|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
فقه>مفاهیم و اصطلاحات فقهی>وقف
شماره مقاله : 130 تعداد مشاهده : 355 تاریخ افزودن مقاله : 13/5/1388
|
كلمه وقف درلغت بمعني حبس است و درشرع حبس سرمايه واصل چيزي استكه خود آن محفوظ باشد ومحصول و ثمره آن در راه خدا بمصرف برسد.
انواع وقف
وقف گاهي بر فرزندان و نوهها و اقارب و خويشاوندان و بعد ازآنها فقيران ميباشدكه آن را وقف خانوادگي و ذريتي و وقف خاص مينامند. وگاهي وقف . براي انواع خيرات است و مستقيماً براي خيرات وقف ميشودكه آن را وقف خيري يا وقف عام ميگويند.
مشروعيت وقف
خداوند وقف را يك عمل شرعي دانسته ومردم را بدان خوانده وآن را وسيله تقرب بخود قرار داده است و براي آن مزد و ثواب قايل شده است.
مردمان جاهلي از وقف اطلاع نداشتند و آن را نميشناختند و پيامبر صلي الله عليه و سلم خود آن را استنباط كرده و مردم را بوقف در راه خدا خوانده و مردم را بدان تشويق كرده است، تا وسيلهاي باشد براي دستگيري و احسان و نيكي نسبت بفقيران و بينوايان و مهر و شفقتي باشد نسبت به نيازمندان.
بروايت ابوهريره پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" إذا مات الانسان انقطع عمله إلا من ثلاثة أشياء: صدقة جارية أو علم ينتفع به أو ولد صالح يدعو له [هرگاهكسي مرد رابطه او با عملش قطع ميگردد و اعمال او پايان ميپذيرد مگر سه عمل وي كه پس از مرگ نيز همچنان ادامه دارد و ثوابش به وي ميرسد: صدقه جاريه عملي كه همواره سود و خيرآن جاري است -مانند مسجد و راه و چاه آب و مدرسه و موسسه خيريه و اعمالي از اين قبيل كه وقف ميشود -و علم و دانشي كه مردم ازآن سودميبرندكه ثواب آن هميشه ادامه دارد. و فرزند شايسته و صالحيكه همواره او را بياد دارد و با دعاي خير و اعمال خير از او ياد ميكند]".
بديهي است مقصود از صدقه جاري مالي استكه وقف ميگردد كه همواره چون اصل آن محفوظ است، ثواب و پاداش آن ادامه دارد، و بصاحبش ميرسد. مراد از اين حديث اينست كه ثواب اعمال ميت قطع ميگردد و ديگر پس از مرگ وي تجديد نميشود، مگراين سه چيز كه از عمل و كسب وي است و بعد ازاو نيز ادامه دارد و پاداش آنها به وي ميرسد.
بروايت ابن ماجه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:
" إن مما يلحق المؤمن من عمله وحسناته بعد موته: علما نشره أو ولدا صالحا تركه أو مصحفا ورثه أو مسجدا بناه أو بيتا لابن السبيل بناه أو نهرا أجراه أو صدقة أخرجها من ماله في صحته وحياته تلحقه من بعد موته [ازجمله اعمال خيري كه پس ازمرگ انسان همچنان ادامه دارد و ثوابش بوي ميرسد و قطع نميشود اعمال زير است: دانشيكه او سبب انتشارش شده است، با فرزند شايسته و صالحي كه از خود بجاي ميگذارد يا قرآني كه ازخود بارث مينهد يا مسجديكه ساخته است يا خانهاي و كاروانسرائي كه براي راهگذران ساخته است يا جوي آبي يا چاه آبي كه اجراكرده و احداث نموده است يا صدقه جاريه و وقفيكه در حال صحت و حيات خود وقف كرده و بعد از مرگش نيز ثوابش همچنان بوي ميرسد]". و از خصال و اعمال ديگري نيزسخن رفته استكه مجموعاً ده تا هستندكه شاعري آنها را چنين ذكر كرده است:
" إذا مات ابن آدم ليس يجري عليه من فعال غير عشر
علوم بثها ودعاء نجل وغرس النخل والصدقات تجري
وراثة مصحف ورباط ثغر وحفر البئر أو إجراء نهر
وبيت للغريب بناه يأوي إليه أو بناء محل ذكر
[هرگاه فرزند آدم مرد افعال او گسسته ميشود و ثوابش قطع ميگردد و ديگر ادامه ندارد مگرده عمل ويكه همچنان پس ازاو نيزادامه دارند:
دانشهائي كه او نشر و گسترش داده و دعاي خير فرزند صالح وكاشتن درخت خرما و درختان مثمر و موقوفاتي كه ايجاد ميكند و قرآني كه بارث ميگذارد و ماندن در مرز كفر جهت جهاد با دشمنان اسلام و كندن و ايجاد چاه آب يا روان ساختن جوي و نهر آب و مسافرخانهاي براي غريبان يا كاروانسرائيكه غريبان را پناه ميدهد يا بنائيكه محل ذكر است و نام وي را جاودان ميسازد]".
پيامبر صلي الله عليه و سلم و يارانش مساجدي و زمينهائي و چاههائي و باغهائي و نخلستانهائي و اسبان سواري را وقف كردهاند و تا بامروز نيز اين عمل خداپسندانه وقف ادامه دارد و اينك چند نمونه موقوفات زمان پيامبر صلي الله عليه و سلم ذكر ميگردد:
1-بروايت انس چون پيامبر صلي الله عليه و سلم به مدينه طيبه وارد شد دستور دادكه مسجدي ساخته شود وگفت:" يا بني النجار: تأمنوني بحائطكم هذا؟ فقالوا: والله لا نطلب ثمنه إلا إلى الله تعالى. [اي بنيالنجار آيا حاضريد بهاي باغ را از من بگيريدكه در آن مسجد بسازم آنانگفتند: بخداي سوگند بهاي آن را از شما نميخواهيم و بهاي آن را از خداوند ميطلبيم]". پيامبر صلي الله عليه و سلم آن را گرفت و در آن مسجد احداث كرد.
٢- بروايت عثمان بن عفان پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" من حفر بئر رومة فله الجنة. [هركس چاه “رومه” را حفركند پاداش او بهشت است]".
عثمان گويد: من آن را حفر كردم و وقف نمودم.
و در روايت بغوي آمده است كه اين چاه ازآن يك مرد غفاري بود و يك مرد غفاري چشمهاي بنام “رومه” داشتكه هر مشك آب آن را ببهاي “يك مد” قوت ميفروخت پيامبر صلي الله عليه و سلم بويگفت: آيا حاضرهستي آن را در برابر يك چشمه بهشتي بمن بفروشي؟ يعني آن را وقفكني وخداي دربهشت پاداش آن را بشما بدهد؟ او گفت يا رسول الله براي خود و خانوادهام غير از آن چيزي ندارم. اين سخن بسمع عثمان بن عفان رسيدكه آن را از آن مرد با مبلغ سي و پنج هزار درهم خريداريكرد، سپس پيش پيامبر صلي الله عليه و سلم رفت گفت: يا رسول الله آيا حاضرهستيكه اين چشمه را بهمان بهايي كه از آن مرد ميخريدي از من بخري؟ پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: آري. عثمان
گفت: من اين چشمه را وقف مسلمانان كردم.
٣-سعد بن عبادهگفت يا رسول الله “ام سعد“ مرده است كدام صدقه و احساني بهتر است و پاداشش بيشتر استكه براي او بجاي آورم؟
فرمود: آب. لذا سعد چاهي كند و آن را باحسان ام سعد وقفكرد.
٤-انسگويد ابوطلحه ثروتمندترين مرد انصاري در مدينه بود و بهترين ماليكه دوست داشت نخلستان “بيرحاء” بود دركنار “مسجد النبي” كه در جهت جلو مسجد قرار داشتكه پيامبر صلي الله عليه و سلم بدان نخلستان ميرفت و از آب گواراي آن مينوشيد، چون اين آيه نازل شد:" لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون آل عمران ٢٩ [هرگز باعمال خير و احسان دست نمييابيد مگر اينكه بعضي از آنچه كه دوست داريد در راه خدا هزينهكنيد]". ابوطلحه چون اين آيه را شنيد بخدمت پيامبر صلي الله عليه و سلم رفت وگفت خداوند كه چنين ميفرمايد، بدان يا رسول الله دوست داشتنيترين مال نزد من نخلستان “بيرحاء” است، اينك آن را بخداوند بخشيدم ثواب و پاداش آن را اندوخته نزد خداوند ميخواهم يا رسول الله درآن هرگونهكه ميخواهي تصرفكن. پيامبر گفت: آفرين و احسن. اينست مال سودآور و معامله نيكو اينست معامله ومال سودآور من اين سخن ترا شنيدم و پذيرفتم و راي من اينستكه آن را ميان خويشاوندانت تقسيمكني اين بودكه ابوطلحه آن را وقف خويشاوندان خود كرد و در آمد آن را بين آنان تقسيمكرد يعني وقف خاص. و اين دليل وقف خاص است.[1]
٥-بروايت ابن عمر آمده استكه عمر خطاب صاحب زميني شد در خيبر و بوي سهمي اززمين آنجا رسيد و بحضور پيامبر صلي الله عليه و سلم رفت و درباره آن زمين با ايشان مشورت كرد وگفت: يا رسول الله من زميني درخيبر نصيبم شده استكه هرگز مال نفيستر از آن نداشتهام، درباره آن بمن چه دستوري ميدهي؟ رسول اللهگفت:" إن شئت حبست أصلها وتصدقت بها [اگر ميخواهي اصل آن را براي خود نگه دار و سود و حاصل و بهره آن را صدقه و وقفكن يعني وقف عام]".كه عمرآن را وقف كردكه فروخته نشود و بخشيده نشود و بارث نرود ومحصول آن برفقيران و خويشاوندان و براي آزادي بندگان و مخارج رهگذران درمانده و مهمانان وقف باشد وكسيكه بدان ميرسد و آن را سرپرستي ميكند بر وي گناه نيستكه برابر عرف و عادت و بنيكي ازآن بخورد و بديگران هم بدهد،كه بخورند بدون آنكه آن را ملك شخصي خود سازد.
ترمزي گفت: عمل اهل علم از ياران پيامبر صلي الله عليه و سلم و ديگران براين حديث است و در ميان متقدمان مخالفي براي آن سراغ نداريم و اين نخستين وقف است در اسلام.
٦-بروايت احمد و بخارياز ابوهريره پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" من احتبس فرسا في سبيل الله إيمانا واحتسابا فإن شبعه وروثه وبوله في ميزانه يوم القيامة حسنات [هركس اسبي را وقف كند براي جهاد در راه خدا از روي ايمان و بطلب رضاي خدا براستي تمام اعمال اين اسب براي صاحبش ثواب دارد حتي علف خوردن و سرگين و ادرار كردنش نيز]".
٧-در حديث خالد بن الوليد آمده كه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" أما خالد فقد احتبس أدراعه وأعتاده في سبيل الله [اما خالد جوشنها و زرههاي خود و وسايل و تجهيزات جنگي خويش را اعم از اسب و سلاح و ابزار حربي در راه خدا وقفكرده است]".
منعقد شدن وقف
وقف عملي است درست و با يكي از دو چيز زير منعقد ميشود:
1-فعل و كرداري كه دال بر وقف باشد - امام شافعي ميگويد تنها فعل كافي نيست بلكه قول نيز لازم است -مانند اينكه مسجديرا بسازد و در آن اذان نماز را بگويد و نيازي نيستكه حاكم بوقف بودن آن حكمكند.
٢-قول بوقف كه آن هم تقسيم ميشود به “صالح” و ”كنايه” قول صريح مثل اينكه واقف و وقفكننده بگويد: وقفت = وقف كردم” و “حبست = مال خود را حبسكردم در راه خدا” و “سبلت= درراه خدا قرارش دادم“ و“ابدت= تا آن را وقف كردم.
و قول كنائي مانند اينكه بگويد: “تصدقت= آن را صدقهكردم به نيت وقف” اما وقف تعليقي بمرگ مثل اينكه بگويد: “خانهام يا اسبم يا... بعد از مرگم وقف است” اينهم جايز است، بر حسب ظاهر مذهب امام احمد، خرقي و غير او آن را ذكر كردهاند. چون اينها جزو وصايا ميباشند. پس تعليق بعد از مرگ نيز جابزاست چون وصيت ميباشد.
لزوم وقف
هرگاه واقف كاري را انجام داد كه بر وقف دلالت ميكرد يا عملا صيغه وقف را بر زبان راند، وقف لزوميت پيدا ميكند، مشروط بر آنكه واقف از جمله كساني باشد كه تصرفش درمال خود صحيح باشد يعني داراي اهليتكامل ازقبيل داشتن عقل و بلوغ و حريت و اختيار باشد و انعقاد آن نيازي بقبول كردن موقوف عليه ندارد. هرگاه وقف لزوميت پيداكرد، فروش وهبه و بخشيدن آن و هرنوع تصرفيكه زايلكننده وقفيت آن باشد، جايز نيست. و هرگاه واقف مرد از او به ارث برده نميشود، چون مقتضاي وقف اينست و بدليل قول رسول الله در حديث عمر خطاب كه گذشت:" لا يباع ولا يوهب ولا يورث ".
ابوحنيفه ميگويد بيع و فروش وقف جايز است. ابويوسف از ياران امام . ابوحنيفهگفت: اگر اين حديث به امام ميرسيد بدان قول ميكرد و ميپذيرفت، راجح مذهب شافعيه اينستكه ملكيت موقوفه بخداوند منتقل ميشود، ديگر ملك واقف وموقوف عليه نيست.
مالك و احمدگفتهاند ملكيت به موقوف عليه منتقل ميشود بنابراين بايد آن را مراعاتكرد و درباره آن داوري كرد.
چيزهائي كه وقف آنها جايز است و چيزهاييكه وقف آنها صحيح نيست
وقف آب و ملك و باغ و زمين و اموال منقول و مصاحف وكتابها و اسلحه و حيوانات و هرچيزيكه فروختن آن جايز باشد و هر چيزيكه بتوان با باقي ماندن اصل آن، ازآن سود برد، صحيح است و وقف چيزهاييكه با بهرهگرفتن از آنها، تلف شوند مانند پول و نقود و شمع و خوردنيها و نوشيدنيها و چيزهاييكه بزودي فساد و تباهي بدانها راه مييابد، مانند بوييدنيها وگلها و چيزهاييكه فروختن آنها جايزنيست مانند مرهون و سگ و خوك و درندگان چهارپا كه براي شكار صلاحيت ندارند و پرندگان گوشتخواري كه براي شكار صلاحيت ندارند، وقف همه اينها صحيح نيست.
وقف صحيح نيست مگر بر اشخاص معين يا امور خيريه و احسان
وقف صحيح نيست مگراينكه بركسي كه معروف و معلوم باشد مانند فرزندان واقف و خويشاوندانش يا شخص معيني يا برامور خيريه و احسان و نيكي مانند ساختن مساجد و پلها و كتب فقهي و علم ودانش وقرآن و... پس هرگاه برغير معين وقفكرد مانند مردي يا زني يا بر امور خيريه نبود بلكه بر معصيت بود مانند وقف بركليساها و ديرها وكنشتها، آن وقف صحيح نيست. (بنظر ميرسدكه وقف مسلمان بركليسا و دير وكنشت درست نباشد نه غير مسلمان).
وقف بر فرزندان، فرزندان آنان را نيز شامل ميشود
هركس مالي را براولادش وقفكرد، اولاد آنان را نيز تا هر زمانكه نسلشان ادامه داشته باشد، دربر ميگيرد و شامل آنان نيز ميشود و همچنين فرزندان دختران را بروايت ابوموسي اشعري پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" ابن أخت القوم منهم [فرزند خواهر قوم جزو آن قوم است]".
وقف بر اهل ذمه
وقف بر اهل ذمه مانند مسيحيان جايز است همانگونهكه صدقه دادن بدانان هم جايز است، صفيه دخت حيي يهودي زن پيامبر صلي الله عليه و سلم چيزي را بر برادر يهودي خود وقف كرد.
وقف مشاع و همگاني
وقف مشاع و همگاني جايز است زيرا عمرخطاب يكصد سهم خيبر را كه تقسيم نشده بود وقف كرد. آن را در “البحر” از هادي و قاسم و ناصر و شافعي و ابويوسف و مالك نقلكرده است.
برخي ازعلما وقف مشاع را صحيح نميدانند، چون شرط وقف معين بودن و تعيينكردن آن است، محمد بن الحسن از ياران ابوحنيفه، اين راي دارد.
وقف بر نفس
برخي ازعلما وقف برنفس را صحيح ميدانند، بدين استدلال كردهاندكه مردي به پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت من ديناري دارم، پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " تصدق به على نفسك [آن را بر نفس خويش صدقه كن]". چون مقصود از وقف تقرب بخداوند است و خرج و هزينه بر نفس نيز تقرب بخداوند است واين قول ابوحنيفه و ابن ابي ليلي و
ابويوسف و ارجح مذهب احمد و ابن شعبان از مالكيه و ابن سريج از شافعيه و ابن شبرمه و ابن الصباغ و عترت و اهل بيت ميباشند.
بلكه بعضي ازاهل بيت وقف كردن محجور عليه به سفه را بر نفس خويش سپس بر اولادش را نيز جايزدانستهاند چون حجر بخاطر محافظت بر اموال او است پس وقفكردن او بدينطرق، بهترين محافظت را براي آن تامينكرده است.
برخي از علما وقف برنفس را منعكردهاند، چون وقف بر نفس بملكيت او درآوردن است و صحيح نيستكه شخصي خود، چيزي را ازخود، بملكيت خود درآورد همانگونه كه نميتواند به خود بفروشد، يا بخود هبهكند چون پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " سبل الثمرة" تسبيل ثمره و در راه خدا قرار دادن آن، بملكيت درآوردن آنست براي غير. راي و مذهب امام شافعي و جمهور مالكيه و حنابله و محمد و ناصر بر اين است.
وقف مطلق
هرگاه واقف بصورت مطلق وقفكرد و مورد مصرف براي آن معين نكرد مثل اينكه بگويد: اين خانه وقف است. امام مالك آن را صحيح ميداند و راجح مذهب شافعيه آنستكه وقف بدون بيان مورد مصرف آن صحيح نيست.
وقفكردن در بيماري مرگ
هرگاه كسي در بيماري مرگش چيزي را بربيگانه وقفكرد، مانند وصيت از يك سوم دارائيش اعتبار ميگردد، و نيازي برضايت وارثان ندارد، مگراينكه از يك سوم دارائيش، بيشتر باشدكه نسبت بدان زائد بر ثلث صحيح نيست، مگر با اجازه وارثان.
وقف در حال بيماري مرگ بر بعضي ورثه
اما وقف بر بعضي از وارثان در بيماري مرگ: مذهب شافعي و يكي از دو روايت از احمد آن را جايز نميدانند و غير شافعي و احمد در روايت ديگرش وقف يك سوم را بر ورثه در بيماري مرگ بمانند وقف بر بيگانه جايز ميدانند، وقتيكه به امام احمدگفته شد: مگر نميگوئيكه وصيت براي وارث نيست؟ گفت: آري. وقف غير از وصيت است، چون موقوفه فروخته نميشود و هبه نميشود و بارث برده نميشود و ملك ورثه نميگردد، بلكه از بهره آن منتفع ميشوند.
وقف بر اغنياء
وقف قربتي است كه بمنظور تقرب بخداوند صورت ميگيرد، پس هرگاه واقف شرطي را شرط كند كه قربت و تقرب بخدا نباشد، همانگونه كه شرط كند كه جزبه اغنياء و ثروتمندان داده نشود، علماء در صحت اين صورت وقف اختلاف دارند. برخي ميگويند چون معصيت نيست، جايز است و برخي ميگويند صحيح نيست چون اين شرط باطل است چون نه براي دين و نه براي دنيا واقف نفعي ندارد و ابن تيميه اين را ترجيح داده وگفته است: اين نوع وقف اسراف و تبذيري است،كه از آن منع ميشود و بعلاوه خداوند نميپسندد كه در بين ثروتمندان اموال دست بدستگردد و در دست آنان انباشته شود:
" كي لا يكون دولة بين الاغنياء منكم حشر٧ [و اين بدينجهت استكه اموال در دست اغنياي شما جمع نشود و دست به دست نگردد]". پس هركس در وقف خويش يا وصيت خويش، شرط كرد كه مال در دست ثروتمندان و بينيازان جمع شود، و دست بدستگردد، او شرطي را شرط قرار داده استكه مخالف باكتاب خدا است و آن باطل است، اگرچه يكصد شرط هم باشد “كتاب خدا سزاوارتر به پيروي است وشرط الله محكمترين شرط است”. و از اين قبيل است هرگاه واقف يا وصيت كننده، اعمالي را شرط كنند كه نه بصورت واجب ونه بصورت مستحب، در شريعت نباشد، شروط باطلي است و مخالف باكتاب خداوند است چون ملزم ساختن انسان بچيزي كه واجب و مستحب نباشد، بدون منفعت سفاهت و تبذير و باد دستي است،كه از آن منع شده است. ا.ه.
عامل و سرپرست موقوفات ميتواند از آن بخورد
متولي امور وقف وسرپرست آن ميتواند ازآن بخورد، چون درحديث ابن عمر آمده بودكه " لا جناح على من وليها أن يأكل منها بالمعروف " و مراد به معروف مقداري استكه برابر عرف و عادت معمولي باشد. قرطبيگفته است: “عادت بر اين است كه عامل و متولي از محصول و بهره موقوفه ميخورد، حتي اگر واقف شرط كندكه عامل و متولي نبايد ازآن بخورد، اين شرط او قبيح شمرده ميشود”.
آنچه كه از درآمد موقوفه اضافه ميآيد، بمصرف چيزي مانند موقوفه ميرسد ابن تيميه گفت: آنچهكه از در آمد وقف اضافه و زيادي ميآيد و مورد نيازنيست، در همان جهت مصرف وقف هزينه و صرف ميشود مانند مسجدكه اگر درآمد موقوفهاش از مصالح و هزينههاي آن اضافي آمد، در جهت مسجد ديگري صرف ميشود، چون غرض و هدف واقف جنس مسجد بوده و جنس مساجد يكي است، اگر فرض شودكه مسجد اولي خراب شده وكسي از آن استفاده نميكند، درآمد موقوفه آن، صرف مسجد ديگري ميشود و همچنين اگرچيزي از مصالح و هزينه آن اضافي آمد، نميتوان آن را صرفكرد و نميشود تعطيلگردد، پس صرف آن در جنس خودش بهتر است و بقصد و هدف و مراد واقف نزديكتر است.
تبديل به حسن موقوفه و نذري
باز هم ابن تيميهگفته است: اما تبديل به احسن موقوفه و نذري همانگونهكه تبديل به احسن قرباني است دو نوع ميباشد.
اول -اين تبديل به احسن بخاطر نياز صورت گيرد مانند اينكه موقوفه يا نذر شده بدون استفاده و تعطيل مانده استكه در اين صورت فروخته ميشود و با بهاي آن، چيزي خريداري ميگردد،كه بجاي آن بنشيند، مانند اسبيكه براي جهاد وقف شده واستفاده ازآن ممكن نيست لذا فروخته ميشود و با بهاي آن چيزي خريداري ميگرددكه جانشين آن شود و مسجد اگر پيرامون و حومه آن خراب شد، بمحل و مكاني ديگر نقل ميشود، يا اين فروخته ميشود و با بهاي آن چيزي خريداري ميشود،كه جانشين آن گردد. هرگاه استفاده از موقوفه برابر مقصود واقف ممكن نباشد، فروخته ميشود و با بهاي آن چيزي خريداري ميشودكه جانشين آن شود، و هرگاه موقوفه خراب و ويران شده بود، و تعمير آن ممكن نبود، عرصه آن فروخته ميشود و با بهاي آن چيزي خريداري ميگرددكه جانشين آن باشد، همه اين صورتها جايز است، چون اگر مقصود واقف از اصل موقوفه حاصل نشود، بدل آن بجاي آن مينشيند.
دوم تبديل به احسن بخاطر مصلحت و فايده راجحتر و بهتري است مانند اينكه قرباني را به بهتر از خودش تبديل نمود و مانند مسجديكه بجاي آن و بعوض آن مسجدي ديگري ساخته شود كه براي اهل آن شهر بهتر باشد و آن مسجد اولي خود فروخته ميشود. اين عمل و امثال آن نزد احمد و غير او از علما جايز است. امام احمد استدلال كرده است باينكه عمر خطاب مسجد قديميكوفه را بجاي ديگري منتقل ساخت و اولي بصورت بازار خرما فروشان درآمد[2]. و اين خود تبديل عرصه مسجد است و اما تبديل بناي مسجدي به بناي ديگري، حضرت عمر و حضرت عثمان مسجد پيامبر صلي الله عليه و سلم را بر غير بناي اوليه آن بازسازي كردند و بر آن افزودند و همچنين مسجدالحرام را و در صحيحين آمده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم به عايشهگفت:" لولا أن قومك حديثو عهد بجاهلية لنقضت الكعبة، ولالصقتها بالارض ولجعلت لها بابين، بابا يدخل الناس منه، وبابا يخرج منه الناس [اگر قوم تو تازه مسلمان نبودند و فاصله زمانيشان با دوره جاهلي نزديك نبود، بناي خانهكعبه را خراب ميكردم و آن را بازسازي ميكردم و با سطح زمين آن را مساوي ميكردم و براي آن دو در قرار ميدادم كه مردم از يك در وارد شوند و از در ديگر بيرون روند]".
اگر معارض را حج و دليل براي عدم اقدام، وجود نميداشت، پيامبر صلي الله عليه و سلم بناي خانهكعبه را تغيير ميداد، پس تغيير بنا و ساختمان موقوفه از صورتي، بصورتي ديگر بجهت مصلحت بهتر و برتر، جايز است و اما ابدال عرصهاي به عرصهاي ديگر احمد و ديگران بدان تصريح كردهاند كه جايز است و پيروي از اصحاب رسول الله صلي الله عليه و سلم است چون حضرت عمر چنين كاريكرد و اينكار او شهرت عمومي يافت و كسي اين عمل او را انكار نكرد. و اما چيزيكه براي بهرهدهي و محصول وقف شده و تبديل به احسن گردد مانند اينكه واقف خانهاي را يا دكاني يا باغي يا دهي را وقف كند كه محصول و بهره آن اندك باشد و آن را تبديل به احسن كنند كه براي وقف فايده بيشتري داشته باشد، ابوثور و ابو عبيد بن حربويه قاضي مصر و علماي ديگر آن را جايز دانستهاند و همين ابوعبيد بدان حكمكرده است.
و اين عمل با قياس بر قول احمد است، درباره تبديل به احسن مسجدي از عرصهاي بعرصهاي ديگري براي مصلحت، بلكه هرگاه جايز باشد مسجد به غير مسجد براي مصلحت تبديلگردد، بگونهايكه جاي مسجد سابق بازار شود، پس تبديل مستغلاتي بمستغلات ديگر بطريق اولي جايز است، و سزاوارتر است و همچنين برقول او قياس ميشودكه تبديل به احسن قرباني را جايز دانسته است. و بصراحتگفته استكه جايز است مسجدي چسبيده به زمين و يك طبقه را بصورت دو طبقه قرار دهندكه طبقه اول آن را سقاخانهكنند و همسايگان نيز بدان راضي باشند. ليكن بعضي از ياران او تبديل به احسن مسجد و قرباني و زمين موقوفه را منعكردهاند،كه اين قول شافعي و مالك است و بجمله ’’لاتباع ولاتوهب و لا تورث" در حديث پيامبر صلي الله عليه و سلم ، استدلال كردهاند، ليكن نصوص و آثار و قياس اقتضاي آن ميكنندكه اين تبديل به احسن بجهت مصلحت جايز باشد، و خداوند عالم است بحقايق امور.
ضرر رساندن بورثه حرام است
حرام استكه واقف بگونهاي مال خود را وقفكند،كه بورثه خود ضرر برساند چون پيامبر صلي الله عليه و سلم گفته است:" لاضرر ولاضرار في الاسلام [دراسلام ضرر بخود زدن و ضرر بديگران وجود ندارد]". اگر در چنين حالي و با چنين قصدي، وقف كرد، وقف او باطل است. در “الروضه النديه” آمده است:
و الحاصل موقوفاتي كه قصد و مراد از آن قطع صله رحم است و قطع چيزي باشدكه خداوند به پيوند و صله آن دستور داده است ، و مخالفه با فرايض خدا باشد، از اصل باطل است و بهيچ صورت منعقد نميشود، مانندكسيكه مال خود را برفرزندان مذكر و نرينه خويش وقف كند و دختران و مونثان را محروم سازد و آنان را دروقف برفرزندان شريك نسازد و امثال آن، بديهي استكه چنين شخصي قصد تقرب بخدا را نكرده است، بلكه خواسته استكه با احكام خدا مخالفتكند و با آنچهكه خدا براي بندگان خود قرار داده است، معاندت و خلاف ورزد و اين وقف طاغوتي را وسيلهاي براي رسيدن بمقاصد شيطاني خويش ساخته است، بياد داشته باشيد كه اين نوع مقاصد شيطاني در اين روزگار چقدر فراوان است. و همچنينكسيكه تنها بدين داعيه مال خود را وقف ميكند تا مالش در ميان فرزندانش باقي بماند وازملكيت آنان بيرون نرود وآن را برنسل خود وقف ميكند و بدرستي اين خواسته استكه با حكم خداوند مخالفتكندكه عبارت است از انتقال ملك به ارث بورثه و واگذاري تصرف درميراث ازطرف ورثه بهركيفيتيكه دل آنان بخواهد و غنا يا فقر ورثه بوقف ارتباط ندارد، بلكه بخداوند مربوط است و گاهي بندرت پيش ميآيدكه وقف برنسل و ذريت موجب تقرب بخدا شود و اين بستگي به نيت اشخاص دارد بايد دقت و امعان نظركرد،كه چه اسبابي موجب آن شده است. و بندرت چنين ميشود مانند اينكهكسي وقفكند بر فرزندان صالح خود ياكساني از آنانكه بتحصيل علم اشتغال دارند، چون اين نوع وقفگاهي خالصانه و بقصد قربت الي الله صورت ميگيرد و بستگي به نيت واقف دارد، ليكن حواله و تفويض امر بحكم خداوندكه براي بندگان خود خواسته و براي آنان راضي شده است، بهتر و سزاوارتر است. ا.ه.
-------------------------------------------------------------------------------- [1] -بروایت بخاری و مسلم و ترمذی. شوكانیگفته استكسیكه در بیماری مرگ نباشد در حال حیات میتواند بیش از یك سوم مال خود را وقفكند چون ابوطلحه مقداری كه وقفكرد بیان ننمود ولی پیامبر(ص) در هنگام بیماری به سعد بن ابی وقاصگفت: یك سوم و آن هم فراوان است.
[2] -به عمر رسیده بودكه بیتالمال را زدهاند لذا او به سعد نوشتكه جای مسجد را به بازار خرما فروشان تغییر ده و بیتالمال را در جهت قبله آن قرار بده چون همواره در مسجد نمازگذار هست.
به نقل از: ترجمه فارسي فقه السنه
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|