|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>سیره نبوی>غزوه بنی نضیر
شماره مقاله : 1262 تعداد مشاهده : 408 تاریخ افزودن مقاله : 4/11/1388
|
غزوه بنينضير در ماه ربيعالاول سال چهارم هجرت
پيش از اين آورديم که يهوديان در آتش عداوت و دشمني با اسلام و مسلمين ميسوختند؛ امّا اهل پيکار و کارزار نبودند؛ بلکه اهل توطئه و نيرنگ بودند. آشکارا کينهتوزي ميکردند و عداوت خود را ابراز ميداشتند، و حيلههاي گوناگون ساز ميکردند تا به نحوي به مسلمانان آزار برسانند، اما دست به کشت و کشتار نزنند. بخصوص که عهد و پيمانهاي متعدد فيمابين يهوديان و مسلمانان بسته شده بود، و بعد از ماجراي بني قينقاع و قتل کعب ابن اشرف بر خويشتن ترسيده بودند. و درهم خرد شده بودند، و به آرامش و سکوت پناه برده بودند. با وجود اين، پس از ماجراي جنگ احد، گستاختر شدند، و دشمني و نيرنگ خويش را آشکار کردند، و پنهاني با منافقان و مشرکان اهل مکه رابطه برقرار کردند، و به نفع آنان، بر ضد مسلمانان وارد عمل شدند [1].
پيامبر بزرگ اسلام، شکيبايي ورزيدند؛ گستاخي و جسارت يهوديان نيز پس از دو ماجراي رجيع و بئرمعونه افزايش يافت، و کارشان به جايي رسيد که براي سر به نيست کردن پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- دست به توطئه زدند.
داستان از اين قرار بود که آن حضرت به اتفاق چندتن از يارانشان به سوي يهوديان عزيمت فرمودند، و با آنان صحبت کردند که به موجب مواد معاهدة فيمابين براي پرداخت خونبهاي آن دو مرد کلابي که عمروبن امية ضمري به قتل رسانيده بود، با ايشان همياري کنند. گفتند: چنين کنيم اي اباالقاسم! اينجا بنشينيد تا کار شما را راه بياندازيم!! رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- کنار ديوار يکي از خانههاي آنان نشستند، و منتظر بودند که يهوديان به قولشان عمل کنند؛ ابوبکر و عمر و علي و گروهي ديگر از صحابه نيز در کنار آن حضرت بودند.
يهوديان با يکديگر خلوت کردند. شيطان نيز آن پندارهاي شيطاني جبلّي ايشان را برايشان آرايش داد، و دست به دست هم دادند تا پيامبر گرامي اسلام را به قتل برسانند. گفتند: کداميک از شما حاضر است اين سنگ آسيا را بر روي دست گيرد، و از بام خانه بالا رود، و آن را بر سر وي بيافکند، و سر او را متلاشي سازد؟!
اشقي الاشقياي آنان، عمروبن حجاش گفت: من! سلام بن مشکم گفت: نکنيد! بخدا از اين قصد شما آگاهش خواهند ساخت، و اين نقض عهد و پيماني است که ميان ما و او بسته شده است! اما، آنان بر اجراي نقشة خويش عزم جزم کرده بودند.
جبرئيل امين از سوي ربالعالمين بر رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- نازل شد و ايشان را از قصد يهوديان آگاه گردانيد؛ آن حضرت شتابان از جاي برخاستند و به مدينه روي آوردند. وقتي اصحاب آن حضرت به ايشان پيوستند، گفتند: چنان از جاي برخاستند و به راه افتاديد که ما متوجه نشديم! پيامبر اکرم -صلى الله عليه وسلم- ماجراي سوءقصد يهوديان را براي ايشان باز گفتند.
رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- بيدرنگ محمدبن مسلمه را به سوي بنينضير اعزام کردند تا به آنان بگويد: از مدينه خارج شويد، و از اين پس ديگر نبايد احدي از شما با من در اين شهر سکونت کند! به شما ده روز مهلت ميدهم؛ پس از اين مدت هرکه جاي مانده باشد گردنش را ميزنم! يهوديان نيز، چارهاي جز خروج از مدينه نيافتند، و چند روزي به آماده شدن براي کوچيدن از مدينه پرداختند. اما، سرکردة منافقان عبدالله بن ابي نزد آنان فرستاد که برجاي بمانيد و سرسختي کنيد، و از خانه و کاشانه خويش بيرون نشويد؛ من دو هزار جنگجو تحت فرمان دارم که با شما در قلعههايتان تحصّن خواهند کرد، و با نثار جانشان از شما دفاع خواهند کرد! «لَئن اُخرِجتُم لنخرجن معکم و لانطيع فيکم احدا ابداً و ان قوتلتم لننصرنکم»[2] اگر شما را اخراج کردند، ما نيز همراه شما خارج خواهيم شد، و از احدي در ارتباط با شما فرمان نخواهيم برد؛ و اگر با شما کارزار کردند، شما را ياري خواهيم کرد! بني قريظه نيز به همراهي همپيمانان شما از غطفان از شما پشتيباني خواهند کرد؟!
يهوديان بار ديگر اعتماد به نفس پيدا کردند، و رأيشان بر اين قرار گرفت که با پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- از در مخالفت درآيند، و رئيس يهوديان حيي بن اخطب به اين سخنان سرکردة منافقان دل بست، و براي رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- پيام فرستاد که: ما از سرزمين خودمان خارج نميشويم؛ تو نيز هرچه خواهي کن!
بيترديد، مسلمانان در موقعيتي سخت دشوار قرار گرفتند؛ زيرا، درگيري با همة اين دشمنان در چنين بُرهة پرمخاطرة تاريخ مسلمين، بدور از پيامدهاي ناخوشايند نبود. مسلمانان درنده خويي اعراب را در برابر خودشان به چشم ميديدند، و قتل عام فاجعهآميز هيأتهاي اعزامي خودشان را مشاهده ميکردند؛ از آن سوي، يهوديان بنينضير آنچنان توانمند بودند که احتمال تسليم شدن آنان را بسيار بعيد جلوه ميداد، و فرض کارزار با آنان را توأم با مشقتها و گرفتاريهاي بيشمار نشان ميداد. در عين حال، شر ايط و اوضاع پس از ماجراي بئرمعونه و پيش از آن، بر حساسيت مسلمانان نسبت به جنايتهاي يهوديان و اعراب مبني بر ترور و نيرنگ که افراد و گروههاي مسلمانان را قرباني ميکرد، افزون شده بود، و سخت بر مرتکبين آن جنايات خشم گرفته بودند، و به همين جهت، و به دنبال توطئة يهوديان براي ترور شخص پيامبر، تصميم گرفتند که با بنينضير کارزار کنند؛ هر چه باداباد!
وقتي پيام پاسخ حيي بن اَخطَب به رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- رسيد، تکبير گفتند؛ اصحاب ايشان نيز تکبير گفتند؛ آنگاه، براي درگير شدن با آن جماعت قيام کردند، و ابن امّمکتوم را در مدينه کارگزار خويش گردانيدند، و آهنگ يهوديان کردند. علمدار آن حضرت در اين غزوه عليبن ابيطالب بود. همينکه به نزديکي محل سکونت بنينضير رسيدند، آنان را در محاصرة خود درآوردند.
يهوديان بنينضير به قلعههايشان پناه بردند، و از فراز بام قلعههايشان به تيراندازي و سنگپراني پرداختند. نخلستانها و باغستانهايشان نيز در اين ارتباط به آنان کمک ميکردند. پيامبر اکرم -صلى الله عليه وسلم- دستور فرمودند که آن نخلستانها و باغستانها را از دم کف برکنند و بسوزانند. در اينباره حَسّان ميگويد:
حريقٌ بِالبويرة مُستَطير
وَهانَ علي سراة بني لؤي
«و بر اشراف بنيلؤي بن غالب آسان آمد که آتشي فراگير بر نخلستانهاي بنينضير (بُوَيرَه) زنند!»
در همين ارتباط، خداوند متعال اين آية شريفه را نازل فرمود:
﴿مَا قَطَعْتُم مِّن لِّينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَى أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ﴾[3].
«هر آن درخت خرمايي را که قطع کنيد يا بر ريشهاش ايستاده واگذارند، همه به اذن خداوند است»
از سوي ديگر، بنيقريظه از آنان کنارهگيري کردند؛ عبدالله اُبّي و همپيمانان غطفاني بنينضير نيز به آنان خيانت کردند، و درجهت پشتيباني از آنان هيچ قدمي برنداشتند تا خيري به ايشان برسانند، يا شرّي را از ايشان بگردانند؛ از اين رو، خداوند سبحانه و تعالي داستان اينان را ضربالمثل قرار داد و فرمود:
﴿كَمَثَلِ الشَّيْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِّنك﴾[4].
«همانند شيطان آن هنگام که به انسان گفت: کافر شو! همينکه کافر شد، گفت: من از تو بيزارم!»
محاصره چندان به طول نيانجاميد؛ تنها شش شبانهروز، بعضي هم گفتهاند: پانزده شبانهروز. خداوند در دلهاي آنان ترس و وحشت افکند. خودشان را باختند، و براي تسليم در برابر رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- آماده شدند و اسلحه بر زمين نهادند، و براي رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- پيام فرستادند: ما از مدينه خارج ميشويم! پيامبر اکرم -صلى الله عليه وسلم- پذيرفتند، مشروط بر اينکه خود و فرزندانشان همگي از مدينه خارج شوند، و به آنان اجازه دادند که به اندازة بار اشترانشان به استثناي اسلحه هر کالا و اثاثيهاي که ميخواهند با خود ببرند.
يهوديان نيز شروط آن حضرت را پذيرفتند. با دست خودشان به ويران کردن خانههايشان پرداختند تا بتوانند درها و پنجرههايشان را بار شتر کنند و ببرند. حتي بعضي از آنان تيرکها و الوار پوشش سقفهاي خانههايشان را با خود بردند. زنان و کودکانشان را هم بر شتران سوار کردند، و با ششصد شتر به راه افتادند. اکثريت يهوديان کوچ کردند. بزرگانشان نيز همچون حيي بن اخطب و سلام بن ابيالحقيق به قلعة خيبر پناهنده شدند. بعضي ديگر از آنان نيز به سوي شام رهسپار شدند. تنها دو تن از يهوديان بنينضير، يامين بنعمرو، و ابوسعدبن وهب اسلام آوردند؛ پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- نيز اموال آن دو را مصون و محفوظ اعلام کردند.
رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- اسلحة بنينضير را از آنان باز گرفتند، و بر اراضي و اموال و امکاناتشان تسلط يافتند، و جمعاً پنجاه زره و پنجاه کلاه خود، و سيصد و چهل شمشير غنيمت گرفتند.
اين اموال بنينضير و اراضي و امکاناتشان همه از خالصهجات رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- محسوب ميگرديد، و آن حضرت اختيار تامّ در جهت تصرف در آنها را داشتند. آن حضرت خُمس اين اموال را خارج نکردند؛ زيرا، اينها «فَيء» بود، و خداوند به آن حضرت بخشيده بود، و مسلمانان براي به دست آوردن آنها اسبي نتاخته بودند و رکاب نزده بودند. پيامبر اکرم -صلى الله عليه وسلم- نيز اين اموال را به ويژه ميان «مهاجرن اولين» تقسيم کردند، تنها استثنائاً به ابودجانه و سهلبن حنيف از انصار، به خاطر فقر آنان سهمي عطا فرمودند. حضرت رسولاکرم -صلى الله عليه وسلم- از اين اموال، مخارج سالانة اهل و عيال خودشان را برميداشتند، و مابقي را براي تهيه و تدارک اسلحه و جنگافزار براي آمادگي رزمي در راه خدا اختصاص ميدادند.
غزوة بنينضير در ماه ربيعالاول سال چهارم هجرت مطابق با اوگوست 625 ميلادي روي داد. خداوند تمامي سورة حشر را در ارتباط با اين غزوه نازل فرمود. از اين سوره چگونگي آواره ساختن يهوديان؛ رسوا شدن افکار و انديشههاي منافقان؛ و احکام ويژة فَيء؛ توضيح داده شد. و جواز بريدن درختان و سوزانيدن مزارع و باغستانها و ديگر امکانات در زمين دشمن به موجب مصلحتهاي جنگي بيان شد، و تأکيد شد بر اينکه اين امور از مقولة فساد فيالارض نخواهند بود. همچنين، خداوند دراين سوره مسلمانان را به التزام تقوا و آمادگي براي آخرت سفارش فرمود، و سوره را سرانجام با ستايش خويش و بيان اسماء و صفات خود به پايان برد. از اين رو، ابنعبّاس دربارة سوره حشر ميگفت: بگوييد: سورة [بني] نضير! [5]
اين بود خلاصة روايت ابن اسحاق و عموم سيرهنويسان از اين غزوه؛ امّا، ابوداود و عبدالرزاق و بعضي ديگر از محدّثان سبب ديگري را براي اين غزوه يادآور شدهاند. آنان ميگويند: پس از ماجراي جنگ بدر، کفّار قريش به يهوديان نوشتند: شما اهل برج و بارو و دژ و قلعه هستيد! شما با اين رفيق ما کارزار ميکنيد يا اينکه ما چنين و چنان خواهيم کرد، و هيچ چيز مانع دسترسي ما به خلخال پاي زنانتان نخواهد بود! وقتي نامة قريشيان به يهوديان رسيد، بنينضير در نيرنگ زدن به رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- و مسلمين يک سخن شدند، و براي رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- پيام فرستاندند: به اتفاق سي تن از يارانتان به سوي ما بياييد؛ ما نيز با سي تن از دانشمندانمان ميآييم، تا در فلان مکان با هم ملاقات کنيم. اين دانشمندان ميان ما و شما حَکَم باشند؛ سخنان شما را بشنوند؛ اگر تصديقتان کردند و به شما ايمان آوردند، همة ما ايمان ميآوريم! نبياکرم -صلى الله عليه وسلم- به اتفاق سي تن از اصحابشان به راه افتادند؛ سي تن از حبار يهود نيز به سوي ايشان آمدند تا به مکان مرتفعي رسيدند. يهوديان با يکديگر گفتند: چگونه ميتوانيد به او دسترسي پيدا کنيد در حالي که سي مرد از ياران وي با او هستند که تمامي آنان عاشق آناند که پيشمرگ او بشوند؟! نزد پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- فرستادند که: چگونه ميتوانيم سخن يکديگر را بفهميم در حالي که شصت نفريم؟! شما با سه تن از يارانتان بياييد، سه تن از علماي ما نيز به نزد شما بيايند، و سخنان شما را بشنوند؛ اگر به شما ايمان آوردند، همگي ما ايمان خواهيم آورد و شما را تصديق خواهيم کرد! پيامبر اکرم -صلى الله عليه وسلم- با سه تن از يارانشان عازم شدند. يهوديان نيز با خود خنجر برداشته بودند، و قصد آن داشتند که خون آن حضرت را بريزند. زني خيرخواه از بنينضير براي طايفة برادرش که مردي مسلمان از انصار بود پيام فرستاد و او را از سوء قصد بنينضير مبني بر نيرنگ زدن به رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- باخبر ساخت. برادرش شتابان به نزد رسولاکرم -صلى الله عليه وسلم- آمد، و محرمانه ماجرا را به آن حضرت خبر داد. هنوز پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- به نزد يهوديان نرسيده بودند؛ از همانجا بازگشتند. فرداي آن روز، رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- با گردانهاي رزمي آماده بر سر آنان تاختند و آنان را به محاصرة خويش درآوردند، و خطاب به آنان گفتند:
(إنکم لا تأمنون عندي إلا بعهد تعاهدوني عليه).
«من ديگر شما را امين نميدانم، مگر آنکه عهد و پيمان جديدي با من ببنديد!»
يهوديان از بستن پيمان جديد خودداري کردند. رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- سرتاسر آن روز را به اتفاق مسلمانان با آنان پيکار کردند. آنگاه، بامداد فردا با رزمندگان سواره و پيادة خويش بر سر بنيقريظه تاختند، و بنينضير را رها کردند. بنيقريظه را نيز به بستن پيمان فراخواندند؛ آنان با آن حضرت عهد بستند، و رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- از نزد آنان بازگشتند و با همان رزمندگان که به همراه داشتند بر سر بنينضير تاختند، و به پيکار با آنان پرداختند تا تسليم شدند و حاضر شدند که جلاي وطن کنند، مشروط بر اينکه به اندازة بار اشتران خويش به استثناي اسلحه هر کالا و اثاثيهاي که ميخواهند با خود ببرند. بنينضير آماده کوچيدن شدند، و کالاها و درهاي خانهها و تير و تختههايشان را بر شتران بار زدند. خانههايشان را با دست خودشان ويران ميساختند، و هرچه ميتوانستند تير و تختههايش را با خود حمل ميکردند. اين جلاي وطن يهوديان آغاز کوچيدن مردم به سوي شام بود [6].
--------------------------------------------------------------------------------
[1]- اين مطلب از روايت ابوداود در باب داستان بني نضير، ج 3، ص 116-117 (عون المعبود، شرح سنن ابي داود) برميآيد.
[2]- مضمون آيه 11 سوره حشر.
[3]- سوره حشر، آيه 5.
[4]- سوره حشر، آيه 16.
[5]- سيرةابنهشام، ج 2، ص 190-192؛ زادالمعاد، ج 2، ص 71، 110؛ صحيح البخاري، ج 2، ص 574-575.
[6]- مصنّف عبدالرزاق، ج 5، ص 358-360، ح 9733؛ سنن ابي داود، کتاب الخراج والفيء والامارة، «باب في خبرالنضير»، ج 2، ص 154.
به نقل از: خورشيد نبوّت، ترجمه فارسي «الرحيق المختوم»، مؤلف: شيخ صفي الرحمن مبارکفوري، برگردان : دکتر محمدعلي لساني فشارکي
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|