|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>علی بن ابی طالب رضی الله عنه > علي (ع) و قرآن
شماره مقاله : 1378 تعداد مشاهده : 366 تاریخ افزودن مقاله : 16/11/1388
|
علي (ع) و قرآن
مصطفى حسيني طباطبائي
علي عليه السلام از نويسندگان وحي نبوي و حافظان قرآن كريم بود. كتاب خدا در دلش جاي داشت و از اينرو مصداق آيهي شريفه شمرده ميشد كه ميفرمايد: ﴿بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ (عنكبوت: 49) "بلكه قرآني آياتي روشن در سينههاي كسانياست كه دانش (الهي) بدانها داده شدهاست". اين آيات، در عمل و آموزش و فرمانروايي و پيكارهاي علي عليه السلام تجلّي مينمود چنانكه بخشي از تابشهاي قرآني را در زندگي امام عليه السلام اينك به نظر خوانندگان محترم ميرسانيم:
1ـ ابو جعفر محمّد بن جرير طبرى در تفسيرش از سلسله راويان خود گزارش نموده و آنها از مَكْحوُل([1]) آورده اند كه گفت:
رسول خدا صلي الله عليه و سلم آية شريفة ﴿وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ﴾ (حاقّه: 12) را بر خواند كه ميفرمايد: "گوشهاي پند آنرا بخاطر ميسپارند" سپس روي به علي عليه السلام آورد و گفت: من از خداوند در خواست كرده ام كه گوش تو را آنچنان قرار دهد و علي عليه السلام ميگفت: هيچ سخني را از پيامبر خدا صلي الله عليه و سلم نشنيدم كه آنرا بدست فراموشي سپارم.
2ـ محمّد بن سعد در كتاب "طبقات كبري" از علي عليه السلام آورده است كه فرمود:
سوگند بخدا هيچ آيهاي از قرآن نازل نشد مگر آنكه من ميدانم در چه مورد نازل شده؟ و در كجا آمده؟ و به زيان چه كس نزول يافته است؟ خداوندم مرا دلي بس خِرَدْوَرْ و زباني بس گويا عطا كرده است([2]).
3ـ در قرآن كريم آيه اي را مييابيم كه هيچكس از امّت اسلامي ـ جز عليّ بن ابي طالب عليه السلام ـ بدان جامه عمل نپوشاند! ابن جرير طبرى در تفسير خود به گزارش از مجاهد([3])، آورده كه گفت عليّ بن ابي طالب عليه السلام فرموده است:
در كتاب خداي عزّ و جل آيتي است كه هيچكس پيش از من بدان عمل ننمود و پس از من نيز عمل نخواهد كرد و آن آيه نجوي است كه ميفرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً﴾ (المجادلة: 12) يعني: "اي مؤمنان! چون خواستيد با فرستادة خدا به نجوي (يا سخن خصوصي) پردازيد، پيش از نجواي خويش (اهل فقر و نياز را) صدقهاي دهيد". اين دستور، بصورت حكمي واجب آمد و سپس وجوب آن برداشته شد([4]).
4ـ ابن ابي داود سجستانى در كتاب "مَصاحِف" از ابن سيرين ([5]) آورده كه گفت:
چون رسول خدا صلي الله عليه و سلم وفات يافت، علي عليه السلام سوگند خورد كه رداي خويش را ـ جز براي نماز جمعه ـ بر شانه نيافكند (و از خانه بيرون نرود) تا قرآن را در مصحفي گرد آوَرَد و اين كار را به انجام رسانَد.
نويسنده گويد: محمّد بن اسحاقِ نديم مصحف علي عليه السلام را در زمان خويش نزد ابو يَعْلي حمزة الحسنى ديده و در كتاب "فهرست" بدان گواهي داده است وما إن شاء الله، ترتيب نزول سوره ها را در مصحف مزبور بزودي خواهيم آورد.
5ـ علي عليه السلام پس از حضور در مجلس عثمان و جمعي از ياران پيامبر صلي الله عليه و سلم رأي عثمان را در بارهي مصحف ها تصويب نمود چنانكه ابو جعفر طبرى در تاريخش از سُوَيْد بن غَفْلَه([6]) گزارش كرده است كه: جز آنچه گوشهاي من از علي بن ابي طالب عليه السلام شنيده و قلبم بخاطر سپرده حديث نميگويم، من از علي عليه السلام شنيدم كه فرمود:
نام "پاره كنندهي مصحفها" را بر عثمان منهيد كه سوگند بخدا او بدينكار دست نزد (و نوشته هاي مغلوط را از ميان نبرد) مگر در ميان گروهي از ما ياران محمّد صلي الله عليه و سلم ، و اگر من زمامدار بودم كاري را كه او در بارهي مصحفها كرد، من نيز ميكردم.
6ـ علي عليه السلام به اصلاح نگارش قرآن اهتمام داشت چنانكه ابن شهر آشوب در كتاب "مناقب" آورده است:
زيد بن ثابت (از ياران پيامبر و نويسندگان وحي) چون واژهي تابوت را (در آيه 248 سورة بقره) بصورت "تابوة" خواند امام فرمود: آنرا با تاء كشيده بنويس وزيد چنان كرد.
7ـ گفتهاند فصيح ترين قرائتها، قرائت عاصِم بن ابي النَّجود كوفي است كه او نزد ابي عبد الرحمن سُلَمى از ياران علي عليه السلام قرآن را خوانده و ابو عبد الرحمن گفته است كه تمام قرآن را بر علي عليه السلام خواندم.
8ـ عددشماريِ آيات قرآن به شمارش كوفيان، منسوب به امير مؤمنان علي عليه السلام است كه آنرا از رسول خدا صلي الله عليه و سلم شنيده. ابو علي طبرسى در تفسير "مجمع البيان" گويد:
استاد احمد زاهد در كتاب "ايضاح" با سلسه سند خود از سعيد بن مُسَيَّب([7]) و او از علي بن ابي طالب عليه السلام گزارش نموده كه فرمود: از پيامبر خدا صلي الله عليه و سلم در بارهي ثواب قرآن پرسيدم. رسول خدا صلي الله عليه و سلم (خواندن و عمل كردن به) يكايك سوره هاي قرآن خبر داد بدان ترتيب كه از آسمان نازل شده بود (تا آنجا كه فرمود) پيامبر صلي الله عليه و سلم چنين گفت كه: جميع سوره هاي قرآن، صد و چهارده سوره است و همه آيات آن، شش هزار و دويست و سي و شش آيه است و تمام حروف قرآن، سيصد و بيست و يك هزار و دويست و پنجاه حرف است و جز مردم سعادتمند كسي قرآن را فرا نگيرد و جز دوستان خداوندِ رحمن كسي قرآن را حفظ نميكند.
9ـ علي عليه السلام به مردم، قرآن را آموزش ميداد و آنان نيز قرآن را بر او ميخواندند تا قرائتشان را اصلاح كند چنانكه از زِرّ بن حُبَيْش([8]) روايت شده كه گفت: قرآن را از آغاز تا انجام در مسجد كوفه بر امير مؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام خواندم.
10ـ علي عليه السلام به آموزش قاريان بسنده نميكرد بلكه به تنهايي در بازارها براه ميافتاد و گمشدگان را رهنمايي ميكرد و ناتوانان را ياري مينمود و بر فروشندگان و بقّالان كه ميگذشت، خواندن قرآن را بر آنان آغاز ميكرد و آيه ﴿تِلْكَ الدَّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الأَرْضِ وَلا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾ (القصص: 83) را بر ايشان ميخواند كه ميفرمايد: "آن سراي بازپسين را براي كساني قرار ميدهيم كه نميخواهند در زمين به استكبار و تباهكاري پردازند و سر انجام نيك از آنِ پرهيزكاران است".
11ـ علي عليه السلام در برابر دشمنان خود، از آيات قرآن دليل ميآورد چنانكه مورّخان، مناظرات او را با خوارج و ديگران ثبت كرده اند. از جمله ابو حنيفه دينورى در كتاب "اخبار طوال" مينويسد: خوارج به علي عليه السلام گفتند: ما در آن هنگام كه به حُكم دو تن داوَر راضي شديم در حقيقت به كفر گراييديم! ولي از اينكار بسوي خدا توبه نموديم، اگر تو نيز همانند ما توبه كني، به همراهت خواهيم بود و گرنه، بدان كه با تو پيكار ميكنيم و پيمان متقابل را بسويت ميافكنيم! علي عليه السلام فرمود: آيا من بر كفر خود گواهي دهم؟! و سپس اين آيه را بر خواند: ﴿لَقَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُهْتَدِينَ﴾ (الأنعام: 56) " در آنصورت گمراه شده ام و از رهيافتگان نخواهم بود". آنگاه گفت: مردي از ميان شما كه او را بپسنديد نزد من تا با يكديگر گفتگو كنيم، اگر خطاي من با دليل ثابت شد، براي شما اقرار ميكنم كه گناه كرده ام و البته بسوي خدا توبه ميبرم و چنانكه خطاي شما با دليل به اثبات رسيد، آنگاه از كسي بترسيد كه بازگشتتان بسوي اوست! خوارج، به يكي از بزرگانشان كه عبد الله بن كَوّاء نام داشت گفتند نزد علي عليه السلام برو تا با وي مناظره كني. عبد الله بسوي امام آمد. علي عليه السلام دو باره به خوارج گفت آيا از اينكه او با من محاجّه كند راضي هستيد؟ گفتند: خدايا تو گواه باش. سپس به عبد الله فرمود: اي پسرِ كَوّاء پس از آنكه شما به حكومت من رضايت داديد و بهمراهم كارزار نموديد و از فرمانم اطاعت كرديد، چه چيز شما را بر من خشمگين ساخت؟ چرا در روز جنگ جَمَل از من بيزاري نجستيد؟! ابن كوّاء پاسخ داد: در آنروز موضوع حكميّت (وشكّ تو در حقانّيت خود) بميان نيامد! علي عليه السلام فرمود: اي پسر كوّاء، آيا من رهيافتهترم يا رسول خدا؟ ابن كوّاء پاسخ داد: البته رسول خدا صلي الله عليه و سلم . علي عليه السلام فرمود: آيا نشنيدي كه خداي عزّ و جل به رسولش فرمان داد كه: ﴿فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ﴾ (آل عمران: 61) يعني: "پس (به مخالفان خود از نصاري) بگو: بياييد تا پسرانمان و پسرانتان را بخوانيم و زنانمان و زنانتان را دعوت كنيم و خويشان نزديك خود و خويشان نزديكتان را فرا خوانيم (و سپس به مباهله پردازيم)" آيا خداوند شك داشت كه ايشان (در ادّعاي خود) دروغ ميگويند؟ ابن كوّاء پاسخ داد: اين، احتجاجي بر ضدّ آنان بشمار ميآيد ولي تو در بارهي حقانّيت خويش آنگاه كه به حكميّت دو تن رضايت دادي، شكّ نمودي و ما سزاوارتريم تا در بارهي تو ترديد روا داريم! علي عليه السلام گفت: همچنين خدايا تعالي ميفرمايد: ﴿قُلْ فَأْتُوا بِكِتَابٍ مِّنْ عِندِ الله هُوَ أَهْدَى مِنْهُمَا أَتَّبِعْهُ﴾ (سورة القصص: 49) "بگو: كتابي از سوي خدا آوريد كه هدايت كننده تر از آندو (كتاب) باشد تا من از آن پيروي كنم" (آيا خداي سبحان در كار خود ترديد داشت؟!) ابن كوّاء گفت: اين نيز احتجاجي از سوي خدا بر ضدّ ايشان شمرده ميشود! و علي عليه السلام همچنان با آياتي نظير آيات گذشته، بر ابن كوّاء احتجاج مينمود، سر انجام ابن كوّاء گفت: تو در همة آنچه ميگويي صادقي با وجود اين، آنگاه كه تن به حكميّتِ داوران دادي به كفر گراييدي! طبرى در تاريخش ميافزايد كه علي عليه السلام در پاسخ اين اتهام، به خوارج فرمود: ما داوريِ مردمان را نپذيرفتيم، تنها داوري قرآن را قبول كرديم ولي اين قرآن، خطّي است كه نوشته شده و در ميان دو جلد قرار دارد و روشن است كه سخن نميگويند و از اينرو داوران، معيّن شدند تا حكم قرآن را بيان دارند. خوارج گفتند: ما را از مهلتي كه به سپاه دادي خبر ده! چرا مدّت زماني را ميان خودت و ايشان مقرّر داشتي؟ امام فرمود: براي آنكه افراد نادان (در آن فرصت انديشه كنند و) آگاه شوند ودانايان، ثابت قدم و استوار گردند و شايد هم خداوند عزّ و جل در اين فاصله، ميان امت آشتي افكند. پس به شهر خود وارد شويد (و به مسلمانان بپيونديد كه) خداوند شما را رحمت كند.
12ـ و علي عليه السلام در نامهنگاريهاي خود از آيات قرآني گواه ميآورد چنانكه يعقوبى در تاريخش بخشي از آن نامه ها را آورده است. از آن جمله، نامه علي عليه السلام به يزيد بن قَيْس أرْحَبى([9]) است كه در آنجا آمده: اما پس (از ستايش خداوند و درود بر پيامبر) تو در باز آوردن خراج، مدتي تأخير كردهاي، چه چيز تو را بر اينكار واداشتهاست؟! ديگر آنكه من تو را به پرهيزكاري از نافرماني خدا سفارش ميكنم، مبادا پاداشت را نابود كني و جهادت را بدليل خيانت به مسلمانان باطل سازي! پس، از خدا بترس و خود را از حرام پاك ساز و راهي براي من بر ضدّ خودت قرار مده كه در آنصورت ناگزيرم با تو در افتم، مسلمانان را عزيز شمار و به كساني كه مسلمان نيستند ولي با مسلمين پيمان دارند ستم روا مدار: ﴿وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ الله الدَّارَ الآخِرَةَ وَلا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ الله إِلَيْكَ وَلا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الأَرْضِ إِنَّ الله لا يُحِبُّ المُفْسِدِينَ﴾ (القصص: 77). "در آنچه خداوند به تو داده است سراي بازپسين را بجوي و بهرة خود را از دنيا فراموش مكن (امكاني را كه در دنيا براي تحصيل سعادت اخروي داري از دست مده) و نيكي كن همچنانكه خداوند به تو نيكي كرده است و در زمين بدنبال تباهكاري مباش كه خداوند تباهكاران را دوست ندارد".
13ـ علي عليه السلام چون ميخواست به سوي كارزار رهسپار شود بر مَركب خود مينشست و ميگفت: سپاس خداوند جهانيان را بر نعمتهايش كه به ما ارزاني داشته و بر فضل بزرگش آنگاه اين دو آيه را بر ميخواند: ﴿سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ. وَإِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنقَلِبُون﴾ (الزخرف: 13و14) يعني: "پاك و منزّه كسياست كه اين مركب را براي ما رام كرد و ما بر اينكار توانا نبوديم. و همانا بسوي خداوندمان باز ميگرديم". سپس مركب خويش را به سمت قبله ميگرداند و دو دستش را بطرف آسمان بلند مينمود و ميگفت: بار خدايا گامها بسوي تو برداشته شده، و دلها بسوي تو گشوده شده و دستها بسوي تو بلند شده، و ديدگان بسوي تو دوخته شدهاست، خداوندا از غيبت پيامبران و فراواني دشمنانمان و پراكندگي آمالمان بسوي تو شكايت ميآوريم ﴿رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَبَيْنَ قَوْمِنا بِالحَقِّ وأَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحِينَ﴾ (الأعراف: 89) "خداوندا ميان ما و قوممان بحق داوري كن كه تو بهترين داوراني". آنگاه فرمان حركت ميداد و ميفرمود: سيروا على بركة الله!
14ـ علي عليه السلام چون عزم جنگ با دشمن ميكرد، يارانش را با آيات قرآن به كارزار تشويق مينمود و ميگفت: خداي عزّ و جل شما را به تجارتي رهمنون شده كه از عذابتان رهايي ميبخشد و به خير و نيكي درمانتان ميكند، شما را به ايمان به خدا و به رسولش و جهاد در راه او رهنمايي فرموده است و پاداش آنرا آمرزش گناهان و سراهايي پاكيزه در با غستانهاي بهشت و خشنودي خداوند ـ كه از همه بالاتر است ـ قرار داده و آگاهتان ساخته كه چه كساني را دوست ميدارد چنانكه ميفرمايد: ﴿إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنيَانٌ مَّرْصُوصٌ﴾ (الصف: 4). يعني: "همانا خداوند كساني را دوست ميدارد كه صف زده در راه او پيكار ميكنند چون بُنياني كه از سُرب ريخته شده است".
15ـ علي عليه السلام در پاره اي از اوقات چون كسي از ياران خود را ميديد با خواندن آيات قرآني، وي را نويد ميداد چنانكه روايت شده است سليمان بن صُرَد خُزاعى([10]) در حاليكه زخمي از شمشير بر رخساره داشت نزد علي عليه السلام آمد. همينكه امام عليه السلام نگاهش بر او افتاد اين آيه را بر خواند: ﴿فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلا﴾ (الأحزاب: 23) يعني: "برخي از آنان پيمان خود را به انجام رساندند (و شهيد راه حق شدند) و بعضي ديگر انتظار (شهادت) ميبرند و هرگز پيمان خود را تبديل نكردند". آنگاه بدو فرموده: تو از آناني كه در انتظار بسر ميبرند و هيچگاه پيمان خود را تبديل نكرده اند.
16ـ علي عليه السلام به فرماندهان سپاهيانش نامه مينوشت و آنانرا با آيه هاي قرآني اندرز ميداد. از جمله نوشته است: "......... از ستمگري و تجاوز به مردم دوري گزينيد و جلوي دست بيخردان خود را بگيريد و مواظب باشيد كارهايي از شما سر نزند كه خدا آنها را از ما نميپسندد و دعاي ما و شما را بدليل اينكارها، بر ميگرداند. زيرا خداي تعالي ميفرمايد: ﴿قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْلا دُعاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامَاً﴾ (الفرقان: 77) "بگو اگر دعايتان نباشد، خداي من چه عنايتي به شما نمايد؟ همانا شما (آيات خدا را) تكذيب نموديد پس لازم خواهد شد (كه كيفرش را ببينيد)".
17ـ گاهي كسي نزد علي عليه السلام شعري ميسرود و امام دستور ميداد تا به جاي شعرش، آياتي از قرآن را كه در همان مضمون نازل شده بود، بر خواند. چنانكه در روايت آمده است امير مؤمنان عليه السلام چون در مسير حركتش به سوي "صِفّين" به شهر بهرسير رسيد، مردي از يارانش كه حُرّ بن سَهم بن طَريف نام داشت و به آثار كسرى مينگريست، چند بار اين شعر ابن يَعفَر تميمي([11]) را به تناسب خواند:
جَرَتِ الرِّياحُ عَلى مكانِ ديارِهِم فَكَأنَّما كانُوا عَلى مِيعادِ!
بادها بر خانه هاي آنان وزيدن گرفت (و همه را بُرد)
گويي كه با يكديگر و عده ديدار داشتند!
علي عليه السلام فرمود چرا نگفتي:
﴿كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ وَزُرُوعٍ وَمَقامٍ كَرِيمٍ وَنَعْمَةٍ كانُوا فِيها فاكِهِينَ كَذلِكَ وَأَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِينَ فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَالأَرْضُ وَما كانُوا مُنْظَرِينَ﴾ (الدخان: 25-29). يعني: "چه باغستانها و چشمه سارهايي را وا گذاشتند. چه كشت ها و جايگاه هاي نيكي را وا نهادند. و چه نعمتهايي را كه در آنها شادمان و بهره مند بودند؟! (آري) اينچنين بود و ما آن نعمت ها را به گروه ديگري به ميراث داديم. پس نه آسمان برايشان گريست و نه زمين گريه كرد و نه (به هنگام هلاكشان) بدانها مهلت داده شد". سپس فرمود: آنها زماني وارث ديگران بودند آنگاه ارث دهنده شدند! آنان سپاس نعمت را نگزاردند و بدليل گناهكاري، نعمت دنياي خود را از دست دادند. شما از اينكه در برابر نعمتها ناسپاسي كنيد بپرهيزيد تا گرفتار عقوبت نشويد.
18ـ گاهي كسي از علي عليه السلام پوزش ميخواست و امام، عذر وي را ميپذيرفت و با خواندن آيه اي از قرآن رفع ملامت از او ميكرد چنانكه روايت شده است چون علي عليه السلام از صِفّين باز ميگشت و به محلي بنام نُخَيْلَه رسيد، مردي را ديد كه در زير سايه نشسته و از چهره اش آثار بيماري نمايان است. امام بدو سلام كرد و آن مرد به نيكي جواب داد. علي عليه السلام از حال وي پرسيد و او را به رحمت و آمرزش خداوند نويد داد و از وي سؤال نمود: آيا در اين جنگ به همراه ما بودي؟ آن مرد پاسخ داد: نه بخدا حضور نداشتم ولي دلم خواست كه حاضر بودم ليكن چنانكه ميبيني تأثير تب مرا ناتوان كرده و به همين دليل مرا از پيكار باز داشت. پس امام عليه السلام اين آيه را بر او خواند: ﴿لَيْسَ عَلَى الضُّعَفَاء وَلاَ عَلَى المَرْضَى وَلاَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُواْ لله وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ وَالله غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾ (التوبة: 91) يعني: "بر ناتوانان و بر بيماران و بر آنان كه چيزي نمييابند تا انفاق كنند باكي نيست هنگامي كه براي (دين) خدا و رسولش به خير خواهي پردازند. بر نيكوكاران هيچ راه ملامتي نيست و خدا آمرزنده و مهربان است".
19ـ علي عليه السلام قرآن و اهل آنرا با رساترين صورت و بهترين سخنان، ميستود كه در فصل آينده إن شاء الله ذكر آن خواهد آمد.
20ـ از سفارشهاي علي عليه السلام به هنگام نزديكي وفاتش اين بود كه فرمود: خدا را، خدا را در بارهي قرآن بيادتان ميآورم مبادا ديگران، بر عمل به قرآن از شما پيشي گيرند!
بدينسان علي عليه السلام با قرآن در رويدادهاي گوناگونِ زندگي، هماهنگي مينمود و قرآن با علي عليه السلام همراه و موافق بود همانگونه كه پيامبر خدا ـ صلي الله عليه و سلم ـ از اين امر خبر داد چنانكه خطيب بغدادى در تاريخش از أبو ثابت آورده است كه گفت: بر اُمّ سَلَمه (همسر رسول خدا صلي الله عليه و سلم ) وارد شدم و ديدم كه از علي عليه السلام ياد ميكند و ميگريد! گفت: از پيامبر خدا شنيدم كه فرمود: على با قرآن و قرآن با على است از يكْديگر جدا نخواهند شد تا در روز رستاخيز كنار نهر بهشت به من باز گردند([12]).
--------------------------------------------------------------------------------
([1]) مكحول، فقيه شام در روزگار خويش بود و حافظ حديث شمرده ميشد. وفات وي را در سال 112 هجري قمري ضبط كردهاند.
([2]) علي عليه السلام اهل خودستايي نبوده. از گفتن اين سخنان مقصودش آن بود كه نسل جديد مسلمان براي فرا گرفتن قرآن نزد وي آيند و از دانش او بهره ببرند چنانكه بارها مي فرمود: "سلوني قبل أن تفقدوني" يعني: پيش از آنكه مرا نيابيد، از من (معارف اسلام) را بپرسيد.
([3]) مجاهد بن جبر از قاريان و مفسّران معروف مكه بودهاست كه علم تفسير را از ابن عبّاس فرا گرفت و به سال 104 هجري وفات يافت.
([4]) البته دستور مزبور از ابتداي امر، از احكام هميشگي اسلام شمرده نمي شد. زيرا قرار نبود تا رسول خدا براي هميشه در ميان امّت خويش بسر برد. امّا با اين دستور، منافقان مال پرست كه خود را به رسول خدا نزديك مي نموند از نجوي، خودداري كردند و پرده از كارشان برداشته شد!
([5]) محمد بن سيرين بصري از علماي تابعين (طبقه پس از صحابه) و از فقهاي پرهيزكار و مشهور اوائل اسلام شمرده ميشود. وي در سال 110 هجري قمري وفات كردهاست.
([6]) سُوَيْد بن غَفْلَه جُعْفِيّ چنانكه علامة حلّي مي نويسد: از دوستان و ياران علي عليه السلام بودهاست (خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، اثر علامه حلّي، ص 163).
([7]) سعيد بن مسيب از ياران و معاصران علي عليه السلام بوده و در رجال علامه حلّي (ص156) آمده كه گويند: وي تحت تربيت علي عليه السلام قرار داشته است.
([8]) زِرُّ بْنُ حُبَيْش بقول علامه حلّي: از ياران امير مؤمنان و مردي فاضل بود (خلاصة الأقوال، ص 152).
([9]) اين مرد، كار گزار علي عليه السلام در ري و همدان و اصفهان بود.
([10]) سليمان بن صُرَد از ياران با وفاي علي عليه السلام بود كه پس از حادثة عاشورا به خونخواهي سرور شهيدان حسين بن علي عليه السلام با گروهي از "توّابين" قيام كرد و به شهادت رسيد (به: تنقيح المقال في علم الرجال، اثر مامقاني، ج2، ص63 نگاه كنيد).
([11]) أسود بن يعفر تميمي از شاعران دوره جاهليت بوده است.
([12]) ابن بابويه در كتاب "علل الشرائع" آورده كه مقصود از همراهي هميشگي قرآن با امام، اين است كه قرآن در دنيا در قلب امام جاي دارد و پس از مرگش نيز به همراه اوست تا به بهشت موعود رسد (به بحار الأنوار، ج89، ص106 چاپ جديد نگاه كنيد).
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|