تقلید نادرست است
علامه محمد غزالی
مترجم : محمد محقق
اسلام اهداف انسانی بزرگی دارد که در اینجا میخواهیم به بعضی از آنها اشاره نماییم. آزاد ساختن عقل اساس ایمانی است که قابل احترام است و عقیدهای که قابل قبول.
در میان مردم اندکند آنانی که عقل آزاد دارند، عقلی که سنگینی موروثات غلط از تحرکش باز ندارد.
قطار سریعالسیر را دیدهاید که چگونه مسافتهای دوری را میپیماید و سرنشینانش در جای خود نشستهاند بدون آنکه یک قدم حرکت نموده باشند؟ تقلید جامد نیز چنین است، پیروانش را به آراء و مذاهبی گوناگون منتقل میسازد که اگر در همان مذاهب متولد نشده بودند هرگز آن را نمیپذیرفتند. چنین تقلیدی آنان را تا دوردستها میبرد چه بدانند و چه ندانند، تا آنکه در پایان به جایی منتهیشان میسازد که بازماندههای اسلافشان را تجدید میکنند چه عقیده باشد و چه اخلاق و چنان به دفاع از آنها احساسات نشان میدهند که گویا آن نتیجة کسب عقلی و اندیشة خاص خودشان است:
{ وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَلاَ يَهْتَدُونَ} (بقره / 170)
«و چون به ایشان گفته شود از آنچه خداوند نازل کرده است پیروی کنید، گویند خیر، ما از آنچه نیاکانمان را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم. حتی اگر نیاکانشان چیزی نیاندیشیده و راهی نیافته باشند».
گمراهی نسلهای گوناگون از این جمود برخاسته است. جمودی که مغزها با آن میخشکد و عواطف به سردی میگراید و انسانها با آن تبدیل به حیوانات ابله میشوند که هر چه ندایشان کنی توجه نکنند و اهمیت ندهند زیرا آنچه برایشان مأنوس نباشد قابل تحمل نیست و آنچه را که از قبل ندانسته باشند انکار خواهند کرد:
{ وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لاَ يَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاء وَنِدَاء صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ }(بقره / 171)
«و داستان کافران همانند داستان کسی است که جانوری را که جز بانگ و ندایی نمیشنود، آواز میدهد؛ ناشنوا و گنگ و نابینا هستند و از این روی نمیاندیشند».
ایمان تقلیدی در نظر علما اسلام ارزش ندارد
باید عقل بشری آفاق آسمانها و زمین را با کنجکاوی و دقت بپیماید تا هم خدا را بشناسد و هم جهان هستی را. و گرنه وظیفهاش را نشناخته است و هر نتیجة نزدیک با دوری که از آزادی عقل نشأت گیرد و هر چیزی که وسیلهای آسان یا دشوار در جهت آزادی عقل باشد آن را از اصول اسلام و اهداف آن است.
شاید برای بعضی خوانندگان شگفتآور باشد اگر بدانند که اندیشة حاکم بر فقه اسلامی این است که: «العقل اساس النقل» یعنی عقل اساس نقل است و تعالیمی را که وحی استحکام میبخشد بر زیربنایی از عقل آزاد و تفکر سالم مبتنی است.
یکی از اهداف اسلام اصلاح نفس و ایجاد وجدان تهذیبشدهای است که در آشکار و نهان پاس تقوای الهی را داشته باشد.
از آنجایی که هوسهای نهفته در درون آنها میکوشد در هر کاری سر برآورد و اشکال مختلف رفتار بشر را نمیتوان کنترل کرد، بیهوده خواهد بود اگر به اعمال ظاهر توجه نموده بکوشیم قالبهای معینی را برای آن شکل بخشیم و به حدود خاصی آنها را ملزم گردانیم، بدون آنکه به محل صدور این اعمال و اسباب پنهانشان اهمیت اهمیت دهیم.
به این جهت پیامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: «التقویها هنا، التقویها هنا، التقویها هنا» و به سینةشان اشاره نمودند.
حقیقت این است که برپایی تمدنی سالم بر دلهای بیمار ناممکن است و تا زمانی که وجدانها راست و استوار نگردد و نیتها پاک نشود، از سرکشیهای بشر هرگز کاسته نخواهد شد.
در سرشت آدمیان انبوهی سهمگین از شهوات نفس و جسد جا گرفته است و اگر دقیق شوی خواهی دید که انگیزه سعی و تلاش آتشینشان نیز همانهاست:
و إنما أنفس الاناس سباع یتفارسن جهرةً و اغتیالا
(نفسهای آدمیان به درندگانی میماند که آشکارا و نهان به دریدن یکدیگر میپردازند).
گاهی این شهوات چنان گرفتار جنون میشوند که با پراکندن کارهای ابلهانه و زیانآور در زندگی سزاوار ریشهکن کردن میگردند.
{وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا فَتِلْكَ مَسَاكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَن مِّن بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِيلاً وَكُنَّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ } (قصص / 58)
«و چه بسا شهرها را که از شدت رفاه زندگانیشان سرمستی میکردند نابود کردیم و این خانههایشان است که پس از آنان جز اندکی مسکون نبوده است، و ما خود وارثانیم».
پس عجیب نخواهد بود اگر اسلام مجموعهای پر حجم از عقاید، عبادات، احکام و آداب را با خود داشته باشد تا چنگ و دندان چنین شری را قطع کند و توانایی آن را در راهی مفیدتر به کار اندازد و در قرآن و سنت هزاران رهنمود وجود دارد برای رسیدن به چنین هدفی ارزشمند و اگر نفسها نیازمند این شیوههای مؤکد نمیبودند به این پیمانه در دین الهی به آنها اهتمام نمیشد.
به نظر من هیچ چیزی در غرس فضائل و ریشهکن ساختن رذائل به اندازة تربیت اسلامی مؤثر نیست به شرط آنکه از کتاب و سنت نشأت گیرد. حتی امت اسلامی در نتیجة همین تربیت تا چندین قرن از تمام جوامع دیگر به ادب، تعاون و برادری نزدیکتر بود، هر چند جریانات سیاسی از راه منحرف شده بودند.
اگر مقایسهای میان احوال عمومی مسلمانان در خلال قرون وسطی و میان جوامع یهودی و مسیحی انجام گیرد برای هر پژوهشگر منصفی روشن خواهد شد که هیچ نظام دیگری در پرورش پیروانش بر هدایت، تقوی و پاکدامنی به پای اسلام نمیرسد. حتی زمانی که مسلمانان در اثر ضعف مادی و معنوی در روزگار جنگهای صلیبی در قرون وسطی شکست خوردند باز از دشمنانشان سیرتی پاکتر و کارنامهای درخشانتر داشتند.
یکی از نویسندگان غربی[1] در بیان این جنگها میگوید:
«صلیبیها به جرایم و فجایعی دست زدند که دنیا از وحشت آن به لرزه افتاده بود، کودکان را در آغوش مادرانشان میکشتند و اعضای پاره پارة اجسادشان را به هوا میانداختند. در این جملات دو نوع افراد سهیم بودند، یکی متعصبینی که کارشان را جهاد مقدس به شمار میآوردند و دیگری اشخاصی که با مشغول شدن به فحشاء، بیتالمقدس را فراموش کرده بودند و صحنههای دلخراشی از هتک حرمت، چپاول و کشتار را به نمایش گذاشته بودند و هر جا که میرفتند این فجایع آثار رسواکنندهای بر رفتارشان داشت».
با این حال مسلمانان توازنشان را در برابر چنین اعمال شنیعی از دست ندادند و اخلاقی عالی خویش را حفظ نمودند، تا جایی که یکی از نویسندگان غربی میگوید:
«بسیاری از مسیحیانی که بعد از پیروزی صلاحالدین بیتالمقدس را ترک کردند به انطاکیه رفتند، اما امیر صلیبی آنجا (بوهمیند) نه تنها وظیفه مهمانداریشان را مراعات نکرد بلکه به گرفتن اموالشان نیز پرداخت در حالی که این بیخانمانها به هر یک از سرزمینهای مسلمانان که میرفتند با کرم و مهربانی روبرو میشدند».
این مقایسه میتواند نشاندهندة تعالی معنوی مسلمانان باشد که در بدترین شرایط نیز اخلاق، شرف و تقوی را از دست نمیدادند.
موردی دیگر نیز از رفتار دشمنانشان این حقیقت را روشنتر میسازد:
در کشمکش میان ایشان و میان صهیونیسم جهانی، یهود نقشة خود را برای دستیابی به هدف به این پستی طرح میکنند، در اینجا و آنجا پراکنده میشوند تا ملتها را از فضائلشان تهی سازند و آنان را به فسق و فحشاء کشانند و شعارشان ـ چنان که خود اعلام کردهاند ـ این است که: «القوة و الریاء» یعنی نیرومندی و ریاکاری، زیرا در جهان سیاست کسی پیروز است که قویتر باشد به ویژه هنگامی که جزیی اساسی از مناقب و صفات لازمه دولتمردان است.
«باید زور و خشونت را به عنوان یک اصل پذیرفت و مکر و نفاق را به عنوان یک قاعده و این کار با آنکه شر است ولی ما را به خیر خواهد رساند و لذا نمیتوان از رشوت، خدعه و جنایت در رسیدن به اهدافمان صرف نظر کرد و سیاست اقتضا میکند که املاک دیگران را از دستشان برباییم اگر این کار میتوانست آنان را به خضوع و اطاعت در برابر ما وادار کند».[2]
چیره شدن هر رذیلتی بر نفس میتواند آن را به خطرناکترین لغزشگاهها بکشاند و نه تنها او را بلکه جماعتی را که همراهش هستند به سرنوشتی سیاه گرفتار خواهد ساخت.
«روسو» در کتابش «امیل» مینویسد:
«من ملاحظه کردهام نوجوانانی که دست به فحشاء میزنند به سنگدلی و بیرحمی و به نوعی از آزمندی مبتلا میشوند که استحکام شخصیتشان را از دست میدهند و فریفته شهوات گوناگون میگردند و احساسات شفقت و مهربانی از آنان رخت برمیبندد و احیاناً پدر و مادرشان را و حتی گاهی تمام هستیشان را در راه شهوتشان قربانی میکنند».
آنچه «روسو» گفته است تصویر راستینی است از کسانی که خدا را فراموش کردهاند و دینش را انکار نمودهاند و در تاریکیهای الحاد و بیاعتقادی بزرگ شدهاند:
{كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ (14) كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ (15) ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصَالُوا الْجَحِيمِ } (مطففین / 14-16)
«چنین نیست، بلکه آنچه کردهاند بر دلهایشان زنگار نهاده است. چنین نیست، آنان در چنین روز از دیدار پروردگارشان در پرده باشند. سپس آنان در آینده به دوزخند».
به هر پیمانه مردم عناصر طبیعی ایمان را از دست بدهند و هر اندازه تعظیم الهی در دلهایشان ضعیف گردد به همان اندازه علاقمندیشان به هوسها و بازی نمودنشان با فضائل افزایش مییابد، هر چند خود را به یکی از رسالتهای آسمانی منتسب بدانند.
نیرویی که اسلام در دلهای پیروان راستینش میآفریند در ایشان میراث تابناکی از پرهیز و اجتناب از پستیها و بدیها بر جای مینهد. اگرچه این مایة تأسف است که مسلمانان در عصر اخیر بسیاری از ویژگیهای دینداری صحیح را از دست دادهاند و سلامت درونی مسلمانان قدیم اندک اندک در حال متلاشی شدن است.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]- نحوجیل مسلم.
[2]- از پروتکلهای بزرگان صهیونیسم.