Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

 پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند:

"من کان له سعة و لم يضح فلا يقربن مصلانا" (صحيح – ابن ماجة 2532)،

يعنى: "هر کس توانايي (مال) دارد و قرباني نکند به مصلاي ما نزديک نشود".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>اشخاص>بنی عباس > خبر کردن مصطفى علیه السّلام بخلافت فرزندان عباس

شماره مقاله : 11015              تعداد مشاهده : 292             تاریخ افزودن مقاله : 17/9/1390

خبر کردن مصطفى علیه السّلام بخلافت فرزندان عباس

اصحاب تواریخ و نقله آثار چنین روایت کرده‏اند، که مصطفى علیه السّلام عم خود عباس را از خلافت [1] فرزندان او، بعد از بنى امیه اعلام فرموده بود و عباس رضى الله عنه بسه سال از مصطفى علیه السّلام بزرگتر بود، و او را چهار پسر بود: عبد الله و عبید الله و فضل و قثم. و مدة عمر عباس هشتاد و سه سال بود، و در خلافت عثمان رضى الله عنه، بمدینه وفات کرد، و در آخر عمر چشم او پوشیده شده بود، و پسر او فضل بشام وفات کرد، و عبید الله به مدینه، و قثم به سمرقند، و عبد الله عباس رضى الله عنه پانزده ساله بود، که مصطفى علیه السّلام از دنیا نقل کرد و در آخر عمر چشم او پوشیده شده بود، و عمر او هفتاد و سه سال بود، و بطائف وفات کرد در فتنه عبد الله بن الزبیر. و او را هشت پسر بود، یکى ازیشان على بن عبد الله عباس رضى الله عنهم بود و پدر خلفاء، و چون این على از مادر بزاد أمیر المؤمنین على کرم الله وجهه کام او را بمالید، و او را على نام کرد، و پدرش را بگفت که: هذا ابا الخلفاء و چون بزرگ شد، عبادت بسیار کردى، بوستانى داشت پانصد درخت، در آنجا هر روز زیر هر درخت نماز دو رکعت بگذاردى و این على بن عبد الله را ولید عبد الملک مروان، دو بار تازیانه زدن فرمود یک کرت به جهت آنکه زن هشته  ولید را در حکم خود آورد، یک کرت دیگر از وى نفى کرده بودند: ان هذا الامر سیکون فى ولدى. زود باشد، که خلافت بفرزندان من رسد، او را هفده تازیانه بزد، و بنو امیه فرزندان عباس را منع کرده بودند، که از بنى الحارث زن نخواهند، بدان سبب که خبرى روایت کرده بودند، که از بنى امیه خلافت بمردى رسد، که پدرش عباس باشد، و مادرش حارثیه. و این على بن عبد الله رضى الله عنه، چون چهارده ساله شد او را پسرى آمد نامش محمد کرد، و او پدر خلفاء بود، و این محمد در زمان خلافت عمر عبد العزیز رضى الله عنهما، اجازت خواست، و رابطه بنت عبید الله الحارث را در نکاح آورد، حق تعالى او را پسرى بخشید از آن زن، ابو العباس سفاح و دختران و فرزندان دیگر داشت: ابراهیم و ابو جعفر و على و حسن.

روایت کنند: که پسر محمد حنیفه که ابو هاشم نام او بود، و در علم قدر و جلالت تمام داشت، چون او را وفات نزدیک آمد، وصیت کرد محمد على عبد الله را که چون از هجرة صد سال تمام شد، داعیان خود را به اطراف ممالک بفرست تا بخلافت شما دعوت کنند، به حکم آن وصیت چون صد سال تمام شد محمد امام، دعوت آغاز کرد، چهار کس او را اجابت کردند از اهل کوفه منذر همدانى و ابو ریاح نبال و ابو عمرو بزاز و مصقله طحان، و دیگر داعیان را باطراف خراسان فرستاد، و در سنه اربع و مائه ولادت ابو العباس سفاح بود از حارثیه، پدر او را در خرقه پیچیده، به نزدیک نقباء خراسانى آورد گفت: امام شما این خواهد بود، و این حال در ولایت عبد الملک بود.

چون سال سنه خمس و عشرین و مائه رسید، نقباء خراسانى از اهل دعوت بکوفه آمدند، و ابو مسلم مروزى رحمة الله علیه کودک بود و حدیث دعوت فهم کرده بود و خدمت یوسف بن ابو سفیان باهلى میکرد، و نقباء علامات دولت در ناصیه او میدیدند. چون از کوفه بمکه آمدند، بخدمت محمد عبد الله عباس، و مال خراسان بگذاردند و خبر ابو مسلم باو باز گفتند فرمود: که اگر آزاد است او را بدست آرید و اگر بنده است بخرید. چون بفرمان او را بخدمت امام آوردند، او را خدمت میفرمود، چون امام محمد برحمت حق پیوست، پسر بزرگترش ابراهیم قایم مقام پدر شد، ابو مسلم را بخراسان فرستاد، و او فرصت نگاه داشت، و شهر مرو را خندق کرد، و حشم بسیار جمع کرد، و اول اظهار دعوت بنى العباس، روز عید کرد و نماز گذارد و خروج کرد در رمضان سنه تسع و عشرین و مائه، و متابعان بنى امیه را از خراسان نفى کرد، و دعوت به آل محمد میکرد، و مخفى نام ابو العباس اظهار میکرد، و نصر سیار از پیش او به نشاپور بگریخت، چون به ساوه رسید فوت شد و مملکت عجم بر ابو مسلم مروزى قرار گرفت و مال و زر بسیار بخدمت ابراهیم امام فرستاد، و ابراهیم امام با برادران ابو العباس و ابو جعفر و فرزندان و خدم حج گذارد، چون خبر خروج ابو مسلم و دعوت ابراهیم امام، بمروان رسید به امیر دمشق فرمان داد، تا روى بر ایشان نهاده، و آنگاه ابراهیم امام را بگرفت در زندان حران مقید کرد، در قید برحمت حق پیوست، و ابو جعفر با دو عم خود و دیگر پسر عمان، بکوفه آمدند و مخفى گشتند، ابو مسلم بنواحى عراق بود با لشکر خود، و او را امیر آل محمد لقب شده بود، و زید علوى را که سالها آویخته بودند از دار فرو گرفت و بفرمود: تا جمله خلایق تعزیت او بداشتند و جامه سیاه کردند و با خلق چنان نمودند، که به جهت تعزیت آل محمد که شهید شده بودند بر دست بنى امیه، جامه سیاه میکنند، و در سر آن بود، که ابو العباس اعلام داده بود: که دولت عباسیان و شعار ایشان در لبس، سیاه خواهد بود. ابو مسلم چون درین وقت راى از بنى العباس بگشته بود، و میخواست تا از علویه امامى باشد، جلال وزیر را که محمد گفتندى، به نزدیک سه تن از اولاد على فرستاد رضى الله عنهم. جعفر صادق و عبد الله حسن على، و عمر على حسن على، ایشان قبول نکردند، و پیش از آنکه جواب به ابى مسلم رشیدى، خراسانیان که فرستاد، ابو مسلم بودند در کوفه آمده بودند و غوغا کرده به جهت امام، و ابو مسلم مخفى داشت آمدن عباسیان را بکوفه، و ابو حمید سمرقندى غلامى داشت خوارزمى سابق نام، آن غلام را از احوال امام معلوم شد، بطریقى آن موضع را طلب کرد، و بخدمت ایشان آمد.

چون بخدمت ایشان رسید پرسید: که پسر ابن حارثیه کدامست؟ بر ابو العباس اشارت کردند حالى زمین بوس کرد، و مبارکباد خلافت گفت، و دیگران را اعلام داد جمله جمع شدند، و لبس سیاه و استعداد تمام که ابو مسلم فرستاده بود بخدمت آوردند و ابو العباس شب آدینه، دوازدهم ربیع الاول سنه اثنتین ثلثین و مائه بیرون آمد، و نماز شام بگذارد بجماعت، و دیگر روز آدینه در مسجد جامع با او بیعت خلافت کردند، رضى الله عنه. و الله اعلم.

 

زیرنویس:

[1] الکامل گوید: ان رسول الله اعلم العباس ان الخلافه تول الى ولده (5- 194) کذا فی الطبرى.

 

به نقل از کتاب: طبقات ناصرى، مؤلف: ابو عمر عثمان بن محمد المنهاج سراج الجوزجانى (م بعد 658)، تحقیق: عبد الحى حبیبى قندهارى، تهران، دنیاى کتاب، چ اول، 1363ش.



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

سلام ابن ابي مطيع فقيه و دانشمند بصره مي فرمود: «لأَنْ أَلْقَى اللهَ بِصَحِيْفَةِ الحَجَّاجِ، أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللهَ بِصَحِيْفَةِ عَمْرِو بنِ عُبَيْدٍ». سير اعلام النبلاء . «اگر مرا با نامه ي عمل حجاج به نزد پروردگار ببرند، بيشتر دوست دارم تا اينكه با نامه ي اعمال عمرو بن عبيد». عمرو بن عبيد مردي عابد و زاهد اما اهل بدعت بود و حجاج مردي فاجر و خونخوار و جنايتكار بود.

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 7197
دیروز : 5614
بازدید کل: 8797356

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010