|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاريخ>تاریخ ایران>آزرمیدخت بنت خسرو پرویز
شماره مقاله : 10350 تعداد مشاهده : 619 تاریخ افزودن مقاله : 7/4/1390
|
سخن درباره پادشاهى آزرميدخت دختر خسرو پرويز پس از کشته شدن خشنشبنده، ايرانيان آزرميدخت، دختر ديگر خسرو پرويز، را بر اورنگ فرمانروائى نشاندند. او از زيباترين زنان بود. در آن روزگار، فرخ هرمز که از بزرگان درجه اول ايران به شمار مىرفت، اسپهبد خراسان بود. او فريفته آزرميدخت شد و خواستار ديدار وى گرديد تا با وى زناشوئى کند. ولى آزرميدخت پاسخ داد: «اگر خواستار وصلت با من هستى، براى يک ملکه زناشوئى روا نيست و من چنين درخواستى را نخواهم پذيرفت ولى اگر نياز ديگرى دارى در فلان وقت بيا.» فرخ هرمز دستور آزرميدخت را به کار بست و در آن شب به ديدن وى رفت. آزرميدخت به فرمانده پاسداران کاخ پنهانى دستور داد که فرخ هرمز را بکشد. او هم فرخ هرمز را کشت و پيکرش را در ميدان پايتخت انداخت. بامداد او را کشته يافتند و جسدش را پنهان کردند. پسر او رستم، (رستم فرخزاد)، همان کسى بود که در قادسيه با مسلمانان پيکار کرد. او در خراسان جانشين پدر خود بود و همينکه خبر کشته شدن پدر را شنيد به خونخواهى او کمر بست و با لشکر خويش به راه افتاد تا به مدائن رسيد و آزرميدخت را گرفت و کور کرد و کشت. برخى نيز گفتهاند: «آزرميدخت مسموم شد.» مدت فرمانروائى آزرميدخت شش ماه بود. مىگويند: پس از آزرميدخت مردى آمد که او را خسرو پسر مهرجسنس مىخواندند. از پشت اردشير بابکان بود و در اهواز به سر مىبرد. بزرگان او را بر تخت شاهى نشاندند و تاج بر سرش نهادند. ولى او چند روز بعد، کشته شد. و نيز گفته شده است: کسى که پس از آزرميدخت به پادشاهى رسيد، خرزاد خسرو بود که از فرزندان خسرو پرويز محسوب مىشد. مادر او، زنى کرد، خواهر بسطام بود. گفته شده است: او را در حصن الحجاره، نزديک نصيبين، يافتند و اندک زمانى بر تخت سلطنت نگاه داشتند و بعد وى را از پادشاهى بر کنار کردند و کشتند. مدت پادشاهى او شش ماه بود. درباره پادشاهى پسر مهران جسنس گفتهاند: پس از کشته شدن خرزاد خسرو بزرگان ايران به جست و جوى کسى پرداختند که از خاندان شاهان ساسانى باشد، اگر چه زن باشد. سرانجام مردى را يافتند که در ميسان به سر مىبرد و او را فيروز پسر مهران جسنس مىخواندند. نام او هم جسنسبنده بود. مادرش صهاربخت، دختر يزدان زان پسر انوشيروان بود. او را بر تخت نشاندند. سرى بزرگ داشت و همينکه تاج بر سرش نهادند، گفت: «اين تاج چقدر براى سر من تنگ است!» اين سخن را به فال بد گرفتند و او را در همان دم کشتند. و نيز گفته شده است: او را چند روز بعد کشتند.
متن عربی: ذكر ملك آزرميدخت ابنة أبرويز لما قتل خشنشبنده ملكت الفرس آزرميدخت ابنة أبرويز، وكانت من أجمل النساء، وكان عظيم الفرس يومئذٍ فرخهرمز أصبهبذ خراسان، فأرسل إليها يختطبها، فقالت: إن التزوج للملكة غير جائز وغرضك قضاء حاجتك مني فصر إلي وقت كذا. ففعل وسار إليها تلك الليلة، فتقدمت إلى صاحب حرسها أن يقتله، فقتله وطرح في رحبة دار المملكة، فلما أصبحوا رأوه قتيلاً فغيبوه. وكان ابنه رستم، وهو الذي قاتل المسلمين بالقادسية، خليفة أبيه بخراسان، فسار في عسكر حتى نزل بالمدائن وسمل عيني آزرميدخت وقتلها، وقيل: بل سمت. وكان ملكها ستة أشهر. قيل: ثم أتى رجل يقال له كسرى بن مهرجسنس من عقب أردشير بن باك كان ينزل الأهواز، فملكه العظماء ولبس التاج وقتل بعد أيام، وقيل: إن الذي ملك بعد آزرميدخت خرزاد خسرو من ولد أبرويز وأمه كردية أخت بسطام، قيل: وجد بحصن الحجارة بقرب نصيبين، فمكث أياماً يسيرة ثم خلعوه وقتلوه. وكان ملكه ستة أشهر. وقال الذين قالوا ملك كسرى بن مهرجسنس: إنه لما قتل طلب عظماء الفرس من له نسب ببيت المملكة ولو من النساء، فأتوا برجل كان يسكن ميسان يقال له فيروز بن مهران جسنس، ويسمى أيضاً جسنسنده، أمه صهار بخت ابنة يزدانزان بن أنوشروان فملكوه، وكان ضخم الرأس. فلما توج قال: ما أضيق هذا التاج ! فتطيروا من كلامه فقتلوه في الحال، وقيل: كان قتله بعد أيام.
از کتاب: کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.
مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|