|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>سیره نبوی>اسراء
شماره مقاله : 11 تعداد مشاهده : 396 تاریخ افزودن مقاله : 28/4/1388
|
علی محمّد صلّابی مترجم : هیئت علمی انتشارات حرمین
بیتردید وجود ابوطالب در کنار پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم عاملی مهم برای حفاظت ایشان از رسیدن آزار قریش بود؛ چون قریش نمیخواست خود را از حمایت ابوطالب دور بدارد، اما با وفات ابوطالب این عامل از بین رفت و آزار و آسیبهای جسمی زیادی متوجه آن حضرت شد. همچنین خدیجه، همسر رسول خدا، مرهم شفابخش زخمهای روحی و روانیای بود که از جانب قریش بر پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم وارد میشد و با درگذشت وی، پیامبر این مرهم را از دست داد و بعد از آن اذیت و آزار قریش شدت گرفت و او را در تنگنا قرار دادند. به این جهت و برای کاستن از این اندوه طاقتفرسا به طائف رفت تا از آنها بخواهد که او را در حقی که به آن فرا میخواند، یاری نمایند و حمایت کنند تا بتوانند دین خدا را به مردم برساند، اما تنها پاسخی که سران طائف به ایشان دادند، این بود که به زشتترین شیوه، دست رد بر سینهاش زدند و به این اکتفا نکردند؛ بلکه فرستادهای را نزد قریش فرستادند تا آنها را از ماجرا باخبر سازند و بر اثر این امر قریش نیز از پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم ناراحت شدند و تصمیمات بسیار ناگوار و سختی برای او گرفتند. بنابراین، پیامبر نتوانست وارد مکه شود مگر بعد از اینکه مردی کافر به او پناه داد. غم و اندوه پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم بر اثر وفات ابوطالب و خدیجه وهمچنین تصمیمهای سخت و دشوار قریش بیشتر شد تا جایی که این سال برای پیامبر سال اندوه (عام الحزن) نامیده شده است.[1] اما هدف از معجزة اسراء و معراج در چند چیز نماد پیدا مینماید که مهمترین آنها عبارتند از: خداوند خواست تا فرصتی در اختیار پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم بگذارد تا که در آن از مظاهر والای قدرت الهی، آگاهی پیدا نماید و دلش سرشار از اعتماد و توکل به خدا گردد و در رویارویی با قدرت کافران که در زمین حکمفرمایی میکرد، نیرو و قدرت بیشتری بیابد همان گونه که این قضیه برای موسی عليه السلام اتفاق افتاد و خداوند خواست تا شگفتیهای قدرت خود را بنمایاند؛ هنگامی که دل موسی را با مشاهده این آیههای بزرگ تثبیت کرد و به او فرمود: { قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَى (19) فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَى (20) قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى (21) وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَى جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَى (22) لِنُرِيَكَ مِنْ آيَاتِنَا الْكُبْرَى (23)} (طه، 19 – 23) «گفت: آن را بینداز ای موسی! پس آن را انداخت، ناگهان به ماری تبدیل شد که فرار میکرد. گفت: آن را برگیر و نترس. ما او را به شکل اولیاش بر میگردانیم و دستت را به زیر بغلت بچسبان. سفید بیعیب برمیگردد واین نشانی دیگری است تا تو را از آیات بزرگ خود بنمایانیم.» پس نتیجه اسراء و معراج این بود که خداوند پیامبرش را از این نشانهها و آیههای بشارتدهنده که تعداد آنها زیاد بودند، مطلع سازد تا مقدمهای برای هجرت و بزرگترین رویارویی با کفر و گمراهی وتباهی در طول تاریخ باشد و از جملة این نشانهها میتوان به رفتن به بیتالمقدس، عروج به آسمانها، رویت عالم پنهان که پیامبران به ایمان آوردن به آن دعوت دادهاند، ملاقات با فرشتگان، دیدن مناظر بهشت و جهنم، نمونههایی از نعمت و عذاب و ... اشاره نمود. قرآن از این سفر در سورة اسراء و از معراج در سوره نجم سخن به میان آورده است و حکمت اسراء را در سوره اسراء چنین بیان نموده است: { لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا } (اسراء، 1) «تا آیات قدرت خود را به او بنمایانیم.» { لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى } (نجم، 18) «بیتردید آیات بزرگ پروردگار خود را دید.» از واقعة اسراء و معراج میتوان به دانشها و اسرار و نکتههای زیادی دست یافت.[2] استاد ابوالحسن ندوی میگوید: «واقعه اسراء فقط حادثهای فردی و ساده نبود که پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در آن نشانهها و آیههای الهی را دید و ملکوت آسمانها و زمین به صورت آشکار برای او متجلی شد؛ بلکه این سفر اسرارآمیز نبوی، اهدافی دقیق و عمیق و دلالتهای حکیمانه و نکاتی شگفتانگیز در برداشت. داستان معراج و سورههای اسراء و نجم که در این باره نازل شدهاند، صریحاً گویای این مطلباند که محمد پیامبر «قبلتین» وامام «مشرقین» و «مغربین» و جانشین پیامبران گذشته و پیشوای نسلهای آینده است. در سفر معراج، شهر «مکه» با شهر «قدس» و مسجدالحرام با مسجد الاقصی پیوند یافت و سایر پیامبران پشت سر ایشان نماز خواندند. این واقعه در حقیقت اعلام این مطلب بود که رسالت محمد فراگیر و امامتش جاودانی و تعالیم وی انسان ساز و صلاحیت رهبری بشر را در هر زمان و مکان دارا میباشد و این سورة کریمه، شخصیت پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم را به عنوان فرد برگزیدهای مشخص نمود و امامت و رهبری او را توصیف کرد و جایگاه امتی را که پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در میان آنها مبعوث شده بود و آنان به او ایمان آورده بودند را نیز بیان نمود ونقش و رسالت این امت را که در جهان و در میان ملتها ممتاز میباشد، بازگو کرد.[3] داستان اسراء و معراج براساس احادیث و روایات از انس بن مالک رضي الله عنه روایت است که پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم فرمود: «براق» آورده شد (و آن حیوانی است سفید رنگ و دراز، بین الاغ و قاطر که گامش را تا منتهای دیدنش میگذارد.) من بر آن سوار شدم تا اینکه به بیتالمقدس آمدم و آن را به حلقه ی در بیتالمقدس بستم، همان حلقهای که پیامبران سواریهایشان را بر آن میبندند؛ سپس وارد مسجد شدم و در آن دو رکعت نماز خواندم؛ سپس بیرون آمدم. جبرئیل ظرفی پر از شراب و ظرفی پر از شیر نزد من آورد و من شیر را انتخاب کردم. جبرئیل گفت : فطرت و اسلام را انتخاب نمودی[4] و ادامه حدیث را بیان نمود و در حدیث مالک بن صعصه آمده است: رسول خدا صلي الله عليه و سلم درباره شبی که به آسمانها برده شد، سخن گفت و فرمود: در حالی که در حطیم و شاید فرمود در حالی که در حجر اسماعیل خوابیده بودم، موجودی نزد من آمد، (که جرئیل بود) پس از اینجا تا آنجا را شکافت، از جارود که کنارم بود. پرسیدم مقصود آن حضرت چیست؟ گفت: یعنی از گودی زیر گلو تا پایین شکم و طبق روایتی از روی سینه تا پایین شکم را شکافت و قلبم را بیرون کرد؛ سپس تشتی طلایی که پر از ایمان بود، آورد و قلبم را در آن شست. بعد پر گردید و به جای خود برگردانده شد. سپس حیوانی سفیدرنگ کوچکتر از قاطر و بزرگتر از الاغ آورده شد. در این هنگام جارود به انس گفت: ای اباحمزه! این همان براق است؟ انس گفت: آری که گامش را تا آخرین جایی که میبیند برمیدارد؛ پس من بر آن مرکب سوار کرده شدم و جبرئیل مرا با خود برد تا اینکه به آسمان دنیا رسید و اجازة ورود خواست. گفتند: کیست؟ گفت: جبرئیل. گفتند: چه کسی باتو همراه است. گفت: محمد است. گفتند: دنبال او فرستاده شده است؟ جبرئیل پاسخ داد آری. گفتند: مقدمش گرامی باد! خوش آمده است و دروازة آسمان گشوده شد. چون وارد شدم ناگاه آدم را در آنجا دیدم. جبرئیل گفت: این پدرت آدم است بر او سلام کن ومن بر او سلام کردم و او در پاسخ گفت : فرزند صالح و پیامبر صالح خوش آمدی. سپس جبرئیل مرا به آسمان دوم برد و اجازه ورود خواست. گفتند: کیست؟ گفت جبرئیل. گفت: همراه توکیست؟ گفت: محمد. گفتند: آیا دنبال او فرستاده شده است؟ جبرئیل گفت: آری. گفتند: مقدمش گرامی باد! خوش آمده است. پس دروازة آسمان باز شد و چون بدان وارد شدم، ناگاه یحیی و عیسی را که پسر خاله یکدیگر هستند، دیدم. جبرئیل گفت: بر آنها سلام کن و من سلام کردم و آنها در پاسخ گفتند : برادر صالح و پیامبر صالح خوش آمدی. سپس جبرئیل مرا به آسمان سوم برد و اجازه ورود خواست. گفتند: کیست؟ گفت: جبرئیل هستم. گفتند: چه کسی با تو همراه است؟ گفت: محمد است. گفتند: آیا به دنبال او فرستاده شده است؟ گفت آری. آن گاه خیر مقدم گفتند و در دروازة آسمان گشوده شد، چون وارد شدم، ناگاه یوسف را دیدم. جبرئیل گفت: این یوسف است بر او سلام کن و من بر او سلام کردم. او در پاسخ گفت: مقدم برادر صالحم و پیامبر صالح گرامی باد. جبرئیل مرا بالا برد تا اینکه به آسمان چهارم رسید و اجازه ورود خواست. همان سؤال و جواب سابق تکرار شد. دروازة آسمان باز شد. وقتی وارد شدم، چشمم به ادریس افتاد. جبرئیل گفت: این ادریس است بر او سلام کن و من نیز سلام کردم. او در پاسخ گفت: برادر صالح و پیامبر صالح خوش آمدی. سپس به آسمان پنجم رفتم و هارون را دیدم. جبرئیل گفت: این هارون است بر او سلام کن ومن بر او سلام کردم. او پاسخ داد و گفت: برادر صالح و پیامبر صالح خوش آمدی. سپس مرا بالا برد تا اینکه به آسمان ششم رسید و اجازه ورود خواست. در آنجا موسی را دیدم. جبرئیل گفت: این موسی است، به او سلام کن. موسی گفت: برادر صالح و پیامبر صالح خوش آمدی. وقتی از آنجا عبور کردم، موسی به گریه افتاد. گفتند: چه چیزی تو را به گریه واداشت؟ گفت: گریه میکنم که جوانی پس از من مبعوث شده است و از امتیانش افراد بیشتری وارد بهشت میگردند. سپس مرا بالا برد و به آسمان هفتم رسید و اجازه ورود خواست. در آنجا ابراهیم را دیدم. جبرئیل گفت: این پدرت ابراهیم است، بر او سلام کن. سلام کردم و او در پاسخ گفت: فرزند صالح و پیامبر صالح خوش آمدی. سپس به سدرة المنتهی نزدیک شدم و دیدم که میوههایش مانند خوشههای خرمای هَجَر[5] و برگهای آن همانند گوشهای فیل است. گفت: این سدرة المنتهی است و در آن جا چهار نهر دیدم. دو نهر آشکار و دو نهر پنهان. به جبرئیل گفتم: اینها چه هستند؟ گفت: آن دو نهر نهان، دو نهر بهشت هستند و آن دو نهر آشکار نهرهای نیل و فراتاند. سپس پرده از بیت المعمور برداشته شد و از آنجا، جامی از شراب و جامی از شیر و جامی از عسل برای من آورد. من شیر را برداشتم. پس گفت این فطرت پاکی است که تو و امتت بر آن هستی. سپس پنجاه نماز در هر روز بر من فرض گردید؛ آن گاه برگشتم. وقتی به موسی رسیدم گفت: خداوند تو را به چه چیز امر فرمود؟ پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم فرمود: به پنجاه نماز در شبانهروز. موسی گفت: امت تو نخواهند توانست هر روز پنجاه نماز به جای آورد. به خدا سوگند، امت تو تاب و توان آن را ندارند؛ چراکه من تاب و توان مردم قبل از امت تو را تجربه کردهام ودر جهت اصلاح بنیاسرائیل تلاش بسیاری کردهام. نزد پروردگارت برگرد و از او بخواه تا برای امتت، تخفیف دهد. سپس برگشتم و ده نماز کاسته شد. بار دیگر، نزد موسی برگشتم و او همان سخنانش را تکرار کرد. باز هم من برگشتم و ده نماز دیگر کاسته شد. بار سوم، نزد موسی آمدم، این بار هم او سخنانش را تکرار کرد. برای بار چهارم برگشتم و ده نماز کاسته شد. چون نزد موسی آمدم، باز هم همان سخن قبلی را تکرار کرد. این بار که مراجعه کردم به پنج نماز در هر روز امر شدم و نزد موسی برگشتم، گفت: به چه امر شدهای؟ گفتم: به پنج نماز در شبانهروز امر شدهام. گفت: امت تو نمیتواند هر روز پنج نماز به جا آورد؛ من پیش از تو تاب و توان مردم را تجربه کردهام و بسیار به بنیاسرائیل پرداختهام. باز نزد پروردگارت برگرد واز او برای امت خود تخفیف بخواه. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم فرمود: آن قدر از پروردگار خواستهام که شرم دارم؛ من خشنودم و تسلیم اوامر او هستم وقتی از آنجا دور شدند، منادی ندا در داد : فریضهام را به جا آوردی و تکالیف بندگان مرا نیز آسانتر ساختی.[6] در کتاب الشفاء قاضی عیاض معتقد است: واقعة اسراء و معراج یک سال قبل از هجرت پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم اتفاق افتاد.[7] وقتی پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم از سفر مبارکش بازگشت، قومش را از این ماجرا آگاه کرد و در مجلسی که مطعم بن عدی وعمرو بن هشام و ولیدبن مغیره حضور داشتند به آنها گفت: «من در شب گذشته نماز عشاء را در این مسجد خواندم و صبح را نیز در اینجا خواندهام و در میان عشاء و صبح به بیتالمقدس رفتم. پس گروهی از پیامبران را دیدم که ابراهیم و موسی و عیسی نیز از زمرة آنان بودند و آنها پشت سر من نماز خواندند و من با آنها سخن گفتم. عمروبن هشام با تمسخر گفت: نشانهها و خصوصیات آنان را برای من بازگو کن. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم فرمود: عیسی دارای قامتی متوسط و سینهای پهن بود و گویا خون زیر پوستش نمایان بود و موهایی چیندار و فرفری و گسترده داشت. رنگش سرخ، مایل به سفیدی بود. گویا عروة بن مسعود ثقفی بود. اما موسی دارای هیکلی درشت اندام بود و رنگی گندمگون و قامتی بلند داشت. لبانش باریک و درهم فرو رفته به نظر میرسید؛ چهرهای اخمو ودرهم کشیده داشت؛ ولی سوگند به خدا که ابراهیم بیشتر از همه به من شباهت داشت. آن گاه گفتند: پس بیتالمقدس را برای ما تعریف کن. رسول خدا فرمود: شب هنگام وارد آن شدم و شب هنگام از آن بیرون شدهام. در آن اثناء جبرئیل تصویری از بیتالمقدس را به پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم نشان داد. رسول خدا نیز توضیح میداد که : یک دروازه آن چنین و در فلان جاست و دروازة دیگر آن چنان و در فلان جاست و ... . سپس آنها از رسول خدا در مورد کاروان تجاری خود پرسیدند. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به آنها گفت: از کنار کاروان بنی فلان گذر نمودم. آنها دنبال شتری گم شده میگشتند. من نزد بار و بنه آنها آمدم، هیچ کس در آنجا نبود. دیدم ظرفی پر از آب است از آن نوشیدم، شما از آنها در این مورد بپرسید. گفتند به خدا سوگند که این نشانة خوبی است؛ سپس رسول خدا ادامه داد و گفت : به کاروان بنی فلان رسیدم. شتران با دیدن من رم کردند و شترنر قرمز رنگی خوابیده بود و بر آن جوالهایی بود که با نخلهای سفید دوخته شده بود، نمیدانم که شتر شکسته بود یا خیر. از آنها در این باره بپرسید : گفتند این نیز نشان خوبی است. رسول خدا گفت: سپس به کاروان بنی فلان در تنعیم رسیدم که شترنر سفیدرنگی که سیاهی هم در آن دیده میشد، جلوی کاروان حرکت میکرد و اینک از آن سوی تپه بر شما وارد خواهد شد. ولیدبن مغیره گفت او یک جادوگر است. وقتی در صدد تحقیق برآمدند، به صحت و درستی این موضوع پی بردند؛ پس او را به جادوگری متهم کردند وگفتند: ولید بن مغیره راست میگوید[8]. این واقعه برای برخی از کسانی که ایمان آورده بودند و دعوت را تصدیق کرده بودند آزمایشی بود؛ چنانکه بعضی مرتد شدند و برخی نزد ابوبکر صدیق رفتند و به او گفتند: دوستت گمان میبرد که شب گذشته به بیتالمقدس رفته است. ابوبکر گفت: اگر چنین گفته است، من او را تصدیق میکنم؛ چون در مسافت دورتر از این او را تصدیق کردهام. و آن اینکه میگوید: هر صبح و شام از آسمان برای او خبر میآید، امّا شما از این واقعه اظهار تعجب میکنید، از این رو ابوبکر را صدیق نامید.[9] اندرزها، درسها و آموختنیها 1- معمولاً هر مصیبتی، هدیه و شادمانیای در پی خواهد داشت. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در معرض سختیهای بزرگی قرار گرفت. قریش راه دعوت را در مکه ودر ثقیف و در میان قبیلههای عرب به روی او بستند و دعوت و مردان آن را از هر سو به شدت در مضیقه و تحت محاصره قرار دادند. آن حضرت بعد از درگذشت عمویش، ابوطالب، که بزرگترین حامی وی بود، در خطر قرار گرفت، اما راهش را ادامه داد و طبق دستور پروردگارش شکیبایی ورزید و در راه خدا از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای واز جنگ هیچ جنگجویی و از توطئه ی هیچ مسخرهگری باکی نداشت و اینک وقت آن فرا رسیده بود تا ارمغان و هدیهای بزرگ به او داده شود؛ پس براساس تقدیر الهی واقعة اسراء و معراج اتفاق افتاد و پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم از میان همة مخلوقات به آسمان عروج نمود و خداوند او را به خاطر شکیبایی و جهادش، مورد تکریم و بزرگداشت قرار داد و به صورت مستقیم بدون اینکه فرستاده و حجابی در میان باشد با او دیدار نمود. خداوند او را از عالم غیب آگاه ساخت که هیچ یک از خلق را آگاه نکرده بود. گذشته از این، سایر پیامبران را در یک میدان جمع کرد و محمد پیشوا و امام آنها شد، در حالی که آخرین آنها بود.[10] 2- از آنجا که پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در آستانة مرحله جدیدی از دعوت یعنی هجرت و حرکت برای تأسیس دولت اسلامی قرار داشت، خداوند میخواست خشتهای اول این بنا، قوی و سالم و به هم پیوسته باشند. بنابراین، خداوند این آزمایش را پدید آورد تا پالایش در صف مؤمنان اتفاق بیفتد و مؤمنان واقعی از انسانهایی که دارای ایمان ضعیف و متردد و کسانی که در دلهایشان بیماری هست، جدا گردند و مؤمنان قوی و خالصی که صداقت پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم را به صورت علنی مشاهده و تصدیق نمودند، پایدار و استوار بمانند و چه سعادتی بالاتر از اینکه آنها پیروان و حامیان این پیامبر برگزیده هستند و به او ایمان آورده و زندگی خود را فدای او و دینش نمودهاند. به راستی ایمان پس از تحمل این همه رنج و مصیبت چه قدر راسخ میگردد. 3- شجاعت والای پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در این نماد پیدا میکند که با مشرکان موضوعی را در میان میگذارد و از مسئلهای سخن میگوید که عقلهایشان آن را نمیپذیرد و ترس از رویارویی با مشرکان و اعتراض و مسخره آنان پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم را از آشکار نمودن این قضیه باز نداشت و با این عمل برای امت خود شگفتترین و زیباترین نمونههای آشکار کردن حق در برابر باطل را ارائه داد؛ گرچه آنها بر ضد حق متحد و منسجم گردیده بودند و برای جنگ با او تمام توان و نیروی خود را به کار گرفته بودند. همچنین در اقامه حجت بر مشرکان یکی از حکمتهای پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم این بود که او با آنها از رفتنش به بیتالمقدس سخن گفت و خداوند برای او علائمی را آشکار نمود که کافران را ملزم به تصدیق سخن او میکرد و این علائم عبارتند از: الف : توصیف بیتالمقدس از جانب پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم ؛ چراکه برخی از مشرکان به شام سفرکرده بودند و بیتالمقدس را دیده بودند. خداوند، بیتالمقدس را بیپرده به پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم نشان داد تا اینکه آن را برای مشرکان توصیف کند و آنها به راست بودن توصیف و مطابقت آن با واقعیتی که میدانستند، اعتراف کردند. ب: خبر دادن پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم از کاروانی که در روحاء بود و شتری که گم کرده بودند وآبی که پیامبر از ظرف آنها نوشید. ج: خبر دادن پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم از کاروان دیگری که شتران آنان با دیدن پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم رم کردند و توصیف دقیق یکی از شتران. د: خبردادن از کاروان سومی که در ابواء بود و توصیف شتری که در جلوی کاروان در حرکت بود و به آنها اطلاع داد که کاروان مذکور از جانب تپة تنعیم خواهد رسید. مشرکان برای درستی و نادرستی سخن او درصدد تحقیق برآمدند و بعد از آن صحت گفتار پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم برای آنان اثبات گردید و این دلایل ظاهری آنها را بیپاسخ گذاشته بود که نمیتوانستند او را به دروغگویی متهم نمایند. همچنین این سفر، تربیتی همهجانبه بود که پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم تمام زمین را با همة مخلوقاتی که در آن وجود دارد در برابر این هستی بزرگ، بسان نقطهای کوچک دید و سپس مقام کافران مکه در این نقطه کوچک را که واقعاً بسیار ناچیز بود و آنها در جهان هستی فقط بخش بسیار اندکی به شمار میروند؛ پس اینها در مقابل کسی که خداوند او را از میان آفریدگانش برگزیده و با این سفر مبارک در عالم ملکوت و دیدارش با فرشتگان و پیامبران او را متمایز گردانیده و هفت آسمان و سدره المنتهی و بیت المعمور را به او نشان داده و با او سخن گفته است چه حیثیتی دارند؟[11] 4- اثبات قوت ایمان ابوبکر صدیق در این حادثه ی بزرگ آشکار میشود؛ چنانکه وقتی کافران او را از اسراء و معراج پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم آگاه نمودند، با اطمینان گفت: اگر او گفته است راست فرموده است. سپس گفت من او را در چیزی بالاتر از این تصدیق میکنم و آن اینکه خبر آسمان در یک صبح یا شام نزد وی میآید. ابوبکر رضي الله عنه با این گواهی، لقب صدیق را به خود اختصاص داد. مقایسهای که ابوبکر، میان این خبر ونازل شدن وحی از آسمان کرد، بیانگر فراست و یقین وی است و خاطرنشان میکند که اگر چنین امری نسبت به سایر انسانها بعید به نظر میآید، باید دانست که برای پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم راحت و خیلی ساده است.[12] 5- فلسفة شکافتن سینة پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم و پرکردن قلبش از ایمان و حکمت این بود تا برای سفر اسراء آماده شود و متأثر نشدن جسمش از این شکافته شدن برای آن بود تا ترس و هراس از دیدن چنین صحنههای خارقالعادهای وجود ایشان را فرا نگیرد ودر مقابل قدرت خدا تسلیم شود و این گونه امور را به راحتی بپذیرد. 6- انتخاب نمودن شیر از بین شراب و مژده ی جبرئیل که گفت به فطرت رهنمود شدهای بر این امر تأکید مینماید که اسلام دین فطرت است و با آن در میآمیزد؛ پس کسی که سرشت انسانی را آفریده است این دین را نیز برای او آفریده است، دینی که گرایشها و نیازهای آن را برطرف مینماید و بلندپروازیهایش را محقق میکند؛ چنانکه فرموده است: { فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ } (روم، 30) «چهرهات را برای دین یکسو، ثابت نگهدار، فطرت خدایی که مردم را بر آن سرشته است و خلقت خدا قابل تغییر نیست و همین است دین پایدار، ولی اکثر مردم نمیدانند.» 7- پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در حال بیداری با روح و جسد به بیتالمقدس برده شد و این نظر جمهور سلف و خلف است و سخن کسی که میگوید: سفر اسراء با روح بوده یا خوابی بوده است، قابل اعتماد و استناد نیست؛ زیرا اگر اسراء خوابی میبود آیه و معجزهای به شمار نمیرفت و کافران آن را بعید نمیدانستند و تکذیب نمیکردند؛ چون چنین خوابهایی انکار ناپذیرند[13] و خداوند فرموده است: ) سبحان الذی اسری بعبده ( و منظور از بندهاش محمد صلي الله عليه و سلم است و کلمة «عبده» (بندهاش) شامل روح و جسد میشود.[14] 8- نماز خواندن سایر پیامبران پشت سر پیامبر اسلام، دلیلی است بر اینکه آنها رهبری و پرچمداری را به او سپردند و شریعت اسلامی، شریعتهای گذشته را منسوخ کرد و پیروان این پیامبران با تأسی از آنان میبایست رهبری این پیامبر و رسالت او را که باطل ازهیچ سویی به آن راه ندارد، بپذیرند. کسانی که کنفرانسهای تقریب ادیان منعقد مینمایند، باید این حقیقت را دریابند و به آن دعوت بدهند؛ یعنی، از همة ادیان منحرف دست بکشند و به این پیامبر صلي الله عليه و سلم و رسالتش ایمان بیاورند و آنها باید حقیقت دعوتهای مرموزی را که یک سیستم یا نظامی از نظامهای جاهلیت را به کار میگیرد، درک کنند. عقاید منحرفی که معتقد است : خداوند مسیح است و مسیح پسر خداست و خداوند سومین سه نفر است و یا کسی که معتقد است عزیر پسر خداوند است و کلام خدا را تحریف میکند، چگونه با کسی که معتقد است، خداوند یکی است و شریکی ندارد و پدر و فرزند و همسری نیز ندارد. یکسان و برابر است.[15] 9- پیوند میان مسجدالاقصی و مسجدالحرام حکمتها و دلالتها و فوایدی دارد که برخی عبارتاند از: الف: اهمیت مسجدالاقصی به عنوان محل اسراء و معراج پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم برای مسلمانها که قبلة آنها بوده است، مسلمانان را وادار میکند که مسجدالاقصی و فلسطین را دوست داشته باشند؛ چون مبارک و مقدس است. ب : مسلمانان باید به مسئولیت خود در قبال مسجدالاقصی و آزادی آن از لوث شرک و عقیده تثلیث پی ببرند همان طور که آنها موظفاند مسجدالحرام را از لوث شرک و بتپرستی پاک نمایند؛ چون هم مسجدالاقصی و هم مسجدالحرام هر دو اشغال شدهاند؛ یکی را طاغوت عربی اشغال نموده و دیگری تحت اشغال طاغوت صلیبی است و هر دو نیاز به آزادی دارند و مسلمانان باید بدانند که پیوند مسجدالحرام یا مسجدالاقصی بیانگر این موضوع است که تهدید مسجدالاقصی تهدید مسجدالحرام و اهل آن است و از نیل تا مسجدالاقصی مقدمهای برای اشغال از نیل تا مسجدالحرام است؛ پس مسجدالاقصی دروازهای است که به سوی مسجدالحرام باز میشود و از دست رفتن مسجدالاقصی و افتادن آن در دست یهودیان به معنی این است که امنیت مسجدالحرام و حجاز نیز مورد تهدید است و دشمنان به آن چشم دوختهاند و تاریخ گذشته وحال این را تأیید مینماید؛ زیرا تاریخ جنگهای صلیبی به ما میگوید که ارناط صلیبی صاحب مملکت کرک، گروهی را برای تجاوز به قبر پیامبر و بیرون آوردن جسد مبارکش به حجاز فرستاد و پرتغالیها (مسیحیان کاتولیک) در آغاز قرن حاضر کوشیدند تا به حرمین شرفین برسند و آنچه را که نیاکان صلیبی آنها نتوانستند انجام دهند، انجام بدهند، اما مقاومت شدیدی که ممالیک وعثمانیها از خود نشان دادند، اجازه نداد تا برنامه شوم و پلید آنها عملی شود و بعد از جنگ 1967 میلادی که یهودیان، بیتالمقدس را اشغال کردند، رهبرانشان فریاد برآوردند که هدف بعدی اشغال حجاز و قبل ازهمه مدینه و خیبر است. دافید گوریون، رهبر یهودیها، بعد از اینکه لشکریان یهود، قدس را محاصره مینمایند، در جمع سربازان وجوانان یهودی که در نزدیک مسجدالاقصی گرد آمده بودند، حاضر شد و در جمع آنها سخنرانی آتشینی ایراد نمود و با این گفتهاش آن را به پایان رساند: «ما قدس را گرفتهایم و اینک راهمان را به سوی یثرب ادامه میدهیم.»[16] خانم گولدا مائیر نخست وزیر یهودیان بعد از اشغال بیتالمقدس و خلیج ایالت عقبه میگوید: «بوی پدران و نیاکانم در مدینه و حجاز به مشامم میرسد و آنها سرزمینهای ما هستند که آنها را پس خواهیم گرفت.»[17] یهودیان از آن تاریخ به بعد، نقشهای برای دولت آینده خود منتشر نمودند که از فرات تا نیل تمام منطقه را در برمیگیرد و جزیرة عربی و اردن و سوریه و عراق و مصر و یمن و کویت و تمام خلیج عربی در این نقشه قرار دارد و آنها بعداز پیروزی خود در سال 1967 میلادی این نقشه را در اروپا توزیع کردند.[18] 10- خداوند ماجرای اسراء پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم را در سورة اسراء فقط در یک آیه بیان کرده است: { سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ } (اسراء، 1) «پاک است آنکه بندهاش را شب هنگام از مسجدالحرام به مسجدالاقصی برد، مسجدی که اطراف آن را مبارک گردانیده بودیم تا آیات خود را به او بنمایانیم؛ همانا خدا شنوا و بینا است.» سپس خداوند به بیان رسواییها و جنایتهای یهودیان پرداخته و آنها را خبر داده است که این قرآن به استوارترین راه هدایت مینماید. ارتباط بین آیات در سوره ی اسراء به این موضوع اشاره مینماید که یهودیان به زودی مقام رهبری امت و انسانیت را از دست خواهند داد؛ چون آنها جنایتهایی مرتکب شدهاند که برای باقی ماندن آنها در این مقام مجالی باقی نمانده است و خداوند این منصب را عملاً به پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم منتقل خواهد گردانید و هر دو مرکز دعوت ابراهیمی را به آن حضرت اختصاص خواهد داد.[19] سورة اسراء به بیان استبداد اسرائیلی میپردازد و بیان میدارد که چگونه آنها در چنگال قدرتهای بزرگ آن زمان (فارس و روم) دست و پا میزدهاند. از این رو یکی از فواید بزرگ سفر اسراء برای پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم و امتش، دیدن برخی از نشانههای خدا بود که روشنترین آیات الهی متعلق به مسجدالاقصی و نشانههای تاریخی آن بود.[20] خداوند میفرماید: { وَآتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ أَلاَّ تَتَّخِذُواْ مِن دُونِي وَكِيلاً (2) ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كَانَ عَبْداً شَكُوراً (3) وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبِيراً (4) فَإِذَا جَاء وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَاداً لَّنَا أُوْلِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْداً مَّفْعُولاً (5) ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً (6) إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ لِيَسُوؤُواْ وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُواْ مَا عَلَوْاْ تَتْبِيراً (7)} (اسراء، 2 - 7) «به موسی کتاب دادیم و او را رهنمود بنیاسرائیل ساختیم، با این مضمون که جز من کسی را وکیل و کارساز خود نگیرید. ای نسل کسانی که با نوح در کشتی سوارشان کردیم، او بندة بسیار سپاسگذاری بود و به بنی اسرائیل در کتاب گفتیم که شما دوباره در زمین فساد به راه میاندازید و خیلی زیاد سرکشی میکنید؛ وقتی نوبت اول فرا رسد، بندگانی جنگجو و قوی بر شما میفرستیم. آنها جهت تجسس وارد خانهها میشوند و این وعده محقق شد؛ سپس نوبت را علیه آنها به شما برگردانیدیم و شما را با مالها و فرزندان کمک کردیم و تعداد شما را افزایش دادیم و (گفتیم) اگر نیکی بکنید به نفع خودتان نیکی کردهاید و اگر بدرفتاری بکنید، به ضرر خود بدرفتاری کردهاید و چون وعدة دوم فرا رسد، (بندگان خود را میفرستیم) تا روی شما را ناخوش کنند و مانند دفعة اول وارد مسجد بشوند و به هر چیزی که دست یافتند، آن را نابود کنند.» ابن کثیر در البدایه و النهایه میگوید: بخت النصر به دستور پادشاه فارس[21]، در سال 597 قبل از میلاد به تخریب و هجوم سرزمین یهودیان پرداخت[22] و خود وارد آن سرزمین گردید و به سبب آن بنی اسرائیل متفرق شدند؛ گروهی در حجاز اقامت گزید؛ گروهی در یثرب؛ گروهی در وادی القری ساکن شدند و تعداد اندکی به مصر اقامت گزیدند.[23] برای دومین بار در سال 370 قبل از میلاد، حکومت روم به تخریب دولت یهودی پرداخت (پس از آنکه آنها دوباره دولت یهودی را بازسازی کرده بودند.) این انهدام و تخریب همزمان با منهدم کردن هیکل اورشلیم توسط فرمانده رومی (تیتوس) به وقوع پیوست بنابراین، یهود تاب و توان خود را در مقابل ستم سیاسی و دینی که رومیها بر آنان روا میداشتند از دست دادند و پی در پی هجرت کردند و بعضی از آنها به جنوب جزیرة عرب، جائی که قبلاً نیاکانشان به آنجا مهاجرت کرده بودند، مهاجرت نمودند.[24] عناصر یهودی که پیرامون جزیره عربی پراکنده گردیده بودند، همواره میکروب فساد در زمین را با خود همراه داشتهاند. از این رو لازم بود که رسول خدا همان طور که وضعیت جامعة قریش را درک نمود و برای مقابله با آن آماده شده بود، باید به تجزیه و تحلیل پدیده یهودی میپرداخت و برای مقابله با آن آماده میگردید[25]؛ زیرا یهودیان فقط یک امت تاریخی مانند عاد و ثمود نیستند که داستانهایشان به خاطر عبرت آموختن مطرح میشود؛ بلکه آنها امتی بودند که در واقعیت جامعة عربی که پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در آن زندگی مینمود و در آن برای اقامه دولت اسلامی فعالیت مینمود، حضور انبوه و چشمگیری داشتند و علاوه بر جایگاه اقتصادی که دارا هستند، درصدد تشکیل مرکزی برای تسلط افکار خود برمیآیند؛ چون دارای دانشمندان و تاریخ و کتابهای به جا مانده از پیامبران هستند که به آنها این صلاحیت و اجازه را میدهد که ویژگیهای پیامبری را تعریف وتبیین نمایند و از او معجزات بخواهند و شرایطی را برای صداقت پیامبران و صحت رسالتها وضع کنند؛ پس اگر قریش از کعبه برای مبارزه با اسلام استفاده میکردند، یهودیان از تورات برای مبارزه با قرآن کار میگرفتند و همان گونه که محمّد انتظار نبرد و درگیری را با قریش میکشید، از جانب یهودیان نیز چنین انتظاری میرفت[26]. سورة اسراء گوشهای از کشمکش و نبرد بینالمللی میان فارس و روم و یهود را به تصویر میکشد و بعد از آن سوره روم نازل شد که این سوره نیز از نبرد بینالمللی سخن گفته است؛ چنانکه خداوند میفرماید: { الم (1) غُلِبَتِ الرُّومُ (2) فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ (3) فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (4) بِنَصْرِ اللَّهِ يَنصُرُ مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (5) وَعْدَ اللَّهِ لَا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (6) يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِّنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ (7)} (روم، 1 - 7) مشرکان قریش دوست داشتند که فارسیان، بر رومیها غلبه نمایند؛ چون آنها و مردم فارس بتپرست بودند، اما مسلمانان خواستار پیروزی روم بر فارس بودند؛ چراکه رومیها اهل کتاب بودند؛ چنانکه مفسران تفاصیل زیادی در مورد شرطبندی ابوبکر صدیق با یکی از مشرکان مکه در مورد جنگ فارس و روم که قرآن تأکید کرده بود که روم پیروز میشود و فارس شکست میخورد، ذکر کردهاند.[27] نظریه و دیدگاه ابن عطیه بر این است که بهتر است علت شادی مؤمنان این موضوع بیان گردد که در صورت پیروزی روم بر فارس، از جانب آنان خطر کمتری متوجه آنان میگردید بنابراین، آنها خواستار پیروزی روم بر فارس بودند. پس با توجه به این تحلیل، پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم امید داشت که دین و شریعتی که خداوند او را با آن مبعوث کرده است پیروز گردد و بر دیگر ملتها چیره شود، اما کفار مکه میخواستند که او با پادشاهی درگیر شود تا اورا ریشه کن کند و آنها از جانب او آسوده خاطر گردند.[28] از این رو ابن عطیه بر این باور است که خوشحالی زیاد مؤمنان به خاطر این نبود که رومیها اهل کتاباند و یا اینکه پیروزی آنها بر فارسها دلیلی مادی و محسوس بر صداقت خبر قرآنی خواهد بود؛ بلکه سبب خوشحالی مسلمانان این بود که خداوند از نیروی دریایی روم به نفع مسلمانان کار گرفت (مسلمانهایی که تا آن وقت هنوز قدرتی دریایی نداشتند)؛ چراکه بعد از پیروزی روم بر دولت فارس و نابودی آن، رومیها نیز پس از آن همه مبارزه، تضعیف خواهند شد و این راه را برای پیروزی مسلمانان بر آنها هموار مینماید و با این امر موجب میگردد تا اسلام به عنوان یک قدرت جدید جهانی مطرح گردد.[29] 11- اثبات اهمیت و جایگاه نماز؛ چراکه براساس سنت و احادیث نبوی نماز در شب عروج پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به آسمانها فرض شده است و آن گونه که ابن کثیر گفته است : این امر بیانگر اهمیت و عظمت نماز است[30]. پس دعوتگران باید بر اهمیت نماز و مواظبت بر آن تأکید ورزند و وقتی از اهمیت و جایگاه نماز سخن میگویند، این مطلب را که نماز در شب معراج فرض شده و آخرین چیزی است که پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم قبل از وفات خویش به آن سفارش نموده است به عنوان شاهدی بر اهمیت و جایگاه نماز متذکر شوند.[31] 12- از پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در مورد اینکه آیا پروردگارش را دیده است، پرسیدند: فرمود: نوری است، چگونه میتوان اورا دید؟[32] 13- آن حضرت از خطرهای بیماریهای اجتماعی سخن گفت و کیفر آنها را نیز بر اساس آنچه در شب اسراء و معراج مشاهده کرده بود بیان داشت. از جمله میتوان به امور ذیل اشاره کرد: الف: کیفر غیبت و غیبت کنندگان: پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در معراج افرادی را دید که گوشت مرده را میخورند، جبرئیل گفت: «اینها کسانی هستند که گوشت مردم را میخورند.»[33] ب: کیفر خوردن اموال یتیمان: پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در آن شب مردانی را دید که لبهای بزرگی مانند لب شتر دارند و در دستهایشان قطعههای بزرگی از آتش است وسنگهای بزرگی به دهانشان زده میشود که از پشتشان خارج میشود. جبرئیل گفت: اینها کسانی هستند که از روی ستم و ظلم، مال یتمیان را خوردهاند.[34] ج: رباخواران: پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم قومی را دید که شکمهایشان مانند خانهها بود و در آن مارهایی بود که از بیرون، شکمشان دیده میشد. جبرئیل گفت: اینها رباخواراناند.[35] د: همچنین کیفر و سزای زناکاران و آنهایی که زکات نمیدهند و کسانی که پیامآور فتنه هستند ودر امانت بیاعتنایی و سستی میکنند را بیان فرمود.[36] و: پاداش مجاهدان: پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم بر گروهی گذر نمود که در یک روز میکارند و در همان روز درو میکنند و پس از اینکه درو میکنند باز به همان شکل اولیه برمیگردد. جبرئیل گفت: «اینها مجاهدان راه خدایند که نیکیهایشان هفتصد برابر میشود و چیزی از آنها کاسته نمیشود.» 14- درک جایگاه مسجدالاقصی توسط صحابه، اصحاب اهمیت مسجدالاقصی را درک کردند و مسئولیت خود را در برابر آن دانستند که مسجدالاقصی تحت فرمانروایی رومیها اسیر بود؛ چنانکه آن را در دوران عمر بن خطاب صلي الله عليه و سلم آزاد کردند و همواره مسجدالاقصی در امنیت و آسایش قرار داشت تا اینکه در قرن پنجم هجری صلیبیها در آن به مدت یک قرن به فساد و تباهی پرداختند؛ سپس مسلمانان آن را به فرماندهی صلاحالدین ایوبی آزاد کردند و اینک در اشغال یهودیان است پس راه آزادی آن چیست؟[37] راه آزادی قدس، جهاد در راه خدا به شیوهای که اصحاب و یاران پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم آن بودند، میباشد. برگرفته از: الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد اول، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم: هیئت علمی انتشارات حرمین.
[1]- دراسة تحلیلیة لشخصیة الرسول، دقلعجی، ص 128. [2]- الاساس فی السنه، سعید حوی، ج 1، ص 291 – 292. [3]- همان، ص 292. [4]- مسلم، کتاب الایمان، باب الاسراء برسولr، شمارة 162. [5]- کنایه از بزرگ بودن میوههایش است. [6]- بخاری، مناقب الانصار، باب فی المعراج، شمارة 3887. [7]- الشفاء بحقوق المصطفی، ج 1، ص 108. [8]- المطالب العالیه، حافظ ابن حجر، ج 4، ص 201 – 204 – عیونالاثر، ج 1، ص 140 – 142 – ابن هشام، به روایت ام هانی، ج 2، ص 11. [9]- المستدرک، ج 3، ص 62 قال الحاکم هذا الحدیث صحیح الاسناد و اقره الذهبی. [10]- التربیة القیادیه، ج 1، ص 447. [11]- التاریخ الاسلامی، حمیدی، ج 3، ص 41 – 42. [12]- همان، ص 43. [13]- المستفاد من قصص القرآن للدعوه و الدعاه، زیدان، ج 2، ص 91. [14]- تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 23 – تفسیر قاسمی، ج 10، ص 189. [15]- السیرة النبویه، ابی فارس، ص 213. [16]- السیرة النبویه، ابی فارس، ص 314. [17]- روزنامه الدستور اردن، شمارة 4613، به قلم امیل غوری به نقل از السیرة النبویه، ابی فارس، ص 314. [18]- همان، ص 215. [19]- الرحیق المختوم، مبارکفوری، ص 120. [20]- اصول الفکر السیاسی فی القرآن المکی، ص 149. [21]- دکتر فرست مرعی استاد تاریخ دانشگاه صنعاء معتقد است که بخت النصر کلدانی بوده است نه فارسی و به دستور پادشاه کلدانی تخریب صورت گرفته است. [22]- اصول الفکر السیاسی، ص 152. [23]- همان، ص 151. [24]- ابن خلدون، ج 2، ص 206. [25]- اصول الفکر السیاسی، ص 152. [26]- همان، ص 153. [27]- تفسیر طبری، ج 21، ص 12. [28]- تفسیر ابن عطیه، ج 11، ص 425. [29]- اصول الفکر السیاسی، ص 158. [30]- تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 23. [31]- المستفاد من قصص القرآن للدعوة و الدعاة، ج 2، ص 93. [32]- السیرة النبویة الصحیحه، ج 1، ص 190 – صحیح مسلم، ج 1، ص 161. [33]- الفتح الربانی، ج 20، ص 25 اسناد آن صحیح است. [34]- فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 8، ص 200. [35]- تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 274. [36]- تفسیر طبری، ج 15، ص 7 – الفتح الربانی، ج 20، ص 257. [37]- السیرة النبویه، ابی فارس، ص 220.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|