Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم  فرموده است: 
(لقد کان فیمن کان قبلکم من الأمم المحدثون؛ فان یک فی امتی احد فانه عمر)
«در میان امتهای گذشته، افرادی وجود داشتند که به آن‌ها الهام می‌شد و اگر در امت من، چنین کسی وجود می داشت، قطعاً عمر بود».
بخاری ش (3689)؛ مسلم، ش (2398)



 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>سیره نبوی>پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم > دعوت و فراخواندن مردم به اسلام

شماره مقاله : 10762              تعداد مشاهده : 408             تاریخ افزودن مقاله : 26/5/1390

دعوت كردن و فراخواندن پيامبر صلى الله عليه وسلم مردم را به اسلام‏
محمد بن عمر واقدى از جارية بن ابى عمران، از عبد الرحمن بن قاسم، از پدرش نقل مى‏كند به پيامبر صلى الله عليه وسلم فرمان داده شد كه دستورهاى خدا را ابلاغ كند و مردم را به سوى خدا فرا خواند و از همان آغاز وحى شروع به دعوت فرمود. سه سال پوشيده دعوت مى‏كرد تا آنكه مأمور به دعوت آشكارا شد.
هوذة بن خليفة از عوف از محمد در تفسير اين آيه كه مى‏فرمايد:
چه كسى نيكو سخن‏تر از آن كسى است كه به سوى خدا فرا مى‏خواند و خود عمل نيكو انجام مى‏دهد و مى‏گويد من از مسلمانانم، مى‏گفته است، مقصود شخص رسول خدا صلى الله عليه وسلم است. محمد بن عمر واقدى از معمر بن راشد، از زهرى نقل مى‏كند رسول خدا صلى الله عليه وسلم پنهان و آشكارا مردم را به اسلام دعوت مى‏فرمود و گروهى از جوانان و مردم ناتوان دعوت خدا را پذيرفتند، به طورى كه شمار اشخاصى كه به او ايمان آورده بودند زياد شدند و كافران قريش هم از آنچه پيامبر مى‏فرمود چندان ناراحت نمى‏شدند. فقط هر گاه پيامبر صلى الله عليه وسلم از كنار انجمنهاى آنها عبور مى‏فرمود اشاره مى‏كردند كه اين پسر بچه خاندان عبد المطلب مدعى است كه از آسمان با او صحبت مى‏شود، همچنين بود تا آنكه خداوند متعال الهه‏هاى آنان را كه غير از خدا مى‏پرستيدند، مورد سرزنش قرار داد و ياد آور شد كه پدران ايشان كه در حالت كفر مرده‏اند، بدبخت و نابود شده‏اند. در اين هنگام آنان نسبت به رسول خدا ستيزه‏گرى و دشمنى را آغاز كردند.
محمد بن عمر واقدى از ابراهيم بن اسماعيل بن ابى حبيبة، از داود بن حصين، از عكرمة، از ابن عباس نقل مى‏كند چون اين آيه نازل شد كه «خويشاوندان نزديك خود را بيم بده» پيامبر صلى الله عليه وسلم بر كوه صفا رفت و بانگ برداشت كه اى گروه قريش، قريش گفتند، اين محمد صلى الله عليه وسلم است كه از فراز صفا فرياد مى‏زند و ما را مى‏خواند، جمع شدند و آنجا رفتند و گفتند: چه شده است؟ فرمود: اگر من به شما بگويم كه در پشت اين كوه گروهى سوار آهنگ شما را دارند آيا مرا تصديق مى‏كنيد؟ گفتند: آرى كه تو در نظر ما متهم به دروغگويى نيستى و هرگز از تو دروغى نشنيده‏ايم. فرمود: من شما را از عذاب سخت و شديد مى‏ترسانم، اى فرزندان عبد المطلب، اى فرزندان عبد مناف، اى فرزندان زهره، و به اين ترتيب همه خاندانهاى قريش را نام برد و فرمود: خداوند به من فرمان داده است كه خويشاوندان نزديك خود را بيم دهم و من نمى‏توانم هيچ گونه سود اين جهان و آن جهانى‏ را براى شما تضمين كنم مگر اينكه لا اله الا الله بگوييد. گويد، در اين هنگام ابو لهب گفت:
مرگ و بدبختى بر تو باد، براى اين موضوع ما را جمع كرده‏اى؟ و خداوند متعال تمام سوره تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ 111: 1 را نازل فرمود.
محمد بن عمر واقدى از ابن موهب، از يعقوب بن عتبة نقل مى‏كند كه مى‏گفته است چون رسول خدا صلى الله عليه وسلم و همراهان او اسلام را آشكار ساختند و موضوع در مكه فاش شد، و برخى شروع به دعوت برخى ديگر كردند، ابو بكر در گوشه‏يى پنهانى دعوت مى‏كرد و سعيد بن زيد و عثمان هم همان طور رفتار مى‏كردند، عمر و حمزة بن عبد المطلب و ابو عبيدة بن جراح آشكارا دعوت مى‏كردند، قريش خشمگين شدند و حسد و ستم خود را براى رسول خدا ظاهر ساختند. برخى از مردان قريش علنى و آشكارا دشمنى خود را اظهار مى‏داشتند و شخص پيامبر صلى الله عليه وسلم را هدف آزارهاى خود قرار دادند. گروهى ديگر پنهانى به اين كار دست مى‏زدند و با آنها هماهنگ بودند ولى شخصا عليه پيامبر صلى الله عليه وسلم قيام نمى‏كردند، و آزارى به شخص آن حضرت نمى‏رساندند. كسانى كه آشكارا با رسول خدا و اصحابش ستيزه مى‏كردند و خواهان خصومت و جدال بودند، عبارت بودند از:
ابو جهل بن هشام، ابو لهب بن عبد المطلب، اسود بن عبد يغوث، حارث بن قيس بن عدى كه معروف بن ابن غيطلة است و غيطله نام مادرش بوده است. وليد بن مغيرة، اميّه و ابّى پسران خلف، ابو قيس بن فاكه بن مغيرة، عاص بن وائل، نضر بن حارث، منبّه بن حجّاج، زهير بن ابى اميّة، سائب بن صيفى بن عابد، اسود بن عبد الاسد، عاص بن سعيد بن عاص، عاص بن هاشم، عقبة بن ابى معيط، ابن اصدى هذلى و او همان كسى است كه اروى او را مغلوب ساخت، حكم بن ابى العاص، و عدّى بن حمراء، و اينها همسايگان رسول خدا بودند. و كسانى كه سران اصلى دشمنى و دشمنان رسول خدا بودند عبارتند از ابو جهل و ابو لهب و عقبة بن ابى معيط، عتبه و شيبه پسران ربيعه و ابو سفيان بن حرب هم دشمنى مى‏كردند ولى هيچ گاه روياروى پيامبر قرار نمى‏گرفتند و مانند ديگر قرشيان رفتار مى‏كردند.
ابن سعد مى‏گويد: از آنان هيچ كس غير از ابو سفيان و حكم بن ابى العاص مسلمان نشد.
واقدى از عبد الرحمن بن ابى زناد، از هشام بن عروة، از پدرش، از عايشه نقل مى‏كند پيامبر صلى الله عليه وسلم مى‏فرموده است: ميان دو همسايه بسيار بد قرار داشتم ابو لهب و عقبة بن ابى معيط و آنها احشاء حيوان و كثافات ديگر را مى‏آوردند و بر در خانه من مى‏ريختند بلكه كثافات ديگر جاها را هم جمع مى‏كردند و بر در خانه من مى‏ريختند.
گويد، پيامبر صلى الله عليه وسلم در حالى كه مى‏فرمود: اى بنى عبد مناف اين چگونه رعايت حق همسايگى است، كثافات را جمع مى‏كرد و دور مى‏ريخت.
*
متن عربی:
ذكر دعاء رسول الله، صلى الله عليه وسلم، الناس إلى الإسلام
أخبرنا محمد بن عمر، أخبرنا جارية بن أبي عمران عن عبد الرحمن ابن القاسم عن أبيه قال: أمر رسول الله، صلى الله عليه وسلم، أن يصدع بما جاء من عند الله، وأن ينادي الناس بأمره، وأن يدعوهم إلى الله، فكان يدعو من أول ما نزلت عليه النبوة ثلاث سنين مستخفياً إلى أن أمر بظهور الدعاء.
أخبرنا هوذة بن خليفة، أخبرنا عوف عن محمد: ومن أحسن قولاً ممن دعا إلى الله وعمل صالحاً وقال إنني من المسلمين؛ قال: هو رسول الله، صلى الله عليه وسلم.
أخبرنا محمد بن عمر قال: حدثني معمر بن راشد عن الزهري قال: دعا رسول الله، صلى الله عليه وسلم، إلى الإسلام سراً وجهراً، فاستجاب لله من شاء من أحداث الرجال وضعفاء الناس حتى كثر من آمن به وكفار قريش غير منكرين لما يقول، فكان إذا مر عليهم في مجالسهم يشيرون إليه أن غلام بني عبد المطلب ليكلم من السماء، فكان ذلك حتى عاب الله آلهتهم التي يعبدونها دونه، وذكر هلاك آبائهم الذين ماتوا على الكفر، فشنفوا لرسول الله، صلى الله عليه وسلم، عند ذلك وعادوه.
أخبرنا محمد بن عمر قال: حدثني إبراهيم بن إسماعيل بن أبي حبيبة
عن داود بن الحصين عن عكرمة عن ابن عباس قال: لما أنزلت: وأنذر عشيرتك الأقربين؛ صعد رسول الله، صلى الله عليه وسلم، على الصفا فقال: يا معشر قريش! فقالت قريش: محمد على الصفا يهتف، فأقبلوا واجتمعوا فقالوا: مالك يا محمد؟ قال: أرأيتم لو أخبرتكم أن خيلاً بسفح هذا الجبل أكنتم تصدقونني؟ قالوا: نعم أنت عندنا غير متهم وما جربنا عليك كذباً قط، قال: فإني نذير لكم بين يدي عذابٍ شديدٍ يا بني عبد المطلب يا بني عبد منافٍ يا بيني زهرة، حتى عدد الأفخاذ من قريش، إن الله أمرني أن أنذر عشيرتي الأقربين وإني لا أملك لكم من الدنيا منفعة ولا من الآخرة نصيباً إلا أن تقولوا لا إله إلا الله، قال: يقول أبو لهب: تباً لك سائر اليوم! ألهذا جمعتنا؟ فأنزل الله تبارك وتعالى: تبت يدا أبي لهبٍ وتب؛ السورة كلها.
أخبرنا محمد بن عمر قال: حدثني ابن موهب عن يعقوب بن عتبة قال: لما أظهر رسول الله، صلى الله عليه وسلم، الإسلام ومن معه وفشا أمره بمكة ودعا بعضهم بعضاً، فكان أبو بكر يدعو ناحية سراً، وكان سعيد ابن زيد مثل ذلك، وكان عثمان مثل ذلك، وكان عمر يدعو علانية، وحمزة بن عبد المطلب، وأبو عبيدة بن الجراح، فغضبت قريش من ذلك، وظهر منهم لرسول الله، صلى الله عليه وسلم، الحسد والبغي، وأشخص به منهم رجال فبادوه وتستر آخرون وهم على ذلك الرأي إلا أنهم ينزهون أنفسهم عن القيام والإشخاص برسول الله، صلى الله عليه وسلم، وكان أهل العداوة والمباداة لرسول الله، صلى الله عليه وسلم، وأصحابه الذين يطلبون الخصومة والجدل: أبو جهل بن هشام، وأبو لهب بن عبد المطلب، والاسود بن عبد يغوث، والحارث بن قيس بن عدي، وهو ابن الغيطلة والغيطلة أمه، والوليد بن المغيرة، وأمية وأبي ابنا خلف، وأبو قيس بن الفاكه 
ابن المغيرة والعاص بن وائل، والنضر بن الحارث، ومنبه بن الحجاج، وزهير بن أبي أمية، والسائب بن صيفي بن عابد، والاسود بن عبد الأسد، والعاص بن سعيد بن العاص، والعاص بن هاشم، وعقبة بن أبي معيط، وابن الأصدى الهذلي، وهو الذي نطحته الأروى، والحكم بن أبي العاص، وعدي بن الحمراء، وذلك أنهم كانوا جيرانه، والذين كانت تنتهي عداوة رسول الله، صلى الله عليه وسلم، إليهم: أبو جهل، وأبو لهب، وعقبة بن أبي معيط، وكان عتبة وشيبة ابنا ربيعة وأبو فيان بن حرب أهل عداوة ولكنهم لم يشخصوا بالنبي، صلى الله عليه وسلم، كانوا كنحو قريش، قال ابن سعد: ولم يسلم منهم أحد إلا أبو سفيان والحكم.
أخبرنا محمد بن عمر، أخبرنا عبد الرحمن بن أبي الزناد عن هشام ابن عروة عن أبيه عن عائشة قالت: قال رسول الله، صلى الله عليه وسلم: كنت بين شر جارين، بين أبي لهبٍ وعقبة بن أبي معيطٍ إن كانا ليأتيان بالفروث فيطرحانها على بابي حتى إنهم ليأتون ببعض ما يطرحون من الأذى فيطرحونه على بابي، فيخرج به رسول الله، صلى الله عليه وسلم، فيقول: يا بني عبد منافٍ أي جوارٍ هذا؟ ثم يلقيه بالطريق.

از کتاب: ترجمه الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد كاتب واقدى (م 230)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و انديشه، 1374ش.
 
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
islamwebpedia.com




 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

فاروق رضی الله عنه کسی را که- جهت تجارت- در بازار می‌نشست و احکام را نمی‌دانست شلاق می‌زد و می‌گفت: کسی که ‌احکام ربا را نمی‌داند در بازار ما ننشیند. ( نظام الحکومه ‌الاسلامیه کتانی 2/17)

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 23053
دیروز : 5614
بازدید کل: 8813212

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010