آيينهاي شرک و بتپرستي و اعتقاد به خرافات و اوهام، دين و آيين اکثريت مردم عربستان بود. در عين حال، يهوديان و مسيحيان و مجوسيان و صابيان نيز راههايي براي ورود به مناطق مختلف عربستان پيدا کرده بودند.
* يهوديان دست کم طي دو دوره به جزيره العرب هجرت کردند:
دورة اول: يهوديان درگير و دار فتوحات بابليان و آشوريان در فلسطين براي نخستين بار به سرزمين عربستان هجرت کردند. اين هجرت ناشي از فشار فراواني بود که بر يهوديان وارد کرده بودند، و شهر و ديارشان را ويران، و معبدشان را به دست پادشاه بختنصر، به سال 587 پيش از ميلاد،نابود گردانيده بودند، و بسياري از آنان را به اسارت به بابل برده بودند. و از اين رو، گروهي از آنان سرزمين فلسطين را ترک گفتند و به حجاز روي آوردند و در مناطق شمالي آن اقامت گزيدند[1].
دورة دوم: دومين دورة هجرت يهوديان به عربستان، از اشغال فلسطين توسط روميان به فرماندهي تيتوس، به سال 70 ميلادي آغاز ميشود. بر اثر فشار سهمگين روميان بر يهوديان و ويران شدن ونابود شدن معبدشان، چندين قبيله از قبائل يهود به حجاز کوچيدند، و در يثرب و خيبر و تيماء استقرار يافتند، و در آن مناطق، قريهها و قلعهها و برج و باروها ساختند. به اين ترتيب، آيين يهود در ميان عدهاي از اعراب از طريق اين مهاجران انتشار يافت، و در حوادث سياسي پيش از اسلام و همچنين رويدادهاي صدر اسلام، تأثيري بسزا داشت. زماني که اسلام ظهور کرد، قبيلههاي مشهور يهود عبارت بودند از: خيبريان؛ بني النضير؛ بني المصطلق؛ بني قريظه؛ بني قينقاع. سمهودي آورده است که تعداد قبائل يهودي مهاجر در يثرب متجاور از 20 قبيله بوده است [2].
آيين يهوديت در يمن، از سوي تبان اسعد ابوکرب نفوذ کرد. وي به عنوان رزمنده به يثرب رفت، و در آنجا به آيين يهود گردن نهاد، و دو تن از احبار بني قريظه را به يمن آورد. به اين ترتيب، يهوديت دريمن رو به گسترش و رواج نهاد. وقتي پس از وي يوسف ذونواس به حکومت رسيد، بر مسيحيان نجران هجوم برد، و آنان را فراخواند تا به آيين يهوديت گردن نهند. مسحيان نجران از پذيرفتن آيين يهود ابا کردند وذونواس خندقهاي آتش براي آنان فراهم کرد، و آنان را به آتش کشيد، و با مرد و زن و کودکان خردسال و پيران سالخورده يکسان رفتار کرد. گويند: تعداد کشتگان بيست هزار تا چهل هزار بوده است [3]. اين ماجرا در ماه اکتبر سال 523 ميلادي اتفاق افتاده است [4].
خداوند متعال داستان اصحاب الاخدود را در قرآن کريم در سوره بروج آورده است؛ آنجا که ميفرمايد:
﴿قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ * النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ * إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ * وَهُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ﴾[5].
«بر باد اصحاب اخدود. آتش سهمگين و مايهدار. آنگاه که بر سر آن خندقهاي آتش نشسته بودند. و خود بر آنچه با اهل ايمان ميکنند، گواهان بودند.»
* مسيحيان، از طريق اشغال حبشيان و فعاليت بعضي مبلغان مسيحي آيين خود را در بلاد عربنشين رواج دادند. آغاز اشغال يمن توسط حبشيان سال 340 ميلادي بود؛ هرچند اين اشغال آنچنان استمرار نيافت و در فاصله سالهاي 370 تا 378 ميلادي حبشيان از يمن بيرون رانده شدند[6]؛ اما زمينه را براي نشر و گسترش آيين مسيحيت فراهم ساخت و مردم يمن در راستاي گرايش به مسيحيت سخت تشويق شدند. به خصوص، در اثناي ساليان اشغال يمن مردي زاهد پيشه و مستجابالدعوه و صاحب کرامات، به نام فيميون، به نجران آمد، و مردم را به آيين نصرانيت فراخواند. مردم نيز دعوت او را اجابت کردند و آيين مسيحيت را پذيرفتند؛ زيرا نشانههاي فراواني از راستگويي او وحقانيت دين او مشاهده کرده بودند[7].
بار ديگر که در سال 525 ميلادي حبشيان يمن را اشغال کردند، و در واقع، اين اشغال بازتاب کارهاي ذونواس و سوزانيدن مسيحيان در خندقهاي آتش بود، و ابرهه الاشرم به حکومت يمن دست يافت؛ با نشاط بيشتر و با وسعت افزونتر به نشر و گسترش آيين مسيحيت پرداخت، و تا آنجا پيش رفت که در يمن کعبهاي بنا کرد، و خواست زائران عرب را از حج بيتالله بازدارد و به حج گزاردن بسوي کعبة يمن وادار سازد، و خانة خدا را که در مکه است ويران گرداند، که البته خداوند متعال او را به کيفر دنيا و آخرتش رسانيد.
آل غسان و قبائل تغلب و طيي و بعضي قبائل ديگر، بر اثر همجواري با روميان به آيين مسيحيت درآمدند؛ حتي بعضي پادشاهان حيره نيز بر آيين مسيحيت گردن نهادند.
* مجوسيان نيز درميان ساکنان عرب مناطق همجوار ايران نفوذ داشتند، و آيين مجوس در عراق عرب و بحرين- احساء و هَجَر و مناطق مجاور آن در سواحل خليجفارس طرفداراني داشت. عدهاي از رجال يمن نيز در اثناي اشغال يمن از سوي ايرانيان، به آيين مجوس گرويدند.
* صابيان، شاخص دين و مذهبشان پرستش ستارگان است، و اعتقاد به «انواء» در ارتباط با نزول باران، و تأثير ستارگان در زندگاني انسان، و اعتقاد به اينکه ستارگان تدبير جهان آفرينش را به دست دارند. کاوشهاي باستانشناسي و حفاريها در سرزمين عراق و جاهاي ديگر دلالت دارند بر اينکه کلدانيان- قوم حضرت ابراهيم -عليه السلام- بر اين آيين بودهاند. بسياري از مردم شام ومردم يمن نيز در گذشتههاي دور به آيين صابيان پايبند بودهاند. بعدها، با پيدايش و گسترش اديان جديدتر يهوديت ومسيحيت، صابيان پايه و مايه خود را از دست دادند و رونقشان فروکش کرد؛اما، همچنان آثار و بقايايي از پيروان اين آيين، آميخته با مجوسيان يا همجوار مجوسيان، در عراق عرب و در سواحل خليجفارس وجود دارد[8].
از «زندقه» نيز در ميان عرب آثاري وجود داشت، و زنديقاني در ميان آنان پديد آمدند، و راه نفوذ زندقه در ميان عرب از طريق حيره بود؛ چنانکه در ميان قبيله قريش نيز زنديقاني بودند که از طريق بازرگاني با ايرانيان برخورد پيدا کردند و تحتتأثير ارتباط با آنان به زندقه روي آورند.
اوضاع ديني عربستان
زماني که اسلام ظهور کرد، آيينها و ادياني که بازشناختيم، هر يک در ميان قوم عرب جايگاه خود را داشت، از سوي ديگر، اين گرايشهاي ديني دچار اختلاف و در آستانة نابودي بودند.
مشرکان که مدعي بودند بر آيين ابراهيم هستند، از اوامر و نواهي شريعت ابراهيم بدور بودند و فضائل اخلاقي شريعت ابراهيم در ميان آنان رنگ باخته بود، و مردم سخت گناهکار شده بودند، و بر اثر مرور زمان، همان آداب و رسومي که مبتني بر خرافات ديني بود و در ميان بتپرستان از پيش رواج داشت، به سراغ آنان آمده بود، و در زندگاني اجتماعي و سياسي و ديني قوم عرب تأثير بسزايي برجاي نهاده بود.
يهوديت، تبديل به آييني شده بود سراسر رياو تحکم، و پيشوايان يهود خداياني شده بودند در کنار خداي يکتا که به زور در ميان مردم داوري و حکومت ميکردند، و حتي در برابر سخنان زير لبي و خطورات ذهني مردم را محاکمه ميکردند، و تمام هم و غم خودشان را به جمع مال و منال و حفظ جاه و رياست مصروف کرده بودند، هرچند به قيمت تباهي دين و نشر و گسترش الحاد و کفر واهانت به تعاليم الهي تمام شود، که خداوند متعال همگان را به حفظ و رعايت آنها توصيه فرموده و به تقديس آنها واداشته است.
مسيحيت نيز به صورت يک وثنيت دشوار و غيرقابل فهم درآمده بود که ميان خدا و انسان به طرز شگفتي خلط کرده بود. اين آيين، از تأثير حقيقي در قلوب مسيحيان برخوردار نبود؛ زيرا، تعاليم آن از روند زندگاني قوم عرب که به آن عادت کرده بودند و نميتوانستند از آن فاصله بگيرند، دور بود.
ديگر اديان قوم عرب نيز، وضع پيروان آنها همانند اوضاع و احوال مشرکان بود. افکارشان بسيار به مشرکان شبيه و عقايدشان بسيار به مشرکان نزديک بود، و آداب و رسوم ايشان با آداب و رسوم مشرکان تقريباً يکسان بود.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]- قلب جزیرةالعرب، ص 251.
[2]- وفاءالوفا، ج 1، ص 165؛ قلب جزیرةالعرب، ص 251.
[3]- برای تفصیل مطلب، نکـ: سیرةابنهشام، ج 1، ص 20-22، 27، 31، 35؛ تفسیر سوره بروج در کتب تفسیر.
[4]- الیمن عبرالتاریخ، ص 158-159.
[5]- سوره بروج، آیات 4-7.
[6]- الیمن عبرالتاریخ، ص 158-159؛ تاریخ العرب قبل الاسلام، ص 122، 432.
[7]- برای تفصیل مطلب، نک: سیرةابنهشام، ج 1، ص 31-34.
[8]- تاریخ أرض القرآن، ج 2، ص 193-208.
به نقل از: خورشيد نبوّت، ترجمه فارسي «الرحيق المختوم» مؤلف: شيخ صفي الرحمن مبارکفوري، برگردان : دکتر محمدعلي لساني فشارکي