Untitled Document
 
 
 
  2024 Sep 16

----

12/03/1446

----

26 شهريور 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

علي رضی الله عنه  به روايت از رسول

‎الله  صلی الله علیه و سلم  مي‌گويد ايشان فرمودند: «أُعْطِيتُ مَا لَمْ يُعْطَ أَحَدٌ مِنَ الأَنْبِيَاءِ»، فَقُلْنَا مَا هُوَ يَا رَسُولَ الله، فَقَالَ: «نُصِرْتُ بِالرُّعْبِ، وأُعْطِيتُ مَفَاتِيحَ الأَرْضِ، وسُمِّيْتُ أَحْمَدَ، وَجُعِلَتْ لِي التُّرَابُ طَهُوراً، وَجُعِلَتْ أُمَّتِي خَيْرَ الأُمَمِ». (به من چيزهايي داده شده‌است كه به هيچ‌يك از پيامبران داده نشده‌است، گفتم: اي رسول خدا، آنها چه هستند؟ فرمود: خدا رُعب و هراس از مرا در دل دشمنانم انداخت و با آن یاریم کرد و به من كليدهاي زمين داده شده، به اسم ‌احمد نام گذاري شدم، خاك برايم وسيله پاك كننده قرار داده شده و امتم بهترين امّتها قرار داده شده ‌است.
صحيح بخاري، ش335

 

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

قرآن و حدیث>مسائل قرآنی و حدیث>حدیث > تاريخچه‌ تدوين حديث

شماره مقاله : 1415              تعداد مشاهده : 554             تاریخ افزودن مقاله : 29/11/1388

 
نوشته: محمد سليم آزاد


 
گفتگو پيرامون ((سنت)) و سير تاريخي آن، خواه نا خواه موضوع ((تدوين حديث)) را به ميان مي آورد. پيش از اين با اشاره اي كوتاه خطر نشان ساختيم كه ((سنت)) نيز مانند ((قرآن))، علاوه بر اينكه در حافظه ي دانشمند و كاردان محفوظ مانده بود، به صورت مكتوب در مصاحف و كتب مخصوصي نيز جمع آوري مي شد. و توجه مفرطي كه مسلمين در قرن اول اسلام به حفظ و يادداشت ذهني احاديث از خود نشان مي دادند، هرگز آنان را از پي بردن به اهميت نوشتن احاديث و دست يازيدن به آن باز نداشت. در اين فصل سعي خواهيم كرد در اين مورد مطالب و حقايق سودمندي براي خوانندگان بيان نماييم. 
 
آيا احاديث در قرن سوم تدوين يافته اند؟
 سوال فوق ريشه در يكي اشكالات بزرگ منكرين سنت دارد. يكي ديگر از دستاويزهاي منكرين مبني بر غير قابل اعتماد پنداشتن احاديث، اين است كه، تدوين احاديث در قرن سوم صورت گرفته است و تا آن موقع براي منافقين و دروغ پردازان به اندازه ي كافي فرصت حديث سازي وجود داشته و مسلماً تا شروع تدوين، مجموعه ي بزرگ ((سنت)) آميخته با هزاران احاديث ساختگي شده بود، و با اين وضع اعتماد به حديث روي هم رفته از احتياط به دور است! 
از مفهوم كلي اين شبهه، كاملاً آشكار مي گردد كه منكرين، نوشتن را تنها راه حفاظت ((سنت)) قلمداد كرده و فقدان اين پديده را در اوايل اسلام (به زعم خويش)، يكي از كاستي هاي مهلك شمرده اند كه نتيجتاً به بي اعتباري ذخيره ي مهم ((سنت)) انجاميده است. به هر حال يافتن جواب براي اين اشكال، از عواملي است كه پرداختن به تاريخچه ي تدوين حديث را براي ما مهم و جالب مي سازد. 
مدارك و دلايل روشني كه در دست ماست، تنه ي اين اشكال را كاملاً سست و لرزان نشان مي دهد. در پرتو اين دلايل، آغاز مسير كتابت و تدوين حديث را، در زمان پيامبر -صلی الله عليه وسلم- مي بينيم كه در طول قرون به تدريج مترقي تر و منظم تر شده است. 
 
كتابت حديث در عهد رسالت
 با مطالعه ي احوال زمان پيامبر -صلی الله عليه وسلم-، درباره ي نوشتن احاديث، به دو نوع روايت متضاد بر مي خوريم: روايات منع از نوشتن حديث و روايات امر به نوشتن. 
با اولين نگاه، ممكن است براي بعضيها، موضع سر در گم كننده نمايد و شايد همين نكته بوده است كه بسياري از ساده انديشان را در اين دام انداخته كه اصلاً نمي توان براي موجه و جايز بودن كتابت حديث در زمان رسول الله -صلی الله عليه وسلم-، روايتي محكم و بلامنازع يافت. 
براي اينكه خوانندگان عزيز در جريان واقعيات امور به اصل مطلب پي ببرند، قبل از هر چيز بايد نوعيت و محمل اصلي اين دو نوع روايات به ظاهر متفاوت براي آنان مشخص شود. لذا، ابتداءً بايد دانست كه هر كدام از اين دو نمونه احاديث، مربوط به دوره اي معين و مستقل از عهد رسالت مي باشد و محال است بتوانيم حديثي را كه حاكي از منع كتابت باشد، در دوره اي بيابيم كه آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- به نوشتن دستور داده اند و اين خود استواري و استحكام احاديث مثبت را مي سازند. حال مي پردازيم به بيان نمونه هايي از اين روايات و تعيين دوره هاي آن و كند و كاو در علل و اسباب ورود آنها. 
 
روايات نهي از كتابت حديث
 اين گونه روايات، متعلق به دوره هاي اوليه ي اسلام مي باشند؛ مربوط به سالهايي كه هنوز سرحدهاي آنچناني ميان مصادر قانوني اسلام وجود نداشت. اين مطلب از اين ناحيه مستفاد مي گردد كه، سلسله ي نوشتن احاديث تا رحلت آن حضرت ادامه داشته است. بر اين اساس نمي توان گمان داشت كه ممكن است عكس قضيه جريان داشته و اجازه ي نوشتن حديث در اوايل بوده و بعدها ممنوع گشته است. 
دستور رسول الله -صلی الله عليه وسلم- به نوشتن نصايحش براي ((ابوشاه)) -رضي الله عنه- و همچنين ارسال فراميني مكتوب به عاملين در ولايات تحت نفوذ اسلام، كه در تاريخ به ((كتاب الصدقه)) معروف است، از حالات پس از فتح ((مكه)) هستند؛ حتي هنوز كتاب موصوف به گماشتگان در بلاد نرسيده بود كه آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- به سراي باقي شتافت. از جمله، در اينكه ممنوعيت كتابت حديث قبل از اجازه ي آن بوده است، كسي حرفي ندارد. 
به نمونه هايي از احاديث منع كتابت توجه كنيد: 
 
1- از حضرت ((ابو سعيد خدري)) -رضي الله عنه- روايت است، رسول الله -صلی الله عليه وسلم- فرمود: 
((لاتكتبوا عني الا القرآن! فمن كتب عني غير القرآن فليمحه! حدثوا عني و لاحرج.. .))[1]. 
((از من چيزي ديگر جز قرآن ننويسيد! و هر كه از من چيزي غير از ((قرآن)) نوشته است، محوش سازد! از من شفاهی روايت كنيد و در اين هيچ اشكالي نيست. . .))
 
2- حضرت ((ابو سعيد خدري)) -رضي الله عنه- تعريف مي كند: ((كنا قعوداً نكتب ما نسمع من النبي -صلی الله عليه وسلم-. فخرج علينا فقال: ما هذا تكتبون؟ فقلنا: ما نسمع منك. فقال: أكتاب مع كتاب الله؟ امحضوا كتاب الله و اخلصوه! قال فجعلنا ما كتبناه في صعيد واحد ثم احرقناه بالنار. . .))[2].
((روزي نشسته بوديم و آنچه را كه از پيامبر -صلی الله عليه وسلم- شنيده بوديم، مي نوشتيم. در اين هنگام رسول خدا -صلی الله عليه وسلم- بر ما وارد شد و پرسيد: اين چيست كه مي نويسيد؟ گفتيم: سخنانيست كه از شما مي شنويم. فرمود: آيا با وجود كتاب خدا، نوشته اي ديگر می نویسد؟! كتاب خداوند را با چيزي ديگر مخلوط نكنيد و آن را از اضافات پاك سازيد! (راوي مي گويد:) به دنبال اين نهي، نوشته هايمان را يكجا جمع نموديم و همه را آتش زديم.))
مجموع احاديثي كه دال بر ممنوعيت كتابت حديث هستند، شمارشان از تعداد انگشتان دستها هم تجاوز نمي كند. بعلاوه، دلايل و اسبابي كه موجد اين ممانعت بوده اند، چنان بديهي و مسلم هستند كه راه را در مقابل هر گونه انتقاد و برداشت منفي مسدود مي نمايند. 
 
علل ممانعت از كتابت حديث 
بازداشتن صحابه -رضي الله عنهم- از نوشتن احاديث در بادي امر، مانند اقدامات و فرامين رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم-، كاملاً بر اساس حكمت و مصلحت بيني استوار بود. مواردي كه در اين سطور به طور اختصار مي نويسيم، از مهمترين علل و اسباب منع نوشتن احاديث به شمار مي رفتند: 
 
خطر آميختگي! زمان، زمان نزول وحي بود؛ آيات قرآني به تدريج نازل مي شد و كاتبان وحي آن را مي نوشتند. اگر در آن موقع نوشتن حديث نيز رواج مي يافت، احتمال مي رفت، ((قرآن)) و ((حديث)) با همديگر مختلط گردند و فرق واضحي در ميان آن دو باقي نماند. ((قرآن)) اگر چه به نظم خويش معجز است، و ليكن زماني بود كه ((قرآن)) به تازگي نازل مي شد، آن هم بر قومي كه بی سواد بودند؛ بر ايشان وجوه اعجاز، حقايق، معارف، دقايق و اسرار قرآني هنوز به طور كامل كشف نشده بود و نيز تا آن زمان مسلمانان با ((قرآن)) به طريق احسن مناسبت و ممارست نداشتند. از طرف ديگر، ((حديث)) اگر چه به لحاظ نظم، معجز نيست، اما محتوا و مفهوم آن همه وحي الهي است و كلام از آن شخصيت پاكيست كه فصيحترين عرب و مصدر جوامع الكلم بود. با توجه به اين وضع، خطر اختلاط در ميان قسمتهايي از ((قرآن)) و ((حديث)) حس مي شد[3]. و بر اين مبنا، آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- در آغاز كار، از نوشتن احاديث منع فرمود[4].
مشكل بيسوادي؛ يكي از بزرگترين موانعي كه نمي گذاشت كتابت حديث مقام مطلوبش را كسب نمايد، امي بودن عموم مردم و دوري از خط و نوشتن بود. علماء چنين گفته اند: ((در دوران نزول قرآن آنان كه مي توانستند با مهارت كامل بنويسند، بسيار كم بودند و اگر در نوشتن (عربي) بيداري كامل به خرج داده نشود، گاه با كوچكترين تغييري، مفهوم مطب به كلي عوض مي شود. مثلاً ((لا)) براي نفي است و بر هر جمله اي كه داخل گردد، آن را منفي مي كند. حال اگر الف ((لا)) انداخته شود، فقط ((ل)) باقي بماند، مضمون جمله منعكس و منقلب مي گردد. يعني به جاي ((نفي))، ((اثبات)) و در عوض مفهوم منفي، مفهوم مثبت بدست مي آيد[5]. به علت وجود همين مشكل بود كه آن حضرت، از ترويج عمومي كتابت حديث منع فرمود تا به سبب نقص كتابت، از اين قبيل اشتباهات پديد نيايد))[6]. 
ناگفته نماند كه در امر نوشتن ((قرآن))، اين مشكل دامنگير نبود؛ زيرا براي اين كار از چندين صحابه ي ماهر در نوشتن كار گرفته مي شد و وظيفه ي نوشتن ((قرآن)) فقط منحصر به همين گروه بود. از جانب ديگر، حافظه ي قوي اصحاب -رضي الله عنهم- به خوبي از پس حفاظت ((حديث)) بر مي آمد و پيامبر -صلی الله عليه وسلم- آنها را به روايت حديث آزاد گذاشته بود. 
انديشه ي اعتماد نوشته ها و ترك حفظ؛ برخي نهي از كتابت را براي كساني ذكر كرده اند كه از فراموش شدن احاديث، ايمن بودند[7]  و اين شائبه وجود داشت كه اگر به نوشتن حديث روي مي آوردند، به نوشته ها دل خوش كرده، رفته رفته از حفظ احاديث دست برداشته و از فوايد بي شمار آن محروم مي ماندند. پيامبر -صلی الله عليه وسلم- با توجه به اين مورد، صحابه -صلی الله عليه وسلم- را از نوشتن احاديث بر حذر داشت و اجازه داد فقط شفاهی سخنانش را تكرار نموده و به ديگران برسانند. 
انديشه ي فاصله گرفتن از اعمال؛ اصلي مسلم است اينكه، هرگاه سلسله قواعد و دستوراتي در ذهن آدمي ذخيره شده باشد، اگر مربوط به رفتارها و آداب خارجي شخص باشند، انعكاس ظاهري بيشتري خواهند داشت از ضوابط و فراميني كه به صورت مكتوب، كنار گذاشته شده اند. 
مقام رسالت چنين تقاضا مي كرد كه مردم فرموده هاي رسول الله -صلی الله عليه وسلم- را در قالب اعمال بريزيد و بدين طريق ميزان حفظ ((سنت)) نيز بالا برود. اگر تنها به نوشتن روي مي آوردند، اين ارشادات بيشتر به صورت فراميني صامت و بي تحرك جلوه مي شدند تا به شكل علم اعمال و تحرك آفرين. و قطعاً معارف و علومي كه از زندگاني مردم فاصله داشته باشند، در معرض فرسايش زودرس قرار دارند. 
اين موضوع نيز به نوبه ي خود مي توانست از بزرگترين دلايلي باشد بر اين امر كه آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- در سالهاي نخستين بعثت خويش، موقتاً اجازه ي نوشتن احاديث را به تعويق بيندازد و براي اينكه مردم بهتر ارزش اعمال و تعاليم آسماني را درك نمايند، آنها را به حفظ احاديث وادارد.
- علامه ((نووي)) درباره ي منع مزبور، توجيهي ديگر دارد. او مي گويد: ((نوشتن حديث در هيچ زماني مطلقاً ممنوع نشده بود. بلكه عده اي از اصحاب -رضي الله عنهم- عادت داشتند به همراه نوشتن آيات ((قرآن كريم))، تشريحات مربوط را نيز در كنار آيه ها يادداشت نمايند. البته كه اين كار بسيار خطرناكي بود؛ زيرا در اين صورت انديشه ي آميختگي و تداخل ميان آيات قرآني و احاديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- بسيار قوي بود. به همين دليل بود كه آن حضرت از نوشتن احاديث به شيوه ي مذكور، ممانعت به عمل آورد. نوشتن احاديث، جداي از ((قرآن)) هيچ ممنوعيتي نداشت))[8].
سخن ((نووي))، نمونه اي از انواع تطبيقاتي است كه بعضي علماء در ميان احاديث منع و جواز كتابت، قايل شده اند. 
خلاصه ي كلام اينكه، با نظر به علل منع و انواع تطبيقاتي كه در اين مورد به عمل آمده است، ثابت مي شود كه موضع ((منع كتابت)) در صدر اسلام، اصلاً پايه هاي ثابت و دائم نداشته و همواره معلول به علل و موقت و داراي دامنه اي محدود و منحصر بوده است و در مقابل، ((كتابت)) پديده اي مانوس و پذيرفته شده بود. و در واقع ممانعت از نوشتن در اوايل، مقدمه و يك نوع زمينه سازي براي ترويج كتابت حديث بود. 
وجود علل و اسباب سابق الذكر در محيطي از جهان كنوني ما نيز، شايد در مراحل اوليه مسئولين امر و كارشناسان را ناچار از منع نوشتن موضوع مطلوب سازد. بنابراين، نهي پيامبر -صلی الله عليه وسلم- در آن محيط ابتدايي و به دور از خط و كتابت، بي ترديد جنبه هاي معقول داشت و به خوبي حكايت  از ژرف نگري و وقت شناسي او مي كند. 
 
 
احاديث امر به نوشتن 
 به محض هموار شدن زمينه و رفع موانع مذكور، رسول خدا -صلی الله عليه وسلم- دستور نوشتن ((علم))[9] را صادر فرمود. براي تعيين دقيق زماني كه ممنوعيت نوشتن احاديث مرتفع گشت و به جاي آن تشويق به نوشتن شروع شد، دليلي در دست نيست؛ اما واقعيت روشن اين است كه در بيش از نيمي از سالهاي زندگي در ((مدينه))، كتابت حديث هر چند به طور پراكنده و محدود، مروج بوده و اين وضعيت تا آخرين لحظات زندگي پيامبر -صلی الله عليه وسلم- ادامه داشته است. 
به تعبير مصطلحتر: احاديث امر به كتابت، ناسخ احاديث منع مي باشند و از زمان صدور اجازه ي نوشتن به بعد، كتابت حديث سكه رايج در ميان مسلمين بوده است. 
شمار رواياتي كه مثبت نوشتن احاديث هستند، به مراتب بيشتر از روايات منع مي باشند. در اينجا چند نمونه از اين نوع احاديث را ذكر مي كنيم: 
 1- حضرت ((عبدالله بن عمرو بن عاص)) –رضی الله عنهما- روايت مي كند، رسول الله -صلی الله عليه وسلم- فرمود: 
((علم را مهار سازيد! پرسيدم: رمز مهار كردنش چيست؟ فرمود: نوشتن آن))[10].
 2- از ((انس)) -رضي الله عنه- منقول است، آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- فرمود: 
((قيدو العلم بالكتاب))! علم را به نوشتن مقيد سازيد! 
 3- ((رافع بن خديج)) -رضي الله عنه- مي گويد: به رسول الله -صلی الله عليه وسلم- عرض داشتم: يا رسول الله! ما از شما سخنان زيادي مي شنويم. آيا مي توانيم آنها را بنويسيم؟ فرمود: 
((اكتبوا و لاحرج))[11]. بنويسيد، حرجي نيست.
 4- يك نفر انصاري نزد رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم- آمد و گفت: يا رسول الله! من از شما حديث مي شنوم و از آن بسيار خوشم مي آيد، اما فراموشش مي كنم. آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- فرمود: 
((استعن بيمينك))![12] از دست راستت كمك بگير. (راوي مي گويد رسول خدا -صلی الله عليه وسلم- در اين هنگام با دست مباركش اشاره به نوشتن فرمود.) 
 5- در زمان فتح ((مكه)) رسول خدا -صلی الله عليه وسلم- سخناني پيرامون حقوق متقابل انسانها و ساير موارد مهم ايراد فرمودند. يكي از اصحاب به نام ((ابوشاه يمني)) -رضي الله عنه- از آن حضرت درخواست نمود تا ارشادات آن روز را برايش بنويسند. آن حضرت اجابت نمود و خطاب به اصحاب -رضي الله عنهم- فرمود: 
((اكتبوا لأبي شاه))![13] براي ابوشاه (خطبه ام را) بنويسيد! 
6- ((عبدالله بن عمرو)) -رضي الله عنهما- يك مرتبه به محضر رسول الله -صلی الله عليه وسلم- شتافت و عرض كرد: ((يا رسول الله! مي خواهم احاديث شما را روايت نمايم. براي همين قصد نموده ام به همراه يادداشت قلبي، از نوشتن هم كمك بگيريم، تا نظر شما چه باشد؟ رسول الله -صلی الله عليه وسلم- فرمود: ((اگر حديث من باشد، (ايرادي ندارد) پس به همراه قلب خود از دستت نيز كمك بگيرد)).
 
نتيجه ي ارشادات پيامبر -صلی الله عليه وسلم- 
 جنب و جوش براي كتابت احاديث، بازتابي بود كه صدور جواز نوشتن احاديث، در ميان صحابه -رضي الله عنهم- ايجاد كرد؛ فعاليتي كه موجب گرد آمدن بسياري از احاديث در زمان پيامبر -صلی الله عليه وسلم- گرديد. 
ديديم كه صحابه -رضي الله عنهم-، در اوان كار هم به اهميت و ضرورت ثبت و ضبط سخنان رسول خدا -صلی الله عليه وسلم- واقف بودند و چون شرايط نوشتن چيز ديگري غير از ((قرآن)) تا آن زمان فراهم نشده بود، آن حضرت آنها را با نظر به مصالحي كه ذكر گرديد، از نوشتن احاديث بازداشت. 
اعلام جواز كتابت از مقام رسالت، سر آغازي گشت براي پياده كردن يكي ديگر از تدابير حمايتي و حفاظتي ((سنت)). اصحاب كه تا آن موقع از اين كار منع شده بودند، با صدور اجازه ي آن، مشتاقانه قلم را در راه خدمتي بزرگ به اسلام عزيز و حفظ و نگهداري تعاليم آن، بدست گرفتند و تحت رهنمودهاي پيامبر خدا -صلی الله عليه وسلم-، به نوشتن آموزشهاي روشنايي بخش ((سنت)) پرداختند.
 نمونه هاي زيادي از كتابت حديث در عهد رسالت وجود دارد كه مجموعاً نشان دهنده ي جايگاه ويژه ي ((كتابت حديث)) در نظر رسول الله -صلی الله عليه وسلم- و اصحاب وي مي باشد. حضرت ((عبدالله بن عمرو)) -رضي الله عنهما- مي گويد: ((يك روز در محضر نبي اكرم -صلی الله عليه وسلم- نشسته بوديم و هر چه ارشاد مي فرمود، مي نوشتيم.)) اين صحابي از گروه كساني بود كه هميشه سخنان پيامبر را كتباً يادداشت مي كردند. از مشورتی كه در اين باره با پيامبر -صلی الله عليه وسلم- نمود، معلوم مي گردد كه كارش به مشوره ي خود پيامبر بوده است. خودش مي گويد: ((من هر چه را كه از رسول الله -صلی الله عليه وسلم- مي شنيدم، مي نوشتم تا نزد خود محفوظ نمايم. . .))
براي دريافت ميزان نفوذ كتابت حديث در زمان پيامبر -صلی الله عليه وسلم- و عمل عمومي صحابه -رضي الله عنهم- در قبال آن، اثر ((عبدالله بن عمرو بن العاص)) -رضي الله عنهما-، مدرك خوبيست و مي توان گفت، روزنه اي است كه دورنماي كلي اين پديده از آن پيداست. او مي گويد: 
((اصحاب (كه من كوچكترينشان بودم،) نزد پيامبر -صلی الله عليه وسلم- حضور داشتند. فرمود: هر كه دانسته بر من دروغ بگويد، جايگاهش را از آتش بنا می سازد! وقتي از محضرش بيرون آمدند، به آنها گفتم: چطور مي توانيد از رسول الله -صلی الله عليه وسلم- حديث بيان نماييد، در حالي كه شنيديد آنچه را كه فرمود؟ شما را مي بينم كه كاملاً مشغول روايت حديث مي شويد! از سوال تعجب انگیز من خنديدند و گفتند: اي برادرزاده ي! هر چه را كه شنيده ايم، نزد ما در كتاب محفوظ است))[14].
نكته ي مهم ديگري كه از اين روايت بر مي آيد، اين است كه نوشتن در دوران رسالت نه تنها رايج، بلكه موثرترين وسيله براي حفظ احاديث پيامبر -صلی الله عليه وسلم- به حساب مي آمد؛ آن گونه كه صحابه -رضي الله عنهم- از موفقيت خويش در اين زمينه، مي خندند و كلمات تسلي آفرين به ((عبدالله بن عمرو)) مي گويند. 
از آنان كه در زمان پيامبر -صلی الله عليه وسلم- احاديث را مي نوشتند، مي توان ((علي))، ((ابوهريره))، ((عبدالله بن عمرو))، ((ابي بن كعب))، ((انس)) و . . . را نام برد. (رضي الله عنهم اجمعين).
 
احاديثي كه به دستور پيامبر -صلی الله عليه وسلم- نوشته شده اند 
 در زمان رسول خدا -صلی الله عليه وسلم-، دست مايه هايي از احاديث نوشته شده توسط اصحاب -رضي الله عنهم- پديد آمد. بسياري از اين نوشته ها طبق فرمان خود پيامبر و تحت نظارت دقيق وي املاء شده است. مشهورترين اين مكتوبات، بدين قرار مي باشند: 
 
 1- كتاب الصدقه: نامه اي بود مشتمل بر احكامي از قبيل زكات حيوانات و شرايط اداء و اخذ آن، كه آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- پس از فتح ((مكه)) به عنوان رهنمودي به سوي عاملين خويش در اطراف مملكت اسلامي ارسال فرمود. 
((كتاب الصداقه)) از مجموعه ي مكتوبي مي باشد كه پيامبر خدا -صلی الله عليه وسلم- شخصاً آن را به يكي از اصحاب، املاء نموده بود. اما، هنوز به مقصد مقرر نرسيده بود كه رسول الله -صلی الله عليه وسلم- وفات يافت. 
پس از آن حضرت -صلی الله عليه وسلم-، كتاب مزبور بدست ((ابوبكر صديق)) -رضي الله عنه- و بعد از وي، بدست ((عمر فاروق)) -رضي الله عنه- افتاد. بعد از شهادت ((عمر)) -رضي الله عنه-، نزد دو فرزندش، ((عبدالله)) و ((عبيدالله)) (رضي الله عنهما) ماند و از آنها به ((عمر بن عبدالعزيز)) رسيد و او آن را نقل نمود و سپس به ((سالم بن عبدالله)) (نوه ي ((عمر فاروق)) ) منتقل شد و امام ((ابن شهاب زهري)) از ((سالم)) حفظ نمود و براي ديگران قرائت كرد[15]. 
- وقتي كه حضرت ((ابوبكر)) -رضي الله عنه-، حضرت ((انس)) -رضي الله عنه- را به ((بحرين)) فرستاد، يك كتاب صدقه نوشت و به او سپرد. اقتباسات و مضامين مختصر آن در ((صحيح بخاري)) و غيره به تكرار مي آيد. در اين كتاب هم كم و بيش همان احكام هستند كه در ((كتاب الصدقه ي)) آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- وجود داشتند. گمان مي رود در اصل اين كتاب جداگانه اي نيست، بلكه همان ((كتاب الصدقه ي)) پيامبر -صلی الله عليه وسلم- مي باشد؛ زيرا بر آن، مهر آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- ثبت شده بود[16]. 
((حماد بن سلمه)) _ محدث و فقيه بنام _ مي گويد: 
((از ثمامه (نوه ي انس) كتابي گرفتم كه مي گفت اين كتاب را ابوبكر، هنگامي كه انس را براي دريافت زكات مي فرستاد، برايش نوشته است و بر آن مهر رسول الله -صلی الله عليه وسلم- نقش بسته بود))[17].
 
2- صحيفه ي ((عمرو بن حزم)) -رضي الله عنه-: در سال دهم هجري، هنگامي كه آن حضرت -صلی الله عليه وسلم-، ((عمرو بن حزم)) -رضي الله عنه- را والي ((نجران)) كرد و به آن ديار گسيل داشت، صحيفه اي محتوي احاديث خويش را كه به خط ((ابي بن كعب)) -رضي الله عنه- ترتيب داده بود، به وي سپرد. بعدها اين صحيفه، به نام حضرت ((عمرو بن حزم)) -رضي الله عنه- معروف گرديد و توسط محدثين ديگر انتشار يافت. 
در اين كتاب، علاوه بر چند نصايح عمومي، احكام شرعي چندي راجع به طهارت، نماز، زكات، عشر، حج، عمره، جهاد، مال غنيمت، ماليات، خونبها، امور نظامي و آموزشي و . . . بيان شده بود. حضرت ((عمرو بن حزم)) -رضي الله عنه- به عنوان والي در يمن، در پرتو اين كتاب، وظايف خويش را به بهترين صورت ممكن انجام داد. پس از وفات او، كتاب موصوف بدست نوه اش _ ((ابوبكر)) _ افتاد. ((امام زهري)) از وي اين نوشته را خوانده و ضبط نمود و به شاگردان خويش نيز احاديث آن را ياد مي داد[18].
 
3- بخشنامه ها: ابلاغ فرامين به سوي استانداران به صورت مكتوب، يكي از كارهاي ديني _ سياسي در امور مملكت بود. آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- هر جا كه صحابه -رضي الله عنهم- را براي اجراي احكام اسلامي و كنترل اوضاع و احوال مي فرستاد، بر ايشان دستورات و رهنمودهايي شرعي مي نوشت، تا در سايه ي آن بهتر بتوانند در حل امور مردم تصميم گيري نمايند. 
حاصل اين هدايات و فرامين كه گاه هنگام ارسال ياران به دستشان مي داد، و گاه پس از رفتن آنان به طرفشان ابلاغ مي فرمود، گرد آمدن چندين صحيفه است كه مضامين آنها اكنون در دسترس ما قرار دارد. 
آن گاه كه حضرت ((ابوهريره)) -رضي الله عنه- و حضرت ((علاء بن حضرمي)) -رضي الله عنه- را، سفير خويش تعيين فرمود و به طرف زرتشتيان سرزمين ((هجر)) روانه كرد، هداياتي برايشان نوشت كه در آنها از زكات و عشر مفصلاً سخن به ميان رفته بود[19].
حضرت ((معاذ بن جبل)) -رضي الله عنه- و ((مالك بن مراره)) -رضي الله عنه- را به يمن فرستاد و به آنها بخشنامه اي در مورد احكام شريعت، عنايت فرمود[20].
نوشته اي براي ((معاذ بن جبل)) -رضي الله عنه- و به يمن فرستاده شد كه در آن عدم زكات بر سبزيجات نوشته شده بود[21].
 
 4- تعليماتي براي هيئت ها: بسياري از قبايل عرب پس از گرويدن به اسلام، هيئت هايي از افراد برجسته ي خويش را به ((مدينه)) مي فرستادند تا آموزشهاي لازم اسلامي را در آنجا فرا بگيرند. اين وفود براي مدتي معين در ((مدينه)) مي ماندند و در طي اين دوران تعليمات اسلامي را از ((قرآن)) و ((سنت))، تحت نظارت پيامبر -صلی الله عليه وسلم- به كمك اصحاب -رضي الله عنهم- فرا مي گرفتند. اين هيئت هاي اعزامي معمولاً، هنگام بازگشت به قبايل خويش، از آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- متقاضي مي شدند تا رهنمايي ها و احكامي ضروري بر ايشان بنويسد. آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- و صحيفه اي متشكل از مهمترين مسائل را تنظيم مي كرد و به آنها مي داد. 
نمونه هاي زيادي از اين نوشته هاي باقي مانده است. در اينجا دو مورد ذكر مي گردد: 
دو وفد از دو قبيله به نامهاي ((سماله)) و ((حدان))، پس از فتح ((مكه)) حاضر شدند و مشرف به قبول اسلام گرديدند. رسول خدا -صلی الله عليه وسلم- براي آنها صحيفه اي نوشت كه احكامي مربوط به زكات در آن درج شده بود. حضرت ((ثابت بن قيس)) -رضي الله عنه- نويسنده ي اين كتاب و ((سعد بن عباده)) -رضي الله عنه- و ((محمد بن سلمه)) -رضي الله عنه-، گواهان آن بودند[22]. 
وفد قبيله ي ((خثعم)) نزد آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- آمد. اعضاي آن گفتند: ((ما به خدا ايمان آورديم و نيز به رسولش و آنچه كه از طرف خدا آمده است؛ پس براي ما كتابي بنويس تا بر مفادش عمل نماييم.)) آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- براي آنها كتابي نوشت و حضرت ((جابر بن عبدالله)) -رضي الله عنه- و ديگر حاضرين بر آن گواه شدند[23].
 
5- نوشته هاي ديگر: چهار مورد از مكتوبات ذكر شده، مهمترين نمونه ها از نوشته هاي متعددي است كه اغلب براي بيان مثال از احاديث املاء شده به امر پيامبر -صلی الله عليه وسلم-، ارائه داده مي شود. نمونه هاي ديگري از اين طيف نامه ها و مصاحف را مي توان در زمينه هاي ديگري نيز يافت. من جمله ي اين مكتوبات، احاديثي است كه در خصوص دعوت حكمرانان[24] بزرگ دنيا به اسلام، راهنمايي هاي نظامي و قضايي، پيمان نامه ها، امان نامه ها، انواع معاملات و . . . نوشته شده است. 
 
------------------------------------
زيرنويس‌ها:
[1] ((هيثمي))، ((مجمع الزوائد))، ج: 1، ص: 156.
[2] ((هيثمي))، ((مجمع الزوائد))، ج: 1، ص: 156.
[3] شبير احمد عثماني، ((فضل الباري))، ج: 1، ص: 56.
[4] انور شاه كشميري، ((انوار الباري))، ج: 1، ص: 18.
[5] مانند ((لايعلمون)): نمي دانند. حال اگر الف ((لا)) حذف گردد، مي شود: ((ليعلمون)) يعني: ((حتماً مي دانند)).
[6] ((فضل الباري))، ج: 1، ص: 57.
[7] سيوطي، ((تدريب الراوي))، ج: 2، ص: 67.
[8] محمد تقي عثماني، ((درس ترمذي))، ج: 1، ص: 37.
[9] قبلاً نيز متذكر شديم كه در زمان پيامبر و صحابه و همچنين چندين قرن پس از آن، لفظ ((علم)) به حديث اطلاق مي شد.
[10] ابن عبدالبر، ((جامع بيان العلم))، ج: 1، ص: 73.
[11] ((تدريب الراوي))، ج:2، ص: 286.
[12] ((جامع ترمذي))، به روايت ابوهريره.
[13] ((صحيح بخاري)).
[14] ((مجمع الزوائد))
[15] ((درس ترمذي))، ج: 1، ص: 39.
[16] ((كتابت حديث))، ص: 83.
[17] ((سنن ابي داود)).
[18]  محمد تقي عثماني، ((حجيت حديث))، ص:134.
[19] محمد تقي عثماني، ((حجيت حديث))، ص: 134.
[20] محمد تقي عثماني، ((حجيت حديث))، ص: 134.
[21] ن. ك: ((انوار الباري))، ج: 1، ص: 22.
[22] ((حجيت حديث))، ص: 137.
[23] همان كتاب، ص: 137-136.
[24] نامه هاي تبليغي آن حضرت -صلي الله عليه وسلم- به پادشاه ايران، روم، مصر و . . . در اين باب مشهور هستند.
 


  
كتابت حديث در زمان صحابه رضي الله عنهم 
 ((عهد صحابه)) به حصه اي طويل از اولين و ممتازترين قرن اسلام* يعني از سال 11 هـ ق (سال وفات پيامبر -صلی الله عليه وسلم-)، تا سال 110 هجري اطلاق مي گردد. كوششهاي بي دريغ صحابه -رضي الله عنهم- در طي اين مدت دراز، براي حفظ ((سنت))، در فصل گذشته ذكر گرديد. 
نوشتن احاديث، شعبه اي از حمايت بي شائبه اصحاب -رضي الله عنهم- در حق ((سنت پيامبر)) -صلی الله عليه وسلم- بود. آنان با سپري شدن دوران پر بركت نزول وحي، بيش از پيش به نوشتن احاديث توجه نشان دادند و متعاقباً، شنيده ها را در قيد كتابت كشيدند. 
 
 
نوشته هاي صحابه رضي الله عنهم 
 بر شمردن تمام مصنفات اصحاب پيامبر –صلی الله عليه وسلم- با توضيحات لازم و كافي درباره ي هر كدام، كاري نيست كه بتوان در مرز چند صفحه از پس آن برآمد. بنابراین، در اينجا براي مثال فقط چند فقره از اين كتابها، مشروحاً نام برده مي شود. 
 
 1- صحيفه ي صادقه حضرت ((عبدالله بن عمرو بن العاص))  -رضی الله عنهما- كتابي ضخيم از احاديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- فراهم آورده و بر آن ((الصحيفه الصادقه)) نام نهاده بود. او يكي از آن كسان بود كه عادتاً از آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- مي نوشتند. از خودش روايت است: 
((من هر چه را كه از رسول الله -صلی الله عليه وسلم- مي شنيدم، براي حفظش مي‌نوشتم. قريش مرا از اينكار بازداشت. آنها گفتند: آيا هر سخني را كه از رسول الله -صلی الله عليه وسلم- مي شنوي، مي نويسي؟ در حالي كه او يك انسان است و طبعاً ناراحت مي گردد.** اين موضوع را به پيامبر -صلی الله عليه وسلم- يادآور شدم. آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- با اشاره به لبهاي مباركش فرمود: قسم به ذاتي كه جانم در قبظه ي قدرتش است، از اين دو لب چيزي جز حق، بيرون نخواهد آمد. پس (با اطمينان خاطر) بنويس!))*** 
حضرت ((ابوهريره)) -رضي الله عنه- مي گويد: 
((هيچ يك از اصحاب پيامبر -صلی الله عليه وسلم- بيشتر از من حديث ياد ندارد، مگر عبدالله بن عمر؛ چرا كه او عادت داشت احاديث را بنويسد و من نمي نوشتم))[1].
حضرت ((مجاهد)) _ تابعي كبير و امام المفسرين _ مي گويد: نزد ((عبدالله بن عمرو)) –رضی الله عنهما- ، صحيفه اي ديدم كه آن را از انظار مخفي نگه داشته بود. همين كه خواستم آن را باز كنم، از دستم گرفت و گفت: ((اين (صحيفه ي) صادقه است، كه بدون واسطه از رسول الله -صلی الله عليه وسلم- شنيده ام. . .))[2]. 
اين صحيفه شامل 1000 حديث بوده است و تا ساليان دراز نزد ((عبدالله بن عمرو)) –رضی الله عنهما- باقي بود و پس از او توسط يكي از نوادگان وي به نام ((عمرو بن شعيب)) (بن محمد بن عبدالله بن عمرو بن العاص) انتشار عمومي يافت، و رفته رفته در كتب مشهور حديثي جاي گرفت[3]. اكنون احاديث ((صحيفه ي صادقه)) را به روايت ((عمرو بن شعيب)) به واسطه ي پدرش از ((عبدالله)) -رضي الله عنه- مي خوانيم. 
 
2- صحيفه ي صحيحه: مجموعه اي از 150 حديث مي باشد كه آن را حضرت ((ابوهريره)) -رضي الله عنه- براي يكي از شاگردان به نام ((همام بن منبه)) نوشته است. 
سلسله ي تدريس اين رساله تا چندين قرن ادامه داشته است؛ زيرا تمام احاديث آن را، نويسندگان بعدي از جمله ((احمد بن حنبل))، ((امام بخاري))، ((امام مسلم))، ((امام ترمذي)) و غيرهم در كتابهايشان بعينه نقل نموده اند[4].
((ابوهريره)) -رضي الله عنه- علاوه بر صحيفه ي موصوف، تاليفات متعدد ديگري نيز داشته است. در ((طبقات ابن سعد))، روايتي حامي از اين است كه تمام مرويات او (5374 حديث) به صورت نسخه اي واحد، نزد ((عبدالعزيز بن مروان)) _ پدر ((عمر بن عبدالعزيز)) و استاندار مصر _ وجود داشته است[5].
يكي ديگر از شاگردان ((ابوهريره)) به نام ((بشيرين نهيك)) نيز مرويات وي را مي نوشت. ((بشير)) مي گويد: ((احاديثي را كه از ابوهريره مي شنيدم، مي نوشتم وقتي كه خواستم از او جدا شوم، كتابي را كه از او تهيه  كرده بودم نزدش آوردم و احاديثش را جلوي او خواندم و گفتم: اينها احاديثي است كه از تو شنيده ام. گفت: آري)).
حضرت ((ابوهريره)) -رضي الله عنه- خودش  نيز مسودات زيادي از احاديث داشت. ((حسن بن عمرو)) _ شاگرد ((ابوهريره)) _ نقل مي كند: ((جلوي ابوهريره -رضي الله عنه- حديثي روايت نمودم كه نسبت به آن اظهار بي اطلاعي نمود. گفتم: من اين حديث را از خود شما شنيده ام. گفت: اگر واقعاً چنين باشد، پس نزد من نوشته شده است. دست مرا گرفت و به خانه اش برد. در آنجا كتب زيادي از حديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- را به ما نشان داد. او حديث مورد بحث را يافت و گفت: به تو گفته بودم اگر خودم برايت نقل نموده ام، حتماً نوشته اش نرد من هست))[6]. 
از ((ابوهريره)) نقل نموديم كه او احاديث را نمي نوشت، و حالا بيان از كتب و صحف اوست! در تطبيق اين دو مطلب گفته اند كه آن قول، مربوط به عهد رسالت بوده و بعدها دست به تحرير حديث زده است و يا اينكه اين مكتوبات را توسط شاگردانش املاء نموده است[7].
 
 3- صحيفه ي حضرت ((علي)): حضرت ((علي)) -رضي الله عنه- نيز بسياري از احاديث رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم- را نوشته بود و آن را داخل نيام شمشير خود كرده هميشه با خود داشت. 
((امام بخاري)) در صحيح خودش، در چندين باب از ((صحيفه ي علي)) نام برده است. از ((علي)) -رضي الله عنه- نقل كرده اند كه مي گفت: ((ما چيزي جز قرآن و آنچه كه در اين صحيفه است ننوشته ايم))[8].
و در رد گمان بعضي كه او را داراي وصاياي مخصوصي از آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- مي دانستند كه به كسي نشان نمي دهد، مي فرمود: ((رسول خدا -صلی الله عليه وسلم- هيچ موضوعي را مخصوصاً و جداي از ديگران به من نگفته است، مگر سخناني چند كه از وي شنيده ام و آنها در غلاف شمشير من جاي دارند))[9]. 
و نيز فرمود: ((هر كه گمان برد نزد ما به غير از قرآن و اين حديث، چيزي ديگر هست كه آن را مي خوانيم، بي ترديد دروغ گفته است))[10]. 
در اين صحيفه بيشتر مسائلي درباره ي ماليات وجود داشت. رواياتي در خصوص زكات، خونبها، فديه، ولاء، قصاص و حقوق اهل ذمه نيز در آن بود. 
از بعضي روايات چنين بر مي آيد كه از ميان شاگردان ((علي)) -رضي الله عنه-، ((حجر بن عدي)) و ((محمد حنفيه)) – فرزند ((علي)) – رونوشتهاي اين صحيفه را نزد خود داشتند و روايت آن به آيندگان نيز، در جريان بوده است[11]. 
 
 4- كتاب ((ابن عباس)): حضرت ((عبدالله بن عباس)) -رضي الله عنهما-، عمو زاده ي آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- بود. هنگامي كه آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- رحلت فرمود، حضرت ((عبدالله)) –رضی الله عنهما- كودكي بيش نبود. او جهت حفاظت حديث، شروع به نوشتن احاديثي كه بي واسطه از نبي اكرم -صلی الله عليه وسلم- شنيده يا از صحابه ي كرام -رضي الله عنهم- روایت شده بود، كرد. هرگاه خبر مي يافت كه نزد يكي از اصحاب حديثي وجود دارد، خالصاً براي شنيدن آن حديث باز سفر مي بست و به سويش مي شتافت. بدين گونه، تمام احاديث شريف را در مجموعه هاي بي شماري گرد آورده بود[12]. 
اين مجموعه ها چنان زياد بودند كه كاملاً باريك شتر مي شدند. پس از وي اين نوشته ها به شاگردش – ((كريب)) – منتقل شدند. سخن مورخ مشهور – ((موسى بن عقبه)) – است اينكه: 
((كريب نزد ما به اندازه ي باريك شتر از كتابهاي ((ابن عباس–رضی الله عنهما-)، گذاشت. هر زمان كه علي بن عبدالله بن عباس به كتابي احتياج پيدا مي كرد، به كريب مي نوشت: فلان و فلان صحيفه را برايم بفرست. كريب نسخه اي از آن كتاب، رونويسي مي كرد و يكي از آن دو را برايش مي فرستاد))[13]. 
 
5- كتاب ((سعد بن عباده)): حضرت ((سعد بن عباده)) -رضي الله عنه- از سرداران انصار بود. او قبل از اسلام نيز نوشتن بلد بود. با مطالعه ي كتابهاي مدون احاديث، معلوم مي شود كه او نيز مجموعه اي از احاديث ترتيب داده است. ((ربيعه بن ابي عبدالرحمن)) مي گويد كه يكي از پسران ((سعد بن عباده)) -رضي الله عنه-، حديثي از كتاب پدرش براي او خوانده است[14]. 
 
 6- كتاب ((معاذ بن جبل)): ((معاذ)) -رضي الله عنه-، صحابي انصاري که نزد آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- بسيار مقرب و معتمد بود؛ كسي است كه در علم و فضل، مقام مجتهد را دارا بود. او هم احاديثي از پيامبر -صلی الله عليه وسلم- را نوشته بود. 
 
 7- كتابهاي ((ابن عمر)): نزد ((عبدالله بن عمر)) –رضی الله عنهما- نيز چندين كتاب از حديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- وجود داشت. ((عبدالحميد)) -رضي الله عنه- كه نوه ي ((عبدالله بن عمر))ي بود، از پدربزرگش كتابي داشت كه بعضي از واقعات زمان پيامبر -صلی الله عليه وسلم- را در آن نوشته بود.
اشتياق ((عبدالله بن عمر)) –رضی الله عنهما- به نوشتن احاديث و تشويق شاگردان به اينكار، معروف است. او حتي به نوشتن، احاديث را روايت مي كرد. مثلاً، به ((بشرين مروان)) اين حديث را نوشته و فرستاد[15]: 
((اني سمعت النبي -صلی الله عليه وسلم-، يقول: اليد العليا خير من اليد السفلي)). رسول الله -صلی الله عليه وسلم- شنيدم كه فرمود: مال دهنده بهتر از مال گيرنده است. (مفهوميست كه از حديث فوق بر مي آيد.) 
((سلمان بن موسى)) مي گويد كه ((نافع)) – غلام آزاد كرده ي ابن عمر–رضی الله عنهما- را ديد كه جلوي ((ابن عمر)) –رضی الله عنهما- نشسته و آنچه را كه او مي گفت، مي نوشت[16]. 
او پيوسته به شاگردانش مي گفت: علم را به نوشتن محفوظ نگهداريد. 
((ابن عمر)) –رضی الله عنهما- به كتب حديث خويش چنان دلبستگي داشت كه هر روز صبح تا در آنها نظري نمي انداخت، از خانه اش بيرون نمي رفت[17]. 
همان طوري كه گفته شد، اين فقط چكيده اي از فعاليت هاي وسيع مسلمانان براي نوشتن احاديث در عهد رسالت و عصر صحابه -رضي الله عنهم- مي باشد و كتب مذكور، نمونه هايي چند از مصاحف و كتب بسيار زياد اين دوره هستند. آيا باز هم مي توان پنداشت كه در قرن اول اسلام از كتابت احاديث خبري نبوده است؟ 
  
 
چرا در زمان پيامبر -صلی الله عليه وسلم- احاديث را يكجا گرد نياوردند؟ 
 در زمان رسول الله -صلی الله عليه وسلم- و صحابه -رضي الله عنهم-، نوشتن احاديث با وجود شيوع آن، از نظم و ترتيبي كه بعد ها برايش پيدا شد، برخوردار نبود. صحابه ي كرام -رضي الله عنهم- هر كدام مسموعات خويش را مي نوشتند و در صدد نوشتن همه ي احاديث و تدوين آنها در يك كتاب، بر نمي آمدند. كه البته اين وضعيت خود، مولود احوال و شرايط آن دوره بود. علما، اسباب كم توجهي به جمع عمومي احاديث را در اوايل، به قرار زير مي دانند: 
 
1- حديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- مجموعه ي حالات شبانه روزي آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- مي باشد و چنانكه مي دانيم، حديث حاوي اقوال، افعال، احوال، تقريرات، حركات و سكنات، همه و همه است و مسلماً براي ضبط همه اين موارد، نويسندگان ماهر و به مقياس زيادي كاغذ، در كار هست و با توجه به اين موضوع كه در آن زمان تنها وسيله اي كه براي ثبت آيات و احاديث بكار مي رفت، سطح صاف سنگها و چوبها و تكه پوستها، بود، فراهم آوردن آن اندازه از اين امكانات ابتدايي كه مي توانست ظرفيت ثبت تمام مجموعه ي حديث را داشته باشد، كاري بس مشكل و حتي غير ممكن به شمار مي رفت[18]. با وجود اين مشكل طبيعي، احاديث نوشتن صحابه – هر چند به طور متفرق – واقعاً در خور تحسين است. 
 
2- در آن برهه از تاريخ عرب، مروج ترين راه يادداشت و ضبط، حفظ ذهني و تنها وسيله ي انتقال علوم و مطالب، زبان بود. قوه ي حيرت انگيز حافظه در حفظ مسائل، اشعار، سلسله نسبها و . . .، مردم را از قلم و كتابت كاملاً بي نياز ساخته بود. اصحاب رسول الله -صلی الله عليه وسلم- در حفظ احاديث از همين نيروي شگرف كمك مي گرفتند و هيچ كمبودي احساس نمي شد كه بخواهند با نوشتن، آن را جبران نمايند، لذا پس از اينكه اجازه ي نوشتن يافتند نيز، حافظه نقش خود را حفظ نمود و همچنان يكي از بهترين راههاي حفظ ((سنت)) به شمار مي رفت. و با وجود آن، لازم نيامد كه تمام احاديث را از حافظه ها به اوراق دفترها انتقال دهند. حافظ ((ابن حجر عسقلاني)) – محدث تواناي شافعي – در توجيه عدم تدوين عمومي احاديث در جوامع، مي گويد: 
((آثار نبي -صلی الله عليه وسلم- در عهد پيامبر و صحابه و تابعين، به دو دليل در جوامع مدون و مرتب نبود: 1- در ابتدا از نوشتن احاديث منع شده بودند، چنان كه در ((مسلم)) آمده؛ بنابر خوف اينكه بعضي از آن با قرآن مختلط گردد، 2- به دليل وسعت حافظه و قوت ذهنشان و نيز به اين سبب كه اكثرشان نوشتن بلد نبودند))[19].
 
 3- ((انورشاه كشميري)) – محدث معاصر و شهير هندي – در تبيين اين امر، علتي عالمانه ذكر مي كند. او مي گويد: 
((جمع احاديث در عصر پيامبر -صلی الله عليه وسلم-، با يك نظر سطحي اگر چه خوب جلوه مي نمود، اما نكته ي مطلوب در آن زمان اين بود كه احاديث مانند قرآن مدون نشوند و بسان حفظ قرآن در حفظ آنها اقدام نشود و در قطعيت و يقيني بودن، همطراز قرآن نباشد و براي حفظ الفاظ آن به درجه ي قرآن، اهتمام به خرج داده نشود. بلكه، مقصد چنين بود كه در رتبه اي پايين تر از قرآن قرار گيرد. در آن مجال براي اجتهاد و كنجكاوي علما، تفحص فقها و بحث محدثين وجود داشته باشد. تا  امر دين بر آنان سهل و گشاده گردد و از هر جانب وسعت يابد))[20].
 
 
زيرنويس‌ها:
* رسول اكرم -صلي الله عليه وسلم- درباره ي سه دوره ي ممتاز اسلام مي فرمايد: ((بهترين قرن، قرني است كه من در آن زندگي مي كنم و بعد آنان كه به دنبال مي آيند و پس از آن كساني كه به دنبالشان مي آيند)) (يعني قرن پيامبر و صحابه و قرن تابعين و تبع تابعين.)
** يعني: ممكن است گاهي در عين ناراحتي و افسردگي سخناني بر زبان بياورد كه نبايد نوشته شوند.
*** ((سنن ابي داود)).
[1] ((صحيح بخاري))
[2] ((جامع بيان العلوم))، ج: 1، ص: 72.
[3] ن، ك: ((آثار الحديث))، ج: 1، ص: 351.
[4] ((كتاب حديث))، ص: 135.
[5] همان كتاب.
[6] ((جامع بيان العلم)) ص: 74.
[7] ن، ك: ((فتح الباري))، ج: 1، ص: 184.
[8] ((صحيح بخاري))
[9] ((مسند احمد))، ج: 1، ص: 119 به نقل از ((تدوين حديث)) ص: 408.
[10] ((متفق عليه)).
[11] ((آثار الحديث))، ج: 1، ص: 357.
[12] ((حجيت حديث))، ص: 144.
[13] همان كتاب: ص: 145.
[14] ((آثار الحديث))، ج: 1، ص: 369.
[15] ن، ك: ((كتاب الحديث))، ص: 159.
[16] ((سنن دارمي))، ج: 1، ص: 106 به نقل محمد رفيع عثماني در ((كتابت حديث))، ص: 160.
[17] ((السنه قبل التدوين))، ص: 320 به نقل محمد رفيع عثماني در ((كتابت حديث))، ص:160.
[18] ن، ك: ((حقائق السنن))، ج: 1، ص: 53.
[19] عبد الحي لكنوي، مقدمه ي ((تعليق ممجد))، ص: 11.
[20] انورشاه كشميري، ((فيض الباري))، ج: 1، ص: 208 به نقل از ((تدوين حديث))، ص: 229-228.
 


تدوين حديث در عصر تابعين 
 تا اينجا دانستيم كه نوشتن حديث، در زمان پيامبر -صلی الله عليه وسلم- شروع شده و در عهد صحابه -رضي الله عنهم- با سيري ترقي آميز ادامه داشته است. 
كتابت حديث در ((عصر تابعين)) به بالاترين مدارج شيوع و عموميت خود رسيد و در اواخر همين عصر بود كه تدوين حديث، به صورت كتب و رسائل آغاز گشت. 

ضرورت تدوين حديث
قرن اول با همه شكوه خويش سپري مي شد و احتياج به تدوين احاديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- روز به روز مجسم تر و بزرگتر مي شد. از اين رو علما و محدثين تابعي براي بر آوردن اين نياز ديني، دست به كار شدند. 
ضرورت تدوين حديث، كه تنها راه براي جلوگيري از نابود شدن احاديث تشخيص داده شده بود، بيشتر از دو ناحيه شدت مي يافت: 
 
الف- اكثر صحابه -رضي الله عنهم- كه بيشترين اعتماد بر حافظه آنها بود و با ازدياد فتوحات، به سرزمينهاي دور و دراز منتشر شده بودند، از دنيا رفته بودند. و از اين طرف، در تابعين نيروي حفظ و ضبط به آن ميزان نبود كه عموماً بر آن اطمينان داشته شود. 
 
 ب- مطالبي كه در حافظه ها به حصار كشيده شده اند، به هر حال زماني از ذهن بدر مي روند و يا كم و بيش مي‌گردند. آنها همسان با مطالب نوشته شده، محفوظ نخواهند ماند[1]. 
با توجه به اين دو حالت، تابعين ناگزير از تدوين حديث شدند و اولين فرمان قانوني و رسمي براي اينكار، درست در آخرين سالهاي سده‌ي اول هجري صادر شد. 
 

فرمان تاريخي ((عمر بن عبدالعزيز))
 در صفحات پيشين گفته شد كه حضرت ((عمر فاروق)) -رضي الله عنه- نخستين كسي بود كه در صدد نوشتن تمام احاديث نبوي -صلی الله عليه وسلم- بر آمد و بنابر مصالحي نتوانست به اين كار دست زند. خداوند اين افتخار را به نام يكي از افراد سلاله ي پاك وي رقم زده بود. آن فرد، ((عمر بن عبدالعزيز)) (در گذشته ي 101 هـ ق) بود كه از جانب مادرش به ((عمر فاروق)) -رضي الله عنه- مي پيوندد.* ((عمر بن عبدالعزيز))، در ((امانت))، ((اجتهاد)) و شناخت احاديث و آثار شخصيت مسلم داشت. او به دليل اينكه در اركان و نظام آسماني اسلام، زندگي و روحي دوباره بخشيد، به لقب پر افتخار ((مجدد هزاره ي اول اسلام)) ملقب شده است. ((عمر بن عبدالعزيز)) در دادگستري و خدمت به اسلام، پس از خلفاي راشدين همتا ندارد. و غالباً با توجه به همين خصوصيت بوده است كه او را ((عمر دوم)) مي نامند. 
((عمر)) به محض روي كار آمدنش به خلافت، در سال 99 هـ حكم اساسي و مشهور خويش را به والي مدينه – ((ابوبكر بن حزم)) – كه عالمي بزرگوار و ماهر در شناخت احاديث و آثار بود، بدين مضمون صادر كرد: 
((انظر ما كان من حديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- او سنته او حديث عمر او نحو هذا، فاكتبه لي فاني قد خفت دروس العلم و ذهاب العلماء))[2]. 
((ببين آنچه از حديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- يا سنت فعلي و يا حديث عمر يا مانند آن (آثار صحابه ي ديگر) وجود دارد، برايم بنويس؛ زيرا مي ترسم علم مندرس و نابود گردد و علما از ميان بروند.))
((ابوبكر حزمي)) در تعميل فرمان مزبور، سعي بليغ نمود و كتابهاي زيادي از احاديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- و آثار صحابه -رضي الله عنهم- ترتيب داد. اين كتب بدست ((عمر)) نرسيد و او در سال 101 هجري (پس از دو سال خلافت) از دنيا رفت. 
اين خليفه ي بزرگوار، در مدت كوتاه خلافت خويش، علاوه بر ((ابوبكر حزمي)) به ((شعبي)) و ((ابن شهاب زهري)) دو تن از محدثان برجسته ي زمان خويش نيز اين دستور را داده بود كه در نتيجه ي آن، امام ((زهري)) دفترهاي بسيار زيادي حاوي احاديث تهيه كرد و ((عمر بن عبدالعزيز)) توانست نسخه هايي از آنها را بر سرتاسر قلمرو خويش ارسال دارد. به گمان زياد، كتب ((زهري)) اولين كتب مدونه هستند كه به دست امت اسلامي رسيدند و اين موفقيتي بزرگ و سر آغازي پر شور در تاريخ تدوين حديث به طور رسمي به شمار مي رود. 
 

تاليفات اواخر قرن اول هجري
سالهاي نهايي قرن اول، دوران شروع تدوين حديث به حيثيت رسمي به حساب مي آيد. كتابهايي كه در اين سالها به منصه ي ظهور رسيدند، هر كدام به نوعي نتيجه ي دستور سابق الذكر ((عمر دوم)) مي باشد. اكنون كتب تدوين يافته ي اين دوره را، فهرست وار مرور مي نماييم. 
 
1- كتب ابوبكر- همان تاليفات متعددي است كه بنا به حكم ((عمر بن عبدالعزيز)) نوشته شد و هنوز به خليفه نرسيده بود كه وي دار فاني را وداع گفت[3].
 
2- دفاتر زهري- امام ((زهري)) (م 124 هـ) به دنبال دستور خليفه، بيشترين احاديث را جمع آوري نمود و نسخه هاي املاء شده ي دفترهاي متعددش توسط خليفه به اكناف بلاد اسلامي منتشر شد. 
 
3- ابواب شعبي- تدوين يافته ي ((عامر بن شراحيل شعبي)) (م 103 هـ) است و در تاريخ تدوين حديث، نخستين كتابيست كه در آن احاديث بر حسب مضامين خويش، تحت بابهاي مستقل درج شدند. علامه ((شعبي)) در زمان ((عمر بن عبدالعزيز)) از طرف خود او، قاضي كوفه بود. از اين رو به گمان قريب به يقين، كتاب محبوب وي در تعميل فرمان خليفه نگاشته شده است. 
 
4- سنن مكحول- اين كتاب را امام ((ابن مكحول)) (م 101 هـ) نوشته است. به ظاهر اين كتاب نيز طبق فرمان ((عمر بن عبدالعزيز)) نوشته شده؛ چون حضرت ((مكحول)) در دوران خلافت وي، قاضي بوده است. 
 
5- رساله سالم بن عبدالله (م 106 هـ)- اين رساله شامل احاديثي مربوط به صدقات مي باشد. ((رساله ي سالم)) نيز در تعميل فرمان ((عمر بن عبدالعزيز)) نوشته شده است. 
 
6- صحيفه همام بن منبه- امام ((همام)) (م 101 هـ) نيز هم عصر ((عمر بن عبدالعزيز)) بود. او مجموعه ي حديثش را كه از استادش حضرت ((ابوهريره)) -رضي الله عنه- گرفته بود، در همين سالها براي شاگردش – ((معمر بن راشد)) – روايت كرد و آخر كار عين صحيفه را به دو سپرد[4].
 
 
زيرنويس‌ها:
[1] انورشاه كشميري، ((انوارالباري))، ج: 1، ص: 23.
* زنجيره ي نسب ((عمر بن عبدالعزيز)) بدين ترتيب است: عمر بن ام عاصم بنت عاصم بن عمر بن الخطاب. (تاريخ الخلفاي سيوطي، ص: 238).
[2] امام محمد، ((موطا))، ص: 389.
[3] در تسميه و تعريف پنج كتاب اول تلخيصاً از ((درس ترمذي))، جلد اول، صفحه ي 45، مدد گرفته ايم.
[4] ن، ك: ((آثار الحديث))، ج: 1، ص: 373.



 
تدوين حديث در قرن دوم هجري 
 
 جمع احاديث پيامبر -صلی الله عليه وسلم- و آثار صحابه -رضي الله عنهم- در قرن اول هجري توسط محدثين برجسته و كارداني چون ((ابوبكر حزمي))، ((زهري))، ((شعبي)) و ((مكحول))، سرمشقي قرار گرفت براي علما و محدثين ديگر، كه در پرتو آن توانستند كارشان را با جديت بيشتر و ابتكار دنبال نمايند. 
قرن دوم هجري نيز دوران كوششهاي تابعين و اتباع آنها براي تدوين هر چه كاملتر احاديث و آثار بود. 
 
مرحله ي اول تدوين حديث 
 
تدوين حديث، با نظم و ريزه كاريهاي حيرت آوري كه دارد، پس از عبور از مراحل مختلفي بدين رنگ درآمده است. علماي اولين مرحله ي آن را، سالهاي آخر قرن اول و اوايل قرن دوم گفته اند كه شكل پذيري آن در اين دوره تا پايان قرن دوم ادامه داشته است. 
در اين مرحله هست كه تصنيف و تدوين احاديث در دايره نظم قرار گرفته و وجهه ي رسمي ترين براي خود پيدا مي كند. با شروع قرن دوم، كتب حديث نيز هيئت تربيتي پيشرفته تري به خود گرفتند؛ كتابها مبوب گشته و احاديث متناسب با مفاهيم خويش تحت ابواب مربوط به خود جاي گرفتند. اينكار آساني هايي به بار آورد و با ملاحظه ي اين موفقيت مفيد، از آنگاه به بعد مصنفين از شيوه ي ((تبويب)) استفاده نمودند. 
قرن دوم را ابتداي تبويب كتابها گفته اند و زماني است كه كار تدوين، سرعت و ترقي بيشتري يافت. 
 
جامعين حديث در قرن دوم 
 
در قرن دوم اسلام، فريضه ي تدوين حديث كاملاً جا افتاده بود و در تمام سرزمين اسلامي، در گوشه و كنار، مصنفين و محدثين كبار مشغول جمع آوري و نوشتن احاديث بودند. اگر بخواهيم معروفترين چهره ها را در اين دوره بدانيم، فهرست ذيل كفايت مي كند: 
در مصر ((ليث بن سعد))، در مدينه ي طيبه ((مالك بن انس)) (م 179)، در مكه معظمه ((معمر بن راشد)) (م 154)، در شام ((سعيد بن عروبه)) (م 156)، در كوفه ((سفيان ثوري)) (م 181) و ((امام ابو يوسف)) (م 182) و ((امام محمد)) (م 189)، در واسط ((هشيم بن بشير)) (م 183)، در مكه ((ابن جريج)) (م 150)، در بصره ((ربيع بن صبيح)) (م 160)، در ري ((جرير بن عبدالحميد)) (م 188) و در خراسان ((عبدالله بن مبارك)) (م 181). 
شخصيت هاي نامبرده، همه در يك عصر مي زيسته اند و براي همين نمي توان تشخيص داد كه كداميك در كار تدوين حديث به صورت نظم يافته، اولين نفر بوده است. معذلك، سه كتاب از سه چهره ي برجسته، در اين مورد بيشتر زبانزد عام و خاص هستند: 1- كتاب الآثار از ((ابن جريج))، 2- الجامع از ((معمر بن راشد))، 3- موطا از ((مالك بن انس)). (والله اعلم). 
 
تاليفات قرن دوم 
 
بارزترين خصوصيت مصنفات حديث در قرني دوم، مبوب بودن آنها به ترتيب موضوعات فقهي است، حال آنكه در قرن نخست هدف اصلي از نوشتن و جمع احاديث، فقط جمع كردن آنها در كتب بدون ترتيب دادن بر حسب موضوع بود. با اين حال در فهرست كتابهاي قرن دوم نيز، كتابهايي به چشم مي خورد كه فاقد اين خصوصيت هستند. شماري از تاليفات اين قرن، به قرار زير است: 
 
 1- موطاي امام مالك- اين كتاب از پيشواي فقه مالكي – امام ((مالك بن انس)) – مي باشد و در زمان خويش، صحيح ترين كتاب پس از كتاب الله به شمار مي رفت؛ مرتبه اي كه بعدها براي ((صحيح بخاري)) حاصل گشت. 
تصنيف ((موطا)) به ترتيب، ابواب فقهي انجام گرفته و در آن كوشش شده است كه روايات صحيح ثبت گردند. ((امام مالك)) در كتاب خويش مراسيل و فتاواي صحابه -رضي الله عنهم- را نيز آورده است[1]. اين كتاب تا حالا نيز در برنامه ي درسي حوزه هاي علميه جاي دارد و موفق شدن به تدريس آن، موفقيتي بزرگ براي يك مدرس رشته ي حديث به شمار مي رود. 
 
2- كتاب الآثار ابوحنيفه- احاديث اين كتاب را، امام ((نعمان بن ثابت كوفي))، معروف به ((ابوحنيفه)) –رحمه الله- پيشواي مذهب بزرگ حنفي، به شاگردان خويش املاء كرده است. وي اين كتاب را از ميان 40000 حديث انتخاب فرموده است. 
((كتاب الآثار)) پس از تاليف شعبي، اولين كتابيست كه احاديثش به ترتيب ابواب فقهي مرتب شده اند. اين كتاب از نظر زماني از ((موطا))ي امام مالك مقدم است و همچنين ثابت شده كه ((امام مالك)) از تاليفات ((امام ابوحنيفه)) استفاده كرده است. بر همين اساس، اين كتاب به اعتبار اسلوب تدوين، عنوان اصل ((موطا)) ي امام مالك را دارا است[2].
احاديث ((كتاب الآثار)) را شاگردان متعددي از امام اعظم روايت كرده اند. لذا داراي نسخه هاي متعددي مي باشد. از جمله ي آنها، روايت ((امام محمد))، روايت ((امام ابو يوسف)) و روايت ((امام زفر)) مي باشد. بسياري از علماي بر آن شرح نگاشته و در ارزيابي رجال آن كتابها تصنيف كرده اند. 
 
3- مغازى موسي بن عقبه- تاليف ((موسى بن عقبه)) (م 144 هـ) و كتابيست حاوي روايات و بيان نبردهاي پيامبر -صلی الله عليه وسلم- كه همه مستند و صحيح هستند. امام ((شافعي)) در توصيف اين كتاب فرموده است: ((در بيان و ثبت غزوات، هيچ كتابي صحيح تر از اين كتاب وجود ندارد))[3]. 
 
 4- جامع معمر- نوشته ي ((معمر بن راشد)) است و چون مشتمل بر احاديثي است كه در برگيرنده ي هر نوع مضاميني مي باشند، به آن ((جامع)) مي گويند[4]. كتابيست مبوب و دوران مقبوليتي بلامنازع داشت، اما امروزه در دسترس نيست. 
 
5- كتاب السيره- از ((ابن شهاب زهري)) و اولين كتابي است كه در سيرت نبوي (عادات و خصايل پيامبر)) نگاشته شده است[5]. 
 
6- جامع سفيان ثوري- اين كتاب از فقيه بنام و امام حديث، ((سفيان ثوري)) (م 160 يا 161هـ) مي باشد و در آن از شيوه ي تبويب كار گرفته شده است[6]. ((امام شافعي)) از همين كتاب استفاده كرده است[7]. 
 
7- كتاب غرائب- تاليف حافظ مشهور حديث، حضرت ((شعبه بن حجاج)) (م 170 هـ) است. او در اين كتاب، احاديث را به ترتيب استادان حديث خويش مرتب كرده است. 
 
 8- كتاب الجهاد- نوشته ي شاگرد مشهور امام ((ابوحنيفه))_ حضرت ((عبدالله بن مبارك)) (م 181 يا 182 هـ) – است، كه در آن احاديث مربوط به جهاد مرتب شده اند[8].
 
9- مصنف حماد- از ((حماد بن سلمه)) (م 167 هـ) مي باشد. اين كتاب نيز بر حسب ابواب فقهي ترتيب يافته است[9].
 
 10- تفسير سفيان بن عيينه (م 198 هـ)- احاديثي كه در اين كتاب وجود دارند، فقط در رابطه با تفسير ((قرآن)) هستند[10]. 
كتب ياد شده فقط چند عدد از كتابهاي بي شمار قرن دوم هستند. آنان كه در صدد اطلاع كاملتري از تاليفات اين دوره هستند، مي توان به منابع بزرگتر مراجعه نمايند. 
 
[1] ((حقائق السنن))، ج: 1، ص: 68.
[2] محمد تقي عثماني، ((درس ترمذي))، ج: 1، ص: 46.
[3] ((كتابت حديث))، ص: 179.
[4] ((كتابت حديث))، ص: 179.
[5] همان كتاب، ص: 179-178.
[6] ((كتابت حديث))، ص: 180.
[7] ((درس ترمذي))، ج: 1، ص: 46.
[8] ((كتابت حديث))، ص: 179
[9] ((كتابت حديث))، ص: 179.
[10] همان كتاب، ص: 181.
 


 
 
تدوين حديث در قرن سوم هجري
 
در قرن سوم، كار تدوين حديث به جواني خود رسيد و در آن تغييرات شگرفي ايجاد گشت. اسانيد طويل گشتند، هر حديثي به چندين طريق روايت شد و به سبب گسترش چشمگير علم، كتابهاي رشته ي حديث با ترتيب جديد به منصه ي ظهور رسيدند. در همين قرن بود كه علم ((اسماء الرجال)) با قواعد پيچيده اش، به عنوان علمي منظم و با قاعده، در بازار پر رونق علم اظهار وجود كرده و در مورد آن كتابهاي متعددي نوشته شد[1]. شش كتاب مشهور از صحيح ترين كتابهاي حديثي، كه به ((صحاح سته)) يا ((صحاح ششگانه)) معروفيت دارند، نيز از ره آورده هاي مايه ي افتخار قرن سوم هستند. 
 
 
 
مرحله ي دوم و ويژگيهاي كتب اين دوره 
 
نيمه اول قرن سوم، دومين مرحله ي تدوين حديث به شمار مي رود. تا قبل از اين مرحله، تصانيف اغلب به دو نوعيت بودند: قسمتي از آنها تصانيفي بودند كه پايبندي در انتخاب اسناد صحيح، در آنها به چشم نمي خوردند، بلكه هر حديثي كه مي رسيد، بلافاصله آن را درج مي كردند. قسمت دوم، كتابهايي بودند كه در آنها التزام صحت اسناد شده بود و ليكن منحصر به مرفوع نبودند... بلكه در اين نوع كتابها، احاديث مرسل، منقطع، آثار صحابه و حتي احاديث مقطوع (اقوال تابعين) را با مرفوع، مخلوط و كنار هم مي نوشتند؛ به طوري كه از عملكرد ((امام مالك)) (در موطا) بخوبي ظاهرست[2]. 
محدثين در صدد ترميم اين نقص بر آمدند و با شروع قرن سوم كار تدوين را بر شالوده هاي مترقيانه تر و كاملتري آغاز نمودند، آن گونه كه تار اواخر نيمه ي قرن مذكور، توانستند تاليفات پيراسته تري از حديث به دنياي اسلام تقديم دارند. در تصانيف  اين مرجله احاديث مرفوع را از ساير انواع احاديث و آثار پاكسازي نمودند و افزون بر آن، ترتيب جديد ديگري براي نوشتن احاديث، ابتكار كردند كه به اين كتابها ((مسند)) مي گويند. 
مسانيد: به كتابهايي مي گويند كه در آنها احاديث، به ترتيب صحابه ي كرام -رضي الله عنهم- جمع شده اند. و اين ترتيب ممكن است به ترتيب حروف الفبا، منزلت، يا سبقت در اسلام و يا تقسيم بندي به گروه مهاجر و انصار باشد. 
مسند امام احمد: معروفترين و جامعترين كتاب ((مسند)) است كه از امام چهارم اهل سنت و جماعت – امام ((احمد بن حنبل)) (م 241 هـ) – مي باشد. از ((مسانيد)) متعدد اين دوره فقط ((مسند احمد)) شهرت و مقبوليتي به سزا يافته و از آن زمان تاكنون متداولترين ((مسند)) به حساب مي آيد. ((امام احمد)) در اين كتاب تقريباً 40000 حديث را با انتخاب از ميان هفتصد و پنجاه هزار احاديث نوشته است[3]. پس از وي، پسرش – عبدالله بن احمد – براي ترتيب آن همت گذاشت و حدود 10000 حديث به آن اضافه كرد. ((مسند امام اعظم))، ((مسند شافعي))، ((مسند ابوداود طياسي))، ((مسند حميدي))، ((مسند دارمي)) و ((مسند بزار)) نيز از مسانيد مهم و مشهور هستند. 
 
 
 
 
 
مرحله ي سوم 
 
با اينكه تدوين حديث در مرحله ي دوم به رسمي ترين صورت ممكن سازمان يافت، اما هنوز يك عيب مشهود در اندام آن خودنمايي مي كرد كه عبارت بود از: عدم ارزيابي احاديث در صحت. 
در دوره ي قبل اگر چه در تصانيف، احاديث مرفوع را غير مرفوع جدا ساختند، اما در همين مرفوعات بسياري از احاديث ضعيف وجود داشت كه به تنهايي نقصي بزرگ در تاليفات حديثي به شمار مي رفت. با توجه به اين حالت، محدثين در سالهاي آغازين نيمه ي دوم  قرن سوم قدمي ديگر در تهذيب و پيرايش احاديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- برداشتند. 
محدثين در اين دوره، تصانيف را با دو حسن ديگر آراستند: اولاً؛ احاديثي را كه مستقيماً (مرفوعاً)  از آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- روايت نشده بود، كنار گذاشتند و بر خلاف دوره ي اول، فقط به درج احاديث مرفوع همت گماشتند. ثانياً؛ در ضبط و ثبت احاديث سعي در نوشتن احاديث كاملاً صحيح را، سرلوحه ي كارشان قرار داده و براي اينكار معيارهاي دقيقي وضع كردند. نه آن گونه كه در دوره ي دوم تدوين معمول بود. علماي حديث بدين ترتيب، ((تدوين حديث)) را وارد درخشانترين مرحله از مراحل پيشرفت و تكامل كردند. 
 
 
صحاح ششگانه 
 
در دوره ي سوم، با اينكه كتب زيادي با اسلوب مختلف پا به عرصه ي وجود نهاد، ليكن شش كتاب شهرت و قبوليتي جاودانه يافتند و به بركت تدوين اين شش كتاب بود كه مرحله ي سوم از مراحل تدوين حديث اهميت و برجستگي بيشتري يافته است. در اينجا هر يك از ((صحاح ششگانه)) را به اختصار معرفي مي نماييم.
 
 1- صحيح بخاري- تاليف امام محدثين – محمد بن اسماعيل بخاري (256-194 هـ) مي باشد. اسم كامل و اصلي كتاب، ((الجامع الصحيح المسند من حديث رسول الله و سننه و ايامه)) است كه در اصطلاح آن را منسوب به مولفش، به اختصار ((صحيح بخاري)) مي نامند. به آن ((جامع صحيح)) نيز مي گويند. 
به اتفاق تمام علماي ((صحيح بخاري))، صحيح ترين كتاب پس از قرآن است. اين كتاب از نظر صحت و اعتبار و مقبوليت به پايه اي است كه بالاتر از آن متصور نيست. التزام صحت اسناد احاديث، بهره برداري فقهي از احاديث و ارتباط حيرت آور ابواب با يكديگر از شاهكارهاي قابل تحسين امام ((بخاري)) و خصوصيات منحصر به فرد ((جامع صحيح)) مي باشد. 
امام ((بخاري))، چنان كه خودش مي گويد: اين كتاب را از بين 600000 حديث تدارك ديده است. مجموع احاديث انتخابي كه در اين كتاب گرد آورده است، با ملاحظه ي تكرار برخي احاديث، شمارشان به 7257 مي رسد. حال اگر از به حساب آوردن مكررات صرف نظر نماييم، تعدادشان عددي نزديك به 4000 را تشكيل مي دهد. علاوه بر احاديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم-، آثار زيادي از صحابه -رضي الله عنهم- و كبار تابعين نيز در ((صحيح بخاري)) وجود دارد. 
 
2- صحيح مسلم- از امام ((مسلم بن حجاج نيشابوري)) (216،206 يا 204 هـ) و از ميان كتب حديث صحيح ترين كتاب پس از ((صحيح بخاري)) است. ((صحيح مسلم)) از نظر ترتيب و تناسب احاديث و مباحث در غالب خوبي قرار دارد و بسياري از صاحبنظران در اين خصوصيت آن را از ((صحيح بخاري)) برتر دانسته اند، اگر چه در کل خصوصاً در اسناد و قبوليت در درجه ي دوم قرار دارد. 
تعداد رويات ((صحيح مسلم)) با حذف احاديث تكراري، 4000 مي باشد. 
- احاديثي كه در ((صحيح بخاري)) و ((صحيح مسلم)) گرد آمده اند، همه از احاديث صحيح انتخاب شده اند، لذا در يك اطلاق كلي به اين دو كتاب، ((صحيحين)) مي گويند. در صحت، مقبوليت، محبوبيت و مرجعيت هيچ كتابي به پايه ي ((صحيحين)) نيست. با تصنيف ((صحيحين))، رتبه ي اول در مصنفات حديثي، براي هميشه مختص اين دو كتاب پر ارج گرديد. 
چهار كتاب ديگر – كه به ترتيب جاري معرفي مي شوند – نيز در بعضي از ويژگيها و خصوصيات، همتا ندارند كه با نظر به همين امتيازات آنها را در جرگه ي ((صحيحين)) جاي داده اند. و چون مولفين اين كتابها در تدوين احاديث از شيوه ي تبويب به احكام فقهي كار گرفته اند، به آنها ((سنن)) مي گويند. 
 
 3- سنن ترمذي- نوشته ي امام ((محمد بن عيسي ترمذي)) (279-209 هـ) است و در آن كليه ي بابهاي حديث روايت شده اند. بنابراين مانند ((صحيح بخاري)) مي توان به آن ((جامع)) نيز گفت. 
((سنن ترمذي)) (يا ((جامع ترمذي)) )، كتابيست كه نزد محدثين از اهميت و جايگاه ويژه اي برخوردار است. اين كتاب داراي خصوصياتي است كه آن را از ساير كتابهاي ((صحاح سته)) ممتاز ساخته است. از آن جمله يكي اينكه امام ترمذي اسامي تمام رواياتي را كه از آنها حديث را اخذ كرده است، آورده تا مشهور يا متوانر يا آحاد بودن حديث روشن گردد. ديگر اينكه پس از نقل حديث اختلاف نظرها و مذاهب علماي را درباره ي مسئله اي كه از آن حديث استنتاج شده، نوشته است. بيان احوال و مراتب حديث در ضعف و قوت، صحيح و حسن بودن، غريب يا منكر بودن از ويژگيهاي امتياز دهنده ي ديگر اين كتاب پر ارج هستند. 
 
4- سنن ابي داود- اين كتاب حاصل كوششهاي فراوان و نتيجه ي سالها قلم فرسايي دقيق و محتاطانه ي امام ((سليمان بن اشعث سجستاني)) (275-202 هـ)، مشهور به ((ابوداود)) مي باشد. از ديدگاه فقه، ((سنن ابوداود)) كتابي بس معتبر و مرجع فقها و محققين است. اگر ((صحيح بخاري)) در صحت، دومين كتاب پس از كتاب الله است، اين كتاب در دقيق بودن، دقیقترین کتاب بعد از كتاب الله محسوبست. 
مولف حدود 16000 حديث را از بين 500000 احاديث انتخاب كرده  و در كتاب خويش جاي داده است. ناگفته نماند كه از ميان كتابهاي حديث، ((سنن ابوداود)) اولين كتابيست كه علماي بر آن شرح نوشته اند. 
 
 5- سنن نسايي- از امام بزرگوار – ((احمد بن شعيب بت علي)) (214-303 هـ) – است و چون از يكي از شهرهاي خراسان قديم به نام ((نسا)) بودند، او را ((نسايي)) مي گويند. 
((سنن نسايي)) به اعتبار صحيح بودن اسناد، بلافاصله پس از ((صحيحين)) قرار دارد. نظر امام ((نسايي)) در شناخت و ارزيابي اسناد، بسي ژرف تر از نظر ((ابوداود)) و ترمذي است. اصل كتاب موصوف، داراي حجمي به مراتب بزرگتر و احاديث بيشتري بوده كه بنام ((سنن كبري)) ناميده مي شد. كتابي كه هم اكنون به عنوان يك ماده ي درسي در حوزه ها بنام ((سنن نسايي)) تدريس مي شود، در واقع مختصري از اصل كتاب است كه مولف آن خود بنا به تقاضاي يكي از امراي آن زمان، آن را تلخيص كرده است. نام حقيقي اين كتاب مختصر، ((المجتبي من سنن النسايي)) يا ((سنن مجتبي)) مي باشد. 
 
6- سنن ابن ماجه- تاليف امام ((محمد بن يزيد بن ماجه)) (273-209 هـ) است و از نظر ترتيب، آخرين كتاب از كتب ششگانه محسوب مي گردد. ((سنن ابن ماجه)) نيز به نوبه ي خود در وسعت و جامعيت رتبه اي بلند دارد و مورد قبول عموم فقهاء و محدثين قرار گرفته است. 
با ترتيب و تدوين شش كتاب مذكور، فن حديث به نصف النهار خود رسيد. در مرحله ي چهارم و پنجم، محدثين فقط به كارهايي دست زدند كه جوانب اين كار را بيش از پيش سترگ تر و كاملتر مي ساخت. پس از آن براي خدمت به ((سنت))، بجز تحقيق در اسماي رجال و تخريج و تشريح احاديث، كاري ديگر باقي نماند. 
 
 
زیرنویسها:
[1] ن، ك: ((درس ترمذي))، ج: 1، ص: 47.
[2] ((فضل الباري))، ج: 1، ص: 59.
[3] ((درس ترمذي))، ج: 1، ص: 47.
 
 

 



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

وهب بن منبه می‌گوید: یکی از پیامدهای پیروی از هواها و خواسته‌های نفسانی، علاقه‌ی وافر به دنیاست که از آن جمله، می‌توان محبت مال و ریاست را نام برد. محبت مال و ثروت و نیز جاه‌طلبی و برتری‌جویی، سبب بی‌پروایی نسبت به محارم الهی و حتی حلال پنداشتن آنها می‌گردد.[از کتاب: حسن مجتبی رضی الله عنه، علی محمد محمد الصلابی

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 7115
دیروز : 3293
بازدید کل: 8242460

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010