشير بهمن، همچنين، شهر ابله را در ناحيه دجله ساخت.
او براى انتقام خون پدر خويش به سيستان رفت و رستم، و پدرش دستان، و پسرش فرامرز را كشت.
اين بهمن، پدر داراى ِ بزرگ بود. همچنين پدر ساسان كه خود، پدر پادشاهان آزاده ايران، مانند اردشير پسر بابك و فرزندان اوست.
مادر دارا، خمانى دختر بهمن بود. بنابر اين خمانى، هم خواهر و هم مادر دارا شمرده مى‏شد.
بهمن با هزار هزار- يعنى يك ميليون- سرباز به روميه داخلى (روم شرقى) لشكر كشيد و آن جا را گرفت.
پادشاهان روى زمين به او باج و غرامات جنگى مى‏پرداختند.
او، از جهت پايه و مقام، بزرگ‏ترين، و از حيث كاردانى و زيركى، در شمار برترين پادشاهان ايران بود.
مادر اردشير بهمن از دودمان بنيامين بن يعقوب و مادر پسرش، ساسان، از دودمان سليمان بن داود بود.
پادشاهى بهمن يكصد و بيست سال، و به گفته برخى: هشتاد سال، به درازا كشيد.
پادشاهى فروتن بود و موجبات خرسندى مردم را فراهم مى‏آورد.
نامه‏هائى كه از سوى او بيرون مى‏رفت، چنين آغاز مى‏شد:
«از بنده خداوند و خدمتگزار خداوند كه گرداننده كارهاى شماست.» پس از اردشير بهمن، دخترش خمانى به پادشاهى رسيد.
مردم، يكى از آن رو كه پدرش را دوست مى‏داشتند و ديگر، از جهة خردمندى و سلحشورى اين خانم، او را به پادشاهى برگزيدند.
لقب خمانى، شهرزاد بود.
و نيز گفته شده است:
خمانى از آن رو به پادشاهى رسيد كه وقتى داراى بزرگ را از بهمن حامله شد، بدو پيشنهاد كرد كه افسر پادشاهى را به روى شكم وى ببندد و بدين گونه فرزند خود را به پادشاهى رساند.
بهمن درخواست خمانى را پذيرفت و تاج را به شكم او كه آبستن بود بست.
ساسان، پسر بهمن، مردى بود كه براى فرمانروائى ساخته نشده بود و چون كار پدر خود را ديد، به استخر فارس رفت و از جهان كناره گرفت و به قله كوه‏ها پيوست و به گوسفند دارى پرداخت.
او شخصا دامدارى مى‏كرد و توده مردم كه اين روش را براى يك شاهزاده ناپسند مى‏شمردند، از فرمانروائى او نااميد شدند.
اردشير بهمن از جهان رفت در حاليكه فرزندش دارا هنوز در رحم مادر خود بود. بدين جهت، پس از درگذشت بهمن، مردم خمانى را بر اورنگ پادشاهى نشاندند.
خمانى چند ماه پس از پادشاهى خويش، دارا را بزاد و چون از اظهار اين مطلب اكراه داشت، نوزاد را با گوهرهائى گرانبها در صندوقى چوبين نهاد و آن را از شهر استخر بر روى رود كر، يا به گفته‏اى: رود بلخ (جيحون)، روان ساخت.
آب، اين جعبه را برد و به آسيابانى از مردم استخر رساند.
آسيابان جعبه را از روى آب گرفت و درش را گشود و به ديدن گوهرهائى كه در آن بود شادمان شد و نوزاد را نيز به زن خود سپرد.
همسرش به نگهدارى و پرورش نوزاد، يعنى دارا، پرداخت.
هنگامى كه دارا به مرحله جوانى رسيد، راز سرگذشت او فاش شد و خمانى نيز ناچار به رفتار بدى كه درباره وى روا داشته بود اعتراف كرد.
مردم فرزند بهمن را، هنگامى كه از كمال و پختگى بهره‏مند شد، آزمودند و ديدند همه‏ى صفاتى را كه شاهزادگان دارند، او به حد اعلى دارد. اين بود كه خمانى افسر پادشاهى را بر سر او نهاد و خود به فارس رفت و در آن استان، شهر استخر را ساخت.
خمانى تا هنگامى كه پسرش به پادشاهى رسيد،- پيروزى‏هائى يافته، با روميان نبرد كرده و دشمنان را از دست اندازى به شهرهاى خويش باز داشته، و خراجى را كه از مردم گرفته مى‏شد، كاهش داده بود.
مدت پادشاهى خمانى سى سال بود.
و نيز گفته شده است:
خمانى، مادر دارا، او را نگهدارى كرد و پرورد تا بزرگ شد، آنگاه سر رشته فرمانروائى را بدو سپرد و خود كناره گرفت.
دارا نيز با دليرى و دور انديشى خود، كارهاى كشور را سر و سامان بخشيد.
اكنون بر مى‏گرديم به سخن درباره فرزندان اسرائيل و بررسى تاريخ روزگارشان تا هنگام گرفتارى ايشان و آن عده از پادشاهان ايران كه در روزگار فرزندان اسرائيل فرمانروائى‏
كردند.
در طى سخنانى كه پيش از اين گذشت ما سبب برگشتن آن گروه از فرزندان اسرائيل را كه بخت نصر اسيرشان كرده بود، به بيت المقدس باز گفتيم.
اين بازگشت در روزگار كيرش بن اخشويرش بود كه از سوى بهمن در بابل فرمانروائى مى‏كرد و چهار سال پس از درگذشت او، در روزگار پادشاهى دخترش خمانى، نيز همچنان بر اورنگ فرمانروائى پايدار ماند.
ويرانى بيت المقدس نيز، از زمانى كه بخت نصر آن را ويران ساخت، يكصد سال به درازا كشيد.
مقدارى از اين مدت در روزگار بهمن و مقدارى ديگر در روزگار دخترش خمانى سپرى شد.
جز اين هم گفته شده و ما درباره اين اختلاف پيش از اين سخن گفتيم.
برخى از مورخان برآنند كه كيرش همان بشتاسب است و من اين سخن را رد مى‏كنم زيرا كيرش هرگز تنها و بالاستقلال پادشاهى نكرد.
هنگامى كه بيت المقدس از نو آباد شد و مردمش بدان جا بازگشتند، عزير پيغمبر نيز در ميانشان بود.
از آن تاريخ بدين سو، هر كس كه بر بنى اسرائيل فرمانروائى مى‏كرد، به نمايندگى از سوى ايرانيان بود، خواه مردى از ايرانيان و خواه مردى از فرزندان اسرائيل بدان سمت گماشته مى‏شد.
چنين بود تا هنگام كشته شدن دارا بن دارا، كه به سبب‏ چيرگى اسكندر بر آن ناحيه، فرمانروائى آن سرزمين به دست يونانيان و روميان افتاد.
سراسر اين مدت، بنا بر آنچه گفته شده است، هشتاد و هشت سال بود.

متن عربی:
ذكر خبر أردشير بهمن وابنته خماني
ثم ملك بعد بشتاسب ابن ابنه أردشير بهمن بن اسفنديار، وكان مظفراً في مغازيه، وملك أكثر من أبيه، وقيل: إنه ابتنى بالسواد مدينة وسمّاها أياوان أردشير، وهي القرية المعروفة بهمينيا بالزاب الأعلى، وابتنى بكور دجلة الأبلّة، وسار الى سجستان طالباً بثأر أبيه، فقتل رستم وأباه دستان وابنه فرامرز. وبهمن هو أبو دارا الأكبر، وأبو ساسان أبي ملوك الفرس الأحرار أردشير ابن بابك وولده، وأمّ دارا خمانى ابنة بهمن، فهي أخته وأمّه.
وغزا بهمن رومية الداخلة في ألف ألف مقاتل، وكان ملوك الأرض يحملون إليه الإتاوة، وكان أعظم ملوك الفرس شأناً وأفضلهم تدبيراً. وكانت أمّ بهمن من نسل بنيامين بن يعقوب، وأم ابنه ساسان من نسل سليمان بن داود، وكان ملك بهمن مائة وعشرين سنة، وقيل: صمانين سنة، وكان متواضعاً مرضيّاً فيهم، وكانت كتبه تخرج: من عبد الله خادم الله السائس لأموركم.
ثمّ ملكت بعده ابنته خمانى، ملكوها حبّاً لأبيها ولعقلها وفروسيتها، وكانت تلقّب بشهرزاد، وقيل: إنما ملكت لأنها حين حملت منه دارا الأكبر سألته أن يعقد التاج له في بطنها ويؤثره بالملك، ففعل بهمن وعقد التاج عليه حملاً في بطنها، وساسان بن بهمن رجل يتصنع للملك، فلمّا رأى فعل أبيه لحق باصطخر وتزهّد ولحق برؤوس الجبال واتخذ غنماً، وكان يتولاها بنفسه، فاستبشعت العامّة ذلك منه.
وهلك بهمن وابنه دارا في بطن أمه، فملكوها، ووضعته بعد أشهر من ملكها، فأنفت من إظهار ذلك وجعلته في تابوت وجعلت معه جواهر وأجرته في نهر الكرّ من اصطخر، وقيل: بنهر بلخ، وسار التابوت الى طحّان من أهل اصطخر، ففرح لما فيه من الجوهر، فحضنته امرأته، ثم ظهر أمره حين شبّ، فأقرّت خمانى بإساءتها، فلما تكامل امتحن فوجد على غاية ما يكون أبناء الملوك، فحوّلت التاج إليه وسارت الى فارس وبنت مدينة اصطخر، وكانت قد أوتيت ظفراً وزغزت الروم وشغلت الأعداء عن تطرّق بلادها، وخفّفت عن رعيّتها الخراج؛ وكان ملكها ثلاثين سنة.
وقيل: إنّ خمانى أم دارا حضنته حتى كبر فسلّمت إليه وعزلت نفسها، فضبط الملك بشجاعة وحزم.
ونرجع إلى ذكر بني اسرائيل ومقابلة تاريخ أيّامهم إلى حين تصرّمها ومدّة من كان في أيامهم من ملوك الفرس.
قد ذكرنا فيما مضي سبب انصراف من انصرف الى بيت المقدس من سبايا بني اسرائيل الذي كان بخت نصّر سباهم، وكان ذلك في أيّام كيرش بن اخشويرش، وملكه ببابل من قبل بهمن وأربع سنين بعد وفاته في ملك ابنته خُمانى، وكانت مدّة خراب بيت المقدس من لدن خرّبّه بخت نصّر مائة سنة، كلّ ذلك في أيّام بهمن بعضه وفي أيّام ابنته خُمانى بعضه، وقيل غير ذلك، وقد تقدّم ذكر الاختلاف.
وقد زعم بعضهم أنّ كيرش هو بشتاسب، وأنكر عليه قوله ولم يملك كيرش منفرداً قطّ.
ولما عمر بيت المقدس ورجع إليه أهله كان فيهم عزير، وكان الملك عليهم بعد ذلك من قبل الفرس إما رجل منهم وإما رجل من بني اسرائيل، إلى أن صار الملك بناحيتهم لليونانية والروم لسبب غلبة الإسكندر على الناحية حين قتل داراً بن دارا، وكان جملة مدّة ذلك فيما قيل ثمانياً وثمانين سنة.

*
از کتاب: كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.

مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
islamwebpedia.com




 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

 از عقبه بن حارث روايت است: پس از وفات پيامبر صلی الله علیه و سلم با ابوبكر صدّيق از نماز عصر بيرون آمديم كه علي نيز با ما بود، در راه كه مي‌رفتيم به حسن بن علي كه با بچه‌ها بازي مي‌كرد، رسيديم، ابوبكر او را به ‌آغوش گرفت و بر گردنش سوار كرد و گفت: «بأبي یشبه النبي – ليس شبيهاً بعلي» پدرم فدايش باد! شبيه پيامبر است نه علي، علي می‌خنديد(مسند احمد، با تحقيق احمد شاكر، إسناد آن صحيح است. 1/170.).

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 1452
دیروز : 6572
بازدید کل: 6574818

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010