محمد بن حنفیه [1] رضى الله عنه
و هو محمد بن على بن ابى طالب کرم الله وجهه رضى الله عنه، و مادر او خوله بنت اناس بن جعفر الحنفى [2] بود، و او را حنفیه بمادر باز خواندند و او سیاهچرده بود بغایت عالم و فاضل و شجاع و سخى بود، و بطائف ساکن بود، و وفات او در زمان حجاج بن یوسف بود، چون وفات او نزدیک آمد بشام رفت، وصیت کرد، مر محمد على عبد الله عباس را که پدر خلفاء بنى العباس بود، که امارت بفرزندان تو خواهد رسید. چون معاویه بن یزید خود را از خلافت خلع کرد، عبد الله زبیر دعوى خلافت کرد، مختار کذاب [3] ابو عبید، مردى محتال بود، اما در غایة شجاعت و رجولیت و در بیعت ابن زبیر بود، طمع امارت میداشت، و ابن زبیر چون در نهاد او فساد و خلاف مىدید، امارتش نداد، از وى دستورات خواست، و بطائف آمد، در خدمت محمد حنفى مىبود، تا روزى محمد حنفى را گفت: چرا خون حسین طلب نکنى؟ محمد فرمود: که ما را که نصرت کند؟ مختار گفت: اگر کسى بطلبد تو راضى باشى؟ فرمود: که باشم. پس از محمد مکتوبى طلب کرد، نزدیک اشراف کوفه فرستاد، که مرا مهمى هست بنویس تا مرا نصرت کنند، آن مکتوبات حاصل کرد و بکوفه آمد و چنان نمود اهل کوفه را، که غرض از آن بغرض [4] خون حسین است، رضى الله عنه، و من رسول محمد حنفیهام، و او خلیفه و امام منتظر است از اهل بیت، و برین سخن از اهل کوفه بیعت بستد، و عبد الله مطیع عدوى را که والى کوفه بود از جهت ابن زبیر، بیرون کرد، و کشندگان حسین را بدست آورد، و عمرو سعد، و شمر [5] بن ذى الجوشن را، و هر که در روز کربلا در لشکر عمرو سعد بود همه را بکشت، بعد از آن دعوى نبوت کرد، و عبید الله [6] زیاد از شام با پنجاه هزار سوار بیامد، و با او مصاف داد، لشکر عبید الله [6] زیاد همه منهزم و کشته شدند، و با اهل کوفه ظلم بسیار کرد، و ایشان نزدیک عبد الله زبیر حال بنوشتند، او بنزدیک برادر خود مصعب الزبیر فرمان داد تا لشکر از بصره بیاورد، و مختار کذاب را در سنه سبع و ستین بکشت، و خروج او سنه ستین بود، و الله اعلم بالصواب.
زیرنویسها:
[1] اصل. حنیفه.
[2] طبرى: خوله ابنه جعفر بن قیس. مسعودى: خوله بنت ایاس.
[3] اصل: کلاب
[4] اصل: به عرض.
[5] اصل: شبر.
[6] اصل: عبد الله.
به نقل از کتاب: طبقات ناصرى، مؤلف: ابو عمر عثمان بن محمد المنهاج سراج الجوزجانى (م بعد 658)، تحقیق: عبد الحى حبیبى قندهارى، تهران، دنیاى کتاب، چ اول، 1363ش.