|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>قبايل عرب>عرب > سخن درباره رسیدن قبیله های عرب به عراق و فرود آمدنشان در حیره
شماره مقاله : 10285 تعداد مشاهده : 298 تاریخ افزودن مقاله : 5/4/1390
|
سخن درباره رسيدن قبيلههاى عرب به عراق و فرود آمدنشان در حيره
ابن الکلبى گفته است: پس از در گذشت بخت نصر، آن گروه از عرب که او آنان را در حيره جاى داده بود، به مردم شهر انبار پيوستند. از اين رو حيره روزگارى دراز ويران ماند در حاليکه مردم حيره در انبار به سر مىبردند و هيچ سردار عربى به ايشان حمله نمىبرد. هنگامى که فرزندان معد بن عدنان و آن قبيلههاى عرب که با ايشان بودند، فزونى يافتند و در نتيجه زد و خوردهائى که با هم کردند دچار پراکندگى و پريشانى شدند، براى سر و سامان دادن به کار خويش در صدد بر آمدند تا از زمينهاى يمن و- بلندىهاى شام که نزديکشان بود اراضى حاصلخيزى را به دست آورند. از اين رو قبيلههائى از ايشان در جست و جوى آبادى به راه افتادند تا به بحرين رسيدند و در آنجا فرود آمدند. در بحرين گروهى از قبيله ازد مىزيستند. کسانى که از تهامه آمدند عبارت بودند از مالک و عمرو، دو پسر فهم بن تيم بن اسد بن وبرة بن قضاعه، و مالک بن زهير بن عمرو بن فهم با گروهى از قوم خود، و حيقاد بن الحنق بن عمير بن قبيص بن عدنان با همه افراد قبيله قبيص غطفان بن عمرو بن طمثان بن عوذ مناة بن يقدم بن افصى بن دعمى بن اياد بن نزار بن معد بن عدنان نيز با کسان ديگرى از قبيله اياد به آنان پيوست. بدين گونه قبيلههائى از عرب در بحرين گرد آمدند و با يک ديگر درباره «تنوخ» سوگند ياد کردند. (تنوخ به معنى مقام کردن و در يک جا ثابت ماندن است). آنان پيمان بستند که يک ديگر را يارى دهند و کمک کنند. از اين رو، همه با هم يگانه و همدست شدند و حکم يک قبيله را پيدا کردند که به مناسبت تنوخ، به نام قبيله تنوخ ناميده شدند. گروهى از فرزندان و بازماندگان نمارة بن لخم نيز به ايشان پيوستند. مالک بن زهير نيز جذيمة الابرش بن مالک بن فهم بن غانم بن دوس ازدى را فرا خواند تا با او در آن جا سکونت کند. خواهر خود، لميس، را نيز به عقد وى در آورد، و بدين ترتيب جذيمه هم در آن جا ماندگار شد. اجتماع اين قبائل در روزگار ملوک الطوائف بود. آنان را تنها از اين رو ملوک الطوائف مىخواندند که هر يک از ايشان بر طايفه کوچکى از مردم روى زمين فرمانروائى داشت. ابن الکلبى، همچنين، گفته است: بعد، افراد قبيله تنوخ که در بحرين اقامت گزيده بودند، به دشتهاى پر آب و حاصلخيز عراق چشم دوختند و از اختلاف ميان ملوک الطوائف استفاده کردند و در آنچه مردم غير عرب از اراضى پيوسته به شهرهاى عرب بدست آورده يا سهيم شده بودند، طمع کردند و خواستند به اصطلاح از اين نمد کلاهى يابند. از اين رو، همه در رفتن به عراق هماهنگ و همداستان شدند و بدان سرزمين شتافتند و تا زيان بومى را از شهرهاى خود راندند. از تنوخ، نخستين کسى که رو به عراق نهاد، حيقاد بن الحنق با گروهى از خويشاوندان خود و آميزههائى از مردم ديگر بود. اينان در عراق به ارمانيان برخوردند که بابل و سرزمينهاى وابسته بدان تا ناحيه موصل را در اختيار داشتند و با اردوانيان زد و خورد مىکردند که ملوک الطوائف بودند و در ميان «نفر» (به کسر نون و فتح فاء مشدد) که قريهاى است از سواد عراق، تا ابله مىزيستند. ارمانيان بازماندگان ارم بودند. از اين رو ارمانيان ناميده مىشدند. آنان، همچنين نبطيان سواد عراق بودند بعد، مالک و عمرو، دو پسر فهم بن تيم الله، و کسان ديگر از تنوخ به شهر انبار رسيدند و بر فرمانرواى ارمانيان وارد شدند. همچنين نماره و همراهانش به قريه نفر در آمدند و به فرمانرواى اردوانيان رسيدند. ارمانيان از مردم غير عرب، يعنى اردوانيان فرمانبردارى نمىکردند. اردوانيان نيز به اطاعت از ارمانيان تن در نمىدادند. سرانجام فرمانرواى يمن، تبع (به ضم تاء و فتح باء مشدد) اسعد ابو کرب بن ملکيکرب، با سپاهيان خود بدان نواحى رسيد. او کسى را با لشکرى اندک که چندان نيروئى نداشت در حيره گذاشت و رفت. پس از بازگشت نيز آنان را همچنان به حال خود نهاد و به يمن مراجعت کرد. در ميان اين عده از هر قبيلهاى گروهى وجود داشتند. از اين رو، تنوخ که قبيلهاى مرکب از همه قبائل عرب بود، هنگامى که به حيره در آمد. ميان کسانى که تبع از يمن بدان جا آورده بود، خويشان و دستيارانى يافت. افراد قبيله تنوخ، که در خانههاى ساخته شده به سر نمى- بردند، با چادرها و سراپردههاى پشمين از انبار به حيره روى آوردند و در آن جا اردو زدند. از آنان نخستين کسى که به فرمانروائى رسيد، مالک بن فهم بود. او در زمينى منزل گزيد که پيوسته به انبار بود. پس از در گذشت مالک، برادرش عمرو بن فهم بن غانم بن دوس ازدى فرمانروائى يافت. هنگامى که او از جهان رفت، جذيمة الابرش، پسر مالک بن فهم به جايش نشست. و نيز گفتهاند: جذيمه از قوم عاد نخستين بود که از فرزندان دمار بن اميم بن لوذ بن سام بن نوح عليه السلام محسوب مىشدند. خدا بهتر مىداند.
متن عربی:
ذكر وصول قبائل العرب الى العراق ونزولهم الحيرة قال ابن الكلبيّ: لما مات بخت نصّرانضمّ الذين أسكنهم الحيرة من العرب إلى أهل الأنبار وبقيت الحيرة خراباً دهراً طويلاً وأهلها بالأنبار لا يطلع عليهم قادم من العرب، فلمّا كثر أولد معدّ بن عدنان ومن كان معهم من قبائل العرب ومزّقتهم الحروب خرجوا يطلبون الريف فيما يليهم من اليمن ومشارف الشام، وأفلت منهم قبائل حتى نزلوا بالبحرين وبها جماعة من الأزد، وكان الذين أقبلوا من تهامة مالك وعمرو ابنا فهم بن تيم بن أسد بن وبرة بن قضاعة، ومالك بن زهير بن عمرو بن فهم في جماعة من قومهم، والحيقاد بن الحنق بن عمير بن قبيص بن معدّ بن عدنان في قبيص كلّها، ولحق بهم غطفان بن عمرو بن الطمثان بن عوذ مناة بن يقدم بن أفصى بن دُعمي بن إياد بن نزار بن معدّ بن عدنان وغيره من إياد، فاجتمع بالبحرين قبائل من العرب وتحالفوا على التنُّوخ، وهو المقام، وتعاقدوا علي التناصر والتساعد، فصاروا يداً واحدةً وضمّهم اسم تنوخ، وتنخ عليهم بطون من نمارة بن لخم، ودعا مالك بن زهير جديمة الأبرش بن مالك بن فهم بن غانم بن دوس الأزدي الى التنوخ معه وزوجه أخته لميس، فتنخ جديمة، وكان اجتماعهم أيام ملوك الطوائف، وإنما سمّوا ملوك الطوائف لأن كل ملك منهم كان ملكه على طائفة قليلة من الأرض. قال: ثم تطلّعت أنفس من كان بالبحرين إلى ريف العراق فطمعوا في أن يغلبوا الأعاجم في ما يلي بلاد العرب منه أو مشاركتهم فيه لاختلاف بين ملوك الطوائف، فأجمعوا علي المسير الى العراق، فكان أول من يطلع منهم الحيقاد بن الحنق في جماعة من قومه وأخلاط من الناس، فوجدوا الأرمانيين، وهم الذين ملكوا أرض بابل وما يليها الى ناحية الموصل، يقاتلون الأردوانيين، وهم ملوك الطوائف، وهو ما بين نفر، وهي قرية من سواد العراق إلى الأبلّة، فدفعوهم عن بلادهم، والأرمانيّون من بقايا إرم فلهذا سمّوا الأرمانيين، وهم نبط السواد. ثم طلع مالك وعمرو ابنا فهم بن تيم الله وغيرهما من تنوخ الى الأنبار على ملك الأرمانيين، وطلع نمارة ومن معه الى نفّر على ملك الأردوانيين، وكانوا لاي دينون للأعاجم حتى قدمها تُبّع وهو أسعد أبو كرب بن ملكيكرب في جيوشه، فخلف بها من لم يكن فيه قوّة من عسكره، وسار تُبّع ثم رجع إليهم فأقرّهم على حالهم، ورجع الى اليمن وفيهم من كلّ القبائل، ونزلت تنوخ من الأنبار الى الحيرة في الأخبية لا يسكنون بيوت المدر، وكان أول من ملك منهم مالك بن فهم، وكان منزله مما يلي الأنبار، ثم مات مالك فملك بعده أخوه عمرو بن فهم بن غانم بن دوس الأزديّ، ثمّ مات فملك بعده جديمة الأبرش بن مالك بن فهم، وقيل: إنّ جذيمة من العاربة الأولى من بني دمار بن أميم بن لوذ بن سام بن نوح، عليه السلام؛ والله أعلم.
*
از کتاب: کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.
مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|