|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
فقه>شبهات>صلاة الالفیه
شماره مقاله : 10423 تعداد مشاهده : 338 تاریخ افزودن مقاله : 5/5/1390
|
بدعت بودن صلاة الألفيه (نماز هزارتايي) در ماه شعبان
اولين کسي که آن را به وجود آورد: اولين کسي که صلاة الألفيه را در شب نيمة شعبان ايجاد کرد مردي بود که مشهور به ابنأبي الحمراء اهل نابلس[1]بود، در سال 448 ه وارد بيتالمقدس شد، قرآن را خوب و قشنگ تلاوت ميکرد، در شب نيمة شعبان در مسجدالأقصي نماز اقامه کرد و مردي به او اقتدا کرد، سپس سومي و چهارمي نيز اضافه شدند، نماز را تمام نکرده بود که به جماعت زيادي تبديل شدند. سال آينده جماعت زيادي در مسجد با او نماز خواندند، و نماز در مسجدالأقصي و خانههاي مردم وسعت پيدا کرد، نماز طوري جا گرفت و استقرار پيدا کرد که فکر ميکردند سنت پيامبر صلي الله عليه وسلم ميباشد.[2]
ويژگيهاي آن نماز اين نمازِ بدعت، الألفيه (هزارتايي) ناميده ميشود چون سورة اخلاص هزار بار در آن خوانده ميشود، چون يکصد رکعت است در هر رکعت ده مرتبه سورة اخلاص خوانده ميشود. ويژگيها و چگونگي اين نماز، ثواب و اجر آن به صورتها و روايتهاي مختلفي آمده است که ابن جوزي آن را در موضوعات آورده است و ميگويد: شکي نداريم که اين حديث موضوع و ساختگي است، اکثر راويان آن از هر سه طريق روايت شده مجهول و ضعيف هستند، که قطعاً چنين حديثي که از پيامبر صلي الله عليه وسلم باشد محال است.[3] غزالي در کتاب الأحياء ميگويد: نماز شعبان، شب پانزدهم آن ماه صورت ميگيرد، يکصد رکعت است، دو رکعت دو رکعت خوانده ميشود، در هر رکعت بعد از سورة فاتحه، سورة قل هوالله احد خوانده ميشود.[4]
حکم اين نماز: جمهور علما اتفاق نظر دارند که صلاةالألفيه نيمة شعبان بدعت است. نماز الألفيه در شب نيمة شعبان از طرف پيامبر صلي الله عليه وسلم و هيچ يک از خلفاي راشدين رضي الله عنهم به عنوان سنت وضع نشده است و به آن دستور ندادهاند، و هيچ يک از ائمة بزرگ مانند امام ابوحنيفه، مالک، شافعي، احمد، ثوري، اوزاعي، ليث و غيره – رحمهمالله – آن را مستحب ندانستهاند. و حديثي که در اين مورد روايت شده است موضوع و ساختگي ميباشد، اکثر علماي حديثشناس بر موضوع بودن آن اتفاق نظر دارند.[5] برادر مسلمان! بدان که چنين مراسم و مجالسي مانند شب نيمة شعبان، شب اسراء و معراج، شب رغائب، شامل کارهاي بدعت و حرام زيادي هستند، که اين بدعتها با توجه به زمانها و مکانهاي مختلف فرق ميکنند، که ابن الحاج اين بدعتها و محرمات و منکرات را که در اين مراسم وجود دارند به تفصيل بيان کرده است که خلاصهاي از سخن ايشان را بيان ميکنيم: 1- مکلف شدن به خرجهاي مشقتبار و اذيت کننده، که اسراف است و آن را به نام دين انجام ميدهند در حالي که دين از اين کارها بري ميباشد. 2- شيرينيهايي که داراي صورتهاي حرام و ناشرعي ميباشند. 3- روشن کردن چراغها و غيره، که در اين زيادهروي اضاعة مال وجود دارد، به خصوص اگر آن روغن و يا مواد مصرفي وقف باشند که نوعي ظلم در حق نذرکننده و وقفکننده ميباشد، به شرطي که وقفکننده آن را ذکر نکرده باشد و اگر هم ذکر کرده باشد شرعاً اعتباري ندارد، و زيادهروي در اين روشن کردنها باعث اضاعه مال ميشود و از طرفي هم سبب اجتماعي ميشود که هيچ خير و برکتي در آن نيست، و کساني که داراي مناصب و مقامهاي ديني هستند و در اين مراسم شرکت ميکنند اگر نسبت به بدعت بودن آن آگاهي داشته باشند گناه و معصيتي را در حق خود مرتکب شدهاند مگر اينکه توبه کنند، اما اگر حاضر شوند و شرکت کنند براي اينکه آن را تغيير دهند و با آن مبارزه کنند و براي تغيير و مبارزه هم توانايي داشتند خيلي خوب و مبارک ميباشد. 4- حضور زنان، معلوم است که باعث چه فسادهايي ميشود. 5- جمع شدن آنها در مسجد جامع، که اين کار عبادتي غير شرعي ميباشد. 6- آنچه از فرشها و جانمازها و غيره را ميگسترانند. 7- ديگهاي مسي بزرگ مي آورند که در درون آنها کوزهها و ليوانها و چيزهاي ديگري وجود دارد، مثل اينکه خانة خدا، خانة خودشان است، مسجد جامع براي عبادت گذاشته شده است نه براي نشستن و خوابيدن و خوردن و نوشيدن. 8- اعمال ساقيان و آبدهندگان از اين بدعتها و محرمات ميباشند، مفاسد زيادي در آن وجود دارد، از جمله: خريد و فروش، چون در برابر آن پول ميگيرند، زدن کاسهها به هم که شبيه صداي ناقوسها ميباشد، بلند کردن صدا در مسجد و کثيف کردن مسجد، و بر روي گردن مردم قدم برداشتن، که همة اين کارها حرام و منکر ميباشد. 9- تشکيل حلقهها، که هر حلقه وگروه مسئول و بزرگي دارد، که در ذکر و تلاوت به او اقتدا ميکند و اي کاش ذکر و تلاوت بود! بلکه آنها دين خدا را به تمسخر گرفتهاند، ذکرکننده اغلب نميگويد (لاالهالاالله) بلکه ميگويد: (لايلاه يلله) به جاي همزه ياء ميگويند که الف قطع است آن را وصل قرار ميدهند، و زماني که ميگويند: سبحانالله آن را ميپيچانند و برميگردانند به صورتي که فهم نميشود، قاري قرآن را تلاوت ميکند چيزي را به آن اضافه ميکند که از قرآن نيست و يا چيزي را از آن کم ميکند که جزو قرآن است، آن هم به سبب نغمهها و ترجيحات که بيشتر به آواز شباهت دارد صورت ميگيرد، که اين منکري است که چند منکر ديگر را جمع ميکند. 10- از کارهاي قبيح ديگر که صورت ميگيرد، که اين است که قاري قرائت و تلاوت قرآن را شروع ميکند ديگري شعر و سرود ميخواند، و يا ميخواهد شروع کند، قاري را ساکت مينمايند و اشاره ميکنند که قرائت را تمام کند، و يا هر دو را آزاد ميکنند او قرائت خود را ادامه دهد و ديگر همزمان شعر و سرود را بخواند، که بعضي هم با شاعر و سرودخوانان شعرها را تکرار ميکنند، اين کارها تمسخر دين است، حتي اگر خارج از مسجد بودند باز هم حرام و ممنوع بود، حالا که در مسجد صورت ميگيرد بايد چگونه باشد؟!!! 11- حضور بچههاي کوچک که باعث کثيف شدن مسجد ميشود. 12- رفتن زنان در شب نيمة شعبان به قبرستانها، در حالي که شرعاً رفتن آنها به قبرستان حرام است، که بعضي دف را با خود همراهي ميکنند و آن را ميزنند، و به علت نبودن حيا و شرم و به علت اينکه کسي آنها را منع نميکند بعضي در حضور مردان سرود و شعرهايي با صداي بلند ميخوانند که مردان آن را ميشنوند. 13- در قبرستان زنان با مردان مخلوط ميشوند، و زنان لباس حيا و شرم را از خود بر ميدارند، تمام سر و صورت خود را بيرون ميآورند. 14- آنها اين گناهان را در گورستان که جاي ترس و عبرت، و جاي اين است که انسان براي عمل صالح و کارهاي خير شوق و علاقه پيدا کند، انجام ميدهند. اين ميدان عظيم و مهم جايگاه خود را از دست ميدهد، و درست به چيزي ضد خود تبديل ميشود، آن را جاي خوشحالي و انجام گناه قرار ميدهند. 15- با انجام اين منکرات و معاصي در واقع به اموات و مردهگان مسلمان اهانت مينمايند. 16- بعضي از آنها چوبي را کنار سر مرد يا زن مُرده قرار ميدهند و آنچه از لباس که مدنظر و هدف آنها است دور آن چوب ميپوشانند، اگر آن ميت و مُرده انساني عالم و صالح باشد آنچه از مصيبت و ناراحتي به آنها رسيده برايش بازگو کرده و شکايت ميکنند و به او توسل مينمايند، و اگر از افراد خانواده و نزديکان باشد آنچه که روي داده براي او بازگو کرده و با او سخن ميگويند، و اگر عروس يا داماد باشد به هر کدام لباس مخصوص خود که در حال حيات و شادي ميپوشيدند، ميپوشانند، و مينشينند و گريه ميکنند و تأسف ميخورند، اين کار آنها که چوب را اين چنين ميپوشانند در ظاهر شباهت به کار مسيحيها دارد که بتهايشان را چنين ميکردند، و عکسهايي که در مراسم آن را تعظيم و تکريم ميکردند، و معلوم است هر کس خود را به شکل قوم و ملتي درآورد از آن قوم محسوب ميشود. 17- دچار نفاق ميشوند، چون در باطن قصد معصيت و در ظاهر قصد عبادت دارند. 18- انجام کارها و سخنان لغو و پوچ در مسجد و سخنان زياد و باطل که منکر شديد هستند. 19- قرار دادن مسجد مانند پايگاه نظامي براي آمدن مسئولين و مهمانان دولتي و گستراندن فرشها و قرار دادن صندلي و مبلها براي نشستن والي در مکاني مشخص و روشن کردن چراغها و شمعهايي جلو او در صحن مسجد جامع، که خاکستر آنها به مسجد ميريزد، و بعضي اوقات کسي که در مسجد شکايت و اعتراض مينمايد به وسيله عصا زد و خورد صورت ميگيرد و او را به زمين مياندازد، و يا از خارج مسجد طرف مقابل و شاکي نزد والي وارد ميشود، که رويدادها همه در شب نيمه شعبان به وجود ميآيند، و هر گاه اين حادثهها روي دهند صداها از طرف دشمن و سربازها بلند ميشود، البته به خاطر کثرت جمعيت و جار و جنجال سر و صدا موجود ميباشد، حالا اين جار و جنجال و سر و صدا که سر و صداي شکايات و اختلافات ميان مردم و مسئولين به آن اضافه ميشود چگونه خواهد بود؟! 20- معتقد بودن آنها به اينکه اين منکرات و بدعتهاي حرام براي حرمت و احترام اين شب و خانة خدا برپا ميشود، و آمدهاند تا آن را تعظيم نمايند، بعضي هم بر اين باورند که اين کارها عبادت و باعث نزديک شدن به خدا ميشود که اين خيلي خطرناک است[6]. و همچنانکه بيان شد که اين بدعتها و منکرات با توجه به اختلاف مکانها و زمانها با هم فرق دارند، اين مراسم در زمان و عصر حاضر نيز بسياري از منکرات را دارا ميباشد اگرچه شکل و صورت آن با گذشته متفاوت باشد. 21- علاوه بر بدعتهاي مذکور، بدعت ديگري نيز اضافه شده است: دعاي مشهوري که در آن از خداوند خواسته ميشود که در لوح المحفوظ شقاوت و بدبختي کسي را که نوشته است پاک کند الي آخر ...، نص و عين آن دعا اين است: خداوندا! اي کسي که منت ميگذارد و بر او منت گذاشته نميشود، يا ذالجلال والإکرام، يا ذالطول والإنعام، هيچ خدايي جز تو وجود ندارد، پشت و پناه پناهجويان، خداوندا اگر مرا در لوح المحفوظ بدبخت و شقي يا محروم يا مطرود يا فقير و ندار نوشتهاي آن را پاک کن، و مرا در لوح المحفوظ خوشبخت و غني و موفق براي انجام خيرات بنويس، تو گفتهاي و گفتة تو حق است آنجا که در قرآن از زبان پيامبر صلي الله عليه وسلم خود فرمودهاي: «يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ»(رعد: 39) «خداوند هر چه را که بخواهد از ميان برميدارد و هر چه را (که حکمتش اقتضا کند) برجاي ميدارد، (همة اينها) در علم خدا ثابت و مقرر است». پروردگارا! (به خاطر ظهور ذات مبارک اعظم خود در اين شب نيمة ماه شعبان مکرم که تمام کارها از طرف تو قطعي ميشوند، از تو ميخواهم تمام بلاها و مصيبتهايي که به آنها علم داريم و يا علم نداريم و آنچه که تو به آنها آگاه هستي از ما دور بفرما، تو بسيار عزيز و کريم هستي، و صليالله علي سيدنا محمد وعلي آله وسلم).[7] اين دعا در سنت صحيح اصل و اساسي ندارد و صحيح نميباشد، همانطور که نماز نيمة ماه شعبان هم مثل اين دعا ميباشد، از پيامبر صلي الله عليه وسلم و صحابه رضی الله عنهم و سلف صالح ثابت نشده و نيامده که آنها در مسجد به خاطر اين دعا در اين شب جمع شده باشند و نسبت اين دعا به بعضي از صحابه درست نيست.[8] خيلي اوقات قبول اين دعا را مشروط به خواندن سورة ياسين (يس) و خواندن دو رکعت نماز قبل از قرائت مينمايند، قرائت و نماز و دعا را سه مرتبه انجام ميدهند، مرتبة اول به نيت طول عمر، مرتبة دوم به نيت دفع بلاها، و مرتبه سوم به نيت بينيازي از مردم صورت ميگيرد، و معتقد هستند که اين کار از عبادتهاي دين و از امتيازهاي شب نيمة شعبان و ويژگيهاي آن است، به صورتي که بيشتر از واجبات و سنتهاي صحيح به آن اهتمام ميدهند، قبل از غروب خورشيد در اين شب به مسجد ميروند، در حالي که بعضي از آنها تارک الصلاة هستند، چون معتقد هستند که حضور آنها در اين شب تمام گناهان و کوتاهيهاي گذشته را جبران ميکند، و همچنين حضور در اين شب باعث طول عمر ميشود و غيبت و شرکت نکردن در اين شب را شوم و خطرناک ميدانند.[9] جمع شدن مردم براي خواندن اين دعا با چنين روش و طریقهای که معروف و مشهور است و قرار دادن آن بعنوان عبادتی در دین از بدعتهایی است که در دین و در نیمة شعبان ایجاد شده است. درست است که دعا و تضرع بسوی خدا در هر وقت و زمانی مطلوب و صحیح است اما نه به این صورت اختراعی و طبق هوا و هوس، بوسیلة بدعتها نمیتوان به خداوند نزدیک شد بلکه به چیزی که خدا و رسول خدا صلی الله علیه وسلم آن را مشروع دانستهاند به خدا نزدیک میشویم. 22- از بدعتهای منکر در شب نیمة شعبان روشن کردن چراغهای زیاد و روشن کردن آتشهای بسیار میباشد، کسی که این بدعت را پیدا کرده است به دین مجوسیت شوق و علاقه دارد، چون در گذشته آتش پرست بود، و اولین بار این کار در زمان برمکیها[10] روی داد، اوهام و گمانهای غلط را به نام دین بر مردم فرومایه و جاهل تحمیل و عرضه میکردند، مانند روشن کردن چراغها و آتشهایی در ماه شعبان با این توجیه که از سنتها و عبادات است، در اساس هم هدفشان پرستش آتش، و تثبیت دین خود بود که پستترین دین بود، حتی به صورتی بود که مسلمانان نماز و رکوع و سجودشان بسوی این آتش بود که آن را روشن کرده بودند.[11] در ظاهر روشن کردن آتش و چراغهای زیاد شباهت به پرستش آتش دارد – با اینکه به آن هم معتقد نباشند – چون پرستشکنندگان آتش آن را روشن میکردند تا به قوت و شعلة کامل خود میرسید سپس به نیت عبادت دور آن جمع میشدند، پس شکی نیست که شباهت و تقلید از ادیان باطل درست نیست و از آن نهی شده است[12] والله اعلم.
------------------------------------------------- [1] - شهر پر آب و مشهوری در سرزمین فلسطین، و کوهی که یهود گمان می کنند ابراهیم فرزند خویش را بر آن ذبح نمود نیز در آن واقع شده است، به معجم البلدان 5/ 248 مراجعه شود. [2]- به کتاب التحذیر و البدع، للطرطوشی، ص (121-122) مراجعه شود. [3]- به کتاب الموضوعات، (2/127-130) و اللآلی و المصنوعه سیوطی، (2/57-60) و فوائد المجموعه، ص (51) مراجعه شود. [4]- به کتاب احیاء علومالدین، (1/203) مراجعه شود. [5]- به مجموعه فتاوی شیخ الاسلام ابن تیمیه، (23/131-134) و اقتضاء الصراط المستقیم، (2/628) و الباعث لأبی شامه، ص (33) و فتاوی محمد رشید رضا، (1/28-30) مراجعه شود. [6]- به المدخل لإبن الحاج، (1/293-313) و مجله المنار، (3/665-667) مراجعه شود. [7]- به رساله محمد حسن مخلوف در مورد شب نیمه شعبان، ص (32) مراجعه شود، و یا رساله روی الظمآن، تألیف انضاری، ص (9) مراجعه شود. [8]- به مجله المنار، (3/667) و کتاب السنن و المبتدعات، ص (149) و کتاب الإبداع، ص (290) مراجعه شود. [9]- به کتاب الإبداع، ص (290) مراجعه شود. [10]- برمکیها منسوب به خالدبن برمک بن جاماس بن یشتاسف، برمک از مجوسیهای بلخ بود، خالدبن برمک در دولت عباسی به وزارت رسید سپس امارت ایالت ها را در دست گرفت سال 163 ه درگذشت و فرزندان او نیز به مناصب خیلی بلند رسیدند تا اینکه هارون الرشید دست ایشان را از قدرت کوتاه نمود، به البدایة و النهایة، (10/215-225) م و الأعلام 2/ 295 راجعه شود. [11]- به کتاب الباعث، ص (33-34) مراجعه شود. [12]- به کتاب المدخل لإبن الحاج، (1/308) مراجعه شود.
به نقل از: سايت جامع فتاوي اهل سنت و جماعت
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|