Untitled Document
 
 
 
  2024 Oct 14

----

10/04/1446

----

23 مهر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

 پيامبر صلى الله عليه و سلم فرموده است: "لا يقضين حکم بين اثنين و هو غضبان" (متفق عليه)، يعنى: "هيچ قاضي‌اي در حال عصبانيت بين دو نفر قضاوت نکند".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>شبهات>خالد بن ولید رضی الله عنه > نقدي بر ديدگاه تيجاني درباره وي

شماره مقاله : 10814              تعداد مشاهده : 1182             تاریخ افزودن مقاله : 24/6/1390

نقدی بر دیدگاه تیجانی درباره خالد بن ولید رضی الله عنه  
 

نوشته: خالدعسقلانی
ترجمه: اسد الله موسوی


تیجانی می گوید: رویداد سومی كه در ابتدای خلافت ابوبكر رخ داد و با عمر بن خطاب اختلاف نظر پیدا كرد و نصوص قرآنی و نبوی را تاویل كرد، رویداد خالد بن ولید است. خالد بن ولید مالك بن نویره را از راه ظلم كشته و در همان شب با همسرش زنای به عنف كرد. عمر بن خطاب به خالد بن ولید گفت: ((مرد مسلمانی را به قتل رساندی و با همسرش زنا كردی، به خدا سوگند تو را سنگسار می كنم. اما ابوبكر به دفاع از خالد بن ولید برخاست و گفت: ((دست از خالد بردار، ای عمر، او تاویل كرده و تاویلش خطا رفته است. علیه او سخنی بر زبان میاور)) تیجانی می گوید: این جریان رسوایی دیگری است كه تاریخ علیه صحابی بزرگ ثبت كرده است!! هرگاه از وی یاد می كنیم با احترام كامل از وی یاد می كنیم، بلكه او را شمشیر بران و برهنه خدا می دانیم!! من چه بگویم درباره صحابی كه دست به چنین عملی می زند، مالك بن نویره صحابی بزرگ، سردار بنوتمیم و یربوع، مرد نمونه در جوانمردی، سخاوت و شجاعت را می كشد. مورخان درباره خالد بن ولید نوشته اند كه او در حق مالك بن نویره و اصحابش مرتكب عذر شده است. مالك بن نویره و همراهانش بعد از اینكه تسلیم شده و سلاح بر زمین گذاشتند، خالد بن ولید آنان را دستگیر كرده، دست و پاهایشان را بسته و او را به قتل رساند. لیلی دختر منهال، همسر مالك بن نویره زیباترین زن در جهان عرب نیز دستگیر می شود. او به قدری زیبا بوده است كه می گویند: زیباتر از او دیده نشده است. بهر حال خالد بن ولید عاشق او می شود. مالك بن نویره به خالد می گوید: ای خالد ما را نزد ابوبكر بفرست تا او در حق ما قضاوت كند. عبدالله بن عمر و ابو قتاده انصاری دخالت كرده اصرار می كنند مبنی بر اینكه خالد آنان را نزد ابوبكر رضی الله عنه بفرستد ولی خالد قبول نمی كند: مالك بن نویره به همسرش لیلی نگاه می كند و به خالد می گوید: آری، تو بخاطر این زن زیبا مرا به قتل می رسانی. خالد دستور می دهد تا گردن مالك زده شود، همسرش لیلی را در تصرف خود درآورده و در همان شب با وی جماع می كند.[1] 
 
به توفیق حضرت حق می گویم: 
1- قبل از شروع به بیان كردن و خواندن پاسخ اگر خوانندگان محترم اندكی دقت كنند كه این بدخواه و دروغگو چگونه مدعی عدالت و انصاف شده است، حال آنكه عدل و انصاف فرسخها از وی بدور هستند، بزودی نهایت حقد و بد اندیشی او را در حق صحابه خواهند دید. هم چنین نهایت بغض و كج فكری او در حق حضرت خالد بن ولید، در هم شكننده اثر مجوس كه پوزه آنان را به خاك مالید، آشكار خواهد شد. آری، این دشمن قسم خورده اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فقط همان روایت دروغین را می بیند و آن را ذكر می كند كه كسی جز هم پالكی های رافضی او آن را ذكر نكرده و از آن استدلال نكرده است. روایات صحیحی كه در سایر كتب نقل شده است، خود را از آنها بی اطلاع جلوه می دهد. و آن همان روایاتی هستند كه گاهی به گمان اینكه دیدگاه او با ذكر آنها تقویت و مستند می شود، آنها را ذكر می كند و گاهی كه نتواند از لابلای آنها علیه اهل سنت چیزی در بیاورد، خود را از آنها بی خبر و بی اطلاع جلوه می دهد. ولی این پندار او هرگز بجایی نمی رسد. 
 
2- دو روایتی كه مورخین آنها را ذكر كرده اند و تیجانی آنها را كتمان كرده است و جریان قتل مالك بن نویره در آنها آمده است از این قرار اند: 
 
1- وقتی خالد به بطاح رسید، لشكریان را اعزام كرد و آنان را به رعایت قوانین اسلام توصیه كرد و امر كرد كه مردم را بسوی اسلام دعوت كنند و هر كس كه جواب ندهد حكم او را به محضر وی بیاورند و از هر گونه تعرض و قتل . كشتار خودداری كنند. و حضرت ابوبكر آنان را امر كرده بود، هرگاه در هر جا كه منزل گرفتند، اذان بگویند. اگر مردم آنجا اذان گفتند، یا اذان را اجابت كردند، دستور بود كه از كشتن آنان خودداری شود و اگر اذان نگفتند، با آنان قتال شده و اموال آنان به غارت برده شوند. اگر دعوت اسلام را پذیرفتند، درباره ی زكات از آنان سوال شود، اگر وجوب و فرضیت زكات را اعتراف كردند، زكات از آنان پذیرفته شود و اگر وجوب زكات را منكر شدند، حكم بود كه با آنان قتال شود. راوی می گوید: سپاه اسب سوار نزد نالك بن نویره كه تنی چند از بن ثعلبه همراه او بود، آمد. این دسته ی نظامی درباره آنان اختلاف كرد. ابوقتاده انصاری جزو كسانی بود كه به اذان، اقامه و نماز آنان گواهی داد. وقتی اختلاف شدت گرفت، خالد امر كرد تا اسیران زندانی شوند. شب فوق العاده سرد بود. خالد كسی را امر كرد تا ندا دهد (دافئو أسراكم)) و دافئو (كه به معنی گرم نگاه داشتن است) در لغت بنی كنانه به معنی كشتن است. مردم گمان كردند كه خالد قصد كشتن آنان را كرده است، حال آنكه منظور او فقط گرم نگاه داشتن بود. سپاهان خالد، آنان را به قتل رساندند و مالك بن نویره توسط ضرار بن ازور به قتل رسید، خالد وقتی خبر قتل آنان را شنید، بلافاصله از مقر خود بیرون آمد ولی متاسفانه همه آنان به قتل رسیده بودند. آنگاه حضرت خالد گفت: هرگاه خداوند اراده ی كاری را كند آن كار درست انجام خواهد گرفت.[2]
روایت دوم چنین است: خالد مالك بن نویره را دعوت كرد و او را درباره تبعیت از سجاح (مدعی دروغین نبوت) و ندادن زكات، منع كرد و در این خصوص وی را پند و اندرز می داد و گفت: مگر نمی دانی كه زكات هم مانند نماز است؟ مالك گفت: آری شنیده ام كه پیامبر شما چنین گفته است. خالد گفت: آیا او پیامبر ما است و پیامبر شما نیست؟ ای ضراب، سر او را از تن جدا كن بلافاصله گردن او زده شد.[3]  
 
3- البته روایتی كه تیجانی از آن استدلال كرده است و مدعی شده است كه خالد بخاطر، لیلی بنت منهال، همسر مالك بن نویره، شوهرش مالك را به قتل رسانده است. بدلیل شاذ و منكر بودن آن، مورد نقد و بررسی قرار نگرفته و بدان توجه نشده است. مراجعی كه در حاشیه تیجانی به آنها حواله داده است، عبارت اند از: (تاریخ ابی الفداء، تاریخ الیعقوبی، تاریخ ابن السحنه و وفیات الأعیان) با مراجعه به یكی از این منابع برای هر انسان حق جو، خیانت تیجانی، در نقل این روایت آشكار و روشن خواهد شد. اگر به ((وفیات الاعیان)) نوشته ابن خلكان مراجعه كنیم، جریان كشته شدن مالك بن نویره را متضاد با آنچه كه تیجانی گفته است، می بینیم. ابن خلكان جریان كشتن مالك بن نویره را چنین نقل می كند . . . وقتی خالد بن ولید، در دوران خلافت حضرت ابوبكر رضی الله عنه به قصد قتال و جهاد با بنی ثعلبه از مدینه بیرون رفت، نزد مالك بن نویره كه سردار طایفه یربوع بود، آمد ـ مالك بن نویره زكات طایفه خود را وصول كرده و در آن تصرف كرده بود. حضرت خالد رضی الله عنه درباره زكات با او صحبت كرد. مالك گفت: من نماز را قبول دارم زكات را نمی پذیرم. خالد گفت: مگر نمی دانی كه نماز و زكات با هم هستند. هر كدام از آن دو، بدون دیگری پذیرفته نمی شود؟ مالك گفت: آری، پیامبر شما چنین گفته است. خالد، گفت: مگر تو او را صاحب و پیامبر خود نمی دانی؟ به خدا سوگند (اگر چنین است) قصد كردم سرت را از تن جدا كنم. بعد نزاع لفظی میان آنان در گرفت. خالد گفت: من می خواهم تو را به قتل برسانم. مالك گفت: آیا به تو چنین حكم شده است؟ خالد گفت: و هذه بعد تلك؟ یعنی اراده كشتن تو بعد از این گرفته شد كه تو منكر زكات شدی. به خدا سوگند، تو را خواهم كشت. عبدالله بن عمر و ابوقتاده انصاری در آنجا حاضر بودند. درباره مالك بن نویره با حضرت خالد صحبت كردند. خالد حرفهای آن دو را رد كرد. مالك گفت: ای خالد ما را نزد ابوبكر بفرست تا او درباره ی ما قضاوت كند. تو كسانی را كه گناهشان از گناه ما بزرگتر بوده، نزد ابوبكر فرستاده ای. خالد گفت: اگر از تو بگذرم، خدا از من نمی گذرد. ضرار بن ازور اسدی جلو رفت تا گردن او را بزند. مالك به طرف همسرش ام متمم نگاه كرد و خطاب به خالد گفت: ((تو بخاطر این مرا كشتی)) همسر مالك فوق العاده زیبا بود. حضرت خالد در جواب گفت: خیر، حكم قتل تو را خداوند صادر كرده است بخاطر اینكه تو از اسلام برگشته ای، مرتد شده ای. مالك گفت: من مسلمان هستم. خالد گفت: ای ضرار، سر او را از تن جدا كن، ضرار سرش را از تن جدا كرد.[4] 
خواننده محترم، این روایت را با آنچه كه تیجانی نقل كرده است، موازنه و مقایسه كن تا نهایت تدلیس و تلبیس كه تیجانی هدایت شده!! از آن استفاده می كند، برای تو روشن شود. تیجانی درباره ازدواج خالد با لیلی همسر مالك می گوید: (خالد لیلی همسر مالك را به تصرف خود در آورد و در همان شب با وی زفاف كرد) تیجانی این مطلب را به وفیات الاعیان نسبت می دهد. اما وقتی به خود وفیات الاعیان مراجعه شود، در آن چنین آمده است: خالد همسر مالك را در اختیار خود در آورد. بعضیها می گفتند خالد او را از مال غنیمت خریده است و بعضیها می گفتند: خالد بعد از گذشت سه3 حیض و اتمام عدت برای او پیغام نكاج فرستاده بود و او اجابت كرده بود.!؟[5] 
آیا دروغ و دجلی بزرگتر از این دیده می شود؟ بازارها و مراكز علمی پر از كتاب هستند. حق جویان ببینند كه كذب، دجل، تدلیس به حدی آسان و ارزان شده است كه كتب زیادی از اول تا آخر مملو از دروغ و دجل هستند و نویسندگان آنها از اینكه این گونه كتابها را، با تقوی، هدایت و مع الصادقین عنوان می كنند، اندكی احساس شرم هم نمی كنند؟ ابن خلكان در پایان داستان قتل مالك بن نویره می گوید: ((واقدی و وشیمه این داستان را به گونه ای كه نقل شد، در تصانیف خود ذكر كرده اند و آنان مسئول صحت و سقم آن هستند.[6] من به مسئولیت خود آن را نقل نمی كنم بلكه همان طور كه در كتب آنان آمده است، از من نقل شده است. هر گونه جرح و طعن باید متوجه آنان باشد. 
اما در تاریخ یعقوبی، این داستان با اسلوب بسیار موهن و هتك آمیزی نقل شده است. در آن آمده است: ((به خالد ابن ولید نوشته شده است تا نزد مالك بن نویره، یربوعی رود، خالد بن ولید نزد مالك رفت. در بعضی روایات آمده است كه خالد او را برای مناظره طلبیده بود، مالك نزد خالد بن ولید آمد تا با وی مناظره كند، همسرش به دنبال او راه افتاد. وقتی خالد نگاهش به همسر مالك افتاد، عاشق او شد و گفت: به خدا سوگند تا تو را نكشم آنچه كه تو داری بدان دست نخواهم یافت. به طرف مالك نگاه كرد. گردن او را زد و همسرش را به عقد خود در آورد.[7] 
با توجه به كتمان حق و دروغ پردازی هایی كه همواره مورد استفاده روافض بوده است. و با عنایت به تلفیق و آثار تحریفی كه در این روایت مشاهده می شود و با التفات به معارض بودن این روایت با روایات دیگری كه در این خصوص نقل شده اند و با دقت نظر به متعارض بودن این روایت با تاریخ و زندگی این قهرمان مسلمان، حق و حقانیت روشن می شود و به خاطر اینكه شگفتی و تعجب خوانندگان محترم نسبت به این روایت دروغین و مخالف با سایر روایات منتفی شود، لازم می دانم كه هویت یعقوبی را برای آنان آشكار كنم تا آنان بدانند كه یعقوبی كیست؟ یعقوبی از لحاظ تفكر و اندیشه برادر تیجانی است. او رافضی و شیعه دوازده امامی است. او در این كتاب خود (تاریخ یعقوبی) تاریخ دولت اسلامی را بر اساس دیدگاه و اندیشه شیعه مطرح می كند. او خلافت را در علی بن ابی طالب منحصر می كند و آن را فقط حق او فرزندانش می داند، به گونه ای كه شیعه در باب امامت بدان اعتقاد دارد. او علی بن ابی طالب را ((وصی)) رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می داند و وقتی تاریخ خلافت ابوبكر، عمر و عثمان را مطرح می كند، واژه خلافت را برای آنان بكار نمی برد و بجای آن چنین می گوید: ((تولی الامر فلان)). فلانی حكومت را بدست گرفت ـ و بعد هر كدام از خلفاء ثلاثه را مورد جرح و طعن خود قرار می دهد و هم چنین سایر بزرگان صحابه را متهم می كند. درباره ی ام المومنین، حضرت عایشه، خالد بن ولید، عمرو بن عاص و معاویه سخنان ناروایی را نسبت می دهد. رویداد سقیفه را بد عنوان كرده و مدعی شده است كه در جریان سقیفه، علیه حضرت علی (كه او، وی را ((وصی)) می داند) و غضب خلافت توطئه شده است. در حق حضرت علی رضی الله عنه غلو كرده می گوید: آیه) أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَكُمُ الْأِسْلامَ دِیناً) در روز كوچ از عرفه، درباره امیرالمومنین علی بن ابی طالب نازل شده است روش و اسلوب او در متهم ساختن اصحاب رسول الله و بزرگان دین، همان روش و اسلوب هم كیشان تشیع او است و آن عبارت است از اختراع و وضع حدیث مطلقاً یا حذف و اثبات روایات صحیحه و یا بیان اخبار و احادیث در غیر محل خود به گونه ای كه موجب تحریف معنی می شود.[8] كاملاً روشن است كه خالد بن واید رضی الله عنه ، مالك بن نویره را به خاطر این به قتل رسانده است كه او را مرتد و منكر وجوب زكات دانسته است، همان طور كه در سایر روایات كه در كتب تاریخ نقل شده اند، آمده است. حتی در بعضی منابع كه تیجانی بدان اعتقاد دارد، اگر به آثار وضع و تحریف توجه نشود، نیز برائت حضرت خالد ثابت شده، تار و پود اتهامات تیجانی از هم گسیخته می شود. 
4- ادعای تیجانی دایر بر اینكه حضرت عمر رضی الله عنه به خالد گفته بود: ((ای دشمن خدا، مرد مسلمانی را كشته و همسرش را به تصرف خود درآوردی، به خدا سوگند تو را سنگسار می كنم)) تیجانی این سخنان را به تاریخ طبری، ابی الفدا، یعقوبی و اصابه نسبت می دهد. در این خصوص باید عرض شود: 
این یك دروغ بسیار روشن و واضح است. در تاریخ یعقوبی و اصابه، كوچكترین اثری از این روایت دیده نمی شود. تاریخ طبری هم ضمن روایت ضعیف و غیر قابل استدلال، این سخنان را نقل كرده است. ولی آن روایت بدلیل اینكه در سندش علی بن حمید، معروف به محمد بن حمید بن حیان رازی وجود دارد و او راوی ضعیفی است، رد شده است. یعقوب سدوسی درباره او می گوید: كثیر المناكیر ـ روایات منكر او زیاد هستند. بخاری می گوید: احادیث او محل اشكال هستند ـ نسایی می گوید: لیس بثقه، راوی معتبری نیست. جوزجانی می گوید: ردئ الحدیث و ردئ المذهب غیر ثقه. احادیث او نا كاره هستند)).[9]ابن حجر در تقریب نیز او را ضعیف معرفی كرده است.[10] بنابراین، روایت طبری از لحاظ سند ضعیف و غیر قابل استدلال است روایت مذكور از لحاظ متن نیز باطل است. زیرا در این روایت آمده است. ((ابوبكر خالد را طلب كرد. خالد وقتی وارد مدینه شد به عنوان یك فرمانده ظفرمند در مسجد رفت. عمر بلند شد، تیرهایش را بیرون آورد و این كلمات تهدید آمیز را به او گفت (قتلت مسلماً. . . الخ تو مرد مسلمانی را كشته و همسرش را در تصرف خود در اوری، به خدا سوگند تو را سنگسار خواهم كرد.) قهرمان اسلام، خالد بن ولید ساكت بود، حرف نمی زد. گمان می كرد ابوبكر نیز همین دیدگاه را دارد. سوال این است، اگر عمر بن خطاب از موضع ابوبكر رضی الله عنه قبل از آمدن خالد نزد آنان مطلع بود. همان گونه كه در روایت آمده است. ((میان خالد و عمر رضی الله عنه نزاع لفظی درگرفت. عمر رضی الله عنه علیه حضرت خالد خشمگین شد، ابوبكر جانب خالد را گرفته به عمر گفت: ((ارفع لسانك عن خالد)) ـ علیه خالد حرف نزن و از خالد دفاع كرد و پاكی او را به گونه ای كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بیان كرده بود، بیان كرد و گفت: خالد شمشیر خداوند است علیه كافران. با این همه عمر چگونه به خود اجازت می داد كه با خالد جنین رفتار كند و خلاف رای خلیفه علیه او اقدامی انجام دهد؟ 
فرضاً اگر بپذیریم كه عمر به كشتن خالد اشاره كرده است، نهایت امر، این است كه این یك مساله اجتهادی بوده است و اجتهاد حضرت ابوبكر این بوده است كه حضرت خالد در این جریان كشته نشود و رای عمر این بوده است كه خالد كشته شود، شیعه و سنی می پذیرند كه عمر عالمتر از حضرت ابوبكر رضی الله عنه نبوده است. بر ابوبكر واجب نبوده كه دیدگاه خود را به خاطر مخالفت با دیدگاه حضرت عمر ترك كند. و از هیچ دلیل شرعی ثابت نشده است كه دیدگاه حضرت عمر در این خصوص در برابر دیدگاه حضرت ابوبكر راجح باشد. اكنون این داستان و امثال آن چگونه موجب نقض و عیب برای حضرت ابوبكر محسوب شود و چه كسی آن را عیب می داند بجز آنانی كه از لحاظ علم و دین از همه مردم در مرتبه ی پایین تری قرار گرفته باشند.))[11] 
 
5- تیجانی می گوید: ((این یك رسوایی دیگری است كه تاریخ آن را برای یكی از بزرگان صحابه ثبت كرده است، صحابی كه هرگاه ما نام او را ذكر می كنیم، با احترام و قداست كامل از وی نام می بریم حتی او را (به شمشیر برهنه خدا) یاد می كنیم؟ 
می گویم: 
هر كس سخنان با انصاف دروغین را بشنود، اذعان می كند كه او به عنوان یك منافق حرف می زند و این سخنان از زبان فرد منافق بیرون می آیند و سخنان او حكایت از این دارند كه او بسیار خوشحال است، زیرا او به گمان خودش درباره ی یك صحابی از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اشتباه و عیبی را كشف كرده است حتی او دیگران را مورد عتاب قرار می دهد كه چرا با قداست و احترام از وی (صحابه) یاد می كنند!! او با زبان حال خود می گوید: اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هیچ گونه قداست و احترامی ندارند و از آنان با احترام یاد نشود. او باید بداند، كسی كه خالد را سیف الله المسلول (شمشیر برهنه خدا) نام گذاشته است، او سرور و سالار بشریت، محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است. در صحیح بخاری از حضرت انس رضی الله عنه آمده است. كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم خبر شهادت زید، جعفر و ابن رواحه را قبل از اینكه این خبر بوسیله ی مردم به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برسد، برای مردم اعلام كرد و فرمود: پرچم در دست زید بود، مورد اصابت تیرهای دشمن قرار گرفت بعد جعفر آن را در دست گرفت، او نیز مورد اصابت قرار گرفت سپس پرچم بدست ابن رواحه افتاد او نیز به شهادت رسید (چشم های رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اشكبار بودند) تا اینكه پرچم بدست شمشیری از شمشیران خدا افتاد (خالد بن ولید) خداوند فتح را نصیب آنان كرد.[12] 
اما ترمذی از ابوهریره رضی الله عنه روایتی را چنین نقل كرده است: ابوهریره می گوید: با رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در جایی نشسته بودیم. مردم از آنجا می گذشتند. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم از من پرسید: او كیست؟ در جواب عرض كردم: فلانی است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: فلانی بنده خوبی است، كسی دیگر از آنجا می گذشت. باز رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: ای اباهریره، او كیست؟ عرض كردم: فلانی است. فرمود: این بنده ی خوبی نیست، تا اینكه حضرت خالد بن ولید از كنار ما گذر نمود. عرض كردم: ای رسول خدا، این خالد بن ولید است. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آری، او بنده ی الله، خالد، ((سیف من سیوف الله)) است.[13] تیجانی برای این احادیث چه پاسخی دارد؟ بدون تردید او این احادیث را حسب عادت خود بی ارزش و فاقد اعتبار می داند. چون با عقل و منطق جور در نمی آیند و با مسرت كامل آنها را حدیث صد در صد باطل تلقی نموده از كنار آنها رد می شود!! 
 
6- تیجانی می گوید: مالك بن نویره از اصحاب بلند پایه است. واقعیت و تاریخ این را نمی پذیرد. مورخین ثابت كردند كه مالك بن نویره بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مرتد شده است. او زكات نمی پرداخت و صدقات را میان افراد قوم خود تقسیم می كرد ـ وقتی او نزد خالد بن ولید آورده ش و خالد درباره ی زكات با وی به بحث پرداخت، او خطاب به حضرت خالد گفت: آری صاحب شما چنین می گفت!؟ (قد كان صاحبكم یزعم ذالك) این دیدگاه و سخن حكایت از آن دارد كه او زكات را قبول نداشت و ثانیاً درباره رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ((صاحبكم)) و این واژه را مشركین كه منكر نبوت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بودند، بكار می بردند. تنها منكر زكات بودن او، مجوز قتل او را شرعاً فراهم می كرد، حال آنكه او در كنار انكار زكات منكر نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم نیز بود ـ این روایت را تمام مورخین از جمله اصفهانی در اغانی و ابن خلكان ذكر كرده اند، به جز یعقوبی رافضی كه در دروغگویی شهرت دارد ـ بعد از این احادیث، چگونه می توان گفت كه مالك از اصحاب بلند پایه بوده است؟. . . حتی مورخین دلیل دیگری مبنی بر اینكه مالك در حال ردت فوت كرده است، ذكر كرده اند و آن عبارت است از اینكه: حضرت عمر بن خطاب، متمم، برادر مالك را دید و به او گفت: مرثیه ای را كه برای برادرت مالك گفته ای، چند بیت از آن را برای ما بخوان. متمم قصیده اش را كه مشتمل بر این ابیات بود، خواند. 
و كنا كندمانی جذیمه حقبه ... من الدهر حتی قیل لن یتصدعا  
فلما تفرقنا كانی و مالكاً ... لطول اجتماع لم نبت لیله معاً
ترجمه: ما دو برادر مانند دو همنشین جذیمه بودیم. در مدت بسیار طولانی حتی گفته می شد كه ایندو تا از هم جدا نشدنی نیستند. وقتی من و مالك از هم جدا شدیم، چنین محسوس می شد كه یك شب با هم نبوده ایم.
وقتی عمر رضی الله عنه این را شنید، قال هذا والله التائبین، آری، این است اصل تعزیت و تسلیت و. . . 
و فرمود: بسیار دوست دارم كه شعر خواندن و سرودن را می دانستم آنگاه برای برادرم، زید، مرثیه می گفتم، بگونه ای كه تو برای برادرت مرثیه گفته ای، متمم گفت: اگر برادر من در حالتی از دنیا می رفت كه برادر تو رفته بود، من هرگز برای او رثا نمی گفتم. حضرت عمر رضی الله عنه از پاسخ متمم بسیار خوشحال شده فرمود: هیچ كس درباره ی برادرم مانند متمم مرا تعریف نگفته است.[14] در فرازی دیگر قول متمم با صراحت بیشتر چنین آمده است: متمم گفت: ای امیرالمومنین، همانا برادر تو در حال ایمان از دنیا رفته است و برادر من در حال ردت و ارتداد، مرده است. عمر رضی الله عنه فرمود: تعزیتی بهتر از تعزیت تو در موت برادرم به من گفته نشده است.[15] 
آیا دلیلی روشن تر از دال بر مرتد بودن مالك بن نویره وجود دارد؟! 
 
7- تیجانی می گوید: خالد بن ولید لیلی بنت منهال، همسر مالك را در همان شب ازدواج كرده و در همان شب عمل مقاربت جنسی را با وی انجام داده است. این سخن قطعاً خلاف حق و واقعیت است ابن كثیر می گوید: ((خالد همسر مالك را انتخاب كرد (از میان اسیران جنگی) وقتی عدتش به پایان رسید با وی زفاف كرد.)) مورخ طبری درباره ازدواج حضرت خالد چنین می گوید:. . . خالد با ام تمیم بنت منهال ازدواج كرد نزد او نرفت تا عدتش به پایان رسید.[16]ـ در تاریخ كامل چنین آمده است: خالد با ام تمیم همسر مالك ازدواج كرد. آنچه كه تیجانی می گوید دایر بر اینكه خالد در همان شب با وی مجامعت كرد، اصلاً یادی از این در ((الكامل)) نیامده است. بلكه حضرت خالد بعد از گذشت عدت و حلال شدن با وی زفاف كرد. اگر دخول در همان شب انجام گرفته بود، ابن اثیر حتماً آن را یادآوری می كرد. ابن خلكان كه تیجانی از سخنانش استدلال كرده است، چنین می گوید: (خالد همسر مالك را تصرف كرد، بعضیها گفته اند كه خالد او را از مال غنیمت خریده است و با وی ازدواج كرده است و بعضی می گویند: بعد از گذشتن سه3 حیض كه مدت عدت است، خالد برای او پیغام نكاح فرستاده است و او با این پیغام موافقت خود را اعلام كردته است و بعد ازدواج انجام گرفته است.[17].!؟ با توجه به این روایات صحیح و صریح، تیجانی! تو از كجا می دانی كه خالد در همان شب با وی زفاف كرده است؟! این سوالی است كه از طرف من و سایر خوانندگان متوجه شما است. باید پاسخ بدهی ـ ای تیجانی هدایت شده!!! آیا جوابی داری؟! وقتی مسلم است كه حضرت خالد بعد از استبراء كامل و بعد از گذشت عده با همسر مالك ازدواج كرده است، آیا این ازدواج عیب و نقصی را متوجه خالد می كند.؟! 
تیجانی به مكابره خود ادامه داده می گوید: ((درباره ی این گونه صحابه كه حرام خدا را مباح می دانند و انسانهای معصوم و مسلمان را بخاطر هوسهای نفسانی به قتل می رسانند و شرمگاهی را كه خداوند حرام كرده حلال می دانند چه بگویم؟ نكاح با همسر كسی كه مرده است در اسلام قبل از گذشت عدت جایز نیست. اما خالد هواهای نفسانی اش را معبود خود قرار داده و بدین ترتیب به هلاكت رسیده است))[18] 
 
می گویم: 
1- لعنت و نفرین خداوند بر منافقان و بدطینتان، آنانی كه پاكان را مورد طعن قرار می دهند و دلیلی جز حقد و كینه توزی ندارند. یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را كه حاملان دین و حافظان سنت و مدافعان شریعت هستند، متهم به تهمتهای ناروا می كنند. یارانی كه رهبری مجاهدین فی سبیل الله را بر عهده داشتند. جرح و قدح پاكان و مدافعان واقعی دین برای این منظور است تا بتوانند به آسانی دین را بدنام كرده و آثار آن را از میان مسلمانان از بین ببرند و نابود كنند ولی تیجانی مطمئن باشد كه این جادوی او كار آمد نخواهد بود. 
 
2- بدون تردید، اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هرگز محرمات خداوند را مباح نمی دانند و جانهای معصوم را به خاطر هوسهای نفسانی از بین نمی برند و به قتل نمی رسانند. این یك ادعای محض است كه نیاز به دلیل و برهان دارد. در بحث قبل اقدام حضرت خالد بن ولید را توجیه كردم و نیازی به اعاده آن نمی بینم. اما این سخن كه یاران رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شرمگاههای حرام را بر خود مباح كرده اند، هیچ كس چنین ادعایی نمی كند، مگر او كه قلبش متعفن و آلوده و وجدانش مرده باشد. از منابع شیعه و از كتبی كه تیجانی صحت آنها را قبول دارد، روشن كردم كه خالد از راه حلال و شرعی با همسر مالك ازدواج و زفاف كرده بود و لیلی بنت منهال برای ازدواج با حضرت خالد موافقت كرده بود ولی تیجانی تشیع خود را معبود خود قرار داده و بدین ترتیب خود را در گرداب هلاكت غرق كرده است. 
تیجانی در ادامه گمراهی خود می گوید: عدت نزد او (خالد بن ولید) چه اهمیت و ارزشی دارد؟ بعد از اینكه شوهرش را به ظلم و ستم به قتل رسانده و افراد قومش را كه مسلمان بودند از پا در آورده است. عبدالله بن عمر و قتاده كه از اقدام او سخت ناراضی بودند و ابو قتاده سوگند خورد كه هرگز در لشكری كه خالد فرمانده آن باشد شركت نخواهد كرد، این دو درباره مسلمان بودن قوم مالك گواهی می دهند. تیجانی این سخنان را به تاریخ طبری، تاریخ یعقوبی، تاریخ ابی الفداء و الأصابه نسبت می دهد.[19] 
 
می گویم: 
1- این روایت كه تیجانی آن را به طبری نسبت می دهد، عیناً همان روایت است كه او در آن مدعی شده بود كه عمر رضی الله عنه خالد را تهدید به رجم كرده است و درباره آن ثابت كردم كه ضعیف است و استدلال بدان صحیح نمی باشد. 
 
2- این روایت كه در آن آمده است كه ابو قتاده در حق خالد خشم كرده و سوگند یاد كرده است كه در لشكر او هرگز شركت نمی كند، در ((الإصابه)) اصلاً وجود ندارد اما چنین بر می آید كه ذكر منابع زیاد ممكن است از این جهت حائز اهمیت باشد كه سخن دروغ را راست جلوه دهد. 
 
3- بر فرض صحت حدیث دایر بر خشم كردن حضرت قتاده، می توان گفت كه این رای ابو قتاده است و اجتهاد خالد درباره مالك بن نویره خلاف رای قتاده بوده است و خالد رضی الله عنه از اینكه ابو قتاده در غزوات او را همراهی نمی كند، متضرر نمی شود زیرا معتقد است كه كار درستی را انجام داده است. اگر اقدام و خشم ابو قتاده كار درستی می بود، چرا ابن عمر چنین نكرد و فقط به اظهار رای خود قناعت كرد و بعد با لشكر حضرت خالد همراه شد؟! مساعدت و همكاری حضرت عبدالله بن عمر رضی الله عنه حكایت از آن دارد كه فقه و بینش او بر این بود كه اقدام خالد و همراهانش دایر بر قتل مالك بن نویره از هوس نفسانی نشات نمی گرفت حتی اگر اشتباه بوده است ولی اشتباه، اشتباه اجتهادی است. من از تیجانی (هدایت شده و با انصاف!!) می پرسم: چرا او موضع ابی قتاده را علیه حضرت خالد تایید كرد و حكم بطلان اقدام حضرت خالد را صادر كرده است؟! حال آنكه هر كدام از آنان طبق گمان و اجتهاد خود به تاویل مساله پرداخته بود، تیجانی چرا از ضرار بن ازور كه مالك را به گمان اینكه مرتد شده است، به قتل رسانده بود، حمایت نمی كند؟ 
تیجانی از كتاب ((الصدیق ابوبكر رضی الله عنه )) نوشته حسین هیكل كه بدون توجه به صحت و سقم روایات، نوشته شده است، استناد كرده می گوید: 
آیا می توانیم سوال كنیم كه ابوبكر چرا خالد را قصاص نكرد و حد شرعی را در حق او اجراء نكرد؟ و اگر عمر، آن طور كه حسین هیكل می گوید، الگوی عدل و عدالت بود، چرا به عزل خالد از فرماندهی لشكر اكتفا كرد و حد شرعی را در حق او به اجرا در نیاورد؟ تا ضرب المثل بدی برای مسلمانان در رابطه با احترام كتاب الله بیان نمی شد. می گویند: آیا آنها برای كتاب خداوند احترام قایل شدند، حد شرعی را اقامه كردند؟ هرگز، اینها همه زد و بند سیاست است، می دانید كه سیاست چیست؟! شگفتی می آفریند، حقایق را وارونه می كند و نصوص قرآنی را به دیوار می زند.[20] 
 
می گویم: 
در مباحث گذشته بطور روشن و شفاف بیان كردم كه خالد مالك بن نویره را بخاطر این به قتل رساند كه وی مرتد می دانست و علل و اسباب آن را كه چرا خالد به مرتد بودن مالك معتقد بود، نیز بیان كردم. از دیدگاه من مرتد بودن مالك محل شك نبود. حداكثر آنچه كه در این خصوص گفته شد: این است كه خالد در قتل مالك دچار اشتباه شده است. اما این خطا، خطای تاویلی بوده است. و خطای تاویلی نمی تواند جوازی برای قتل حضرت خالد باشد. داستان حضرت خالد، عیناً مانند داستان اسامه بن زید است. وقتی اسامه، شخصی را كه كلمه لا إله إلا الله)) را به زبان آورد، به قتل رساند، رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای اسامه، او را كشتی، بعد از اینكه كلمه ((لا إله إلا الله)) گفته بود؟ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم سه3 بار این جمله را تكرار فرمود. مشاهده می كنیم كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اقدام اسامه مبنی بر قتل آن مرد را، رد كرد اما قصاص، دیه و كفاره، هیچ كدام را بر اسامه واجب نكرد ـ محمد بن جریر طبری و غیره از ابن عباس و قتاده روایت كرده اند كه آیه) وَلا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً) درباره شخصی بنام مرداس از قبیله غطفان نازل شده است. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لشكری را به فرماندهی، غالب لیثی به طرف طایفه مرداس اعزام كرد. همراهان او فرار كردند و خود او فرار نكرد. لشكر وقت صبح بر او غارت برد و او بر لشكر سلام گفت. او بوسیله لشكر كشته شد و گوسفندانش به غنیمت برده شدند. خداوند آیه مذكور را نازل كرد و به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم امر كرد تا اموالش بر گردانده شوند و دیه او نیز به وارثان او داده شود و مومنان را از تكرار چنین اقدامی منع كرد. خالد بن ولید نیز در جریان مشابهی افراد بنی جذیمه را به قتل رساند. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم ، دستها را به سوی آسمان بلند كرده فرمود: ((پروردگارا، از آنچه كه خالد انجام داده است من از آن اظهارات برائت می كنم)) ولی با این وجود رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم خالد را قصاص نكرد. زیرا اقدام حضرت خالد بر اساس تاویل و اجتهاد انجام گرفته بود. وقتی رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بخاطر كشته شدن چند تن بر اساس تاویل و اجتهاد بوسیله خالد بن ولید، او را قصاص نكرد، قصاص نكردن حضرت ابوبكر رضی الله عنه وی را بخاطر كشتن مالك بن نویره، اقدامی بسیار مناسب، شایسته و مطابق با شیوه عمل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بوده است.[21] 
شگفت آور این است كه تیجانی اقدام حضرت خالد درباره كشتن چند تن از بنی خذیمه را ذكر كرده و آن را دلیل و مستندی علیه حضرت ابوبكر رضی الله عنه تلقی می كند، در حالی كه او می داند كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم خالد را قصاص نكرده بود. او چرا شیوه عمل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را دلیلی در جهت تایید حضرت ابوبكر تلقی نمی كند؟! بدون تردید، هر كس از هوسها پیروی كند، از پیروی كردن از حق بی بهره خواهد شد.[22] جناب دكتر تیجانی اجازه می دهد از وی سوال شود كه: چرا رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم از حضرت خالد قصاص نگرفت و از سمت فرماندهی او را معزول نكرد بلكه تا حیات خود او را بر پست اش ابقا نمود؟ آیا این اقدام و شیوه عمل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان یك بدترین ضرب المثل برای مسلمانان درباره احترام قرآن تلقی می گردد؟! آیا رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم نصوص قرآنی را بر دیوار زده است؟! البته این یك دروغ واضح و رسوایی آشكار است كه تیجانی بر آن تاكید دارد. 
تیجانی در حالی كه غرق در گمراهی های خود است، می گوید: ((آیا ممكن است از علما سوال شود علمایی كه در كتب خود روایت می كنند كه وقتی اسامه نزد رسول الله آمد تا درباره ی زن شریفی كه مرتكب سرقت شده بود، سفارش كند، رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بر وی خشم كرده فرمود: هلاك شوی، تو درباره ی ساقط شدن حدی از حدود الله سفارش می كنی، اگر فاطمه دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم دزدی می كرد، من دست او را قطع می كردم. پیشینیان بخاطر این هلاك شدند كه هرگاه شخص امیر و ثروتمندی از آنان سرقت می كرد، مجازات نمی شد و اگر مستضعفی سرقت می كرد، قانون را بر او اجرا می كردند، چگونه آنان (علمای) در برابر كشتن مسلمانان معصوم الدم، سكوت كرده و در همان شب كه همسران آنان غرق در رنج و ماتم هستند با آنان مقاربت می كنند، ای كاش كه به سكوت كفایت می كردند! ولی آنان با دروغ پردازی و خلق فضایل و محاسن، اقدام خالد را توجیه كرده وی را به شمشیر برهنه خداوند لقب می دهند. یكی از دوستان كه به شوخی و وارونه كردن معانی شهرت داشت، مرا به تعجب واداشت من در روزگار جهالت و نادانی خودم، درباره مزایا و محاسن خالد سخن می گفتم و درباره او گفتم: ((سیف الله المسلول)) دوست من در جواب من گفت: ((سیف الشیطان المشلول)) آن روزگار از دوستم رنجیده و از وی كناره گیری كردم. لكن بعد از بحث و گفتگو، خداوند چشم بصیرت مرا باز كرد و مرا از منزلت و جایگاه كسانی كه خلافت را متصرف شده، احكام خدا را تبدیل كردند، آنها را تعطیل كردند و از حدود خدا تجاوز كرده و آنها را از بین بردند، آگاه كرد.[23]  
می گویم: 
 
1- بخاری حدیث مذكور را با این تعبیر و الفاظ آورده است: عایشه رضی الله عنه می گوید: جریان سرقت زن مخزومیه برای قریش بسیار مهم بود. با خود می گفتند: چه كسی در این باره با رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم صحبت می كند؟ كسی غیر از اسامه جرات سخن گفتن با رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را ندارد. اسامه مورد محبت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است. اسامه با رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم صحبت كرد. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ((آیا درباره حدود خداوند سفارش می كنی؟ بعد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بلند شد و به ایراد سخن پرداخت و فرمود: (ای مردم، گذشتگان بخاطر این گمراه شدند كه اگر شخص شریفی از میا آنان دزدی می كرد، مواخذه اش نمی كردند ولی اگر مستضعفی دزدی می كرد، قانون خدا را بر وی اجرا می كردند. سوگند به ذات الله، اگر فاطمه دختر محمد سرقت می كرد، محمد صلی الله علیه و آله و سلم دست او را قطع می كرد.[24] 
این حدیث از روشن ترین دلایل است علیه تیجانی زیرا حدیث به وضوح گویای این مطلب است كه اسامه می خواست درباره ی زنی كه سرقت كرده بود، بدون تاویل و هیچ گونه شبهه ای سفارش كند و معلوم است كه حدود با وجود شبهه ساقط می شوند. اگر در این سرقت شبهه وجود داشت، نیازی نبود كه برای زن مخزومیه سفارش شود. این مطلب یعنی عدم وجود شبهه از قول رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم كه فرمود: ((أتشفع فی حد من حدود الله))؟ نیز واضح است‍ به خلاف اقدام حضرت خالد. زیر حضرت خالد معتقد بود كه مالك بن نویره مرتد است و با این اعتقاد حضرت خالد، مالك را كشت. فوقش این است كه حضرت خالد تاویل كرده و تاویلش خطا رفته است. وقتی مرتد شدن مالك با دلایل و شواهد روشن ثابت شده است، چرا تیجانی این دو جریان را یكسان تلقی می كند؟! 
 
2- . . . خوانندگان محترم، ملاحظه كنید كه تیجانی هدایت شده!!! اهل سنت را به دروغ پردازی و اختراع فضایل برای فرمانده ی مجاهدین، حضرت خالد بن ولید متهم می كند و همچنین متهم می كند كه اهل سنت برای خالد لقب تراشیده و او را به ((سیف الله المسلول)) ملقب كرده اند. از روایات صحیح ثابت شده است كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم او را به ((سیف الله المسلول)) ملقب كرده بود. چرا خالد ((سیف الله المسلول)) نباشد. مگر خالد نبود كه مسلمانان را قیادت می كرد و حماسه می آفرید و پیروزی های پی در پی به ارمغان آورد و در جهاد بزرگترین و سختترین مصیبتها را متحمل می شد حتی در غزوه ی موته 9 شمشیر در دستش شكست و در نهایت یك شمشیر یمنی در دستش باقی ماند.[25] از روایات صحیح ثابت است كه گفته بود: ((بارها كثرت جهاد در راه خدا مرا از خواندن قرآن منع می كرد)) (سیر اعلام النبلاء ج1 ص(376-75) حضرت خالد در موقع موت سخنی به زبان آورد كه تاریخ آن را برای قهرمان امت به ثبت رسانده است ((شبی كه در صبح آن قرار است بر خصم زبون بتازم، به مراتب بهتر است برای من از آن شبی كه عروس زیبایی برایم هدیه شود، پس جهاد را بر خود لازم كنید)) (الاصابه لابن حجر ج2 ص254) ابن عبدالبر در استیعاد آورده است: وقتی لحظات موت حضرت خالد بن ولید فرا رسید، گفت: نزدیك به صد معركه حضور پیدا كردم و در بدنم به اندازه ی یك وجب یافت نمی شود مگر اینكه ضربه ی شمشیر، نیزه و یا تیری در آن مشاهده می شود، با این وجود اینك من بر روی رختخواب دارم مثل شتر جان می دهم. چشم بزدلان خواب راحت نبیند. 
حتی علمای شیعه نیز به رشادت و شجاعت این فرمانده بزرگوار اعتراف دارند و نمی توانند توان رزمی او را انكار كنند ـ علامه ی آنها، عباس قمی، در كتابش ((الكنی والالقاب)) می گوید: او قهرمان كشنده دشمن است تاریخ رویدادهای بسیار مهمی را درباره ی او به ثبت رسانده است، عباس قمی به نقل از او در شرح حال او می گوید: در بسیاری از معركه ها حاضر شدم. در بدن من اندازه یك وجب نیست كه مورد اصابت شمشیر و تیرهای دشمن قرار نگرفته باشد، و امروز من دارم در رختخواب جان می دهم. لا نامت عین الجبناء. 
تیجانی در دوران جهالت خود، درباره حضرت خالد بن ولید، با یكی از دوستانش می گوید: او (خالد) ((سیف الله مسلول)) است. این همان لقبی است كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به وی داده است. بعد دوست كمیته و پست او می گوید: او (خالد) ((سیف الشیطان المشلول))!! (شمشیر بی جان شیطان) است. 
تیجانی دیدگاه خودش را رد كرده می گوید: بعد از گفتگو و مباحثه خداوند راه بصیرت را بر من گشود.!!؟ برادر خواننده، دقت كن و ببین كه تیجانی به كدام سمت هدایت شده است؟ از خداوند سلامت را طلب كن. 
تیجانی در ادامه سكر و مستی خود می گوید: مورخان نوشته اند كه ابوبكر خالد بن ولید را بعد از آن جریان شرم آور به یمامه فرستاد. خالد بعد از پیروزی در این جنگ، با دختری ازدواج كرد به گونه ای كه با لیلی همسر مالك بن نویره ازدواج كرده بود و هنوز خون مسلمانان و خون پیروان مسیلمه خشك نشده بود كه با این دختر ازدواج كرد(! ! !) ابوبكر او را بخاطر این ازدواج نكوهش كرد، بیش از آن چه كه به خاطر ازدواج با لیلی او را نكوهش كرده بود. بی تردید این زن نیز دارای شوهر بوده و خالد شوهر وی را كشته و همان عملی را كه با لیلی، همسر مالك مرتكب شده بود با این زن انجام داده است. اگر چنین نمی بود، ابوبكر وی را مورد نكوهش قرار نمی داد، حتی مورخان عین نامه ای را كه ابوبكر برای خالد نوشته بود، نقل كرده اند و ابوبكر در آن نامه چنین گفته است: (سوگند به جانم، ای پسر مادر خالد، تو آرام و راحت با دختران ازدواج می كنی و خون هزار و دویست شهید در كنار خانه تو هنوز خشك نشده است) وقتی خالد این نامه را قرائت كرد، گفت: این همان شیوه انسان سختگیر، یعنی عمر بن خطاب است.[26]
 
می گویم: 
1- این اثر به دلیل اینكه در سندش حمید بن حیان رازی وجود دارد، ضعیف است. عقیلی او را جزو ضعفا قرار داده است و هم چنین ابن حجر در تقریب این اثر را ضعیف قرار داده است. حاصل سخن اینكه این اثر ضعیف است و استناد بدان اعتباری ندارد. 
 
2- . . . اگر بپذیریم كه این روایت صحیح است، باز هم چیزی كه حضرت خالد معیوب شود، در آن وجود ندارد. زیرا خالد ازدواجش را با دختر مجاعه بن مراره، به پدرش مجاعه پیشنهاد كرد و او موافقت خود را اعلام داشت و ازدواج انجام گرفت. این ازدواج به هیچ وجه خالد را معیوب نمی كند و نه ازدواج با بیش از یك همسر موجب عیب و نقص است. اما اینكه حضرت ابوبكر رضی الله عنه وی را مورد نكوهش قرار داده است. باید عرض شود كه حضرت خالد دلایل و دفاعیه خود را طی نامه ای به حضرت ابوبكر رضی الله عنه چنین بیان داشته است: ((اما بعد، سوگند به جان خودم، من ازدواج نكرده ام تا مسرت من كامل شود و خانه من خوشحال شود. پیغام نكاح به كسی فرستادم كه اگر در مدینه این خواستگاری انجام می گرفت، به چنین مصیبتی مواجه نمی شدم، بگذار، من خواستگاری خودم را در میدان جنگ آشكار كردم. اگر تو به خاطر دین یا دنیا این را ناگوار می دانی، من تو را نكوهش می كنم. اما درباره ی تعزیت نیكوی من نسبت به كشته شدگان مسلمان، باید بگویم: به خدا سوگند، اگر حزن و اندوه و زنده ای را ابقاء می كرد و یا مرده ای را حیات دوباره می بخشید، هیچ زنده ای نمی مرد و تمام مردگان زنده می شدند، من به قدری وارد معركه ها و مهالك شده ام كه از زندگی مایوس نگشته و به مردنم اذعان پیدا كردم. اما اینكه مجامعه مرا فریب داده است. خیر، من فكر می كنم، دیدگاه و رای من در آن روز اشتباه نبوده است. خیر، من فكر می كنم، دیدگاه و رای من در آن روز اشتباه نبوده است. و من عالم غیب نیستم، و شما می دنید كه خداوند خیر و خوبی را نصیب مسلمانان كرده است آنان را وارث زمین گرداند و سرانجام را به پرهیزگاران اختصاص داده.[27] نامه ی حضرت خالد چنان گویا و واضح است كه نیازی به تفسیر و توضیح ندارد. 
 
3- چنین بر می آید كه تیجانی نمی تواند خود را از خصوصیات ذاتی و از صفاتی محبوب خود كه همان كذب و دروغ پردازی است رها سازد! او با این گفته خودش (لا شك أن هذه البنت هی الأخری ذات بعل فقتله خالد و نزا علیها كما فعل بلیلی زوجه مالك) حق را وارونه می كند)!! باور نمی كنم، تیجانی كه این جریان را ذكر كرده و آن را به منابع كه در حاشیه كتابش ذكر كرده است، ارجاع داده، نمی داند كه خالد ازدواج با این دختر را به پدرش پیشنهاد كرده است، و بعد از اعلام موافقت از جانب پدر دختر، ازدواج صورت گرفته است.[28] 
آری، چقدر جای شگفت است كه تیجانی مدعی است كه به راه راست هدایت شده است. ولی هنگامی كه بداند كه گمراه شده است، حال او چگونه خواهد شد؟! خداوند، از تو عافیت می جوییم. 
بعد از توضیحاتی كه داده شد فكر می كنم حق برای حق جویان روشن شده است. در پایان هم خدا را سپاس می گویم. 
 

زیرنویسها:
1. ثم اهتديت ص (156-155). و آنگاه . . . هدايت شدم ص (260-259). 
2. تاريخ طبري ج2 ص 372 سنه 11 تاريخ ابن الاثير ج2 ص 217 البدايه و النهايه ج 6 ص 326 تاريخ ابن خلدون ج 2 سنه 11. 
3. طبري ج3 ص 274-273 تاريخ ابن الاثير ج2 (218-217) البدايه و النهايه ج 6 (327-326). 
4. وفيات الاعيان وابناء الزمان لابن خلكان ص 14 ج 6 چاپ بيروت. 
5. همان منبع و همان صفحات. 
6. همان منبع ص 15. 
7. تاريخ يعقوبي ج2 ص (131). 
8. منهج كتاب التاريخ الاسلامي ـ محمد بن صامل السلمي ص (431-430). 
9. تهذيب ج 35 ص 102 رقم (167). 
10. تقريب التهذيب ج2 ص 49 رقم (5852). 
11. منهاج ج5 ص 519. 
12. صحيح بخاري كتاب فضايل الصحابه رقم (3547) ج3. 
13. سنن ترمذي رقم (4117) باب مناقب خالد بن وليد. 
14. جوله تاريخيه في عصر الخلفاء الراشدين ص42 محمد سيد الوكيل فتوح البدان بلاذري ص(108) الكامل ج2 ص(218). 
15. كتاب الامالي لابي عبدالله اليزيدي (ص26-25) چاپ عالم الكتب. 
16. تاريخ طبري ج2 ص (273) وقايع سنه 11. 
17. ص 277 تاريخ ابن خلكان. 
18. ثم اهتديت ص (165). و آنگاه . . . هدايت شدم ص (260). 
19. ثم اهتديت ص (156). و آنگاه . . . هدايت شدم ص (261-260). 
20. ثم اهتديت ص (157). و آنگاه . . . هدايت شدم ص (261). 
21. المنهاج ج 5 ص 518. 
22. المنهاج ج5 ص 519. 
23. ثم اهتديت ص (157) و آنگاه . . . هدايت شدم ص (263). 
24. صحيح بخاري ج4 كتاب الحدود رقم (6406). 
25. صحيح بخاري كتاب المغازي ـ غزوه موته ـ ج 4 رقم (4018-4017). 
26. آنگاه . . . هدايت شدم ص (266-265). 
27. خالد بن وليد تاليف صادق عرجون ص (201). 
28. طبري ج2 ص 284 سنه 11. 

به نقل از کتاب: 
بلکه گمراه شدی، نوشته: خالدعسقلانی، ترجمه فارسی کتاب: بل ضللت، ترجمه: اسد الله موسوی



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

امام شافعى رحمه الله فرموده اند: "إذا صح الحديث فهو مذهبي" (النووي 1/63) يعنى: "اگر حديثى صحيح در آمد پس مذهب من همان است".

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 2250
دیروز : 8144
بازدید کل: 8504704

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010