صاحب نظران غربي از پيامبر اسلام ميگويند
نوشته: عبدالستار حسينبر ـ سراوان
بعثت پيامبر اسلام صلي الله عليه و سلم منتي بزرگ از جانب خداوند بر انسانها بود، كه بر اثر تلاش و خدمت ايشان تاريكيهاي جهل و ظلمت از آسمان دنيا زدوده شد، نسيم صلح و امنيت وزيدن گرفت، درختان خوشبختي و سعادت شكوفه داد و امواج سهمگين كفر و شرك فرو نشست.
پيامبر اسلام صلي الله عليه و سلم اسوهاي ايدهال براي زندگياي سراسر خوشبختي است كه با رهنمودهاي ايشان انسانها از درهها و پرتگاههاي هلاكت و بدبختي به شاهراه سعادت جاويد رهنمون ميشوند و از آسيب امواج خروشان بيديني در امان ميمانند.
همه خواهان سعادتاند، ولي همه در پي رسيدن به آن نيستند؛ سالها و قرنها بود كه تصور غربيان از پيامبر اسلام صلي الله عليه وسلم، بتي به نام ماهوم بود كه مسلمانان آن را ميپرستند و در مقابلش كرنش و سجده ميكنند، غافل از اينكه نميتوان پارة آفتاب را به گل نهفت؛ اينك شناخت خاورشناسان و ساكنان مغرب زمين از اسلام و پيامبر فزوني يافته است و هر ساله دهها و شايد صدها كتاب در اروپا و امريكا در اين زمينه منتشر ميشود كه تنها نام بردن از آنها نيازمند كتاب مستقلي است. اگر چه براي بيان عظمت و جايگاه والاي نبي مكرم اسلام صلي الله عليه و سلم نيازي به تأييد خاورشناسان و انديشمندان غربي نيست، چرا كه خداي سبحان ايشان را با بهترين صفات ستوده و احمد و محمود نام نهاده است و همواره شيفتگان و سوختگان آتش عشقش در وصف حضرتش كتابها نوشته و شعرها سرودهاند؛ به قول شيخ عبدالرحمان جامي: او فصيح عالم و من لال او/ كي توانم كرد وصف حال او/ انبياء در وصف او حيران شدند/ سرّشناسان نيز سرگردان شدند.
در اينجا صرفاً از باب «الفضل ما شهدت به الأعداء» و يا «خوشتر آن باشد كه سرّ دلبران/ گفته آيد در حديث ديگران» به نقل بعضي از اين اعترافات و گفتارها ميپردازيم.
نابغة بزرگ تاريخ:
كارن آرمسترانگ(1)، (تولد1944م.) در كتاب «زندگينامه پيامبر اسلام [صلي الله عليه وسلم]»(2) مينويسد: «اگر ما محمد [صلي الله عليه و سلم] را از همان ديدگاهي كه چهرههاي بزرگ تاريخي را مينگريم، ببينيم، به راحتي به اين باور خواهيم رسيد كه او بزرگترين نابغة طول تاريخ بشر بوده است. اين باور نه به خاطر آوردن قرآن، يا ايجاد دين بزرگ، يا فتوحات نظامي، بلكه به خاطر شرايط خاصي كه او در آن رشد يافته، ايستادگي كرده و پيروز گرديده است، در ما ايجاد ميگردد».(3)
انساني داراي مرام عالي:
ژنرال سرپرسي سايكس (1867-1949م.) نويسندة مشهور انگليسي در كتاب «تاريخ ايران» مينويسد: «به عقيدة شخصي من، حضرت محمد [صلي الله عليه و سلم] در ميان عالم بشريت بزرگترين انساني است كه با يك مرام عالي، تمام هم خود را مصروف اين داشت كه شرك و بتپرستي را از انديشهها منهدم ساخته و به جاي آن افكار بلند اسلام را برقرار سازد. خدمت وافر و نماياني كه از اين راه به نوع بشر نموده، خدمتي است كه آن را ستايش نموده و سر تعظيم فرود ميآورم».(4)
افتخار آسيا:
جان ديون پورت (5) (1789-1877م.)، اسلامشناس معروف انگليسي، در كتاب «عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن» چاپ لندن، سال 1869، چنين مينويسد:
«نويسندگاني كه كوركورانه تحت تأثير تعصب قرار گرفته و گمراه شدهاند و در نتيجه به حسن شهرت زندهكنندة آيين يكتاپرستي اهانت روا داشتهاند، نه فقط ثابت كردهاند كه روح خيرخواهي نجاتدهنده (مسيح) كه با آن همه استقامت و قدرت در انجام آن پايداري نشان داده، در آنها تأثير ننموده است، بلكه در قضاوت نيز راه خطا پيمودهاند؛ زيرا با مختصر تأمل و تفكري ميتوانستند اين نكته را درك كنند و دريابند كه پيغمبر و تعليمات او را نبايد از نظر يك نفر مسيحي يا از لحاظ فكر اروپايي انتقاد كنند، بلكه اين بحث بايد از نظر شرقي مورد قضاوت قرار گيرد و به عبارت ديگر شخصيت محمد را به عنوان يك نفر مصلح ديني و قانونگذاري كه در قرن هفتم مسيحي در آسيا قيام كرده است، بايد مورد مطالعه و تحقيق قرار داد، در اين صورت بدون شك اگر او را يكي از نوادر جهان و منزهترين نوابغي كه گيتي تاكنون توانسته است پرورش دهد، به شمار نياوريم، ستم بزرگي را مرتكب شدهايم. همانا بايد او را بزرگترين و يگانه شخصيتي بدانيم كه قارة آسيا ميتواند به وجود چنان فرزندي برخود ببالد.
هرگاه وضع اعراب را قبل از ظهور محمد در نظر بگيريم و با اوضاع بعد از قيام او مقايسه كنيم، و هرگاه اندك تفكري در شعلة عشق و علاقهاي كه در قلوب پيروان او برافروخته شده و تا به امروز به همان حال باقي است توجه كنيم، به خوبي احساس ميكنيم كه اگر از تمجيد و تكريم چنان مرد بزرگ و فوقالعادهاي خودداري كنيم بيانصافي است».(6)
قهرمان:
توماس كارلايل (7) (1795-1881م)، رجالشناس و متفكر انگليسي در كتاب «قهرمان وقهرمانيت» (8) درباره پيامبر اسلام صلي الله عليه وسلم چنين اظهار نظر كرده است:
«شما ميگوييد او را پيغمبر دانستند؟ بلي! او كسي است كه با آنها روبهرو بود، تك و تنها، روشن و آشكار، بدون اينكه در لباس اسرار و رموز مقدسي در آمده باشد، وضع او محسوس بود و مشهود؛ لباسش را خودش ميشست و كفشهايش را رفو ميكرد و مي جنگيد، مشورت ميكرد و در ميان آنها حكومت ميكرد و فرمانروايي داشت.
بايستي او را ديده باشند كه چه نوع شخصي بود. شما هر چه ميخواهيد او را بناميد، هيچ امپراطوري با تاج و زينت و زيور پادشاهي مانند اين مرد كه شخصاً جامهاش را ميشست مطاع نبود.
اين مردي كه مدت 23 سال با آن همه رنج و مشقت زندگي كرد، چنان آزمايشهايي عملي سخت و دشوار از خود نشان داد كه من او را «قهرمان» ميدانم و لازم است كه چنين عنواني داشته باشد».(9)
فرشتهي نجات:
لئون تولستوي (10) (1828-1910م.) نويسندة مشهور روسي، از كساني است كه كتاب جالبي در رد اشخاصي كه پيامبر اسلام را به سلطنتطلبي و شهوتراني نسبت دادهاند، به نام محمد [صلي الله عليه وسلم] تأليف كرد و ضمناً سخنان حكيمانه ايشان را هم در رسالة مخصوصي گردآوري و به زبان روسي ترجمه كرده و به عنوان «سخنان محمد» انتشار داده است. وي چنين نوشته است:
«جاي هيچگونه شبهه و ترديدي نيست كه پيغمبر اسلام [صلي الله عليه وسلم] از مصلحان بزرگ دنيا است، آن هم مصلحي كه به جامعة بشريت خدمات شاياني كرده است و اين فخر و مباهات براي او بس است كه يك ملت خونريز و وحشي را از چنگال اهريمنان عادات زشت و شنيع رهانيد و راه ترقي را به روي آنان باز كرد و حال آنكه هر مرد عاديي نميتواند به چنين كار شگرفي اقدم كند و نتيحه بگيرد. بنابراين شخص پيغمبر اسلام [صلي الله عليه وسلم] سزاوار همه گونه احترام و اكرام ميباشد. شريعت اسلام به علت توافق آن با عقل و حكمت، در آينده عالمگير خواهد شد».(11)
فرمانرواي دادگستر:
فرانسوا ماري آروئه ولتر(12) (1694-1778م.) انديشمند، فيلسوف و نويسندة بزرگ فرانسوي در كتاب «كليات ولتر»(13) مينويسد: «محمد [صلي الله عليه وسلم] بيگمان مردي بسيار بزرگ بود و مردان بزرگي نيز در دامن فضل و كمال خود پرورش داد. قانونگذاري خردمند، جهانگشايي توانا، فرمانروايي دادگستر و پيامبري پرهيزگار بود و بزرگترين انقلاب روي زمين را پديد آورد».(14)
مصلحي بزرگ در تاريخ جهان:
سير ويليام موئير(15) (1819-1905م.) مؤرخ صاحبنام انگليسي در كتاب «زندگاني محمد» مينويسد: «دين محمد [صلي الله عليه وسلم] آسان بود و سخنانش واضح، و اعمالي كه انجام داده عقل را مبهوت ميكند. در تاريخ جهان مصلحي نبوده كه مانند محمد در مدتي كوتاه دلها را بيدار و اخلاق عمومي را تجديد (تهذيب) نموده و بناي فضيلت را استوار كرده باشد».(16)
بزرگمردي نامي:
دكتر گوستاولوبون(17) (1841-1931م) نويسنده مشهور فرانسوي درباره شخصيت پيامبر اسلام چنين مي نويسد: «اگر بخواهيم عظمت و اهميت رجال بزرگ عالم را از روي آثار و كارهاي آنها بسنجيم، هرآيينه بايد گفت كه پيغمبر اسلام [صلي الله عليه وسلم] در ميان رجال تاريخ، يك رجل بسيار بزرگ نامي گذشته است .
مؤرخين قديم به واسطه تعصبات مذهبي، اهميتي به كارهاي او ندادهاند، ولي در عصر حاضر مؤرخين نصاري [مسيحي] حاضر شدهاند كه در اين باب از روي انصاف سخن گويند».(18)
انقلاب محمد صلي الله عليه وسلم و انقلاب فرانسه:
كونستان ويرژيل گيورگيو(19) (1916-1992م.) نويسندة رومانيايي كتاب «محمد پيغمبري كه از نو بايد شناخت»، مينويسد: «انقلابي كه محمد ميخواست در آن موقع در عربستان به وجود بياورد، با توجه به رسوم و شعائر عرب و نفوذ فوقالعادة رؤساي قبايل، و اينكه هر قبيله و طايفه يك واحد اجتماعي بزرگ را تشكيل ميداد، از انقلاب فرانسه بزرگتر است.
هماي سعادت:
جرج برنارد شاو (21) ( 1856-1905م.) درامنويس ايرلندي كه از مشهورترين چهرههاي ادبيات معاصر و همتاي شكسپير در نمايشنامهنويسي، و استاد بذلهگويي و طنز در زبان انگليسي است، مينويسد: «به عقيدة من اگر به مردي مانند محمد [صلي الله عليه وسلم] زمام اختيار حكومت تمام دنيا را بسپارند، جهان و جهانيان تحت لواي حكومت اسلام رستگار خواهند شد و مكتب اسلام دنيا را به خير و سعادت و حل مشكلات زندگي هدايت خواهد كرد، تا بدان جا كه بر تمام عالم هماي سعادت پرتو خواهد افكند».
مصلح اجتماعي :
جان برناس، دينشناس مشهور، مينويسد: «سراسر عالم اسلام، مردم اصول اساسي قوانين اخلاقي خود را از سرچشمه قرآن اخذ ميكنند. محمد [صلي الله عليه وسلم] در كردار و رفتار متابعين خود انديشة بسيار فرموده و بايد گفت كه براي آنها يك روش قانوني برقرار نمود كه بسيار واضح و صريح و به سوي هدف و مقصود واحدي سير ميكند و آن همانا بالا بردن سطح اخلاق آنها است. به طوري كه مقام اعراب را از عالم جدال و شقاق عشايري قديم ترفيع داده در يك سطح اخوت و برداري عام قرار داد. بنابراين عمل هر مسلمان از زن و مرد، از هنگام تولد تا زمان موت متوجه آن هدف ميباشد.
احكامي كه در حرمت شراب و قمار وارد شده است، همچنين قواعدي در باب روابط و مناسبات جنسي وضع كرده، دستور زندگاني اجتماعي افراد است و مقام زن را به رتبة اعلا بالا ميبرد و از همان بدو تشريع، اين شارع بزرگ، در زندگاني پيروان خود تغييري فراوان ايجاد فرمود».(22)
صدايي از قلب طبيعت:
توماس كارلايل(1795-1881م) نويسنده ومؤرخ انگليسي دركتاب «تحقيقات» خود مي نويسد:
«اين فرزند صحرا با قلبي عميق و چشماني سياه و نافذ و با روح اجتماعي وسيع و پردامنه اي، همه نوع افكاري را با خود همراه داشت، غير از جاهطلبي. چه روحي آرام و بزرگ. او از كساني بود كه جز با شور عشق و حرارت سروكاري ندارند و از كساني بود كه طبيعت آنها را مخلص و صميمي قرار داده است، در حالي كه ديگران در طريق فرمولهاي (شعارهاي) گمراهكننده و بدعتها سير ميكردند و با همان حال راضي و خرسند بودند، اين مرد نميتوانست خودش را در آن شعارها بپيچد و محصور كند. رمز بزرگ هستي با همة دهشت و جبروت و با همة جلال و شكوه، در نظر او روشن و آشكار ميدرخشيد. هيچگونه بدعت و ضلالتي آن حقيقت غيرقابل وصف را نميتوانست از او مكتوم و مسطور بدارد و نداي همان حقيقت بود كه ميگفت: من وجود دارم. آنچه در اين زمينه صداقت و واقعيت ناميديم در حقيقت امري است ملكوتي و جنبهاي است الهي.
كلام چنان مردي، صدايي است مستقيم از قلب طبيعت، مردم بايد به آن گوش بدهند و اگر به چنان كلامي گوش ندهند، به هيچ صدايي نبايد اعتنا كنند، زيرا همه چيز در برابر آنان مانند باد است.
از دوران قديم، چه در ضمن سياحتها و چه در ضمن زيارتها، هزار فكر در ذهن اين مرد وجود داشت؛ اوبه خود ميگفت: من چه هستم؟ اين شيء بيكران كه من در آن زندگي ميكنم و مردم آن را جهان مينامند چيست؟ زندگي چيست؟ من بايد به چه معتقد باشم؟ من بايد چه بكنم؟ صخرههاي مهيب كوه حرا، كوي سينا، ريگستانهاي عزلت و انزوا جوابي به او نميدادند. آسمان لاجوردي با همة عظمت و شكوه، با همة ستارگان درخشاني كه روي سرش جلوهگري داشتند، جوابي نميدادند. از هيچ طرفي جوابي نميرسيد فقط روح اين مرد و آنچه از الهامات خدا در آن جاي گرفته بود به او جواب ميداد و بس! ».(23)
جاذبه و شكوه محمد صلي الله عليه و سلم:
ادوارد گيبون (24) (1731-1794م.) مؤرخ صاحبنام انگليسي در كتاب «تاريخ انحطاط و سقوط امپراطوري روم» جلد پنجم، صفحة 335، چاپ لندن، به سال 39-1838م.، راجع به خصوصيات پيامبر اسلام صلي الله عليه وسلم چنين مينويسد: «شخص محمد [صلي الله عليه و سلم] از لحاظ جمال و زيبايي صوري، امتيازاتي داشت، اين امتيازات را، جز از نظر كساني كه فاقد آنند، نميتوان ناچيز انگاشت.
او پيش از آن كه شروع به نطق و سخنراني كند، چه شنونده يك نفر بود و چه جمعي بودند، همه مجذوب لطف و محبت او ميشدند و توجه همه به طرف او جلب ميشد و صورت آراسته، سيماي موقر و باشكوه، چشمان نافذ، تبسم مليح و جاذب، محاسن پرمو، قيافهاي كه نماينده تمام احساسات روحي وي بود و بالاخره نكات و لطايفي را كه در محاوره به كار ميبرد، همه را وادار ميكرد كه در برابر او صداي هلهلة تكريم بلند كنند.
در امور اجتماعي و كار هاي مربوط به زندگي، دقيقاً كليه آداب و رسوم كشورش را رعايت ميكرد. تواضع و احترام او در برابر اغنيا و ثروتمندان و در مقابل فقرا و بينوايان، همه و همه يكسان بود. وضوح و صراحتي كه در گفتار نشان ميداد، جاي اختفايي براي مقاصد نهايي او نميگذاشت. آداب معاشرتي را كه در برابر دوستان از نظر رفاقت و سابقه نشان ميداد، همان بود كه به عموم افراد، از نظر بشردوستي رعايت ميكرد.
حافظهاش قوي و پر دامنه و هوش و ادراكش سهل و اجتماعي بود. نيروي تصورش عالي، قضاوتش صريح و روشن و سريع و قاطع بود. هم داراي قدرت فكر و انديشه بود و هم داراي قدرت عمل و اقدام.(25) اگر چه نقشة او به تدريج با موفقيت توسعه پيدا ميكرد با اين حال اولين فكر رسالت الهي وي داراي نشان نبوغ اصيل وعالي بود».(26)
اسلام در درون دنياي متمدن:
هميلتن گيب (27) (1895-1971م.) استاد دانشگاه لندن و اكسفورد (oxford) مينويسد:
«اما شگفتانگيزتر از سرعت كشورگشاييها، خاصيت نظم و ترتيب آنها بود، در طي سالها جنگ ميبايست خرابيهايي به بار آمده باشد؛ اما بر روي هم تازيان [مسلمانان] كه آثاري از ويراني برجاي نگذاشته بودند، راه را براي يكپارچه شدن اقوام و فرهنگها هموار ميكردند.
ساخت قانون و حكومتي كه محمد [صلي الله عليه وسلم] براي اخلاف خود، يعني خلفا به ميراث نهاده بود، ارزش خود را در ضبط و نظارت بر كارهاي اين سپاه بدوي به اثبات رسانده بود.
اسلام در درون دنياي متمدن خارجي به عنوان خرافات خام طايفههاي غارتگر راه نيافت، بلكه به عنوان نيرويي اخلاقي معرفي شد كه احترام همگان را برميانگيخت و به منزلة آييني منطقي كه مسيحيت روم شرقي و دين زرتشت را در ايران، يعني هر يك از اين دو كيش را در سرزمين و خاستگاه خويش، ميتوانست به مبارزه بطلبد».(28)
بزرگترين بزرگان تاريخ انساني:
پروفسور ويل دورانت، مؤرخ مشهور آمريكايي، مينويسد:
«اگر ميزان تأثير اين مرد بزرگ را در مردم بسنجيم، بايد بگوييم كه حضرت محمد [صلي الله عليه وسلم] از بزرگترين بزرگان تاريخ انساني است. وي در صدد بود سطح معلومات و اخلاق قومي را كه از فرط گرماي هوا و خشكي صحرا به تاريكي توحش افتاده بودند، اوج دهد. در اين زمينه توفيقي يافت كه از توفيقات تمام مصلحان جهان بيشتر بود. كمتر كسي را جز او ميتوان يافت كه همه آرزوهاي خود را در راه دين انجام داده باشد، زيرا به دين اعتقاد داشت.
از قبايل بتپرست و پراكنده در صحرا، امتي واحد به وجود آورد. برتر و بالاتراز دين يهود و دين مسيح و دين قديم عربستان، آييني ساده و ديني روشن و نيرومند با معنوياتي كه اساس آن شجاعت و مناعت قومي بود، پديد آورد كه در طي يك نسل در يكصد معركه نظامي پيروز شد و در مدت يك قرن امپراطوري عظيم و پهناوري به وجود آورد و در روزگار ما نيروي مهمي است كه بر يك نيمة جهان نفوذ دارد».(29)
الگوي انقلابآفرينان:
ژيل كوپل در كتاب «پيامبر و فرعون» مينويسد:
«تاريخ، سنت و شرع اسلامي از همان آغاز، دو اصل مشخص و در واقع متناقض يعني تمايل به تلاش و سكوت را در خود پذيرا شدند.
در زندگاني محمد پيامبر اسلام [صلي الله عليه وسلم] دو مرحله وجود دارد. در مرحلهاي كه معروفتر است و بيشتر از آن ياد شده است، محمد [صلي الله عليه وسلم] به عنوان حاكم مدينه، قاضي، فرماندة نظامي و سياستمدار ظاهر ميشود. اما مرحلة اوليهاي نيز پيش از هجرت محمد [صلي الله عليه وسلم] از مكه به مدينه وجود داشت، پيامبر قبل از حاكم شدن، رهبري جنبش در مكه را عهدهدار بود. از آنجا كه اين مخالفت در وهلة اول ذاتاً جنبة مذهبي و اخلاقي داشت، خواه ناخواه يك اقدام سياسي را به خود گرفت. در اين مرحله پيامبر [صلي الله عليه و سلم] به عنوان منتقد و مخالف رژيم در مكه آغاز به كار كرد و موطن خود را به قصد مدينه ترك كرد و در آنجا با تشكيل يك دولت در تبعيد، به مفهوم امروزي، جنگ عليه [بتپرستان] مكه را تا پيروزي و فتح نهايي به راه انداخت.
ظهور آيين جديد خود نوعي پيكارجويي انقلابي با رهبري و نظام كهن به شمار ميرفت و هر دوي اينها، يكي توسط پيامبر و صحابهاش و ديگري توسط اسلام، سرنگون شده و ريشهكن شد. در اين دوره [= قبل از هجرت] نيز مانند دورة بعد، پيامبر و زندگياش نمونه و سرمشق بود».(30)
تقليد از محمد صلي الله عليه وسلم:
پروفسور آنهماري شيمل، اسلامشناس معاصر آلماني، مينويسد:
«همين آرمان تقيلد از محمد است كه مسلمانان را از مراكش گرفته تا اندونزي به اين اندازه يكساني كردار بخشيده است، هر كس به هر جايي كه باشد، ميداند كه هنگام در آمدن به منزلي چگونه رفتار كند، كدام عبارت تعارفآميز را كار برد. در همنشيني از چه بپرهيزد. چگونه غذا بخورد. چگونه سفر كند. كودكان مسلمان قرنهاست كه به اين شيوهها پرورش يافتهاند و تنها در اين اواخر بود كه اين دنياي سنتي بر اثر هجوم فرهنگ تكنولوژيكي امروز از هم فروپاشيد».(31)
و دنكان بلاك مكدونالد ميگويد: «شخصيت حضرت محمد [صلي الله عليه وسلم] پس از گذشت چهارده قرن هنوز منبع سرشاري براي تقويت مسلمانان به شمار ميرود.» (32)
اين آرا و ديدگاههاي برخي از انديشمندان غربي دربارة شخصيت والاي خورشيد نبوت، حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه وسلم بود. اين گفتارها را از آن جهت به دل كاغذ سپرديم، تا هم عرض ارادتي به ساحت گرامي نبي رحمت پيامبر اسلام صلي الله عليه وسلم، آن محبوب دلهاي مؤمنان و حقباوران، داشته باشيم و هم چراغي فراروي شيفتگان غرب بيفروزيم، كه يار در خانه و ما گرد جهان ميگرديم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها
1ـ karen Armstrong .
2ـ Muhammad. A Biography of Propher .
3ـ آرمسترانگ، كارن، زندگينامة پيامبر اسلام صلي الله عليه وسلم؛ ترجمة كيانوش حشمتي، تهران: حكمت، 1383، ص 63.
4ـ سايكس، سرپرسي؛ تاريخ ايران؛ ترجمة سيد محمدتقي فخر داعي گيلاني، چاپ ششم، تهران: دنياي كتاب، 1377، ج1، ص726.
5ـ John Daven Port .
6ـ ديون پورت، جان؛ عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، ترجمة سيد غلامرضا سعيدي، قم و تهران، دارالتبليغ اسلامي، [بي تا] ، ص: 13 –15.
7ـ Thomas Carlyle .
8 ـ Hero and Heroworship .
9ـ سعيدي، سيد غلامرضا، داستانهايي از زندگي پيامبر ما، چاپ سوم، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1373، ص153.
10ـ Tolstoi .
11ـ همان، ص21 .
12ـ Francois-Marie Arout Voltaire.
13ـ Oeuvres Completes vol . 24 p. 555..
14ـ ثواقب، جهانبخش؛ نگرشي بر رويارويي غرب با اسلام؛ قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1379، ص350.
15ـ Sir. William Muir .
16ـ ابراهيم حسن، حسن؛ تاريخ سياسي اسلام، ترجمة ابوالقاسم پاينده، چاپ پنجم،[بي تا] جاويدان،1362،ج1،ص221.
17ـ Goustawe Lebon .
18ـ ثواقب، جهانبخش، نگرشي بر رويارويي غرب با اسلام، ص 356.
19ـ Gheorghiu Constantin Yirgil.
20ـ گيورگيو، كونستان ـ ويرژيل؛ محمد پيغمبري كه از نو بايد شناخت؛ ترجمة ذبيحالله منصوري؛ چاپ دوازدهم، [بي جا] مجله خواندنيها، [بي تا]، ص:160-163.
21ـ Shaw Georg Bernard.
22ـ بايرناس، جان، تاريخ جامع اديان؛ ترجمة: علياصغر حكمت؛ تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، [بي تا] ، ص 496.
23ـ ديون پورت، جان؛ عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، ص 75- 77.
24ـ Edward Gibon.
25ـ ديون پورت، جان؛ عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، ص 16-17.
26ـ سعيدي، سيد غلامرضا، داستانهايي از زندگي پيامبر ما، ص 155- 156.
27ـ Gibb. Hamilton. Alexander Rosskeen Sir.
28ـ هملتين گيب، اسلام، بررسي تاريخي؛ ترجمة منوچهراميري، چاپ دوم، تهران: نشر علمي و فرهنگي، 1380 ، ص24.
29ـ نيكبين، نصرالله؛ اسلام از ديدگاه دانشمندان غرب؛ سيمان دورود؛ [بي تا]، ص38 .
30ـ كوپل، ژيل؛ پيامبر و فرعون؛ ترجمة حميد احمدي ، تهران: كيهان، 1366، صص 8-9.
31ـ شيمل، آنه ماري، محمد رسول خدا، ص97.
32ـ عقاد، عباس محمود؛ اسلام در قرن بيستم، مترجم: حميدرضا آژير، مشهد،آستان قدس رضوي، 1369،
"برگرفته از فصلنامه دينی , علمی, فرهنگی, اجتماعی،ندای اسلام ، زیر نظردارعلوم زاهدان".