Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 23

----

21/05/1446

----

3 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

 پيامبر صلى الله عليه و سلم فرموده است: "لعن الله الراشى و المرتشي" يعنى: "خداوند شخص رشوه دهنده و رشوه گير را لعنت كرده است".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>سیره نبوی>پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم > تخریب کعبه و تجدید بنای آن

شماره مقاله : 10427              تعداد مشاهده : 402             تاریخ افزودن مقاله : 5/5/1390

تخريب كعبه و تجديد بناى آن‏
در سنه سى و پنج از ولادت پيغمبر قريش كعبه را ويران نمودند. علت تخريب آن اين بود كه ديوارهاى آن كوتاه و اندكى بيش از قامت انسان بود. تصميم بر تجديد و بلند كردن سقف و ديوار آن گرفتند. يكى از علل ويرانى اين بود كه دو مجسمه آهوى زرين در گنج آن بود كه بسرقت رفت، آن دو مجسمه درون يك چاه در اندرون كعبه بود.
چون خداوند بناى كعبه را بابراهيم و اسماعيل امر فرمود و آنها امر خدا را انجام دادند اسماعيل توليت خانه خدا را ما دام العمر بر عهده گرفت و پس از او فرزندش نبت (نابت- سيره ابن هشام) متولى كعبه بود و چون در گذشت و فرزندان او كم و ناتوان بودند قبيله جرهم (از يمن) توليت را ربود آنها حرمت خانه خدا را شكستند، ستم را در مكه نسبت بواردين روا داشتند. گفته شد «اساف» و «نائلة» دو انسان بودند كه در كعبه زنا كردند و بدين سبب مسخ شده دو بت سنگين گرديدند. 
قبيله خزاعه در تهامه اقامت داشت آن هم بعد از پراكندگى اولاد عمرو بن عامر و آواره شدن آنها از يمن، خداوند قبيله جرهم را بمرض خون دماغ (رعاف) مبتلا و نابود كرد. خزاعه بر اخراج بازماندگان آنان تصميم گرفت.
در آن هنگام رئيس خزاعه عمرو بن ربيعه بن حارثه بود. رئيس بازماندگان جرهم هم عامر بن حارث جرهمى بود چون احساس غلبه دشمن نمود دو مجسمه زرين آهو و حجر اسود را ربود و گريخت. بعد او توبه كرد و چنين گفت: 
لاهمّ إنّ جرهماً عبادك ... النّاس طرفٌ وهم تلادك
 بهم قديماً عمرت بلادك
خداوندا! جرهم بندگان تو هستند، مردم بنده جديد تو و آنها بنده قديم تو بوده و هستند، آنها در قديم خانه و بلاد ترا آباد كردند! 
توبه او قبول نشد. ناگزير دو مجسمه آهوى زرين را در چاه زمزم دفن و پنهان و چاه را هم پر كرد. او با بقيه جرهم سرزمين جهينه را قصد نمود. در همان حين سيل عظيم روان شد و تمام آنها را برد. عمرو بن حارث گفت:
كأن لم يكن بين الحجون إلى الصّفا ... أنيسٌ ولم يسمر بمكّة سامر
 بلى نحن كنّا أهلها فأبادنا ... صروف اللّيالي والجدود العواثر
انگار در حجون و صفا و ما بين آنها يار و همدمى نبود و انگار در مكه سامر (محدث شبانه- داستان سرا- سخنگو) نبود. آرى ما اهل آنجا بوديم كه گردش روزگار و بختهاى لغزنده ما را نابود كرد.
بعد از جرهم توليت خانه خدا بعمرو بن ربيعه رسيد. گفته شده عمرو بن حارث غسانى متولى بوده و بعد از خزاعه ولى در قبايل مضر سه امتياز بود يكى اجازه حج از عرفه اين وظيفه بغوث بن مر بن اد كه صوفه باشد اختصاص داشت دوم مراجعت از منى كه ببنى زيد بن عوان انحصار داشت و آخرين كسى كه اين وظيفه را داشت ابو سياره عميله بن الاعزل بن خالد بود. سيمى نسى‏ء در ماههاى حرام (نسى‏ء عبارت از تاخير و كم و كاست می باشد) اين وظيفه بمقلس كه حذيفه بن فقيم بن كنانه باشد منحصر بود و بعد بفرزندان او رسيد كه ابو ثمامه جناده بن عوف بن قلع بن حذيفه آخر آنها بود. چون اسلام ظهور كرد ماههاى حرام بدون تصرف بحال خود برگشت.
خداوند نسى را باطل نمود پس از خزاعه توليت حرم بقريش منتقل شد قبل از اين شرح آن گذشت در شرح حال قصى بن كلاب. بعد از عبد المطلب چاه زمزم را حفر (تجديد حفر) دو مجسمه آهوى زرين را چنانكه گذشت از چاه بيرون آورد دو مجسمه بسرقت رفت و بعد نزد «دويك» غلام بنى مليح بن خزاعه پيدا شد كه قريش دست او را (بجرم سرقت) بريدند كسانيكه در سرقت آنها متهم شده عامر بن حارث بن نوفل و ابو هارب بن عزيز و ابو لهب بن عبد المطلب بودند. اتفاقا موج يك كشتى متعلق بيك بازرگان رومى را بكنار زد و خرد نمود. چوب آن كشتى را براى سقف كعبه بكار بردند بدين واسطه بعضى از لوازم بناى كعبه فراهم شد. يك مار از چاهى كه در درون كعبه محل انداختن هديه و نذر بود همه روزه خارج ميشد كه بر ديوار كعبه می خزيد هر كس نزديك می شد آن مار بر او حمله می كرد روزى آن مار بر ديوار كعبه خزيده بود كه يك پرنده آنرا ربود قريش گفتند اميدواريم كه خداوند آنچه را كه بايد انجام دهيم فراهم سازد.
در آن هنگام حضرت پيغمبر سى و پنج ساله بود. اين حوادث پانزده سال بعد از واقعه فجار رخ داد. چون خواستند كعبه را ويران كنند ابو وهب بن عمرو بن عائذ بن مخزوم برخاست و يك سنك از بناى كعبه را كند آن سنك از دست او رها شد و بجاى خود برگشت. چون چنين ديد گفت: اى گروه قريش در اين بنا هيچ چيز جز نيكى بكار مبريد. وجهى كه عايد از كار زشت و زنا و ظلم باشد براى بناى آن خرج و صرف مكنيد. گفته شد وليد بن مغيره اين سخن را گفته. مردم از تخريب آن انديشناك و خوددار بودند. وليد بن مغيره گفت: من بويرانى آن ابتدا ميكنم. او كلنگ را گرفت و اندكى از آن كند. مردم يك شب صبر كردند عاقبت كار  او را ببينند. اگر براى او مصيبتى رخ داد كه ما از تخريب آن منصرف می شويم.
چون روز بعد براى او اتفاق سوئى پيش نيامد و خود او عمل تخريب را دوباره شروع كرد مردم با او متفق شده بويرانى دست زدند. كار تخريب تا اساس انجام گرفت. بسنگهاى سبز رنگ در پى رسيدند كه بهم سخت پيوسته بود چون خواستند يك سنگ را قلع و قمع كنند سراسر شهر مكه جنبيد و لرزيد. سپس براى بناى آن سنگ جمع و شروع بساختمان نمودند تا آنكه بمحل ركن رسيد.
هر يكى از قبايل خواستند برپا كردن ركن را بخود اختصاص دهند كشاكش و ستيز ميان آنها برخاست بحدي كه تصميم بر جنگ گرفتند هر دسته با دسته ديگر اتحاد بسته سوگند ياد كردند كه افتخار ركن را بخود منحصر نمايند. طرفين متخاصم تهديد بجنگ و خونريزى نمودند. بنى عبد الدار يك ظرف بزرگ پر خون آورده ميان نهادند بنى عدى را باتحاد دعوت نموده هر دو دسته دستهاى خود را بخون فرو بردند و سوگند ياد كردند تا دم مرگ ريختن خون خود را پايدارى خواهند كرد.
بدين سبب آنها را خون آشام نام نهادند. چهار شب بر آن اختلاف گذشت بعد از آن با هم مشورت نمودند. ابو امية بن مغيره كه سالخورده‏ترين قوم بود گفت: حكم معين كنيد و او نخستين كسى باشد كه از در مسجد وارد ميشود تا ميان شما داورى كند اول كسى كه از در داخل شد پيغمبر بود همه گفتند شخص امين آمد ما بشخص او و بداورى او راضى هستيم. بايشان داستان را گفتند فرمود يك جامه (ردا- منسوج) بياوريد آنها هم آوردند حجر اسود را در آن نهاد و فرمود هر يك از نمايندگان قبيله گوشه جامه را بگيرد و همه با هم آنرا برداريد، آنرا بدان وضع برداشتند و در جاى خود نهادند و بر آن بنا نمودند و همه از آن داورى خشنود شدند.
*

متن عربی:

ذكر هدم قريش الكعبة وبنائها
وفي سنة خمس وثلاثين من مولده صلى الله عليه وسلم، هدمت قريش الكعبة.
وكان سبب هدمهم إياها أنها كانت رضيمة فوق القامة، فأرادوا رفعها وتسقيفها، وذلك أن نفراً من قريش وغيرهم سرقوا كنزها وفيه غزلان من ذهب، وكانا في بئر في جوف الكعبة.
وكان أمر غزالي الكعبة أن الله لما أمر إبراهيم وإسماعيل ببناء الكعبة ففعلا ذلك، وقد تقدم ذكره، وأقام إسماعيل بمكة وكان يلي البيت حياته، وبعده وليه ابنه نبت. فلما مات نبت ولم يكثر ولد إسماعيل غلبت جرهم على ولاية البيت، فكان أول من وليه منهم مضاض، ثم ولده من بعده حتى بغت جرهم واستحلوا حرمة البيت فظلموا من دخل مكة حتى قيل: ان إسافاً ونائلة زنيا في البيت فمسخا حجرين.
وكانت خزاعة قد أقامت بتهامة بعد تفرق أولاد عمرو بن عامر من اليمن، فأرسل الله على جرهم الرعاف أفناهم، فاجتمعت خزاعة على إجلاء من بقي منهم، ورئيس خزاعة عمرو بن ربيعة بن حارثة فاقتتلوا، فلما أحس عامر بن الحارث الجرهمي بالهزيمة خرج بغزالي الكعبة والحجر الأسود يلتمس التوبة وهو يقول:
؟لاهمّ إنّ جرهماً عبادك ... النّاس طرفٌ وهم تلادك
بهم قديماً عمرت بلادك
فلم تقبل توبته، فدفن غزالي الكعبة ببئر زمزم وطمها وخرج بمن بقي من جرهم إلى أرض جهينة، فجاءهم سيل فذهب بهم أجمعين، وقال عمرو بن الحارث:
كأن لم يكن بين الحجون إلى الصّفا ... أنيسٌ ولم يسمر بمكّة سامر
بلى نحن كنّا أهلها فأبادنا ... صروف اللّيالي والجدود العواثر
وولي البيت بعد جرهم عمرو بن ربيعة، وقيل: وليه عمرو بن الحارث الغساني، ثم خزاعة بعده، غير أنه كان في قبائل مضر ثلاث خلال: الإجازة بالحج من عرفة، وكان ذلك إلى الغوث بن مر بن أد، وهو صوفة، والثانية الإضافة من جمع إلى منى، وكانت إلى بني زيد بن عدوان، وآخر من ولي ذلك منهم أبو سيارة عميلة بن الأعزل بن خالد، والثالثة النسيء للشهور الحرم، فكان ذلك إلى القلمس، وهو حذيفة بن فقيم بن كنانة، ثم إلى بنيه من بعده، ثم صار ذلك إلى أبي ثمامة، وهو جنادة بن عوف بن قلع بن حذيفة؛ وقام الإسلام وقد عادت الأشهر الحرم إلى أصلها فأبطل الله عز وجل النسيء.
ثم وليت البيت بعد خزاعة قريش، وقد ذكرنا ذلك عند ذكر قصي بن كلاب. ثم حفر عبد المطلب زمزم فأخرج الغزالين، كما تقدم.
وكان الذي وجد الغزالان عنده دويك، مولى لبني مليح بن خزاعة، فقطعت قريش يده، وكان فيمن اتهم في ذلك: عامر بن الحارث بن نوفل، وأبو هارب بن عزيز، وأبو لهب بن عبد المطلب.
وكان البحر قد ألقى سفينة إلى جدة لتاجر رومي فتحطمت، فأخذوا خشبها فأعدوا لسقفها، فتهيأ لهم بعض ما يصلحها. وكانت حية تخرج من بئر الكعبة التي يطرح فيها ما يهدى لها كل يوم فتشرف على جدار الكعبة، وكان لا يدنو منها أحد إلا كشت وفتحت فاها، فكانوا يهابونها، فبينما هي يوماً على جدار الكعبة اختطفها طائرٌ فذهب بها، فقالت قريش: إنا لنرجو أن يكون الله عز وجل قد رضي ما أردناه.
وكان ذلك ورسول الله، صلى الله عليه وسلم، ابن خمس وثلاثين سنة، وبعد الفجار بخمس عشرة سنة.
فلما أرادوا هدمها قام أبو وهب بن عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم فتناول حجراً من الكعبة فوثب من يده حتى رجع إلى موضعه، فقال: يا معشر قريش لا تدخلوا في بنائها إلا طيباً ولا تدخلوا فيه مهر بغيٍّ ولا بيع رباً ولا مظلمة أحد.
وقيل: إن الوليد بن المغيرة قال هذا.
ثم إن الناس هابوا هدمها فقال الوليد بن المغيرة: أنا أبدأكم به، فأخذ المعول فهدم، فتربص الناس به تلك الليلة وقالوا: ننظر فإن أصيب لم نهدم منها شيئاً، فأصبح الوليد سالماً وغدا إلى عمله فهدم والناس معه حتى انتهى الهدم إلى الأساس ثم أفضوا إلى حجارة خضر آخذ بعضها ببعض، فأدخل رجل من قريش عتلةً بين حجرين منها ليقلع به أحدهما. فلما تحرك الحجر انتقضت مكة بأسرها، ثم جمعوا الحجارة لبنائها ثم بنوا حتى بلغ البنيان موضع الركن، فأرادت كل قبيلة رفعه إلى موضعه حتى تحالفوا وتواعدوا للقتال، فقربت بنو عبد الدار جفنةً مملوءة دماً ثم تعاقدوا هم وبنو عدي على الموت وأدخلوا أيديهم في ذلك الدم فسموا لعقة الدم بذلك، فمكثوا على ذلك أربع ليال ثم تشاوروا. فقال أبو أمية بن المغيرة، وكان أسن قريش: اجعلوا بينكم حكماً أول من يدخل من باب المسجد يقضي بينكم، فكان أول من دخل رسول الله صلى الله عليه وسلم فلما رأوه قالوا: هذا الأمين قد رضينا به، وأخبروه الخبر، فقال: هلموا إلي ثوباً، فأتي به، فأخذ الحجر الأسود فوضعه فيه ثم قال: لتأخذ كل قبيلة بناحية من الثوب ثم ارفعوه جميعاً، ففعلوا. فلما بلغوا به موضعه وضعه بيده ثم بني عليه.

از کتاب: کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.
 
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
islamwebpedia.com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

ابوبکر صدیق در جنگ ردّه، مردانه به میدان آمد و گفت: «أينقُصُ الدِّيْنُ وَأَنَا حَيٌّ؟» (مگر من مرده‌ام که دین ناقص شود؟)

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 2332
دیروز : 5831
بازدید کل: 8835646

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010