Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

اسرائيل مي‌گويد: از رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: (من أحبّ الحسن و الحسين فقد أحبّني و من أبغضهما فقد أبغضني) يعني: «هر كس، حسن و حسين را دوست بدارد، به راستي كه مرا دوست دارد و هر كس با آنها دشمني و كينه داشته باشد، با من كينه و دشمني ورزيده است».

ذخائر العقبي في مناقب ذوي القربي، ص215؛ مسند احمد(5/288)؛ تاريخ دمشق (14/26).

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>سیره نبوی>پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم > رفتن قریش پیش ابو طالب درباره کار پیامبر صلی الله علیه و سلم

شماره مقاله : 10763              تعداد مشاهده : 405             تاریخ افزودن مقاله : 26/5/1390

رفتن قريش پيش ابو طالب درباره كار پيامبر صلى الله عليه وسلم
محمد بن عمر اسلمى واقدى از محمد بن لوط نوفلى، از عون بن عبد الله بن حارث بن نوفل، و عائذ بن يحيى از ابو الحويرث نقل مى‏كند كه محمد بن عبد الله برادرزاده زهرى از قول پدرش، از عبد الله بن ثعلبة بن صعير عذرى نقل مى‏كرد و سلسله اسناد احاديث اينها گاه مشترك است كه همگى مى‏گفتند چون قريش آشكار شدن اسلام و نشستن مسلمانان را بر گرد كعبه ديدند بر دست و پاى بمردند و سخت نگران شدند و راه افتادند و پيش ابو طالب رفتند و گفتند: تو سرور و سالار مايى و در نظر ما از همه بهترى، مى‏بينى كه اين سفلگان همراه برادرزاده‏ات چه غوغايى به راه انداخته‏اند، پرستش خدايان ما را رها كرده‏اند و ما را نادان مى‏دانند و سرزنش مى‏كنند، آنها عمارة بن وليد بن مغيرة را هم همراه خود برده بودند و گفتند: ما زيباترين و والا نژادترين و تناورترين و خوش‏موترين جوان قريش را آورده‏ايم و او را به تو تسليم مى‏كنيم و همه چيز او و ميراث او از تو باشد و تو برادرزاده خود را به ما بسپار تا بكشيمش، اين كار براى عشيره ما بهتر و سرانجامش پسنديده‏تر است. ابو طالب گفت: هيچ انصاف نداديد، پسرتان را به من مى‏دهيد كه او را پرورش دهم و برادرزاده‏ام را به شما بدهم كه بكشيدش!؟ نه اين انصاف نيست شما مى‏خواهيد مرا به خوارى و درماندگى در آوريد. گفتند: بفرست بيايد تا با او به انصاف صحبت كنيم. ابو طالب كسى فرستاد و رسول خدا صلى الله عليه وسلم آمد، ابو طالب گفت: اى برادرزاده اينها خويشاوندان و برگزيدگان قوم تو هستند مى‏خواهند از در انصاف با تو مذاكره كنند، پيامبر فرمود: بگوييد مى‏شنوم. گفتند: تو ما را با خدايان ما وا بگذار و ما هم تو را با خداى خودت وامى‏گذاريم. ابو طالب گفت: اينها انصاف دادند از ايشان بپذير، پيامبر فرمود: اگر اين پيشنهاد شما را بپذيرم آيا حاضريد كلمه‏يى بگوييد كه اگر آن را بگوييد بر عرب پادشاهى كنيد و غير اعراب در برابر شما خوار و زبون شوند؟
ابو جهل گفت: اين عجب كلمه سود بخشى است، آرى به جان پدرت سوگند كه آن كلمه و ده كلمه نظير آن را خواهيم گفت: فرمود: بگوييد لا اله الا الله. آنها اظهار نفرت‏ كردند و خشمگين شدند و برخاستند و به يك ديگر مى‏گفتند «در پرستش خدايان خود پافشارى كنيد كه اين مورد درخواست همه است». و مى‏گويند كسى كه اين سخن را گفت عقبة بن ابى معيط بود، و گفتند ديگر هرگز پيش ابو طالب نمى‏آييم و چيزى بهتر از آن نيست كه او را غافلگير كنيم و بكشيم. اتفاقا در آن شب از پيامبر خبرى نشد و ابو طالب و عموهاى پيامبر صلى الله عليه وسلم به خانه او آمدند و ايشان را نيافتند، ابو طالب گروهى از جوانان بنى هاشم و بنى مطلب را جمع كرد و دستور داد كه هر يك كارد تيزى بردارند و در پى او به مسجد آيند و گفت: هر يك از شما كنار يكى از بزرگان قريش بنشينيد مخصوصا ابو جهل را فراموش نكنيد كه اگر محمد صلى الله عليه وسلم كشته شده باشد او همه كاره و فتنه‏انگيز بوده است. جوانان گفتند چنين خواهيم كرد، در اين هنگام زيد بن حارثه سر رسيد و ابو طالب را در آن حال ديد، ابو طالب پرسيد: زيد از برادرزاده‏ام چه خبرى دارى؟ آى او را ديده‏اى؟ گفت: آرى هم اكنون همراهش بودم، ابو طالب گفت: به خانه خود نخواهم رفت تا او را ببينم. زيد شتابان به سراغ پيامبر صلى الله عليه وسلم رفت و او در خانه‏يى كنار كوه صفا همراه اصحاب خود گفتگو مى‏فرمود. پيامبر صلى الله عليه وسلم پيش ابو طالب آمد، او گفت: اى برادرزاده گرامى كجايى؟ حالت خوب است؟ فرمود: آرى، گفت: به خانه‏ات برو. و پيامبر صلى الله عليه وسلم به خانه خويش رفت. فردا صبح زود ابو طالب پيش پيامبر آمد و دست او را گرفت و كنار انجمنهاى قريش برد، جوانان هاشمى و مطلبى هم همراهش بودند، ابو طالب گفت: اى قريشيان مى‏دانيد چه تصميمى گرفته بودم؟ گفتند: نه. از تصميم خود آنان را آگاه ساخت و به جوانها گفت آنچه همراه داريد نشان دهيد و ايشان رداهاى خود را كنار زدند، ناگاه ديدند همراه هر يك از ايشان كارد تيزى است. ابو طالب گفت: به خدا سوگند اگر محمد را كشته بوديد يا اگر سوء قصدى به او بكنيد، كسى از شما باقى نخواهد ماند و ما و شما همه از ميان خواهيم رفت، آنان همگى شكسته شدند و ابو جهل از همگان بيشتر درهم شكسته شد.
*
متن عربی:
ذكر ممشى قريش إلى أبي طالب في أمره، صلى الله عليه وسلم
أخبرنا محمد بن عمر الأسلمي قال: حدثني محمد بن لوط النوفلي عن عون بن عبد الله بن الحارث بن نوفل قال: وحدثني عائذ بن يحيى عن أبي الحويرث قال: وحدثني محمد بن عبد الله ابن أخي الزهري عن أبيه عن عبد الله بن ثعلبة بن صعير العذري، دخل حديث بعضهم في حديث بعض، قالوا: لما رأت قريش ظهور الإسلام وجلوس الملسمين حول الكعبة سقط في أيديهم، فمشوا إلى أبي طالب حتى دخلوا عليه فقالوا: أنت سيدنا وأفضلنا في أنفسنا، وقد رأيت هذا الذي فعل هؤلاء السفهاء مع ابن أخيك من تركهم آلهتنا وطعنهم علينا وتسفيههم أحلامنا، وجاؤوا بعمارة ابن الوليد بن المغيرة فقالوا: قد جئناك بفتى قريش جمالاً ونسباً ونهادة وشعراً ندفعه إليك فيكون لك نصره وميراثه وتدفع إلينا ابن أخيك فنقتله، فإن ذلك أجمع للعشيرة وأفضل في عواقب الأمور مغبةً، قال أبو طالب: والله ما أنصفتموني، تعطونني ابنكم أغذوه لكم وأعطيكم ابن أخي تقتلونه؟ ما هذا بالنصف، تسومونني سوم العرير الذليل! قالوا: فأرسل إليه فلنعطه النصف، فأرسل إليه أبو طالب، فجاء رسول الله، صلى الله عليه وسلم، فقال: يا ابن أخي هؤلاء عمومتك وأشراف قومك وقد أرادوا ينصفونك، فقال رسول الله، صلى الله عليه وسلم: قولوا أسمع، قالوا: تدعنا وآلهتنا، وندعك وإلهك، قال أبو طالب: قد أنصفك القوم فاقبل منهم، فقال رسول الله، صلى الله عليه وسلم: أرأيتم إن أعطيتكم هذه هل أنتم معطي كلمة إن أنتم تكلمتم بها ملكتم بها العرب ودانت لكم بها العجم؟ فقال أبو جهل: إن هذه لكلمة مربحة، نعم وأبيك لنقولنها وعشر أمثالها، قال: قولوا لا إله إلا الله، فاشمأزوا ونفروا منها وغضبوا وقاموا وهم يقولون: اصبروا على آلهتكم، إن هذا لشيء يراد، ويقال: المتكلم بهذا عقبة بن أبي معيط، وقالوا: لا نعود إليه أبداً، وما خير من أن يغتال محمد، فلما كان مساء تلك الليلة فقد رسول الله، صلى الله عليه وسلم، وجاء أبو طالب وعمومته إلى منزله فلم يجدوه، فجمع فتياناً من بني هاشم وبني المطلب ثم قال: ليأخذ كل واحد منكم حديدة صارمة ثم ليتبعني إذا دخلت المسجد، فلينظر كل فتى منكم فليجلس إلى عظيم من عظمائهم فيهم ابن الحنظلية، يعني أبا جهل، فإنه لم يغب عن شر إن كان محمد قد قتل، فقال الفتيان: نفعل، فجاء زيد ابن حارثة فوجد أبا طالب على تلك الحال، فقال: يا زيد أحسست ابن أخي؟ قال: نعم كنت معه آنفاً، فقال أبو طالب: لا أدخل بيتي أبداً حتى أراه، فخرج زيد سريعاً حتى أتى رسول الله، صلى الله عليه وسلم، وهو في بيت عند الصفا ومعه أصحابه يتحدثون، فأخبره الخبر، فجاء رسول الله، صلى الله عليه وسلم، إلى أبي طالب، فقال: يا ابن أخي أين كنت؟ أكنت في خير؟ قال: نعم، قال: أدخل بيتك، فدخل رسول الله، صلى الله عليه وسلم، فلما أصبح أبو طالب غدا على النبي، صلى الله عليه وسلم، فأخذ بيده فوقف به على أندية قريش، ومعه الفتيان الهاشميون والمطلبيون، فقال يا معشر قريش: هل تدرون ما هممت به؟ قالوا: لا، فأخبرهم الخبر، وقال للفتيان: أكشفوا عما في أيديكم، فكشفوا فإذا كل رجل منهم معه حديدة صارمة، فقال: والله لو قتلتموه ما بقيت منكم أحداً حتى نتفانى نحن وأنتم، فانكسر القوم وكان أشدهم انكساراً أبو جهل.

از کتاب: ترجمه الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد كاتب واقدى (م 230)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و انديشه، 1374ش.
 
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
islamwebpedia.com




 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

از محمّد بن عقيل بن ابي طالب روايت است: علي رضی الله عنه براي ما سخنراني كرد و گفت: اي مردم! شجاع‌ترين مردم كيست؟ گفتيم: شما، اي امير مؤمنان! گفت: ابوبكر صديق رضی الله عنه شجاع‌ترين مردم است، در روز جنگ بدر ما براي رسول الله صلی الله علیه و سلم سايه‌باني درست كرده بوديم، گفتيم: چه كسي در كنار پيامبر صلی الله علیه و سلم از ايشان نگهباني مي‌کند تا كسي از مشركان به او نزديك نشود؟ كسي جز ابوبكر براي نگهباني نايستاد، او بود كه با شمشير از غلاف كشيده كنار سر مبارك او ايستاده بود، هرگاه كسي مي‌خواست به رسول الله صلی الله علیه و سلم نزديك شود ابوبكر با شمشيرش جلوي او را مي‌گرفت و من خودم (علي) ديدم كه مشركان گلوي رسول الله صلی الله علیه و سلم را گرفته‌اند و تكان مي‌دهند و مي‌گويند: تو همان كسي هستي كه معبودان را‌ يكي دانسته‌اي، سوگند به خدا كسي جز ابوبكر رضی الله عنه به ‌او نزديك نشد، در آن زمان ابوبكر دو گيسوي بلند داشت، در حالي كه با سرعت مي‌آمد گيسوانش را كنار مي‌زد، آمد و گفت: واي بر شما! آيا مردي را مي‌كشيد كه مي‌گويد: پروردگارم الله ‌است و برايتان از جانب پروردگارش آيات و نشانه‌هاي واضح و و روشن آورده‌است! در آن روز ‌يكي از دو گيسوي ابوبكر كنده شد. راوي می‌گويد: علي مخاطبان را سوگند داد كه ‌آيا نزد شما مؤمن آل فرعون بهتر بوده ‌يا ابوبكر؟ مردم چيزي نگفتند، علي گفت: سوگند به خدا ابوبكر از مؤمن آل فرعون بهتر است، آن مرد که ايمانش را پوشيد، خداوند او را ستود. امّا ابوبكر جان و خون و مالش را در راه خدا فدا كرد(المستدرک(3/67)صحیح است برشرط مسلم و ذهبی موافق آن است).

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 9150
دیروز : 5614
بازدید کل: 8799309

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010