|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>قصص قرآن>زکریاء علیه السلام > سخن درباره کشته شدن وی
شماره مقاله : 10281 تعداد مشاهده : 370 تاریخ افزودن مقاله : 4/4/1390
|
سخن درباره كشته شدن زكرياء پس از كشته شدن يحيى، پدرش كه اين خبر را شنيد از بيم جان خود گريخت و داخل بوستانى شد كه در نزديكى بيت المقدس قرار داشت و داراى درختانى بود. پادشاه در پى او فرستاد تا او را بگيرند. و او در آن بوستان به درختى برخورد. درخت به او گفت: «اى پيامبر خدا، بيا به سوى من!» همينكه زكرياء پيش رفت، تنه درخت شكافته شد و زكريا در ميان آن، جاى گرفت. ولى دشمن خدا، ابليس، فرا رسيد و حاشيه لباس او را گرفت و از شكاف درخت بيرون كشيد تا هنگامى كه خبر پنهان شدن او را به جويندگانش مىدهد، حرف او را باور كنند. بعد با كسانى كه به جست و جوى زكرياء آمده بودند روبرو شد تا آنان را آگاه سازد. به ايشان گفت: «شما چه مىخواهيد؟» پاسخ دادند: «در پى زكرياء مىگرديم.» گفت: «او اين درخت را جادو كرد. بدين جهة تنهاش شكافته شد و او در شكاف درخت جاى گرفت.» گفتند: «ما حرف تو را باور نمىكنيم.» گفت: «من نشانهاى دارم كه اگر آن را ببينيد حرفم را باور مىكنيد.» آنگاه حاشيه لباس زكرياء را نشانشان داد. آنان نيز تبرها برگرفتند و درخت را دو تكه كردند و تنهاش را نيز با اره بريدند بدين گونه، زكريا، در ميان درخت به دو شقه شد. و خداوند بدنهادترين مردم روى زمين را بر فرزندان اسرائيل چيره ساخت تا انتقام او را از آنان گرفتند. و نيز گفته شده است: سبب كشته شدن زكرياء اين بود كه ابليس به يكى از مجالس بنى اسرائيل درآمد و زكريا را متهم ساخت كه با مريم همخوابگى كرده است. به ايشان گفت: «هيچ كس جز زكرياء مريم را آبستن نكرده است زيرا تنها او بود كه به اتاق مريم مىرفت.» فرزندان اسرائيل كه اين سخن شنيدند، به جست و جوى زكرياء برخاستند تا او را بگيرند. او نيز گريخت و موضوع گريختن و پنهان شدن او در تنه درخت به همان گونه روى داد كه قبلا گفته شد.
متن عربی: ذكر قتل زكريا لما قُتل يحيى وسمع أبوه بقتله فرّ هارباً فدخل بستاناً عند بيت المقدس فيه أشجار، فأرسل الملك في طلبه، فمرّ زكرياء بالشجرة، فنادته: هلمّ إليّ يا نبيّ الله فلمّا أتاها انشقّت فدخلها، فانطبقت عليه وبقي في وسطها، فأتى عدوّا الله إبليس فأخذ هدب ردائه فأخرجه من الشجرة ليصدّقوه إذا أخبرهم، ثمّ لقي الطلب فأخبرهم، فقال لهم: ما تريدون؟ فقالوا: نلتمس زكرياء، فقال: إنّه سحر هذه الشجرة فانشقت له فدخلها، قالوا: لا نصدّقك قال: فإنّ لي علامة تصدّقوني بها؛ فأراهم طرف ردائه، فزخذوا الفؤوس وقطعوا الشجرة باثنتين وشقّوها بالمنشار، فمات زكرياء فيها، فسلّط الله عليهم أخبث أهل الأرض فانتقم به منهم. وقيل: إنّ السبب في قتله أنّ إبليس جاء إلى مجالس بني اسرائيل فقذف زكريّاء بمريم وقال لهم: ما أحبلها غيره، وهو الذي كان يدخل عليها، فطلبوه فهرب، وذكر من دخوله الشجرة نحو ما تقدّم.
از کتاب: كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.
مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|