|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
اسلام معاصر>اشخاص>مولانا عبدالعزیز ملازاده > خاطراتی ار حضرت مولانا عبدالعزیز ملازاده رحمه الله
شماره مقاله : 1459 تعداد مشاهده : 383 تاریخ افزودن مقاله : 27/1/1389
|
خاطراتی از حضرت مولانا عبدالعزیز ملازاده رحمه الله
گردآوری و تدوین: عبدالباسط بزرگزاده
زندگانی با بركت حضرت مولانا عبدالعزیز "رحمهالله" به عنوان یكی از عالمان مخلص و ربّانیان امت در عصر حاضر نیز مملو از خاطرات پربار و درسآموز است. نزدیكان، آشنایان، همسفران، معاشران، ارادتمندان و معاصران حضرت مولانا هر یك به نوبه خود خاطرات مهم و آموزندهای از این بنده صالح و مصلح بزرگ به یاد دارند.
اشاره:
هر لحظه حیات عالمان مخلص و ربّانیان امت محمدی ـ علی صاحبها ألف سلام و صلاه و تحیه ـ سرشار از خیر و بركت و درس و حكمت است. زندگانی با بركت حضرت مولانا عبدالعزیز "رحمهالله" به عنوان یكی از عالمان مخلص و ربّانیان امت در عصر حاضر نیز مملو از خاطرات پربار و درسآموز است. نزدیكان، آشنایان، همسفران، معاشران، ارادتمندان و معاصران حضرت مولانا هر یك به نوبه خود خاطرات مهم و آموزندهای از این بنده صالح و مصلح بزرگ به یاد دارند. آنچه در پی میآید فرازهایی از خاطرات این عالم و مربی بزرگ است كه هر یك از آنها در نوع خود حامل پیام و نكتهای تاریخی، علمی، اخلاقی، دینی و ... است. ثبت چنین خاطرات باارزشی، گذشته از ارزش علمی و تاریخی آن، در بالا بردن سطح آگاهی و درك آحاد جامعه، خصوصاً نسل جوان جامعه اسلامی تأثیرگذار است. درج این خاطرات به نوعی فراخوان از كسانی نیز هست كه از حضرت مولانا خاطراتی دارند، تا آنان به فكر ثبت آن خاطرات بیفتند و سرانجام با جمعآوری و انتشار چنین خاطرات آموزندهای، گامهای بیشتری در جهت شناخت هر چه بیشتر این عالم ربانی و رهبر و مصلح گرانقدر برداشته شود. درج این خاطرات از این شماره مجله آغاز و انشاءالله در شمارههای آینده پی گرفته خواهد شد.
ملاقات با مولانا محمدالیاس كاندهلوی بنیانگذار نهضت جهانی دعوت و تبلیغ سال 1322 هـ.ش. زمانی كه مولانا عبدالعزیز در مدرسه امینیه دهلی مشغول تحصیل بودند، روزی مولانا محمدالیاس بنیانگذار نهضت دعوت و تبلیغ، به این مدرسه تشریف میآورند. استاد مولانا كه كتاب الهدایه فی الفقه را تدریس میكردند از مولانا محمدالیاس درخواست مینمایند كه درس آن روز را به عهده بگیرند و ایشان نیز میپذیرند. مولانا محمدالیاس قبل از شروع درس از طلاب میخواهند كه خود را معرفی نمایند. وقتی نوبت به مولانا عبدالعزیز میرسد، ایشان خود را معرفی نموده و عرض میكنند كه اهل بلوچستان ایران هستند. مولانا محمدالیاس میفرمایند: روزی خواهد آمد كه جماعتهای دعوت و تبلیغ، ریگزارهای بلوچستان را به مقصد عربستان بپیمایند؛ من از شما میخواهم وقتی این جماعتها به كشور شما آمدند با آنها همكاری كنید! مولانا عبدالعزیز هر چند فرارسیدن چنین روزی را بعید میدانستند اما قول مساعدت دادند. سالها بعد از این واقعه، در سال 1331 هـ.ش.، اولین گروه جماعت دعوت و تبلیغ به بلوچستان میآید و مورد استقبال گرم حضرت مولانا عبدالعزیز و مردم منطقه قرار میگیرد.
شیفتگی برای تحصیل علم در اولین سفر مولانا به حرمین شریفین در سال 1328 هـ.ش.، ایشان پس از اتمام مراسم حج تصمیم گرفتند در یکی از مدارس علوم دینی مكه مكرمه ادامه تحصیل دهند. لذا به یكی از مدارس آنجا به نام «جامعه صولتیه» رفته و درخواست اقامت جهت تحصیل مینمایند. مدیر جامعه صولتیه، شیخ سلیم هندی، از چندین كتاب در موضوعات حدیث، فقه، اصول فقه، نحو و غیره از ایشان امتحان میگیرند تا سطح علمی ایشان مشخص و در كلاس مناسب ثبتنام شوند. اما پس از امتحان و مصاحبه شفاهی پی میبرند كه ایشان بر همه این كتابها مسلط هستند. لذا عرض میكنند كه سطح علمی شما بالاتر از سطح آموزشی اینجاست بنابراین شما به جای درس خواندن بهتر است تدریس کنید و ما از شما درخواست میكنیم كه همین جا در «جامعه صولتیه» بمانید و به تدریس بپردازید. مولانا پس از استخاره و تأمل، بالاخره با این پیشنهاد موافقت مینمایند و نزدیك به دو سال در جامعه صولتیه مكه مكرمه به تدریس میپردازند، تا اینكه سرانجام بنا به امر پدر بزرگوارشان حضرت مولانا عبدالله "رحمهالله" به ایران باز میگردند.
اطاعت از امر پدر وقتی در سال 1330 هـ.ش. مولانا بنا به امر پدر بزرگوارشان تدریس در جامعه صولتیه را ترك كرده و از مسیر کویت به ایران بازگشتند، توقفی كوتاه در كویت داشتند. شیخ محمدعلی ساجدی خطیب بلوچ مسجد جامع فحاحیل كویت و بسیاری از مردم بلوچ و عربهایی که آوازه مولانا را شنیده بودند، از حضور مولانا خوشحال شدند و درخواست كردند برای مردم آنجا سخنرانی نمایند. مولانا پذیرفتند و به ایراد سخنرانی پرداختند. سخنان پرسوز و گداز و جذّاب ایشان تأثیر بسیاری بر مردم گذاشت و همگان شیفته وی شدند و تقاضا كردند ایشان در كویت بمانند. اما مولانا نپذیرفتند و فرمودند: اگر قرار بر ماندن در یك كشور خارجی بود، مكه مكرمه را بر هر جای دیگری ترجیح می دادم، اما بنا به درخواست پدر بزرگوارم باید به وطن بازگردم.
حضور در رادیو بدون قید و شرط در سال 1338 از مولانا دعوت میشود كه در رادیو بلوچی زاهدان جهت ایراد مسائل دینی به زبان بلوچی حضور یابند؛ اما به ایشان گفته میشود كه قبل از طرح مسائل در رادیو باید ابتدا آنچه را میخواهند بیان كنند كتباً ارائه دهند تا به تأیید شورای تحریریه رادیو برسد. مولانا به خاطر این قیدوبندها از پذیرش این مسئولیت انصراف میدهند. اما یكی از اعضای تحریریه رادیو از ایشان میخواهد كه شما برنامهتان را ضبط كنید و كاری به نوشتن، تأیید و پخش نداشته باشید، مسئولیت آنها بر عهده من است. آنگاه مولانا این مسئولیت را پذیرفتند و تا دو دهه سخنان مولانا از رادیو بلوچی زاهدان پخش میشد و مردم بهترین استفاده را از بیانات شیوا و پرمحتوای ایشان میبردند.
پرواز بشر به سوی سیارات و كرات دیگر در سالی كه آپولو، اولین فضاپیمای پرتابشده به سوی كره ماه، بر روی كره ماه فرود آمد، بسیاری از مردم این را نپذیرفتند و حتی برخی پذیرش چنین امری را خروج از اسلام و ارتداد میدانستند. وقتی از مولانا در این خصوص سئوال شد، این شعر سعدی علیهالرحمه را خواندند: رسد آدمی به جایی كه بجز خدا نبیند/ بنگر كه تا چه حدّست مكان آدمیت/ طَیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت/ بدر آی تا ببینی طَیران آدمیت. و سپس فرمودند: این آغاز پرواز بشر به سوی سیارات و كرات دیگر است و همچنان ادامه خواهد داشت و تعارضی با اعتقادات دینی ندارد بلكه پیشگوییهای قرآن و احادیث است كه روزبهروز تحقق پیدا میكنند، و این آیه قرآن را تلاوت كردند: «یا معشر الجن و الإنس إن استطعتم أن تنفذوا من أقطار السموات و الأرض فانفذوا لاتنفذون إلا بسلطان»[رحمن: 33]؛ ای گروه جنّ و انس، اگر میتوانید از كنارههای آسمانها و زمین بگذرید، پس بگذرید. جز به توانی (شگرف و قدرتی عظیم، از آنها) نمیتوانید بگذرید.
رعایت مقررات اسلامی روزی خانم فرّخروی پارسا وزیر آموزش و پرورش آن زمان در بازدیدی كه از زاهدان داشت به دبیرستانی كه مولانا در آن تدریس میكردند آمد. همه معلمان برای استقبال وی در صحن مدرسه جمع شدند. خانم پارسا با همه معلمان دست داد. وقتی به مولانا رسید دستش را دراز كرد، اما مولانا بدون هیچ واهمهای، از دست دادن خودداری كرده و فرمودند: از نظر شرعی دست دادن مرد و زن نامحرم جایز نیست. هر چند خانم پارسا ازاین امر ناراحت شد اما چیزی نگفت و حتی در كلاس درس مولانا حاضر شد و از وضعیت درس دانشآموزان پرسوجو نمود و از حاضر جوابی شاگرادن مولانا اظهار تعجب كرد.
برخورد قاطع سال 1342 دولت وقت قصد اعزام عشایر بلوچ جهت مقابله با عشایر قشقایی استان فارس را داشت و جوانان بلوچ را با دادن مقداری گندم و پول برای این كار تطمیع میكرد. مولانا عبدالعزیز پس از اطلاع از این موضوع، در نماز عید همان سال به شدت از این اقدام انتقاد كرده فرمودند: دولتی كه خود توانایی مقابله دارد نباید افراد عادی جامعه را وارد چنین معركههایی بكند. و خطاب به مردم بلوچ فرمودند: نباید شما خود را با دیگر برادران ایرانی خود درگیر كنید. هر كسی در این درگیری كشته شود مرگ او اسلامی نخواهد بود و مورد رضای خدا نیست. این سخنان قاطع و صریح مولانا باعث خنثی شدن طرح اعزام جوانان بلوچ گردید.
احترام به مولانا پس از جریان ممانعت از اعزام مردم بلوچ برای درگیر شدن با عشایر فارس، ارتباط مولانا و اسدالله عَلَم كه وزیر دربار بود قطع شد. از آن به بعد چندین بار مولانا به تهران رفتند و عَلَم از ایشان دعوت میكرد كه به دیدنش بروند اما ایشان نمیپذیرفتند. اما در یكی از سفرهای مولانا به تهران وقتی عَلَم از حضور مولانا اطلاع مییابد با یكی از روحانیون سرشناس اهلسنت كه در دانشكده الهیات تهران تدریس میكرد، تماس گرفته از او میخواهد حتماً مولوی عبدالعزیز را برای صرف شام همراه خود به دربار بیاورد. مولانا با اصرار این روحانی، دعوت را می پذیرند. وقتی به آنجا میرسند، عَلَم فوراً جلو میآید و با تعجب همگان دستِ مولانا را میبوسد.
دیدار با ملک فیصل مولانا در سال 1346 هـ.ش. برای ادای عمره به عربستان سفر كرده بودند. برخی علمای مدینه منوره كه ایشان را میشناختند، ملك فیصل پادشاه عربستان را از حضور مولانا مطلع ساختند كه پیشوای مذهبی مردم بلوچستان و یكی از شخصیتهای برجسته اهلسنت ایران تشریف آوردهاند. ملك فیصل تأكید میكند برنامه دیدار با ایشان ترتیب داده شود. ملك فیصل در آن روزها كه فصل تابستان بود در قصر خود در طائف بسر میبرد. مولانا اصولاً علاقهای به دیدن پادشاه و مسؤولان حكومتی نداشتند اما بنابر اصرار علما پذیرفتند. خودروی مجلّلی برای بردن مولانا از مدینه به طائف آماده شده بود، اما ایشان نپذیرفتند و فرمودند: من داخل این ماشینها راحت نبوده و گویا در زندان هستم. لذا به ترمینال رفته با ماشین سادهای به طائف سفر كردند و طبق قرار قبلی به هتل الأمین تشریف بردند. مسؤلان چون فكر میكردند مولانا با جمع زیادی میآیند، دو طبقه هتل را برای ایشان و همراهان رزرو كرده بودند. اما در کمال تعجب دیدند مولانا به تنهایی تشریف آوردهاند. صبح روز بعد ماشینی آمد و مولانا را به قصر برد. وقتی مولانا وارد سالن اجتماعات شدند پادشاه بر خلاف عادت از جایش بلند شد و جهت استقبال به سوی درب ورودی سالن رفته و با مولانا مصافحه كرد و دست ایشان را گرفت و همراه خود به سوی جایگاهش برد. حاضرین جلسه كه بیشترشان از وزرا و سفرای كشورهای مختلف بودند، وقتی دیدند چنین مهمان ویژهای كه مورد توجّه پادشاه است تشریف آورده است، صندلیهای پیرامون صندلی پادشاه را خالی كردند تا ایشان در كنار ملك فیصل بنشینند. چند دقیقه بعد سفیر وقت ایران در عربستان نیز وارد مجلس شد. مولانا مدت نیم ساعت در آن مجلس حضور داشتند و چون در چنین جمع رسمیای كه تجملات و تكلفات و زرقوبرق آن را در برگرفته بود راحت نبودند از پادشاه اجازه خواسته و مرخص شدند. این امر پادشاه و اطرافیان او را به شگفتی واداشت چون معمولاً مهمانان چندین روز در آنجا میماندند و مورد توجه و پذیرایی پادشاه قرار گرفته و هدایایی دریافت می كردند، ولی مولانا نیم ساعت را هم نتوانستند تحمّل كنند. مولانا از اینكه لحظههای عمرشان را كه میبایست در حرمین سپری میشد این چنین از دست داده بودند، استغفار كرده به مكه مكرمه و مسجدالحرام شتافتند.
شرط دوستانه مولانا عبدالعزیز و آیتالله كفعمی دو الگوی وحدت و همدلی در استان سیستان و بلوچستان بودند. روزی آیتالله كفعمی و جمعی از ارادتمندان ایشان به منزل مولانا آمدند. مجلس عالمانهای بود و سخنهای خودمانی و صمیمانهای نیز ردوبدل میگشت. یكی از حاضران گفت: شما كه این قدر صمیمی هستید چرا كار را یكسره نكرده و ما را از سرگردانی نجات نمیدهید؟ آیتالله كفعمی با درك منظور او بیدرنگ در پاسخ گفت: مولوی شما پیشقدم نمیشوند. مولانا هم با خوشرویی اظهار داشتند: اولین گام را همین امشب بر می داریم و آن اینكه این روزها خداوند به من پسری عنایت فرموده و شما هم در نامگذاری او حضور یافتهاید و انتخاب اسم را به عهده شما میگذارم. اسم هر یك از ائمه اهل بیت را كه دوست دارید برایش انتخاب كنید، به شرطی اینكه اگر خداوند به شما هم پسر یا دختری عنایت فرمود نامگذاری او به ما محوّل شود. از این پیشنهاد مولانا، آیتالله كفعمی و همه حاضران مجلس به خنده افتادند. آیتالله در حال خنده گفتند: دوست عزیز! قصد دارید نان ما را آجر كنید. سرانجام با خنده حضار و با سرور و شادمانی نام «علی اكبر» برای فرزند مولانا انتخاب شد.
به نقل از: sunnionline
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|