|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>مسائل و عقايد اسلامي>اهل سنت و جماعت > آيا بداء جزو عقايد اهل سنت است؟
شماره مقاله : 10986 تعداد مشاهده : 305 تاریخ افزودن مقاله : 12/9/1390
|
آيا بداء جزو عقايد اهل سنت است؟
بدا جزو عقايد اهل ضلالت است و هيچ اصلي در اسلام ندارد.
دليل اعتقاد به بداء: قويترين آيهاي که در اين زمينه بدان استدلال مينمايند عبارت از آيهي: « يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» (الرعد/39) «خداوند هرچه را كه بخواهد (و مصلحت بداند، از نشانههاي كتاب ديدني جهاني و از آيههاي كتاب خواندني آسماني) از ميان برميدارد، و هرچه را (از قوانين هستي و از شرائع الهي كه حكمتش اقتضاء كند و مناسب با زمان باشد) برجاي ميدارد و (جايگزين ميسازد. و همه اينها) در علم خدا ثابت و مقرّر است».
ابطال آن عقيده: بايد اذعان داشت که آيه راجع به نسخ احکام شرعي نه تغيير در اخبار اعتقادي بحث رانده است؛ زيرا محو و تغيير در احکام شرعي جايز است، همانگونه که خداوند ميفرمايد: « مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا » (البقرة/106) «هر آيهاي را كه رها سازيم (و به دست فراموشي سپاريم)، و يا اين كه (اثر معجزهاي را از آئينه دل مردمان بزدائيم و) فراموشش گردانيم، بهتر از آن يا همسان آن را ميآوريم و جايگزينش ميسازيم». از آن جمله، نسخ ِ مباح بودن خمر ميباشد که به آيه زير نسخ شده است: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (المائدة/90) «اي مؤمنان! ميخوارگي و قماربازي و بتان (سنگي كه در كنار آنها قرباني ميكنيد) و تيرها (و سنگها و اوراقي كه براي بختآزمائي و غيبگوئي به كار ميبريد، همه و همه از لحاظ معنوي) پليدند و (ناشي از تزيين و تلقين) عمل شيطان ميباشند. پس از (اين كارهاي) پليد دوري كنيد تا اين كه رستگار شويد». که بعد از اين آيه نازل ميشود كه خداوند ميفرمايد: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ» (النساء/43) «اي كساني كه ايمان آوردهايد! در حالي كه مست هستيد به نماز نايستيد تا آن گاه كه ميدانيد چه ميگوئيد». و از جمله، نسخ رويي نمودن به بيت المقدس در نماز است که با فرمان رويي آوردن به مسجد الحرام نسخ شد، اين همان احکامي هستند که در معرض نسخ ميباشند؛ و همه اينها در لوح المحفوظ ثابت و مقرّر است که همان محکماتي ميباشند که نسخ ناپذير هستند و منسوخات را بدانها ارجاع ميدهيم، زيرا منسوخات از زير مجموعهي متشابهات ميباشد، همانگونه که خداوند ميفرمايد: « مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ» (آل عمران/7) «بخشي از آن، آيههاي « مُحْكَمَات » است (و معاني مشخّص و اهداف روشني دارند و) آنها اصل و اساس اين كتاب هستند، و بخشي از آن آيههاي « مُتَشَابِهَات » است، (و معاني دقيقي دارند و احتمالات مختلفي در آنها ميرود)». پس اعتقاد به بداء باطل و بياساس، بلکه کفر نيز ميباشد، زيرا مساوي است با اينکه محو و تغيير در اخباريات الهي جايز باشد و خلاف وعده و اخبار رسيده از جانب خداوند واقع شوند، بنابر اين به دلخواه خود پارهاي از اخبار و وعدههايش را محو مينمايد و پارهاي ديگر را نيز باقي ميگذارد، چنين رفتاري شايسته انسان راستگو نيز نميباشد چه رسد به خداوند که صادقترين گوينده است! با توجه به اينکه خلاف وعده از صفات منافقين ميباشد، چگونه جايز است که پروردگار جهانيان بدان توصيف شود؟ مگر او چنين نفرموده است: « إِنَّ اللّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ» (آل عمران/9) «بيگمان خدا خلاف وعده نميكند». و فرموده است: « وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلِ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ » (الأنعام/115) «فرمان پروردگار تو صادقانه و دادگرانه انجام ميپذيرد. هيچ كسي نميتواند فرمانهاي او را دگرگونه كند (و جلو دستورات او را بگيرد). خدا شنوا (ي سخن آنان) و دانا (ي كردار ايشان) است». و فرموده است:« مَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ» (ق/29) «سخن من (مبني بر عذاب دادن كافران و نعمت رساندن به مؤمنان) تغييرناپذير است و دگرگون نميشود». و فرموده است: « يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ » (البقرة/255) «ميداند آنچه را كه در پيش روي مردمان است و آنچه را كه در پشت سر آنان است». و فرموده است: « َالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ» (الحشر/22) «آگاه از جهان نهان و آشكار است (و ناپيدا و پيدا در برابر دانشش يكسان است)». چگونه خداوند خبري دروغ را اعلام ميدارد؟! و وعدهاي ميدهد و سپس خلاف آن عمل مينمايد؟« سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوّاً كَبِيراً » اعتقاد به اينکه آيهي فوق بر بداء دلالت ميکند تفاوتي با سخن مجوسيان ندارد که ميگفتند آيهي: « وَهُوَ الَّذِي فِي السَّمَاء إِلَهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلَهٌ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ» (الزخرف:84) «خدا آن كسي است كه در آسمان معبود است و در زمين معبود، و او حكيم و عليم است». بر وجود دو خداوند دلالت دارد؛ زيرا هر کدام از اين دو استدلال، روي مواردي واقع شدهاند که از نظر دين و قرآن فاسد ميباشند و هر انسان مسلماني اعم از دانا و نادان به طور ضروري از چنين چيزي اطلاع دارد. بايد گفت که چنين استدلالي بيشتر از بازي به قرآن آسماني و استهزاء به آيات آن نميباشد، از اينرو تبري از آن بر هر کسي واجب است که برخوردار از ذرهاي از ايمان باشد. ممکن است کسي بپرسد: چه چيزي انسان را به آن درجه رسانده که به چنين سخنان و استدلالهايي دهان بگشايد؟ پاسخ اينکه اماميه در تاريخ خود بيش از چندين مرتبه در مقابل تنگناهاي اعتقادي قرار گرفتهاند و به ناچار بدان رويي آوردهاند. آنان در آغاز امر ميگفتند: واجب است که فرزند بزرگ به عنوان امام قرار داده شود، بنابر اين امامت اسماعيل بن جعفر را اعلام داشتند، چون ايشان فرزند ارشد پدرشان بودند، اما ناگهان در قيد حيات پدرش جان به جان آفرين تسليم کرد! پس چهکار بايد انجام دهند؟ آنان –چنانکه بيان داشتيم- به چند دسته تقسيم شدند؛ فرقهي کيسانيه که به امامت محمد بن حنفيه ايمان آورده بودند، مبدأ و اصل «بداء» را بيان داشتند که مختار بن ابيعبيد ثقفي جهت نجات آنان از تنگناهايي به وجود آمده، اختراع کرده بود، سپس ساير فرقههاي اماميه نيز همين مبدأ را از کيسانيه دريافت نمودند و براي نجات از باتلاقهاي سرنوشت، بدان رويي ميآوردند، تا بدين وسيله امامت را از اسماعيل دوم به برادرش عبدالله افطح انتقال دهند، اما عبدالله نيز قبل از التيام يافتن مصيبت نخست و بعد از گذشت هفتاد روز از فوت پدرش دار فاني را وداع گفت بدون اينکه فرزندي را جا بگذارد! پس با باتلاقي ديگر روبرو گشتند که کمتر از قبلي نبود! از اينرو به همان وسيلهي قبلي (بداء) روي آوردند و براي بار سوم امامت را به برادر کوچکش موسي بن جعفر منتقل نمودند! گفتني است که همين باتلاق براي حسن عسکري و برادرش محمد تکرار شد و نمايش با تمام جزئياتش براي بار ديگر به صحنه درآمد! محمد بن علي هادي فرزند ارشد خانواده محسوب ميشد، از اينرو اماميه، امامت وي را اعلام داشتند، اما متأسفانه در قيد حيات پدرش جان سپارد، پس با استفاده از مبدأ «بداء» امامت را به برادر دومش (حسن عسکري) انتقال دادند؛ پس از مدتي حسن نيز بدون فرزندي جان ميسپارد، پس برخي از اماميه امامت را به برادر کوچکش (جعفر) منتقل نمودند و برخي ديگر نيز همان عمل فطحيه با عبدالله افطح را تکرار کردند، زيرا مدعي شدند که حسن عسکري فرزندي به نام محمد را دارد که غيب شده و ايشان امام و جانشين پدرشان ميباشد! کليني به سند خويش از ابوالحسن (علي هادي) روايت کرده که گفت: خداوند بعد از ابو جعفر (محمد فرزند ارشد خانواده) در خصوص ابومحمد (حسن عسکري) به مسايلي اطلاع پيدا کرد که قبلا چنين آگاهياي نداشت، همانگونه که خداوند بعد از گذشت اسماعيل به مسايلي در خصوص موسي پي برد که از حال وي خبر ميداد. اين را گفتم اگر چه باطل گرايان را ناخوش آيد.( أصول الكافي1/327). سپس به تعظيم و بزرگداشت اين عقيده پرداختند و آنرا به ائمه نسبت دادند تا بدون انکار و مناقشه پذيرفته شود؛ کليني به سند خود از ابو عبدالله روايت کرده که گفت: خدواند هيچ چيزي را به مانند «بداء» بزرگ نداشته است. و از ابوجعفر روايت کرده که گفت: هرگاه سخني را براي شما نقل کرديم و مطابق سخنان گزارش شدهي قبلي بود، بگوييد: خداوند راست گفته است. و در صورتي که خلاف سخنان قبلي، سخني را براي شما نقل کرديم، باز بگوييد: خداوند راست گفته است، زيرا در اين صورت به دو پاداش نايل ميآييد. در اين سخن بيانديش که ميگويد: (خلاف سخنان قبلي، سخني را براي شما نقل کرديم) يعني خداوند سبحان در اخبار و گزارشهايش دروغ رانده است! خدا بس بالاتر از آن است که آنان ميگويند! آيا اينگونه خداوند را بزرگ ميداريد؟! براستي که اين بزرگداشتي نمونه است!! آيا با کفران وي و نسبت دروغ به ايشان، چگونه ميتوان پروردگار را بزرگداشت!! ديگر اينکه چنين اعتقادي غير از نجات و رهايي از تنگناها و رويي آوردن به تنگنايي سختتر چه فايدهي ديگري را در بر دارد؟! يعني به خاطر اينکه دروغِدروغگو نمايان نگردد، دروغ و خبر را به خداوند متعال نسبت ميدهند! و در هر حال بگو: (خداوند راست گفته است، زيرا در اين صورت به دو پاداش نايل ميآييد). اعطاي دو پاداش جز قرار دادن رشوهاي پيشاپيش عقل چيز ديگري نيست، زيرا ميخواهند با اين عمل خود، عقل را جامد و ميرا قرار بدهند تا هرگز اعتراض نگيرد و فکري مخالف را ارائه ندهد. بعد از اين گفته ميشود: اصول دين به وسيلهي عقل ثابت ميگردد! اما اين چه عقلي است که چنين چيزي را ثابت ميکند؟! (پناه بر خدا از ناهمواري و بيثباتياي که دچار عقلها ميگردد). بايد اذعان داشت که عقيده، تونل و گذرگاههايي نيست که به هر قيمتي براي نجات از تنگناها و باتلاقها از آن استفاده شود!
والله اعلم وصلي الله وسلم علي محمد و علي آله و اتباعه الي يوم الدين سايت جامع فتاواي اهل سنت و جماعت IslamPP.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|