Untitled Document
 
 
 
  2024 Dec 03

----

01/06/1446

----

13 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

 پيامبر صلى الله عليه و سلم فرموده است: "لعن الله الراشى و المرتشي" يعنى: "خداوند شخص رشوه دهنده و رشوه گير را لعنت كرده است".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>مسائل تاریخ اسلام>اسلام > طلوع و پيشرفت اسلام

شماره مقاله : 1072              تعداد مشاهده : 352             تاریخ افزودن مقاله : 21/7/1388

طلوع و پيشرفت اسلام

تاريخ بشر حرکت طبيعي خود را طي مي‌نمود که ناگهاي شعاع وحي در مکه بر سينه يتيمي امي بدميد و بدنبال آن فرمان اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ (1) صادر گشت. دنيائيکه اينک بايد از خدا بترسد و بنور توحيد سر از خواب شرک و غفلت بردارد واقعا ًدر همه جا خوابيده بود. در ايران خواب پريشان ايزدان وامشا سپندان و فروهران و احترام به آتشکده مردم را از روح توحيد دور مي‌ساخت، در روم و يونان خواب آشفته افسانه‌اي خدايان (آفريدت و هرکول و آپولن و ونوس و غيرها) مردمان را گرفتار ساخته بود، در عربستان بدتر از همه جا بتها و وحشيگريها حکومت مي‌کردند، اديان نيز که بايد در آن هنگام پرچم دار توحيد و فضيلت باشند مانند نصرانيت گرفتار خيالبافيهائي از قبيل پسر خدا بودن عيسي‌ها و تثليت بودند. نهضت يکتاپرستي و حق‌طلبي از شهر مکه آغاز گشت. در حاليکه تاريکترين افق جهان آن روز بشمار مي‌رفت : در پرتو نورانيت هدايتي عجيب قرآن که از ناحيه يتيمي درس نخوانده و دار دنيا نديده تبليغ مي‌گشت در مکه عده‌اي به اسلام گرويدند در مقابل، عده بيشتري سرسختانه به مخالفت برخاستند اما با اينهمه پايداري عجيبي در مسلمان از زن و مرد ديده مي‌شد، ياسر و همسرش سميه پدر و مادر عمار صحابي مشهور پيغمبر را زير شکنجه گرفته و بالاخره کشتند اما نوشته شده هنگاميکه پيغمبر ديده‌اش بر آنها افتاد ياسر بيش از اين چيزي نگفت : «الدهر هکذا يا رسول الله! روزگار چنين است اي فرستاده خدا!» بتدريج که دامنه تبليغ و حرارت مسلمين رو به فزوني مي‌گذاشت فشارها و سختيها نيز افزون مي‌گشت تا آنجا که پيغمبر و يارانش تصميم به هجرت گرفتند و دامنه تبليغات را در يثرب که بعدها (مدينه النبي) نام گرفت گستردند، از طرفي مخالفين نيز آرام ننشستند و پس از آنهمه آزارها و شکنجه‌هائي که بر مسلمين روا داشته و حتي در شب هجرت به قصد قتل پيغمبر بخانه او رفته بودند در اولين نبرد (جنگ بدر) با مسلمين روبرو شدند و با اينکه از حيث جمعيت تقريباً سه برابر مسلمانها بودند بسختي شکست خوردند، در پيکار سال بعد (جنگ احد) که به علت حمله سپاهيان همان کافران بسوي مدينه پيش آمد. مسلمين ابتدا پيروز شدند ولي بعد بعلت تخلف عده‌اي از فرمان پيغمبر (در حاليکه آنها را مأمور حفظ تنگه‌اي ساخته بود) شکست خوردند، پس از دو سال که در اين مدت تبليغات ديني در مدينه ادامه داشت، کافران (قريش) با قبائل نجد مجدداً رو به مدينه آوردند و آتش پيکاري را که در قرآن در سوره احزاب از آن ياد شده بر افروختند (جنگ احزاب يا خندق) ولي با وجود پيمانهاي خود با يهوديان خيانتگر و قبائل مؤتلفه عرب دود آن آتش بديدگان خودشان رفت و خدا مؤمنين را کفايت نمود وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا (25) [الأحزاب: ٢٥]از طرفي کارشکني‌هاي يهوديان نيز با شکستي که در جبهه‌هاي مختلف (خيبر و غير آن) نصيبشان گشت پايان پذيرفت و همچنين مخالفتهاي بعدي کفار نيز بجائي نرسيد و پس از صلح و پيمان حديبيه که ميان پيغمبر و قريش انجام گرفت بالاخره در اثر نقض عهد کافران، پيغمبر بمکه حمله نمود و بدون جنگ، اين شهر فتح گشت در حاليکه رسول خدا رهسپار مسجد‌الحرام شده و بتها را درهم مي‌شکست و اين آيت را از قرآن کريم مي‌خواند؛ وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا [الإسراء: ٨١]حق بيامد و باطل برفت همانا که باطل رفتني است. آنگاه قريش را که در بيم بودند تا پيغمبر در برابر آنهمه جنايتها چگونه با ايشان رفتار نمايد ببخشيد و با اين آيه از قرآن فرمان عفو عمومي را اعلام نمود : قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (92) [يوسف: ٩٢]امروز نکوهشي بر شما نيست خدا را شما را مي‌آمرزد و او رحم‌کننده‌ترين رحم‌کنندگانست! آنگاه آنانرا خطاب فرموده گفت : اذهبوا فأنتم الطلقاءبرويد که شما آزاد شدگانيد! اين بزرگمردي و گدشت (پس از آنهمه بيدادگري و کشتار) موجب ايمان افواج مردم گرديد و به تعبير قرآن کريم دسته دسته در دين خدا داخل شدند إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ (1) وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا (2) [النصر: ١ – ٢]پيغمبر پس از فتح مکه چون خبر يافت لشکريان «هوازن» در مقابل او فراهم آمده‌اند با همان سپاهيان خود و دو هزار نفر از مؤمنين جديد مکه بمقابله آنان شتافت و دو سپاه در روز «حنين» بهم ريختند و سرانجام در اثر ياري پروردگار و مجاهدت اهل بيعت شجره و حافظين سوره بقره مسلمين پيروز شدند و شگفت اينجاست که رسول خدا بشهادت تاريخ کليه اسيران هوازن را عفو نمود و بتوصيه او هر کس از مسلمين اسيري در دست داشت آزاد ساخت و بنزد قومش باز گردانيد! سرانجام اسلام از کفر و خيانتهاي داخلي تا حدودي آسوده گشت و آوازه تبليغ و دعوت خود را بدون مانع بلند نمود قبايل عرب بنزد رسول خدا آمده و حقايق اسلامي را مي‌شنيدند و آيات مجذوب‌کننده قرآن کريم را فرا مي‌گرفتند و به وطن بازگشتند و چه بسا بهمراه آنان کسي براي آموزش معارف اسلامي ارسال مي‌شد. بدين ترتيب در کمتر از يک چهارم قرن ملتي بر بنياد حکومت قرآن پديد آمد آنگاه همچون سنگي که در درون آبي افتد و ابتدا در پيرامون خود موجي نيرومند ايجاد نمايد و سپس اين موج امواج ديگري ساخته و باندک مدتي تمام آب را فراگيرد، اسلام وسعت گرفت و در طول زمان حکومتي عظيم و تمدني خيره‌کننده پديد آورد و امواج خود را تا به اروپا (اسپانيا) رسانيد و دامنه علم و تمدن و فرهنگ را آنچنان بگسترد که دانش‌طلبان فرانسه را براي آموختن علوم بسوي خود جلب نمود تا بدانجا که (سيلوستر دوم) يکي از پاپهاي بزرگ عالم نصرانيت از ميان شاگردان مسلمين اندلس انتخاب گرديد محمد علي فروغي در کتاب سير حکمت در اروپا (صفحه ۶۴) اين واقعه را بدين ترتيب مي‌نويسد : «درمائه (سده) دهم نيز از فضلا کسي که قابل ذکر است ژربر Gerbert فرانسوي مي‌باشد که در پايان عمر به مقام پاپي رسيد و عنوان سيلوستر دوم Lepapesy lvsetre اختيار کرد و او يکي از نخستين کساني است که از مسلمانان کسب معرفت نموده يعني با اسپانيا که آن زمان مملکتي اسلامي بود رفته نزد دانشمندان آن سرزمين بزبان عربي تحصيل نمود و در رياضيات و هيئت و نجوم داراي مقامي شد و چون بفرانسه برگشت به نشر معلوماتي که در اسپانيا فرا گرفته بود همت گماشت و از آن پس دانش طلبان اروپا ممالک اسلامي را منبع علم و حکمت شناختند به آنجا مسافرت کردند و به تحصيل زبان عربي و معلومات فضلا و حکماي اقطار ما پرداختند» و نيز از جنبه امور مالي و اقتصادي کار دنياي اسلام بدان جا کشيد که در زمان خلافت عمربن عبدالعزيز مأمور مالياتي خليفه (يحيي بن سعيد) چون زکات را جمع‌آوري نمود فقيري را براي انفاق نيافت ناچار جمعي از بردگان را با آن خريد و آزاد ساخت.

شمشير يا ايمان
ضمن سير اجمالي از ماجراي تولد دنياي نويني (جهان اسلام) که ناگهان سير طبيعي و عادي تاريخ را بشکست و از دل عربستان بيرون آمده جهان را فرا گرفت به نکته‌هائي چند برخورديم و ضمناً براي اهل دقت پاسخ اين شبهه داده شد که گفته‌اند «اسلام بزور شمشير تحميل گشت» زيرا همچنانکه ملاحظه نموديد اسلام در مکه با ايمان عده‌اي فداکار که در برابر شکنجه‌ها بسختي مقاومت مي‌نمودند آغاز شد و چون به مدينه هجرت نمودند در آن شهر نيز با شمشير وارد نشدند بلکه در اثر تبليغات قبلي که در ميان مردم مدينه (هنگام آمدن آنها به زيارت کعبه) انجام گرفته بود با استقبال عده‌اي روبرو گشتند و به تدريج در اثر نفوذ معنوي قرآن کريم دلهاي مردم مدينه را جلب نمودند جنگهاي پي ‌در پي نيز همچنانکه ملاحظه گرديد غالباً صورت دفاعي داشت و چون کفار قريش بمرکز مسلمين و اهل ايمان حمله‌ور مي‌شدند جنگ آغاز مي‌گشت از طرفي پس از فتح مکه مردمان از راه ميل و رغبت فوج فوج در دين خدا داخل شدند و عفو و چشم‌پوشي پيغمبر در مواضع مختلف تأثير معنوي تربيت قرآن را در اعماق دلها بگذاشت و همچنان بيش از بيش موجب گرمي ايمان دلباختگان اسلام گرديد بنابراين ملاحظه مي‌گردد که نحوه پيشرفت در عصر نبوي مرهون چه عواملي بود و البته اسلام را بايد بر اين دوران متکي دانست و از اينجا شناخت زيرا اگر بفرض خليفه‌اي هم بعدها بزور و جبر عملي انجام داده باشد، در اصل و مايه اسلام که در زمان پيغمبر خدا نمايان گشت چنين روشي در کار نبوده است و اگر اسلام جنگي برمي‌خاسته قصد ميکروب‌کشي و از بين بردن فساد و فتنه و اعلاي کلمه توحيد در ميان بوده وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ البقرة (193) نه آدم‌کشي و خونخواري و کشورگشائي و استعمار و استثمار ملل ضعيف در حاليکه شيوه نبردهاي اسلامي از نواميس طبيعي محسوب مي‌گردد چه حتي در پيکر ما نيز گلبولهاي مجهز در برابر ميکروبهاي مهاجم پيکار مي‌نمايند و دفع فساد و فتنه‌اي که موجب از ميان رفتن نظامات دروني خواهد بود مي‌کنند اما در دورانهاي بعد از پيغمبر اولاً : اسلام شمشيرزناني آن چنان مؤمن و مجاهد ساخته بود که بدون سلاح جنگي در برابر فيل‌سواران ايران و لژيونهاي نيرومند روم با ايماني محکم سرسختانه مي‌جنگيدند و پيروز مي‌شدند بنابراين نسبت به ايمان آن سپاهيان مجاهد و بسيار نمي‌توانيم اتهام «زور و جبر» را به ميان آوريم براي آشنايي با قدرت معنوي مسلمين مناسب است واقعه‌اي را از تفسير ابوالفتوح رازي (جلد اول صفحه ۱۶ و ۱۷) نقل نمايم : «خالد بن وليد با لشکري برسر حصين حيره فرود آمد و گفت مردي عاقل را بر من فرستي (بفرستيد) تا با او سخن گويم عبدالمسيح بن بقيله الغاني را بر او فرستادند و او از معمران بود (بسيار عمر کرده بود) چون خالد در وي نگريد (او نگاه کرد)… گفت چيست اينکه بدست مي‌گرداني؟ گفت سم ساعة؟ زهر يک ساعت است؛ گفت اگر به نزديک تو چيزي نباشد که موافقه باشد مرا و اهل مرا بخورم و خويشتن باز رهانم که از عمر من جز اندک نمانده. خالد گفت مرا ده و آن زهر از او بستد و گفت «بسم الله رب الارض و السماء الذي لايضر مع اسمه شيء في الارض و لا في السماء بسم الله خالق الاشياء» گفت بنام خداوند آسمان و زمين که با نام او هيچ چيز گزند نکند (زيان نرساند) آنگه زهر در دهان نهاد و بخائيد (بجويد) و فرو برد. يکساعت رعشي در او درآمد و سري جنبانيد آنگاه عرق کرد و به هوش آمد پنداشتي هيچ رنج نبوده است او رااين نمونه‌اي است از نيروي توکل مسلمين بر خدا و عقيده بحفظ و نگاهداري او، در برابر چنين مردان پولاديني هيچ نيرويي تاب مقاومت نخواهد داشت و خواه و ناخواه درهم مي‌شکند چنانکه خالدبن وليد در نامه‌اي که پس از فتح حيره بسوي ملوک ايران ارسال مي‌دارد مي‌نويسد : «فقد جئتکم بقوم يحبون الموت کما تحبون الحياة! با گروهي بسوي شما مي‌آيم که آنها مرگ را همچنانکه شما زندگي را دوست داريد دوست مي‌دارند!» راستي هنگاميکه سپاهي اين چنين نسبت به مرگ در راه خدا بي‌پروا باشند موضوع مسلمان شدن آنها بزور شمشيرهذيان و مسخره نيست؟! امير‌المؤمنين علي روزي در کوفه با مردم نماز صبح گزارد، چون از نماز فارغ گشت آنان را موعظه فرمود و خود گريست و آنها را ازبيم خدا بگريانيد آنگاه گفت : سوگند به خدا در روزگار دوستم رسول خد با اقوامي زندگي را گذراندم که صبح و شام ژوليده موي و غبارآلود بودند ميان چشمانشان (از بسياري سجده) چون زانوي شتر پينه بسته بود، شبانگاه را تا سپيده دم در حال سجود مي‌گذراندند و ميان پيشانيها و پاهايشان نوبت مي‌گذاردند (هر گاه که پاهاي آنان کوفته مي‌شد به پيشاني بر خاک مي‌افتادند و چون پيشانيشان بدرد مي‌آمد برپا مي‌ايستاند) با پروردگار خويش مناجات مي‌نمودند و درخواست داشتند آنان را از عذاب آتش رهائي دهد، سوگند خدا آنها را با همه اين احوال ديدم که ترسان و بيمناک از خوف الهي بودند!! اين توصيفي است که علي از ياران پيغمبر و مجاهدين صدر اول مي‌فرمايد و با اين بيان مي‌توانيم روحيه پولادين تربيت‌شدگان مکتب قرآن را بشناسيم، راستي چه نيرويي چه قدرتي در برابر چنين مردان حقي که در افق حيات خود جز خدا نمي‌بينند و جز فرمان الهي نمي‌شناسند مي‌تواند مقاومت نمايد؟! علاقمندي اين گروه آهنين به قرآن کريم به اندازه‌اي بود که چنانکه ملاحظه نموديم در هنگام خطر و شکست نيز با يک بانگ يا اصحاب سوره البقره! منقلب گشته و بر سر کفار هجوم مي‌آوردند! آري اگر شمشير زد، شمشيرزناني اين چنين نيز تربيت نمود و بدين صورت قدرت تربيتي خود را که در مکتبي از مکاتب بشري ديده نمي‌شود نشان داد با اين همه کشورهاي بيگانه‌اي که مسلمين به آنها دسترسي پيدا نمودند بگواهي تاريخ غالباً نه تنها نسبت بمنطق قرآن دشمني نشان ندادند بلکه کينه عرب هم مانع مسلمان شدن آنها نگشت زيرا مثلا ايرانيان زرتشتي يا ديگر ملتهاي جديد الاسلام مي‌توانستند بطور پنهاني آئين خود را حفظ نمايند و به کودکان و فرزندان خود بياموزند و چون تسلط عرب مرتفع گشت به آئين گذشته و سنتهاي ديرنيه خود بازگردند در حاليکه ملاحظه مي‌نمائيم نه تنها از اسلام مرتد نشدند بلکه بزرگترين مدافعين و دانشمندان اسلامي از ميان همان مردم برخاستند و به عنوان نمونه کليه مؤلفين کتب ششگانه اهل سنت (صحاح السته) و اصول مصر که کشور فراعنه بشمار مي‌رفت و حتي در اندلس دانشمنداني مسلمان (چون ابن رشد و ابن حزم) برخاستند (به دانشگاه قديمي و معظم الازهر مصر توجه شود) اين منظره کم نظير حاکي از عمق معنويت و حقانيت تعاليم عاليه قرآن مجيد است که نشان مي‌دهد چگونه دشمن را تحت تأثير نفوذ روحاني خود قرار داده و خصومت را به محبت تبديل مي‌نمايد.

موجبات پيشرفت!
شايد کساني که مي‌خواهند از تاريخ شروع انحطاط مسلمين و علل آن آگاه شوند هميشه ادوار بعد از خلفاء يا عصر برخي از خلفاي متظاهر به بدکاري را در نظر مي‌گيرند ولي به نظر من بايد به دورانهاي عقب‌تر بازگشت زيرا شک نيست که مايه حکومت جهاني اسلام با تأييد الهي و بدست همان مسلمين صدر اول برقرار گرديد و اگر ملاحظه مي‌شود که بعدها جهان اسلام وسعت گرفت نه از جهت نيروي بعدي او بود بلکه چون مسلمانان اوليه حکومتي تشکيل دادند و نيرويي مؤمن و مجاهد از خود باقي گذاردند طبعاً گوي در گردونه افتاد و خواه ناخواه حرکت عظيمي آغاز شد و بعداً نيز ادامه يافت بطوريکه نتايج بعدي غالباً از همان حرکت اوليه ناشي گرديد والا اگر کسي تاريخ خلفاي اموي و عباسي را دقيقاً مطالعه نمايد ملاحظه خواهد نمود که در اين ادوار چه ضربه‌هائي بر پيکر اسلام وارد آمد، بنابراين بناي سقوط مسلمين از آنهنگام شروع گشت که روش مسلمانهاي اوليه از دست رفت خواه اين دوره از همان ادوار بسيار نزديک يا دور به صدر اول باشد از همين جهت است که نبايد بسط حکومت اسلامي در عصر اموي فکر ما راحيرت‌زده نمايد و آن اعصار را دوران پيشرفت اسلام بشمار آوريم. بنابراين بطور خلاصه موجبات انحطاط مسلمين عکس علل پيشرفت آنها است و علل پيشرفت ايشان در سايه روحيات و اقدامات يا بطور خلاصه مميزات مسلمين صدر اول مي‌باشد و ترقيات بعدي در حقيقت همه از آثار شخصيت برجسته آنها است، ما سعي مي‌کنيم اين مميزات را بطور خلاصه ذيلاً بيان نمائيم : ۱- در درجه نخست و مهمتر از همه دلبستگي شديد مسلمين به قرآن که متأسفانه اکنون در ميان ما تبديل به فلسفه و غيره گشته بطوريکه واقعاً تسليم منطق و هدف قرآن بودند، بدين معني که اولاً قرآن را همچنانکه اين کتاب حکيم دعوي دارد نازل شده دانسته بنابراين آنرا بخلاف شيوه فعلي ما قابل فهم مي‌دانستند ثانياً با (تفسير برأي) بمعني صحيح شديداً مخالف بودند بدين معني که هر کس در خارج از قرآن عقيده‌اي ديني جستجو مي‌کرد تا در بحث داخلي قرآن آنرا بر کتاب خدا تحميل نمايد (بخلاف وضع امروز ما که دسته‌اي از روايات واحده و دسته ديگر از علوم وعده‌اي از فلسفه و برخي از تصوف و غيرها عقايدي گرفته و آيات قرآن را با آنها تأويل مي‌نمايند) بلکه در برابر قرآن تسليم بودند و هر چه از قرآن برمي‌آمد آنرا عقيده ديني خود مي‌دانستند، اثر رويه فوق اين بود که چون قرآن کتاب تعليماتي و تربيتي است آنگونه که شايسته است در اعماق روح و جان آنها اثر مي‌گذاشت و آنان را مجذوب و مؤمن مي‌نمود با اين توضيح که هر گاه قرآن را مطالعه نمائيم ملاحظه خواهيم نمود کتاب الهي مانند کتب بشري مطلبي را شروع ننموده که مقدمه‌اي براي آن بسازد و سپس آنرا بشکلي منطقي بنا نهد و صغري و کبري و بالاخره نتيجه‌اي بميان آورد آنگاه آنرا به فصل ديگر ببرد و تعقيب نمايد. بلکه قرآن حقايقي را با زبان صريح و متقن و روشن القاء مي‌نمايند و آياتي را در آسمانها و زمين عرضه مي‌دارد و دستور به تفکر و انديشه درباره آنها مي‌دهد و يا سرانجام بدکاران را با به ميان آوردن ماجراي آنان پيش مي‌کشد و بعبرت گرفتن از آن ماجرا توصيه مي‌نمايد و بعلاوه تعاليم خود را مکرراً بميان آورده با تکرار آن در مواقع مخصوص عمل «تلقين تربيتي» را انجام مي‌دهد و رويه و روش اين کتاب مانند عمل و بافته‌هاي کتب فلسفه يا تئوري‌هاي علم و بالاخره افسانه هاي رمانها نيست بلکه تربيت و تعليمات رباني هدف اصلي قرآن کريم مي‌باشد از همين جهت توجه به عالم غيب از طريق ارائه آيات آفرينش توجه به رستاخيز عظيم کائنات و عکس‌العمل کردار انساني از طريق بيان بي‌هدف نبودن خلقت و توجه به تقوي و قيام براي اجراي عدالت از برجسته‌ترين تعاليم مکرر قرآنست و همين تعلميات بود که آن نهضت عظيم را براه انداخت و مسير تاريخ را دگرگون نمود. ۲- اتحاد و پيوستگي مسلمين که حتي در قرون بعدي نيز با وجود پراکندگي مسلکها و روشهاي ديني باز مظهرش بصورت خلافت يا حکومت واحد اسلام باقي ماند اگر چه در اين اواخر بعلت تشتت و افتراق شديد مسلمين تقريباً کاريکاتوري از آن باقي مانده بود!! ۳- غيرت اسلامي که اين خصيصه موجب عدم جرأت و دخالت استعمارگران بيگانه در امور مسلمين بود و تا مدتي در عالم اسلامي از مسلمين صدر اول به ميراث رسيد قرآن کريم اين خصلت را بدين صورت بيان مي‌فرمايد مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ [الفتح: ٢٩]همراهان پيغمبر با کافران سخت و ميان خود مهربانند. ۴- وجود روح انتقاد يعني اعتراض بر انحرافات که نشانه زنده بودن و بيداري مسلمين بود چنانچه داستان آن مرد عرب که در برابر خليفه (عمر) اظهار نمود تو را با شمشير راست مي‌کنم! و نيز قتل عثمان دو گواه روشن تاريخي بر اين مدعا است. ۵- ملتزم بودن به اجراي حدود اسلامي و عبادات اجتماعي (از قبيل نماز جمعه و جماعات و غيرهما) که جنبه تظاهر عقيده‌اي در جامعه داشت و مانع انحرافات علني مردم از مقررات ديني مي‌گشت (امر به معروف و نهي از منکر در دو بخش ۴ و ۵ بايد جاي گيرد). اموريکه بشمار آورديم در واقع همگي در خصوصيت نخستين جمع هستند و روح تعاليم قرآن همه موجبات بعدي را در خود گرفته است.

راه بيداري ما
از هنگامي عوامل سقوط مانند زخمهاي چرکين در ميان مسلمين پديدارشد که مميزات اسلامي مذکور از ميان رخت بربست و در صورتي جامعه اسلامي مجدداً احياء مي‌گردد که مسلمين در پي زنده ساختن اين خصائص در اجتماع خود برآيند و تأثير برق‌آسا و سريع و عجيب آنرا مشاهده نمايند، نزديک شدن به قرآني که تاکنون (مخصوصاً در جامعه ما) معتقد بودند معاني آنرا تنها امام غائب مي‌داند و کسي حق تفسير آنرا ندارد با شرط عدم تفسير براي از عوامل مؤثر تجديد حيات جامعه‌ اسلامي و سرازير شدن تربيت قرآن در روحيه‌ها است (نکته قابل تذکر اينکه باب تأويل و معني خلاف ظاهر نمودن در آيات قرآن بايد بکلي مسدود گردد و متجددمآبان و عرفان پيشگامان اجازه نداشته باشند آيات بيم‌آور عذاب الهي را که بطور قطع در گذشته موجب تقوي و خدا ترسي مسلمين اوليه و بالتيجه پيشرفت آنان بوده را به ناراحتيهاي لطيفه معنوي! تفسير نمايند.) اين جنبش (بازگشت بقرآن) خود بهترين وسيله براي رسيدن به دومين امتياز يعني «وحدت جامعه مسلمين» خواهد بود زيرا تفسير قرآن بنحو صحيح (يعني بدون تعصب مذهبي و تسليم شدن به آنچه از قرآن برمي‌آيد) موجب نزديکي مسلمين به يکديگر خواهد بود (و در سايه اتحادي که پيش مي‌آورد چه کارها که نمي‌شود کرد؟!) از طرفي مقيد بودن به اجراي شعائر اسلامي (شرکت در نماز جمعه و جماعات و غيرهما) و بالاخره اجراي تشکيل کانونهاي جوانان با برنامه‌هاي منظم عملي و نشريات سودمند) و بطور خلاصه يک نهضت و جنبش ديني بر مبناي (بازگشت بقرآن کريم) لازمست انجام پذيرد تا مايه‌اي عميق از بيداري و اتحاد مسلمين بدست آيد و بر روي اين شالوده در سايه مشيت الهي بناي عظمت از دست رفته مسلمين تجديد گردد.

ولا توفيق ولا حول و لاقوه الابالله

برگزيده از خطبه جمعه علامه مصطفي طباطبايي - جمعه ۲ رجب ۱۳۸۲
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com

 

 



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

حدثنا يحيى ابن يمان، قال: سمعت سفيان الثوري، يقول: «الأعمال السيئة داء، والعلماء دواء، فإذا فسد العلماء فمن يشفي الداء؟». "حلية الأولياء وطبقات الأصفياء" حافظ أبو نعيم اصفهاني. یحیی بن یمان می گوید: شنیدم که سفیان ثوری می فرمود: «اعمال و کارهای بد و زشت درد هستند و علماء دوای آن دردها هستند، هرگاه علماء فاسد شدند پس چه کسی دردها را درمان کند؟».

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 1065
دیروز : 3590
بازدید کل: 8968822

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010