|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>مسنتصر بامر الله > رسیدن وی به خلافت
شماره مقاله : 10450 تعداد مشاهده : 304 تاریخ افزودن مقاله : 9/5/1390
|
خلافت المستنصر بامر الله، پسر الظاهر بامر الله همينكه الظاهر بامر الله [در سال ششصد و بيست و سوم هجرى قمرى] درگذشت، با پسر بزرگتر او ابو جعفر منصور براى خلافت بيعت كردند. ابو جعفر منصور به لقب المستنصر بامر الله ملقب شد و در نيكى و مهربانى با مردم همان راهى را رفت كه پدرش، رضى الله عنه، رفته بود. به فرمان او در بغداد جار زدند كه همه مردم از عدالت برخوردار خواهند شد و هر كس كه نيازى دارد، يا ستمى بدو رسيده، گزارش دهد تا نيازش برآورده شود يا از او رفع ستم گردد. در نخستين جمعهاى كه در دوره خلافت وى فرا رسيد بر آن شد كه نماز جمعه را در نمازخانهاى بخواند كه خلفا در آن نماز مىگزاردند. به او گفتند راهرو سرپوشيدهاى كه بايد از آن گذشت و به نمازخانه رسيد ويران شده است و نمىتوان از آن عبور كرد. به شنيدن اين سخن سوار اسب شد و روانه مسجد جامع مصر گرديد. حركت او نيز آشكار بود و مردم او را مىديدند كه از حرير پيرهن سپيد بر تن و عمامه سپيد بر سر داشت. هيچ كس را هم نگذاشت كه همراهش برود، بل به همه يارانش كه مىخواستند همراهش باشند فرمود براى نماز به همان جا بروند كه او نماز خواهد گزارد. آنگاه به راه افتاد در حاليكه تنها دو پيشخدمت مخصوص و ركابدارش همراهش بودند و بس. در دومين آدينه نيز همين كار را كرد تا آن راهرو سرپوشيده تعمير شد. پس از درگذشت الظاهر بامر الله، رضى الله عنه، بهاى غلات بالا رفت و به بارى هيجده قيراط رسيد. المستنصر باللّه دستور داد تا غلاتى كه در املاك مخصوص وى به دست مىآمد بارى سيزده قيراط فروخته شود. بدين ترتيب قيمتها پائين آمد و كارها درست شد. * متن عربی: ذكر خلافة ابنه المستنصر بالله لما توفي الظاهر بأمر الله [ثلاث وعشرين وستمائة] بويع بالخلافة ابنه الأكبر أبو جعفر المنصور، ولقب المستنصر بالله، وسلك في الخير والإحسان إلى الناس سيرة أبيه، رضي الله عنه، وأمر فنودي ببغداد بإفاضة العدل، وإن من كان له حاجة، أو مظلمة يطالع بها، تقضى حاجته، وتكشف مظلمته. فلما كان أول جمعة أتت على خلافته أراد أن يصلي الجمعة في المقصورة التي كان يصلي فيها الخلفاء، فقيل له إن المطبق الذي يسلك يه إليها خراب لا يمكن سلوكه، فركب فرساً وسار إلى الجامع، جامع القصر، ظاهراً يراه الناس بقميص أبيض وعمامة بيضاء، بسكاكين حرير، ولم يترك أحداً يمشي معه بل أمر كل من أراد أن يمشي معه من أصحابه بالصلاة في الموضع الذي كان يصلي فيه، وسار هو ومعه خادمان وركابدار لا غير، وكذلك الجمعة الثانية حتى أصلح له المطبق. وكان السعر قد تحرك بعد وفاة الظاهر بأمر الله، رضي الله عنه، فبلغت الكارة ثمانية عشر قيراطاً، فأمر أن تباع الغلات التي له كل كارة بثلاثة عشر قيراطاً، فرخصت الأسعار واستقامت الأمور.
از کتاب: کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى و على هاشمى حائرى ، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.
مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|