|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>عمر بن خطاب > نام، نسب، کنیه، صفات، خانواده و زندگانی وی قبل از اسلام
شماره مقاله : 1391 تعداد مشاهده : 476 تاریخ افزودن مقاله : 19/11/1388
|
نام، نسب، کنیه، صفات، خانواده و زندگانی عمر رضی الله عنه قبل از اسلام
تألیف : دکتر علی محمد محمد صلابی
نخست: نام، نسب، کنیه و القاب عمر رضی الله عنه وی، عمر فرزند خطاب فرزند نفیل فرزند عبدالعزی فرزند ریاح بن عبدالله بن فرط بن رزاح بن عدی بن کعب بن لؤی[1] بن غالب قرشی عدوی[2] است و نسبش در کعب بن لؤی با نسب رسول خدا صلی الله علیه و سلم یکی میشود.[3] کنیهاش، ابوحفص[4]؛ و لقبش، فاروق[5] است. زیرا او، نخستین کسی است که اسلام را در مکه آشکار ساخت و بدینسان خداوند متعال، به وسیلهی او میان حق و باطل و اسلام و کفر، جدایی انداخت.[6] دوم: تولد و ویژگیهای جسمی عمر رضی الله عنه عمر رضی الله عنه سه سال پس از عام الفیل چشم به جهان گشود[7]. او، چهرهای سرخ و سفید داشت که سرخی چهرهاش بیشتر بود و گونهها، بینی و چشمانی زیبا داشت. کف دستها و قدمهایش، پهن و درشت بود؛ وی، بلند قامت، تنومند، قوی و شجاع[8]بود و موهایش را با حنا رنگ میکرد و دو طرف سبیلش بلند بود؛ تند راه میرفت و بلند سخن میگفت و هرگاه کتک میزد، دردآور بود[9]. سوم: خانوادهی عمر رضی الله عنه پدر عمر، خطاب بن نفیل؛ و مادرش حنتمه دختر هاشم بن مغیره بود. و گفته شده: دختر هاشم، خواهر ابوجهل بود.[10] البته بیشتر مورخین بر این باورند که او، دختر هاشم، دختر عموی ابوجهل بن هشام بوده است.[11] پدر بزرگ عمر رضی الله عنه یعنی نفیل بن عبدالعزی، یکی از بزرگان قریش بود که برای حل مشاجرات خود به او مراجعه میکردند.[12] عمر رضی الله عنه قبل از اسلام با زینب بنت مظعون، خواهر عثمان بن مظعون ازدواج نمود و از او دارای سه فرزند به نامهای عبدالله، عبدالرحمن اکبر وحفصه گردید. سپس با ملیکه بنت جرول ازدواج کرد واز او صاحب فرزندی به نام عبيدالله شد و آنگاه با ملیکه متارکه نمود؛ ملیکه پس از جدایی عمر رضی الله عنه با ابو الجهم بن حذیفه ازدواج کرد. آنگاه عمر رضی الله عنه با قریبه بنت ابی امیه مخزومی ازدواج نمود، ولی دیری نپایید که با توافق هم، از یکدیگر جدا شدند و پس از عمر، قریبه با عبدالرحمن بن ابوبکر ازدواج نمود. سپس عمر رضی الله عنه با ام حکیم بنت حارث بن هشام ازدواج کرد و این، پس از شهادت عکرمه بن ابوجهل در شام، شوهر سابق ام حکیم بود.[13] و از او صاحب دختری به نام فاطمه شد، سپس بنا به روایتی او را طلاق داد[14]. و پس از او با زنی به نام جمیله[15] بنت عاصم بن ثابت بن ابی اقلح اوسی ازدواج نمود. همچنین با عاتکه بنت زيد بن عمرو بن نُفيل ازدواج کرد؛ عاتکه قبل از عمر همسر عبدالله بن ابوبکر بود[16] و بعد از شهادت عمر رضی الله عنه به ازدواج زبیر بن عوام رضی الله عنه در آمد، لازم به ذکر است که در مورد وی گفته شده که ایشان مادر عیاض بن زبیر میباشد. همچنین عمر رضی الله عنه از ام کلثوم دختر ابوبکرصدیق رضی الله عنه خواستگاری نمود. ولی او که دختری کوچک بود و عائشه به عنوان سخنگوی عمر پیش او آمده بود، خواستگاری عمر را نپذیرفت. عائشه رضی الله عنه گفت: وای بر تو، امیر المؤمنین از تو خواستگاری کرده و تو نمیپذیری؟! گفت: بدین خاطر نمیپذیرم که او زندگی سختی دارد. آنگاه عائشه، عمرو بن عاص رضی الله عنه را نزد خلیفه فرستاد و او را به ازدواج با ام کلثوم دختر علی و فاطمهب راهنمایی کرد. پس از خواستگاري، علی رضی الله عنه نیز بی درنگ دختر خود را به عقد عمربن خطاب رضی الله عنه در آورد و عمر هم چهل هزار را به عنوان مهریه او قرار داد. عمر رضی الله عنه از او صاحب دو فرزند به نامهاي زید و رقیه گردید.[17] همچنین با زنی یمنی به نام لهیه ازدواج نمود و از او دارای فرزندی به نام عبدالرحمن اصغر و بنا به روایتی دیگر عبدالرحمن وسط، شد. البته نظر واقدی این است که لهیه کنیز عمر بوده است. همچنین گفتهاند: عمر رضی الله عنه از کنیزی به نام فکیهه صاحب دختری به نام زینب شد که واقدی در مورد او گفته است: کوچکترین فرزند ایشان بوده است. [18] با این حساب تعداد فرزندان عمربن خطاب رضی الله عنه به سیزده نفر میرسد که عبارتند از: زید اکبر، زید اصغر، عاصم، عبدالله، عبدالرحمن اکبر، عبدالرحمن اوسط، عبدالرحمن اصغر، عبیدالله، عیاض، حفصه، رقیه، زینب و فاطمه رضی الله عنهم. تعداد همسران عمر رضی الله عنه اعم از آنان که قبل از اسلام یا بعد از اسلام با آنها ازدواج نمود و نیز آنان که از آنها جدا شده، در مجموع هفت نفر بوده است؛[19] عمرفاروق رضی الله عنه علت ازدواج با همسران متعدد را افزایش نسل و داشتن فرزندان بیشتر دانسته است؛ چنانچه میگوید: من، به خاطر شهوت به سراغ همسرانم نمیروم، اگر مسأله فرزند دار شدن نبود، باکی نداشتم که هیچ زنی را نبینم.[20] همچنین میگوید: من، نفسم را بدان امید به همبستری با همسرانم وا میدارم که خداوند به من فرزندانی بدهد که او را به پاکی یاد کنند.[21] چهارم: زندگانی عمر رضی الله عنه در دوران جاهلیت عمر رضی الله عنه همچون سایر قریشیان، بخشی از زندگی خویش را در دوران جاهلیت سپری کرده است. البته با این تفاوت که عمر رضی الله عنه سواد خواندن و نوشتن داشت و این، امتیازی بود که تعداد اندکی از جوانان قریش از آن بهرهمند بودند.[22] عمر رضی الله عنه در سنین نوجوانی، زندگی سخت و پر مشقتی را گذراند و رنگ آسایش و رفاه را به خود ندید. پدرش، آدمی خشن و سختگی بود و عمر رضی الله عنه را در نوجوانی به شتر چرانی مجبور میکرد. این برخوردهای خشن روی درون عمر آثار بدی را به جا گذاشته بود تا آنجا که عمر رضی الله عنه همواره این خاطرهی تلخ را به یاد داشت و از آن سخن میگفت. چنان که عبدالرحمن بن حاطب میگوید: از کنار کوهی به «ضجنان»[23] در اطراف مکه میگذشتیم؛ عمر رضی الله عنه گفت: من در این مکان شتران خطاب را میچرانیدم، او مردی تندخو و خشن بود؛ من، هم شترانش را میچرانیدم و هم هیزم جمع آوری میکردم.[24] از اینرو که این دوره برای عمر روزگاری سخت به شمار آمده، ایشان همواره آنرا بازگو مینمود، اینک سعید بن مسیب –رحمهالله- میگوید: عمر رضی الله عنه در مسیر حج هنگامی که به کوه «ضجنان» رسید گفت: «لا اله الا الله العلی العظیم؛ خداوند متعال، به هر کس، هر چه بخواهد میدهد؛ من در جامهای پشمین، در اینجا برای خطاب شترچرانی میکردم؛ او مردی تندخو بود که هرگاه به دستور او کار میکردم، مرا خسته مینمود و چون در انجام دستورش کوتاهی مینمودم، مرا کتک میزد. من در اینجا شبها را تنها و در حالی سپری میکردم که کسی جز خدا با من نبود. سپس چنین سرود: لا شيء مما ترى تبقى بشاشته يبقى الإله ويُردى المال والولد لم تُغن عن هرمز يوماً خزائنه والخلد قد حاولت عاد فما خلدوا ولا سليمان إذ تجري الرياح له والإنس والجن فيما بينها بردُ أين الملوك التي كانت نواهلها من كل أوب إليها راكب يفد حوضاً هنالك، مورود بلا كذب لابد من ورده يوماً كما وردوا[25] «طراوت و تازگی هیچ یک از چیزهایی که مشاهده میکنی، ماندگار نیست؛ بلکه تنها خدا میماند و مال و فرزند، از بین میروند. گنجینههای هرمز (پادشاه ایران) به او سودی نرساند و قوم عاد نیز جاودان نماندند. سلیمان نیز با آنکه بادها، انسانها و جنها، تحت فرمان او بودند، ماندگار نماند. کجایند پادشاهانی که مردم، از هر سو به دیدن آنها میآمدند؟ در آنجا حوضی وجود دارد که بدون تردید همه بر آن وارد میشوند، پس باید روزی بر آن وارد شد، همچنان که گذشتگان بر آن وارد شدهاند....» گفتنی است که عمر رضی الله عنه تنها برای پدرش شتر چرانی نکرده؛ بلکه برای خالههایش از قبیلهی بنیمخزوم نیز شتر چرانیده است. چنانچه خودش پس از آنکه به خلافت رسید، بنا به اظهار خودش، با خود گفت: چه کسی از تو بهتر است؟ تو اینک امیرمؤمنان هستی! آنگاه عمر رضی الله عنه برای اینکه ارزش خود را به خود شناسایی کند در میان مسلمانان برخاست و اعلام نمود که قبلاً چوپانی بیش نبوده است؛ محمد بن عمر مخزومی میگوید: روزی عمربن خطاب رضی الله عنه مردم را برای نماز فراخواند و پس از آن که، همه جمع شدند، برخاست و پس از حمد و ثنای الهی و درود و سلام بر پیامبرخدا صلی الله علیه و سلم گفت: ای مردم! من، گوسفندان خالههای مخزومیخود را می چرانیدم. آنها یک مشت خرما یا کشمش به من میدادند و من تمام روز را با همان یک مشت خرما یا کشمش سپری میکردم؛ واقعاً چه روزهای سختی بود! سپس پایین آمد و عبدالرحمن بن عوف گفت: ای امیر مؤمنان! چرا با گفتن این سخنان، خودت را کوچک میکنی؟! فرمود: وای بر تو؛ لحظاتی قبل در دلم خطور کرد که چه کسی از من بهتر است؟ من، اینک امیر مؤمنان هستم! از اینرو خواستم خودم را به خویشتن معرفی کنم تا بدینسان به یاد داشته باشم که کیستم و چه بودهام، و هچ گاه افکار شیطانی به من راه پیدا نکند.[26] بدون تردید چوپانی، صفات و ویژگیهای نیکی را در عمربن خطاب رضی الله عنه شکوفا نمود که از آن جمله میتوان به تاب و تحمل وافر، شهامت و سخت کوشی اشاره نمود. البته لازم به یادآوری است که شغل عمر رضی الله عنه برای همیشه چوپانی نبود، بلکه عمر رضی الله عنه پیش از اسلام، در کُشتی، اسب سواری، شعر و تجارت نیز مهارتهایی کسب کرده بود. وی، همچنین به دانستن تاریخ قومش نیز اهمیت میداد و در جلسات شاعران و سران عرب در بازارهای عکاظ، ذی المجاز و مجنه حضور مییافت و بدین ترتیب ضمن فراگیری رموز بازرگانی، از سرگذشت اقوام و قبایل مختلف عرب و نیز از ادبیات آنان اطلاعات مفیدی به دست میآورد. گفتنی است گرد هماییها و مجالس مشاعره و ذکر مفاخر قومی و قبیلگی توسط ادیبان بزرگ، از یک سو پویایی و حیات و حرکت تاریخ عرب و ماندگاری آن در خاطرهها را به دنبال داشت و از سوی دیگر در پارهای از موارد به درگیریهای خونینی منجر میگردید؛ چنان که بازار عکاظ، سبب اصلی جنگهای چهارگآنهای بود که به سلسله جنگهای فجار شهرت یافت.[27] عمر رضی الله عنه به تجارت و بازرگانی پرداخت و دیری نگذشت که یکی از ثروتمندان مکه گردید و از طریق مسافرتهای تجاری به تجربههای متعدد و ارزندهای دست یافت، ایشان در تابستان به شام و در زمستان به یمن مسافرت مینمود[28]، و بدینسان بازرگانی بلند آوازه گردید و به جایگاهی والا در جامعهی جاهلی مکه رسید و از این حیث جزو سرآمدان مکه به شمار میرفت. چنانکه پیشتر گفتیم پدر بزرگ عمر، یعنی نفیل، از سرداران مکه بود و پیش از او، کعب بن لؤی نیز که از اجداد عمر بود، جایگاه ویژهای نزد عربها داشت؛ تا جایی که تاریخ وفات او را تا سال عام الفیل به عنوان تاریخ رسمی معاملات و قراردادهای خود مینوشتند.[29] به هر حال این جایگاه موروثی از یک سو و هوش و ذکاوت شخص عمر رضی الله عنه از سوی دیگر، از او شخصیتی سرآمد ساخته بود که به گفته ابن سعد، مردم برای حل اختلافات و مشاجرات خود به او مراجعه میکردند.[30] عمر رضی الله عنه شخصی فرزانه، بردبار، بزرگوار و توانا بود که استدلالهای قوی و محکمی داشت؛ بنابراین قریشیان برای رفع اختلافات یا بیان مفاخر قبیلهای یا دفاع از آن، عمر رضی الله عنه را به عنوان نماینده نزد سایر قبایل میفرستادند.[31] ابن جوزی میگوید: در دوران جاهلیت وظیفهی سفارت را به عهدهی عمربن خطاب سپرده بودند، پس هرگاه میان قریش و سایر قبیلهها جنگی رخ میداد او را به عنوان سفیر میفرستادند تا به نیابت از آنها سخن براند، و اگر دفع کنندهای آنها را بیزار میکرد و یا به وسیلهی مفاخری بر آنها افتخار میکردند، عمر را به عنوان دفع کننده و افتخار خود نمایان میکردند. عمر رضی الله عنه نیز به خوبی از عهدهی این مسئولیت بر میآمد و از منافع و مفاخر قریش دفاع میکرد. وی، در دفاع از آنچه بدان باور داشت، به قدری از خود مایه میگذاشت که به همین سبب در برابر اسلام، مواضع خصمآنهای اتخاذ نمود؛ چرا که دین جدید را با آیین بتپرستی قریش مخالف میدید و آنرا به ضرر جایگاه ویژهی قریش میدانست که به خاطر وجود کعبه، بدان دست یافته بود، زیرا کعبه از ثروتی روحی و مادی برخوردار بود که باعث شکوفایی مکه شده بود، به این جهت، سران قریش و از جمله عمر، مسلمانان مستضعف را به شدت شکنجه میکردند[32]. چنانچه عمر رضی الله عنه یک بار کنیزی را که مسلمان شده بود، به قدری کتک زد که شلاق از دستش افتاد و خسته شد. در این بحبوحه ابوبکر رضی الله عنه از آنجا گذشت و چون این صحنه را دید، کنیز را از عمر رضی الله عنه خرید و او را آزاد نمود.[33] خلاصه این که عمر رضی الله عنه بخشی از عمرش را در جاهلیت سپری کرد و از اینرو نسبت به آداب و رسوم دوره جاهلی و مشخصههای آن، شناخت بسیاری داشت؛ وی، پیش از آن که مسلمان شود، با تمام وجود، از آداب و رسوم جاهلی دفاع میکرد، اما پس از آن که اسلام آورد، به فاصلهی واقعی حق و باطل و ایمان و کفر از یکدیگر پی برد و این سخن مشهور را بیان نمود که: (إنما تنقض عرى الإسلام عروة عروة إذا نشأ في الإسلام من لا يعرف الجاهلية)[34]. «بنیان اسلام، به دست کسی خراب میشود که در اسلام نشأت یافته و جاهلیت را نشناخته است».
پانویسها: ----------------------------------------------
[1] الطبقات الکبری (3/265) ؛ محض الصواب از ابن عبدالهادی (1/131) [2] محض الصواب في فضائل أمير المؤمنين عمربن الخطاب (1/131). [3] محض الصواب فی فضائل امیر المؤمنین عمربن الخطاب (1/131) [4] صحيح التوثيق في سيرة وحياة الفاروق عمربن الخطاب ص15 . [5] همان: ص15 . [6] صحیح التوثیق فی سیره و حیاه الفاروق عمربن الخطاب، ص15 [7] تاریخ الخلفاء از سیوطی، ص133 [8] الخليفة الفاروق عمربن الخطاب : عاني ص15 . [9] تهذيب الأسماء (2/14) : نووي، أوليات الفاروق : قرشي ص24 . [10] أولیات الفاروق السیاسیه، ص22 [11] همان. [12] نسب قریش از زبیری، ص347 [13] البدایه والنهایه (7/144). [14] البداية والنهاية (7/144). [15] ترتيب وتهذيب البداية والنهاية خلافة عمر: سُّلمي ص7 . [16] همان : ص7 . [17] الکامل فی التاریخ (2/212) [18] تاريخ الأمم والملوك : طبري (5/191). [19] البدایه والنهایه (7/144). [20] الشیخان ابوبکرو عمربروایه البلاذری، تحقیق دکتر احسان صدقی ص227 [21] فرائد الکلام للخلفاء الکرام، قاسم عاشور، ص112. [22] الاداره الاسلامیه فی عهد عمربن الخطاب، فاروق مجدلاوی، ص90 [23] گفته میشود: این کوه در 25 کیلومتری مکه قرار دارد. [24] تاریخ ابن عساکر (52/268)؛ طبقات ابن سعد (3/226) [25] الفاروق مع النبي د. عاطف لماضه ص5 نقله عن ابن عساكر (52/269). [26] طبقات ابن سعد (3/293). [27] عمربن خطاب، دکتر علی احمد الخطیب، ص153 [28] عمربن الخطاب، د. محمد أحمد أبو النصر ص17 . [29] تاریخ خلیفه بن خیاط (1/7) [30] الخلیفه الفاروق، دکتر العانی ص16 [31] مناقب عمرً، ص11 [32] الفاروق عمر، عبد الرحمن الشرقاوي ص8 . [33] الفاروق عمر، نوشته عبدالرحمن شرقاوی، ص8 [34] الفتاوی (15/36) فرائد الکلام للخلفاء الکرام، ص144
از کتاب: سیره عمربن خطاب رضی الله عنه، تألیف : دکتر علی محمد محمد صلابی
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|