|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>مسائل و عقايد اسلامي>حدیث استخلاف
شماره مقاله : 1147 تعداد مشاهده : 373 تاریخ افزودن مقاله : 29/7/1388
|
نظر اهل سنت درمورد حدیث استخلاف (انت منی بمنزله هارون...) چیست؟
حدیث استخلاف
“أنت منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی”[1].
تو در نزد من به منزله هارونی در نزد موسی، جز اینکه بعد از من پیغمبری نیست.
عده ای از فرق اسلامی استدلال کرده اند که موسی علیه السلام هارون را جانشین خود کرد و مادامی که علی به منزله هارون باشد پس بعد از پیامبر صلى الله علیه وسلم خلیفه و جانشین است.
جوابش به فرض صحت آن این است که:
اصل قضیه این است که آن حضرت صلى الله علیه وسلم به غزوه تبوک متوجه شد و به جهت مصلحتی حضرت علی را در خانه خود گذاشت، از این وجه به ذهن حضرت علی ملالی رسید که وقت جنگ چرا همراه آن حضرت نباشد آن حضرت صلى الله علیه وسلم فرمودند که:
“ألا ترضی أن تکون منی بمنزلة هارون من موسی”.
أخرجه الترمذی والحاکم من حدیث سعد قال: سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول لعلی وخلفه فی بعض مغازیه، فقال له علی: یا رسول الله! تخلفنی مع النساء والصبیان؟! فقال له رسول الله: “أما ترضی أن تکون منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبوة بعدی”.
حاصل این است که: حضرت موسی در وقت غیبت خود به کوه طور حضرت هارون را خلیفه ساخت.
در حضرت هارون سه خصلت بود:
1- از اهل حضرت موسی بود.
2- خلیفه او بعد از غیبت بود.
3- نبی بود.
حضرت علی رضى الله عنه در دو خصلت اول با هارون شریک است، اما خصلت سوم مخصوص هارون علیه السلام است که نبی بود.
این معنا با خلافت کبری که بعد از وفات آن حضرت صلى الله علیه وسلم می باشد هیچ ربطی ندارد. زیرا آن حضرت در هر غزوه شخصی را امیر مدینه مقرر می ساخت (خلافت صغری) و اگر آن حضرت صلى الله علیه وسلم مرادش خلافت کبری می بود تشبیه می داد به حضرت یوشع که خلیفه حضرت موسی بعد از وفات او بود نه به حضرت هارون.
زیرا حضرت هارون در وقت غیبت حضرت موسی به جانب طور خلیفه بود، نه بعد از وفات او. موسی علیه السلام، هارون را در زمان حیات خود جانشین خویش کرد نه بعد از مرگ و اگر به خاطر اینکه رسول الله صلى الله علیه وسلم او را در زمان حیاتش جانشین خود کرده، همان طور که موسی علیه السلام حضرت هارون را جانشین خود نمود، لازمه اش این باشد که بعد از پیامبر صلى الله علیه وسلم حضرت علی جانشین آن حضرت می باشد، لازمه این قول این است که عبدالله ابن مکتوم نیز شایسته و سزاوار خلافت می باشد.
چون پیامبر در بعضی از غزوات او را جانشین خویش کردند. همان طور که در غزوه ذات الوقاع در سال 4 هجری ابوذر رضى الله عنه را جانشین خود کرد.
هارون قبل از موسی علیه السلام فوت کرد پس وجه تشبیهی را که بیان کرده اند از نظر ما سندی ندارد.[2]
عدم رغبت حضرت علی به خلافت
حضرت علی رضى الله عنه خطاب به حضرت طلحه و زبیر زمانی که می خواستند با او بیعت کنند فرمود:
(والله ما کانت لی فی الخلافة رغبة ولا فی الإمارة أربة ولکنکم دعوتمونی إلیها وحملتمونی علیها)[3].
حضرت علی بار دیگر نفرت خود را از خلافت تذکر می دهد. کسی که همواره از خلافت گریزان باشد و صریحاً قسم یاد کند که من به خلافت رغبت نداشتم و طلحه و زبیر مرا به قبول آن وادار کردند. اگر ما بگوییم علی خلیفه بلافصل است و خلافت را از او غصب کرده اند حرکت حضرت علی را صحیح ندانسته ایم علی دروغ نمی گوید، علی از حق نفرت ندارد، علی به وزارت مایل است نه به خلافت.
در این جا نه فقط از شغل خلافت اظهار نفرت می کند بلکه از مقام ولایت هم عدم رغبت خود را اعلان می دارد. چرا؟
به جهت اینکه افتخار علی با علم و فضل و تقوا و شجاعت و اخلاق و مزایای فطری است نه خلافت و ولایت. جای شک و تردید نیست اگر با التماس و فشار خلافت بر او تحمیل نمی کردند، ممکن نبود طبعاً زیر بار خلافت برود.
زیرا خلافت چنانچه قبلاً ذکر شد جز زحمت و مشقت و مسئولیت و خطر جانی حاصل افتخاری ندارد و به همین سبب بود که ابوبکر رضى الله عنه هم از قبول آن اکراه داشت.
--------------------------------------------------------------------------------
1. مسلم 7/120.
2.شرح عقاید اهل سنت ص 270 و 271.
3. خطبه 198 ص 20 نهج البلاغه شرح ابن ابی حدید.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|