|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>خواجه نظام الملک طوسی
شماره مقاله : 117 تعداد مشاهده : 413 تاریخ افزودن مقاله : 13/5/1388
|
عادل حیدری adelhsir@yahoo.com
گذری بر زندگی خواجه نظام الملک طوسی خواجهنظام الملك طوسي در سال 480 هجري در شهر طوس خراسان ديده به جهان گشود. پدرش علي ابن اسحاق بردهقاني اشتغال داشته و از ياران محمود سبكتكين به شمار ميآمد خواجهنظام الملك نيز در كودكي به همراه پدر به دهقاني پرداخت و همان زمان در نزد وي قرآن را ختم نمود و پس از آن پدرش وي را به كسب علم و دانش و تفقه در مذهب شافعي و استماع حديث و آموختن لغت و نحو واداشت. وي داراي همتي والا بود خواجه در سنين نوجواني به خدمت ابو علي ابن شاذان وزير آلب ارسلان در آمد و به عنوان كاتب به نزد وي خدمت ميكرد. ابن شاذان به هنگام وفاتش وي را وصيت نمود كه به خدمت سلطان آلب ارسلان در آيد و او نيز چنين كرد آلب ارسلان خواجه را به عنوان وزير خويش برگزيد، و او را پدري دلسوز و مهربان ميپنداشت و هيچ امري را بدون مشورت وي انجام نميداد و خلاف امر وي را نميپسنديد پس از اينكه آلب ارسلان لحظات آخر عمرش را سپري مينمود فرزندش ملكشاه را وصيت نمود كه در اداره امور حكومتي از راي خواجه عدول نكند و او را پدري دلسوز و مهربان مشفق بداند و ملكشاه نيز پذيرفت و او را در سمت وزارت ابقاء نمود خواجهنظام الملك در عهد وزارت خود خدمات فرهنگي بسيار عظيمي را انجام داد كه بدون ترديد ميتوان گفت كه در طول تاريخ سابقه نداشته است. وي علاوه بر رتق و فتق امور مملكتي و حل مشكلات عديده اجتماعي و اخلاقي و ساير مسائل مملكتي دست به ايجاد و تأسيس مدارس زد كه در تاريخ به نام وي و به مدارس نظاميه مشهورند. همان مدارس هستند كه سرمشق دانشگاهها شدند و مهمترين آنها عبارتند از نظاميههاي بغداد، موصل، نيشابور، بلخ ، هرات، مرو، آمل، گرگان، بصره، شيراز و اصفهان.
نهضتي كه نظام الملك با ساختن نظاميههاي متعدد بوجود آورد به زودي و با سرعت شگفت آوري از طرف تمامي بلاد ايران و بسياري ديگر از بلاد كشورهاي اسلامي دنبال شد بطوري كه در قرنهاي پنجم و ششم هجري هيچ شهري نبود كه در آن مدارس متعدد وجود نداشت باشد. در اين مدارس درسهايي چون فقه ، حديث، تفسير، علوم ادبي، رياضيات، طب و حكمت تدريس ميشد و همچنين كليه مدارس داراي كتابخانههايي معتبر بودند و در اين مدارس هر دانشجويي حجره خاص خود داشت و مقرري ماهيانه ميگرفتند و خوراك و خوابگاه نيز بر عهده دانشگاه بود. خواجهنظام الملك نظاميه نيشابور را براي امام الحرمين ابو المعالي جويني ساخت كه امام الحرمين به مدت 20 سال در آنجا به تدريس اشتغال داشت و شاگرداني همچون امام غزالي را تربيت نمود واز بزرگترين دانشگاههايي كه خواجه تأسيس كرد نظاميه بغداد بود كه در آن زمان بيش از 6000 دانشجو داشت و در طول تاريخ اساتيد برجستهاي همچون امام محمد غزالي، سعدي شيرازي، ابواسحاق شيرازي و غيره در آن به امر تدريس اشتغال داشتند . و علاوه بر ساختن دانشگاه ، خواجه خدمات فراوان ديگري همچون آب انبار، گرمابه، بازار، بيمارستانها را به جهانيان عرضه كرد و قرن پنجم را مبدل به شكوفاترين قرون فرهنگي اسلام ساخت.
خصوصيات اخلاقي خواجه
وي شخصيتي بسيار دلسوز و مهربان و رئوف القلب بود و به اجراي عدالت در ميان مردم بسيار مشتاق بود ابن كثير در البداية و النهاية نقل ميكند كه زني ضعيف و درمانده از خواجه ياري طلبيد و خواجه نيز لب به سخن با او را گشود و در كنارش ايستاد تا به مشكلش رسيدگي كند و آن زن نيز مشكلات خود را به خواجه بازگو ميكرد پاسبانان خواجه خواستند زن را از كنار خواجه دور نمايند اما خواجه خطاب به آنان فرمود: «شما براي خدمت به چنين انسانهاي ضعيف و درماندهاي انتخاب شدهايد وگر نه پادشاهان و امراء نيازي به خدمت شما ندارند.» مجلس خواجه نظام الملك مملو از علماء و دانشمندان و فقها بود تا جايي كه بسياري بر وي خرده ميگرفتند كه همنشيني با علما تو را از مسايل سياسي باز داشته است اما خواجه ميفرمود: «آنها زيبايي دنيا و آخرت ميباشند و اگر آنها را بر سرم قرار دهم باز هم آنها بزرگتر از آنند.» وي انساني بسيار متواضع و فروتن بود ابن الجوزي در المنتظم ميگويد: هرگاه ابوالقاسم قشيري و امام الحرمين جويني بر خواجه نظام الملك وارد ميشدند در مقابل آنها بر ميخواست و آنها را در كنار خود مينشاند و خود بر جايش مينشست و هنگامي كه ابوعلي فارمزي بر او وارد ميشد در مقابل وي برميخواست و او را به جايگاه خود مينشاند و خود روبروي او زانو ميزد امام الحرمين توسط پاسپان خواجه گلايه خود را از اين موضوع به سمع وي رساند امام در جواب فرمود: «ابوالمعالي جويني و ابوالقاسم قشيري و امثال آنها زماني كه بر من وارد ميشوند بسيارمرا تمجيد ميكنند و مرا از منزلتي كه در آن هستم بالاتر ميبرند و سخن آنان سبب ايجاد كبر در درون من ميشود هرگاه فارمزي به نزد من ميآيد عيوب و ظلمهاي مرا يادآور ميشود كه سبب ميشود اعمال خود را اصلاح نمايم» ابن أثير در الكامل در مورد تواضع خواجه ميگويد: ( شبي خواجه نظام الملك در كنار برادرش غذا ميل مينمود و در سوي ديگر برادرش امير خراسان و در كنار امير خراسان مرد فقيري بود كه دستش قطع شده بود. نظام الملك متوجه شد كه امير خراسان خود را از نزد فقير كنار ميكشيد و از خوردن غذا به همراه او خودداري ميكند لهذا امير خراسان را بر جاي خود نشاند و خود به كنار انسان فقير بيدست رفت و همراه او به خوردن غذا مشغول شد.)
خواجه نظام الملك داراي ويژگيهاي خوب زيادي بود. هر گاه صداي اذان را ميشنيد از هر كاري دست برميداشت و بر اوقات نماز مواظبت مينمود و همواره روزهاي دوشنبه و پنجشنبه را روزه ميگرفت و بسيار صدقه ميبخشيد و انساني بردبار ، شكيبا و باوقار بود.
امام ذهبي در سير اعلام النبلاء ميگويد: «خواجه نظام الملك از كساني بود كه خير و تقواي فراواني در آنها ديده ميشد و گرايش خاص به انسانهاي صالح داشت و از پند و اندرزهايشان متأثر ميگشت و اگر كسي عيوب وي را برايش بازگو ميكرد از آن شخص قدرداني مينمود و وي را گرامي ميداشت و گريه ميكرد و اشك از چشمانش سرازير ميشد و هيچگاه بدون وضوء در مجلس نمينشست و گاهي نبود كه وضو بگيرد مگر اينكه با آن وضو نماز سنت ميخواند و هر گاه مؤذن از اذان گفتن غافل ميگشت او را يادآور ميشد».
ابن عقيل ميگويد: ( در اوائل عُمرمان انسانهاي زاهد و عالمي را ديديم كه از زندگي با آنها احساس خوشبختي ميكرديم اما زندگي نظام الملك و جود و كرم و سخاوت و حشمت وي و تلاشهايش در جهت زنده نمودن معالم دين همگان را به شگفتي واداشت ايشان مدارس زيادي را تأسيس نمود و حرمين شريفين را آباد كرد. عصر خواجه، عصر كتاب بود و بازارهاي علم و دانش همواره انسانهاي فراواني را به سوي خود جلب ميكردند.)
خواجه نظام الملك احترام ويژهاي به محدثين قائل بود وي خدمات فراواني را نسبت به آنها انجام داد و ميفرمود: «گرچه من سزاوار روايت حديث پيامبر نيستم اما دوست دارم خود را در قطار محدثين ببينم». ابن اثير در الكامل مينويسد: «نظام الملك همواره ميگفت دوست داشتم روستائي مخصوص خود داشته باشم و مسجدي در آن روستا كه هميشه در آن به عبادت خداوند مشغول باشم اما اكنون دوست دارم كه غذاي روزانهاي داشته باشم و مسجدي كه در آن به عبادت خداوند بپردازم» خواجه نظام الملك ميگويد: شبي ابليس را در خواب مشاهده نمودم خطاب به او گفتم واي بر تو خداوند تو را آفريد و صراحتاً و با خطاب مستقيم و شفاهي از تو خواست كه بر وي سجده كني اما تو إبا ورزيدي اما من كه به صورت غير مستقيم مخاطب قرار گرفتهام در شبانهروز بارها به درگاه وي سجده ميكنم و اين بيت را خواند
من لم يكن للوصال أهلاً فـكل إحـسانـه ذنـوب
جايگاه خواجه نظام در نزد سلطان ملكشاه و مردم براي بعضيها ناخوشايند بود و كساني نبودند جز باطنيان كه معتقد بودند مفاهيم ديني علاوه بر معاني ظاهري داراي معاني باطني ميباشد و هر كس كه به معاني باطني معتقد نباشد در غل و زنجير شرع اسير گشته است اين گروه با مفاهيم شرع بازي ميكردند و سبب ايجاد اضطراب فكري در ميان مسلمين ميشدند .باطنيان با حمله به شهرهاي مختلف ايران جوي هاي فراواني از خون روان ساختند در اصفهان هزارها نفر توسط باطنيان جان خود را از دست دادند كه خواجه نظام الملك به مبارزه با باطنيان پرداخت و نقشه هاي شوم آنان را برملا ساخت و سلطان ملكشاه را در حمله بر عليه آنان ياري نمود خواجه فرماندههان نظامي خود را شخصاً انتخاب كرده و روانه جنگ مينمود كه از زمرهي فرمانده هان وي آق سنقر جد نورالدين محمود بود. باطنيان كه از مبارزه با خواجه ناتوان شده بودند تصميم گرفتند از طريق ديگري وي را از راه بردارند روز پنجشنبه موافق با دهم رمضان سال 485 هجري قمري خواجه به نزديكي نهاوند رسيدند در آنجا سلطان و خواجه و همراهان جهت افطار اطراق نمودند و به محض اطراق فقهاء و علماء و دانشمندان گرداگرد وي حلقه زدند و نيازمندان براي رفع نيازهايشان به خدمت وي آمدند خواجه نظام الملك در آنجا در جمع فقها و دانشمندان ارزش و اهميت نهاوند را كه صحابه در عهد حضرت عمر در اين سرزمين جنگيده بودند را بيان ميكرد و فرمود: خوشا به سعادت كسي كه به آنها ملحق شود. زماني كه خواجه از افطار فارغ شد شخص باطني در لباس صوفي خود را به خواجه نزديك نمود و خود را محتاج و نيازمند معرفي كرد خواجه نظام الملك هم از روي مردم دوستي و دلسوزياش باب سخن با وي را گشود كه ناگهان دستان پليدي از آستين باطنيان سر بر آورد و با خنجري قلب شير مرد تاريخ اسلام را دريد اما پس از فرار پاي قاتل با طناب خيمهاي گير كرد و به زمين افتاد و او را دستگير كردند اما خواجه فرمود قاتل مرا رها كنيد زيرا من او را بخشيدم. سلطان ملكشاه پس از شنيدن خبر بر بالين خواجه حاضر گشت... خواجه به ذكر و ياد خداوند مشغول بود و پس از گفتن شهادتين جان به جان آفرين تسليم كرد.
هنگامي كه خبر وفات خواجه منتشر شد، حزن و اندوه سراسر جهان اسلام را فرا گرفت و به گفته ابن عقيل وي مردم را بعد از خود مرده رها كرد زيرا اهل علم و دانش بعد از وفات خواجه نظام الملك هيچ پشتوانهي محكمي نداشتند ابن عطيه در وصف خواجه چنين سروده است:
كان الوزير نظام الملك لؤلؤة يتيمة صاغها الرحمن من شرف
عزّت فلم تعرف الأيام قيمتها فردها غيره مند الي الصدف
جزاه الله عن الإسلام والمسلمين خيرالجزاء
------------------------------- برگرفته از وبلاگ پربار سیریک sirik-islamic.blogfa.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|