|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
فقه>مفاهیم و اصطلاحات فقهی>نماز
شماره مقاله : 150 تعداد مشاهده : 1124 تاریخ افزودن مقاله : 14/5/1388
|
[اصطلاح فقهي] نماز عبادتي است كه گفتارها وكردارهاي ويژهاي را در بر ميگيرد، با تكبير (الله اكبر ) آغاز و با تسليم (السلام عليكم و رحمه الله) پايان ميپذيرد. منزلت و ارزش نماز در اسلام نماز در دين اسلام پايه و منزلتي دارد كه منزلت و پايه هيچ عبادت ديگر بدان نميرسد و با آن برابر نميكند. نماز پايه و اساس و ستون دين است كه بدون آن دين بر پاي نميماند. پيامبر صلي الله عليه و سلم، فرموده است:" (رأس الامر الاسلام، وعموده الصلاة، وذروة سنامه الجهاد في سبيل الله [سر كارها اسلام است، و ستون آن نماز است، و بلندترين قله آن جهاد در راه خدا است]". نماز نخستين عبادتي است كه خدا واجب كرده است. خداوند در شب معراج در خطاب مستقيم و بدون واسطه، با پيامبر صلي الله عليه و سلم آنرا واجب نمود. انسگفته است: “در شب اسرا“ پنجاه نماز (در شبانه روز) بر پيامبر صلي الله عليه و سلم فرض گرديد. سپس كاهش يافت تا اينكه بصورت پنج بار در شبانه روز در آمد. سپس ندا در آمد: اي محمد: بيگمان سخن من تغيير ناپذير است، پس بيگمان اين پنج نماز شما، پاداش پنجاه بار نماز خواندن را در شبانه روز دارد“. احمد و نسائي و ترمذي آنرا روايت كردهاند و ترمذي آنرا “صحيح“ دانسته است. نماز نخستين چيزي است كه بنده خدا در باره آن مورد باز خواست قرار ميگيرد. عبدالله بن قرط نقل كرده است كه پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود:" (أول ما يحاسب عليه العبد يوم القيامة الصلاة فإن صلحت صلح سائر عمله، وإن فسدت فسد سائر عمله [نخستين چيزي كه انسان در روز قيامت بر آن باز خواست خواهد شد، نماز است، اگر كار آن درست باشد، ديگر كارهايش نيز درست است، و اگر كار آن تباه گردد، ديگر كارهايش نيز تباه ميگردد]". طبراني آنرا روايت كرده است. نماز آخرين چيزي بود كه پيامبر صلي الله عليه و سلم بهنگام رحلت و ترك دنيا، آن را به امت خود سفارش و توصيه نمود و در وقتي كه آخرين نفسهاي خود را ميكشيد، ميفرمود: "(الصلاة الصلاة، وما ملكت أيمانكم ) [نماز، نماز و زناني را كه در جنگ به اسارت ميگيريد (يعني مواظب نماز باشيد و بر اداي آن مواظبت كنيد و از زناني كه در جنگ اسير ميكنيد مراقبت كامل نمائيد]". نماز آخرين چيزي است كه در دين از دست داده ميشود. اگر نماز تباه گردد و بجاي آورده نشود، همه امور ديني تباه خواهد شد -(با ترك نماز آخرين علاقه و پيوند ديني گسسته ميشود) - پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است: ’’ (لتنقضن عرى الاسلام عروة عروة فكلما انتقضت عروة تشبث الناس قبالتي تليها فأولهن نقضا الحكم وآخرهن الصلاة) [1] [گرههاي اسلام يكي بعد از ديگري باز ميشود -(اگر يكي باز شد، موجب باز شدن ديگري نيز ميشود) -هرگاه گرهي باز شد مردم به گره بعدي متشبث ميگردند. نخستين گرهي كه باز ميشود داوري است -(نخست داوري درست و مطابق اسلام صورت نميگيرد يا مقصود از حكم حكومت است يعني اول شيوه حكومت درست اسلامي نقض ميگردد و به ترك كارهاي ديگر ديني منجر ميگردد) - و آخرين گرهي كه از دين اسلام باز ميشود و نقض و ترك ميگردد، نماز است]". ابن حبان اين حديث را از ابوامامه روايت كرده است. كسي كه آيات قرآن كريم را تتبع و پيگيري نمايد، در مييابد كه خداي بزرگ هرگاه نماز را ذكر ميكند گاهي آن را با ذكر و ياد خدا مقارن ميسازد:’’ (إن الصلاة تنهى عن الفحشاء والمنكر ولذكر الله أكبر) [2][بيگمان نماز اگر همراه اخلاص باشد، نماز گزار را از گناهان بزرگ و زشتيها و تمام آنچه كه مخالف شرع خدا باشد، باز ميدارد]"."(قد أفلح من تزكى وذكر اسم ربه فصلى [3] [بيگمان رستگار است كسي كه خود را از كفر و گناهان پاك ساخت و با قلب و زبان ياد پروردگار خود را كرد و با خشوع و دل سپردن به خدا، نمازگزارد]"." (وأقم الصلاة لذكري)[4] [همواره بر اقامه نماز مداومت كن تا هميشه مرا به ياد داشته باشي]". و گاهي خداوند نماز را با زكات مقارن ميسازد:" (وأقيموا الصلاة وآتوا الزكاة )[5] [نماز را بپاي داريد و زكات دارائي خود را پرداخت كنيد]". و گاهي آنرا با صبر و شكيبائي با هم ميآورد:" (واستعينوا بالصبر والصلاة )[6] [براي اداي تكليفات خود از صبر و شكيبائي و تحمل دشواريها از جمله روزه، و از نماز كه قلب را پاك مي كند و از زشتيها و بديها منع ميكندكمك بگيريد]". و گاهي آن را با نسك و شعاير ديني همراه ميسازد:" (فصل لربك والنحر)[7] [همواره خالصانه براي پروردگارت نماز بگزار و براي سپاسگزاري از او قرباني كن]"." (قل إن صلاتي ونسكي ومحياي ومماتي لله رب العالمين، لا شريك له وبذلك أمرت وأنا أول المسلمين) [8][بگو نمازم و همة عبادتهايم و اطاعت و فرمانبرداري كه در حال زندگي انجام ميدهم و ايمان و عمل صالحي كه بر آن ميميرم، همهاش خالصانه براي رضاي خدا است كه پروردگار جهانيان است كه تنها او شايستگي عبادت و اطاعت را دارد، كه در آفرينش جهان و استحقاق و شايستگي براي پرستش شريك و انبازي ندارد، بيگمان پروردگارم مرا بدين اخلاص و توحيد و عمل دستور داده است و من نخستين باور كننده و تسليم شوندهام]". و گاهي خدا كارهاي نيك را باكلمه صلاه آغاز و افتتاح ميكند و بدان نيز آنها را پايان ميدهد، بهمانگونه كه در سورة “معارج“ (از آيه 22 تا 34) و در اول سوره ““مومنون“ آمده است:" (قد أفلح المؤمنون، الذين هم في صلاتهم خاشعون إلى قوله: (والذين هم على صلواتهم يحافظون أولئك هم الوارثون الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون)[9] [بيگمان مومناني كه در نمازشان دل به خدا ميدهند و اخلاص دارند، رستگار هستند... آنان كساني هستند كه بر اداي نمازهاي خود محافظت و مداومت ميكنند، و آنان هستند آن وارثاني كه بهشت را به ارث ميبرند و در آن جاويدان ميمانند ]". تا آنجا اسلام به نماز اهميت داده و بدان توجه كرده است، كه قرآنكريم دستور داده كه در سفر و غير سفر و در حال امنيت و خوف بر اداي آن محافظت و مداومت گردد، آنجا كه ميفرمايد:" (حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى، وقوموا لله قانتين، فإن خفتم فرجالا أو ركبانا، فإذا أمنتم فاذكروا الله كما علمكم ما لم تكونوا تعلمون) [10][در انجام نمازها و (مخصوصا) نماز وسطي (نماز عصر بنا به اصح اقوال) كوشا باشيد و پيوسته در اداي آنها بكوشيد و از روي خضوع و اطاعت و اخلاص و تسليم مطلق براي اطاعت خدا برخيزيد و آنرا بنحو اكمل انجام دهيد. اگر (بخاطر جنگ و يا خطر ديگري) ترسيديد، (نماز را ترك نكنيد) بلكه آنرا در حال پياده يا سواره انجام دهيد، هرگاه امنيت خود را باز يافتيد نماز را بطور كامل و صورت معمولي بخوانيد و خدا را ياد كنيد آنچنان كه به شما ياد داد چيزهايي را كه نميدانستيد]:. خدا كيفيت گزاردن نماز در حال سفر و جنگ و حال امنيت و عادي را چنين بيان فرموده است:" (وإذا ضربتم في الارض فليس عليكم جناح أن تقتصروا من الصلاة إن خفتم أن يفتنكم الذين كفروا إن الكافرين كانوا لكم عدوا مبينا. وإذا كنت فيهم فأقمت لهم الصلاة فلتقم طائفة منهم معك وليأخذوا أسلحتهم، فإذا سجدوا فليكونوا من ورائكم، ولتأت طائفة أخرى لم يصلوا فليصلوا معك وليأخذوا حذرهم وأسلحتهم، ود الذين كفروا لو تغفلون عن أسلحتكم وأمتعتكم فيميلون عليكم ميلة واحدة، ولا جناح عليكم إن كان بكم أذى من مطر أو كنتم مرضى أن تضعوا أسلحتكم، وخذوا حذركم، إن الله أعد للكافرين عذابا مهينا، فإذا قضيتم الصلاة فاذكروا الله قياما وقعودا وعلى جنوبكم، فإذا اطمأننتم فأقيموا الصلاة إن الصلاة كانت على المؤمنين كتابا موقوتا)[11] [هرگاه سفر كرديد، بر شما گناهي نيست كه نماز را كوتاه كنيد اگر از فتنه و خطر كافران بترسيد زيرا كافران براي شما دشمن آشكاري هستند. و هنگامي كه تو در ميان آنها باشي و در ميدان جنگ براي آنها نماز برپا كني بايد دستهاي از آنها با تو به نماز برخيزند و بايد سلاحهاي خود را با خود برگيرند و هنگامي كه سجده كردند و نماز را به پايان رسانيدند، بايد به پشت سر شما به ميدان نبرد بروند و آن دسته ديگر كه نماز نخواندهاند و مشغول پيكار بودهاند بيايند و با تو نماز بخوانند و بايد آنها وسايل دفاعي و سلاحهاي خود را با خود در حال نماز حمل كنند، زيرا كافران دوست دارند كه شما از سلاحها و متاعهاي خود غافل شويد و يكمرتبه به شما هجوم كنند و بر شما گناهي نيست و مانعي ندارد، اگر از باران ناراحت هستيد و يا بيمار و مجروح باشيد، سلاحهاي خود را بر زمين بگذاريد، ولي وسايل دفاعي (مانند زره و كلاهخود) را با خود برداريد، خداوند براي كافران عذاب خوار كنندهاي فراهم ساخته است. و هنگامي كه نماز را به پايان رسانيديد خدا را ياد كنيد، در حال ايستادن و نشستن و به هنگامي كه به پهلو خوابيدهايد، و هرگاه آرامش يافتيد و حالت خوف زايل گشت، نماز را به صورت معمول انجام دهيد. زيرا نماز وظيفه ثابت و معيني براي مومنان است.]" كساني كه در اداي نماز سستي ميكنند يا آن را بجاي نميآورند، خداوند بر آنان بسيار سخت گرفته و آنان را تهديد نموده است. تا آنجا كه ميفرمايد:" (فخلف من بعدهم خلف أضاعوا الصلاة، واتبعوا الشهوات، فسوف يلقون غيا)[12][بعد از پيامبران و انبياء نسلهائي آمدند كه نماز را تباه كردند و آنرا بكلي ترك نمودند و از آرزوهاي نفساني خود پيروي كردند و در گناهان فرو رفتند و بخواستههاي نارواي جسماني و نفساني خود پاسخ مثبت دادند و گمراه شدند، بيگمان اينان جزاء و پاداش گمراهيهاي خود را خواهند يافت]"(فويل للمصلين، الذين هم عن صلاتهم ساهون)[13]. [واي براي نمازگزاراني كه از نماز خود غافل هستند و آن را بدون خشوع و خضوع و بدون حضور قلب، ميخوانند و در اداي آن سستي ميكنند]". چون نماز از جمله بزرگترين كارهايي است كه نيازمند هدايت ويژه است، حضرت ابراهيم عليه السلام از پروردگار خود خواست كه او و نسل او را، براي برپاي داشتن نماز موفق بدارد:" (رب اجعلني مقيم الصلاة ومن ذريتي، ربنا وتقبل دعاء) [14] [پروردگارا مرا موفق گردان تا نماز را بطور كامل و جامع شرايط و اركان بجاي آورم و نسل مرا نيز بدينكار موفق گردان، پروردگارا دعا و عبادت مرا بپذير، چه آن تنها براي تو و از روي اخلاص است]".
حكم كسي كه نماز نميخواند كسي كه نماز نخواند و منكر فرضيت آن بوده و آن را قبول نداشته باشد كافر ميشود و به اجماع همه مسلمين از دين اسلام خارج شده است. اما اگر كسي نماز نخواند، ليكن بدان ايمان و باوري داشته و به فرضيت آن معتقد باشد، ولي از روي تنبلي و سستي يا از روي مشغول بودن، به چيزي كه پوزش شرعي به حساب نميآيد، باشد: بموجب نص صريح احاديث نبوي صلي الله عليه و سلم چنين شخصي كافر[15] و كشتن او واجب است احاديثي كه كافر شدن چنين شخصي را تصريح ميكنند بشرح زير است: 1-از جابر روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم ، فرمود:" (بين الرجل وبين الكفر ترك الصلاة) [فرق بين كافر و مسلمان ترك نماز است = بوسيله نماز خواندن، مسلمان از غير مسلمان مشخص ميگردد]". اين حديث را احمد و مسلم و ابوداود و ترمذي و ابن ماجه روايت كردهاند. 2-از بريده روايت شده است كه پيامبر صلي الله عيه و سلم، فرمود:" (العهد الذي بيننا وبينهم الصلاة، فمن تركها فقد كفر) [پيمان و چيزي كه ما را از آنها -كافران -جدا ميكند نماز است. پس هر كس آن را ترك كند بيگمان كافر است]". احمد و صاحبان سنن آن را روايت كردهاند. 3-از عبدالله پسر عمر و عاص از پيامبر صلي الله عليه و سلم ، روايت شده است كه: او روزي از نماز ياد كرد و فرمود:" (من حافظ عليها كانت له نورا وبرهانا ونجاة يوم القيامة، ومن لم يحافظ عليها لم تكن له نورا ولا برهانا ولا نجاة، وكان يوم القيامة مع قارون وفرعون وهامان وأبي بن خلف [كسي كه بر نمازگزاردن مداومت داشته و هميشه بموقع آن را بخواند، نماز براي او در روز قيامت چراغ راه و دليل رستگاري است، و كسي كه بر نمازگزاردن مداومت نداشته باشد، برايش نور و دليل و رستگاري نيست، و در روز قيامت با فرعون و قارون و هامان و ابي بن خلف ميباشد]". احمد و طبراني و ابن حبان آن را روايت كردهاند و “اسناد“ آن خوب است. بنابر اين وقتي كه ترك مداومت بر نمازگزاري، سبب گردد كه آن شخص در قيامت با پيشوايان كفر باشد، پس او كافر است. ابن القيم گفته است: كسي كه بر نماز گزاردن مداومت نميكند يا بسبب اشتغال به ثروت و دارائي يا كشورداري يا رياست يا تجارت ميباشد، كسيكه بسبب اشتغال به مال و دارائي نماز را ترككند، او با قارون است، كسي كه بسبب اشتغال به كشورداري و سلطنت نماز را ترك كند، او با فرعون است،كسي كه بسبب رياست و وزارت نماز را ترك كند، او با هامان است. كسي كه بسبب اشتغال به تجارت نماز را ترك كند، او با بي بن خلف است. 4-از عبدالله بن شقيق عقيلي روايت است كه گفت: “ياران محمد صلي الله عليه و سلم ترك هيچ عملي را موجب كافر شدن نميدانستند، مگر ترك نماز را“. ترمذي و حاكم آن را روايت كردهاند و او بنا به شرط شيخين آن را “صحيح“ دانسته است. 5-محمد پسر نصر مروزي گفت: از اسحاق شنيدم كه ميگفت: “حديث صحيح است از پيامبرصلي الله عليه وسلم كه " تارك الصلاة كافر[ كسي كه هميشه نماز را ترك كند كافر است ]". از زمان حضرت محمد صلي الله عليه و سلم تا به امروز راي اهل علم چنين بوده است كه: اگر شخصي بعمد و بدون پوزش شرعي نماز را ترك كند، تا وقت آن بگذرد، آن شخص كافر است. 6-ابن حزم گفته است كه: از عمر بن خطاب و عبدالرحمن بن عوف، و معاذ بن جبل، و ابوهريره و ديگر اصحاب روايت شده است كه:" (أن من ترك صلاة فرض واحدة متعمدا حتى يخرج وقتها فهو كافر مرتد) [كسي كه از روي عمد يك نماز فرض را ترك كند تا اينكه وقت اداي آن بگذرد، او كافر مرتد است]". ابن حزم گويد: ما نديديم كه كسي با اين اصحاب در اين باره مخالفتي كرده باشد. منذري در“الترغيب و الترهيب“ آن را ذكر كرده است، سپس گفته است: گروهي از ياران پيامبر صلي الله عليه و سلم و بعضي ديگر از علماي بعدي، بر آن هستند: كسي كه از روي عمد نماز را ترك كند تا اينكه وقت شرعي آن بگذرد كافر است. در ميان اصحاب از جمله عمر بن الخطاب، عبدالله، و ابوالدرداء (رضي الله عنهم) ميباشند. و از غير اصحاب احمد بن حنبل، ابو ايوب السختياني، ابوداود الطيالسي، ابوبكر بن ابي شيبه و زهير بن حرب و ديگران - رحمهم الله - نيز چنين گفتهاند. اما احاديثي كه بموجب آنها كشتن كسي كه نماز را ترك كند واجب است، بقرار زير ميباشند: 1-از ابن عباس از پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت شده است كه فرمودهاند:" (عرى الاسلام وقواعد الدين ثلاثة عليهن أسس الاسلام، من ترك واحدة منهن فهو بها كافر حلال الدم شهادة أن لا إله إلا الله، والصلاة المكتوبة، وصوم رمضان [حلقههاي بهم پيوسته و پايههاي دين اسلام سه چيز هستند، كه اسلام بر روي آنها بنياد نهاده شده است، هر كس يكي از آنها را ترك كند، بواسطه ترك كافرميشود و خونش حلال است: يقين داشتن و اقرار كردن به اينكه بجز الله هيچ معبودي نيست، يعني ترك شهادت توحيد، نمازهاي پنجگانه فرض، و روزه ماه رمضان]". ابويعلي آن را با “اسناد حسن“ روايت كرده است. و در روايت ديگري چنين آمده است:" (من ترك منهن واحدة بالله كافر ولا يقبل منه صرف ولا عدل) و قد حل دمه وماله) [كسي كه يكي از آنها را ترك كند، نسبت به خدا كفر ورزيده و هيچ عبادت فرض و سنتي از او پذيرفته نميشود و بيگمان خون و مالش حلال است]". 2-از ابن عمر روايت شده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" أمرت أن أقاتل الناس حتى شهدوا أن لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله، ويقيموا الصلاة، ويؤتوا الزكاة فإذا فعلوا ذلك عصموا مني دماءهم وأموالهم إلا بحق الاسلام وحسابهم على الله عزوجل) [به من دستور داده شده است كه با مردم بجنگم تا اينكه شهادت دهند بر اينكه جز الله معبود بحقي نيست و اينكه محمد صلي الله عليه و سلم فرستاده خداست و تا اينكه نماز بگزارند و زكات بدهند، هرگاه چنين كردند، خون و مالشان را بر من حرام كردهاند، مگر بدستور اسلام، و حساب و باز خواستشان با خداي بزرگ و تواناست]". بخاري و مسلم آن را روايت كردهاند. 3-از ام سلمه روايت شده كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (إنه يستعمل عليكم أمراء فتعرفون وتنكرون، فمن كره فقد برئ، ومن أنكر فقد سلم ولكن من رضي وتابع) قالوا يا رسول الله: ألا نقاتلهم؟ قال: (لا، ما صلوا) [بيگمان كساني به امارت شما گمارده خواهند شد (مقصود اميران ستمكار است)، ممكن است آنها را بشناسيد و كار خوب انجام دهند و ممكن است آنها را نشناسيد و كار زشت و ناپسند انجام دهند، هركس از كار بد آنها ناخشنود باشد از گناه وجرم آنها بدور است، و هر كس با زبان آن را انكار كند او از گناه آن عمل در امان است، ولي هر كس بدان اعمال نارواي اميران ستمكار خشنود باشد و از آن پيروي كند گناهكار است و مسئول. گفتند اي رسول خدا با آنها بجنگيم؟ فرمود: نه، تا زماني كه آنها نماز بگزارند]". مسلم اين حديث را روايت كرده است. پيامبر صلي الله عليه وسلم در اين حديث نمازگزاردن اميران ستمكار را مانع قيام در برابر آنها دانسته است. 4-از ابوسعيد روايت شده است كه گفت: علي بن ابيطالب وقتي كه در يمن بود، مقدار اندكي طلا به حضور پيامبر صلي الله عليه و سلم فرستاد كه حضرت صلي الله عليه و سلم آن را بين چهار نفر تقسيم كرد، مردي گفت: اي رسول خدا " اتق الله [از خدا بترس و تقويكن]". پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (ويلك!! أو لست أحق أهل الارض أن يتقي الله!) [واي بر تو مگر تقوي و پرهيزكاري و ترس از خدا بيشتر از همه شايسته من نيست؟]". سپس آن مرد رفت. خالد بن الوليد گفت: اي پيامبر خدا صلي الله عليه و سلم گردنش را نزنم؟ فرمود: نه،" (لعله أن يكون يصلي) [شايد نماز بخواند]". خالد گفت: چه بسيار مرداني هستند كه چيزي را به زبان ميآورند كه در قلبشان نيست. پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (إني لم أومر أن أنقب عن قلوب الناس ولا أشق بطونهم) [به من دستور داده نشده است كه دلهاي مردم را تفتيش كنم و شكمشان را پاره كنم تا ببينم كه چه چيزي در درون آنها هست...]". اين خلاصه حديثي است كه در مسلم و بخاري آمده است. در اين حديث نيز، نمازگزاردن مانع قتل واقع شده است. (وقتيكه نمازگزاردن مانع قتل باشد) پس مفهوم مخالف اينست كه ترك نماز موجب قتل است.
راي برخي از دانشمندان (فقهاء) درباره كسي كه نماز خواندن را ترك ميكند بمقتضاي ظاهر احاديثي كه گذشت “تارك الصلاة - كسي كه نماز را ترك ميكند“،كافر است و خونش مباح. ولي بسياري از علماي سلف و خلف (= فقهاي قديم و جديد)، از جمله ابوحنيفه و مالك و شافعي، بر آنند كه كافر شمرده نميشود بلكه فاسق بحساب ميآيد و بايد از وي خواست كه توبه كند. اگر حاضر به توبه نشد، بنا به راي مالك و شافعي و ديگران بعنوان حد شرعي كشته ميشود. اما ابوحنيفه ميگويد نبايد كشته شود، بلكه بايد “تعزير“ گردد و زنداني شود تا اينكه نماز بخواند. بنابر اين ميگويند احاديثي كه بر تكفير “تارك الصلاه“ دلالت ميكند، مقصود كسي است كه منكر فرض بودن نماز است يا ترك آن را حلال ميداند. در برابر اين احاديث با بعضي از نصوص عام استدلال كردهاند مانند آيه:" (إن الله لا يغفر أن يشرك به ويغفر ما دون ذلك لمن يشاء [16] [خداوند شرك ورزيدن به خود را نميبخشد، اگر بخواهد، غير شرك را از هر كس كه باشد ميبخشايد]". و يا مانند حديثي كه احمد و مسلم از ابوهريره روايت كردهاند كه پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود:" (لكل نبي دعوة مستحابة فتعجل كل نبي دعوته وإني اختبأت دعوتي شفاعة لامتي يوم القيامة، فهي نائلة - إن شاء الله - من مات لا يشرك بالله شيئا) [هر پيامبري صلي الله عليه و سلم دعائي دارد كه از او پذيرفته ميشود، هر پيامبري آن دعاي خويش را در دنيا انجام داده است، ولي من دعاي خويش را بعنوان شفاعت در روز قيامت براي امتم نگاه داشتهام، هر كس كه بميرد و براي خدا شريك و انبازي قرار نداده باشد از آن شفاعت من بهرهمند ميگردد]". بخاري هم از او روايت كرده است:" : أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: (أسعد الناس بشفاعتي من قال: لا إله إلا الله، خالصا من قلبه) [پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: خوشبختترين مردم كه به شفاعت من نائل ميشوند، كساني هستند كه با اخلاص كامل و از ته دل بگويند: هيچ معبود بحقي نيست بجز ذات “الله“ كه يگانه و بيشريك است]".
مناظره و مباحثهاي درباره "تارك الصلاة" سبكي در طبقات الشافعيه نقل كرده است كه: شافعي و احمد با هم درباره تارك الصلاة بمناظره نشستند، شافعي گفت: اي احمد آيا تو ميگوئي كه تارك الصلاة كافر ميشود؟ احمد گفت: آري. شافعي گفت: اگر كافر باشد بوسيله چه چيزي مسلمان ميشود؟ گفت: با گفتن : لا إله إلا الله محمد رسول الله. شافعي گفت: آنكسكه نماز را ترك ميكند، همواره آن را گفته و ترك نكرده است. احمد گفت: با نمازگزاردن مسلمان ميشود. شافعي گفت: نمازگزاردن از كافر درست نيست، پس با نماز گزاردن نميتوان به اسلام آوردن او حكم كرد. امام احمد ساكت شد -(مقصود امام شافعي اينستكه تارك الصلاة مادام كه منكر وجوب آن نباشد و ترك آن را حلال نداند، كافر نيست، ليكن اگر توبه نكرد و ترك آن را ادامه داد، بعنوان حد شرعي كشته ميشود، همانطوري كه قبلا بدان اشاره شد. “مترجم“.) -
نظر تحيقي شوكاني در اين باره شوكاني گفته است كه تارك الصلاة كافر است، بايد كشته شود. اما اينكه كافر است، بدينعلت كه احاديث صحيح تصريح دارند بر اينكه شارع “تارك الصلاه“ را كافر ناميده است. و تنها مانع اطلاق اسم “كافر“ بر انسان را نماز گزاردن قرار داده است. پس ترك نماز مقتضي آن است كه او را كافر بنامند. هيچ يك از آيات و احاديثي كه بدان بر عدم كفر وي استدلال كردهاند، اين نظر ما را رد نميكند. زيرا ما ميگوئيم: بعضي از انواع كفر مانع مغفرت و استحقاق شفاعت پيامبر صلي الله عليه و سلم نيست مانند كافر شدن اهل قبله بسبب ارتكاب بعضي از گناهاني كه شارع مقدس مرتكب آنها را كافر ناميده است. پس نبايد بدان تاويلاتي كه مردم را در تنگنا قرار ميدهد، پناه برد و استدلال كرد. بر چه كسي نماز واجب است نماز بر مسلمان عاقل بالغ واجب است. چون عايشه (رضي الله عنها) از پيامبر صلي الله عليه و سلم، روايت كرده استكه:" (رفع القلم عن ثلاث : عن النائم حتى يستيقظ، وعن الصبي حتى يحتلم ، وعن المجنون حتى يعقل) [از سه دسته رفع تكليف شده است: از كسي كه در خواب است تا اينكه بيدار گردد، و از بچه و نوجوان تا وقتي كه بالغ گردد، و از ديوانه تا وقتي كه عقل خود را باز يابد]". احمد و صاحبان سنن و حاكم، آن را روايت كردهاند. حاكم گويد بنابر شرايط شيخين اين حديث “صحيح“ است، و ترمذي آن را “حسن“ دانسته است.
نماز بچه و نوجوان قبل از بلوغ اگر چه نمازگزاردن بر بچه و نوجوان واجب نيست، ليكن هرگاه به سن هفت سالگي رسيد، لازم است كه ولي او، او را به نماز خواندن دستور دهد. و هرگاه به سن ده سالگي رسيد، اگر نماز نخواند ولي او بايستي او را بزند، تا آن را تمرين كند و بعد از بلوغ به نماز خواندن عادت نمايد. از عمرو بن شعيب از پدربزرگش روايت شده كه گفته است:" قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: (مروا أولادكم بالصلاة إذا بلغوا سبعا، واضربوهم عليها إذا بلغوا عشرا، وفرقوا بينهم في المضاجع) [پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: هرگاه فرزندانتان به سن هفت سالگي رسيدند، آنان را به نماز خواندن دستور دهيد، و هرگاه به سن ده سالگي رسيدند و نماز نخواندند، آنان را بزنيد تا نماز بگزارند، در آن سن رختخواب آنها را از هم جداكنيد]". احمد و ابوداود و حاكم آن را روايت كردهاند و حاكم بنا بر شرايط مسلم آن را “صحيح“ دانسته است.
تعداد نمازهاي فرض (در شبانه روز) خداوند در شبانه روز پنج نماز بر انسان فرض كرده است، از ابن محيريز روايت است كه: مردي از بنيكنانه، بنام “مخدجي“، در شام از مردي بنام ابومحمد شنيد كه ميگفت: نماز “وتر“ واجب است، مخدجي گفت: كه به نزد “عباده بن الصامت“ رفتم و آن را به وي خبر دادم، “عباده“ گفت: ابومحمد دروغ گفته است، زيرا من از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدهام كه ميفرمود:" (خمس صلوات كتبهن الله على العباد، من أتى بهن لم يضيع منهن شيئا استخفافا بحقهن كان له عند الله عهد أن يدخله الجنة، ومن لم يأت بهن فليس له عند الله عهد إن شاء عذبه وإن شاء غفر له). [خداوند (در شبانه روز) پنج بار نماز خواندن را، بر بندگان خود واجب و فرض كرده است، هركس آنها را بجاي آورد و از روي ناچيز شمردن آنها و عدم توجه بدانها، چيزي از آنها را تباه نسازد، او با خداوند پيمان بسته است كه او را به بهشت ببرد. و هر كس آنها را بجاي نياورد، او با خداوند پيماني نبسته است. ممكن است او را بر ترك آنها عذاب دهد و ممكن است او را ببخشايد (يعني با ترك نماز آنان مستحق عذاب هستد)]". احمد و ابوداود و نسائي و ابن ماجه آن را روايت كردهاند. ابن ماجه قسمتي از متن آن را چنين روايت كرده است:" (ومن جاء بهن قد انتقص منهن شيئا استخفافا بحقهن).[كسي كه آن فرايض را بجاي آورد و از روي ناچيز شمردن منزلت آنها، چيزي ازآنها را ناقص نمايد... ]". از طلحه بن عبيدالله روايت شده كه: يك مرد اعرابي با مويهاي پريشان به خدمت پيامبر صلي الله عليه و سلم آمد و گفت: اي پيامبر خداي به من بگو خداوند چند نماز بر من فرض كرده است؟ پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (الصلوات الخمس إلا أن تطوع شيئا) [نمازهاي پنجگانه، مگر داوطلبانه چيزي بدان بيفزائيد]". گفت: به من بگو خداوند چقدر روزه بر من واجب كرده است؟ پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (شهر رمضان إلا أن تطوع شيئا). [روزه ماه رمضان بر تو فرض است، مگر اينكه داوطلبانه علاوه بر آن روزه بگيريد]".گفت: به من بگو، خداوند چقدر از زكات بر من فرض كرده است؟ طلحه گويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم تمام شرايع و قوانين اسلام را براي وي بيان داشت. آنگاه آن مرد گفت: سوگند به آنكه ترا ارج و احترام نهاده است، داوطلبانه چيزي بدانها نميافزايم و چيزي از فرايض خداوند، نميكاهم. پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (أفلح إن صدق، أو دخل الجنة إن صدق). [اگر راست گويد رستگار است. يا (فرمود:) اگر راست گويد به بهشت درآيد]". بخاري و مسلم آنرا روايت كردهاند.
اوقات نماز نماز داراي اوقات محدود و معيني است كه بايستي در آن وقتها گزارده شود. زيرا خداوند ميفرمايد:" (إن الصلاة كانت على المؤمنين كتابا موقوتا) [17] [بيگمان نماز در اوقات محدود و معين فرضگرديده است]". يعني ثبوت فرضيت نماز در اوقات معين بمانند ثبوت كتابت در لوح محفوظ، محقق است. قرآنكريم، بدين اوقات اشاره كرده است:" (وأقم الصلاة طرفي النهار وزلفا[18] من الليل، إن الحسنات يذهبن السيئات، ذلك ذكرى للذاكرين [19][نماز را با تمام اركان و شروط در اول و آخر روز، صبح و ظهر و عصر و در ساعاتي از شب (مغرب و عشاء)، بجاي آور، بيگمان خوبيها، بديها را از بين ميبرند، اين پندها يادآوري است براي پند گيرندگان]"." (أقم الصلاة لدلوك الشمس [20] إلى غسق الليل، وقرآن الفجر إن قرآن الفجر كان مشهودا [21]) [اي محمد از اول وقت زوال خورشيد تا وقتيكه تاريكي شب فرا ميرسد (نماز ظهر، عصر، مغرب و عشاء) نماز را كه پايه دين است بجاي آور، و نماز صبح را نيز بجاي آور، زيرا در نماز صبح فرشتگان شب و روز حاضر ميشوند]’’. "(وسبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس وقبل غروبها، ومن آناء الليل فسبح وأطراف النهار لعلك ترضى [22]) [خداي خود را ستايش كن و نماز بجاي آور، قبل از طلوع خورشيد (نماز صبح) و قبل از غروب آن (نماز ظهر و عصر) و در ساعاتي از شب (نماز مغرب و عشاء)، و در دو طرف روز نيز (بويژه تو اي محمد) حمد و تسبيح خداي را بجاي آور، باشد كه تو از پاداش فراوان آن خرسند گردي[23]]". مقصود از تسبيح قبل از طلوع خورشيد نماز صبح و مراد از تسبيح قبل از غروب خورشيد نماز عصر است، زيرا در“صحيحين“ از جرير بن عبدالله بجلي روايت شده كه گفته است: ما در حضور پيامبر صلي الله عليه و سلم نشسته بوديم، شب چهاردهم ماه بود، به قرص ماه نگاه كرد و فرمود:" (إنكم سترون ربكم كما ترون هذا القمر، لا تضامون في رؤيته، فإن استطعتم ألا تغلبوا على صلاة قبل طلوع الشمس وقبل غروبها فافعلوا، [سپس آية ١٢٩ سوره طه را قرائت فرمود. يعني: “بيگمان شما خداي خود را (در روز قيامت) خواهيد ديد، بهمانگونه كه اين قرص ماه را ميبينيد، و در رويت او چيزي از شما پوشيده نميشود يا چيزي از شما كاسته نميشود و به شما ستم نخواهد شد، اگر توانستيد كه نماز خواندن قبل از طلوع و قبل از غروب خورشيد را از دست ندهيد، چنين كاري را بكنيد]". اين بود اشارات قرآنكريم به اوقات نماز. اما احاديث نبوي اوقات نماز و نشانههاي آن را بشرح زير محدود و معين كرده است: 1-از عبدالله پسر عمرو روايت استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (وقت الظهر إذا زالت الشمس، وكان ظل الرجل كطوله ما لم يحضر العصر، ووقت العصر ما لم تصفر الشمس، ووقت صلاة المغرب ما لم يغب الشفق، وقت العشاء إلى نصف الليل الاوسط، ووقت صلاة الصبح من طلوع الفجر وما لم تطلع الشمس، فإذا طلعت الشمس فأمسك عن الصلاة، فإنها تطلع بين قرني شيطان)[وقت نماز ظهر از هنگام زوال خورشيد است تا وقتي كه سايه انسان باندازه طول اوست و هنوز وقت عصر فرا نرسيده باشد، و وقت عصر (بعد از اتمام وقت ظهر) تا وقتي است كه خورشيد زرد نشده باشد (در شرف غروب قرار نگرفته. و خيلي كمرنگ نشده باشد)، و وقت نماز مغرب تا زماني است كه شفق (احمر = سرخي كنار آسمان) پنهان نشده باشد، و وقت نماز عشاء تا نيمه شب است، و وقت نماز صبح ازسپيده دم تا طلوع خورشيد است، هرگاه خورشيد طلوع كرد در آن وقت از نماز خواندن خودداري كنيد، زيرا خورشيد بين دو شاخه شيطان طلوع ميكند]". مسلم آن را روايت كرده است. ٢-از جابر بن عبدالله روايت است كه جبرئيل عليه السلام، به نزد پيامبر صلي الله عليه و سلم آمد، بدو گفت: “برخيز، نماز بخوان، وقتي نماز ظهر را خواند كه خورشيد زوال كرده بود، سپس بوقت نماز عصر نيز آمد و گفت: برخيز نماز بگزار، وقتي نماز عصر را خواند كه سايه هر چيزي باندازه خودش بود، سپس بوقت مغرب هم آمد، گفت: برخيز نماز بگزار، وقتي نماز مغرب را خواند كه خورشيد غروب كرده بود، سپس بوقت عشاء نيز آمد، گفت: برخيز، نماز بگزار، وقتي نماز عشاء را گزارد كه سرخي كنار آسمان ناپديد شده بود. سپس بهنگام نماز صبح هم آمد، وقتي كه سپيده دميده بود. سپس فرداي آن روز هم براي نماز ظهر به نزد او آمد، گفت: برخيز، نمازبگزار، وقتي كه نماز ظهر را خواند كه سايه هر چيزي باندازه خودش بود، و بهنگام نماز عصر هم آمد، گفت: برخيز، نماز بگزار، وقتي نماز عصر را گزارد كه سايه هر چيزي باندازه دو برابر خودش بود، و در همان وقت (قبلي) براي نماز مغرب آمد، سپس براي نماز عشاء وقتي آمد كه نصف شب گذشته بود يا گفت يكسوم شب گذشته بود، آنوقت نماز عشاء را گزارد، سپس براي نماز صبح وقتي آمد كه هوا كاملا روشن شده بود و نماز بامداد را بجاي آورد، سپس گفت:" ما بين هذين الوقتين [اوقات نماز بين اين دو وقت است]". احمد و نسائي و ترمذي آن را روايت كردهاند. بخاري گفته است حديث امامت جبرئيل صحيحترين حديث است درباره اوقات نماز.
وقت نماز ظهر (نماز پيشين) بموجب دو حديثي كه گذشت، معلوم گرديد كه وقت نماز ظهر از موقع زوال خورشيد از وسط آسمان آغاز ميشود و تا موقعي كه سايه هر چيزي علاوه بر سايهاي كه در موقع زوال خورشيد از وسط آسمان آغاز مي شود و تا موقعي كه سايه هر چيزي علاوه بر سايهاي كه در موقع زوال وجود دارد، سايه هر چيزي باندازه خودش ميگردد، امتداد مييابد، جز آنكه بهنگام شدت گرما، مستحب است كه نماز را از اول وقت به تاخير انداخت، تا شدت گرما موجب از بين رفتن خشوع و حضور قلب نگردد، و در غير آنصورت تعجيل در اداي آن سنت است. دليل آن احاديث زير است: 1-از انس روايت شده استكه: “پيامبر صلي الله عليه و سلم هرگاه هوا بسيار سرد ميشد، نماز را زود ميگزارد، و هرگاه هوا بسيار گرم ميشد، نماز را بوقت خنكي ميگزارد“. بخاري آن را روايتكرده است. 2-از ابوذر روايت شده است كه: “ما در سفري همراه پيامبرصلي الله عليه و سلم بوديم، موذن خواست تا اذان ظهر بگويد، پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: بوقت خنكي بانگ بگو. باز هم موذن خواست اذان گويد، حضرت فرمود: بوقت خنكي هوا بانگ بگو، دو بار يا سه بار اين مسئله تكرار شد تا اينكه سايه تپهها را (سايهاي غير از سايه موقع زوال) مشاهده كرديم، سپس پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (إن شدة الحر من فيح جهنم، فإذا اشتد الحر فأبردوا بالصلاة [بيگمان شدت گرما، از گسترش گرماي جهنم است، پس هرگاه هوا خيلي گرم شد، نماز ظهر را تا موقع خنك شدن هوا به تاخير بياندازيد]". بخاري و مسلم آن را نقل كردهاند.
مقدار زماني كه بايد صبر كرد تا هوا خنك شود حافظ در كتاب “الفتح“ گفته است: فقهاء در مقدار زماني كه بايد درنگ كرد تا هوا خنك شود، اختلاف كردهاند، بعضي گفتهاند: تا زماني كه سايه هر چيزي باندازه يك “ذراع“ علاوه بر سايه موقع زوال، از آن چيز جدا شود (سايه حين زوال + يك ذراع). بعضي گفتهاند: باندازه يك چهارم (4/1) قامت انسان، و بعضي گفتهاند: باندازه يك سوم (3/1). بعضي ديگر گفتهاند: باندازه نصف قامت انسان، ساية انسان از او جدا شود. چيزهاي ديگري نيز گفتهاند. ولي بهرحال بنا باختلاف احوال، آن مقدار متفاوت است، ليكن نبايستي اين تاخير تا آخر وقت امتداد داشته باشد.
وقت نماز عصر (نماز ديگر) وقت نماز عصر زماني آغاز ميشود كه بعد از سايه موقع زوال، سايه هر چيزي باندازه خودش باشد و تا موقع غروب خورشيد امتداد دارد. از ابوهريره روايت شده كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (من أدرك ركعة من العصر قبل أن تغرب الشمس فقد أدرك العصر).[هر كس بتواند يك ركعت نماز عصر را قبل از غروب خورشيد بخواند، بيگمان نماز عصر را دريافته است]"گروه محدثين آن را روايت كردهاند. بيهقي متن اين حديث را چنين روايت كرده است:" (من صلى من العصر ركعة قبل أن تغرب الشمس ثم صلى ما تبقى بعد غروب الشمس لم يفته العصر) [هر كس يك ركعت از نماز عصر را قبل از غروب خورشيد بخواند، سپس بقيه آن را بعد از غروب خورشيد بخواند، او نماز عصر را از دست نداده است ]’’.
وقتي كه انسان آزاد است در آن نماز عصر را بگزارد و وقتيكه كه كراهت دارد زماني كه خورشيد زرد و كمرنگ ميشود، وقت فضيلت و اختيار پايان ميگيرد. مقصود از حديث جابر و حديث عبدالله بن عمرو كه قبلا گذشت، نيز اين است. اما تاخير در بجاي آوردن نماز عصر تا اينكه خورشيد كمرنگ و زرد ميشود، اگر چه جايز است ولي بدون عذر، كراهت دارد، زيرا از انس روايت شده كه گفته است، از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدم كه ميفرمود:" (تلك صلاة المنافق، يجلس يرقب الشمس حتى إذا كانت بين قرني الشيطان قام فنقرها أربعا لا يذكر الله إلا قليلا) [اين نمازگزاردن بتاخير، شيوه نمازگزاردن منافق است، كه مينشيند و انتظار ميكشد تا اينكه خورشيد بين دو شاخه شيطان قرار گيرد، آنوقت برميخيزد، بهمانگونه كه مرغ دانه برميچيند، چهار ركعت نماز ميگزارد. جز بمقدار كمي ياد الله نميكند]". جز بخاري و ابن ماجه گروه محدثين، آن را روايت كردهاند. نووي در شرح صحيح مسلم گفته است: ياران ما گفتهاند: نماز عصر پنج وقت دارد: ا) وقت فضيلت ٢) وقت اختيار ٣) وقت جواز بدون كراهت ٤) وقت جواز همراه باكراهت ٥) وقت عذر. وقت فضيلت اول وقت است. وقت اختيار تا زماني استكه سايه هرچيزي دو برابر خودش ميشود، امتداد دارد. وقت جواز بدون كراهت تا وقتي است كه زردي و كم رنگي خورشيد فرا ميرسد، و وقت جواز با كراهت، وقت زردي و كم رنگي خورشيد تا غروب آن است. وقت عذر، وقت نماز ظهر است در باره كسي كه نماز عصر را با نماز ظهر جمع ميكند (جمع التقديم)، براي اينكه در مسافرت است يا باران ميبارد. نماز عصر در هر يك از اين اوقات گزارده شود، نماز حاضر و “اداء“ بحساب ميآيد. هرگاه با غروب خورشيد اين اوقات را از دست بدهد، نماز قضا مي گردد.
تاكيد بر زود بجاي آوردن نماز عصر در روز ابري از بريده اسلمي روايت شده كه گفت: در جنگي همراه پيامبر صلي الله عليه و سلم بوذيم، فرمود:" (بكروا بالصلاة في اليوم الغيم، فإن من فاتته صلاة العصر فقد حبط عمله) [در روز ابري در اداي نماز (عصر) تعجيل كنيد، زبرا هر كس نماز عصر را از دست بدهد بيگمان عملش لغو و باطل است]". احمد و ابن ماجه آن را روايتكردهاند. ابن القيم گفته است: ترك نماز دو نوع است: يكي آنكه هرگز نماز نخواند، در اينصورت همه اعمالش باطل است. و ديگري آنكه يك روز معين نماز را ترك كند كه در آن صورت عمل آن روزش باطل است.
صلاه الوسطي (نماز ميانه) نماز عصر است خداوند ميفرمايد:" (حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى وقوموا لله قانتين)[24] [بر انجام نمازها بطور كلي و نماز عصر بويژه مداومت كنيد و پيوسته آنها را بگزاريد و تنها به ياد خدا باشيد و دل به او سپاريد]". احاديث “صحيح“ تصريح دارند بر اينكه مقصود از “صلاه الوسطي“ نماز عصر است: 1-از علي بن ابيطالب رضي الله عنه روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم در روز جنگ “احزاب“ فرمود:" (ملا الله قبورهم وبيوتهم نارا كما شغلونا عن الصلاة الوسطى حتى غابت الشمس) [خداوند گورها و خانههايشان را از آتش مملو سازد،كه ما را از بجاي آوردن ““صلاه الوسطي“ بازداشتند تا اينكه خورشيد غروبكرد]". بخاري و مسلم آن را روايت كردهاند. البته مسلم و احمد و ابوداود قسمت اخير اين حديث را چنين نقل كردهاند:" (شغلونا عن الصلاة الوسطى، صلاة العصر). 2-از ابن مسعود روايت است كه گفت: مشركان پيامبر صلي الله عليه و سلم را از گزاردن نماز عصر باز داشتند، تا اينكه خورشيد سرخ و زرد و كمرنگ گشت، آنگاه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (شغلونا عن الصلاة الوسطى، صلاة العصر، ملا الله أجوافهم وقبورهم نارا)، (أو حشا أجوافهم وقبورهم نارا) [ما را از گزاردن نماز ميانه، نماز عصر باز داشتند، خداوند شكمهايشان و گورهايشان را پر از آتش دوزخ كند]". احمد و مسلم و ابن ماجه آن را روايت كردهاند. وقت نماز مغرب (نماز شام) وقتي كه خورشيد ناپديد ميشود و چهره در نقاب تاربكي ميكشد، وقت نماز مغرب فرا ميرسد، و تا وقتي كه شفق احمر (سرخي كنار آسمان) ناپديد ميشود، امتداد دارد. زيرا، عبدالله بن عمرو گفته است كه پيامبر صلي الله عليه فرمود:" (وقت صلاة المغرب إذا غابت الشمس ما لم يسقط الشفق) [وقت نماز مغرب از غروب خورشيد است تا زماني كه سرخي كنار آسمان ناپديد نشده است]". مسلم آن را روايت كرده است. از ابوموسي هم روايت شده است كه: شخصي اوقات نماز را از پيامبر خدا صلي الله عليه و سلم پرسيد، همان حديث را نقل كرده كه در آن آمده است: به او دستور داد، و او نماز مغرب را وقتي خواند كه خورشيد غروب كرده بود، چون روز دوم رسيد، گفت: سپس نماز مغرب را به تاخير انداخت تا اينكه سرخي كنار آسمان در آستانه ناپديد شدن قرار گرفت، سپس گفت: وقت مغرب بين اين دو وقت است. نووي در شرح مسلم ميگويد: ياران محقق ما قول به جواز تاخير نماز مغرب را تا زماني كه هنوز شفق احمر ناپديد نشده است، ترجيح ميدهند، و ميگويند در فاصله بين غروب خورشيد و ناپديد شدن شفق احمر، هر وقت نماز مغرب را آغاز كند جايز است و تاخير آن از اول وقت گناه ندارد“. اين سخن درست است و غير آن روا نيست. اما آنچه قبلا در حديث امامت جبرئيل گذشت كه بموجب آن جبرئيل نماز مغرب را در هر دو نوبت بلافاصله پس از غروب خورشيد بجاي آورد، دليل است بر اينكه تعجيل در اداي نماز مغرب مستحب است و در احاديث نبوي اين مطلب تصريح شده است: 1-از سائب بن يزيد روايت شده كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (لا تزال أمتي على الفطرة ما صلوا المغرب قبل طلوع النجوم) [تا زماني كه امت من نماز مغرب را قبل از بر آمدن ستارگان بخوانند، بر فطرت و سرشت طبيعي خويشند]". احمد و طبراني آن را روا يت كردهاند. 2-در “مسند“ از ابوايوب انصاري روايت شده كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (صلوا المغرب لفطر الصائم وبادروا طلوع النجوم). [نماز مغرب را بهنگامي كه روزهدار روزه خود را ميگشايد، بگزاريد و از بر آمدن ستارگان پيشي گيريد]". 3-در صحيح مسلم از رافع بن خديح روايت شده است كه: “ما نماز مغرب را همراه پيامبر صلي الله عليه و سلم بجاي ميآورديم وقتي كه ما از نماز خواندن بر ميگشتيم ميتوانستيم جاي تير انداخته شده خود را ببينيم“. 4-باز هم مسلم از سلمه بن الاكوع روايت كرده كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم وقتي نماز مغرب را ميخواند كه خورشيد غروب ميكرد و چهره در نقاب ميكشيد...
وقت نماز عشاء (نماز خفتن) با ناپديد شدن سرخي كنار آسمان (شفق احمر) وقت نماز عشاء فرا ميرسد، و تا نصف شب امتداد مييابد. از عايشه رضي الله عنها روايت است كه گفته:" [نماز عشاء را در مدت فاصله بين ناپديد شدن سرخي افق و ثلث اول شب ميگزاردند]". بخاري آن را روايت كرده است. از ابوهريره روايت شدهكه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (لولا أن أشق على أمتي لامرتهن أن يؤخروا العشاء إلى ثلث الليل أو نصفه) [اگر ترس اين نبود، كه امت من بسختي دچار شوند و در مضيقه قرار گيرند، به آنها دستور ميدادم كه نماز عشاء را تا ثلث اول شب يا نصف شب به تاخير اندازند]". احمد و ابن ماجه و ترمذي آن را روايت كردهاند. و ترمذي آن را “صحيح“ دانسته است. از ابوسعيد روايت شده كه گفته است: شبي در انتظار پيامبر صلي الله عليه و سلم براي نماز عشاء نشستيم تا نصف شب، آنوقت پيامبر صلي الله عليه و سلم آمد، و با ايشان نماز گزارديم، سپس فرمود:" (خذوا مقاعدكم فإن الناس قد أخذوا مضاجعهم، وإنكم لن تزالوا في صلاة منذ انتظرتموها لولا ضعف الضعيف وسقم السقيم وحاجة ذي الحاجة، لاخرت هذه الصلاة إلى شطر الليل [در جاي خود بنشيند، اكنون مردم به رختخواب رفتهاند، بيگمان شما از آن وقت كه به انتظار نماز نشستهايد، در نماز هستيد (ثواب و پاداش آن را داريد) اگر بخاطر ناتواني ناتوانان و بيماري بيماران و نياز نيازمندان نبود، وقت اين نماز را تا نصف شب به تاخير ميانداختم]". احمد و ابوداود و ابن ماجه و نسائي و ابن خزيمه آن را روايت كردهاند و اسناد آن “صحيح“ است. تا اينجا مربوط بود به وقت اختياري نماز عشاء، اما وقت جواز و اضطراري آن تا سپيده دم صبح امتداد دارد. زيرا ابوقتاده گفته است: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (أما إنه ليس في النوم تفريط إنما التفريط على من لم يصل الصلاة حتى يجئ وقت الصلاة الاخرى) [اما اينكه كسي در خواب ماند و نمازش قضا شود، كوتاهي نكرده است، بيگمان سستي و سهل انگاري درباره كسي است كه نماز را نميخواند تا اينكه وقت نماز ديگر فرا رسد [25]]’. مسلم آن را روايت كرده است. چيزي كه در مبحث “مواقيت“ گذشت، دليل است بر اينكه وقت هر نمازي تا فرا رسيدن وقت نماز بعدي ادامه دارد، مگر نماز صبح كه وقت آن تا وقت نماز ظهر ادامه ندارد، زيرا فقهاء اجماع دارند بر اينكه با طلوع خورشيد وقت آن به پايان ميرسد .
مستحب آست كه نماز عشاء را ديرتر از اول وقت خواند بهتر است كه نماز عشاء را تا آخر وقت اختياري آن كه نيمه شب است به تاخير انداخت. عايشه گفته است: شبي پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز عشاء را به تاخير انداخت تا اينكه قسمت زيادي از شب گذشت، و اهل مسجد خوابيدند، سپس بيرون رفت و نماز گزارد و فرمود:" : (فويل للمصلمين الذين هم عن صلاتهم ساهون[بيگمان اگر امت خود را به مشقت نميانداختم، (ميگفتم) وقت نماز عشاء اين است]". مسلم و نسائي آن را روايت كردهاند . حديث ابوهريره و حديث ابوسعيد هم كه قبلا بيان شدند در همين معني حديث عايشه ميباشند و همه آنها دلالت دارند بر اينكه تاخير نماز عشاء مستحب و بهتر است. و چون براي نمازگزاران مشقت دارد، مواظبت و مداومت بر تاخير آن را ترك كردهاند. زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم حال مامومين (كساني كه پشت سر او نماز مي خواندند) خود را مراعات ميفرمودند. لذا گاهي زود و اول وقت آن را ميخواند و گاهي آن را به تاخير ميانداخت. از جابر روايت شده است كه: “پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز ظهر را بعد از زوال، در حين گرما ميگزارد و نماز عصر را وقتي بجاي ميآورد كه هنوز خورشيد در دل آسمان درخشان بود، و نماز مغرب را بعد از غروب خورشيد، و نماز عشاء را گاهي به تاخير ميانداخت و گاهي در اول وقت ميخواند، هرگاه ميديد كه مردم جمع شدهاند در آن تعجيل ميكرد، و هرگاه ميديد كه مردم در حضور بهم رسانيدن تاخير ميكنند، او نيز نماز را به تاخير ميانداخت، و نماز صبح را پيامبر صلي الله عليه و سلم با مردم در تاريكي آخر شب ميگزاردند“. بخاري و مسلم آن را روايت كردهاند.
خوابيدن قبل ازنماز عشاء و گفتگوي بعد ازآن خوابيدن قبل از نماز عشاء و گفتگوي بعد از آن كراهت دارد. زيرا ابوبرزة اسلمي گفته است كه: “پيامبر صلي الله عليه و سلم مستحب ميدانست (دوست داشت)كه نماز عشاء را كه “عتمه“ ميگفتند، به تاخير اندازد، از خوابيدن قبل از آن و گفتگوي بعد از آن بدش ميآمد“. گروه محدثين آن را روايت كردهاند. از ابن مسعود روايت شده كه:" جدب لنا رسول الله صلى الله عليه وسلم السمر بعد [پيامبر صلي الله عليه و سلم ما را از داستان سرائي شبانه و گفتگوي بعد از نماز عشاء منع فرمود و نهي كرد]". ابن ماجه آن را روايت كرده و گفته است: “جدب“ يعني ما را از آن زجر و نهي كرد.
عليت كراهت خواب قبل از نماز عشا و گفتگوي بعد از آن خوابيدن پيش از گزاردن نماز ممكن است سبب شود كه نمازگزار نتواند آن را در وقت مستحب بگزارد يا نماز جماعت را از دست بدهد. داستانسرايي و گفتگوي بعد از نماز عشا ، موجب شب بيداري مي شود و در نتيجه فوايد فراواني را از دست ميدهد. ولي اگر خواست بخوابد و كسي بود كه او را بموقع بيدار كند، يا گفتگوي بعد از نماز عشاء درباره كارهاي نيكو باشد آنوقت هيچكدام مكروه نيستند. زيرا از ابن عمر روايت شده است كه گفته:" (كان رسول الله صلى الله عليه وسلم يسمر عند أبي بكر الليلة كذلك في أمر من أمور المسلمين، وأنا معه [گاهي پيش ميآمد كه پيامبر صلي الله عليه و سلم شب در نزد ابوبكر ميماند و درباره كارهاي مسلمانان گفتگو ميكرد و من هم همراه ايشان ميبودم]". احمد و ترمذي آن را روايت كردهاند و ترمذي آن را “حسن“ دانسته است. از ابن عباس روايت شده است كه گفته: “شبي پيامبر صلي الله عليه و سلم در خانه ميمونه بود، آنجا خوابيدم تا ببينم كه نماز پيامبر صلي الله عليه و سلم در شب چگونه است؟، پيامبر صلي الله عليه و سلم ساعتي با اهل خود گفتگو كرد، سپس خوابيد“. مسلم آن را روايت كرده است.
وقت نماز صبح (نماز پگاه) وقت نماز صبح از طلوع فجر صادق (سپيده دم) آغاز ميشود و تا طلوع خورشيد ادامه دارد همانگونه كه در حديث: “امامت جبرئيل“گذشت.
تعجيل در خواندن نماز صبح سنت است كه نماز صبح را در اول وقت خواند. زيرا از ابومسعود انصاري، روايت شده كه: “پيامبر صلي الله عليه و سلم، يكبار نماز صبح را در تاريكي آخر شب خواند (بعد از سپيده دم) سپس يكبار آن را بهنگام روشن شدن هوا خواند، سپس بعد از آن تا وقتي كه وفات كرد همواره، در تاريكي آخر شب نماز صبح را ميخواند، ديگر نماز صبح را بهنگام روشني هوا نگزارد“. ابوداود و بيهقي آن را روايت كردهاند و سند آن "صحيح" است. از عايشه رضي الله عنها، روايت شده كه گفته است:"(كن نساء مؤمنات يشهدن مع النبي صلى الله عليه وسلم صلاة الفجر متلفعات بمروطهن ينقلبن إلى بيوتهن حين يقضين الصلاة لا يعرفهن أحد من الغلس) [زنان مومن براي خواندن نماز صبح با پيامبر صلي الله عليه و سلم، حاضر ميشدند، و خود را در جامه و عباي خويش ميپيچيدند. بعد از اينكه نماز را ميگزاردند، به خانههاي خويش بر ميگشتند، در حاليكه بخاطر تاريكي هوا كسي آنها را نميشناخت]". گروه محدثين آن را روايت كردهاند. اما حديث رافع بن خدبج كه ميگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (أصبحوا بالصبح فإنه أعظم لاجوركم) و در روايت ديگري: (أسفروا بالفجر فإنه أعظم للاجر) [نماز صبح را بهنگام روشني هوا بگزاريد، زيرا موجب بزرگي پاداش آن خواهد شد]". پنج نفر از محدثين آن را روايت كردهاند. ترمذي و ابن حبان آن را “صحيح“ دانستهاند. مقصود آنست كه نماز صبح را آنقدر طولاني كنيد كه وقت اتمام آن هوا روشن شده باشد. يعني، آنقدر در آن قرائت را ادامه دهيد تا وقتي كه نماز را بپايان ميبريد هوا روشن شده باشد، نه اينكه بوقت روشن شدن هوا بدان شروع كنيد. زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم چنين ميكرد و در آن شصت الي يكصد آيه ميخواند. يا مقصود آنست كه وقتي نماز صبح را بخوانيد كه سپيده دم تحقق يافته باشد و از روي گمان نماز را شروع نكنيد (تا يقين نداشته باشيد كه صبح شده است نماز را نگزاريد).
دريافتن يك ركعت از نماز قبل از اينكه وقت بگذرد كسيكه بتواند قبل از گذشتن وقت نماز، يك ركعت آن نماز را، بگزارد، نماز را دريافته است (نمازش ادا محسوب ميشود نه قضا، بقيه را در خارج وقت ادامه ميدهد). زيرا ابوهريره از پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت كرده كه فرمود:" (من أدرك ركعة من الصلاة فقد أدرك الصلاة) [هركس توانست يك ركعت را، در وقت مقرر بخواند، بيگمان به نمازش رسيده است]".گروه محدثين آن را روايت كردهاند. معني اين حديث همه نمازهاي پنجگانه را شامل ميگردد. بخاري حديث مربوط به اين مطلب را چنين روايت كرده است:“هرگاه يكي توانست قبل از غروب خورشيد سجده ركعت اول نماز عصر را دريابد، نماز خود را تا بآخر بگزارد و آن را تكميل كند ، و هر گاه قبل از طلوع خورشيد توانست سجده نماز صبح را دريابد نماز خود را باتمام برساند“. مراد از سجده، يك ركعت است. از ظاهر اين احاديث برميآيد، كه اگر كسي توانست در وقت غروب خورشيد و در وقت طلوع خورشيد يك ركعت از نماز عصر و نماز صبح را دريابد، حديث كراهت نمازگزاردن در اين دو وقت شامل حال او نميشود، اگر چه نماز خواندن در آن اوقات كراهت دارد. و همچنين با دريافتن يك ركعت نماز كامل نماز او اداء است نه قضاء، اگرچه جايز نيست كه بعمد نماز را بدان وقت به تاخير اندازد.
كسيكه بر اثر خوابيدن يا فراموشي وقت نماز را از دست ميدهد كسيكه خوابش ببرد، يا وقت نماز را، فراموشكند، وقت نماز او هنگامي است كه بيدار ميگردد، يا بيادش ميآيد. (پس همان وقت بايد نمازش را بخواند). زيرا ابوقتاده گفته است: نزد پيامبر صلي الله عليه و سلم گفتند: خوابمان برده است به نماز نرسيدهايم، فرمود:" (إنه ليس في النوم تفريط إنما التفريط في اليقظة، فإذا نسي أحدكم صلاة أو نام عنها فليصلها إذا ذكرها [بيگمان در خواب سهلانگاري و كوتاهي نيست بلكه سهلانگاري وكوتاهي تنها در بيداري است، هرگاه يكي از شما نمازش را فراموش كرد يا اينكه خوابش برد و در وقت خود به نماز نرسيد، وقتي نمازش را بخواند كه بيادش آمد، (يا از خواب بيداز شد)]". نسائي و ترمذي آن را روايت كرده و ترمذي آن را صحيح دانسته است. از انس روايت شده كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (من نسي صلاة فليصلها إذا ذكرها لا كفارة لها إلا ذلك) [كسيكه نمازش را فراموش ميكند، هر وقت بيادش آمد آن را بگزارد، جز آن كفاره و تاواني ندارد]". بخاري و مسلم آن را روايت كردهاند. از عمران بن حصين روايت است كه گفت: “شبي همراه پيامبر صلي الله عليه و سلم راه ميرفتيم، وقتيكه آخر شب فرا رسيد يك مجلس عروسي برگزار شد، فردايش بموقع از خواب بيدار نشديم تا اينكه گرماي خورشيد بيدارمان كرد، هر يك از ما سراسيمه شده و با شتاب در صدد وضو گرفتن برآمد، عمران گويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم دستور داد كه مردم آرام شوند، سپس كوچ كرديم و رفتيم تا اينكه خورشيد بلند گشت. آنگاه وضو گرفت و فرمان داد كه بلال بانگ گويد. آنگاه پيامبر صلي الله عليه و سلم دو ركعت نماز سنت قبل از نماز صبح را بگزارد، سپس بلال اقامه گفت، و نماز را خوانديم، گفتند اي پيامبر خداي صلي الله عليه و سلم، آيا فردا آن نماز را در وقت صبح اعاده نكنيم؟ فرمود:" (أينهاكم ربكم تعالى عن الربا ويقبله منكم) [آيا پروردگارتان شما را از“ربا“ منع ميكند و خود “ربا“ را از شما ميپذيرد؟]". احمد و ديگران آن را روايتكردهاند.
اوقاتي كه از نماز خواندن در آنها نهي شده است از نمازگزاردن بعد از نماز صبح تا اينكه خورشيد طلوع ميكند و تا اينكه خورشيد باندازه يك نيزه بلند ميشود، نهي شده است، و همچنين بوقت استواي خورشيد تا اينكه به سوي مغرب متمايل ميگردد، و بعد از خواندن نماز عصر تا اينكه خورشيد غروب ميكند نيز از نمازگزاردن نهي شده است. از ابوسعيد روايت شده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (لا صلاة بعد صلاة العصر حتى تغرب الشمس، ولا صلاة بعد صلاة الفجر حتى تطلع الشمس). [بعد از نماز عصر تا اينكه خورشيد غروب ميكند و بعد از نماز صبح تا اينكه خورشيد طلوع ميكند، نماز نگزاريد]" بخاري و مسلم آن را روايت كردهاند. از عمرو بن عنبسه روايت شده است كه گفت: گفتم اي پيامبر خدا صلي الله عليه و سلم از نماز برايم بگو، فرمود: (صل صلاة الصبح ثم أقصر عن الصلاة حتى تطلع الشمس وترتفع، فإنها تطلع بين قرني شيطان،[26] وحينئذ يسجد لها الكفار، ثم صل فإن الصلاة مشهودة محضورة حتى يستقل الظل بالرمح، ثم اقصر عن الصلاة فإن حينئذ تسجر جهنم فإذا أقبل الفي فصل فإن الصلاة مشهودة محضورة حتى تصلي العصر، ثم أقصر عن الصلاة حتى تغرب، فإنها تغرب بين قرني شيطان وحينئذ يسجد لها الكفار) [نماز صبح را بگزار سپس از نماز خواندن وايست تا اينكه خورشيد طلوع مي كند و بلند مي شود،زيرا خورشيد در بين دو شاخه شيطان طلوع مي كند، بدينهنگام كافران خورشيد پرست، براي خورشيد، سجده ميكنند، سپس نماز بگزار كه در آن نماز فرشتگان حاضر ميشوند تا اينكه سايه نيزه روي زمين نميماند (درست موقع استواء) از آن پس نماز خواندن را بس كن، زيرا در آنوقت جهنم مشتعل ميگردد. هرگاه سايه اشياء روي زمين ظاهر گرديد ميتوانيد نماز بخوانيد چه در آن وقت فرشتگان در آن نماز حاضر ميآيند تا اينكه نماز عصر را بجاي ميآوري، آنگاه از نماز خواندن بس كن تا اينكه خورشيد غروب ميكند، در آن وقت نماز نخوانيد، زيرا در آن وقت خورشيد بين دو شاخه شيطان غروب ميكند و آنوقت است كه كافران خورشيد پرست براي خورشيد سجده ميكنند]". مسلم و احمد اين حديث را روايت كردهاند. از عقبه بن عامر روايت شده كه گفته است: پيامبر صلي الله عليه و سلم ما را از اينكه در سه وقت نماز بخوانيم و مردگان خود را به خاك بسپاريم[27] منع فرمود: وقتيكه خورشيد طلوع ميكند و قرص آن پديدار ميگردد تا اينكه بخوبي بلند مي شود، و وقتيكه خورشيد در موقع استوا قرار ميگيرد، و وقتي كه خورشيد در آستانه غروب است تا اينكه غروب ميكند. گروه محدثين مگر بخاري آن را روايتكردهاند.
راي فقهاء درباره نمازگزاردن بعد از نماز صبح و عصر: جمهور علماء (فقهاء) برآنند كه قضاي نمازهاي فوت شده، بعد از نماز صبح و نماز عصر جايز است. زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است:" (من نسي صلاة فليصلها إذا ذكرها) [هركس نمازي را فراموش كرد، هر وقت به يادش آمد، آن را بجاي آورد]". بخاري و مسلم آن را روايت كردهاند. اما درباره بجاي آوردن نماز سنت، بعد از نماز صبح و عصر، بعضي از ياران پيامبر صلي الله عليه و سلم آن را مكروه دانستهاند، از جمله علي و ابن مسعود و زيد بن ثابت و ابوهريره و ابن عمر. اگر كسي بعد از نماز عصر، دو ركعت نماز ميگزارد، عمر بن خطاب در حضور اصحاب پيامبر صلي الله عليه و سلم، او را بخاطر اينكارش ميزد و كسي اين عمل وي را انكار نميكرد. و خالد بن وليد نيز چنين رفتار ميكرد. از تابعين هم اشخاص زير، آن را مكروه ميدانستند: حسن (بصري)، سعيد بن المسيب. و از پيشوايان مذاهب اربعه، ابوحنيفه و مالك هم چنين گفتهاند. اما شافعي گفته است: بجا آوردن نمازهاي سنت اگر داراي سبب مشخص باشند، مانند نماز “تحيه المسجد“ و سنت وضو گرفتن، در آندو وقت جايز است، و استدلال كرده است كه: پيامبرصلي الله عليه و سلم سنت نماز ظهر را بعد از نماز عصر، بجاي آورده است. پيروان مذهب حنبلي هرگونه نماز غير فرضي را، در اين دو وقت حرام ميدانند، مگر دو ركعت نماز سنت طواف را، زيرا جبير بن مطعم گفته است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" يا بني عبد مناف لا تمنعوا أحدا طاف بهذا البيت، وصلى أية ساعة شاء، من ليل، أو نهار [اي فرزندان عبدمناف، كسي را كه طواف اين خانه را انجام ميدهد و در هر ساعتي از روز يا شب بخواهد نماز بجاي آورد، او را منع نكنيد]". صاحبان سنن آن را روايت كردهاند، و ابن خزيمه و ترمذي آن را “صحيح“ دانستهاند. نظر علماء (فقهاء) درباره بجاي آوردن نماز بعد از طلوع خورشيد و غروب آن و هنگام استوا حنفيها بر آنند كه مطلقا، نماز در اين اوقات درست نيست. خواه نماز فرض، يا واجب، يا سنت يا نماز “قضا“ يا نماز “اداء“ باشد، و نماز عصر و نماز ميت را استثنا كردهاند (اين دو نماز را در هر وقت باشد ميتوان بجاي آورد، بدون اينكه كراهت داشته باشد)، و همچنين اگر در اين اوقات در حين قرائت به آيه سجده برخورد كرد “سجده تلاوت“ مكروه نيست. و ابو يوسف (از ياران ابوحنيفه) نماز مستحب پيش از نماز جمعه را نيز استثناء كرده است. پيروان امام شافعي تنها بجاي آوردن نمازهاي سنتي كه سبب ندارند، در اين اوقات مكروه ميدانند. اما نمازهاي سنتي كه سبب دارند ونمازهاي فرض بطور مطلق و سنت روز جمعه در وقت استوا و نماز سنت در “مسجدالحرام“ اينها همه مباح هستند و هيچگونه كراهتي در آنها نيست. پيروان امام مالك بجاي آوردن هر گونه نماز سنتي را، در اين اوقات حرام ميدانند ولي نمازهاي نذري و سجده تلاوت و نماز ميت را، اگر نگراني تغيير در آن نباشد (- در آن صورت واجب است -) جايز ميدانند، و نمازهاي فرض عيني را چه ادا و چه قضا را، در اين دو وقت مباح ميدانند، و نماز در حين استوا را، مطلقاً چه فرض و چه سنت را، نيز مباح ميدانند. باجي شارح موطاي امام مالك ميگويد: دركتاب “المبسوط“ از ابن وهب آمده است: از مالك درباره نماز بهنگام نيمه روز، بهنگام استوا سوال شد، او گفت: مردم را ديدهام كه در روز جمعه در نيمه روز بهنگام استوا نماز ميخواندند، و در بعضي از احاديث، از آن نهي شده است. ولي من مردم را از آن نهي نميكنم. زيرا مردم را ديدهام كه چنان ميكنند. اگرچه خود آن را دوست ندارم . اما حنبليها برآنند كه، نماز سنت مطلقا در اين سه وقت درست نيست. خواه سبب داشته باشد يا نداشته باشد، خواه در مكه يا در غير آن باشد، خواه روز جمعه يا غير آن باشد. مگر نماز سنت “تحيه المسجد“كه آن را بدون كراهت در وقت استوا و در اثناي خطبه روز جمعه جايز دانستهاند. به راي آنها نماز ميت در اين اوقات حرام است مگر اينكه نگراني از تغيير بوي جنازه در ميان باشد آنوقت بدون كراهت جايز است. قضاي نمازهاي فوت شده و نماز نذري و دو ركعت نماز طواف را، اگرچه سنت هم باشد در اين اوقات سهگانه مباح ميدانند. نماز سنت و تطوع بعد از سپيده دم و قبل از نماز صبح از يسار مولاي ابن عمار روايت شده كه گفت: ابن عمر مرا ديد كه بعد از نماز صبح در سپيدهدم صبح، نماز سنت ميخواندم،گفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم بر ما وارد شد در حالي كه ما در اين وقت (سپيده دم) نماز ميخوانديم، فرمود:" (ليبلغ شاهدكم غائبكم أن لا صلاة بعد الصبح إلا ركعتين)[حاضران به غائبان ابلاغ كنند كه بعد از سپيده صبح جز دو ركعت نماز سنت را نگزارند]". احمد و ابوداود آن را روايت كردهاند. اين حديث اگرچه “ضعيف“ است ولي از طرق متعددي روايت شده كه همديگر را تقويت ميكنند و ميتوان بدان استدلال كرد بر كراهت بيش از دو ركعت نماز سنت بعد از سپيدهدم (و پيش از نماز صبح)، شوكاني نيز چنين گفته است. حسن (بصري) و شافعي و ابن حزم برآنند كه نماز سنت در اين وقت مطلقاً و بدون كراهت جايز است . مالك برآنست كه تنها براي كسي جايز است كه، نماز سنت را در اين وقت بجاي آورد كه بنا بعذري نتوانسته باشد نماز شب را بجاي آورد، و او گفته كه شنيده است: عبدالله بن عباس و قاسم بن محمد و عبدالله بن عامر بن ربيعه بعد از سپيدهدم سنت “وتر“ بجاي آوردهاند، و عبدالله بن مسعود گفته است: براي من مهم نيست كه بعد از نماز صبح سنت “وتر“ بجاي آورم. از يحيي بن سعيد روايت شده كه گفته است: عباده بن صامت براي گروهي امامت ميكرد، روزي براي نماز صبح حاضر شد، موذن براي نماز صبح “اقامه“ گفت، عباده او را ساكت كرد تا اينكه سنت “وتر را بجاي آورد، سپس برايشان به امامت نماز صبح ايستاد . از سعيد بن جبير روايت شده است كه: ابن عباس خوابيده بود، سپس بيدار شد و به خدمتگزار خود گفت: ببين مردم چه كار كردهاند؟ -عبدالله در آن روزها كور شده بود -خدمتگزار رفت و برگشت و گفت مردم نماز صبح را بجاي آورده و برگشتهاند. ابن عباس برخاست اول سنت “وتر“ بجاي آورد، سپس نماز صبح را گزارد.
نماز سنت در حين بر پا داشتن اقامه نماز (فرض) هرگاه براي نماز فرض اقامه گفته شد (براي كسيكه هنوز نماز فرضش را بجاي نياورده است) مشغول شدن به نماز سنت و تطوع كراهت دارد. از ابوهريره روايت شده كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (إذا أقيمت الصلاة فلا صلاة إلا المكتوبة) و در روايت ديگري:" (إلا التي أقيمت) [هرگاه اقامه نماز برپاي داشته شد نبايد نماز ديگري خواند مگر نماز واجب را]". احمد و مسلم و صاحبان سنن آن را روايت كردهاند. از عبدالله بن سرجس روايت شده است كه: مردي به مسجد درآمد، در آنوقت پيامبر صلي الله عليه و سلم داشت نماز صبح را ميگزارد. آن مرد در گوشهاي از مسجد دو ركعت نماز گزارد. سپس با پيامبر صلي الله عليه و سلم وارد نماز شد (به وي اقتدا كرد) پس از انكه پيامبر صلي الله عليه و سلم سلام نماز داد گفت:" (يا فلان بأي الصلاتين اعتددت، بصلاتك وحدك أم بصلاتك معنا) [اي فلانكس كدام نماز برايت مهم است، آنچه كه خودت تنها بجاي آوردي يا آنچه كه با ما بجاي آوردي؟]". احمد و ابوداود و نسائي آن را روايت كردهاند. اينكه پيامبر صلي الله عليه و سلم عمل او را انكار كرد و به وي دستور نداد كه نمازش را اعاده كند، دليل بر صحت نماز اوست اگر چه مكروه بوده است. از ابن عباس روايت شده كه گفته است: من داشتم نماز بجاي ميآوردم،كه موذن شروع بهگفتن اقامة نماز كرد، پيامبر صلي الله عليه و سلم مرا تكان داد و به سوي خود كشيد و فرمود:" (أتصلي الصبح أربعا؟) [مگر نماز صبح را چهار ركعت بجاي ميآوري؟]" بيهقي و طبراني و ابوداود و طيالسي و ابويعلي و حاكم آن را روايت كردهاند. و حاكم گفته است: اين حديث شرط شيخين را دارد. از ابوموسي اشعري روايت شده كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم مردي را ديد كه دو ركعت(سنت) بامداد را بجاي ميآورد و حال آنكه موذن داشت اذان ميگفت، پيامبر صلي الله عليه و سلم شانه او را تكان داد و فرمود:" (ألا كان هذا قبل هذا) [مگر دو ركعت سنت صبح پيش از نماز صبح نيست]". طبراني آن را روايت كرده، و عراقي گفته “اسناد آن جيد“ است. اذان (بانگ نماز)
1-اذان بانگ و اذان عبارت است از اعلام فرا رسيدن وقت نماز وسيله الفاظ و كلمات ويژه، اذان هم دعوت مردم براي اداي نماز جماعت و هم بيان يك شعائر اسلامي است. گروهي آن را واجب و گروهي ديگر آن را مستحب ميدانند. قرطبي و ديگران گفتهاند: بانگ اگرچه الفاظش اندك است، مسائل عقيدتي را شامل ميشود، زيرا با “الله اكبر“ شروع ميشود كه متضمن اعتقاد به وجود الله و كمال اوست. سپس توحيد و نفي شرك و اثبات رسالت الهي محمد صلي الله عليه و سلم را در بر دارد، سپس بدنبال شهادت به توحيد و رسالت محمد صلي الله عليه و سلم مردم را به عبادت ويژة الله دعوت ميكند. از آنجا كه عبادت وقتي مقبول است كه در آن شهادت به رسالت پيامبر صلي الله عليه و سلم وجود داشته باشد چون اطاعت از خدا تنها از جهت پيامبر صلي الله عليه و سلم شناخته ميشود، لذا به دنبال آن دعوت به نماز صورت ميگيرد و بدنبال آن دعوت به رستگاري و بقاي هميشگي وضمناً اشاره به “معاد“ نيز صورت ميگيرد. سپس بجهت تاكيد بيشتر، آن الفاظ تكرار ميگردند.
2- فضيت اذان در بيان فضل و بزرگي اذان و اذان گويان (موذنين) احاديث فراواني آمده است از جمله: ١ -از ابوهريره روايت شده استكه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (لو يعلم الناس ما في الاذان والصف الاول ثم لم يجدوا إلا أن يستهموا عليه لاستهموا ولو يعلمون ما في التهجير لاستبقوا إليه، ولو يعلمون ما في العتمة والصبح لاتوهما ولو حبوا [اگر مردم ميدانستند كه فضيلت و پاداش اذان گفتن و ايستادن در صف اول نماز جماعت، چقدر فراوان است، آنقدر مردم داوطلب ميشدند كه مجبور به قرعهكشي ميگرديدند، و اگر ميدانستند كه پاداش زود بجاي آوردن نماز ظهر، چقدر است، براي اداي آن از هم پيشي ميگرفتند و مسابقه ميگذاشتند، و اگر ميدانستند كه ثواب و پاداش نماز عشاء و نماز صبح، چقدر است، براي اداي آنها ميشتافتند حتي اگر با رفتن بر چهار دست و پا ميبود]". بخاري و ديگران آنرا روايت كردهاند. ٢- از معاويه روايت شده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (إن المؤذنين أطول الناس أعناقا يوم القيامة ) [بيگمان موذنان (بانگ گويان) در روز رستاخيز، گردنشان از همه مردم بلندتر است]". احمد و مسلم و ابن ماجه آن را روايت كردهاند. ٣- از براء بن عازب روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (إن الله وملائكته يصلون على الصف المقدم، والمؤذن يغفر له مد صوته، ويصدقه من سمعه من رطب ويابس، وله مثل أجر من صلى معه). [همانا خدا و فرشتگانش درود ميفرستند بر صف اول نماز جماعت، و موذن تا آنجا كه صدايش ميرسد، براي او طلب آمرزش ميشود و هر چيز تر و خشكي كه صدايش را بشنود، او را تصديق ميكند، و پاداش و ثواب او باندازه پاداش همه كساني است كه با او نماز ميگزارند]". منذري گفته است كه احمد و نسائي آن را با “اسناد جيد“ روايت كردهاند. ٤- از ابوالدرداء روايت شده است كه گفته: از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدم كه ميفرمود:" (ما من ثلاثة لا يؤذنون، ولا تقام فيهم الصلاة إلا استحوذ عليهم الشيطان) [هرگاه سه نفر با هم باشند و اذان نگويند و نماز را (به جماعت) نگزارند، بيگمان شيطان بر آنها چيره ميشود]". احمد آن را روايت كرده است. ٥- از ابوهريره روايت شده است كه گفته، پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (الامام ضامن والمؤذن مؤتمن، اللهم أرشد الائمة واغفر للمؤذنين) [پيشنماز ضامن است و موذن مورد اطمينان، خدايا پيشنمازان را هدايت كن و موذنان را بيامرز]. ٦-از عقبه بن عامر روايت شده كه گفته است، از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدم كه ميفرمود:" (يعجب ربك عزوجل من راعي غنم في شظية بجبل يؤذن الصلاة ويصلي، فيقول الله عزوجل: انظروا لعبدي هذا يؤذن ويقيم الصلاة يخاف مني! قد غفرت لعبدي وأدخلته الجنة [خداي تو از شباني كه گله گوسفند را در دره كوه ميچراند و اذان ميگويد و نمازش را ميگزارد، خوشش ميآيد و ميفرمايد: ببينيد اين بنده مرا كه اذان ميگويد و نماز ميگزارد و از من ميترسد بيگمان وي را آمرزيدم، و او را به بهشت مي برم]". احمد و ابوداود و نسائي آن را روايت كردهاند.
٣- دليل شرعي اذان اذان در سال اول هجري بصورت يك عمل شرعي و عبادي آغاز گرديد، و دليل شرعي آن احاديث زير است: 1-از نافع روايت است كه: ابن عمر ميگفت: مسلمانان فراهم ميآمدند و خود وقت آمدن به نماز را تخمين ميزدند وكسي بانگ نماز را نميگفت، روزي درباره آن به گفتگو پرداختند. بعضي گفتند: ما هم بمانند ترسايان (نصاري) از “ناقوس“ استفاده كنيم، و برخي ديگر گفتند: ما هم چون قوم يهود از“ناي“ و شيپور مخصوص استفاده كنيم. عمر بن خطاب گفت چرا مردي را نميفرستيد كه نداي نماز را در دهد (اذانگويد)؟ ، پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (يا بلال قم فنادي بالصلاة [اي بلال برخيز و نداي نماز را در ده (اذان بگو)]". احمد و بخاري آن را روايت كردهاند. ٢-از عبدالله بن زيدبن عبدربه روايت است كه گفت: وقتيكه پيامبر صلي الله عليه و سلم دستور داد تا براي جمع شدن مردم جهت بجاي آوردن نماز جماعت “ناقوس“ بزنند، -و در روايتي آمده كه او از آن كار بدش ميآمد -زيرا تقليد از نصاري بود، شب در خواب مردي را ديدم كه “ناقوس“ با خود حمل ميكرد، به وي گفتم: اي بنده خدا اين “ناقوس“ را نميفروشي؟ گفت: آن ترا به چه كار آيد؟ گفتم: به وسيله آن مردم را به نماز ميخوانيم، گفت: ميخواهي، ترا به چيزي بهتر از آن راهنمائي كنم؟ ميگويد: به وي گفتم: آري، ميخواهم، گفت: بگو:" (الله أكبر الله أكبر، الله أكبر الله أكبر اشهد أن لا إله إلا الله، أشهد أن لا إله إلا الله، أشهد أن محمدا رسول الله، أشهد أن محمدا رسول الله، حي على الصلاة، حي على الصلاة. حي على الفلاح حي على الفلاح، الله أكبر الله أكبر، لا إله إلا الله) [الله از هر چيز بزرگتر و برتر است (چهار بار)، بزبان ميگويم و بدل گواهي ميدهم كه هيچ معبود بحقي نيست بجز الله ... (دو بار) و بزبان ميگويم و بدل گواهي ميدهم كه محمد صلي الله عيله و سلم فرستاده و پيامآور الله است ... (دو بار) بشتابيد براي نماز... (دو بار) بشتابيد براي رستگاري ... (دو بار زبرا در نماز رستگاري است)، الله از هر چيز بزرگتر و برتر است... (دو بار) هيچ معبود بحقي نيست بجز الله (يكبار. يعني تنها اوست كه شايسته پرستش و ستايش است و شريك و انباز ندارد)]". عبدالله گويد: سپس آن مرد كمي از من دور شد و گفت: هرگاه درآستانه برپايي نماز قرار گرفتي، بگو:" الله أكبر الله أكبر، أشهد أن لا إله إلا الله، أشهد أن محمدا رسول الله، حي على الصلاة، حي على الفلاح، قد قامت الصلاة، قد قامت الصلاة الله أكبر الله أكبر، لا إله إلا الله [... نماز برپا شده است، نماز برپا شده است (وقت نماز است، وقت نماز است)...]". عبدالله گويد: چون صبح شد، به خدمت پيامبر صلي الله عليه و سلم رفتم و خواب خود را و آنچه كه ديده بودم به او خبر دادم، و او فرمود:" (إنها لرؤيا حق إن شاء الله، فقم مع بلال فألق عليه ما رأيت فليؤذن به فإنه أندى (1) صوتا منك [28] [اگر خدا بخواهد، بيگمان آن خواب حق است، پس برخيز و با بلال برو و آنچه را كه ديدهاي، بر او بخوان تا آنها را در اذان بگويد، زيرا صداي او از صداي شما رساتر و خوشنواتر است]"، عبدالله گويد: با بلال برخاستم و آن كلمات را بروي خواندم و او در اذان آنها را ميخواند، سپس گويد: عمر بن خطاب در منزل خود، اذان را شنيد، و از منزل بيرون پريد و رداي خويش را به دنبال ميكشيد، تا اينكه به حضور پيامبر صلي الله عليه و سلم آمد و گفت: سوگند به آنكس كه ترا به حق فرستاد، من نيز آنچه تو ديدهاي، ديدهام (من نيز چنين خوابي ديدهام)،گويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (فلله الحمد) [ستايش خداي راست]". احمد و ابوداود و ابن ماجه و ابن خزيمه و ترمذي، آن حديث (بلند) را روايت كردهاند و ترمذي گفته است: “حسن“ و “صحيح“ است.
4-چگونگي گفتن اذان گفتن اذان به سه گونه روايت شده است: 1-اول چهار تكبير(الله اكبر) و باقي كلمات هر يك دوبار بدون ترجيع (زير لب با صداي آهسته گفتن) مگر كلمه توحيد (لا اله الا الله)كه آنرا بايد اول با صداي آهسته گفت، بعد با صداي بلند، بنابر اين تعداد كلمات اذان پانزده كلمه خواهد شد. برابر حديث عبدالله كه گذشت. 2-چهار تكير اولي (بدون ترجيع) و شهادتين با ترجيع يعني، موذن اول هر يك از شهادتين را دوبار با صدايي آهسته ميگويد و بعد با صداي بلند، زيرا از ابومحذوره روايت شده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم اذان را در ١٩ كلمه به وي ياد داده است. پنج نفر از محدثين آن را روايت كردهاند و ترمذي گفته است كه: “حسن“ و “صحيح“ است. 3-دو بار تكبير اول گفتن، با ترجيع شهادتين، آنوقت تعداد كلمات اذان ١٧ خواهد شد. زيرا مسلم از ابو محذوره روايت كرده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم اين اذان را به او ياد داده است:" (الله أكبر الله أكبر، أشهد أن لا إله إلا الله با صداي آهسته(دو بار) أشهد أن لا إله إلا الله(با صداي بلند)، و دو بار أشهد أن محمدا رسول الله، با صداي بلند، أشهد أن محمدا رسول الله، حي على الصلاة (دو بار)، حي على الفلاح (دو بار)، الله أكبر الله أكبر، لا إله إلا الله)". 5-تثويب (بيان پاداش نماز در اذان=الصلاة خير من النوم) موذن شرعاً ميتواند در اذان صبح، بعد از دو بار گفتن هر يك از " حي على الصلاة، حي على الفلاح" بگويد:" (الصلاة خير من النوم) [نماز بهتر است از خوابيدن]" (دو بار). ابو محذوره گفت: اي رسول خدا، سنت اذان را به من بياموز، پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (فإن كان صلاة الصبح قلت: الصلاة خير من النوم، الصلاة خير من النوم، الله أكبر الله أكبر، لا إله إلا الله " احمد و ابوداود آن را روايت كردهاند. گفتن آن تنها در اذان صبح، سنت است. 6- چگونگي اقامه براي اقامه گفتن نيز سه صورت روايت شده است: 1-اول چهار تكبير، و دو بار گفتن بقيه كلمات، مگر كلمه آخر، زيرا ابو محذوره گفته است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم اقامه را در هفده كلمه به وي ياد داده است:" : الله أكبر (چهار بار)، أشهد أن لا إله إلا الله(دو بار)، أشهد أن محمدا رسول الله(دو بار) ، حي على الصلاة(دو بار) حي على الفلاح(دو بار) قد قامت الصلاة(دو بار)، الله أكبر (دو بار)، لا إله إلا الله".پنج نفر از محدثين بزرگ آن را روايت كردهاند. 2-الله أكبر در اول و در آخر هر يك دوبار و قد قامت الصلاة دو بار، بقيه كلمات هر يك يكبار كه در آنصورت كلمات اقامه يازده كلمه خواهد بود، همچنانكه در حديث عبدالله بن زيد گذشت:" الله أكبر الله أكبر، أشهد أن لا إله إلا الله، أشهد أن محمدا رسول الله، حي على الصلاة حي على الفلاح، قد قامت الصلاة قد قامت الصلاة، الله أكبر الله أكبر، لا إله إلا الله. 3-درست مثل كيفيت دوم جز آنكه در اين كيفيت “قد قامت الصلاه“ يكبار گفته ميشود. كه در اين صورت كلمات آن ده تا خواهد بود. امام مالك اين كيفيت را انتخاب كرده است. زيرا عمل اهل مدينه طيبه چنين بوده است. ولي ابن القيم گفته است در حديث “صحيح“ يكبار “قد قامت الصلاه“ گفتن، از پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت نشده است. ابن عبدالبر گفته است بهرحال بايد آن را دو بار گفت. 7-ذكر ويژه بهنگام شنيدن اذان براي كسي كه اذان را ميشنود، مستحب است كه كلمات زبر را بر زبان آورد: 1-در همه احوال، كلمات موذن را تكرار ميكند، جز در " حيعلتين= حي على الصلاة و حي على الفلاح" كه هر بار بدنبال شنيدن آنها، ميگويد: " لا حول ولا قوة إلا بالله [تمام كوششها و نيروها تنها در دست خداست]". از ابوسعيد خدري روايت است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: (إذا سمعتم النداء فقولوا مثل ما يقول الموذن) [هرگاه صداي اذان را شنيديد، كلمات موذن را تكرار كنيد]". گروه محدثين آن را روايت كردهاند. از عمر روايت شده استكه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (إذا قال المؤذن: الله أكبر الله أكبر)، فقال أحدكم: الله أكبر الله أكبر، ثم قال أشهد أن لا إله إلا الله قال: أشهد أن لا إله إلا الله، ثم قال أشهد أن محمدا رسول الله قال: أشهد أن محمدا رسول الله، ثم قال: حي على الصلاة، قال: لا حول ولا قوة إلا بالله، ثم قال: حي على الفلاح، قال: لا حول ولا قوة إلا بالله، ثم قال: الله أكبر الله أكبر، قال: الله أكبر الله أكبر، ثم قال: لا إله إلا الله، قال: لا إله إلا الله، من قبله، دخل الجنة [(خلاصه معني چنين است:) هرگاه شما كلمات موذن را تكرار كنيد و بدنبال"حيعلتن"، لا حول ولا قو إلا بالله بگوئيد و با تمام قلب و از روي باور لا اله الا الله را بگوئيد، بيگمان به بهشت ميرويد]". مسلم و ابوداود آن را روايت كردهاند. نووي گفته است: ياران ما برآنند كه پيروي از موذن در تكرار كلمات اذان بجز در ’حيعلتين’’ دليل بر رضايت بدان كلمات و ايمان به آنها است. اما اينكه در ’حيعلتين" كلمات او را تكرار نميكنيم براي اينست كه موذن بدينوسيله مردم را به نماز دعوت ميكند و اين كار تنها شايسته او است، پس بايد ديگران در آن موقع ذكر ديگري بگويند كه “پيامبر صلي الله عليه و سلم“(لا حول ولا قوة إلا را انتخاب كرده است، زيرا انسان بوسيله آن همه چيز را بطور مطلق به خداوند بزرگ تفويض ميكند. و در صحيح مسلم و بخاري از ابوموسي اشعري روايت شده كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (لا حول ولا قوة إلا بالله، كنز من كنوز الجنة[لا حول ولا قوة إلا بالله، يكي از گنجينههاي بهشت است]. (باز هم) نووي ميگويد: ياران ما برآنند كه متابعت موذن (و تكرار كلمات او بدانشيوه كه گذشت) براي هر شنوندهاي مستحب است، خواه وضو داشته باشد يا خير، جنب و قاعده باشد يا خير، كوچك يا بزرگ باشد. در همه اين احوال مستحب است. چون اين متابعت و پيروي از موذن ذكر است و همه اينها كه نام برديم از اهل ذكرند: باستثناي كساني كه در نماز هستند و كساني كه مشغول قضاي حاجت و يا در حال انجام عمل جنسي ميباشند، آنكس كه مشغول قضاي حاجت و يا در حال انجام عمل جنسي ميباشند، آنكس كه مشغول قضاي حاجت است، وقتي كه كارش تمام شد، از موذن پيروي ميكند. اگر كسي در موقع شنيدن اذان مشغول قرائت قرآن يا ذكر يا درس خواندن و امثال آن باشد سزاوار است كه آن كار را قطع كند و از موذن پيروي كند، سپس اگر خواسته به كار خويش برگردد. شافعي و پيروانش گفتهاند اگر كسي در حين اذان مشغول بجاي آوردن نماز فرض يا مستحب باشد، نبايد نماز خود را قطع كند، بلكه بعد از نماز كلمات اذان را بر زبان ميآورد. دركتاب مغني آمده است: اگر كسي به مسجد آمد و صداي موذن را شنيد، مستحب استكه صبر كند تا موذن كلمات خود را تمام كند، آنوقت او نيز آنها را بگويد تا فضيلت شنيدن و گفتن، هر دو را داشته باشد، اگر كلمات موذن را تكرار نكرد، و شروع به نمازگزاردن كرد، هيچ اشكالي ندارد. امام احمد بدان تصريح كرده است. 2-مستحب استكه بعد از اذان به يكي از صورتهاي زبر، بر پيامبر صلي الله عليه و سلم درود و صلوات بفرستد، سپس از خدا بخواهد كه به ايشان “وسيله“ را عطا فرمايد، زيرا عبدالله بن عمرو روايت كرده كه: او از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيده كه ميفرمود:" (إذا سمعتم المؤذن فقولوا مثل ما يقول ثم صلوا علي فإنه من صلى علي صلاة صلى الله عليه بها عشرا ثم سلوا الله لي الوسيلة فإنها منزلة في الجنة لا تنبغي إلا لعبد من عباد الله، وأرجو أن أكون أنا هو، فمن سأل الله لي الوسيلة حلت له شفاعتي [هرگاه صداي موذن را شنيديد، كلمات او را تكرار كنيد سپس بر من درود و صلوات بفرستيد، زيرا هركس صلوات و درودي بر من فرستد، خدا ده برابر آن بر او ميفرستد، سپس برايم “وسيله“ را از خداوند در خواست كنيد، “وسيله“ منزلت و مقامي است در بهشت كه تنها شايسته يكي از بندگان خداست، اميد است كه آن بنده من باشم، پس هر كس آن را برايم از خداوند مسئلت نمايد، شفاعت من برايش رواست]". مسلم آن را روايت كرده است. از جابر روايت شده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (من قال حين يسمع النداء: اللهم رب هذه الدعوة التامة، والصلاة القائمة، آت محمدا الوسيلة والفضيلة وابعثه مقاما محمودا الذي وعدته [هركس بهنگام شنيدن صداي اذان چنين گويد: خدايا، اي صاحب اين دعوت كامل و نمازي كه بر پاي داشته ميشود، آن وسيلت و فضيلت را به محمدصلي الله عليه و سلم عطا كن، و او را بدان مقام و منزلت پسنديده و شايستهاي كه به وي وعده دادهاي برسان، (اگر چنين گويد) شفاعت من (در روز قيامت) براي او رواست]" بخاري آن را روايت كرده است. 8-نيايش بعد از اتمام اذان دعا و نيايش در فاصله بين اذان و اقامه به قبول و پذيرش نزديك است، لذا مستحب است كه در آنوقت انسان فراوان دعا و نيايش كند. از انس روايت شده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (لا يرد الدعاء بين الاذان والاقامة ) [دعاي بين اذان و اقامه رد نميشود = قبول است]". ابوداود و نسائي و ترمذي آن را روايت كردهاند، و ترمذي آن را “حسن“ و “صحيح“ دانسته است. و بدان افزوده كه: گفتند: چه بگوييم اي پيامبر خدا صلي الله عليه و سلم ؟، فرمود:" (سلوا الله العفو والعافية في الدنيا والاخرة) [از خدا آمرزش و سلامتي دنيا و آخرت را بخواهيد]". از عبدالله بن عمرو، روايت شده است كه مردي گفت: اي رسول خدا، موذنان بر ما برتري دارند، پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (قل كما يقولون فإذا انتهيت فسل تعطه) [تو هم كلمات آنان را تكرار كن، هر وقت به پايان رسيدي، هرچه خواهي از خدا بخواه به تو داده ميشود]". احمد و ابوداود آن را روايت كردهاند . از سهل بن سعيد روايت شده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (ثنتان لا تردان - أو قال ما تردان - الدعاء عند النداء، وعند البأس، حين يلحم بعضهم بعضا) [دو چيز رد نميشود (قبول ميگردد): دعاي بهنگام شنيدن اذان و دعاي بهنگام جنگ كه نبرد در ميگيرد]". ابوداود آن را با “اسناد صحيح“ روايت كرده است. از ام سلمه روايت شده است كه گفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم به من ياد داد كه بوقت اذان مغرب بگويم:" (اللهم إن هذا إقبال ليلك، وإدبار نهارك،وأصوات دعاتك فاغفر لي). [خداوندا اين شب تو است كه ميآيد و روز تو است كه ميرود و صداي داعيان تو است كه ميشنوم، خدايا مرا ببخش]". 9-ذكر بهنگام اقامه نماز مستحب است براي كسي كه اقامه نماز را ميشنود از اقامه كننده پيروي كند، مگر در " قد قامت الصلاة "كه در وقت شنيدن آن مستحب است بگويد:" (أقامها الله وأدامها) " خداوند آن را بر پاي دارد و آن را ادامه دهد = برپاي داشتن و ادامه آن را از خداوند ميخواهيم. از بعضي ياران پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت شده است كه بلال شروع به اقامه كرد، وقتي كه به" قد قامت الصلاة " رسيد، پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (أقامها الله وأدامها) ". مگر در وقت “حيعلتين“ كه ميفرمود:" لا حول ولا قوة إلا بالله ". 10-موذن چگونه بايد باشد مستحب است كه موذن به صفات زير آراسته و متصف باشد: 1-بايد هدف وي از اذان گفتن، طلب رضاي خدا باشد، نبايد براي آن مزدي بگيرد. از عثمان بن ابيالعاص روايت شده است كه: گفتم: اي رسول خداي! مرا به امامت و پيشنمازي قومم بگمار، فرمود:" (أنت إمامهم، واقتد بأضعفهم واتخذ مؤذنا لا يأخذ على أذانه أجرا) [تو امام و پيشنماز آنها هستي، در نماز چنان رفتار كن كه ناتوانترين مامومين، تحمل آن را داشته باشد و كسي را به موذني بگمار كه براي گفتن اذان مزدي نگيرد]". ابوداود و نسائي و ابن ماجه و ترمذي آن را روايت كردهاند، ليكن ترمذي متن آن را چنين نقلكرده است:“ آخرين توصيه پيامبر صلي الله عليه و سلم به من آن بود كه كسي را به موذني بگمارم كه براي اذان خود مزدي نگيرد“. ترمذي بدنبال روايت آن گفته است: حديثي است “حسن“، عمل اكثر اهل علم بر آن است و مكروه دانستهاند كه براي اذان مزدي گرفته شود. و مستحب دانستهاند كه موذن براي رضاي خدا اذان بگويد. 2-سزاوار است كه موذن از حدث اصغر و اكبر پاك باشد، زيرا مهاجر بن قنفذ گفته است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم به وي فرمود: "(إنه لم يمنعني أن أرد عليه إلا أني كرهت أن أذكر الله إلا على طهارة) [براي اين به موذن جواب ندادم چون نميخواستم وقتي كه پاك نيستم (طهارت ندارم) ذكر خدا را بگويم]". احمد و ابوداود و نسائي و ابن ماجه، آن را روايت كردهاند، ابن خزيمه آن را ،“صحيح“ دانسته است. شافعيه گفتن اذان را بدون طهارت مكروه ميدانند. احمد و حنفيه و ديگران آن را مكروه نميدانند. 3-موذن رو به قبله بايستد. ابن المنذر گفته است: اجماع برآن است كه ايستادن رو به قبله براي گفتن اذان سنت است. زيرا در آن حالت صداي موذن رساتر است. و موذنان پيامبر صلي الله عليه و سلم رو به قبله اذان ميگفتند. اگر موذن رو به قبله اذان نگويد، مكروه است، ليكن اذانش درست است. 4-در وقت گفتن دو بار:" حي على الصلاة "سر و سينه و گردنش به طرف راست باشد. و در وقت گفتن دو بار " حي على الفلاح " سر و سينه و گردنش به طرف چپ باشد . نووي گفته است: اين كيفيت، درستترين كيفيت اذان است، ابوجحيفه گفته است: “بلال اذان ميگفت و من نيز او را مينگريستم و حركات دهان او را دنبال ميكردم كه در وقت گفتن حي على الصلاة و حي على الفلاح به طرف راست و چپ نگاه ميكرد“. احمد و شيخين آن را روايت كردهاند. اما اينكه موذن در حين گفتن اذان بدور خود بچرخد، بيهقي گفته است: اين عمل از طرق “صحيح“ وارد نشده است. و در مغني از احمد روايت شده است كه: موذن نميچرخد مگر اينكه بر مناره باشد و بخواهد مردم هر دو جهت بشنوند. (آنوقت ميچرخد). 5-دو انگشت را در دو سوراخ گوشهاي خود فرو كند. بلالگفت: “انگشت خود را در سوراخهاي گوش فرو بردم و اذان گفتم“. ابوداود و ابن حبان آن را روايت كردهاند، و ترمذي گفته است: اهل علم مستحب ميدانند كه موذن انگشتان (سبابه) خود را در سوراخهاي گوش فرو برد. 6-بايد با صداي بلند اذان گويد، اگرچه تنها و در صحرا هم باشد. از عبدالله بن عبدالرحمن ابن ابي صعصعه از پدرش آمده است كه: ابوسعيد خدري رضي الله عنه گفته است: “من ترا ميبينم كهگوسفند و صحرا را دوست داري، هرگاه در ميان گوسفندانت يا در بيابان بودي با صداي بلند اذان بگو. زيرا تا آنجا كه صداي موذن ميرسد، جن و انس و هر چيز در روز قيامت براي او گواهي خواهند داد“. ابوسعيد گفت اين حديث را از پيامبر صلي الله عليه وسلم شنيدهام. احمد و بخاري و نسائي و ابن ماجه آن را روايت كردهاند . 7-موذن در بين هر دو كلمه از اذان مكثي و سكوت كوتاهي بنمايد، ولي در اقامه چنين نكند. از طرق متعددي مستحب بودن اين عمل روايت شده است. 8-در اثناي اقامه حرفي نزند. اما سخن گفتن در اثناي اذان را، گروهي از اهل علم آن را مكروه ميدانند، و حسن (بصري) و عطاء و قتاده در آن رخصت قائل شدهاند. ابوداود گفته است: به احمد گفتم: آيا موذن ميتواند در اثناي اذان حرفي بزند؟ گفت: آري. گفتهاند: ميتواند در اثناي اقامه حرفي بزند، گفت: نه. زيرا تسريع در اقامه مستحب است. (بر خلاف اذان )
اذان در اول وقت و قبل از آن اذان، در اول وقت است نه قبل از آن و نه بعد از آن، مگر اذان صبح كه شرعا جايز است قبل از وقت گفته شود. وقتي كه تشخيص اذان اول از اذان دوم آسان باشد و اشتباه پيش نيايد. زيرا عبدالله بن عمر رضي الله عنهما گفته است كه: پيامبر صلي الله و سلم فرمود:" (إن بلالا يؤذن بليل، فكلوا واشربوا حتى يؤذن ابن أم مكتوم) [29] [بيگمان بانگ بلال در شب است، پس بخوريد و بياشاميد تا اينكه ابن ام مكتوم بانگ ميگويد (آنوقت روز است، از خوردن و آشاميدن بس كنيد)]". اين حديث بين محدثين متفق عليه است. فلسفه اينكه جايز است كه اذان سپيدهدم قبل از زوفت گفته شود اينست كه: در حديثي كه احمد و ديگران از ابن مسعود روايت كردهاند، آمده است: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (لا يمنعن أحدكم أذان بلال من سحوره، فإنه يؤذن، أو قال: ينادي، ليرجع قائمكم وينبه نائمكم) [بانگ بلال (در ماه رمضان) شما را از خوردن سحري منع نكند، زيرا او بانگ ميگويد تا شب بيداران را برگرداند (بخود آيند) و خفتگان را بيدار سازد]". البته بلال هم همان كلمات اذان را ميگفت نه غير از آن. طحاوي و نسائي روايتكردهاند كه: فاصله بين اذان بلال و اذان ابن ام مكتوم آنقدر بوده كه يكي پايين ميآمد و ديگري بالا ميرفت.
12-فاصله بين اذان و اقامه بايستي فاصله بين اذان و اقامه آنقدر باشد كه نمازگزاران بتوانند خود را آماده سازند و براي نماز حاضر شوند، زيرا فلسفه شرعي اذان نيز اينست. اگر چنين نباشد فلسفه و فايده آن منتفي ميگردد. احاديث وارده در اين باره، همگي “ضعيف" هستند. بخاري فصلي را تحت عنوان “بين اذان و اقامه چقدر است“؟ باز كرده است، ليكن آن را تعيين نكرده است كه چقدر باشد. ابن بطال گفته است: مدت و حد معيني ندارد، جز اينكه وقت رسيدن و فرصت حضور نمازگزاران باشد. از جابر بن سمره رضي الله عنه روايت شده است كه گفت: موذن پيامبر صلي الله عليه و سلم اذان ميگفت، سپس توقف ميكرد تا اينكه ميديد كه پيامبر صلي الله عليه و سلم براي نماز بيرون آمده و آنگاه كه او را ميديد، اقامه ميگفت“. احمد و مسلم و ابوداود و ترمذي آن را روايت كردهاند.
13-آن كس كه اذان ميگويد، اقامه را نيز ميگويد: باتفاق علما (فقهاء) موذن و غير او نيز ميتوانند اقامه بگويند، ليكن بهتر است كه موذن، خود اقامه را بگويد. شافعي گفته است: لازم ميدانم: آنكس كه اذان ميگويد، اقامه را نيز بگويد، ترمذيگفته است: اكثر اهل علم برآنند: آنكسكه اذان ميگويد، اقامه را نيز ميگويد.
14-(در حين اقامه) چه وقت نمازگزاران برخيزند:؟ امام مالك در “موطا “گفته است: براي اينكه مردم چه موقع در حين اقامه برخيزند حد محدودي نشنيدهام، بنظر من اين عمل به توانائي مردم بستگي دارد، زيرا بعضي سنگين (وزن) و بعضي سبك (وزن) هستند. ابن المنذر از انس روايت كرده است: وقتي كه موذن (مقيم) به " قد قامت الصلاة " رسيد، نمازگزاران برميخيزند.
15-بيرون رفتن از مسجد بعد ازان از ترك پاسخ گفتن به موذن و بيرون رفتن از مسجد بعد از اذان، نهي شده است. مگر كسي كه عذري داشته يا با قصد برگشتن، از مسجد بيرون رود. (پس هركس كه اذان ميشنود، بدان پاسخ دهد، و بعد از آن از مسجد خارج نشود مگر اينكه عذري داشته باشد يا با قصد برگشتن...). از ابوهريره روايت شده كه گفته است: پيامبر صلي الله عليه و سلم به ما فرمان داد:" (إذا كنتم في المسجد فنودي بالصلاة فلا يخرج أحدكم حتى يصلي [هرگاه در مسجد بوديد و اذان گفته شد، كسي از مسجد بيرون نرود تا اينكه نماز ميگزارد]". احمد آن را روايت كرده و “اسناد“ آن “صحيح“ است. از ابوالشعثاء از پدرش از ابوهريره روايت شده است كه: مردي بعد از آنكه موذن اذان گفت از مسجد بيرون رفت، ابوهريره گفت: اما اين مرد از فرمان ابوالقاسم صلي الله عليه و سلم سر پيچيد“. مسلم و صاحبان سنن آن را روايت كردهاند. از معاذ جهني از پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت شده است كه فرمود:" (الجفاء كل الجفاء، والكفر والنفاق، من سمع منادي الله ينادي يدعو إلى الفلاح ولا يجيبه) [براستي ستم و ناسپاسي و نفاق است، كسي صداي منادي الله (: موذن) را بشنود كه ندا ميدهد و مردم را به رستگاري ميخواند و او به وي پاسخ ندهد]". احمد و طبراني آن را روايت كردهاند. ترمذي گفته است: از بيش از يكنفر از ياران پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت شده است كه گفتهاند:" (من سمع النداء فلم يجب فلا صلاة له) [كسي كه اذان را بشنود و بدان جواب نگويد، نمازش كامل نيست]". بعضي از اهل علم گفتهاند:اين حديث بمنظور سخت گرفتن است تا هر كس اذان را شنيد، آن را پاسخ گويد. براي هيچ كس روا نيست كه نماز جماعت را ترك كند، مگر اينكه عذري داشته باشد.
16-اذان واقامه گفتن براي نمازي كه فوت شده است اگر كسي خوابش برد تا اينكه وقت نماز گذشت، يا اينكه نمازش را فراموش كرد، تا اينكه وقت آن سپري شد، شرعا ًميتواند بوقت بجاي آوردن آن نماز، اذان و اقامه بگويد، در روايت ابوداود درباره داستان خوابيدن پيامبر صلي الله عليه و سلم و يارانش كه بيدار نشدند، تا اينكه خورشيد طلوع كرد، آمده است كه: “ايشان به بلال دستور داد، تا اذان و اقامه گويد، و نماز را بجاي آورد“. اگر نمازهاي فوت شده چند تا باشند، مستحب است كه به آهستگي براي نماز اول اذان و اقامه بگويد و بعد براي هر نمازي فقط اقامه گويد. اثرم گفته است: از ابوعبدالله سوال شد: اگر مردي بخواهد نمازش را قضا كند، درباره اذان چه كند؟ او از حديث هشيم از ابوالزبير از نافع بن جبير از ابوعبيده بن عبدالله از پدرش ياد كرد كه: “مشركان در جنگ خندق پيامبر صلي الله عليه و سلم را مشغول داشتند و نتوانست چهار نماز را بجاي آورد، تا اينكه مدتي از شب گذشت، گفت: پيامبر به بلال دستور داد كه اذان و اقامه، گفت ، آنوقت نماز ظهر را گزارد، سپس دستور داد اقامه را گفت، و نماز عصر را گزارد، سپس به وي دستور داد كه اقامه گفت و نماز مغرب را گزارد، سپس به وي دستور داد كه اقامه گفت و نماز مغرب را گزارد، سپس به وي دستور داد كه اقامه گفت و نماز عشاء را گزارد".
17-اذان گفتن زنان و اقامه آنها ابن عمر گفته است كه: بر زنان اذان و اقامه نيست. بيهقي آن را با “سند“ “صحيح“ روايت كرده است. و راي انس و حسن و ابنسيرين و نخعي و ثوري و مالك و ابوثور و صاحبان راي (قياس) نيز چنين است. امام شافعي و اسحاق گفتهاند: اگر زنان اذان و اقامه بگويند، اشكالي ندارد. و از احمد روايت شده است: اگر زنان اين كار را بكنند اشكال ندارد و اگر نكنند جايز است. از عايشه روايت شده است كه: “او اذان و اقامه ميگفت، و به امامت زنان در نماز ميايستاد و در وسط آنها قرار ميگرفت“. بيهقي آن را روايت كرده است.
18-داخل شدن در مسجد بعد از آنكه نماز (جماعت) در آن خوانده شده است صاحب “معني“ گفته است: اگر كسي به مسجد رفت و نمازگزارده شده بود، اگر خواست ميتواند براي خود اذان و اقامه گويد و نمازش را بجاي آورد. امام احمد چنين گفته است، زيرا “اثرم“ و سعيد بن منصور از انس روايت كردهاند كه: “او به مسجدي رفت كه در آن نماز خوانده بودند، دستور داد كه كسي برايشان اذان و اقامه گفت و او برايشان نماز جماعت گزارد“. و اگر نخواست بدون اذان واقامه نمازش را ميگزارد. زيرا “عروه“ گفته است: “ اگر به مسجدي رفتي كه مردم اذان و اقامه گفته و نمازشان را گزارده بودند، نمازت را بگزار، بيگمان اذان و اقامه آنها براي كساني كه بعدا ميآيند، كفايت ميكند“. حسن و شعبي و نخعي بر اين قول هستند. ليكن حسن گفته است: بهتر است كه اقامه بگويد، و اگر خواست اذان گويد، مستحب استكه آهسته بگويد، تا مردم فريب اذان بيموقع او را نخورند.
19-فاصله اقامه گفتن ونماز خواندن سخن گفتن يا عملي ديگر در بين اقامه و نماز جايز است. اگر بين آنها فاصله افتاد، احتياجي به دوباره گفتن اقامه نيست، اگرچه فاصله طولاني نيز باشد. از انس بن مالك روايت شده است كه: “براي نماز اقامه گفتند، و حال آنكه پيامبر صلي الله عليه و سلم در گوشهاي از مسجد با يكي “نجوي“ ميكرد، و براي نماز برنخاست تا اينكه مردم خوابيدند“. بخاري آن را روايت كرده است. روزي بعد از اينكه براي نماز اقامه گفته شد، پيامبر صلي الله عليه و سلم بيادش آمد كه جنب است، پس به خانه برگشت و غسل كرد، سپس به مسجد آمد و بدون اقامه گفتن مجدد، براي يارانش نماز گزارد.
20-اذان گفتن موذن غير رسمي غير از موذن رسمي روا نيست كسي ديگري اذان گويد، مگر با اجازه او، يا اينكه موذن رسمي، تاخير كند. در اين صورت براي اينكه وقت اذان نگذرد، ديگري ميتواند اذان گويد.
آنچه بر اذان افزودهاند و از آن نيست اذان خود عبادت است، و در عبادات مدار بر اتباع و پيروي از شارع است. بنابر اين ما نميتوانيم چيزي بر دين خود بيفزائيم يا از آن بكاهيم. در حديث “صحيح“ آمده است:" (من أحدث في أمرنا هذا ما ليس منه فهو رد) [هر كس در اين دين ما چيزي پديد آورد كه از آن نباشد، آنچيز باطل است]". ما در اينجا به چيزهايي اشاره ميكنيم كه در بين بيشتر مردم رواج يافته و شرعي نيستد، تا جائي كه بعضي ميپندارند كه آن چيزها جزئي از دين ميباشند، و حال آنكه هيچگونه پيوندي با دين ندارند. از جمله: 1-موذن در اذان و اقامه ميگويد: اشهد ان سيدنا محمد رسول الله. (كه كلمه سيد را اضافه ميكند). “حافظ ابن حجر“ ميگويد: دركلمات “ماثوره“ نبايد چيزي افزود، در غير “ماثوره“ ميتوان چيزي اضافهكرد. (كلمات اذان ماثور و روايت شده از پيامبر صلي الله عليه و سلم ميباشند و بر آنها صحه گذاشته است) 2-شيخ اسماعيل عجلوني در“كشف الخفا“ گفته است: وقتيكه موذن ميگويد: “اشهد ان محمدا رسول الله“ سر انگشت هر دو "سبابه"دست را ببوسي و آنها را بر چشمها بمالي و بگوئي: اشهد ان محمدا عبده و رسوله، رضيت بالله ربا، وبالاسلام دينا، و بمحمد نبيا، آن را ديلمي از ابوبكر روايت كرده است كه: او وقتيكه موذن گفت: “اشهد ان محمدا رسول الله“ سر انگشت هر دو سبابه را بوسيد و آنها را بر چشمها ماليد، و پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: هر كس كردار دوست مرا انجام دهد، شفاعت من براي او روا باشد. در “مقاصد“گفته است: اين حديث “صحيح“ نيست، و همچنين حديثي كه ابوالعباس بن ابيبكر الرذاذ اليماني صوفينما كه در كتاب خود: “موجبات الرحمه و عزائم المغفره“ آورده است، نيز “صحيح“ نيست. در "سند“ حديث او ’“مجاهيل = افرادگمنام“ وجود دارد و “منقطع“ هم هست: از خضر عليه السلام روايت شده است كه گفت: هركس در وقت شنيدن “اشهد ان محمدا رسول الله“ بگويد: مرحبا بحبيبي وقرة عيني محمد بن عبد الله صلى الله عليه وسلم [مرحباً به حبيب و نور ديدهام محمد بن عبدالله صلي الله عليه و سلم ]"، سپس هر دو انگشت شست خود را ببوسد و آنها را بر چشمان خود بمالد، هرگز كور نميشود و به چشم درد، مبتلا نميگردد. غير از اين را نيز نقل كرده است. سپس گويد: هيچيكي از اين احاديث “مرفوع“ و “صحيح“ نيستند. 3-اذان را با آهنگ گفتن و حرفي يا حركت يا مدهاي در آن، افزودن، همه اينها مكروه است. اگر اين اعمال موجب تغيير معني يا ابهام ناروا در اذان باشد حرام است . از يحيي البكاء روايت شده است كه گفت: ابن عمر را ديدم كه به مردي ميگفت: من بخاطر خدا، از تو بدم ميآيد -(چون بخلاف امر خدا رفتار ميكني، ترا دوست ندارم) -سپس خطاب به ياران خود گفت: او اذان را با آهنگ ميگويد و براي آن مزد مي گيرد 4-تسبيحات قبل از فجر: در كتاب “الاقناع“ و شرحش كه از كتب حنبليهاست، گفته است: غير از اذان صبح، قبل از طلوع فجر، تسبيحات و سرودها و نيايشهاي ديني و امثال آن را، كه سپيدهدم از منارهها با آواز ميخوانند، هيچكدام سنت نيست و هيچكس از علماء نگفته استكه مستحب است. بلكه اينها از جمله بدعتهاي مكروهه هستند. زيرا اينها در زمان پيامبر صلي الله عليه و سلم و در زمان يارانش نبوده است. و نميتوان در زمان ياران پيامبر صلي الله عليه و سلم، براي آن اصل و اساسي پيداكرد. پس كسي حق ندارد بدانها دستور دهد. يا اگر كسي آنها را ترك كرد، منكرش شوند، و به چنان شخصي مزدي پرداخت نميشود. زيرا پرداخت مزد بدان، كمك به رواج بدعت است. و اين كار شايسته نيست، اگرچه واقف نيز آن را شرط كرده باشد، زيرا مخالف با سنت پيامبر صلي الله عليه و سلم ميباشد. عبدالرحمن بن الجوزي در كتاب “تلبيس ابليس“ گفته است: “بخاطر ميآورم كسي را كه هنوز مدتي از شب باقي بود بر مناره مسجد وعظ ميگفت و ذكر و اوراد ميخواند و آيات قرآن را با صداي بلند تلاوت ميكرد او بدين عمل خويش خواب مردم را آشفته ميكرد و قرائت و ذكر شب بيداران را، برهم ميزد، همگي اين كارها از جمله منكران و امور ناشايست ميباشند“. و حافظ دركتاب “الفتح“ گفته است: تسبيحات و صلواتي كه مردم قبل از اذان صبح و قبل از اذان جمعه ميگويند شرعاً جزو اذان نيست -(يك عمل شرعي نيست و بدعت است) . 5-گفتن “صلاه“ و “سلام“ بر پيامبر صلي الله عليه و سلم با صداي بلند و آشكارا بدنبال اذان يك عمل شرعي نيست، بلكه بدعتي است ناپسند. ابن حجر در “الفتاوي الكبري“ گفته است: در باره گفتن “صلاه و سلام“ بر پيامبر صلي الله عليه و سلم بعد از اذان بهمان كيفيت كه موذنان ميگويند، از بزرگان ما استفتاء شده است آنان در پاسخ گفتهاند: اصلگفتن “صلاه و سلام“ بر پيامبر صلي الله عليه و سلم سنت است، ولي بدانگونه كه موذنان ميگويند “بدعت“ است. از شيخ محمد عبده مفتي مصر در اين باره سوال شده بود، در جواب گفته بود: “در كتاب “الخانيه“ چنين آمده است كه اذان تنها براي نمازهاي پنجگانه است و پانزده كلمه است كه آخر آن “لا اله الا الله“ است. و تمام كلمات و جملاتي كه قبل از آن و بعد از آن گفته ميشود “بدعت“ است -(نوآوري در دين جايز نيست)- ، اين بدعتها را تنها بمنظور “تلحين“ و آهنگ و آوازه خواني پديد آوردهاند، و كسي به جواز آن راي نداده است. نبايد به قول كساني كه ميگويند بدعت حسنه است، توجه كرد، زيرا هرگونه بدعتي در عبادات، بدين شكل ناپسند و نارواست، اگر كسي ادعا كند كه اينگونه اعمال آواز خواني و تلحين نيست، او دروغگو است“. -اصولا بدعت برابر حديث صحيح ناروا است پس حسنه بودن آن معني ندارد.
شروط نماز[30] شروط نماز، عبارت است از اعمالي كه قبل از نماز بايد وجود داشته باشند، اگر يكي از آنها وجود نداشته باشد، نماز باطل است: 1-علم به دخول وقت نماز اگر كسي گمان غالب داشت، يا يقين پيدا كرد، كه وقت نماز فرا رسيده است، خواندن نماز برايش مباح است، خواه شخص مورد اعتباري به وي خبر دهد -(كه وقت نماز فرا رسيده است) -يا اذان موذن مورد اطميناني را بشنود، يا اينكه خودش بنا به معيارهائي، اجتهاد كند، يا بهر وسيلهاي، اين آگاهي برايش حاصل شود، كافي است و ميتواند نمازش را بجاي آورد. 2-وضو داشتن و جنب نبودن: - (پس كسيكه وضو نداشته باشد يا جنب باشد، شرعاً نميتواند نماز بگزارد)، زيرا خداوند ميفرمايد:" (يأيها الذين آمنوا إذا قمتم إلى الصلاة فاغسلوا وجوهكم، وأيديكم إلى المرافق، وامسحوا برؤوسكم وأرجلكم إلى الكعبين، وإن كنتم جنبا فاطهروا [اي كساني كه ايمان آوردهايد، هرگاه خواستيد كه براي اداي نماز بپا خيزيد و وضو نداشتيد، صورتتان را و دستهايتان را تا آرنج بشوئيد و سرتان را مسح كنيد و پاهايتان را تا قوزكهاي آنها نيز بشوئيد، و اگر جنب بوديد غسل كنيد (آنگاه نماز بگزايد) ]"[31]. و ابن عمر رضي الله عنهما گفته است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (لا يقبل الله صلاة بغير طهور، ولا صدقة من غلول) [خداوند نماز بدون پاكي (داشتن وضو و جنب نبودن) و صدقه و بخشش از مال دزدي را نميپذيرد]". جز بخاري همه محدثين، آن را روايت كردهاند . 3- بايستي تن و لباس و مكاني كه در آن نماز گزارده ميشود از هرگونه پليدي محسوس پاك و بدور باشد: البته، اين شرط در صورتي است كه نمازگزار، بتواند آن را مراعات كند، وليكن اگر نتواند آن را مراعات كند، با وجود آن پليدي، نيز نماز خود را ميگزارد، و بعداً اعاده و دوباره بجاي آوردن آن لازم نيست. دليل شرعي پاكي تن حديثي است كه از انس روايت شده استكه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (تنزهوا من البول، فإن عامة عذاب القبر منه) [خود را از ادرار پاك كنيد، زيرا بيشتر عذاب قبر در اثر آن پيش ميآيد]". دارقطني آن را روايت كرده و آنرا “حسن“ دانسته است. از علي رضي الله عنه روايت شده است كه گفت: من فراوان “مذي“ داشتم بنا برعايت مقام فاطمه دختر پيامبر صلي الله عليه و سلم، خودم از ايشان سوال نكردم، بلكه كسي را به حضور ايشان فرستادم تا درباره حكم آن از پيامبر صلي الله عليه و سلم سوال كند، آنكس از پيغمبر صلي الله عليه و سلم پرسيده بود و ايشان فرموده بود:" (توضأ واغسل ذكرك) [وضو بگير و شرمگاه خود را بشوي]". بخاري و ديگران آن را روايت كردهاند. و باز هم از عايشه رضي الله عنها روايت شده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم به مستحاضه (زن هميشه در حيض) فرموده است:" (اغسلي الدم عنك وصلي)[خود را از خون بشوي و نماز بگزار]". و اما دليل پاكي لباس: خداوند ميفرمايد:" (وثيابك فطهر) [و جامهات را پاكيزه گردان]". از جابر بن سمره روايت شده كه گفت: شنيدم مردي از پيامبر صلي الله عليه و سلم سوال كرد:" : أصلي في الثوب الذي آتي فيه أهلي؟ قال: (نعم إلا أن ترى فيه شيئا فتغسله [آيا ميتوانم در جامهاي كه در آن با همسر خود نزديكي كردهام، نماز بجاي آورم؟ گفت: آري، مگر چيزي در آن ببيني، كه آنوقت بايد آن را بشوئي]". احمد و ابن ماجه آن را با سندي كه راويان آن مورد اطمينان هستند، روايت كردهاند. از معاويه روايت شده است كه گفت: از ام المومنين ام حبيبه (خواهرش) سوال كردم: آيا پيامبر صلي الله عليه و سلم در جامهاي كه در آن با همسران خود نزديكي ميكرد، نماز ميگزارد؟ گفت: آري، اگر آن جامه پليد نميشد“. احمد و صاحبان سنن مگر ترمذي آن را روايت كردهاند. از ابوسعيد روايت شده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز را شروع كرد و در اثناي آن نعلين خود را در آورد و مردم نيز كفشهاي (نعلهاي) خود را درآوردند، همينكه نماز تمام شد، فرمود:" (لم خلعتم)؟ [چرا نعلهاي خود را در آورديد؟]"گفتند: ترا ديديم كه در آوردي ما نيز در آورديم، فرمود:" (إن جبريل أتاني فأخبرني أن بهما خبثا فإذا جاء أحدكم المسجد فليقلب نعليه ولينظر فيهما فإن رأى خبثا فليمسحه بالارض ثم ليصل فيهما) [جبريل پيش من آمد و به من خبر داد كه كفشهايم (نعلهايم) ناپاك و آلوده است، پس هرگاه يكي از شما به نمازگاه رفت، نعلين خود را وارونه كند و بدانها بنگرد، اگر در آنها آلودگي و ناپاكي ديد، جاي آلودگي را بر خاك بمالد، سپس در آنها نماز بگزارد]". احمد و ابوداود و حاكم و ابن حبان و ابن خزيمه آن را روايت كردهاند، ابن خزيمه آن را “صحيح“ دانسته است -البته آنوقت مسجد مفروش نبود واكنون فقط در صحرا اين حالت پيش ميآيد -. از اين حديث مستفاد سمي گردد كه هرگاه نمازگزاري به نماز شروع كرد و در جامهاش آلودگي بود، كه از آن بياطلاع بود، يا آن را فراموش نموده بود، سپس در اثناي نماز متوجه آن آلودگي گرديد، بر وي واجب است كه آن آلودگي را برطرف نمايد، سپس به نمازش ادامه دهد و از همانجا كه بجاي آورده بود شروع كند و آن را به اتمام برساند و اعاده آن لازم نيست. و اما دليل طهارت و پاكي محلي كه در آن نماز گزارده ميشود: ازابوهريره روايت شده است كه: يك نفر عرب بياباني در مسجد ادرار كرد، مردم به طرف او رفتند تا او را كتك بزنند، پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (دعوه وأريقوا على بوله سجلا من ماء، أو ذنوبا (1) من ماء، فإنما بعثتم ميسرين ولم تبعثوا معسرين [او را بحال خود بگذاريد و يك سطل آب بر جاي ادرار او بريزيد، بيگمان رسالت شما آنست كه كار را بر مردم آسان بگيريد، نه اينكه كار را بر مردم سخت و تنگ بگيريد]’’. همه محدثين مگر مسلم آن را روايت كردهاند . شوكاني دلايل كساني را كه طهارت لباس را شرط مي دانند مورد مناقشه قرار داده و گفته: اگر اين دلايل درست باشد مفيد آنستكه پاكيزگي لباس براي نمازگزار واجب است، پس هر كس نماز بگزارد و لباسش آلوده باشد، او واجبي را ترك كرده است، اما نمازش باطل نيست، پس طهارت و پاكي لباس شرط صحت و درستي نماز نيست اگر چه واجب هم هست. دركتاب “الروضه النديه“ آمده است كه: جمهور فقهاء، سه طهارت را در نماز واجب ميدانند: - طهارت تن - طهارت لباس - طهارت جايي كه در آن نمازگزارده ميشود. گروهي آن را شرط صحت و درستي نماز ميدانند، و گروهي آن را سنت ميدانند، در حقيقت اين طهارتها واجب هستند. بنابر اين اگر كسي لباسش آلوده باشد و بعمد در آن نماز بگزارد، واجبي را ترك كرده و نمازش درست ميباشد. 4-ستر عورت (پوشانيدن شرمگاه): -دليل آن آيه زير است:" (يا بني آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد [اي فرزندان آدم زينت خود را نزد هر مسجدي (و يا در هر زمان سجده و نمازي) با خود بگيريد]" (اعراف/ ٣١) مراد از زينت چيزي است كه شرمگاه را بپوشاند و مراد از مسجد نماز است، يعني بهنگام نماز عورت و شرمگاه خود را بپوشانيد. از سلمه بن الاكوع روايت شده است كه گفت: گفتم اي رسول خداي، آيا در پيراهن (بلند و باز خود) نماز بگزارم؟ فرمود:" (نعم زرره ولو بشوكة )[آري، ولي آن را دگمه بيندازيد و بخيه كنيد و ببنديد حتي اگر با خاري هم باشد]" بخاري آن را در كتاب تاريخ خود و غير آن، نيز روايت كرده است.
اندازه و حدود عورت مردان عورت و اندامي كه واجب است مردان آن را در وقت نماز بپوشانند شرمگاه پيش و پس است. اما غير از آنها، از قبيل ناف و ران و زانو ديدگاه فقهاء در آن باره بر حسب احاديثي كه روايت شده است متفاوت است. بعضي آنها را عورت ميدانند و برخي ديگر آنها را عورت نميدانند. دليل كساني كه آنها را عورت نميدانند: كساني كه ران و ناف و زانو را براي مردان عورت نميدانند، بدين حديثهاي زير استدلال كردهاند: 1-از عايشه رضي الله عنها روايت شده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم نشسته و رانش پديدار بود، ابوبكر اجازه ورود خواست، به وي اجازه داد بدون اينكه خود را بپوشاند. سپس عمر اجازه خواست، پيامبر صلي الله عليه و سلم به وي نيز اجازه ورود داد و حال خود را تغيير نداد. سپس عثمان اجازه خواست، پيامبر صلي الله عليه و سلم جامه خود را بر آن فرو هشت. وقتي آنان برخاستند و رفتند گفتم: اي رسول خدا، ابوبكر و عمر اجازه خواستند بدانان اجازه داديد و ران خود را نپوشانديد، ولي وقتي كه عثمان اجازه خواست ران خود را با جامه پوشانديد؟ فرمود: " (يا عائشة ألا أستحي من رجل والله إن الملائكة لتستحي منه) [اي عايشه مگر شايسته نيست از مردي حيا كنم كه بخدا سوگند، فرشتگان از وي حيا ميكنند]". احمد آن را روايت كرده و بخاري بصورت معلق آن را ذكر كرده است. 2-از انس روايت شده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم در روز جنگ خيبر تن پوش خود را از روي رانش كنار زد تا جائيكه سفيدي رانش را به چشم خود ديدم“. احمد و بخاري آن را روايت كردهاند. ابن حزم گفته است كه: ران عورت نيست، اگر عورت ميبود، خداوند به پيامبر پاك و معصوم خود اجازه نميداد كه آن را برهنه سازد تا انس بن مالك و ديگران آن را مشاهده كنند، در حاليكه خداوند در دوران كودكي و قبل از نبوت، او را از كشف عورت محفوظ و مصون داشته است. در صحيحين از جابر روايت شده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم قبل از بعثت در بازسازي كعبه با مردم همكاري ميكرد و سنگ ميكشيد، و خود را با ازاري پوشانده بود، عمويش عباس به وي گفت: اي برادرزاده چرا اين تن پوش را روي شانهات نميگذاري تا سنگ شانهات را نيازارد؟ پيامبر صلي الله عليه و سلم آن تن پوش را روي شانهاش گذاشت و به دنبال آن بيهوش افتاد. ديگر بعد از آن هرگز پيامبر صلي الله عليه و سلم بصورت برهنه ديده نشد. 3-از مسلم از ابوالعاليه البراء روايت شده است كه گفت: عبدالله بن صامت بر ران من زد و گفت: من از ابوذر سوال كردم و او نيز بر ران من دست زد همانطوري كه من به ران تو دست زدم و گفت: من از پيامبر صلي الله عليه و سلم سوالكردم همانگونه كه تو از من سوال نمودي، و او نيز بر ران من دست زد همانطور كه من بر ران تو دست زدم و گفت:" (صل الصلاة لوقتها) [نماز را به وقت خود بگزار]". ابن حزم گفته است: اگر ران عورت ميبود، پيامبر صلي الله عليه و سلم بر ران ابوذر دست نميزد و همچنين عبدالله بر ران ابوالعاليه دست نميزد. براي مسلمان روا نيست كه بر پيش و پس شرمگاه كسي دست بگزارد حتي اگر روي جامه نيز باشد، و همچنين براي كسي روا نيست كه با وجود جامه و لباس دست روي تن زن نامحرم بگذارد. -(چون همه اينها عورتند، پس ران عورت نيست والا پيامبر صلي الله عليه و سلم و ابوذر و ديگران بر ران ديگران دست نميزدند). 4-ابن حزم با “اسناد“ خود از جبير بن الحويرث روايت كرده است كه: او به ران برهنه ابوبكر، نظر انداخته است، و انس بن مالك به نزد قس بن شماس رفته است در حاليكه ران خود را برهنه كرده بود -(پس ران جزو عورت نيست) . دلايل كسانيكه ران مرد را جزو عورت ميدانند: كساني كه ران مرد را جزو عورت ميدانند، به دو حديث زير استدلال كردهاند: 1-از محمد بن جحش روايت شده است كه گفته: پيامبر صلي الله عليه و سلم از كنار معمر گذشت و ديد كه رانهايش برهنهاند، فرمود: "(يا معمر غط فخذيك فإن الفخذين عورة) [اي معمر رانهايت را بپوشان، زيرا آنها جزو عورت و شرمگاه ميباشند]". احمد و حاكم و بخاري در تاريخش آن را روايت كردهاند و بخاري در صحيح خود آن را بصورت معلق ذكر كرده است. 2-از جرهد روايت شده كه گفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم از كنار من گذشت و من خود را با پارچهاي پوشانده بودم و رانهايم برهنه گرديد، او فرمود:" (غط فخذيك فإن الفخذ عوره [رانهايت را بپوشان، زيرا ران جزو عورت است]". مالك و احمد و ابوداود و ترمذي آن را روايت كردهاند. و ترمذي گفته “حسن“ است و بخاري در صحيح خود آن را بصورت “معلق“ آورده است. اين بود آنچه هر دو گروه بدان استدلال كردهاند. مسلمان ميتواند به هر كدام كه دلش بخواهد عمل كند، اگر چه در دين احتياط بهتر است، و شايسته است كه اگر ممكن باشد نمازگزار مابين ناف و زانوي خود را بپوشاند. بخاري گفته است: از نظر “سند“ حديث انس قويتر و “صحيح“تر است، و از نظر احتياط حديث جرهد مناسبتر است.
حدوه عورت و شرمگاه براي زن: تمام اندام زن عورت است، پس بروي واجب است كه به غير از چهره و كف دستان تمام اندام خود را بپوشاند. خداوند ميفرمايد:" (ولا يبدين زينتهن إلا ما ظهر منها (النور/٣١) [يعني، نبايد مواضع زينت و آرايش خود را به غير از صورت و چهره و دو كف دست آشكار و ظاهر سازند]". همانگونه كه در حديث “صحيح“ از ابن عباس و ابن عمر و عايشه روايت شده است. از عايشه روايت شده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (لا يقبل الله صلاة حائض إلا بخمار [خداوند نماز زنان بالغه را نميپذيرد مگر اينكه سرپوش داشته باشند]". پنج نفر از محدثين مگر نسائي آن را روايت كردهاند، و ابن خزيمه و حاكم آن را “صحيح“ دانستهاند، و ترمذي گفته است: حديثي است “حسن“. از ام سلمه روايت است كه: از پيامبر صلي الله عليه و سلم پرسيدم:" أتصلي المرأة في درع وخمار بغير إزار؟ قال: (إذا كان الدرع سابغا يغطي ظهور قدميها) رواه أبو داود وصحح الائمة وقفه [آيا زن ميتواند در پيراهن بلند و سرپوش بدون داشتن زيرپوش نماز بجاي آورد؟ فرمود: اگر پيراهنش بلند باشد و پشت پاهايش را بپوشاند اشكال ندارد]". ابوداود آن را روايت كرده است. و پيشوايان حديث وقف در آن را صحيح دانستهاند. از عايشه روايت شده است كه: از او سوال شد: زن در چند پارچه لباس ميتواند نماز بگزارد؟ او به سوال كننده گفت: برو از علي بن ابيطالب سوال كن، سپس پاسخ وي را به من بگوي. آن شخص پيش علي رفت و آن پرسش را در ميان نهاد، علي گفت: با سرپوش و پيراهن بلند ميتواند نماز بگزارد. سوال كننده پيش عايشه برگشت و به وي خبر داد، عايشه گفت: راست گفته است.
تن پوشي كه واجب است و تن پوشي كه مستحب است: تن پوشي و لباس واجب آنست كه عورت و شرمگاه را بپوشاند اگر چه تنگ باشد و از فرم و شكل اندام حكايت كند امّا اگر لباس آنقدر نازك باشد، كه رنگ پوست بدن از آن پيدا باشد و سفيدي و سرخي پوست قابل تشخيص باشد، نماز در آن جايز نيست. نماز خواندن در لباس يك پارچهاي، جايز است، همانگونه كه در حديث سلمه بن الاكوع، گذشت. از ابوهريره، روايت شده است كه: از پيامبر صلي الله عليه و سلم درباره نماز خواندن در لباس يك پارچهاي و يك تكمه اي سوال شد، فرمود:" (أو لكلكم ثوبان؟) [آيا همه شما دو جامه داربد؟]". مسلم و مالك و ديگران آن را روايت كردهاند. مستحب است كه در دو جامه يا بيشتر نماز گزارد. و مستحب است تا آنجا كه ممكن است، انسان براي نمازگزاردن، خود را بيارايد. از ابن عمر روايت شده است كه: پيامبر صلي الله عايه وسلم فرمود:" (إذا صلى أحدكم فليلبس ثوبيه، فإن الله أحق من تزين له، فإن لم يكن له ثوبان فليتزر إذا صلى، ولا يشتمل أحدكم في صلاته اشتمال اليهود) [هرگاه يكي از شما خواست نماز بجاي آورد، دو جامه خود را بپوشد، زيرا خداوند شايستهترين كسي است كه بايد خود را در محضر او آراست. اگر نمازگزار دو جامه نداشت، بموقع نماز تنپوش زيرين بپوشد، و در نماز همچون يهودان ردا به خود مپيچيد]". طبراني و بيهقي آن را روايت كردهاند. عبدالرزاق روايت كرده است كه: “ابي بن كعب و عبدالله بن مسعود با هم اختلاف نظر داشتند، ابي ميگفت: نماز خواندن در يك جامه مكروه و ناپسند نيست، ابن مسعود ميگفت: وقتي نمازگزاردن در يك جامه مكروه نيست كه لباس كمياب باشد، عمر، به منبر رفت و گفت: سخن ابي درست است و ابن مسعود نيز كوتاهي نكرده است، هرگاه خداوند به شما فراوان بخشيد، شما نيز فراوان جامه پوشيد: مردي جامههاي خود را ميپوشد، يكي ديگر براي نماز زير شلوار و رداي خود را ميپوشد، و ديگري با زير شلوار و پيراهن نماز ميگزارد، يكي با زير شلوار و قباي خود و ديگري با شلوار و ردا، و يكي با شلوار و پيراهن، و ديگري با شلوار و قبا، و ديگري با شلوار چرمي مخصوص كشتي و قبا، و يكي با شلوار و قبا، و ديگري با شلوار چرمي مخصوص كشتي و قبا، و يكي با شلوار چرمي و پيراهن يا شلوار چرمي و ردا، نماز ميگزارد. در بخاري اين حديث بدون ذكر سبب آمده است. (مقصود آنست كه هر كس برحسب امكان بهترين و بيشترين لباس و جامه خود را بپوشد). از بريده روايت شده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: “با لباس يك پارچه كه آنرا به خود نپيچيدهايد نماز نگزاريد، پيامبر صلي الله عليه و سلم از نماز گزاردن با شلوار و بدون عبا و زوپوش نهي فرمود“. ابوداود و بيهقي آن را روايت كردهاند. روايت شده است كه: حسن بن علي رضي الله عنهما براي نماز بهترين جامه خود را ميپوشيد، در اين باره از وي سوال شد؟ گفت: خداوند آراسته است و آراستگي را دوست دارد و من خود را در پيشگاه پروردگارم ميآرايم، خداوند ميفرمايد:" (خذوا زينتكم عند كل مسجد) [بوقت هر نمازي خود را بيارائيد]".
با سر برهنه نماز گزاردن ابن عساكر از ابن عباس روايت كرده است: بسيار پيش ميآمد كه پيامبر صلي الله عليه و سلم شب كلاه و عرقچين خود را از سر مينهاد و آن را پيش روي خود ميگذاشت. پيروان ابوحنيفه در آن اشكالي نميبينند و اگر براي خشوع و فروتني باشد، آن را مستحب ميدانند. دليلي در دست نيست كه بموجب آن، نمازگزاردن، با پوشاندن سر، بهتر باشد. 5-استقبال قبله= رو به قبله نماز خواندن: باتفاق علماء واجب است كه نمازگزار بهنگام نماز رو به سوي مسجدالحرام داشته باشد، زيرا خدا ميفرمايد:" (فول وجهك شطر المسجدالحرام وحيثما كنتم فولوا وجوهكم شطره) [32] [روي خود را (در نماز) به سوي مسجدالحرام بگردان، و هر جا بوديد (در نماز) روي خود را به سوي مسجدالحرام بگردانيد]’’. از براء روايت شده است: “با پيامبر صلي الله عليه و سلم شانزده ماه يا هفده ماه به سوي بيتالمقدس نماز گزارديم سپس رو سوي كعبه گردانديم“. مسلم آن را روايت كرده است. كسي كه در نماز كعبه را مشاهده ميكند و كسي كه كعبه را مشاهده نميكند: كسيكه در مكه است و كعبه را مشاهده ميكند، بروي واجب است كه دقيقا رو به كعبه بايستد، و كسي كه نميتواند كعبه را مشاهده كند، بروي واجب است كه رو به جهت آن كند، زيرا بيش از آن برايش مقدور نيست و خداوند هر كس را باندازه توانائيش مكلف ميسازد. از ابوهريره روايت شده كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: "(ما بين المشرق والمغرب قبلة) [بين مشرق و مغرب قبله است = وقتيكه رو سوي مسجدالحرام است، بين مشرق و مغرب قبله است]". ابن ماجه و ترمذي آن را روايت كردهاند، و او آن را “حسن“ و "صحيح“ دانسته است. و بخاري نيز آن را قرائت نموده است. البته اين كيفيت استقبال قبله كه بيان شد، نسبت به اهالي“مدينه“ و مناطقي كه حكم آنجا را دارد، ميباشد مانند مردم شام و جزيره و عراق، ولي نسبت به مردم مصر قبله بين مشرق و جنوب است، و در يمن مشرق در طرف راست نمازگزار و مغرب در طرف چپ او واقع ميشود، و در هند مشرق در پشت سر نمازگزار و مغرب در جلو او واقع ميشود. و...
چگونه ميتوان قبله را تشخيص داد؟: هر كشوري براي خود نشانههائي دارد كه بوسيله آن جهت قبله را تشخيص ميدهد. از جمله بوسيله نصب محرابهاي مساجد كه مسلمانان بهنگام ساختمان مساجد، دقيقاً آنها را نصب ميكنند، و همچنين بوسيله قطبنما (و قبله نماهائي كه اخيرا ساخته شده است).
كسي كه تشخيص قبله برايش ميسر نباشد چه كار كند؟: كسي كه بنا به ابري بودن هوا، يا تاريكي و امثال آن، نتواند از دلايل تشخيص قبله، استفاده كند، بروي واجب است كه از آگاهان بدينمطلب، پرسش نمايد، چون كسي را نيافت، بايد خود به اجتهاد و راي خويش، جهتي را انتخاب كند و بدان جهت نمازش را بگزارد، و نماز او صحيح و درست است و اعاده آن لازم نيست، حتي اگر چه بعد از اتمام نماز، به اشتباه خود پي ببرد، ليكن اگر در حين نماز متوجه اشتباه خود شد و جهت قبله را تشخيص داد، بدون اينكه نمازش را قطع كند، بدانجهت ميچرخد. از ابن عمر رضي الله عنهما روايت شده استكه: “در قباء مردم مشغول گزاردن نماز صبح بودند، كه شخصي آمد و گفت: “همانا امشب (ديشب) آياتي از قرآن بر پيامبر صلي الله عليه و سلم نازل شد و (بموجب آنها) به وي دستور داده شده است، كه روي سوي كعبه، بگرداند“، پس نمازگزاران، كه رويشان به جهت شام بود، روي سوي كعبه بگرداندند“. اين حديث متفق عليه است. سپس اگر بنا به اجتهاد خويش به يك جهت نماز گزارد و بعد از آن خواست نماز ديگر بگزارد، لازم است كه مجدداً اجتهاد بكند و اگر رايش در تشخيص قبله تغيير كرد، بايد بدانجهت دومي نماز گزارد و اعاده نماز قبلي لازم نيست.
چه موقع استقبال قبله لازم نيست؟: رو سوي قبله، نمازگزاردن، فرض است، جز در موارد زير، ساقط نميشود -(در موارد زيرا استقبال قبله فرض نيست)- 1-نماز “نفل“ و سنت، براي كسي كه سواره آن را بخواند، كه مسافر يا سوار ميتواند نماز سنت خود را بر پشت مركوب خويش بخواند (طبعاً ماشين و قطار و هواپيما نيز چنين است). و ركوع و سجود را با ايماء (سر به جلو خم نمودن) انجام ميدهد و براي سجده سرش را بيشتر خم مينمايد و جهت قبله جهت حركت مركوب است. از عامر ابن ربيعه روايت است: “پيامبر صلي الله عليه و سلم را ديدم كه بر پشت مركوب خود (نماز ميگزارد) به هر جهت كه ميرفت و با سر ايماء ميفرمود". مسلم و بخاري آن را روايت كردهاند. ولي در نمازهاي فرض اين عمل را انجام نميداد. و در روايت ديگري از احمد و مسلم و ترمذي آمده است كه: “پيامبر صلي الله عليه و سلم بر پشت مركوبش نماز ميگزارد در حاليكه از مكه به مدينه برميگشت مركوب به هر جهت ميرفت (او نماز خود را ادامه ميداد) و در اين باره آيه زير نازل شد:" (فأينما تولوا فثم وجه الله) [33] [به هر كجا روي آوريد آنجا جهت خداست و رو سوي خدا داريد]". از ابراهيم نخعي روايت است كه “نماز ميخواندند بر پشت شتران و چهار پايانشان رو به هر طرف كه ميرفتند.“، ابن حزم گفته است كه اين حكايت از حال اصحاب و تابعين است بطور كلي، چه در سفر، چه در حضر“.
نماز مكره و بيمار و خائف (ترسان): خائف و بيمار و كسي كه او را باجبار وا ميدارند (مكره) اگر نتوانند رو سوي قبله كنند، جايز است به طرف غير قبله نماز بگزارند، زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم ميفرمايد:" (إذا أمرتكم بأمر فأتوا منه ما استطعتم).[هرگاه شما را به چيزي دستور دادم آن را به همان گونه كه ميتوانيد انجام دهيد]". عبدالله بن عمر ذر تفسير آيه" فإن خفتم فرجالا أو ركبانا [34] [بهنگام خوف، پياده يا سواره، بهر كيفيت كه توانستيد نماز بخوانيد]"، گفته است يعني روي سوي قبله داشته باشيد يا روي سوي آن نداشته باشيد. بخاري آن را روايت نموده است.
چگونگي نمازگزاردن وكيفيت اداي آن احاديث نبوي،كيفيت و چگونگي بجاي آوردن نماز را، بيانكردهاند. ما در اينجا به ذكر دو حديث از پيامبر صلي الله عليه و سلم درباره كيفيت و صفت نماز اكتفاء ميكنيم كه اولي حديث قولي پيامبر صلي الله عليه و سلم و دومي حديث فعلي اوست. 1) از عبدالله بن غنم روايت استكه: “ابومالك اشعري قوم خود را گرد آورد و گفت: ايگروه اشعريها فراهم آييد، و زنان و فرزندان خود را، نيز فراهم آوريد، تا كيفيت اداي نماز پيامبر صلي الله عليه و سلم را، كه در مدينه برايمان ميگذارد، به شما ياد بدهم و بياموزم، آنان گرد هم آمدند و زنان و فرزندان خود را نيز گرد هم آوردند، سپس او وضو گرفت و بدانان نيز نشان داد، كه چگونه وضو ميگيرد و همه اندامهاي وضو را شست، تا اينكه سايه برگشت -(يعني بعد از زوال خورشيد از خط استواء سايه دوباره عود نمود) - و سايه شكسته شد، آنگاه ابومالك برخاست و اذان (بانك) گفت ، سپس مردان را پشت سر خود به صف كرد، و فرزندان (جوانان) را پشت سر آنان به صف كرد و زنان را پشت سر جوانان به صف نمود، سپس اقامه نماز بگفت، آنگاه خود پيش افتاد (به امامت ايستاد)، و دستهاي خود را براي “تكبيره الاحرام“ بلند كرد و تكبير گفت، آنگاه سوره “فاتحه“ را خواند و به دنبال آن سوره ديگري را نيز آهسته خواند، سپس تكبير “الله اكبر“ گفت، و به ركوع رفت و سه بار گفت: “سبحان الله و بحمده“، سپس گفت:" سمع الله لمن حمده “، آنگاه از ركوع برخاست تا اينكه راست و مستقيم ايستاد سپس تكبيرگفت و به سجده رفت، سپس تكبير گفت و سر از سجده برداشت. سپس تكبير گفت و به سجده رفت، سپس تكبير گفت و برخاست و ايستاد. بنابر اين در ركعت اول شش بار تكبير گفت. و هنگاميكه براي ركعت دوم برخاست نيز تكبير گفت. چون نمازش را به پايان برد، رو سوي قوم خود كرد و گفت: تكبير گفتن مرا بخاطر بسپاريد و ركوع و سجود مرا ياد گيريد. زيرا اين كيفيت نمازي بود كه پيامبر صلي الله عليه و سلم در چنين ساعتي از روز براي ما خواند، سپس پيامبر صلي الله عليه و سلم چون نمازش را بپايان برد، روي سوي مردم نمود و فرمود:" (يا أيها الناس اسمعوا واعقلوا، واعلموا أن الله عز وجل عبادا ليسوا بأنبياء ولا شهداء، يغبطهم الانبياء والشهداء على مجالسهم وقربهم من الله، [اي مردم بشنويد و بينديشيد و بدانيد كه خداي عزوجل را بندگاني است كه نه جزو پيامبران و نه جزو شهيدان هستند، ولي پيامبران و شهيدان به حالشان غبطه ميخورند و رشك ميبرند كه در حضور خدايند و به او نزديكند]"، سپس مردي از اعراب آمد و با دست به پيامبر صلي الله عليه و سلم اشاره كرد و گفت: اي پيام آور الله، در ميان مردم گروهي هستند كه نه از پيامبرانند و نه از شهدايند، و پيامبران و شهداء به مجالس و نزديكيشان به خداوند، غبطه ميخورند و رشك ميبرند؟ آنان را برايمان وصف كن، چهره پيامبر صلي الله عليه و سلم از سوال وي شكفته شد و خوشحال گرديد و فرمود:" وهم ناس من أفياء الناس ونوازع القبائل، لم تصل بينهم أرحام متقاربة، تحابوا في الله وتصافوا، يضع الله لهم يوم القيامة منابر من نور فيجلسهم عليها، فيجعل وجوههم نورا، وثيابهم نورا، يفزع الناس يوم القيامة ولا يفزعون، وهم أولياء الله الذين لا خوف عليهم ولا هم يحزنون) [آنان گروهي از توده مردم و گروهي از قبائل هستند كه از قوم و خويش خود، بريده و در راه خدا هجرت كردهاند و پيوند خويشاوندي آنان را بهم پيوند نميدهد، بلكه در راه خدا و براي رضاي او، بهمديگر مهر و صفا ميورزند. خداوند در روز قيامت برايشان منبرهائي، از نور قرار ميدهد و آنان را بر آنها مينشاند و چهره و لباسشان را نيز منور و درخشان مينمايد. در روز قيامت مردم وحشت و ترس دارند ولي آنان وحشت و ترسي ندارند، و آنان هستند اولياء و دوستداران خداوند، كه ترس و اندوهي ندارند]". احمد و ابويعلي و حاكم آن را روايت كردهاند. ابويعلي اسناد آن را “حسن“ و حاكم اسناد آن را “صحيح“ دانستهاند. 2) از ابوهريره روايت شده است كه: مردي به مسجد درآمد و نماز گزارد، سپس به حضور پيامبر صلي الله عليه و سلم آمد و سلام كرد، پيامبر صلي الله عليه و سلم سلام وي را جواب داد و فرمود:" (إرجع فصل فإنك لم تصل) [برگرد و نمازت را بگذار، زيرا تو نمازت را نخواندهاي]". آن مرد برگشت و نمازش را دوباره خواند، باز هم پيامبر صلي الله عليه و سلم سخن خود را تكرار كرد، تا سه بار چنين شد، آنوقت آن مرد گفت: سوگند بدان كس كه ترا بحق مبعوث داشته (به پيامبري برگزيده) است، بهتر از اين نميدانم، پس به من ياد دهيد. پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (إذا قمت إلى الصلاة فكبر ثم اقرأ ما تيسر معك من القرآن، ثم اركع حتى تطمئن راكعا ثم ارفع حتى تعتدل قائما، ثم اسجد حتى تطمئن ساجدا، ثم ارفع حتى تطمئن جالسا، ثم اسجد حتى تطمئن ساجدا، ثم افعل ذلك في صلاتك كلها )[هرگاه خواستي به نماز بايستي، اول “الله اكبر“ بگو، سپس (بعد از فاتحه) آنمقدار از قرآن كه برايت ميسر است، بخوان، سپس به ركوع برو تا اينكه در حال ركوع آرامش مييابي، سپس از ركوع برخيز تا اينكه بحالت اعتدال ميايستي، سپس به سجده برو تا اينكه در سجده آرامش مييابي، سپس از سجده برخيز و بنشين تا اينكه در نشستن آرامش مييابي، سپس اين حالات با طمانينه و آرامش را، در تمام نمازت بكار بند]". احمد و بخاري و مسلم اين حديث را روايت كردهاند. اين حديث به حديث" المسئ في صلاته [بد نماز خوان]، شهرت دارد. -حديث كسي كه بد نماز خواند. اين بود چكيده گفتار و كردار پيامبر صلي الله عليه و سلم درباره چگونگي اداي نماز و ما نيز چنين خواهيم كرد و علاوه بر آن فرايض و سنن آن را نيز از هم جدا ميكنيم.
فرايض و واجبات نماز نماز فرايض و اركاني دارد كه حقيقت آن را تشكيل ميدهند. چنانچه يكي از اين فرايض نباشد نماز شرعا اعتباري ندارد. فرايض نماز بشرح زير است:
1- النيه[35]: نيت واجب است. زيرا خداوند ميفرمايد:" (وما أمروا إلا ليعبدوا الله مخلصين له الدين[36] [و بدانان دستور داده نشده مگر اينكه خداي را خالصانه عبادت و پرستش كنند و دين را از آن او بدانند]". و پيامبر صلي الله عليه و سلم نيز فرموده است:" (إنما الاعمال بالنيات، وإنما لكل امرئ ما نوى، فمن كانت هجرته إلى الله ورسوله فهجرته إلى الله ورسوله ومن كانت هجرته لدنيا يصيبها أو امرأة ينكحها فهجرته إلى ما هاجر إليه [آنچه كه به كارها ارزش ميدهد، نيت و اراده است، به هر كس آن چيز ميرسد كه نيت و اراده باطني اوست، پس هر كس به نيت و قصد رضاي خدا و پيامبر صلي الله عليه و سلم هجرت كند، هجرتش پسند خدا و پيامبر صلي الله عليه و سلم و موجب ثواب است، و هر كس هجرتش بقصد و نيت رسيدن به يك چيز دنيايي باشد يا براي ازدواج با زني هجرت كند، هجرت او بمنظور رسيدن بدان هدف است، نه رضاي خدا و پيامبر صلي الله عليه و سلم و ارزش هجرت وي بهمان اندازه بيارزش و كوچك است]". بخاري آن را روايت كرده است و در مبحث“وضو“ از حقيقت آن سخن گفتيم. در باره تلفظ و بر زبان راندن “نيت“ ابن القيم در “اغاثه اللهفان“ گفته است: نيت عبارت است از قصد و آهنگ انجام چيزي، و محل آن دل نيت كننده است و اصلا به زبان تعلق ندارد - (پس بر زبان راندن آن لازم نيست) - لذا از پيامبر صلي الله عليه و سلم و از اصحاب او هيچ گونه لفظي. درباره “نيت“ نقل نشده است، و اين عباراتي كه (براي نيت) بعدها پديد آوردهاند و بوقت آغاز وضو و نماز و يا هر عمل عبادي و غيرعبادي بر زبان ميآورند، شيطان آنها را ميدان مبارزه با وسوسه گران قرار داده و مردم را در گفتن آنها دچار شك و ترديد ميكند و آزارشان ميدهد و به تصحيح آنها وادارشان مينمايد، كه مشاهده ميشود چند بار آنها را تكرار ميكنند و خود را در تلفظ آنها، خسته ميكنند، اينها هيچكدام جزء نماز نيستند.
2-تكبيره الاحرام: (گفتن الله اكبر براي آغاز نماز): حضرت علي گفته است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (مفتاح الصلاة الطهور، وتحريمها التكبير، وتحليلها التسليم) [كليد نماز وضو و ورود در آن (و همه چيز را بجز نماز، بر خود حرام كردن) وسيله تكبير انجام ميگيرد و بيرون آمدن از آن سلام دادن است]" امام شافعي و احمد و ابوداود و ابن ماجه و ترمذي آن را روايت كردهاند. ترمذي گفته است: اين حديث صحيحترين و پسنديدهترين حديث است در اين زمينه و حاكم و ابن سكن آن حديث را صحيح دانستهاند. و دليل ديگر فرض بودن تكبيرهالاحرام، فعل و قول پيامبر صلي الله عليه و سلم است كه به اثبات رسيده است بهمانگونه كه در دو حديث قبلي از آن سخن رفت. تكبيرهالاحرام، عبارت است از “الله اكبر“ گفتن، زيرا ابوحميد روايت كرده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم هرگاه ميخواست نماز بخواند، چون بحالت اعتدال ميايستاد، هر دو دست خود را بلند ميكرد و ميگفت: “الله اكبر". ابن ماجه آن را روايت كرده است. و ابن خزيمه و ابن حبان آن را “صحيح“ دانستهاند. و از اين قبيل است آنچهكه “بزاز“ با اسناد “صحيح“ و بشرط مسلم تخريج نموده است و از علي بن ابيطالب روايت كرده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم هرگاه به نماز ميايستاد، ميگفت: “الله اكبر“. و در حديث “المسييء في صلاته“ كه طبراني روايت كرده است چنين آمده بود: “سپس ميگفت: الله اكبر“.
3-ايستاده خواندن نماز در نمازهاي فرض و واجب: (قيام) بموجب قرآنكريم و سنت رسول اكرم و اجماع، ايستاده خواندن نماز(واجب)، براي كسي كه بتواند ايستاده نماز بخواند، فرض و واجب است. خداوند ميفرمايد:" (حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى، وقوموا لله قانتين) [37] [پيوسته نمازها را و نماز ميانه را انجام دهيد و در نماز خاشعانه بايستيد و به خداوند دل بسپاريد]". از عمران بن حصين روايت شده كه گفته است: من بيماري بواسير داشتم و درباره نماز گزاردن، از پيامبر صلي الله عليه و سلم پرسش نمودم، او گفت:" صل قائما، فإن لم تستطع فقاعدا، فإن لم تستطع فعل جنب) [ايستاده نماز بگزار، اگر ايستاده نتوانستي نشسته آن را بگزار، اگر نشسته نيز نتوانستي بر پهلوي آن را بگزار]". بخاري آن را روايت كرده است و علماء نيز بر اين كيفيت اتفاق نظر دارند، همچنانكه اتفاق دارند بر اينكه در حال ايستادن، سنت است قدمهاي پا از هم جدا باشند نه چسبيده بهم.
ايستاده خواندن در نمازهاي سنت: (قيام در نفل) در نمازهاي سنت قيام (ايستاده خواندن نماز) فرض نيست بلكه ميتوان آنها را نشسته نيز خواند اگر چه توانايي ايستادن را نيز داشته باشد ولي پاداش و ثواب ايستاده خواندن از پاداش و ثواب نشسته خواندن كاملتر است. زيرا عبدالله بن عمر گويد كه: برايم نقل كردهاند كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است:" (صلاة الرجل قاعدا نصف الصلاة) [نمازگزاردن نشسته، نصف نماز است]". مسلم و بخاري آن را روايت كردهاند .
كسيكه نتواند نماز فرض را ايستاده بخواند: اگر كسي نتواند نماز فرض را ايستاده بخواند، بهرگونه كه بتواند، آن را بخواند، چه خداوند كسي را مكلف نميسازد مگر به چيزي كه در توان وي باشد، در آنصورت ثواب و مزد كامل نيز ميبرد. از ابوموسي اشعري روايت شده كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است:" (إذا مرض العبد أو سافر كتب الله له ما كان يعمله وهو صحيح مقيم) [خداوند پاداش اعمال بيمار و مسافر را بمانند پاداش اعمال آنان در حال تندرستي و مقيم بودن، ارزاني ميدارد]". بخاري آن را روايت كرده است.
4-خواندن سوره فاتحه در همه ركعتهاي نماز فرض و سنت: بموجب احاديث “صحيح“ خواندن فاتحه در هر ركعتي فرض است. مادام كه احاديث صحيح بدينمطلب تصريح ميكنند، سخن گفتن از اختلاف در آن بيمورد است و مجالي براي اختلاف نيست. اينك آن احاديث را ذكر ميكنيم: 1) از عباده بن الصامت رضي الله عنه روايت شده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده:" (لا صلاة لمن لم يقرأ بفاتحة الكتاب) [نمازي نيست براي كسيكه در آن سوره فاتحه را نخوانده باشد = تا فاتحه را نخواني نمازت قبول نيست]". همه محدثان آن را روايت كردهاند. 2) از ابوهريره روايت شده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده:" من صلى صلاة لم يقرأ فيها بأم القرآن - وفي رواية: بفاتحة الكتاب - فهي خداج هي خداج غير تمام) [كسيكه نماز بخواند و در آن سوره فاتحه را نخواند، نماز او ناقص و فاسد و باطل است]". احمد و شيخين (مسلم و بخاري) آن را روايت كردهاند. 3) باز هم از او روايت شده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است:" (لا تجزئ صلاة لا يقرأ فيها بفاتحة الكتاب) [نمازي كه در آن سوره فاتحه، خوانده نشود، كفايت نميكند و موجب سقوط فرض نيست]". ابن خزيمه با اسناد “صحيح“ و ابن حبان و ابوحاتم آنرا روايت كردهاند 4) دارقطني با اسناد “صحيح“ چنين روايت كرده است:" (لا تجزئ صلاة لمن لم يقرأ بفاتحة الكتاب). [نماز كسيكه فاتحه را نخوانده باشد،كفايت نميكند و قبول نيست]" 5) از ابوسعيد روايت شده است:" (أمرنا أن نقرأ بفاتحة الكتاب وما تيسر) [ به ما دستور داده شده بود كه (در نماز) فاتحه را و آنقدر از قرآن كه ميسر باشد بخوانيم]". ابوداود آن را روايت كرده و حافظ و ابن سيدالناس گفتهاند كه: اسناد آن “صحيح“ است . 6) در بعضي از روايتهاي حديث “المسيء في صلاته“ آمده است كه:" (ثم اقرأ بأم القرآن) إلى أن قال له: (ثم افعل ذلك في كل ركعة) [سپس سوره فاتحه را بخوان... و اين عمل را در هر ركعت تكرار كن]. 7) و به اثبات رسيده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم در هر ركعتي از نمازهاي فرض و سنت (نفل (فاتحه را ميخوانده و خلاف آن از پيامبر صلي الله عليه و سلم به ثبوت نرسيده است. و در عبادت مدار و مبني، بر پيروي و تبعيت از رفتار پيامبر صلي الله عليه و سلم است، چه او فرموده است:" (صلوا كما رأيتموني أصلي) [بهمانگونه نماز بخوانيد كه مرا ميبينيد كه نماز ميگزارم]" بمانند من نماز بگزاريد. بخاري آن را روايت كرده است.
بسمله =بسم الله الرحمن الرحيم همه علماء (فقهاء و مفسرين) اتفاق دارند، بر اينكه بسمله جزو آيهاي است در سوره «نمل» و درباره بسمله در اول همه سورههاي قرآن اختلاف است كه سه مذهب و راي مشهور هستند: اول: بسمله آيهاي است از سورة فاتحه و همچنين در تمام سورههاي قرآن. بنابر اين خواندن بسمله در سوره فاتحه در نماز واجب است و حكم فاتحه را دارد. چه بصورت سري (نهاني) و چه بصورت جهري (آشكار)[38]. قويترين دليل اين مذهب حديثي است كه از نعيم مجمّر روايت شده كه گفته است: “پشت سر ابوهريره (يعني به امامت ابوهريره) نماز ميخواندم كه نخست بسم الله الرحمن الرحيم را خواند سپس فاتحه را، تا آخر حديث. و در آخر آن حديث گفت:" والذي نفسي بيده أني لاشبهكم صلاة برسول الله صلى الله عليه وسلم [سوگند به آنكس كه جانم در دست اوست، نماز من بيشتر از همه به نماز پيامبر نزديك است و بدان شباهت دارد]". نسائي و ابن خزيمه و ابن حبان آن را روايت كردهاند. حافظ در “الفتح“ گفته است اين صحيحترين حديث است درباره نماز جهري و بسمله. دوم: بسمله خود آيهاي است، مستقل كه براي تيمن و فاصله سورههاي قرآن از يك ديگر، نازل شده است. بنابر اين مذهب، قرائت آن در فاتحه جايز، بلكه مستحب است ولي بلند خواندن آن سنت نيست، زيرا انس گفته است: “پشت سر پيامبر صلي الله عليه و سلم و پشت سر ابوبكر و عمر و عثمان -رضي الله عنهم -نماز خواندهام كه هيچيك با صداي بلند، بسم الله الرحمن الرحيم را نميخواندند“. نسائي وابن حبان و طحاوي با اسناد برابر شرايط “صحيحين“ آن را روايت كردهاند. سوم: بسمله نه آيهاي است ازسوره فاتحه و نه از سورههاي ديگر، و خواندن آن در نمازهاي فرض چه جهري و چه سري، مكروه (ناپسند) است بخلاف نمازهاي سنت. اين مذهب قوي نيست. ابن القيم بين مذهب اول و دوم تلفيق نموده و گفته است: “پيامبر صلي الله عليه و سلم (در نماز) گاهي بسم الله الرحمن الرحيم را آشكارا و گاهي نهاني ميخواند و بيشتر نهاني ميخواند، بدون شك هرگز در همه نمازهاي پنجگانه در شبانه روز چه در سفر و چه در حضر، آن را آشكارا و با صداي بلند، نخوانده است و الا برخلاف راشدين و جمهور اصحاب و مردم عربستان پنهان نميماند“.
كسي كه نميتواند بخوبي فاتحه را بخواند خطابي گفته است: اصل بر آن است كه نماز بدون قرائت و خواندن فاتحه، كفايت نميكند و جايز نيست. و معقول آنست كه قرائت فاتحه، براي كسي واجب است كه آن را بخوبي و نيكو بداند، پس هرگاه نمازگزار، نتواند فاتحه را بخوبي بخواند و غير آن را از قرآن بخوبي بداند، بر وي فرض و واجب است كه باندازه هفت آيه از قرآن بخواند. زيرا بهترين ذكر بعد از فاتحه، آيات ديگر قرآن است. اگر نمازگزار، بطور كلي بنا بعلتي كه در مزاج اوست، يا بنا به سوء حافظه يا گنگي و نقصي كه در زبان اوست يا بنا به عارضهاي كه برايش پيش آمده است، نتواند كم و زياد قرآن را ياد بگيرد و بياموزد، بهترين ذكر و دعا، بعد از قرآن، چيزي است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم به مردم ياد داده است. از جمله: تسبيح و تحميد و تهليل. چه از او روايت شده است كه:" (أفضل الذكر بعد كلام الله، سبحان الله، والحمد لله، ولا إله إلا الله، والله أكبر) (پايان سخن خطابي) [بهترين ذكر بعد از سخن خدا اين كلمات است: پاك و منزه است خداوند، همه ستايش سزاوار او است، هيچ معبود بحقي نيست جز الله، الله بزرگتر از هر چيزي است كه شما تصوركنيد]". حديث رفاعه بن رافع سخن خطابي را تاييد ميكند كه ميگويد: “پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز را به مردي ياد داد و فرمود:" (إن كان معك قرآن فاقرأ وإلا فاحمده وكبره وهلله ثم اركع) [اگر چيزي از قرآن ميداني آن را بخوان، چنانچه از قرآن چيزي نميداني خداي را حمد و تكبير و تهليل گوي]". ابوداود و ترمذي و نسائي و بيهقي آن را روايت كرده و ترمذي آن را “حسن“ دانسته است.
5-ركوع فرضيت آن مورد اجماع فقهاء است، زيرا خداوند ميفرمايد:" يأيها الذين آمنوا اركعوا واسجدوا [39] [ اي كسانيكه ايمان آوردهايد (در نماز) به ركوع برويد و سجده كنيد]".
چگونه ركوع تحقق مييابد؟ با خميده شدن بگونهاي كه دستها به زانو برسد، ركوع تحقق مييابد، طمانينه و آرامش در ركوع لازم است، زيرا در حديث:" المسئ في صلاته آمده بودكه: (ثم اركع حتى تطمئن راكعا) [سپس به ركوع برو تا اينكه آرامش و سكون مييابي]". از ابوقتاده روايت شده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده:" أسوأ الناس سرقة الذي يسرق من صلاته [بدترين دزد كسي است كه از نماز خويش ميدزدد]". گفتند اي پيامبر خدا، چگونه از نمازش دزدي ميكند؟ فرمود:" (لا يتم ركوعها ولا سجودها) يا فرمود:" لا يقيم صلبه في الركوع والسجود) [ركوع و سجود خود را بدرستي انجام نميدهد يا در ركوع وسجود پشتش بطور مستقيم قرار نميگيرد = طمانينه را مراعات نميكند]". احمد و طبراني و ابن خزيمه و حاكم آن را روايت كردهاند. و حاكم آن را “صحيح الاسناد“ دانسته است. ابومسعود بدري گفته است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است:" (لا تجزئ صلاة لا يقيم الرجل فيها صلبه في الركوع والسجود) [نمازي كه نمازگزار در آن در ركوع و در سجود، پشتش را راست نكند و آرامش و سكون در آنها را مراعات نكند، كفايت نميكند و قبول نيست]". هر پنج نفر از بزرگان محدثين و ابن خزيمه و ابن حبان و طبراني و بيهقي آن را روايت كردهاند، و بيهقي گفته است: اسناد آن صحيح است. و ترمذي گفته است: “حسن و صحيح“ است. و دانشمندان اصحاب و پيروان آنان بدينگونه عمل نمودهاند و رايشان بر اين بوده است كه در ركوع و سجود، پشت بايد بصورت مستقيم و كشيده قرار گيرد. از حذيفه نقل شده است كه: او مردي را ديد كه ركوع و سجود را ناقص انجام مي دهد، به وي گفت: تو نمازت را نخواندي، اگر بميري بر دين غير دين محمد ميميري“. بخاري آن را روايت كرده است.
6-برخاستن از ركوع و راست ايستادن و توقف كوتاه (طمانينه): اين عمل نيز فرض است زيرا ابوحميد در بيان كيفيت نماز پيامبر صلي الله عليه و سلم گفته است: " وإذا رفع رأسه استوى قائما حتى يعود كل فقار إلى مكانه [هرگاه از ركوع برميخاست، مستقيما ميايستاد تا اينكه مهرههاي ستون فقرات بجاي خويش قرار ميگرفتند]. مسلم و بخاري آن را نقل كردهاند. حضرت عايشه نيز گفته است:"پيامبر صلي الله عليه و سلم هر وقت از ركوع سرش را بر ميداشت، راست ميايستاد، آنوقت به سجده ميرفت“. مسلم آن را روايت كرده است. پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است:" ثم ارفع حتى تعتدل قائما [سپس برخيز تا اينكه بصورت معتدل و راست ميايستي]’’. از ابوهريره روايت شده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است:" (لا ينظر إلى صلاة رجل لا يقيم صلبه بين ركوعه وسجوده) [خداوند به نماز كسي كه در بين ركوع و سجود پشت خود را مستقيم نگه نميدارد (طمانينه را مراعات نميكند) نگاه نميكند (در پيشگاه او قبول نيست]". احمد آن را روايت كرده است. منذري گفته است: اسناد آن خوب (جيد) است.
7-سجود آيهاي كه بر وجوب سجده دلالت ميكند، در ضمن سخن از ركوع نقل شد و پيامبر صلي الله عليه و سلم نيز در حديث “المسيء في صلاته“ آن را بيان فرموده است:" (ثم اسجد حتى تطمئن ساجدا ثم ارفع حتى تطمئن جالسا ثم اسجد حتى تطمئن ساجدا) [سپس سجده كن تا اينكه در سجده از حركت ميافتي و آرامش مييابي سپس برخيز و بنشين تا اينكه از حركت ميافتي و آرامش مييابي، سپس دوباره به سجده برو تا در آن آرامش مييابي]". بنابر اين سجده اول و برخاستن از آن و سجده دوم با مراعات طمانينه در هر دو سجده و نشستن بين آنها در تمام ركعتهاي نمازهاي فرض و سنت، فرض و واجب است.
اندازه طمانينه: طمانينه (در ركوع و اعتدال و سجود و نشستن بين سجدتين) عبارت است از مكث و توقف در مدت زماني كه اندامها آرامش خود را يابند و از حركت بيفتند، كه دانشمندان آن را، بمدت زماني كه يك بار “سبحان الله“ گفت، تخمين زدهاند. اندامهايي كه در سجده بايد روي مصلي قرار گيرند: اندامهاي سجود عبارت است از: چهره (پيشاني و نوك بيني)، و كف دستها، هر دو زانو و انگشتان پا. از عباس بن عبدالمطلب روايت شده كه: او از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيده است كه ميفرمود:" (إذا سجد العبد سجد معه سبعة آراب (2): وجهه، وكفاه، وركبتاه، وقدماه) [هرگاه كسي سجده كند، هفت اندام وي با وي سجده ميكنند: صورتش، كفهاي دستانش، دو زانوانش، و قدمهايش (انگشتان پاهايش)]". جز بخاري همه محدثين آن را روايت كردهاند. از ابن عباس روايت شده است كه:" أمر النبي صلى الله عليه وسلم أن يسجد على سبعة أعضاء ولا يكف شعرا ولا ثوبا: الجبهة، واليدين والركبتين والرجلين [به پيامبر صلي الله عليه و سلم دستور داده شده بود كه بر هفت اندام خود سجده كند بدون اينكه موي و جامه خود را جمع كند: پيشاني، هر دو دست، هر دو زانو، و هر دو پا]". در روايت ديگري چنين آمده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (أمرت أن أسجد على سبعة أعظم: على الجبهة - وأشار بيده على أنفه - واليدين، والركبتين، وأطراف القدمين) [به من دستور داده شد كه بر هفت استخوان اندام خود سجده كنم (بر هفت استخوان بدن در سجده تكيه كنم): پيشاني - اشاره به بيني خود فرمود - هر دو دست و هر دو زانو و كنارههاي قدم پاها]". اين حديث بين محدثين متفق عليه است. و در روايت ديگري:" (أمرت أن أسجد على سبع ولا أكفت الشعر ولا الثياب، الجبهة، والانف، واليدين، والركبتين، والقدمين) (ترجمه آن گذشت). مسلم و نسائي آن را روايت كردهاند. از ابوحميد روايت شده كه: “پيامبر صلي الله عليه و سلم هرگاه سجده ميكرد بيني و پيشاني خود را بر زمين مينهاد“. ابوداود آن را روايت كرده است. و ترمذي آن را “صحيح“ دانسته است، و گفته است: عمل اهل علم بر اين است كه در سجده پيشاني و بيني را بر زمين نهاد. اگر پيشاني تنها بر زمين بگذارد بدون بيني، بعضي از اهل علم گفتهاند كفايت ميكند و برخي ديگر گفتهاند اگر هر دو نباشد، كفايت نميكند و سجده محسوب نميشود.
8-آخرين نشست و خواندن تشهد در آن: آنچه كه از رهنمود پيامبر صلي الله عليه معروف و به اثبات رسيده آنست كه در آخرين نشست نماز مينشست و تشهد ميخواند، و در حديث “المسيء في صلاته“ فرمود:" (فإذا رفعت رأسك من آخر سجدة وقعدت قدر التشهد فقد تمت صلاتك) [هر وقت از آخرين سجده سرت را برداشتي و باندازه خواندن تشهد، نشستي، همانا نمازت به پايان رسيده است]’’. ابن قدامه گويد: از ابن عباس روايت شده است كه گفته است: ما قبل از اينكه تشهد فرض گردد، ميگفتيم: ’’ السلام على الله قبل عباده، السلام على جبريل، السلام على ميكائيل، فقال النبي صلى الله عليه وسلم: (لا تقولوا: السلام على الله، ولكن قولوا: التحيات لله) [نگوئيد: درود بر خدا، بلكه بگوئيد همه ستايشها سزاوار خداست]’’. و اين حديث ابن عباس ميرساند كه تشهد اول فرض نبوده و بعداً فرض گرديده است. صحيح ترين احاديثي كه درباره تشهد روايت شده است . صحيحترين حديث درباره تشهد از ابن مسعود روايت شده است كه گفته است: ما با پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز ميخوانديم و در تشهد ميگفتيم:" السلام على الله قبل عباده، السلام على فلان وفلان. فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: لا تقولوا السلام على الله، فإن الله هو السلام، ولكن إذا جلس أحدكم فليقل: التحيات لله، والصلوات، والطيبات، السلام عليك أيها النبي ورحمة الله وبركاته، السلام علينا وعلى عباد الله الصالحين، فإنكم إذا قلتم ذلك أصاب كل عبد صالح في السماء والارض أو بين السماء والارض أشهد أن لا إله إلا الله، وأشهد أن محمدا عبده ورسوله، ثم ليختر أحدكم من الدعاء أعجبه إليه فيدعو به) [نگوئيد: درود بر الله، زيرا الله خود سلام و درود است، ليكن هرگاه يكي از شما، در نماز نشست، بگويد: همة ستايشها و درودها و پاكيها از آن خداست، درود و رحمت و بركات خداوند بر تو باد اي پيامبر صلي الله عليه و سلم، و درود بر ما و بر بندگان درستكار خداوند اگر چنين گفتيد همه بندگان درستكار و شايسته خداوند در زمين و آسمان و در بين زمين و آسمان را شامل ميگردد. بدل گواهي ميدهم و به زبان اقرار ميكنم كه بجز الله هيچ معبود بحقي وجود ندارد و نيز همچنين گواهي ميدهم كه محمد صلي الله عليه و سلم بنده و فرستاده و پيامآور الله است. سپس هر دعايي كه برايتان جالب است، بخوانيد و بدان دعا كنيد]’’. همه محدثين آنرا روايت كردهاند. مسلم گفته است: مردم اجماع دارند بر اين تشهد ابن مسعود، زيرا راويان اين حديث با هم اختلاف ندارند. و همچنين بر تشهد غير ابن مسعود نيز اجماع و اتفاق دارند. اگر چه راويان تشهد غير ابن مسعود با هم اختلاف دارند. ترمذي و خطابي و ابن عبدالبر و ابن المنذر گفتهاند: حديث ابن مسعود درباره تشهد صحيحترين حديث است. و تشهد ابن عباس نسبت به تشهد ابن مسعود از نظر صحت حديث درمرتبه دوم قرار دارد كه ميگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم همانگونه كه قرآن را به ما ميآموخت، تشهد را نيز به ما ميآموخت و ميگفت: (التحيات المباركات، الصلوات الطيبات لله، السلام عليك أيها النبي ورحمة الله وبركاته، السلام علينا وعلى عباد الله الصالحين، أشهد أن لا إله إلا الله، وأشهد أن محمدا عبده ورسوله) امام شافعي و مسلم و ابوداود و نسائي آن را روايت كردهاند. امام شافعي ميگويد: درباره تشهد احاديث مختلفي روايت شده است، من اين يكي را بيشتر دوست دارم، زيرا كه كاملترين آنهاست. حافظ گويد: از امام شافعي سوال شد كه چرا تشهد ابن عباس را برگزيدهاي؟ گفت: چون آن را گسترده ميبينم و به طرق صحيح از ابن عباس شنيدهام و الفاظ آن را جامعتر و بيشتر از الفاظ ديگر تشهدها ميدانم. من بدان عمل ميكنم و اگر كسي به غير از آن عمل كند مادام كه احاديثش صحيح باشد بر وي سخت نميگيرم و اشكالي در آن نميبينم. و تشهد ديگري نيز هست كه امام مالك آن را در “موطا“ از عبدالرحمن بن عبدالقادري روايت كرده كه گفته است: او از عمر بن خطاب شنيده كه بر بالاي منبر تشهد را به مردم ميآموخت، و ميگفت:" التحيات لله، الزاكيات لله، الطيبات والصلوات لله، السلام عليك أيها النبي ورحمة الله وبركاته، السلام علينا وعلى عباد الله الصالحين، أشهد أن لا إله إلا الله، وأشهد أن محمدا عبده ورسوله نووي گفته است: “اين احاديث درباره تشهد همه صحيح هستند و باتفاق محدثين صحيحترين آنها حديث ابن مسعود است. سپس حديث ابن عباس“. شافعي گفته است: “هر كدام را انتخاب كني كفايت ميكند و علماء اجماع دارند بر اينكه همه آنها جايز هستند.
9-سلام دادن فرضيت سلام دادن نماز، از قول و رفتار پيامبر صلي الله عليه و سلم به اثبات رسيده است. از علي رضي الله عنه روايت شده كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است:" (مفتاح الصلاة الطهور وتحريمها التكبير، وتحليلها التسليم) (ترجمه آن در تكبير گذشت). احمد و شافعي و ابوداود و ابن ماجه و ترمذي آن را روايت كردهاند. ترمذي گفته است: اين حديث صحيحترين و پسنديدهترين حديث در اين زمينه است. از عامر بن سعد و او از پدرش روايت كرده كه:" (كنت أرى النبي صلى الله عليه وسلم يسلم عن يمينه وعن يساره حتى يرى بياض خده) [من پيامبر صلي الله عليه و سلم را ميديدم كه بهنگام سلام دادن به طرف راست و به طرف چپ آنقدر متمايل ميشد و رويش را بر ميگردانيد كه سفيده گونهاش (از پشت) ديده ميشد]’’. احمد و مسلم و نسائي و ابن ماجه آن را روايت كردهاند. از وائل بن حجر روايت شده كه:“من با پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز گزاردهام، او از طرف راست سلام ميداد: (ميگفت) (السلام عليكم ورحمة الله وبركاته) و از طرف چپ سلام ميداد: (ميگفت) (السلام عليكم ورحمة الله وبركاته) . حافظ ابن حجر در “بلوغ المرام“ گفته است: اين حديث را ابوداود با اسناد صحيح روايت كرده است. سلام دادن اول (از طرف راست) واجب، و سلام دادن دوم (از طرف چپ) سنت است: راي جمهور علماء برآنست كه سلام اول فرض است، و سلام دوم مستحب است. ابن المنذر گفته است: باجماع علماء، نماز كسي كه به سلام دادن اولي بسنده كند، جايز است. و ابن قدامه در “المغني“ گفته است:“نص سخن امام احمد صريح نيست در اينكه هر دو سلام واجب باشند“، بلكه گفته است: هر دو سلام بطور صحيح از پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت شده است و ميتوان گفت مراد مشروعيت هر دو سلام است نه وجوب هر دوي آنها، همچنانكه ديگران نيز چنين گفتهاند. بدليل اينكه در روايت ديگري فرموده است: “من دو بار سلام دادن را بيشتر دوست دارم“. و بدليل اينكه حضرت عايشه و سلمه ابن الاكوع و سهل بن سعد روايت كردهاند كه: “ پيامبر صلي الله عليه و سلم يكبار سلام ميداد و مهاجرين هم يكبار سلام ميدادند“. در آنچه كه ما ذكر كرديم، اخبار و اقوال اصحاب مورد توجه قرار گرفته و بموجب آنها مشروع و سنت دو بار سلام دادن است و يكبار سلام دادن واجب است. و اجماعي را كه ابن المنذر ذكركرده است بر صحت آن دلالت دارد، و نميتوان از آن عدول كرد. نووي گفته است: “بمذهب امام شافعي و جمهور سلف و خلف دو بار سلام دادن سنت است. مالك و گروهي گفتهاند: همانا يكبار سلام دادن سنت است و آنان به احاديث ضعيفي متمسك شدهاند كه در برابر اين احاديث صحيح (كه ذكر گرديد) مقاومت ندارند. چنانچه بعضي از اين احاديث ضعيف نيز به اثبات برسد، بر آن دلالت دارد كه بسنده كردن به يك بار سلام دادن نيز جايز است. دانشمنداني كه آراء ايشان معتبر است، اجماع دارند براينكه يك بار سلام دادن واجب است. اگر كسي بخواهد يكبار سلام بدهد بايد روي به پيش و سينه خويش سلام بگويد، و اگر دو بار سلام بدهد، اولي روي به طرف راست و دومي روي به طرف چپ داشته باشد و در هر سلام دادني، آنقدر سر و سينهاش را بچرخاند، كه گونهاش (از پشت سر) ديده شود“. و اينست صورت صحيح سلام دادن نماز. بعد گفته است: “چنانچه هر دو بار سلام دادن روي به طرف راست يا هر دو بار روي به طرف چپ، يا هر دو بار روي در جلو، يا اولي روي در طرف چپ و دومي روي در طرف راست داشته باشد، در همه اين حالات نمازش صحيح است، و دو بار سلام دادن را انجام داده است، ولي فضيلت و ثواب مراعات كيفيت (مروي از پيامبر صلي الله عليه و سلم) را از دست داده است.
سنتهاينماز = مستحبات نماز نماز سنتهائي دارد كه مستحب است نمازگزار همواره آنها را مراعات كند تا به پاداش آنها نايل گردد. اينك سنتهاي نماز:
1-بلند كردن دستها: سنت اش كه نمازگزار در چهار حالت دستهاي خود را در نماز بلند كند: اول: بهنگام تكبيره الاحرام. ابن المنذر گفته است: اهل علم اختلاف ندارند در اينكه پيامبر صلي الله عليه و سلم بوقت افتتاح نماز دستهاي خود را بلند ميكرد. و حافظ ابن حجر گفته است: پنجاه نفر از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و سلم از جمله “عشره مبشره“ بلند كردن دستهاي پيامبر صلي الله عليه و سلم در اول نماز را روايت كردهاند. و بيهقي از حاكم روايت كرده كه گفته است: “هيچ سنتي از سنتهاي پيامبر صلي الله عليه و سلم را سراغ نداريم، كه خلفاي چهارگانه و “عشره مبشره“ و ديگر اصحاب در شهرهاي مختلف و دور دست، در روايت آن اتفاق داشته باشند، غير از اين سنت (بلند كردن دستها بوقت تكبيره الاحرام). بيهقي گفته است: استاد ما ابو عبدالله نيز چنين گفته است.
چگونگي بلند كردن دستها: در بيان چگونگي بلند كردن دستها روايتهاي متعددي نقل شده. آنچهكه جمهور فقهاء برگزيدهاند آنست كه: نمازگزار دستهاي خود را تا موازات شانههايش، بلند كند، بگونهاي كه سر انگشتانش موازي با بالاي گوشها و شستهايش در مقابل نرمه گوشها و كف دستانش در مقابل شانهها قرار گيرد. نووي گفته است: شافعي حاصل روايتهاي مختلف را چنين بيان كرده است و مردم نيز آن را پسنديدهاند. و مستحب است كه انگشتان دست بوقت بلند كردن كشيده باشند. از ابوهريره روايت شده است كه: هرگاه پيامبر صلي الله عليه و سلم به نماز بر ميخاست، دستهاي خود را، بحالت كشيده بلند ميكرد“. جز ابن ماجه، پنج نفر از محدثين بزرگ آن را روايت كردهاند.
چه وقت بايد دستها را بالا برد؟ بالا بردن دستها بايد مقارن با تكبيره الاحرام يا پيش از آن باشد، از نافع نقل شده است كه ابن عمر هر وقت به نماز ميايستاد تكبير ميگفت و دستها را بالا ميبرد و آن را به پيامبر صلي الله عليه و سلم نسبت ميداد“. بخاري و نسائي و ابوداود آن را روايت كردهاند باز هم از او روايت شده است كه: “پيامبر صلي الله عليه و سلم بوقت تكبير دستهاي خود را تا محاذي شانهها يا نزديك بدانها بلند ميكرد“. احمد و ديگران اين حديث را روايت كردهاند. و اما درباره بلند كردن دستها پيش از تكبيره الاحرام، باز هم از ابن عمر نقل شده استكه: “پيامبر صلي الله عليه و سلم هرگاه به نماز ميايستاد، دستهاي خود را تا محاذي شانههايش بالا ميبرد، سپس تكبير ميگفت“. بخاري و مسلم آن را روايت كردهاند. و متن حديث در روايت مالك بن الحويرث چنين است:" (كبر ثم رفع يديه) [تكبير ميگفت، سپس دستها را بالا ميبرد]". مسلم آن را روايت كرده است. اين حديث بيان كرده است كه تكبير پيش از بلند كردن دستها است. ولي حافظ گفته است: من كسي را نديدهام كه گفته باشد: تكبير پيش از بلند كردن دستها است.
دوم و سوم: مستحب است كه بوقت رفتن به ركوع و هنگام برخاستن از آن نيز، دستها را بلند كند. بيست و دو نفر از اصحاب آن را روايت كردهاند كه: “پيامبر صلي الله عليه و سلم چنين ميكرد“. از ابن عمر نقل شده است كه: “پيامبر صلي الله عليه و سلم هرگاه به نماز ميايستاد، دستها را تا محاذي شانههايش بلند ميكرد، سپس تكبير ميگفت، هر وقت ميخواست به ركوع برود نيز چنين ميكرد و هرگاه سرش را از ركوع برميداشت نيز چنان ميكرد و ميگفت:" سمع الله لمن حمده ربنا ولك الحمد. بخاري و مسلم و بيهقي آن را روايت كردهاند. و بخاري افزوده است كه: “ وقتي كه به سجده ميرفت و از آن برميخاست چنين نميكرد“. و مسلم نيز افزوده است: “ اين عمل را انجام نميداد وقتيكه از سجده برميخاست و همچنين در بين سجدتين“. و بيهقي افزوده است: “ تا پيامبر صلي الله عليه و سلم به لقاء الله پيوست، نمازش چنان بود“. مدايني گفته است: من اين حديث را بر همه مردم حجت ميدانم. هر كس آن را بشنود، بايد بدان عمل كند. زيرا در اسناد آن هيچ خدشهاي نيست. و بخاري درباره اين مسئله يك جزوه جداگانه تصنيف كرده و در آن از حسن و حميد بن هلال حكايت كرده است كه اصحاب در اين سه مورد دستها را بلند ميكردند و حسن كسي را استثناء نكرده است. و اما اينكه در مذهب حنفي گفتهاند: كه بلند كردن دستها تنها بوقت تكبيره الاحرام شرعي است و به حديث ابن مسعود استدلال كردهاند كه گفته است: “من نمازي را بمانند نماز پيامبر صلي الله عليه و سلم برايتان ميخوانم، سپس نماز را خواند و تنها يكبار دستها را بلند كرد“. اين مذهب قوي و نيرومند نيست. زيرا عده بسياري از پيشوايان حديث بر آن اعتراض كردهاند. ابن حبان گفته است: اين بهترين خبري است كه اهل كوفه درباره شرعي نبودن بلند كردن دستها در نماز بهنگام رفتن به ركوع و برخاستن از آن، روايت كردهاند، ولي در حقيقت سستترين چيزي است كه بدان اعتماد نمودهاند. چون در آن “عللي“ است كه آن را از اعتبار مياندازد. و بفرض اينكه همچون ترمذي تسليم صحت آن شويم، نميتواند با احاديث صحيحي كه بحد شهرت رسيدهاند معارضه كند. صاحب تنقيح ميگويد: ممكن است ابن مسعود دست بلندكردن (پيامبر صلي الله عليه و سلم) را فراموش كرده باشد همانگونه كه غير آن را نيز فراموش كرده است. ديلمي در كتاب نصب الرايه بنقل از صاحب تنقيح گفته است: از اينكه ابن مسعود دست بلند كردن پيامبر صلي الله عليه و سلم را فراموش كرده باشد، نبايد تعجب كرد، زيرا او از قرآن چيزي را فراموش كرده بود، كه مسلمانان در آن اختلاف نداشتند، و آن سورههاي “معوذتين“ است و چيزي را فراموش كرده بود كه علماء بر نسخ ان متفق بودند، مانند تطبيق[40]، و كيفيت ايستادن دو نفر را پشت سر امام را كه فراموش كرده بود، و چيزي را كه علماء در آن اختلاف ندارند فراموش كرده بود كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم در روز عيد قربان نماز صبح را در وقت خودش خواند. و فراموش كرده بود كه پيامبر صلي الله عليه و سلم در عرفات چگونه نماز را جمع كرده بود. و آرنج و ساعد در وقت سجده، بر زمين گذاشتن را كه علماء در آن اختلاف ندارند نيز فراموش كرده بود. و فراموش كرده بود، كه پيامبر صلي الله عليه و سلم چگونه" (وما خلق الذكر والانثى) " را ميخواند. اگر جايز باشد كه ابن مسعود اين گونه چيزها را در نماز فراموش كند، چگونه جايز نيست كه بلند كردن دستهاي پيامبر را فراموش كرده باشد؟.
چهارم: بوقت برخاستن براي ركعت سوم: از نافع و او از ابن عمر روايت كرده است كه: “ او هر وقت براي ركعت سوم برميخاست دستهاي خود را بلند ميكرد، و اين عمل را به پيامبر صلي الله عليه و سلم نسبت ميداد“. بخاري و ابوداود و نسائي آن را روايت كردهاند. و از علي بن ابيطالب در بيان چگونگي نماز پيامبر صلي الله عليه و سلم نقل شده است كه:“ او هر وقت از سجدتين برميخاست دستهاي خود را تا محاذي شانهها، بالا ميبرد و تكبير ميگفت“. ابوداود و احمد و ترمذي آن را روايت كردهاند و ترمذي آن را “صحيح“ دانسته است. مراد از برخاستن از سجدتين، برخاستن از دو ركعت اول است.
در اين سنتهاي بلند كردن دستها مرد ، زن مساوي هستند شوكاني گفته است: “بدانكه اين سنت بين زنان و مردان مشترك است، و چيزي كه بين آنها تفاوت قائل باشد، در اخبار نيامده است. و همچنين درباره اندازه بلند كردن دست براي مرد و زن نيز هيچ فرقي نيست“.
2-دست راست بر دست چپ نهادن: مستحب و مندوب است كه در نماز دست راست را روي دست چپ نهاد. همانا در اين باره بيست حديث از طريق هيجده نفر صحابي و تابعي از پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت شده است . از سهل ابن اسعد روايت شده كه گفته است: “ به مردم دستور داده ميشد كه در نماز دست راست را روي دست چپ بگذارند“. و ابوحازم ميگويد: “ او اين عمل را به پيامبر صلي الله عليه و سلم نسبت ميداد“. بخاري و احمد و مالك در موطا آن را روايت كردهاند. حافظ ابن حجر ميگويد: حكمت “رفع“ حديث در آن است كه دستور دهنده بدين عمل پيامبر صلي الله عليه و سلم بوده باشد. و از پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت شده استكه ميفرمود: ’’ (إنا معشر الانبياء أمرنا بتعجيل فطرنا وتأخير سحورنا، ووضع أيماننا على شمائلنا في الصلاة) [به ما پيامبران امر شده كه ذر افطار تعجيل كنيم و سحري خود را به تاخير بيندازيم و در نماز دست راست را روي دست چپ بگذاريم]". و از جابر روايت شده است كه گفته: “ پيامبر صلي الله عليه و سلم از كنار مردي ميگذشت كه نماز ميخواند و دست چپ خود را بر روي دست راست گذاشته بود، پيامبر صلي الله عليه و سلم دست راست او را بيرون كشيد و آن را روي دست چپش گذاشت“. احمد و ديگران آن را روايت كردهاند. و نووي گفته است: اسناد آن “صحيح“ است. ابن عبدالبر گويد: در اين باره از پيامبر صلي الله عليه و سلم خلاف آن روايت نشده است و اين عمل گفته جمهور اصحاب و تابعين است. و مالك نيز آن را در موطا ذكر نموده است و گفته: مالك تا اينكه به لقاء الله پيوست، همواره در نماز با دست راست، دست چپ را ميگرفت".
محل نهادن دستها در نماز: كمال ابن الهمام گفته است: حديث صحيحي به ثبوت نرسيده است كه بموجب آن دستها را پايين سينه يا زير ناف نهاد. به نزد حنفيها معهود آنست كه آنها را زير ناف نهاد و به نزد شافعيها زير سينه. احمد دو قول دارد و به هر دو مذهب راي داده است. حقيقت آنست كه هر دو مساوي هستند. ترمذي گفته است:“ راي اهل علم از اصحاب و تابعين و بعد از آنها، آنست كه در نماز دست راست را، روي دست چپ گذاشت. بعضي گويند روي ناف، و بعضي گويند زير ناف و هر دوي آنها وقوع يافته است“. وليكن رواياتي نقل شده است كه بموجب آنها، پيامبر صلي الله عليه و سلم هر دو دست خود را روي سينه مينهاد. از هلب طائي روايت شده كه گفته است: “من پيامبر صلي الله عليه و سلم را ديدهام كه دست راست را بالاي مفصل دست چپ مينهاد بر سينهاش“. احمد آن را روايت كرده است و ترمذي آن را “حسن“ دانسته است. از وائل بن حجر روايت شده كه گفته است:“با پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز ميخواندمكه او دست راست خود را روي دست چپ و بر سينهاش نهاده بود“. ابن خزيمه آن را روايت كرده و صحيح دانسته است. و ابوداود و نسائي آن را بدين گونه روايت كردهاند:“سپس دست راست را بر پشت كف دست چپ و مچ و بازوي آن نهاد“.
3-توجه يا دعاي استفتاح: مستحب و مندوب است كه نمازگزار يكي از دعاهائي را كه پيامبر صلي الله عليه و سلم، نماز را بدان آغاز و افتتاح ميكرد، بعد از تكبيره الاحرام و قبل از قرائت فاتحه، بخواند،كه بعضي از اين دعاها را در پايين مينگاريم: 1-از ابوهريره نقل است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم بعد از تكبيره الاحرام و قبل از قرائت فاتحه، اندكي سكوت ميكرد. گفتم: اي پيامبر پدر و مادرم بفدايت باد، در اين مدت كوتاه كه بين تكبيرهالاحرام و قرائت فاتحه، سكوت ميفرمائيد چه چيز مي خوانيد؟ فرمود: ميگويم:" (اللهم باعد بيني وبين خطاياي كما باعدت بين المشرق والمغرب، أللهم نقني من خطاياي كما ينقى الثوب الابيض من الدنس، أللهم اغسلني من خطاياي بالثلج والماء والبرد) [خدايا مرا باندازه فاصله بين مشرق و مغرب از گناهانم و اشتباهاتم دور گردان، خدايا مرا از گناهانم پاك گردان همانگونه كه جامه سفيد از چرك و آلودگي تميز و پاك گردانده ميشود، خدايا مرا از گناهانم بشوي همانگونه كه جامه، با برف و آب و تگرگ شسته ميشود]’’. بخاري و مسلم و صاحبان سنن بجز ترمذي آن را روايت كردهاند. 2-از علي بن ابيطالب روايت شده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم چون به نماز ميايستاد، تكبير ميگفت، سپس ميگفت:’’ (وجهت وجهي للذي فطر السموات والارض حنيفا مسلما وما أنا من المشركين، إن صلاتي ونسكي ومحياي ومماتي لله رب العالمين، لا شريك له، وبذلك أمرت وأنا من المسلمين: أللهم أنت الملك لا إله إلا أنت، أنت ربي وأنا عبدك، ظلمت نفسي واعترفت بذنبي فاغفر لي ذنوبي جميعا، إنه لا يغفر الذنوب إلا أنت، واهدني لاحسن الاخلاق، لا يهدي لاحسنها إلا أنت، واصرف عني سيئها لا يصرف عني سيئها إلا أنت، لبيك وسعديك ، والخير كله في يديك، والشر ليس إليك، وأنا بك وإليك تباركت وتعاليت، أستغفرك وأتوب إليك [روي خود را تنها به سوي آنكس متوجه مينمايم كه آفريننده آسمانها و زمين است، در حاليكه از باطل روي گردان و خود را به وي تسليم ميكنم، من از انبازگيرندگان براي الله نيستم (به وي شرك نميورزم)، بيگمان نمازم و عبادتم (قربانيم) و زندگيم و مرگم براي الله است كه پروردگار عالميان است، و هيچ شريك و انبازي ندارد، و بدين دستور داده شدهام، و من از جمله مسلمانانم، خدايا تو خداوندي و بجز تو معبودي نيست، تنها تو پروردگارم هستي و من بنده توام، من به خود ستم كردهام و به گناه خويش اعتراف ميكنم، پس همه گناهانم را بيامرز، زيرا به غير از تو كسي نميتواند گناهان را بيامرزد، و مرا به زيباترين اخلاق و خويها راهنمائي كن، چه تنها تو هستي كه مردم را به زيباترين آنها هدايت ميكني، و اخلاق زشت را از من دور ساز كه تنها تو هستي كه ميتواني چنين كني، خدايا من همواره به فرمان تو هستم، و همواره پيرو دين تو ميباشم و تمام نيكيها در دست تو است، و شر و بدي هرگز به تو راه ندارد و هيچ چيز نسبت به تو شر نيست و آن را براي حكمتي آفريدهاي و من از آن توام و به سوي تو بر ميگردم، تو مبارك و برتر از همه هستي، از تو آمرزش ميطلبم و به سوي تو بر ميگردم و توبه ميكنم]". احمد و مسلم و ترمذي و ابوداود و ديگران آن را روايت كردهاند. 3-از عمر بن خطاب نقل شده است كه بعد از تكبيره الاحرام ميگفت:" (سبحانك اللهم وبحمدك، وتبارك اسمك وتعالى جدك، ولا إله غيرك) [خداوندا، ترا تنزيه و تسبيح و ستايش ميكنم و نام تو مبارك و شكوهمند و عظمت تو برتر از همه چيز است و هيچ معبودي بجز تو نيست]". مسلم آن را بصورت “منقطع“ و دارقطني بصورت “موصول و موقوف“ بر عمر روايت كردهاند. ابن القيم گفته است: بصورت “صحيح“ از عمر روايت شده است كه در مقام پيامبر صلي الله عليه و سلم بدان دعا افتتاح ميكرد و با صداي بلندي آن را ميخواند و به مردم ياد ميداد. و اين خود حكم “مرفوع“ دارد. لذا امام احمد گفته است: اما من آنچه را كه از عمر روايت شده است قبول دارم. اگر كسي با بعضي از آنچه كه روايت شده است، نماز را افتتاحكند، زيبا خواهد بود. 4-از عاصم بن حميد روايت شده كه گفته است: از حضرت عايشه ام المومنين پرسيدم كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز شب را با چه چيز افتتاح ميكرد؟ او گفت: براستي تو چيزي از من پرسيدي كه پيش از تو كسي آن را از من نپرسيده است، او هرگاه به نماز ميايستاد، بعد از تكبيرهالاحرام، ده بار تكبير (الله اكبر) و ده بار تحميد (الحمد لله) و ده بار تسبيح (سبحان الله) و ده بار تهليل (لا اله الا الله) و ده بار استغفار (استغفر الله) ميگفت. و بدنبال آن ميگفت:" (اللهم اغفر لي واهدني وارزقني وعافني ويتعوذ من ضيق المقام يوم القيامة) [خدايا مرا بيامرز و هدايتم كن و به من روزي ده و مرا تندرست گردان و از تنگي جا در قيامت به خداوند پناه ميبرد]". ابوداود و نسائي و ابن ماجه آن را روايت كردهاند. 5-از عبدالرحمن بن عوف روايت شده كه گفته است: از عايشه سوال كردم پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز شب را با چه چيزي افتتاح ميكرد؟ گفت: هرگاه به نماز شب ميايستاد، نماز خود را بدين دعا افتتاح ميكرد:’’ (أللهم رب جبريل وميكائيل وإسرافيل، فاطر السموات والارض عالم الغيب والشهادة، أنت تحكم بين عبادك فيما كانوا فيه يختلفون، اهدني لما اختلف فيه من الحق بإذنك: إنك تهدي من تشاء إلى صراط مستقيم ) [خداوندا، تو پروردگار جبرائيل و ميكائيل و اسرافيل هستي، آفريننده آسمانها و زمين ميباشي، داناي نهان و آشكاري، تنها تو در بين بندگانت در آنچه با هم اختلاف دارند، داوري ميكني، مرا هدايت كن به حقي كه با اجازه تو در آن اختلاف پيش آمده است، تنها تو ميتواني هر كس را كه بخواهي به راه راست هدايت كني]". مسلم و ابوداود و ترمذي و نسائي و ابن ماجه آن را روايت كردهاند. 6-از نافع بن جبير بن مطعم او از پدرش روايت كرده كه گفته است: از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدهام كه در نماز سنت ميگفت: الله اكبر سه بار، والحمد لله كثيرا سه بار، و وسبحان الله بكرة وأصيلا سه بار، اللهم إني أعوذ بك من الشيطان الرجيم، من همزه ونفثه ونفخه گفتم، اي پيامبر خدا، همز و نفث و نفخ شيطان چيست؟ فرمود:" أما همزة فالموتة (1) التي تأخذ بني آدم، أما نفخه: الكثير، ونفثه: الشعر [خداوندا از شر شيطان مطرود و رانده شده به تو پناه ميبرم، به تو پناه ميبرم از مبارزه و وسوسه و خودپسندي، و دميدن شيطان كه انسان را به نزاع و خودپسندي و شعر ميكشاند]". احمد و ابوداود و ابن ماجه و ابن حبان با اختصار، آن را روايت كردهاند. 7-از ابن عباس روايت شده كه گفته است: پيامبر صلي الله عليه و سلم هرگاه شب براي نماز برميخاست و نماز تهجد (نماز شب) ميگزارد، ميگفت:" (اللهم لك الحمد أنت قيم السموات والارض ومن فيهن، ولك الحمد أنت نور السموات والارض ومن فيهن، ولك الحمد أنت مالك السموات والارض ومن فيهن، ولك الحمد، أنت الحق ووعدك الحق، ولقاؤك حق، وقولك حق، والجنة حق، والنار حق، والنبيون حق ومحمد حق، والساعة حق. أللهم لك أسلمت، وبك آمنت، وعليك توكلت وإليك أنبت، وبك خاصمت، وإليك حاكمت فاغفر لي ما قدمت وما أخرت وما أسررت وما أعلنت، أنت المقدم وأنت المؤخر، لا إله إلا أنت، ولا إله غيرك، ولا حول ولا قوة إلا بالله) [خداوندا ستايش ترا سزاوار است، چه تو نگه دارنده آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست، ميباشي، و ستايش ترا شايسته است كه نور آسمانها و زمين و آنچه در آسمانها است، از آن تو است، و تو روشني بخش همه آنها هستي، و ستايش خاص توست چه تو خداوند آسمانها و زمين و آنچه در آنها است ميباشي، و ترا ستايش ميزيبد، چه تو حق و وعدهات نيز حق است، لقاي تو حق و سخنت حق و بهشتت حق و دوزخت نيز حق است، پيامبرانت بر حق و رسالت محمد بر حق و رستاخيزت نيز حق است. خداوندا تنها به تو تسليم شدهام و بر تو توكل كردهام و به سوي تو آمدهام و در راه تو به مخاصمه برخاسته و داوري را به تو آوردهام. پس بيامرز گناهان پيشين و پسين و نهان و آشكارم را. تنها تو ميتواني هر چيزي را به پيش و پس اندازي، هيچ معبود بحقي نيست جز تو، و به غير از تو خدائي نيست، و هيچ كوشش و نيرويي ثمربخش نيست جز به كمك و نيروي الله]". بخاري و مسلم و ابوداود و ترمذي و نسائي و ابن ماجه و مالك آن را روايت كردهاند. و در روايت ابوداود از ابن عباس آمده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم در نماز تهجد بعد از الله اكبر (تكبيره الاحرام) آن دعا را ميخواند.
4-استعاذه=اعوذ بالله من الشيطان الرجيم گفتن: مستحب است كه نمازگزار بعد از استفتاح و پيش از قرائت فاتحه، استعاذه را بگويد، زيرا خداوند فرموده:" (فإذا قرأت القرآن فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم) [41][هرگاه خواستي قرآن بخواني از شر شيطان رانده شده از درگاه خداوند، به خدا پناه ببر]". و در حديث نافع بن جبير كه گذشت، آمده استكه: پيامبر صلي الله عليه و سلم ميگفت: (اللهم إني أعوذ بك من الشيطان الرجيم)... تا آخر حديث. ابن المنذر گفته است كه: از پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت شده كه قبل از قرائت (فاتحه) ميفرمود:" (أعوذ بالله من الشيطان الرجيم)"
آهسته گفتن استعاذه: سنت است كه استعاذه را آهسته و سري گفت. در معني آمده است كه استعاذه بصورت سري گفته ميشود نه بصورت آشكار، و در آن، هيچ اختلافي سراغ ندارم. امام شافعي در نمازهاي جهري، آهسته و آشكارا خواندن آن را يكسان ميداند. و بروايت ضعيفي از ابوهريره آمده است كه مي توان آن را آشكارا گفت.
استعاذه در ركعتهاي اول سنت است نه در ديگر ركعتها: استعاذه تنها در ركعت اول نماز، عملي است شرعي. از ابوهريره روايت شده است كه گفته است:“پيامبر صلي الله عليه و سلم هرگاه براي ركعت دوم برميخاست قرائت را به" الحمد لله رب العالمين "افتتاح ميكرد و توقف نميكرد“. مسلم آن را روايت كرده است. ابن القيم گفته است: فقهاء اختلاف دارند در اينكه در ركعت دوم گفتن استعاذه سنت است يا خير و حال آنكه در دعاي افتتاح اتفاق دارند كه تنها در ركعت اول سنت است. و در استعاذه دو قول از احمد روايت شده است: بعضي از ياران او گفتهاند: تمام نماز رويهم يك قرائت محسوب است، پس يك استعاذه كافي است. و بعضي، قرائت هر ركعت را يك قرائت مستقل به حساب آوردهاند. بنابر اين براي قرائت فاتحه در هر ركعت يك استعاذه سنت است. ولي در اينكه دعاي استفتاح براي مجموع نماز يكبار است اختلاف ندارند. از مفهوم حديث صحيح چنان پيداست كه يك بار استعاذه در نماز كافي باشد. و بعد از ذكر حديث ابوهريره گفته است: چون بين قرائتها فاصلهاي واقع نشده است يك بار دعاي استفتاح كافي است و تحميد و تسبيح و تهليل و درود بر پيامبر صلي الله عليه و سلم و امثال آن اذكاري هستند كه در حكم قرائت ميباشند و حكم آن را دارند. (پس يكبار استعاذه نيز كافي است). و شوكاني گفته است: “احتياط آنست كه تنها بدانچه در سنت آمده است بسنده نمود، و آن فقط يكبار استعاذه گفتن در نماز است.
5-آمين گفتن (بعد از خواندن فاتحه): براي هر نمازگزاري امام يا ماموم يا منفرد باشد، سنت است كه بعد از قرائت فاتحه، آمين بگويد. در نمازهاي جهري (آشكارا) آن را با صداي بلند و در نمازهاي سري آن را با صداي آهسته گفت. از نعيم مجمّر روايت شده است كه گفته است: پشت سر ابوهريره نمازگزاردم، كه گفت: “بسم الله الرحمن الرحيم“ سپس سورة فاتحه را تا “و لا الضالين“ خواند. سپس گفت: آمين، و مردم نيز گفتند آمين، سپس ابوهريره بعد از سلام دادن نماز گفت: سوگند بدان كسي كه جانم در دست اوست نمازم از نماز همه به نماز پيامبر صلي الله عليه و سلم شبيهتر است. بخاري آن را بدون سند ذكر كرده، و نسائي و ابن خزيمه و ابن حبان و ابن السراج آن را روايت كردهاند. در بخاري آمده كه ابن شهاب گفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم ميگفت:“آمين“. عطاء گفته است: آمين دعا است. ابن الزبير و كساني كه در پشت سر وي نماز ميگزاردند، آمين گفتند تا اينكه طنين آن در مسجد بلند شد. و نافع گفته است: “ ابن عمر آن را ترك نميكرد، و مردم را به گفتن آن تشويق مينمود و از وي در اين باره روايتي شنيدهام“. و از ابوهريره نقل است كه: “پيامبر صلي الله عليه و سلم هرگاه كه." (غير المغضوب عليهم ولا الضالين) " ميخواند، ميگفت: “آمين“ و آنرا بگونهاي ميگفتكه صف اول از پشت سر او آن را ميشنيدند“. ابوداود و ابن ماجه آن را روايت كردهاند، و ابن ماجه گفته است: حتي صف اول آن را ميشنيد و صداي آمين گفتن پيامبر صلي الله عليه و سلم در مسجد ميپيچيد. حاكم نيز آن را با شروط شيخين روايت كرده گفته: صحيح است. و بيهقي نيز آن را روايت كرده و گفته است حسن و صحيح است. و دارقطني آن را با اسناد حسن روايت كرده است. از وائل بن حجر روايت شده كه گفته است: “از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدم كه چون “غير المغضوب عليهم و لاالضالين“ را خواند، آمين را با صداي بلند گفت“. احمد و ابوداود آن را روايت كردهاند و ترمذي آن را حسن دانسته و گفته است: بيش از يكنفر از دانشمندان اصحاب و تابعين و افراد بعدي بدان راي دادهاند كه آمين را آنحضرت با صداي بلند و آشكارا ميگفت. حافظ گفته است: سند اين حديث صحيح است. و عطاء گفته است: دويست نفر از اصحاب را در اين مسجد دريافتهام، كه هرگاه امام ميگفت:“و لاالضالين“ طنين بلند “آمين“ گفتن ايشان را ميشنيدم. از حضرت عايشه روايت شده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: "(ما حسدتكم اليهود على شئ، ما حسدتكم على السلام والتأمين خلف الامام) [امروز يهوديان در هيچ چيزي باندازه گفتن سلام و آمين بعد از امام، به شما رشك نميورزند]’’. احمد و ابن ماجه آن را روايت كردهاند.
سنت است كه آمين را هماهنگ با امام گفت: مستحب است كه ماموم در آمين گفتن با امام هماهنگ باشد، از او جلو و عقب نيفتد. از ابوهريره روايت شده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:“هرگاه امام گفت: ’’ (غير المغضوب عليهم ولا الضالين) " پس شما بگوئيد: آمين، چه بيگمان هر كس آمين گفتنش با فرشتگان هماهنگ باشد، گناهان پيشين او آمرزيده ميشود“. بخاري آن را روايت كرده است. باز هم از او روايت شده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: “هر وقت امام گفت: “غير المغضوب عليهم و لاالضالين“ بگوئيد: “آمين“، زيرا فرشتگان و امام ميگويند: آمين، پس كسي كه آمين گفتنش با آمين گفتن فرشتگان موافق و هماهنگ باشد، گناهان پيشين او آمرزيده ميشود“. بخاري آن را روايت كرده است. و از او روايت شده كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است:" (إذا أمن الامام فأمنوا فإن من وافق تأمينه تأمين الملائكة غفر له ما تقدم من ذنبه) [هرگاه امام آمين گفت، شما نيز همراه با وي آمين بگوئيد، چه هر كس آمين گفتنش با آمين گفتن فرشتگان موافق و هماهنگ باشد، گناهان پيشين وي آمرزيده ميشود]". گروه محدثين آن را روايت كردهاند. معني:“آمين“ با الف كوتاه يا كشيده و ميم مخفف جزء فاتحه نيست، بلكه دعائي است بمعني “خدايا از ما بپذير".
6-قرائت آياتي چند از قرآن بعد از فاتحه در نماز: سنت است براي نمازگزار كه بعد از قرائت فاتحه در دو ركعت صبح و جمعه و دو ركعت اول ظهر و عصر و مغرب و عشاء و در همه نمازهاي سنت، يك سوره از قرآن را يا تعدادي از آيات قرآن را بخواند. از ابو قتاده روايت شده است كه: “پيامبر صلي الله عليه و سلم در دو ركعت اول نماز ظهر سوره فاتحه و دو سوره ديگر از قرآن را ميخواند، و در دو ركعت بعدي فقط سوره فاتحه ميخواند و گاهي آيه را چنان ميخواند كه ما ميشنيديم، و در ركعت اول بيشتر از ركعت دوم طول ميداد و همچنين در نماز عصر و نماز صبح“. بخاري و مسلم و ابوداود آن را روايت كردهاند. و ابوداود افزوده كه: “گفت: ما گمان كرديم مقصود پيامبر صلي الله عليه و سلم از خواندن سوره بعد از فاتحه آنست كه مردم به ركعت اول جماعت برسند“. جابر ابن سمره گفته است كه: اهل كوفه از دست سعد به عمر بن خطاب شكايت كردند (كه خوب نماز نميخواند)،كه او را معزول داشت. و عمار را بر آنان گماشت. باز هم از وي شكايت كردند و گفتند: نميداند بخوبي نماز بخواند، عمر پيش وي فرستاد و گفت: اي ابواسحاق اينها گمان ميكنند كه تو نماز را خوب و زيبا نميخواني، ابواسحاق (عمار) گفت: بخداي سوگند بهمانگونه كه پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز ميخواند، من بر ايشان نماز ميگزارم و چيزي از آن نميكاهم: در نماز عشاء در دو ركعت اولي (بعد از فاتحه) قرائت سوره قرآن را طولاني ميكنم و دو ركعت بعدي را سبك و سريع ميخوانم، گفت: اي ابواسحاق از شما همين را انتظار داشتم و گمانم نيز چنين بود. مردي يا مرداني را همراه وي به كوفه فرستاد، كه درباره وي از مردم كوفه و همه مسجدهاي آنجا سوال كنند و همه درباره او خوب گفتند و او را ستودند، تا اينكه در مسجد قوم بنيعبس مردي بنام اسامه بن قتاده كه مكني به ابوسعده بود، گفت: حالا كه ما را بخدا سوگند ميدهي بايد گفت: سعد، سريه[42] گسيل نميداشت و تقسيم بالسويه نمينمود، و در داوري عدالت را مراعات نميكرد. سعد گفت: اما من به خداي سوگند به سه چيز بر تو دعا خواهم كرد: خداوندا اگر اين بنده تو دروغ ميگويد و از روي ريائي و شهرت طلبي برخاسته است عمرش را طولاني گردان، و فقر و بينوائيش را نيز طولاني گردان، و او را در معرض فتنهها و آشوبها قرار ده. بعدها اين مرد ميگفت: من پيرمرد فتنه زده هستم و دعاي سعد درباره من قبول شده است. عبدالملك گفته است: من بعداً او را ديدم كه از بس پير شده بود ابروانش بر چشمانش فرو افتاده بود و او در راه به كنيزكان برميخورد و بدانان چشمك ميزد“. بخاري آن را روايت كرده است. و ابوهريره در هر نمازي كه ميخواند، ميگفت:“آنچه كه پيامبر صلي الله عليه و سلم به ما ميشنوانيد، ما نيز به شما بشنوانيم، و آنچه از ما پوشيده است، ما هم از شما پوشيده ميداريم، اگر در نمازت اضافه بر فاتحه (ام الكتاب = ام القرآن) چيزي از آيات قرآن نخواندي نمازت درست و كافي است و اگر اضافه بر آن سوره يا آياتي نيز خواندي كار نيكو انجام دادي“. بخاري آن را روايت كرده است.
چگونگي قرائت بعد از فاتحه: قرائت (سوره يا آياتي از قرآن) بعد از فاتحه به هر گونه خوانده شود جايز است. حسين گفته است:“همراه با سيصد نفر از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و سلم در خراسان ميجنگيديم، يكي از آنها در نماز برايمان امام ميشد و (بعد از فاتحه) آياتي از يك سوره قرآن ميخواند و آنگاه به ركوع ميرفت“. از ابن عباس روايت شده استكه:“او در هر ركعت فاتحه و آيهاي از بقره ميخواند". دارقطني آن را با اسناد قوي روايت كرده است. بخاري در كتاب خود، فصلي را تحت اين عنوان آورده است: “موضوع جمع بين دو سوره قرآن در يك ركعت و خواندن خواتيم سورهها و سورهاي قبل از سوره ديگر“. و او از عبدالله بن السائب نقل ميكند كه:“پيامبر صلي الله عليه و سلم در نماز صبح سوره مومنون را خواند تا اينكه به داستان موسي و هارون رسيد يا به داستان عيسي رسيد كه سرفهاي برايش عارض شد و به ركوع رفت“. و عمر در ركعت اول يكصد و بيست آيه از سورة بقره و در ركعت دوم سورهاي از “مثاني“ خواند. و احنف در ركعت اول سوره كهف و در ركعت دوم يونس يا يوسف را خواند. و گفته است كه با عمر در نماز صبح هر دو را خوانده است. و ابن مسعود در اولي چهل آيه از سوره انفال و در دومي يك سوره مفصل را خوانده است. و قتاده گفته است: اگر كسي سورهاي را در دو ركعت بخواند يا يك سوره را در هر دو ركعت تكرار كند، همهاش كتاب خداست (اشكال ندارد). عبدالله بن ثابت از انس روايت كرده است كه:“مردي از انصار در مسجد قباء براي مردم امامت ميكرد، هرگاه سورهاي را آغاز ميكرد آن را ميخواند و آنوقت سوره "(قل هو الله أحد) ، را تا آخر ميخواند، سپس همراه آن، سوره ديگري نيز ميخواند. درهمه ركعات چنين ميكرد. يارانش با وي سخن گفتند: شما بدين سوره افتتاح ميكني، سپس ميپنداري كه اين كافي نيست، و سوره ديگري نيز ميخواني، پس يا آن را بخوان، يا آن را ترك كن، و سوره ديگر بخوان. گفت: چنين نخواهم كرد و آن سوره (قل هو الله احد) را ترك نميكنم، اگر دوست داريد كه من امامت شما را داشته باشم چه بهتر، و اگر دوست نداريد، من امامت شما را ترك ميكنم. چون او را از همه فاضلتر ميدانستند، دوست نداشتند كه ديگري امام جماعتشان باشد. وقتي كه پيامبر صلي الله عليه و سلم بدانجا رفت، به وي خبر دادند، فرمود: اي فلاني چه چيز ترا وا داشته كه خواهش يارانت را نپذيري؟ و چه چيز ترا بر آن داشته كه در هر ركعت اين سوره را بخواني؟ گفت: من آن سوره را دوست دارم. فرمود:" (حبك إياها أدخلك الجنة) [مهر تو نسبت بدان، ترا به بهشت خواهد برد]". از يكي از مردان قبيله جهينه روايت شده است كه او: از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيده است كه در نماز صبح "(إذا زلزلت الارض) " را در هر دو ركعت ميخواند. و گفته نميدانم كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فراموش كرده بود يا اينكه بعمد در هر دو ركعت آن را خواند“؟. ابوداود آن را روايت كرده و در اسناد آن عيبي نيست.
رهنمود ييامبر صلي الله عليه و سلم درباره قرائت بعد از فاتحه: ما آنچه كه ابن القيم درباره قرائت پيامبر صلي الله عليه و سلم بعد از فاتحه، خلاصه كرده است ذكر ميكنيم. او گفته است:“هرگاه از قرائت فاتحه فارغ ميشد، قرائت سوره ديگري را شروع ميكرد، گاهي آن را طولاني ميكرد و گاهي بعلت پيش آمد سفر يا غير آن، آن را كوتاه ميكرد، و غالبا حد متوسط را مراعات ميفرمود:
قرا ءت در نماز صبح: در نماز صبح در حدود شصت الي يكصد آيه ميخواند. در نماز صبح سوره “ق“ خوانده و سوره “روم“ خوانده و “اذا الشمس كورت“ خوانده و “اذا زلزلت الارض“ را در هر دو ركعت خوانده، و در سفر“معوذتين“ خوانده و سوره “مومنون“ را تا داستان موسي و هارون خواند كه بعدا سرفهاش گرفت و به ركوع رفت. و در روز جمعه “الم تنزيل = السجده“ و سوه ’’ هل أتى على الانسان ’’ هر دو را كامل ميخوانده است. چيزي را كه امروز مردم انجام ميدهند كه: “پارهاي از يك سوره و پارهاي از يك سوره ديگر را ميخوانند“، هرگز او انجام نميداد. اما آنچه كه گروه كثيري از نادانان ميپندارند كه: نماز صبح روز جمعه فضلش در آنست كه سوره “سجده“ در آن خوانده شود. اين پندار جهلي است بزرگ، لذا بعضي از پيشوايان دوست ندارند كه در نماز صبح سوره “سجده“ را بخوانند. و پيامبر صلي الله عليه و سلم بدينجهت اين دو سوره را ميخواند كه در آنها از مبدا و معاد و آفرينش آدم و بهشت و دوزخ و غير آن كه در روز جمعه روي داده و يا روي خواهد داد، سخن رفته است. او در نماز صبح آن روز از اين جهت اين دو سوره را ميخواند كه حوادث گذشته و آينده واقع در روز جمعه را بياد امت بيندازند. بهمانگونه كه در مجالس بزرگ و مراسم و محافل مانند عيدها و نماز جمعه سوره “ق“ و “ اقتربت“ و “سبح اسم ربك الاعلى “ و “الغاشيه“ را مي خواند .
قرائت در نماز ظهر: اما در نماز ظهر،گاهي آنحضرت، قرائت را طولاني ميكرد، تا جائيكه ابوسعيد گفته است: “نماز ظهر برپا ميگرديد، شخص ميتوانست به بقيع برود و قضاي حاجت را بجاي آورد سپس به خانهاش برگردد و وضو بگيرد و ركعت اول نماز پيامبر صلي الله عليه و سلم را دريابد، زبرا قرائت را بسيار طولاني ميكرد“. مسلم آن را روايت كرده است. پيامبر صلي الله عليه و سلم در نماز ظهر گاهي باندازه “الم تنزيل“، و گاهي " (سبح اسم ربك الاعلى) و (والليل إذا يغشى) و گاهي (والسماء ذات البروح) و (والسماء والطارق) "را مي خواند.
قرائت در نماز عصر: و در نماز عصر باندازه نصف نماز ظهر قرائت را طول ميداد، و اگر در نماز ظهر قرائت را كوتاه ميكرد، در نماز عصر نيز باندازه آن آيات قرآن ميخواند.
قرائت در نماز مغرب: پيامبر صلي الله عليه و سلم در نماز مغرب برخلاف عمل روز رفتار مينمود، چه در آن گاهي“ الاعراف “ را در دو ركعت اول ميخواند، و گاهي “الطور“ و گاهي “المرسلات“ را ميخواند. ابو عمر و بن عبدالبر از پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت كرده كه:“او در نماز مغرب “المص“ - (الاعراف) را خوانده و “صافات“ را خوانده و “حم“ (الدخان) را خوانده و “(سبح اسم ربك الاعلى)“ را خوانده و “التين و الزيتون“ را خوانده و “المعوذتين“ را خوانده و “المرسلات“ را خوانده و سورههاي كوتاه نسبتا مفصل ميخواند. و گفته است اينها همه آثار صحيحي و مشهوري ميباشند“. پايان سخن ابن عبدالبر. اما مداومت بر قرائت سورههاي كوتاه نسبتا مفصل بطور هميشه عمل مروان بن الحكم است. و زيد بن ثابت اين عمل وي را انكار كرد و به وي گفت: تو چرا در نماز مغربچنين مي كني؟ در حاليكه من پيامبر صلي الله عليه و سلم را ديده امكه بلند ترين دو سوره بلند را ميخواند. مروان گفت: آن كدام است؟ گفت: “اعراف“ اين حديث “صحيح“ است. اهل سنن آن را روايت كردهاند. نسائي از عايشه روايت كرده كه گفته است: پيامبر صلي الله عليه و سلم در نماز مغرب سوره اعراف را در هر دو ركعت اول ميخواند. پيوسته در آن، آيه و سورههاي كوتاه مفصل خواندن خلاف سنت است و اين عمل مروان بن الحكم ميباشد.
قرائت در نماز عشاء: اما در نماز عشاء پيامبر صلي الله عليه و سلم “و التين والزيتون“ خوانده است. و به معاذ فرمود كه در آن: “و الشمس و ضحاها“، و “سبح اسم ربك الاعلي“، “و الليل اذا يغشي“ و امثال آن را بخواند. شبي معاذ همراه پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز عشاء را خواند، سپس به ميان بني عمرو بن عوف رفت و نماز عشاء را بعد از اينكه مدتي از شب گذشته بود برايشان اعاده كرد و در آن سوره بقره را خواند، پيامبر صلي الله عليه و سلم اين عمل وي را نپسنديد و به او گفت:’’ (سبح اسم ربك الاعلى)[مگر تو آشوبگري كه مردم را مبتلا ميكني؟]’’ ناقدان بدون توجه بما قبل و بعد اين كلمه، بدان در آويختهاند و توجه نكردهاند كه در چه موقعي گفته شده است.
قرائت در نماز جمعه: پيامبر صلي الله عليه و سلم در نماز جمعه سوره “جمعه“ و “منافقين“ يا “الغاشيه“ را بصورت كامل و سوره “سبح“ و “الغاشيه“ را ميخواند. و اما اقتصار بر قرائت او آخر اين دو سوره از “يا ايها الذين آمنوا “ تا آخر آنها هرگز پيامبر صلي الله عليه و سلم آن را انجام نداده و مخالف رهنمود اوست كه پيوسته انجام ميداد.
قرائت در نماز عيدين عيد فطر، عيد قربان: و اما در نماز عيدها گاهي سوره “ق“ و “اقتربت“ هر دو را بصورت كامل و گاهي سوره “سبح“ و “الغاشيه“ را ميخواند. و اين سنت و رهنمود هميشگي او درباره نماز عيدين بود تا اينكه به لقاء الله پيوست، و چيزي آن را نسخ نكرده است. لذا خلفاي راشدين از او پيروي كردهاند: ابوبكر رضي الله عنه در نماز صبح سوره بقره را ميخواند و تا نزديك طلوع خورشيد طول ميكشيد گفتند: اي خليفه رسول الله، نزديك است كه خورشيد طلوع كند، او گفت: اگر طلوع كند ما را غافل نمينمايد. و عمر بن خطاب رضي الله عنه در نماز صبح سوره “يوسف" و “نحل“ و “هود“ و “بنياسرائيل“ و امثال آنها را ميخواند. اگر خواندن سورههاي بلند در نماز نسخ شده بود بر خلفاي راشدين او پنهان نميماند و ناقدان بر آن مطلع ميگشتند. و اما حديثي كه مسلم در كتاب صحيح خود آن را از جابر بن سمره روايت كرده كه گفته است: “پيامبر صلي الله عليه و سلم در نماز صبح “ق و القرآن المجيد“ را ميخواند و بعد از نماز صبح نمازهاي ديگر را كوتاه و سبك ميخواند (يعني در نماز صبح قرائتش بلندتر بود و در ديگر نمازها قرائتش كوتاهتر بود)“. سخن ام الفضل نيز بر اين مطلب دلالت دارد كه او از ابن عباس شنيده كه “والمرسلات عرفا“ را ميخواند،گفت: “اي فررندم با خواندن اين سوره بيادم آوردي كه اين سوره را آخرين بار از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدمكه آن را در نماز مغرب ميخواند، تا اينكه در پايان كار گفت: و اما قول پيامبر صلي الله عليه و سلم كه گفت:" (أيكم أم بالناس فليخفف) [هر كس از شما به امامت مردم ايستاد، آن را بر مردم سبك گيرد]". و قول انس: “پيامبر صلي الله عليه و سلم در عين اينكه نماز را كامل ميخواند از همه مردم آن را سبكتر ميگرفت“، تخفيف نماز و بر مردم سبك گرفتن آن، يك امر نسبي است و به رفتار هميشگي پيامبر صلي الله عليه و سلم بستگي داشت نه به آرزوي مامومين، زيرا او هرگز مردم را به چيزي دستور نميداد كه خود خلاف آن رفتار نمايد، او به تحقيق ميدانست كه در پشت سر او مردمان پير و سست و نيازمند و بيمار نماز ميخوانند. پس آنچه كه انجام داده است و بيگمان امكان دارد كه نمازش چند برابر طولاني بوده باشد و به نسبت نمازهاي بلندتر و طولانيتر خفيف و كوتاه بوده باشد. و آنچه كه پيوسته انجام داده است، آن حاكم است و آن مورد نزاع ما است، و دليل اين مطلب آنست كه نسائي و ديگران از ابن عمر روايت كردهاند كه گفته است: پيامبر صلي الله عليه و سلم به ما دستور ميداد كه نماز را كوتاه بخوانيم و براي ما امامت ميكرد و “الصافات“ ميخواند، پس خواندن “صافات“ از جمله تخفيفي بوده كه بدان دستور ميداد“. خواندن سوره مشخص و معيني: پيامبر صلي الله عليه و سلم در نماز يك سوره معين را تعيين نميكرد كه همواره آن را بخواند مگر در نماز جمعه و عيدين. و اما در ديگر نمازها، ابوداود در حديث عمرو بن شعيب از پدرش از جدش ذكر كرده كه: او گفته است: “هيچ سوره نسبتاً مفصل و بلندي نبوده است مگر اينكه در نماز جماعت نمازهاي فرض آنها را از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدهام كه آنها را خوانده است. رهنمود او چنان بود كه سوره را بطور كامل ميخواند و چه بسا آن را در دو ركعت ميخواند و چه بسا اول سوره را ميخواند. و اما قرائت اواخر و اواسط سورهها از او نقل نشده است. اما قرائت دو سوره در يك ركعت را در نمازهاي سنت انجام ميداده است ولي در نماز فرض از او نقل نشده كه چنين كرده باشد. و اما حديث ابن مسعود: “من سورههاي همنظير را كه پيامبر صلي الله عليه و سلم آنها را با هم در يك ركعت ميخواند ميشناسم:“الرحمن“ و “النجم“ در يك ركعت، و "اقتربت“ و “الحاقه“ در يك ركعت و “الطور“ و “الذاريات“ در يك ركعت، و “اذا وقعت“ و “نون“ در يك ركعت... تا آخر حديث“. اين حديث وي حكايت از يك عمل پيامبر صلي الله عليه و سلم دارد كه محل آن را تعيين نكرده است، كه آيا در نماز فرض يا در نماز سنت بوده است؟ و احتمال هر دو را دارد. و اما قرائت يك سوره در دو ركعت كمتر از او ر وايت شده است“. و ابوداود گفته است كه: مردي از جهينه گفت كه: “از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيده است كه در نماز صبح در هر دو ركعت “اذا زلزلت“ ميخواند، و گفته است: نميدانم كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فراموش كرده بود يا بعمد چنين كرد؟“.
طولاني كردن ركعت اول در نماز صبح: پيامبر صلي الله عليه و سلم ركعت اول نماز صبح و هر نماز ديگري را بيش از ركعت دوم طولاني ميكرد. گاهي آنقدر آن را طول ميداد تا اينكه صداي پاي كسي شنيده نميشد (يعني ركعت اول را آنقدر طولاني ميكرد تا اينكه همه به نماز ميرسيدند و كسي جا نميماند) و نماز صبح را بيش از ديگر نمازها طول ميداد. چه در قرآن آمده است كه در نماز صبح خدا و فرشتگان و يا فرشتگان مامور در شب و فرشتگان مامور در روز حاضر ميشوند و اين دو قول مبني بر اين هستند كه آيا نزول رحمت الهي تا پايان نماز صبح ادامه دارد يا تا طلوع فجر؟ كه هر دو قول مستمسكي دارند. بعلاوه چون تعداد ركعات آن كمتر است طول دادن آن اين كاهش ركعات را جبران ميكند و همچنين نمازگزاران چون تازه از خواب برخاستهاند، سر حال هستند و هنوز بدنبال وسايل زندگي و امور دنيوي نرفتهاند و گوش و زبان و قلبشان با هم همآهنگ است و به چيزي مشغول نشدهاند و نمازگزار از هر وقت ديگر بهتر قرآن را ميفهمد و درك ميكند و صفاي حاصل از آن نماز، اساس و اولكار روزانه است،پس بدان اهتمام بيشتري ميداد و آن را طولاني برگزار كرده است. اينها اسراري است، كساني آنها را در مييابند كه به اسرار شريعت و مقاصد و فلسفه آن توجه دارند . چگونگي قرائت پيامبر صلي الله عليه و سلم: قرائت پيامبر صلي الله عليه و سلم بصورت كشيده بود، بر هر آيهاي توقف ميكرد و صدايش را ميكشيد“. پايان سخن ابن القيم.
آنچه در اثناي قرائت مستحب است: زيبائي و آراستگي صدا، در قرائت سنت است: در حديث آمده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده:" (زينوا أصواتكم بالقرآن) [صداي خودتان را با ترنم قرآن مزين كنيد]" و فرموده است: "(ليس منا من لم يتغن بالقرآن) [كسي كه قرآن را به آواز بلند نخواند بر شيوه ما نيست]". و فرموده است:" (إن أحسن الناس صوتا بالقرآن الذي إذا سمعتموه وحسبتموه يخشى الله) [خوش آوازترين شخص در خواندن قرآن كسي است كه هرگاه آواز قرآن خواندن او را شنيديد، احساس كنيد كه او از خداوند ميترسد (نشانههاي خشوع در صداي وي محسوس باشد)]". و فرموده است: " (وما أذن الله شئ (1) ما أذن لنبي حسن الصوت يتغنى بالقرآن) [خداوند به آواز خواندن قرآن را از پيامبري كه خوش آواز باشد بيش از هر چيزي ميشنود و بدان گوش ميدهد و آن را بيش از هر چيز ديگري اجازه داده است]". نووي گفته است: براي كسي كه در نماز يا غير نماز قرآن ميخواند سنت است كه چون به آيه رحمت رسد طلب فضل و بخشش خداوند كند، و چون به آيه عذاب رسيد، از عذاب دوزخ به خداوند پناه ببرد يا از عذاب يا از شر يا از چيزهاي ناخوشايند استعاذه كند يا بگويد:" اللهم إني أسألك العافية [خداوندا عافيت را از تو ميخواهم]" و امثال آن. و چون به آيه تنزيه رسيد، بگويد: " سبحانه وتعالى" يا " تبارك الله رب العالمين " يا" جلت عظمة ربنا " و امثال آن. (يعني، پاك و منزه و برتر است خداوند... مبارك است الله پروردگار جهانيان... باشكوه و عظيم است پروردگار ما...). و ما از حذيفه بن اليمان روايت كردهايم كه گفته است: “شبي با پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز ميگزارديم، سوره بقره را آغاز كرد با خود گفتم از آيه صدم به ركوع ميرود، سپس از آيه صد گذشت و گمان كردم كه تمام آن را در يك ركعت ميخواند، سپس آن را تمام كرد و گمان كردم كه به ركوع ميرود، سپس سوره آل عمران را آغاز كرد و آن را تمام كرد و سوره نساء را آغاز كرد و آن را خواند، با تاني و ملايمت ميخواند، هرگاه به آيه تسبيح ميرسيد، تسبيح ميگفت، و هرگاه به آيه طلب ميرسيد، طلب ميكرد و هرگاه به آيه عذاب و و عيد ميرسيد، استعاذه ميكرد“. مسلم آن را روايت كرده است. ياران ما گفتهاند: تسبيح و طلب و استعاذه براي كسيكه قرآن ميخواند سنت است، خواه در نماز يا غير آن باشد. امام يا ماموم يا منفرد باشد. چه اينكار دعاست و همچون آمين همه در گفتن آن مساوي هستند. و مستحب است كه هر كس"(أليس الله بأحكم الحاكمين) "را خواند، بگويد:" بلى وأنا "على ذلك من الشاهدين"، و هر كس "(أليس ذلك بقادر على أن يحيي الموتى)" را خواند بگويد:" بلى أشهد"، و هر كس "(فبأي حديث بعده يؤمنون)" را خواند، بگويد:" آمنت بالله "و چون گفت:"(سبح اسم ربك الاعلى) "بگويد: "سبحان ربي الاعلى" اين جوابها را ميتوان در نماز و غير آن گفت.
در كجا بايد قرائت قرآن در نماز آشكارا يا نهان باشد؟[43] مستحب آنست كه نمازگزار در دو ركعت نماز صبح و نماز جمعه و دو ركعت اول نماز مغرب و عشاء و نماز عيدين و كسوف و استسقاء قرائتش (خواه فاتحه يا غير آن) آشكارا باشد و آنرا با صداي بلند بخواند و در تمام ركعات نماز ظهر و عصر و ركعت سوم مغرب و سوم و چهارم عشاء آن را آهسته و سري بخواند و در نمازهاي سنت اگر سنتهاي روز باشند قرائت در همه آنها سري و آهسته است و آنها كه در شب خوانده ميشوند آشكارا خواندن و سري خواندن در آنها مساوي است و نمازگزار مخير است. ولي افضل آنست متوسط بين جهري و سري باشد. شبي پيامبر صلي الله عليه و سلم از كنار ابوبكر گذشت كه با صداي آهسته نماز ميخواند، و از كنار عمر گذشت كه با صداي بلند نماز ميخواند، وقتي كه هر دو در حضور پيامبر صلي الله عليه و سلم جمع شدند، پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: اي ابوبكر از كنار شما گذشتم كه با صداي آهسته نماز ميخواندي؟ او گفت: اي رسول الله بيگمان كسي كه با وي مناجات ميكردم صدايم را ميشنيد، به عمر نيز فرمود: از كنار تو گذشتم كه با صداي بلند نماز ميخواندي، او گفت: اي رسول الله، خوابيدگان را بيدار ميكردم و شيطان را ميراندم. پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" (يا أبا بكر ارفع من صوتك شيئا) ". اي ابوبكر تو كمي صدايت را بلند كن“، و به عمر فرمود:" (اخفض من صوتك شيئا)[كمي صدايت را پايين بياور]". احمد و ابوداود آنرا روايت كردهاند. اگر نمازگزار فراموش كرد، در جائي كه بايد سري بخواند با صداي آشكارا خواند و در جائي كه بايد جهري بخواند با صداي سري خواند، هيچ اشكالي ندارد، چنانچه در اثناي قرائت بيادش آمد، بنا را بر آن ميگذارد.
قرائت فاتحه ماموم پشت سر امام اصل بر آن است كه نماز بدون قرائت سوره فاتحه درست و صحيح نيست و بايد آن را در تمام ركعات نمازهاي فرض و سنت خواند، بهمانگونه كه در فرايض نماز از آن سخن رفت، جز آنكه در نمازهاي جهري قرائت از ماموم ساقط ميشود و واجب است كه ساكت باشد و به قرائت امام گوش فرا دهد، چه خداوند ميفرمايد:" (وإذا قرئ القرآن فاستمعوا له وأنصتوا لعلكم ترحمون [44][هرگاه قرآن خوانده شود بدان گوش فرا دهيد و آنرا بنيوشيد، باشد كه مورد مهرباني خداوند قرارگيريد]". و چون پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است:" (إذا كبر الامام فكبروا وإذا قرأ فأنصتوا) [هر وقت امام تكبير گفت، شما نيز تكبير گوئيد، و هر وقت قرآن را خواند به وي گوش فرا دهيد]". مسلم آن را صحيح دانسته است. و معني حديث زير نيز بر معني اين حديث حمل ميشود:" (من كان له إمام فقراءة الامام له قراءة) [كسي كه امام جماعت دارد قرائت امام براي او كافي است]". يعني در نمازهاي جهري قرائت امام بجاي او نيز كافي است. و اما در نمازهاي سري ماموم نيز قرائت خود را انجام ميدهد و در نماز جهري نيز اگر صداي امام را نشنود قرائت بر وي واجب است[45]. ابوبكر بن العربي گفته است: آنچه كه ما ترجيح ميدهيم آنست آنجا كه در نماز قرائت سري است، قرائت فاتحه براي ماموم واجب است زيرا از عموم احاديثي كه در مبحث فرايض نماز از آنها سخن رفت اين مطلب استفاده ميگردد. و اما در نماز جهري (در ركعتهاي جهري) نبايد ماموم قرائت فاتحه را انجام دهد به سه دليل: اول، عمل اهل مدينه چنين بوده است. دوم، حكم قرآن چنين است:" (وإذا قرئ القرآن فاستمعوا له وأنصتوا) و دو حديث نيز اين راي را تاييد ميكند: يكي حديث عمران بن حصين:" (قد علمت أن بعضكم خالجنيها)" (يكبار كه پيامبر صلي الله عليه و سلم متوجه شد كه يكي از مامومين پشت سر او سوره (سبح اسم ربك الاعلى) را ميخواند، فرمود:) چنان دانستم كه يكي در قرائت با من به نزاع برخاسته است“ و حديث دوم همانكه گذشت:" اذاكبر الامام...". دليل سوم، ترجيح داده ميشود كه ماموم نميتواند قرائت را انجام دهد، چه وقت آنرا ميخواند؟ اگر گفته شود در مدت سكوت امام (در فاصله بين قرائت فاتحه و سوره) ماموم فاتحه را بخواند گوئيم كه سكوت امام (بعد از قرائت فاتحه) الزامي نيست. پس چگونه فرضي را ناظر بر چيزي ميكنيد كه فرض نيست؟ (چطور بر ماموم فرض است كه فاتحه را بخواند و حال آنكه سكوت امام فرض نيست تا فرصتي براي ماموم باشد و خود قرائت امام نيز فرض نيست) بويژه در ركعتهاي جهري بايستي ماموم با قلب و فكر خويش متوجه قرائت امام باشد و در آن تدبر كند. و نظام قرآن و حديث و حفظ عبادت و مراعات سنت و عمل به ترجيح چنين است. (پايان سخن ابن العربي). زهري و ابن المبارك و يك قول منقول از امام احمد و اسحاق نيز چنين است و شيخ ابن تيميه نيز اين قول را ترجيح داده است[46].
7-تكبيرهاي انتقال: سنت است كه نمازگزار در هر بلند شدن و فرود آمدن و قيام و قعود در نماز تكبير بگويد مگر در موقع برخاستن از ركوع كه ميگويد:" سمع الله لمن حمده" ابن مسعود گفته است: پيامبر صلي الله عليه و سلم را ديدهام كه در هر فرود آمدن و بلند شدن و قيام و قعودي تكبير ميگفت. احمد و نسائي و ترمذي آن را روايت كردهاند و ترمذي آن را “صحيح“ دانسته است٠ سپس گفته است: اصحاب پيامبر صلي الله عليه و سلم از جمله ابوبكر و عمر و عثمان و علي و ديگران و تابعين چنين ميكردند. و عمل فقهاء نيز چنين است. پايان سخن ترمذي. از ابوبكر بن عبدالرحمن بن الحارث روايت شده است كه او از ابوهريره شنيده است كه ميگفت: “پيامبر صلي الله عليه و سلم هر وقت به نماز ميايستاد تكبير ميگفت (تكبيره الاحرام)، سپس كه به ركوع ميرفت تكبيرميگفت، سپس وقتيكه پشتش را راست ميكرد و از ركوع بلند ميشد ميگفت:" سمع الله لمن حمده، چون راست ميايستاد قبل از اينكه به سجده برود ميگفت:" ربنا لك الحمد. سپس چون براي سجده فرود ميآمد نيز تكبير ميگفت، سپس چون سر از سجده برميداشت تكبير ميگفت (براي رفتن به سجده دوم نيز تكبير ميگفت) سپس چون پس از دو سجده برميخاست نيز تكبير ميگفت. بعد در هر ركعتي چنين ميكرد تا نماز به پايان ميرسيد. و اين بود كيفيت نماز پيامبر صلي الله عليه و سلم تا اينكه از دنيا رحلت كرد“. احمد و بخاري و مسلم و ابوداود آن را روايت كردهاند. عكرمه گفته است: به ابن عباس گفتم:“در بطحاء نماز ظهر را پشت سر پيرمرد احمقي بجاي آوردم، او بيست و دو بار تكبير ميگفت، هر وقت سجده ميرفت تكبير ميگفت و چون سرش را برميداشت تكبير ميگفت، ابن عباس گفت: اين كيفيت نماز پيامبر صلي الله عليه و سلم ميباشد“. احمد و بخاري آن را روايت كردهاند. و مستحب است كه ابتداي تكبير بوقت آغاز انتقال از حالتي به حالت ديگر باشد.
8-هيئت وچگونگي ركوع: آنچه كه در ركوع واجب ميباشد، تنها انحناء و خميده شدن بگونهاي است كه دستها به زانو برسند، ولي سنت آنست كه بگونهاي باشد كه سر با باسن در يك سطح قرار گيرد و دستها متكي بر زانوها و از پهلوها فاصله داشته باشند و انگشتان دست بصورت باز روي زانو و ساق پا قرار گيرند و پشت بصورت گسترده و مسطح باشد. از عقبه بن عامر روايت است كه: او به ركوع رفت و بازوان او با پهلويش فاصله داشت و دستان خود را روي زانوها گذاشته و انگشتانش بصورت باز پايين زانوان قرار گرفته بود و گفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم را چنين ديدهام كه نماز ميگزارد“. احمد و ابوداود و نسائي آن را روايت كردهاند. از ابوحميد نقل است كه:“ پيامبر صلي الله عليه و سلم وقتيكه به ركوع ميرفت بصورت معتدل بود كه سرش به پايين و بالا تمايل نداشت، و بگونهاي دستها را بر زانوان خود مينهاد كه گوئي آنها را گرفته بود “. نسائي آن را روايت كرده است . مسلم از عايشه(رض) روايت كرده است كه: هر وقت پيامبر صلي الله عليه و سلم به ركوع ميرفت، سر خود را به طرف بالا يا پايين نميگرفت بلكه متوسط بين هر دو بود. و از علي بن ابيطالب عليه السلام وايت شده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم وقتيكه به ركوع ميرفت چنانچه كاسهاي از آب بر پشت ايشان ميبود نميريخت (پشتش بصورت مسطح قرار ميگرفت). احمد و ابوداود آن را از جمله احاديث “مرسل“ روايت كردهاند. و از مصعب بن سعد روايت است كه: در كنار پدرم نماز ميخواند، دو كف دست خود را بهم چسبانده و آنها را در لاي رانها قرار دادم، پدرم مرا از آن نهي كرد و گفت: ما چنان ميكرديم و به ما دستور داده شد كه دستان خود را روي زانو بگذاربم. همه محدثين آن را روايت كردهاند.
9-دعا و ذكري كه در ركوع گفته مي شود: گفتن:’’ (سبحان ربي العظيم)، منزه است پروردگار بزرگوارم“ مستحب است. از عقبه بن عامر روايت شده كه چون آيه:" (فسبح باسم ربك العظيم) نازل شد، پيامبر صلي الله عليه و سلم به ما گفت:" (اجعلوها في ركوعكم [آن را در ركوعتان بگوئيد]". احمد و ابوداود و ديگران با اسناد جيد آن را روايتكردهاند. و از حذيفه نقل است كه گفته است: با پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز ميگزاردم كه در ركوع ميگفت:’’ (سبحان ربي العظيم) "مسلم و اصحاب سنن آن را روايت كردهاند. و اما لفظ ’’ (سبحان ربي العظيم وبحمده) ’’ از چند طريق روايت شده كه همه “ضعيف“ هستند. شوكاني گفته است: ولي اين روايتها همديگر را نيرو ميبخشند. نمازگزار ميتواند تنها به تسبيح اكتفا كند يا اذكار زير را بدان بيفزايد: 1- از علي بن ابيطالب نقل است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم در ركوع ميگفت:’’ (أللهم لك ركعت، وبك آمنت، ولك أسلمت، وأنت ربي خشع سمعي وبصري ومخي وعظمي وعصبي وما استقلت به قدمي لله رب العالمين) [خداوندا براي تو به ركوع رفتم، به تو ايمان آوردم، و خود را به تو تسليم كردم، تو پروردگار مني، گوش و ديده و مغز و استخوان و پي و آنچه بر قدمهايم بار است، همه و همه تسليم الله پروردگار جهانيان است]". احمد و مسلم و ابوداود و ديگران آن را روايت كردهاند. 2-از عايشه(رض) نقل است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم در ركوع و سجود ميگفت: " (سبوح قدوس رب الملائكة والروح) [خداوندا تو از هر چيزي كه شايسته جلال تو نباشد پاك و منزه هستي تو پروردگار فرشتگان و جبريل هستي]". 3-از عوف بن مالك اشجعي نقل است:“شبي همراه پيامبر صلي الله عليه و سلم به نماز شب برخاستم و او سوره بقره را خواند و در ركوع ميگفت:’’ سبحان ذي الجبروت والملكوت والكبرياء والعظمة [منزه است خدائي كه داراي توانائي و قدرت و سلطان و عظمت و شكوه است]". ابوداود و ترمذي و نسائي آن را روايت كردهاند. 4-از عايشه(رض) نقل است كه: “پيامبر صلي الله عليه و سلم در ركوع و سجود فراوان ميگفت: ’’ (سبحانك اللهم ربنا وبحمدك، اللهم اغفر لي) [خداوندا پروردگارا ترا تنزيه و ستايش ميكنم، خداوندا مرا بيامرز]"، به قرآن عمل ميكرد و از آن پيروي مينمود (كه فرموده:)’’ (فسبح بحمد ربك واستغفره) ’’ احمد و بخاري و مسلم و ديگران آن را روايت كردهاند.
10-ذكر و دعاي موقع برخواستن از ركوع و اعتدال: براي نمازگزار خواه امام، يا ماموم يا منفرد - مستحب است در وقت برخاستن بگويد:" سمع الله لمن حمده " ،چون راست ايستاد (در اعتدال) بگويد:" ربنا ولك الحمد " يا " اللهم ربنا ولك الحمد ". ابوهريره گفته است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم چون از ركوع برميخاست، ميگفت:" سمع الله لمن حمده ’’، سپس چون بحال اعتدال ميايستاد ميگفت:" ربنا ولك الحمد ". احمد و شيخان آن را روايت كردهاند. در بخاري از حديث انس آمده است: چون (امام) گفت:" سمع الله لمن حمده" ، پس شما (مامومين) بگوئيد:" اللهم ربنا ولك الحمد ". راي بعضي از علماء برآنست كه ماموم:" سمع الله لمن حمده "، را نميگويد بلكه چون آن را از امام شنيد ميگويد:" اللهم ربنا ولك الحمد"، توجه آنان بدين حديث و حديث ابوهريره است كه احمد و غير او ذكر كردهاند: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده:" (إذا قال الامام سمع الله لمن حمده فقولوا اللهم ربنا ولك الحمد، فإن من وافق قوله قول الملائكة غفر له ما تقدم من ذنبه) [چون امامگفت: سمع ٠٠٠ شما بگوئيد: اللهم ... چه اگر سخن كسي با سخن فرشتگان هماهنگ شود (يعني فرشتگان بدنبال قول امام: سمع ... ميگويند: اللهم...) گناهان گذشته او آمرزيده ميشود ]". ليكن مقتضاي حديث:" صلوا كما رأيتموني أصلي "، آنست كه هر نمازگزاري تسبيح و تحميد هر دو را بگويد: اگر چه ماموم نيز باشد، در جواب كساني كه گفتهاند:“ماموم نبايد هر دو را جمع كند“، بلكه فقط تحميد را بگويد، آنان سخن نووي را پاسخ گفتهاند كه گويد: ياران ما گفتهاند: معني: قولو:" ربنا لك الحمد "، آنست: شما كه" سمع الله لمن حمده "، را ميدانيد، آن را نيز بگوئيد. علت اختصاص آن به ذكر بدان جهت استكه آنان:" سمع الله لمن حمده "، را آشكارا از پيامبر صلي الله عليه و سلم ميشنيدند، چه سنت آشكارا گفتن آنست، ولي" ربنا لك الحمد "، را از او نميشنيدند، چه آن را سري و نهاني ميگفت. و سخن او صلي الله عليه و سلم :" صلوا كما رأيتموني أصلي "، ميدانستند و از قاعده تاسي مطلق به وي نيز پيروي ميكردند بنابر اين در گفتن " سمع الله لمن حمده " با ايشان موافقت ميكردند و نيازي به امر به گفتن آن نبود ولي" ربنا لك الحمد " را نميدانستند، پس بدان امر فرمود. و اين تحميد، كمترين ذكري است كه در اعتدال گفته ميشود و مستحب است كه آنچه در احاديث زير ميآيد بدان افزوده مي شود: 1) رفاعه بن رافع گفته است: روزي پشت سر پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز ميگزارديم، چون پيامبر صلي الله عليه و سلم از ركوع سر برداشت و " سمع الله لمن حمده " را گفت، مردي پشت سر او گفت: " ربنا لك الحمد حمدا كثيرا طيبا مباركا فيه "، چون پيامبر صلي الله عليه و سلم سلام داد، فرمود: چه كسي بود كه چنين گفت؟ آن مرد گفت: من بودم اي رسول الله صلي الله عليه و سلم. فرمود:" رأيت بضعة وثلاثين ملكا يبتدرونها، أيهم يكتبها أولا " [سي و اند فرشته را ديدم كه براي نوشتن آن از هم پيشي ميگرفتند]". احمد و بخاري و مالك و ابوداود آن را روايت كردهاند. ٢) از علي بن ابيطالب روايت است كه: چون پيامبر صلي الله عليه و سلم از ركوع برميخاست ميگفت:" سمع الله لمن حمده وربنا ولك الحمد مل ء السموات والارض وما بينهما، ومل ء ما شئت من شئ بعد " [خداوند حمد و ستايش كسي را كه او را ستود بگوش قبول شنود، پروردگارا ستايش تراست، ستايشي كه اگر مجسم گردد باندازه گنجايش آسمانها و زمين و هر چه كه تو بخواهي باشد]" احمد و مسلم و ابوداود و ترمذي آن را روايت كرده اند . ٣) از عبدالله بن ابي اوفي، از پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم چون سر از ركوع برميداشت چنين ميگفت:" اللهم لك الحمد مل ء السماء ومل ء الارض ومل ء ما شئت من شئ بعد: اللهم طهرني بالثلج والبرد والماء البارد، اللهم طهرني من الذنوب ونقني منها كما ينقى الثوب الابيض من الوسخ " [خداوندا ستايش تراست... خداوندا مرا پاكيزه گردان با برف و تگرگ و آب خنك، خداوندا مرا پاكيزه گردان از گناهان بهمانگونه كه جامه سفيد از چرك و كثافت پاكيزه گردانده ميشود]". احمد و مسلم و ابوداود و ابن ماجه آن را روايت كردهاند. معني اين دعا: طلب طهارت كامل و پاكيزگي كامل است. ٤) ابوسعيد خدري گفته است: چون پيامبر صلي الله عليه و سلم ميگفت:" سمع الله لمن حمده " بعد ميگفت:" اللهم ربنا لك الحمد مل ء السموات ومل ء الارض ومل ء ما شئت من شئ بعد أهل الثناء والمجد (3) أحق ما قال العبد، وكلنا لك عبد: لا مانع لما أعطيت.ولا معطي لما منعت، ولا ينفع ذا الجد منك الجد" [خداوندا، پروردگارا.... پروردگارا، تو شايسته ستايش و تمحيد هستي، ستايش تو شايستهترين چيزي است كه بندهات ميگويد، همه ما بنده توايم، چيزي را كه تو عطا كني كسي نميتواند مانع آن شود، و چيزي را كه تو منع كني، كسي نميتواند آن را عطا كند، در برابر باز خواست تو، بخت و ثروت و عظمت، بنده را بكار نيايد، بلكه تنها عمل صالح سودمند است، خداوندا همه چيز از تو است]". بروايت مسلم و احمد و ابوداود. ٥) باز هم حديث صحيحي است از او (ابوسعيد خدري)كه: او بعد " سمع الله لمن حمده "، ميگفت:" لربى الحمد، لربي الحمد " تا اينكه اعتدالش باندازه ركوعش طول ميكشيد.
11-چگونگي به سجده و رفتن و برخاستن از آن: جمهور فقهاء بر آن هستند كه مستحب است زانوها را قبل از دستها بر زمين نهاد. ابن المنذر آن را از عمر نخعي و مسلم بن يسار و سفيان ثوري و احمد و اسحاق و اصحاب راي حكايت كرده و گفته است من نيز بدان راي ميدهم. و ابوالطيب هم آن را از عموم فقهاء حكايت كرده است. ابن القيم گفته است: پيامبر صلي الله عليه و سلم اول زانوان و بعد دستها و بعد از آنها پيشاني و بيني را بر محل سجده مينهاد. اينست حديث صحيحي كه شريك از عاصم بن كليب و او از پدرش روايت كرده است. از وائل بن حجر روايت شده است: پيامبر صلي الله عليه و سلم را ديدهام كه هر وقت به سجده ميرفت پيش از دستانش، زانوانش را (بر زمين) مينهاد و چون برميخاست دستانش را پيش از زانوانش (از زمين) بلند ميكرد و در افعال او خلاف آن را روايت نكردهاند. ولي مالك و اوزاعي و ابن حزم نهادن دستها را پيش از زانوان مستحب ميدانند. و اين روايتي است از احمد. اوزاعي گفته است: مردم را ديدم كه دستها را قبل از زانوان مينهادند. ابوداود گفته است: قول اصحاب حديث چنين است. و اما كيفيت برخاستن از سجده براي قيام ركعت دوم، در آن نيز خلاف است: به راي جمهور مستحب آنست كه دستها را پيش از زانوان بلند كند و به راي غير جمهور فقهاء عكس آنست.
12-هيات سجود: مستحب است كه سجده كننده امور زير را مراعات كند: 1-بيني و پيشاني و دستها را بر زمين بخوبي جاي دهد و دستها را به پهلوها نچسباند. از وائل بن حجر روايت است كه:" لما سجد وضع جبهته بين كفيه وجافى عن إبطيه.[پيامبر صلي الله عليه و سلم وقتيكه به سجده ميرفت، پيشانيش را بين هر دو كف مينهاد. و ابطين (زير بغلها) را باز ميگذاشت]". بروايت ابوداود. از ابوحميد روايت است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم:" كان إذا سجد أمكن أنفه وجبهته من الارض، ونحى يديه عن جنبيه، و وضع كفيهحذو منكبيه [چون به سجده ميرفت، بخوبي بيني و پيشاني خود را بر زمين جاي ميداد و دستها را از پهلوها، دور مينمود وكف دستان را در مقابل شانهها مينهاد]". به روايت ابن خزيمه و ترمذي، و او گفته كه:“حسن و صحيح“ است. 2-كف دستان در برابر گوشها يا شانهها نهاده شوند. هر دو در اخبار آمده است. بعضي هر دو روايت را بدينگونه جمع كردهاند: سر انگشتان شست در مقابل گوشها و كف دستان در مقابل شانهها باشد. 3-انگشتان دست كشيده و بهم پيوسته باشد. بروايت ابن حبان و حاكم: پيامبر صلي الله عليه و سلم" كان إذا ركع فرج بين أصابعه وإذا سجد ضم أصابعه"[در ركوع انگشتان را باز و در سجده بهم پيوسته ميداشت]". 4-مستحب است كه انگشتان پاها رو به قبله باشند. بروايت بخاري از حديث ابوحميد آمده است:" أن النبي صلى الله عليه وسلم كان إذا سجد وضع يديه غير مفترشهما ولا قابضهما، واستقبل بأطراف أصابع رجليه القبلة "[پيامبر صلي الله عليه و سلم چون به سجده ميرفت دستها را بگونهاي مينهاد كه نه گسترده بودند و نه بسته (نيم گسترده و نيم بسته) و كنارههاي انگشتان پاهايش رو به قبله بود]".
13-مدت زمان سجود و اذكار آن: مستحب است كه سجده كننده در سجده بگويد:" سبحان ربي الاعلى"، از عقبه بن عامر روايت است كه چون " سبح اسم ربك الاعلى " نازل شد، پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" اجعلوها في سجودكم [آنرا در سجود قرار دهيد (و در سجده بگوئيد)]"، بروايت احمد و ابوداود و ابن ماجه و حاكم و سند آن “جيد“ است. و از حذيفه نقل است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم در سجدهاش ميگفت:" سبحان ربي الاعلى "، بروايت احمد و مسلم و اصحاب سنن، و ترمذي گفته است: حسن و صحيح است. شايسته است كه تسبيحات در سجود از سه بار كمتر نباشد. ترمذي گفته: عمل اهل علم بر اين بوده و مستحب ميدانند كه در ركوع و سجود از سه بار تسبيح كمتر نباشد. ا ه و جمهور بر آن ميباشند كه كمترين قدري كه كفايت كند، اندازه يك بار تسبيح گفتن است. و قبلا نيز گفتيم كه طمانينه فرض است و مدت آن باندازه يك بار تسبيح گفتن است. و اما حد كمال تسبيحات، بعضي آن را ده بار گفتهاند، چه سعيد بن جبير از انس روايت كرده كه گفته است:“ كسي را نديدهام كه باندازه اين جوان = عمر بن عبدالعزيز نمازش به نماز پيامبر صلي الله عليه و سلم شبيه باشد و تسبيحات او را در نماز به ده بار تخمين زديم و در سجده نيز بهمين طور“. بروايت احمد و ابوداود و نسائي با اسناد “جيد“. شوكاني گفته است: كساني كه كمال تسبيحات را ده بار ميدانند اين روايت را براي خود حجت ميدانند. و صحيحتر آنست كه منفرد و كسي كه تنها نماز ميخواند هر اندازه دلش بخواهد ميتواند تسبيحات خود را افزايش دهد و هر چه بيشتر بهتر . و احاديث صحيح ناطق به طولاني كردن تسبيحات بدينمطلب مربوط ميگردند. و همچنين امام نيز اگر مامومان او از تطويل نرنجند ميتواند آنرا افزايش دهد. ا ه. و ابن عبدالبر گفته است: شايسته است كه هر امامي در نمازش تخفيف بجاي آورد، اگرچه بداند كه مامومان توانا هستند و تحمل دارند. چه پيامبر صلي الله عليه و سلم بدان امر فرموده است. زيرا امام از آنچه كه براي مامومان پيش ميآيد مانند پيش آمدها و عوارض و نيازها و نياز به قضاي حاجت و امثال آن، خبر ندارند (پس خوب است كه نماز را طولاني نكند). ابن المبارك گفته است: مستحب است كه امام پنج بار تسبيح بگويد، تا مامومين بتوانند سه بار بگويند. و مستحب است كه نماز گزار به تسبيح اكتفاء نكند بلكه هر دعائي كه بخواهد بدان بيفزايد. و در حديث صحيح آمده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است:" أقرب ما يكون أحدكم من ربه وهو ساجد، فأكثروا فيه من الدعاء)، وقال: (ألا إني نهيت أن أقرأ راكعا أو ساجدا فأما الركوع فعظموا فيه الرب، وأما السجود فاجتهدوا في الدعاء فقمن (1) أن يستجاب لكم "[شما در سجده بيش از همه احوال به پروردگارتان نزديكيد پس در آن بسيار دعا كنيد“ و فرمود: “هان من منع شدهام كه در ركوع و سجود قراءت كنم، پس در ركوع خداوند را تعظيم كنيد و در سجود بسيار دعا كنيد كه شايسته است دعايتان پذيرفته شود]". بروايت احمد و مسلم. احاديث فراواني در اين باره آمده است كه در ذيل ميآيد: 1-از علي بن ابيطالب روايت شده است كه: پيامبر صلس اللهعليه و سلم هر وقت به سجده ميرفت، ميگفت:" اللهم لك سجدت، وبك آمنت، ولك أسلمت، سجد وجهي للذي خلقه فصوره فأحسن صوره، فشق سمعه وبصره: فتبارك الله أحسن الخالقين "[خداوندا تنها براي تو سجده كردم و بتو ايمان آوردم و خود را به تو تسليم نمودم، چهره و صورت من براي كسي سجده ميكند كه آن را آفريد و بسيار زيبا تصوير آن را كشيد و در آن گوش و چشمش را باز كرده است. پس، مبارك است الله كه بهترين و شايستهترين آفريننده است]"، بروايت احمد و مسلم. 2-از ابن عباس روايت شده است كه در وصف نماز تهجد (شب) پيامبر صلي الله عليه و سلم گفته است:“سپس براي نماز بيرون رفت، نمازگزارد و در نماز يا سجودش ميگفت:" اللهم اجعل في قلبي نورا، وفي سمعي نورا، وفي بصري نورا، وعن يميني نورا، وعن يساري نورا، وأمامي نورا، وخلفي نورا، وفوقي نورا، وتحتي نورا، واجعلني نورا [خداوندا قلب و گوش و چشم و طرف راست و پائين مرا سرشار از نور كن و مرا نور گردان يا برايم نور قرار ده]". بروايت مسلم و احمد و ديگران، نووي گفته است: علماء گفتهاند: مراد از خواستن نور در همه اندامها و جهات، بيان حق و هدايت به سوي آنست. او تقاضاي نوركرد در همه اندامها و جسمش، و تصرفاتش و اوضاع دگرگونش و حالاتش و همه چيزش و جهات ششگانهاش تا اينكه هيچكدام منحرف نشوند. اهـ . ٣-از عايشه نقل شده است كه: او شبي پيامبر صلي الله عليه و سلم را در رختخوابش نيافت، با دستش او را جستجو ميكرد كه او را در سجده مييافت كه ميگفت:" رب أعط نفسي تقواها، وزكها، أنت خير من زكاها، أنت وليها ومولاها "[پروردگارا به روحم تقوا و پرهيزكاري عطا كن و آن را تزكيه نما كه تو بهترين تزكيه كننده آن هستي، تو سرپرست و مولاي آن ميباشي]". بروايت احمد. ٤-از ابوهريره روايت است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم در سجدهاش ميفرمود:" اللهم اغفر لي ذنبي كله، دقه وجله (1) وأوله وآخره، وعلانيته وسره [خداوندا همه گناهان كوچك و بزرگم را اولش و آخرش و آشكار و نهانش را بيامرز]". 5-از حضرت عايشه روايت است كه گفت: شبي پيامبر صلي الله عليه و سلم را (در رختخواب) نيافتم با دست او را در سجدهگاه ميجستم، او را در سجده يافتم كه قدمهايش بحالت عمودي بود و ميگفت:" أللهم إني أعوذ برضاك من سخطك، وأعوذ بمعافاتك من عقوبتك، وأعوذ بك منك لا أحصي ثناء عليك أنت كما أثنيت على نفسك [خداوندا از خشم تو به رضاي تو پناه ميبرم، از عقوبت تو به عفو تو پناه ميبرم، از تو به تو پناه ميبرم، آنگونه كه تو شايسته ثنا و ستايش هستي و خود را ثنا گفتهاي، از عهده من بيرون است و من نميتوانم آن را به پايان برم]". 6-باز هم از ايشان روايت شده كه گفته است: شب پيامبر صلي الله عليه و سلم را در رختخواب نيافت و گمان برد كه به پيش يكي از زنانش رفته است، به جستجوي او پرداخت، ناگاه او را در ركوع يا سجده يافت كه گفت:" سبحانك اللهم وبحمدك، لا إله إلا أنت "، فقالت: بأبي أنت وأمي، إني لفي شأن وإنك لفي شأن آخر "[خداوندا تو منزه و پاك هستي و ترا ميستايم، هيچ الهي نيست جز تو“. عايشه گفت:“پدر و مادرم بفدايت، من در فكري و تو در فكري ديگر هستي...]"’، بروايت احمد و مسلم و نسائي. ٧-پيامبر صلي الله عليه و سلم در حال سجده ميگفت:" اللهم اغفر لي خطيئتي وجهلي، وإسرافي في أمري، وما أنت أعلم به مني اللهم اغفر لي جدي وهزلي، وخطئي، وعمدي، وكل ذلك عندي اللهم اغفر لي ما قدمت وما أخرت، وما أسررت وما أعلنت أنت إلهي لا إله إلا أنت " [خداوندا گناهم و نادانيم و اسرافم و آنچه را كه تو داناتر بدان هستي از من، همه را بيامرز. خداوندا جدي و شوخي و اشتباه و عمدم كه همه را دارم از من صرف نظر كن. خداوندا آنچه را كه قبلا انجام دادهام و آنچه را كه بعدا انجام ميدهم و آنچه را كه نهاني و آشكارا كردهام همه را ببخش فقط تو خداي من هستي بجز تو خدائي نيست]". 14-چگونگي نشستن بين دو سجده ( سجدتين ): سنت آنست كه در بين دو سجده بصورت “مفترش“ نشست يعني، پاي چپ را گسترانيد و روي آن نشست و پاي راست را طوري نصب كرد كه سر انگشتان آن رو به قبله باشد. از حضرت عايشه روايت است كه:“پيامبر صلي الله عليه و سلم پاي چپ را ميگسترانيد (فرش ميكرد) و پاي راست را نصب مينمود“. بروايت بخاري و مسلم. از ابن عمر نقل است:“ از جمله سنن نماز نصب كردن و قرار دادن پاي راست بگونهاي است كه انگشتان آن رو به قبله باشد و نشستن بر پاي چپ“. بروايت نسائي. نافع گفته است:“ابن عمر در نماز همه چيز را رو به قبله مينهاد حتي كفشهايش را “، بروايت اثرم. و در حديث ابوحميد در بيان كيفيت نماز پيامبر صلي الله عليه و سلم آمده است كه:“ سپس پاي چپ را تا كرد و بر آن نشست، سپس به حال اعتدال ماند تا هر استخواني بجاي خود برگشت (طمانينه را در جلوس مراعات كرد)، سپس خم شد و به سجده رفت“. بروايت احمد و ابو داود و ترمذي او آن را صحيح دانست. و در جلوس بين سجدتين مستحب بودن “اقعاء“ نيز روايت شده است بدينگونه كه هر دو پا را بگستراند و روي پاشنههاي آن بنشيند. ابوعبيده آن را سخن اهل حديث دانسته است. از ابوالزبير نقل شده كه از طاووس شنيده كه ميگفت: ما به ابن عباس گفتيم: چه ميگوئي در باره “اقعاء“ نشستن بر قدمهاي پا؟ گفت: آن سنت است. گفتيم: ما آن را ستمي بر پاها ميدانيم . گفت:“ آن سنت پيامبر صلي الله عليه و سلم ميباشد“. بروايت مسلم. و از ابن عمر نقل شده است كه: او چون از سجده اول سر برميداشت، بر سر انگشتان پا مينشست، و ميگفت: “سنت است“. از طاووس نقل شده است كه: من “عبادله - عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، عبدالله بن الزبير - را ديدهام كه بصورت “اقعاء“ مينشستند. هر دو حديث بروايت بيهقي است. و حافظ اسناد آن را صحيح دانسته است. اما “اقعاء“ بدينگونه كه سرين را برزمين نهاد و رانها را بالا نگه داشت (چمباتمه زدن) باتفاق علماء مكروه است. از ابوهريره نقل شده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم مرا از سه چيز نهي كرد: از نوك زدن چون خروس (سر به زمين نهادن و فورا برداشتن در سجده) و چبماتمه زدن چون سگ (در نشستن بين سجدتين) و اينطرف و آن طرف نگريستن چون روباه“. بروايت احمد و بيهقي و طبراني و ابويعلي. و سند آن حسن است. و مستحب است كه در جلوس بين سجدتين دست راست را بر ران راست و دست چپ را برران چپ نهاد. بگونهاي كه انگشتان دستها تا سر زانو كشيده و رو به قبله و اندكي از هم باز باشند.
دعاي بين سجدتين: يكي از اين دو دعا كه در زير ميآيد، مستحب است در بين سجدتين خوانده شود و ميتوان هر دو را تكرار كرد. بروايت: نسائي و ابن ماجه از حذيفه آمده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم در بين سجدتين ميگفت:" رب اغفر لي ، رب اغفر لي " و بروايت ابوداود از ابن عباس: پيامبر صلي الله عليه و سلم در بين سجدتين ميفرمود:" اللهم اغفر لي وارحمني وعافني واهدني وارزقني [خداوندا مرا بيامرز و به من رحم كن و به من سلامتي ده، و مرا هدايت كن، و مرا روزي ده]". در روايت ترمذي بجاي “و عافني“ ، “واجبرني “ آمده است.
15-جلسه استرحت: جلسه استراحت، نشستي است اندك كه نمازگزار آن را بعد از اتمام سجده دوم ركعت اول و پيش از برخاستن به ركعت دوم و بعد از اتمام سجده دوم ركعت سوم و پيش از برخاستن به ركعت چهارم، انجام ميدهد. علماء در حكم آن اختلاف دارند، چون در احاديث مربوط بدان اختلاف است. و ما آنچه را كه ابن القيم خلاصه كرده است، ذكر ميكنيم كه گفته است: فقهاء اختلاف دارند در اينكه “جلسه استراحت“ جزو سنن نماز است تا براي هر كس آن مستحب باشد يا جزو سنن نيست، بلكه تنها كساني آن را انجام ميدهند كه بدان نياز دارند؟ هر دو قول از احمد روايت شده است: خلال گفته است: احمد درباره جلسه استراحت به حديث “مالك بن حويرث“ برگشته، و گفته كه: يوسف بن موسي به من خبر داده كه: ازابو امامه درباره برخاستن (از سجده به قيام) سوال شد، گفت: بنا به حديث رفاعه بايد روي جلو قدمهاي پا برخاست. و در حديث ابن عجلان هم چيزي هست كه بموجب آن، او روي جلو پاهايش برميخاست، گروه فراواني از اصحاب و ديگران كه چگونگي نماز پيامبر صلي الله عليه و سلم را بيان كردهاند، از جلسه استراحت سخن نگفتهاند، بلكه در حديث ابوحميد و مالك بن الحويرث از آن سخن رفته است. چنانچه رهنمود پيامبر صلي الله عليه و سلم انجام هميشگي آن ميبود، تمام كساني كه كيفيت نماز پيامبر صلي الله عليه و سلم را وصف نمودهاند، آن را نيز ذكر ميكردند. و مجرد اينكه پيامبر صلي الله عليه و سلم آن را انجام داده باشد، دليل بر سنت بودن آن در نماز نيست، مگر معلوم گردد كه آن را بعنوان سنتي انجام داده باشد تا از او پيروي شود. اما اگر چنان تخمين زده شود كه بنا به نيازي آن را انجام داده باشد، دليل نميشود كه يكي از سنن نماز بشمار آيد.
16-چگونگي نشستن در تشهد: شايسته است كه در نشستن براي خواندن تشهد سنتهاي زير مراعات شود: الف- دستها را بگونهاي بگذارد كه در احاديث زير بيان ميشود: 1-از ابن عمر روايت شده است كه: “ پيامبر صلي الله عليه و سلم هر وقت براي تشهد مينشست: دست چپ را بر زانوي چپ و دست راست را بر زانوي راست مينهاد و با انگشتان دست راست صورتي شبيه به ٥٣ (انگشتان را جمع كرده و ميبست و انگشت شصت را بر مفصل وسطي انگشت سبابه مينهاد) را ميساخت و انگشت سبابه را بحال اشاره نگه ميداشت“. و در روايت ديگر “همه انگشتان را جمع ميكرد و انگشت پهلوي شست را بحال اشاره نگه ميداشت (مآلا يكي است) بروايت مسلم . ٢-وائل بن حجر گفته است: “ پيامبر صلي الله عليه و سلم كف دست چپ را بر ران و زانوي چپ خود و آرنج راست را بر ران راست مينهاد، سپس انگشتان (راست) را جمع ميكرد و حلقهاي ميساخت“. و بروايت ديگر: “ با انگشت ميانه و شسث حلقهاي ميساخت و با انگشت سبابه اشاره ميكرد. سپس انگشتش را بلند نموده دعا ميكرد“. بروايت احمد. بيهقي گفته است: مراد اشاره كردن با آن است نه پيوسته تكان دادن آن، تا با روايت ابن الزبير موافق باشد: “پيامبر صلي الله عليه و سلم چون دعا ميكرد با انگشتش اشاره ميكرد و آن را تكان نميداد“. بروايت ابوداود با اسناد صحيح و نووي هم آن را ذكر كرده است. ٣-از زبير روايت شده كه گفته است:“ چون پيامبر صلي الله عليه و سلم در تشهد مينشست دست راست را بر ران راست و دست چپ را بر ران چپ خود مينهاد و با انگشت سبابه اشاره ميكرد و پيوسته بدان انگشت در حال اشاره خيره ميشد". بروايت احمد و مسلم و نسائي. در اين حديث تنها به نهادن دست راست بر ران و اشاره كردن با انگشت سبابه آن اكتفا شده و از بستن انگشتان ذكري نشده است. و در آن آمده استكه نمازگزار نگاه خود را به انگشت سبابه (مسبحه) قطع نكند. اين سه كيفيت صحيح است و بهر كدام ميتوان عمل نمود. ب -سنت است كه سبابه راست را با انحناي كمي و بحالت اشاره نگه دارد، تا اينكه سلام ميدهد: از نمير خزاعي روايت است كه: “ من پيامبر صلي الله عليه و سلم را در نماز ديدم كه نشسته بود و بازوي راست را بر ران راست نهاده و انگشت سبابه را با انحناي اندكي بلند كرده و دعا ميكرد“. بروايت احمد و ابوداود و نسائي و ابن ماجه و ابن خزيمه با اسناد “جيد“. انس بن مالك گفته است: “ پيامبر صلي الله عليه و سلم از كنار سعد گذشت كه با بلند كردن دو انگشت دعا ميكرد، فرمود:"احد يا سعد [با يك انگشت اي سعد]“. بروايت احمد و ابوداود و نسائي و حاكم. از ابن عباس پرسيدند درباره كسي كه دعا ميكند و انگشت خود را بلند ميكند؟ گفت: (نشانه) اخلاص است. انس بن مالك گفت: (نشانه) تضرع و زاري است. مجاهد گفته است: آن مرگ شيطان (و خنثي ساختن وسوسه شيطان) است. راي امام شافعي بر آنست كه يكبار بوقت گفتن:“ الا الله “ در تشهد آن انگشت را بحال اشاره بلند كند. و به راي حنفيها بوقت گفتن: “ لا “ آن را بلند كرده و بوقت گفتن: “ الا الله “ آن را پايين آورد. و مالكيها آن را به راست و به چپ حركت ميدهند تا اينكه نماز تمام ميشود. و حنبليها آن را بوقت ذكر “ الله “ بعنوان اشاره به توحيد بلند ميكنند و آن را حركت نميدهند. ج -در تشهد اول “افتراش“ - (پاي چپ را گستراندن و روي آن نشستن و پاي راست را نصب كردن بگونهاي كه انگشتهاي آن رو به قبله باشد) و در تشهد دوم “تورك“ = (نصب كردن پاي راست بحالت اول و دراز كشيدن پاي چپ زير پاي راست و نهادن نشيمنگاه بر زمين) سنت است. در حديث ابوحميد درباره چگونگي نماز پيامبر صلي الله عليه و سلم آمده است كه: “چون براي تشهد اول مينشت بر پاي چپ مينشست و پاي راست را نصب مينمود، و چون براي تشهد دوم مينشست، پاي چپ را پيش مينهاد و پاي راست را نصب ميكرد و بر نشيمنگاه مينشست“. بروايت بخاري.
17-تشهد اول راي جمهور علماء برآنست كه تشهد اول سنت است، چون عبدالله بن بحينه گفته است:“ پيامبر صلي الله عليه و سلم در نماز ظهر بجاي اينكه براي تشهد اول بنشيند، برخاست، چون نمازش را تمام كرد قبل از سلام دادن دو سجده برد، و در هر سجده الله اكبر گفت، و مردم نيز با وي سجده كردند، و اين سجده براي جبران تشهد اول بود كه فراموش كرده بود“. بروايت گروه محدثين. دركتاب “سبل الاسلام“ آمده است كه اين حديث دليل برآنست كه سجده سهو تشهد اول را اگر فراموش شود، جبران ميكند. و فرموده پيامبر صلي الله عليه و سلم:" صلوا كما رأيتموني أصلي "، بر وجوب تشهد اول دلالت دارد. و همچنين ميرساند كه اگر آن را سهوا ترك نمود با سجده سهو جبران ميگردد، و اينها دليل برآنست كه اگر چه واجب است ولي با سجده سهو جبران ميشود، و نميتوان آن را دليل عدم وجوب آن گرفت مگر اينكه دليلي اقامه شود كه بموجب آن هر واجبي اگر سهو ا ترك شد، با سجده سهو جبران نميشود و سجده سهو جاي آن را نميگيرد. حافظ ابن حجر در “الفتح“ بنقل از ابن بطال ميگويد: دليل اينكه سجده سهو بجاي واجب نمينشيند آنستكه اگر تكبيره الاحرام فراموش شود با سجده سهو جبران نميشود. بنابر اين اگر تشهد اول نيز واجب بود، جبران نميشد. و علاوه بر آن تشهد اول ذكري است كه هيچوقت بصورت جهري خوانده نميشود، پس واجب نيست، مانند دعاي استفتاح كه چون هرگز جهري نيست سنت است و ديگران بر عدم وجوب آن استدلال كردهاند كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم اگر چه ميدانست كه ياران بعمد و براي پيروي از او تشهد را ترك كردهاند، و بعدا با او سجده سهو نمودهاند، با اين حال با اين پيروي آنان مخالفت نكرد. اين مساله شايان تحقيق و نظر بيشتري است. از جمله كسانيكه آن را واجب ميدانند:" ليث ابن سعد و اسحاق و احمد بنا بر قول مشهور او كه قول شافعي است. و در روايتي بنزد حنفيه نيز چنين است.طبري در استدلال بر وجوب آن گفته است: ابتداء كه نماز واجب شد، دو ركعتي بود و تشهد در آن واجب بود، بعداً نماز به بيش از دو ركعت افزايش يافت وجوب آن از بين نرفت و بحال خود باقي ماند.
مستحب است كه تشهد اول را كوتاه خواند (تخفيف در آن سنت است): تخفيف در تشهد اول مستحب است. ابن مسعود گفته است: “ پيامبر صلي الله عليه و سلم چون بعد از دو ركعت براي تشهد اول مينشست (آنقدر آن را كوتاه ميكرد) گوئي بر سنگهاي داغ نشسته است“. بروايت احمد و اصحاب سنن. ترمذي گفته است: اين حديث “حسن“ است جز اينكه عبيده (بن عبدالله بن مسعود كه آن را از پدرش روايت كرده است) چيزي را از پدرش نشنيده است (تا از او روايت كند شايد مقصودش اين باشد كه در زمان پدرش به سن بلوغ نرسيده بود). ترمذي گفته است: بنزد اهل علم چنين عمل ميشود كه عدم اطاله نشستن در تشهد را بر ميگزينند و چيزي بر تشهد نميافزايند. ابن القيم ميگويد: “نقل نشده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم در تشهد اول بر خود و بر آل خود درود فرستاده باشد: (اللهم صلي علي محمد و علي آل محمد) و در آن از عذاب قبر و عذاب دوزخ و فتنه زندگي و مرگ و فتنه “مسيح دجال“ استعاذه نفرموده است (بهمانگونه كه در تشهد دوم ميآيد) و كسي كه آن را مستحب ميداند آن را از كلمات عام و مطلق و احاديثي فهميده است كه ارتباط آنها به تشهد دوم به صحت و ثبوت نرسيده است“.
18-گفتن درود بر پيامبر صلي الله عليه و سلم اللهم صل علي محمد: مستحب است كه نمازگزار درود بر پيامبر صلي الله عليه و سلم را در تشهد بگويد، صورت درود به يكي از صيغههاي زير ميباشد: 1-ابومسعود بدري گفته است: بشير بن سعد گفت: اي پيامبر صلي الله عليه و سلم خداوند به ما امر فرموده كه بر تو درود بفرستيم، چگونه بگوئيم؟ سكوت كرد، سپس فرمود: بگوئيد:" اللهم[47] صل على محمد وعلى آل محمد [48] كما صليت على آل إبراهيم. وبارك على محمد وعلى آل محمد كما باركت على آل إبراهيم في العالمين إنك حميد مجيد، والسلام كما علمتم [خداوندا درود بفرست بر محمد و آل او بهمانگونه كه درود بر آل ابراهيم فرستادي، و مبارك گردان محمد و آل او را بهمانگونه كه آل ابراهيم را مبارك گرداندي در جهان، بيگمان تو سزاوار ستايش هستي و جلال و شكوه تو در كمال مطلق است و سلام را هم كه ميدانيد]"’. بروايت مسلم و احمد. 2-كعب بن عجره گفته است: گفتيم اي رسول خدا: چگونگي سلام دادن بر تو را ياد گرفتهايم، چگونه بر تو صلاه بفرستيم؟ فرمود:" فقولوا اللهم صل على محمد وعلى آل محمد كما صليت على آل إبراهيم إنك حميد مجيد: اللهم بارك على محمد وعلى آل محمد كما باركت على آل إبراهيم إنك حميد مجيد ،بروايت جماعت محدثين. بيگمان صلاه بر پيامبر صلي الله عليه و سلم مستحب است و واجب نيست. چه ترمذي بروايت صحيح و احمد و ابوداود از فضاله بن عبيد روايت كردهاند كه گفته است: پيامبر صلي الله عليه و سلم از مردي شنيد كه در نماز دعا ميكرد و بر پيامبر صلي الله عليه و سلم درود نفرستاد، پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" وعجل هذا [اين مرد شتاب نمود]". سپس او را خواند يا به ديگري فرمود:" إذا صلى أحدكم فليبدأ بتحميد الله والثناء عليه ثم ليصل على النبي صلى الله عليه وسلم، ثم ليدع بما شاء الله [چون كسي خواست دعا كند نخست حمد و ستايش خدا را بگويد، سپس درود بر پيامبر صلي الله عليه و سلم بفرستد و بعد از آن هر دعائي كه ميخواهد بكند]". صاحب المنتقي گفته است: اين حديث دليل است براي كساني كه “درود بر پيامبر صلي الله عليه و سلم“ را واجب و فرض نميدانند. زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم بدان مرد امر نكرد كه نمازش را اعاده كند، و در حديث ابن مسعود كه آمده بود:" ثم يتخير من المسألة ما شاء [بعد از تشهد هر دعائي كه خواست انتخاب ميكند]’’. نيز اين قول را تاييد ميكند. شوكاني گفته است: دلايل كساني كه آن را واجب ميدانند بنزد من به ثبوت نرسيده است.
19- دعاي بعد از تشهد دوم و پيش از سلام دادن: مستحب است كه نمازگزار بعد از تشهد و پيش از سلام، هر دعائي را كه دلش ميخواهد درباره خير و سعادت دنيا و آخرت بر زبان راند. عبدالله بن مسعود گفته: پيامبر صلي الله عليه و سلم تشهد را به ما ياد داد و در آخر آن فرمود:" ثم لتختر من المسألة ما تشاء [سپس هر دعائي را كه بخواهيم انتخاب كنيم]". بروايت مسلم. دعا چه ماثور (منقول از پيامبر صلي الله عليه و سلم )، و چه غير ماثور، مستحب است. ليكن دعاي ماثور بهتر است. اينك در زير، برخي از آنها را ذكر ميكنيم: ا-از ابوهريره روايت است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: چون كسي از شما تشهد آخر را بپايان برد، از چهار چيز استعاذه كند [به خدا پناه ببرد]، بگويد:" اللهم إني أعوذ بك من عذاب جهنم، و من عذاب القبر، و من فتنة المحيا والممات، و من شر فتنة المسيح الدجال [خداوندا من از عذاب دوزخ، و از عذاب گور، و از فتنه و بلاي زندگي و مرگ و از شر و بلاي آشوبگر گمراه ساز، به تو پناه ميبرم]". بروايت مسلم. 2-از عايشه رضي الله عنها روايت است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم در نماز چنين دعا ميكرد:" اللهم إني أعوذ بك من عذاب القبر، وأعوذ بك من فتنة الدجال، وأعوذ بك من فتنة المحيا والممات: اللهم إني أعوذ بك من المأثم والمغرم [خداوندا من از ... و از گناه و بدكاري به تو پناه ميبرم]". اين حديث متفق عليه است. 3-از علي بن ابيطالب روايت است كه: چون پيامبر صلي الله عليه و سلم به نماز ميايستاد، آخرين چيزي كه پس از تشهد و پيش از سلام، ميفرمود، اين بود:" اللهم اغفر لي ما قدمت وما أخرت، وما أسررت وما أعلنت، وما أسرفت وما أنت أعلم به مني، أنت المقدم وأنت المؤخر: لا إله إلا أنت [خداوندا آنچه را كه قبلا كرده و آنچه را كه به تاخير انداختهام، و آنچه را كه در نهان و آشكار كردهام و آنچه را كه در آن اسراف كرده و آنچه را كه تو بدان آگاهتر از من هستي، (همه را) از من بيامرز و مرا ببخشاي، تنها تو ميتواني چيزي را جلو بياندازي يا چيزي را بتاخير بياندازي، و بجز تو خدائي نيست]". بروايت مسلم. 4-از عبدالله بن عمرو روايت است كه: ابوبكر به پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: دعائي را به من بياموز تا در نمازم آن را بخوانم، حضرت فرمود: بگو:" اللهم إني ظلمت نفسي ظلما كثيرا ولا يغفر الذنوب إلا أنت فاغفر لي مغفرة من عندك وارحمني إنك أنت الغفور الرحيم [خداوندا من به خود فراوان ستم كردهام، و بجز تو كسي گناهان را نميبخشايد، پس مرا به بخشندگي خودت ببخش و به من رحم كن بيگمان تو بخشايشگر و بسيار مهربان هستي]". اين حديث متفق عليه است. 5-از حنظله بن علي روايت است كه: محجن بن ادرع، برايش گفته است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم به مسجد در آمد و مردي را ديد كه نمازش در شرف اتمام شدن و مشغول خواندن تشهد بود و ميگفت:" اللهم إني أسألك يا الله الواحد الاحد الصمد الذي لم يلد ولم يولد ولم يكن له كفوا أحد، أن تغفر لي ذنوبي إنك أنت الغفور الرحيم [خداوندا من از تو كه يگانه و تنها و بينياز هستي و كسي از تو نزاده و تو از كسي نزادهاي و كسي براي تو همسر و برابر نيست، مسئلت دارم كه گناهانم را بيامرزي بيگمان تو بخشايشگر و بسيار مهربان هستي]". پيامبر صلي الله عليه و سلم سه بار فرمود:" قد غفر [بتحقيق آمرزيده شد]". بروايت احمد و ابوداود. 6-از شداد بن اوس روايت است: پيامبر صلي الله عليه و سلم در نمازش ميگفت:" اللهم إني أسألك الثبات في الامر، والعزيمة على الرشد، وأسألك شكر نعمتك، وحسن عبادتك، وأسألك قلبا سليما. ولسانا صادقا، وأسألك من خير ما تعلم، وأعوذ بك من شر ما تعلم، وأستغفرك لما تعلم [خداوندا از تو ثبات در كار و آهنگ و اراده آگاهانه و خردمندانه را مسئلت دارم، و از تو سپاسگزاري نعمت و حسن عبادتت و قلب سالم از انديشههاي بد و زبان راستگو و بهترين چيزي كه ميداني مسئلت دارم، و از شر آنچه كه ميداني به تو پناه ميبرم و از آنچه كه (من در آن كوتاهي كردهام) از تو استغفار ميطلبم ]’’. بروايت نسائي. 7-از ابومجلز روايت است كه: عمار ياسر برايمان نماز گزارد (امام جماعتمان بود) در آن ايجاز كرد، آن را بر وي انكار كردند، گفت: مگر ركوع و سجود را كامل انجام ندادهام؟ گفتند: آري انجام دادي،گفت: اما من دعائي را خواندم كه پيامبر صلي الله عليه و سلم آن را ميخواند:" اللهم بعلمك الغيب وقدرتك على الخلق أحيني ما علمت الحياة خيرا لي، وتوفني إذا كانت الوفاة خيرا لي، أسألك خشيتك في الغيب والشهادة وكلمة الحق في الغضب والرضا، والقصد في الفقر والغني، ولذة النظر إلى وجهك، والشوق إلى لقائك، وأعوذ بك من ضراء مضرة، ومن فتنة مضلة، اللهم زينا بزينة الايمان، واجعلنا هداة مهديين [خداوندا ترا بدانش غيبت و قدرتت بر آفرينش، سوگند ميدهم: تا آنوقت كه زندگيم بسود من است، مرا زنده نگه دار، و آنوقت كه مرگم بسود من است، مرا بميران. خداوندا آشكارا و نهان دلم را، از خوف خودت لبريز گردان، و در خشم و رضا سخن حق بزبانم جاري گردان، و در فقر و غني به من ميانه روي، ارزاني دار. و از لذت نگاه كردن به رويت و شوق به ديدارت، بهرهمندم گردان و از ضررهاي زيانآور و آشوبهاي گمراه كننده، به تو پناه ميبرم، خداوندا ما را به پيرايه ايمان بياراي و ما را راهنمايان راه يافته بگردان]". بروايت احمد و نسائي با اسناد “جيد“. 8-ابوصالح از مردي از اصحاب نقل كرده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم به مردي گفت: " كيف تقول في الصلاة؟ [در نماز چه ميگوئي]"؟ گفت: تشهد ميخوانم، سپس ميگويم:" اللهم إني أسألك الجنة وأعوذ بك من النار، أما إني لا أحسن دندنتك ولا دندنة معاذ فقال النبي صلى الله عليه وسلم: (حولها ندندن) [خداوندا، بهشت را از تو مسئلت دارم، و از آتش دوزخ به تو پناه ميبرم“ ، “ولي من بخوبي آنچه را كه تو و معاذ زمزمه ميكنيد، نميدانم“، پيامبر فرمود: ما نيز درباره آن دو (بهشت و دوزخ) زمزمه ميكنيم]". بروايت احمد و ابوداود. 9-از ابن مسعود روايت است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم به وي ياد داد كه اين دعا را بخواند: اللهم ألف بين قلوبنا، وأصلح ذات بيننا، واهدنا سبل السلام ونجنا من الظلمات إلى النور، وجنبنا الفواحش ما ظهر منها وما بطن، وبارك لنا في أسماعنا وأبصارنا وقلوبنا وأزواجنا وذرياتنا وتب علينا إنك أنت التواب الرحيم، واجعلنا شاكرين لنعمتك، مثنين بها وقابليها وأتمها علينا [خداوندا بين دلهاي ما الفت ايجاد كن، و بين ما صلح برقرار كن، و ما را به راههاي ايمن راهنمائي كن، و ما را از تاريكيها نجات ده و به نور و روشنائي برسان، و ما را از زشتيهاي نهان و آشكار دور ساز، و نيروي گوشها و چشمان و دلهايمان و زنان و فرزندانمان را افزايش ده و مبارك گردان، و توبه ما را بپذير، بيگمان تو توبه پذير بسيار مهربان هستي، به ما نيرو ده تا نعمت ترا سپاس گوئيم و بدان ترا ثنا گوئيم و پذيراي آن باشيم و آن را بر ما تمام گردان]". بروايت احمد و ابوداود. 10-از انس روايت است كه گفته: با پيامبر صلي الله عليه و سلم نشسته بودم و يكي ايستاده بود و نماز ميخواند، چون به ركوع رفت و تشهد خواند، در دعاي خويش گفت:" اللهم إني أسألك بأن لك الحمد لا إله إلا أنت المنان، بديع السموات والارض يا ذا الجلال والاكرام يا حي يا قيوم إني أسألك. فقال النبي صلى الله عليه وسلم لاصحابه: (أتدرون بم دعا؟) قالوا: الله ورسوله أعلم قال: (والذي نفس محمد بيده لقد دعا الله باسمه العظيم، الذي إذا دعي به أجاب، وإذا سئل به أعطى [خداوندا، از تو ياري ميطلبم، كه ستايش، تنها ترا سزاوار است، بجز تو الهي نيست و تو بخشنده نعمتهاي بزرگ هستي، پديد آورنده آسمانها و زمين توئي، اي شكوهمند بخشايگشر، اي هميشه زنده، اي هميشه پايدار، من تنها از تو ياري ميخواهم“، پيامبر صلي الله عليه و سلم به ياران فرمود: “ميدانيد او چه دعائي كرد“؟ گفتند: خدا و پيامبرش بهتر ميدانند“، فرمود: “ سوگند بدانكس كه جان محمد در دست او است، او خداوند را بدان اسم شكوهمندش خواند كه هرگاه بدان اسم خوانده شود، خواسته را بر آورده ميكند و هرگاه بدان اسم چيزي از او خواسته شود آنرا عطا ميكند]". بروايت نسائي. 11-از عمير بن سعد روايت است كه: ابن مسعود تشهد نماز را به ما ياد ميداد و ميگفت: چون يكي از شما تشهد را بپايان برد، بگويد:" اللهم إني أسألك من الخير كله ما علمت منه وما لم أعلم، وأعوذ بك من الشر كله ما علمت منه وما لم أعلم، اللهم إني أسألك من خير ما سألك منه عبادك الصالحون، وأعوذ بك من شر ما استعاذك منه عبادك الصالحون، ربنا آتنا في الدنيا حسنة وفي الاخرة حسنة وقنا عذاب النار [خداوندا، تمام نيكيها را، آنچه كه ميدانم، و آنچه را كه نميدانم، تنها از تو مسئلت مينمايم و از همه بديها، آنچه را كه ميدانم و آنچه را كه نميدانم، به تو پناه ميبرم. خداوندا آن خير و نيكي را از تو ميخواهم كه بندگان شايستهات، از تو خواستهاند، و از آن بديها به تو پناه ميبرم كه بندگان شايستهات از آن به تو پناه آوردهاند، پروردگارا به ما خير و نيكي دنيا و آخرت را ارزاني دار، و ما را از عذاب آتش دوزخ مصون فرما“ او گفت: “اين دعا در بر گيرنده تمام دعاهاي پيامبران و بندگان صالح خدا است]". بروايت ابن ابي تيميه و سعيد بن منصور.
20-ذكر و اوراد و دعاهاي بعد از سلام دادن نماز: ذكر و دعاهائي كه از پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت شده است كه آنها را بعد از سلام دادن از نماز فرموده است. مستحب است كه نمازگزار، آنها را بعد از سلام دادن بخواند. اينك آنها را بشرح زير ذكر ميكنيم: 1-از ثوبان روايت است كه گفته: چون پيامبر صلي الله عليه و سلم نمازش را بپايان ميبرد، سه بار استغفار ميكرد و ميگفت:" أللهم أنت السلام ومنك السلام تباركت يا ذا الجلال والاكرام "[خداوندا تو سلام هستي و سلامتي از تو است، خير و بركت تو فراوان است اي شكوهمند و بخشايشگر]". بروايت گروه محدثين بجز بخاري مسلم بر آن افزوده است كه: وليد گفت: از اوزاعي پرسيدم: استغفار را چگونه ميفرمود؟ گفت:" أستغفر الله، أستغفر الله، أستغفر الله [از الله طلب آمرزش گناهان دارم]". 2-از معاذ بن جبل روايت است كه: روزي پيامبر صلي الله عليه و سلم دست او را گرفت، و گفت:" يا معاذ إني لاحبك [اي معاذ بيگمان ترا دوست دارم]". معاذ گفت: اي پيامبر صلي الله عليه و سلم پدرم و مادرم بفدايت، و من نيز تو را دوست دارم“. فرمود:" أوصيك يا معاذ، لا تدعن في دبر كل صلاة أن تقول: اللهم أعني على ذكرك وشكرك وحسن عبادتك [به تو وصيت ميكنم كه اين دعا را بعد از نماز گزاردن، ترك نكني: خداوندا به من كمك كن به ياد تو باشم و ترا سپاس گويم و به بهترين وجه ترا عبادت كنم]". بروايت احمد و ابوداود و نسائي و ابن خزيمه و ابن حبان و حاكم حاكم برابر شرايط شيخين آن را “صحيح“ دانسته است. از ابوهريره روايت است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" أتحبون أن تجتهدوا في الدعاء؟ قولوا: أللهم أعنا على ذكرك وشكرك وحسن عبادتك. بروايت احمد با سند “جيد“. 3-از عبدالله بن زبير روايت است كه: چون پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز را تمام ميكرد، ميگفت:" لا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك وله الحمد، وهو على كل شئ قدير، لا حول ولا قوة إلا بالله، ولا نعبد إلا إياه، أهل النعمة والفضل والثناء الحسن، لا إله إلا الله مخلصين له الدين ولو كره الكافرون [بجز الله هيچ الهي نيست، او يگانه و بيانباز است، پادشاهي و ستايش، خاص او است، و او بر هر چيزي توانا است، همه تلاشها و نيروها بدست “الله“ است، و تنها او را ميپرستيم، اوست صاحب نعمت و بخشش و ستايش و نيكوئي، بجز الله هيچ الهي نيست، خالصانه و مخلصانه خود را بدو ميسپاريم، اگر چه كافران از آن ناخشنود باشند]". بروايت احمد و مسلم و ابوداود و نسائي. 4-از مغيره بن شعبه روايت است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم بعد از هر نماز فرضي ميفرمود:" لا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك وله الحمد وهو على كل شئ قدير: أللهم لا مانع لما أعطيت، ولا معطي لما منعت ولا ينفع ذا الجد منك الجد ". بروايت احمد وبخاري و مسلم. 5-از عقبه بن عامر روايت است كه گفته است: پيامبر صلي الله عليه و سلم به من امر كرد كه بعد از هر نمازي “معوذتين“ را بخوانم. بروايت احمد و ابوداود و بخاري و مسلم. 6-از ابوامامه روايت است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" من قرأ آية الكرسي دبر كل صلاة لم يمنعه من دخول الجنة إلا أن يموت [كسي كه بعد از هر نمازي “آيه الكرسي“ بخواند، همينكه مرد، داخل بهشت ميشود]". بروايت نسائي و طبراني. از علي بن ابيطالب روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" من قرأ آية الكرسي في دبر الصلاة المكتوبة كان في ذمة الله (2) إلى الصلاة الاخرى [هركس بعد از نماز فرض “آيه الكرسي“ بخواند، تا نماز بعدي در حفظ و پناه خداوند است]". بروايت طبراني با اسنادي “حسن“. 7-از ابوهريره روايت است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده" من سبح الله دبر كل صلاة ثلاثا وثلاثين، وحمد الله ثلاثا وثلاثين وكبر الله ثلاثا وثلاثين تلك تسع وتسعون ثم قال تمام المائة لا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك وله الحمد وهو على كل شئ قدير، غفرت له خطاياه وإن كانت مثل زيد البحر [هر كس بعد از هر نمازي 33 بار “سبحان الله“ و 33 بار “الحمد لله“ 33 بار “الله اكبر“ بگويد كه ميشود 99 ، و باگفتن:“لا إله إلا الله..." عدد يكصد را تمام كند، گناهان (كوچك = صغيره) او آمرزيده ميشود، حتي اگر باندازه كف دريا باشد]". بروايت احمد و بخاري و مسلم و ابوداود. 8-از كعب بن عجره روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است:" معقبات لا يخيب قائلهن أو فاعلهن دبر كل صلاة مكتوبة ثلاثا وثلاثين تسبيحة، وثلاثا وثلاثين تحميد وأربعا وثلاثين تكبيرة [گوينده 33 بار تسبيح و 33 بار تحميد .و 34 بار تكبير بعد از هر نماز فرض از رحمت خدا محروم نخواهد شد]". بروايت مسلم. 9-بروايت سمي از ابوصالح، از ابوهريره آمده است كه: فقيران مهاجرين پيش پيامبر صلي الله عليه و سلم رفتند و گفتند: ثروتمندان همه درجات عالي و نعمتهاي پايا را نصيب خود كردند، او فرمود: چگونه؟ گفتند: ايشان مثل ما نماز ميخوانند و روزه ميگيرند و آنان صدقه ميبخشند و بردگان را آزاد ميسازند در حاليكه ما را توانائي آن نيست. پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: " أفلا أعلمكم شيئا تدركون به من سبقكم، وتسبقون من بعدكم، ولا يكون أحد أفضل منكم، إلا من صنع مثل ما صنعتم؟ [آيا ميخواهيد، چيزي را به شما بياموزم، كه بوسيله آن شما نيز به ثواب و پاداش گذشتگان برسيد و از آيندگان پيشي گيريد و كسي از شما برتر نباشد مگر اينكه او نيز همين عمل شما را انجام دهد؟]".گفتند: آري، آن را به ما بياموز فرمود:" تسبحون الله وتكبرون وتحمدون دبر كل صلاة ثلاثا وثلاثين مرة [33 بار تسبيح و تكبير و تحميد الله را بعد از هر نماز بگوئيد]". سپس مستمندان مهاجر پيش پيامبر صلي الله عليه و سلم برگشتند و گفتند: برادران ثروتمند ما نيز اين عمل را بگونه ما انجام ميدهند. آنگاه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء [اين فضل و بخشش خداوند است كه به هر كس بخواهد آن را ارزاني ميدارد (بدست من نيست)]". سمّي گويد: اين حديث را براي يكي از خويشاوندانم باز گفتم. او گفت: اشتباه كردهاي، بيگمان به تو گفته است: 33 بار تسبيح، 33 بار تحميد، و 34 بار تكبير بگو. لذا پيش ابوصالح برگشتم و آن را برايش گفتم. او دست مرا گرفت و گفت: " الله أكبر، وسبحان الله، والحمد لله، والله أكبر، (وسبحان الله، والحمد لله، تا اينكه هريك از آنها را 33 بار ميگوئي: اين حديث متفق عليه است. 10-باز هم در حديث صحيح آمده است كه: ٢٥ بار تسبيح، ٢٥ بار تحميد، ٢٥ ، بار تكبير، و ٢٥ بار لا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك وله الحمد وهو على كل شئ قدير ، بگويد. 11-از عبدالله بن عمرو روايت است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" خصلتان من حافظ عليهما أدخلتاه الجنة وهما يسير ومن يعمل بهما قليل، قالوا: وما هما يا رسول الله؟ قال: (أن تحمد الله، وتكبره وتسبحه في دبر كل صلاة مكتوبة عشرا عشرا وإذا أتيت إلى مضجعك، تسبح الله وتكبره وتحمده مائة فتلك خمسون ومائتان باللسان، وألفان وخمسمائة في الميزان فأيكم يعمل في اليوم والليلة ألفين وخمسمائة سيئة قالوا: كيف من يعمل بها قليل؟ قال: يجئ أحدكم الشيطان في صلاته فيذكره حاجة كذا وكذا فلا يقولها، ويأتيه عند منامه فينومه فلا يقولها [دو خصلت هست هركس آنها را پيوسته انجام دهد او را به بهشت ميبرند، آنها آسان هستند ولي كمتر كس بدانها عمل ميكند گفتند: آنها چيستند اي رسول خدا؟ فرمود: آنست كه بعد از هر نماز فرض هر يك از تحميد و تكبير و تسبيح را ده بار بگوئي، و چون به رختخواب رفتي يكصد بار تسبيح و تكبير و تحميد بگوئي كه جمعاً (در فرايض پنجگانه و بوقت خواب) 250 بار ميشود، ولي از نظر پاداش دو هزار و پانصد بار به حساب مي آيد (چه هر عمل نيك يك به ده است) كداميك از شما در شبانه روز دو هزار و پانصد عمل ناشايست انجام ميدهد؟ گفتند" چگونه عاملان بدان اندك هستند؟ فرمود: شيطان بهنگام نماز انسان را وسوسه ميكند و نيازها را به ياد او ميآورد، در نتيجه آن اذكار را نميگويد، و بهنگام خواب نيز او را وسوسه ميكند و خواب او را فرا ميگيرد در نتيجه آن را نميگويد. عبدالله گويد: من پيامبر صلي الله عليه و سلم را ديدم كه آن اذكار را با (انگشتان) دست خود ميشمرد بروايت ابوداود و ترمذي. ترمذي آن را "حسن صحيح“ دانسته است]". 12-از علي بن ابيطالب روايت است كه او و فاطمه بدنبال خادمي ميگشتند كه بعضي از كارها را برايشان انجام دهد. پيامبر صلي الله عليه و سلم آنان را از آن كار منع فرمود و بديشان گفت: " ألا أخبركما بخير مما سألتماني؟ [مگر نميخواهيد چيزي بهتر از آنچه كه از من ميخواهيد به شما بگويم؟]". عرض كردند: آري دلمان ميخواهد كه آن را به ما بگوئيد. او فرمود:" كلمات علمنيهن جبريل عليه السلام: تسبحان في دبر كل صلاة عشرا، وتحمدان عشرا، وتكبران عشرا، وإذا أويتما إلى فراشكما، فسبحا ثلاثين وثلاثين [كلماتي است كه جبريل آنها را به من ياد داده است: بعد از هر نمازي ده بار تسبيح و ده بار تحميد و ده بار تكبير بگويم: و چون به رختخواب رفتم 33 بار تسبيح و 33 بار تحميد و 34 بار تكبير بگويم]". حضرت علي گويد: بخداي سوگند از آنوقت كه پيامبر صلي الله عليه و سلم آنها را به من ياد داد آنها را ترك نكرده ام. 13-از عبدالرحمن بن غنم روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" من قال قبل أن ينصرف ويثني رجله من صلاة المغرب والصبح: لا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك وله الحمد بيده الخير يحيي ويميت وهو على كل شئ قدير عشر مرات كتب له بكل واحدة عشر حسنات ومحيت عنه عشر سيئات، ورفع له عشر درجات، وكانت حرزا من كل مكروه، وحرزا من الشيطان الرجيم، ولم يحل لذنب يدركه إلا الشرك فكان من أفضل الناس عملا إلا رجلا يفضله يقول أفضل مما قال [كسي كه بعد از سلام نماز مغرب و نماز صبح و پيش از آنكه محل نماز را ترك كند ده بار بگويد: لااله الا الله ... ده نيكي به حساب او نوشته و ده بدي از حساب او پاك كرده ميشود، و ده درجه بر قدر و ارزش او افزوده ميگردد، و او را از هر بدي و ناخوش آيندي و از وسوسه شيطان رانده شده، مصون مي دارد، و هيچ گناهي، مگر شرك، نميتواند او را هلاك و تباه سازد، و كردار او از كردار همه مردم برتر است، مگر كساني كه بيش از او آن ذكر را بگويند، يا ذكر بهتر از آن بر زبان آورند]". بروايت احمد. ترمذي نيز چيزي شبيه بدان را روايت كرده، ولي " بيده الخير " را ندارد. 14-مسلم بن حارث از پدرش روايت كرده كه او گفته است: پيامبر صلي الله عليه و سلم به من فرمود:" إذا صليت الصبح فقل قبل أن تكلم أحدا من الناس: اللهم أجرني من النار، سبع مرات، فإنك إن مت من يومك كتب الله عزوجل لك جورا من النار، وإذا صليت المغرب فقل قبل أن تكلم أحدا من الناس: اللهم إني أسألك الجنة: أللهم أجرني من النار، سبع مرات، فإنك إن مت من ليلتك كتب الله عزوجل لك جوارا من النار [چون نماز . صبح را گزاردي، پيش از آنكه با كسي سخن بگوئي، هفت بار بگو خداوندا مرا از آتش دوزخ برهان، بيگمان اگر همان روز بميري خداوند بزرگ رهائي شما را از آتش دوزخ نوشته است. و چون نماز مغرب را گزاردي، پيش از آنكه با كسي سخن بگوئي، بگو: خداوندا بهشت را از تو ميخواهم، خداوندا، مرا از آتش دوزخ برهان. بيگمان اگر همان شب بميري، خداوند بزرگ رهائي شما را از آتش دوزخ نوشته است]". بروايت احمد و ابوداود. 15-از ابوحاتم روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم چون نمازش را بپايان ميبرد، ميفرمود:" اللهم أصلح لي ديني الذي هو عصمة أمري، وأصلح دنياي التي جعلت فيها معاشي: اللهم إني أعوذ برضاك من سخطك، وأعوذ بعفوك من نقمتك وأعوذ بك منك، لا مانع لما أعطيت، ولا معطي لما منعت، ولا ينفع ذا الجد، منك الجد [خداوندا دينم را اصلاح كن كه پاكي و پاكدامني من در آن است. و دنيايم را اصلاح كن كه زندگيم در آن است. خداوندا از خشم تو به خرسندي و رضاي تو پناه ميبرم، و از غضب تو به عفو و گذشت تو پناه ميبرم، و از تو به تو پناه ميبرم. چيزي را كه تو عطا كني، كسي نميتواند مانع آن باشد و چيزي را كه تو منع كني، كسي نميتواند آن را عطا كند. هيچ بخت و عظمت و ثروتي در پيشگاه تو بندگان را بكار نيايد، بلكه تنها عمل صالح و كردار شايسته برايشان سودمند واقع ميشود]". 16-بخاري و ترمذي روايت كردهاند كه: سعد بن ابي و قاص، همانگونه كه معلم هنر نگارش را به نو آموزان ميآموزد، كلمات و دعاهاي زير را به فرزندانش ياد ميداد و ميگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم پس از نماز، بدان استعاذه ميفرمود:" اللهم إني أعوذ بك من البخل وأعوذ بك من الجبن، وأعوذ بك أن أرد الى أرذل العمر، وأعوذ بك من فتنة الدنيا، وأعوذ بك من عذاب القبر [خداوندا از بخل و ترسوئي و بدترين روزهاي زندگي (دوران پيري و از كار افتادگي) و فتنه و آشوب دنيائي و عذاب قبر به تو پناه ميآورم ]". 17-ابوداود و حاكم روايت كردهاند كه پيامبر صلي الله عليه و سلم بعد از هر نمازي ميگفت: " اللهم عافني في بدني، اللهم عافني في سمعي، اللهم عافني في بصري اللهم إني أعوذ بك من الكفر والفقر، اللهم إني أعوذ بك من عذاب القبر، لا إله إلا أنت [خداوندا به تنم و گوشم و چشمم، عافيت بخش، خداوندا از كفر و فقر و عذاب قبر، به تو پناه ميبرم چه بجز تو الهي و خدائي نيست]". 18-امام احمد و ابوداود و نسائي از زيد بن ارقم روايت كردهاند و در سند آن طفاوي هست كه سست است. بموجب اين روايت، پيامبر صلي الله عليه و سلم بعد از هر نمازش ميفرمود: "اللهم ربنا ورب كل شئ أنا شهيد أنك الرب وحدك لا شريك لك، اللهم ربنا ورب كل شئ، أنا شهيد أن محمدا عبدك رسولك: اللهم ربنا ورب كل شئ، أنا شهيد أن العباد كلهم إخوة: اللهم ربنا ورب كل شئ، اجعلني مخلصا لك وأهلي (1) في كل ساعة من الدنيا والاخرة، يا ذا الجلال والاكرام، اسمع واستجب، الله الاكبر الاكبر، نور السموات والارض، الله الاكبر الاكبر، حسبي الله ونعم الوكيل الله الاكبر الاكبر [خداوندا، اي پروردگار ما و پروردگار همه چيز، من گواهي ميدهم، كه تنها تو پروردگار هستي و يگانه و بيانباز ميباشي، و گواهي ميدهم كه محمد بنده و فرستاده تو است، و گواهي ميدهم كه همه بندگان تو با هم برادر هستند، خداوندا من و خانوادهام را در هر وقت و ساعتي از دنيا و آخرت در پيشگاه خود خالص و مخلص گردان. اي خداي شكوهمند و ارجمند از من بشنو و بپذير، خداوند بزرگترين بزرگترها، منبع و سر چشمه نور و روشني آسمانها و زمين است، خداوند برايم بس است و او بهترين تكيهگاه است]". 19-احمد و ابن شيبه و ابن ماجه با سندي كه در آن شخص گمنامي است، از ام سلمه روايت كردهاند كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم چون از نماز صبح سلام ميداد، ميگفت:" اللهم إني أسألك علما نافعا، ورزقا واسعا، وعملا متقبلا [خداوندا، .من دانشي سودمند، و روزي فراوان و كرداري پسنديده از تو مسئلت دارم]". نمازهاي غير واجب= نمازهاي سنت 1-دليل شرعي بودن آنها نمازهاي سنت بمنظور جبران نقص و كاهشي است كه شايد در انجام فرايض پيش آيد. و بعلاوه فضيلت نماز بيش از ديگر عبادات است (مهمترين اعمال عبادي نماز است) ، از ابوهريره روايت استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" إن أول ما يحاسب الناس به يوم القيامة من أعمالهم الصلاة، يقول ربنا لملائكته، وهو أعلم أنظروا في صلاة عبدي أتمها أم نقصها؟ فإن كانت تامة كتبت له تامة، وإن كان انتقص منها شيئا قال: أنظروا هل لعبدي من تطوع؟ فإن كان له تطوع قال: أتموا لعبدي فريضته من تطوعه، ثم تؤخذ الاعمال على ذلك [نخستين چيزي كه در روز قيامت از اعمال بندگان خدا مورد باز خواست قرار ميگيرد، نماز است، خداوند ما كه خود آگاهتر است، به فرشتگان خود ميفرمايد: ببينيد بنده من نمازش را كامل يا بطور ناقص خوانده است؟ اگر نمازش كامل باشد، بدان صورت در حساب او نوشته ميشود، اگر نقصي داشته باشد، (خداوند) ميفرمايد: ببينيد آيا اين بنده من نماز سنت دارد؟ اگر نماز سنت خوانده بود، خداوند ميفرمايد: نماز واجب او را بوسيله نماز سنتش كامل كنيد، سپس حساب اعمال ديگر او نيز بدينگونه خواهد بود]". بروايت ابوداود. از ابوامامه روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" ما أذن الله لعبد في شئ أفضل من ركعتين يصليهما، وإن البر ليذر (1) فوق رأس العبد مادام في صلاته [هيچ عملي از اعمال بنده فضيلت دو ركعت نمازي (سنت) را كه بجاي ميآورد، ندارد، بيگمان تا زماني كه انسان در نماز است، بر سر او خير و نيكي ميبارد]". بروايت احمد و ترمذي. سيوطي آن را “صحيح“ دانسته است. امام مالك در “موطا“ گفته است: از پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت شده كه فرمود است:" استقيموا ولن تحصوا، واعلموا أن خير أعمالكم الصلاة، ولن يحافظ على الوضوء إلا مؤمن [49] [از آنچه كه بصورت سنت و فرض برايتان بيان شده است تجاوز نكنيد بلكه استقامت پيش گيريد، اي كاش ميتوانستيد در همه آنها استقامت كنيد. شما قادر نيستيد كه همه اعمال نيك را احصاء كنيد و در آنها استقامت بورزيد و پاداش آنها را نميتوانيد بشماريد، پس بقدر امكان كار نيك انجام دهيد و بهترين اعمال شما نماز است، و اين تنها مومن است كه در همه شرايط بر وضو ملازمت و مداومت دارد]". مسلم از ربيعه بن مالك اسلمي روايت كرده كه پيامبر صلي الله عليه و سلم به وي فرمود: “ از من چيزي بخواه “، من گفتم: از تو ميخواهم كه مرا همراه خود به بهشت ببري، او فرمود:" أو غير ذلك؟ [ آيا غير از آن چيزي نميخواهي؟]"، گفتم: فقط همين خواسته را دارم، فرمود:" فأعني على نفسك بكثرة السجود [به من كمك كن به كثرت سجدهكردن = اگر ميخواهي چنين كنم، پس بسيار نماز بخوان تا من بتوانم ترا همراه خود به بهشت ببرم]". بديهي است كه مراد نماز سنت است. 2-سنت است كه نماز گزار، نماز سنت را در خانه اش بخواند: 1- احمد و مسلم از جابر روايت كردهاند كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" إذا صلى أحدكم الصلاة في مسجده فليجعل لبيته نصيبا من صلاته فإن الله عز وجل جاعل في بيته من صلاته خيرا [هرگاه يكي از شما در مسجد نمازش را خواند، از آن سهمي نيز به خانهاش ببخشد (نماز سنتش را در خانه خويش بخواند) .بيگمان خداوند بزرگ، بدان نماز وي پاداش نيك ارزاني ميدارد]". 2-عبدالله بن عمر گفته است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" اجعلوا من صلاتكم في بيوتكم ولا تتخذوا قبورا [بعضي از نمازهاي خود را در منزلتان بخوانيد و منزلتان را چون گورستان خالي از نماز نگذاريد]". بروايت احمد و ابوداود. 3-احمد از عمر روايت كرده كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" صلاة الرجل في بيته تطوعا نور، فمن شاء نور بيته [نماز سنت در خانه خواندن، نور خدا است، پس هر كس ميخواهد، خانه خود را نوراني كند، نماز سنت را در خانهاش بخواند]". 4-ابو داود با اسناد صحيح از زيد بن ثابت روايت كرده كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" صلاة المرء في بيته أفضل من صلاته في مسجدي هذا، إلا المكتوبة [ثواب پاداش نماز خواندن، در منزل بيشتر است از ثواب نماز خواندن، در مسجد (مسجدالنبي صلي الله عليه و سلم ) مگر نمازهاي فرض (كه خواندن آنها در مسجد ثوابش بيشتر است)]". از اين احاديث چنان استفاده ميشود كه خواندن نماز سنت در منزل مستحب است و ثواب آن در خانه بيش از مسجد است. نووي گفته است كه خواندن نماز سنت در منزل، ازآن جهت مورد تشويق قرار گرفته است، كه پنهان و بدور از تظاهر و ريا ميباشد. و از مبطلات اعمال مصون ميماند و موجب افزايش بركت و نزول رحمت خدا و فرشتگان در منزل است و شيطان را از آن ميراند. 3-در نماز سنت طول قيام بر كثرت سجده برتري دارد: گروه محدثين جز ابوداود از مغيره بن شعبه روايت كردهاند كه گفته است: “پيامبر صلي الله عليه و سلم آنقدر در نماز (سنت) ميايستاد، تا اينكه پاهايش يا ساقهاي پايش ورم ميكرد“، به وي گفته ميشد: چرا چنين ميكني؟ مي فرمود:" أفلا أكون عبدا شكورا [آيا بنده سپاسگزار خدا نباشم؟]”. ابوداود از عبدالله بن حبشي خثعمي روايت كرده است كه از پيامبر صلي الله عليه و سلم سوال شد: چه عملي ثوابش بيش از ديگر اعمال است؟ فرمود: ’’ طول القيام [قيام را طولاني نمودن]’’، كدام صدقه بهتر است؟ فرمود:’’ جهد المقل [صدقه فقير]’’، كدام هجرت بزرگتر است؟ فرمود: ’’ من هجر ما حرم الله عليه [ترك چيزهاي حرام بهترين هجرت است]". كدام جهاد بهتر است.؟ فرمود: ’’ من جاهد المشركين بماله ونفسه [كسيكه با جان و مال با مشركان جهاد كند]’’، كدام شهادت شريفتر است؟ فرموده: ’’ من أهريق دمه وعقر جواده [كسي كه خونش ريخته شود و اسبش پي گردد (يعني در جهاد )]’’. 4-ميتوان نماز سنت را نشسته خواند: نمازگزار ميتواند نماز سنت را نشسته بخواند، اگر چه قادر بر ايستادن باشد. همانگونه كه ميتواند بعضي را نشسته و برخي ديگر را ايستاده بخواند. حتي اگر نماز يك ركعتي باشد، صحيح است كه يك قسمت را ايستاده و قسمت ديگر را نشسته بخواند، خواه اول بايستد و بعد بنشيند يا بر عكس، فرقي نميكند. همه اين حالات بدون كراهت جايز است. و بهر كيفيتي كه بخواهد مينشيند، ليكن بهتر است چهار زانو بنشيند. مسلم از علقمه روايت كرده است كه: من از عايشه پرسيدم: “ پيامبر صلي الله عليه و سلم وقتي كه دو ركعت نماز را نشسته ميخواند، چه كار ميكرد؟“، او گفت: “در آنها بقرائت ادامه ميداد، چون ميخواست به ركوع برود، برميخاست و به ركوع ميرفت“. احمد و اصحاب سنن از عايشه روايت كردهاند كه گفته است: “ من هرگز پيامبر صلي الله عليه و سلم را نديدهام كه نماز شب را نشسته بخواند تا اينكه پا به سن گذاشت (پير شد) آنوقت نماز شب را نشسته ميخواند و به قرائت ادامه ميداد تا اينكه در حدود چهل يا سي آيه باقي ميماند، آنگاه برميخاست آنها را ميخواند سپس “به ركوع“ و به سجده ميرفت“. 5-اقسام نمازهاي سنت: نماز سنت، به سنت مطلق وسنت مقيد تقسيم ميشود: 1-در نماز سنت مطلق، تنها به نيت و قصد خواندن نماز اكتفا ميشود. نووي گفته است: چون كسي به نماز سنت شروع كرد و عدد خاصي در نظر نداشت، ميتواند بعد از يك ركعت سلام دهد يا آن را به دو ركعت يا سه ركعت يا يكصد ركعت يا هزار يا هر اندازه كه دلش بخواهد، افزايش دهد. چنانچه نميدانست چند ركعت خوانده است، سپس سلام داد، نمازش صحيح است و در آن خلاف نيست، ياران ما بر آن اتفاق نظر دارند.، و امام شافعي نيز در املاي خويش چنين گفته است. بيهقي با اسناد خود روايت كرده است كه: ابوذر ركعتهاي فراواني گزارد، چون سلام داد احنف بن قيس از او سوال كرد: آيا ميداني كه ركعتهاي اين نماز شما زوج بود يا فرد؟ او گفت: اگر من ندانم مهم نيست، چون بيگمان خداوند آن را ميداند، او در حاليكه ميگريست، ميگفت: من از محبوب خود ابوالقاسم شنيدهام كه ميفرمود:" ما من عبد يسجد لله سجدة إلا رفعه الله بها درجة وحط عنه بها خطيئة [خداوند در برابر هر سجدهاي يك درجه مقام و متزلت بنده خود را بالا ميبرد و گناهي را از او كم ميكند]". دارمي در مسند خود آن را با سندي صحيح روايت كرده است. در سند وي تنها يك مرد هست كه در عدالت او اختلاف دارند. 2-نماز سنت مقيد، نمازهاي سنت "راتبه“ صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشاء و غير از آنها را نيز شامل ميشود بشرح زير ميباشند، سنتهاي راتبه يا موكده، همواره پيامبر صلي الله عليه و سلم بر آنها مواظبت ميفرمود.
سنت فجر ا-فضيلت آن: درباره فضيلت مواظبت بر انجام سنت فجر چند حديث آمده است: ا) عايشه (رض) درباره دو ركعت نماز سنت قبل از نماز صبح از پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت كرده كه او فرموده است:" هما أحب إلي من الدنيا جميعا [من آن دو ركعت را از همه دنيا بيشتر دوست دارم]’’. بروايت احمد و مسلم و ترمذي. ٢) از ابوهريره روايت است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" لا تدعوا ركعتي الفجر وإن طردتكم الخيل [دو ركعت نماز سنت قبل از نماز صبح را، ترك نكنيد، حتي اگر مورد هجوم دشمن قرار بگيريد (يعني هر اندازه عذر داشته باشيد، آنها را ترك نكنيد]’’. بروايت احمد و ابوداود و بيهقي و طحاوي. ٣) از عايشه(رض) روايت است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم بيش از هر نماز سنتي، بر اداي نماز سنت پيش از نماز صبح، مواظبت ميكرد (بدان بيش از همه اهميت ميداد). بروايت شيخين و احمد و ابوداود. ٤) از عايشه روايت استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" ركعتا الفجر خير من الدنيا وما فيها [دو ركعت پيش از نماز صبح از دنيا و آنچه در آن است بهتر ميباشد]’’. بروايت احمد و مسلم و ترمذي و نسائي. ٥) بروايت احمد و مسلم از عايشه: پيامبر صلي الله عليه و سلم براي انجام دو ركعت نماز سنت پيش از نماز صبح بيشتر از هر عمل خيري ديگر شتاب ميورزيد.
2-تخفيف در سنت فجر = كوتاه خواندن آن: آنچه كه از رفتار و كردار پيامبر صلي الله عليه و سلم مشهور است، آنست كه قرائت را در دو ركعت نماز سنت فجر كوتاه ميكرد و آنها را سبك ميخواند: 1) از حفصه همسر پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم دو ركعت سنت فجر را پيش از نماز صبح در منزل من بسيار كوتاه ميخواند. نافع گفته است كه: عبدالله بن عمر نيز آنها را كوتاه ميخواند. بروايت احمد و شيخين. ٢) از عايشه روايت است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم آنقدر دو ركعت سنت فجر را كوتاه ميخواند، كه من به شك ميافتادم، فاتحه را خوانده است يا خير؟ به روايت احمد و ديگران. ٣) از عايشه روايت است كه: "پيامبر صلي الله عليه و سلم به اندازه خواندن فاتحه در دو ركعت سنت فجر ميايستاد“. به روايت احمد و نسائي و بيهقي و مالك و طحاوي.
3-در نماز سنت فجر چه چيز بايد خواند؟ مستحب است كه در آن چيزي را خواند كه از پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت شده است، كه بقرار زير است: ا) از عايشه روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم در دو ركعت سنت فجر " قل يأيها الكافرون و قل هو الله أحد، را آهسته ميخواند. به روايت احمد و طحاوي. البته آن دو سوره را بعد از قرائت فاتحه ميخواند چون نماز بدون خواندن فاتحه صحيح نيست. ٢) از عايشه روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم ميفرمود: اين دو سوره چقدر خوب هستند، و آنها را در سنت فجر ميخواند. مقصود" قل يأيها الكافرون و قل هو الله أحد ، ميباشد. به روايت احمد و ابن ماجه. ٣) از جابر روايت است كه: شخصي سنت فجر را بجاي آورد كه در ركعت اول همه سوره قل يأيها الكافرون ، را خواند. پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" هذا عبد عرف ربه [اين بنده ايست كه پروردگار خود را شناخته است]". و در ركعت دو م سوره" قل هو الله أحد ، را خواند. پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود:" هذا عبد آمن بربه [اين بندهايست كه به پروردگار خويش ايمان آورده است]". طلحه گفت: من دوست دارم اين دو سوره را در اين دو ركعت بخوانم. بروايت ابن حبان و طحاوي. ٤) از ابن عباس روايت است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم در دو ركعت سنت فجر آيات زير را ميخواند: در ركعت اول بعد از فاتحه آيه ’’ قولوا آمنا بالله وما أنزل إلى إبراهيم وإسماعيل وإسحق ويعقوب والاسباط وما أوتي موسى وعيسى وما أوتي النبيون من ربهم لا نفرق بين أحد منهم ونحن له مسلمون [50] [بگوييد: ما ايمان آورديم به الله و بدانچه به سوي ما فرو فرستاده شده و بدانچه كه به سوي ابراهيم و... فرو فرستاده شده و بدانچه كه به سوي ابراهيم و... فرو فرستاده شده و بدانچه به موسي و عيسي و ديگر پيامبران از سوي پروردگارشان داده شده است، نيز ايمان آورديم، ما همه را فرستادگان خدا ميدانيم و بين آنان در رسالت فرق قائل نيستيم و ما همه تسليم خدا هستم]”. و در ركعت دوم بعد از فاتحه آيه:" قل يا أهل الكتاب تعالوا إلى كلمة سواء بيننا وبينكم ألا نعبد إلا الله، ولا نشرك به شيئا، ولا يتخذ بعضنا بعضا أربابا من دون الله، فإن تولوا فقولوا اشهدوا بأنا مسلمون [51] [بگو: اي اهل كتاب! به سوي سخني بياييد و بدان ايمان بياوريد كه ميان ما و شما مشترك است - كه جز خدا را بندگي نكنيم، هيچكس و چيزي را شريك و انباز او نشمريم و برخي از ما ديگران را - جز خدا - به اربابي نگيريد! پس اگر ايشان رو برگرداندند، گوئيد: گواه باشيد كه ما تسليم (اين حقيقت)گشتيم]’’، ميخواند. به روايت مسلم. ٥) و از او به روايت ابو داود آمده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم در ركعت اول آيه: ’’ قولوا آمنا بالله و در ركعت دوم آيه" فلما أحس عيسى منهم الكفر قال: من أنصاري إلى الله؟ قال الحواريون: نحن أنصار الله، آمنا بالله، وأشهد بأنا مسلمون[52] [پس چون عيسي (انكار و)كفر ايشان را دريافت. (دعوت خود را پي گرفت و)گفت: ياريكننده من در راه خدا كيست؟ حواريون (گرويدند و)گفتند كه: ما ياوران خدائيم، به او ايمان آورديم و تو (اي پيامبر حق)گواه ما باش، كه تسليم فرمان خداگشتيم]’’ را ميخواند. ٦) با توجه به روايت عايشه كه گفته بود پيامبر صلي الله عليه و سلم باندازه خواندن فاتحه در ركعتهاي سنت فجر ميايستاد، ميتوان تنها به خواندن فاتحه در آنها اكتفا نمود.
4-دعا بعد ازسنت فجر: نووي در كتاب اذكار گفته است: ما در كتاب ’ابن السني“ از ابوالمليح، عامر بن اسامه به روايت پدرش، نقل كردهايم كه: او دو ركعت نماز سنت فجر را بجاي آورد، و پيامبر صلي الله عليه و سلم نيز نزديك به وي دو ركعت كوتاه بجاي آورد، سپس از ايشان شنيد كه نشسته بودند، سه بار گفت:" اللهم رب جبريل وإسرافيل وميكائيل ومحمد النبي صلى الله عليه وسلم أعوذ بك من النار [خداوندا، اي پروردگار جبريل و... از آتش دوزخ به تو پناه ميبرم]". و همچنين در آن كتاب از طريق انس روايت كردهايم كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" من قال صبيحة يوم الجمعة قبل صلاة الغداة: استغفر الله الذي لا إله إلا هو الحي القيوم وأتوب إليه ثلاث مرات غفر الله تعالى ذنوبه ولو كانت مثل زبد البحر [هر كس صبح روز جمعه قبل از نماز صبح سه بار بگويد: از الله طلب استغفار ميكنم كه بجز او هيچ خدايي نيست كه او هميشه زنده و پايدار است و به سوي او بر ميگردم و از كرده ناشايست خويش پشيمانم، خداوند گناهان او را بيامرزد حتي اگر باندازه كف دريا باشد]".
5-دراز كشيدن به پهلو بعد از نماز سنت فجر: گروه محدثين از عايشه روايت كردهاند كه:“ پيامبر صلي الله عليه و سلم وقتيكه دو ركعت نماز سنت فجر را ميخواند، بر پهلوي راست دراز ميكشيد". باز هم از ايشان روايت كردهاند،كه گفته است:“پيامبر صلي الله عليه و سلم هنگامي كه سنت فجر را بجاي ميآورد، اگر من در خواب ميبودم، دراز ميكشيد، و اگر بيدار ميبودم، با من سخن ميگفت“. فقهاء در حكم آن فراوان اختلاف كردهاند، چنان بنظر ميرسد كه دراز كشيدن براي كسي كه آن را در خانه ميخواند، مستحب است، نه براي كسي كه آن را در مسجد ميخواند . حافظ در كتاب “الفتح“ گفته است: بعضي از سلف دراز كشيدن پس از سنت فجر در منزل مستحب ميدانند، نه در مسجد، و اين قول از ابن عمر حكايت شده است. برخي از شيوخ ما گفتهاند كه كسي نگفته است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم آن را در مسجد انجام داده است. و از ابن عمر روايت است كه او هر كس را كه در مسجد دراز ميكشيد، با سنگ ريزه ميزد. ابن ابي شيبه اين روايت را “تخريج“ نموده است. ا ه. از امام احمد درباره دراز كشيدن پس از سنت فجر سوال شد، گفت: من چنين كاري را نميكنم. اگر كسي آن را انجام دهد، نيكو است (اشكال ندارد).
6-قضاي سنت فجر (در صورتيكه فوت شود): از ابوهريره روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:’’ من لم يصل ركعتي الفجر حتى تطلع الشمس فليصلها [كسيكه تا طلوع خورشيد دو ركعت سنت فجر را نخوانده است، آن را بخواند]". به روايت بيهقي. نووي اسناد آن را “جيد“ دانسته است. از قيس بن عمر روايت است كه او براي نماز صبح بيرون آمد و در مسجد ديد كه پيامبر صلي الله عليه و سلم مشغول خواندن نماز صبح است، لذا نتوانست سنت فجر را بخواند، فورا با پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز صبح را خواند. سپس چون نماز صبح تمام شد، برخاست و سنت فجر را بجاي آورد. پيامبر صلي الله عليه و سلم از كنار او گذشت و فرمود:’’ ما هذه الصلاة؟ [اين نماز چيست؟]’’. او گفت: “سنت فجر است“، “پيامبر صلي الله عليه و سلم حرفي نزد و سكوت فرمود“. به روايت احمد و ابن خزيمه و ابن حبان و اصحاب سنن، مگر نسائي. عراقي اسناد آن را “حسن“ دانسته است. احمد و شيخين آن را از عمران بن حصين روايت كردهاند كه:“ پيامبر صلي الله عليه و سلم و همراهانش يكبار در مسافرت خوابشان برده بود و به نماز صبح نرسيدند تا اينكه بر اثر حرارت و گرماي خورشيد بيدار شدند، اندكي صبر كردند تا اينكه خورشيد بلند شد، سپس دستور داد موذن اذان گفت، آنگاه دو ركعت سنت فجر را گزارده، سپس نماز صبح را خواند“. از ظاهر احاديث چنان برميآيد كه پيش از طلوع خورشيد و بعد از آن ميتوان آن را قضا كرد، خواه با عذر يا بدون عذر، همراه با نماز صبح، يا تنها فوت شده باشد.
نماز سنت ظهر در باره نماز سنت ظهر آمده است كه چهار ركعت يا شش ركعت يا هشت ركعت است . اينك تفصيل آن:
-در باره چهار ركعت بودن آن: 1-ازابن عمر روايت است كه:“من نماز سنت پيامبر صلي الله عليه و سلم را ده ركعت بخاطر دارم: دو ركعت پيش از ظهر و دو ركعت بعد از آن، و دو ركعت بعد از نماز مغرب در منزلش، و دو ركعت بعد از نماز عشاء در منزلش و دو ركعت پيش از نماز صبح“ به روايت بخاري. ٢-از مغيره بن سليمان روايت است كه گفته: از ابن عمر شنيدم كه ميگفت: “پيامبر صلي الله عليه و سلم دو ركعت پيش از ظهر و دو ركعت بعد از آن، و دو ركعت بعد از مغرب، و دو ركعت بعد از عشاء و دو ركعت پيش از نماز صبح را، ترك نميكرد و هميشه آنها را ميخواند“. به روايت احمد با سندي “جيد“. در باره شش ركعت بودن سنت ظهر: 1-عبدالله بن شقيق گفته است: در باره نماز پيامبر صلي الله عليه و سلم از عايشه پرسيدم، او گفت: “ پيامبر صلي الله عليه و سلم چهار ركعت پيش از نماز ظهر و دو ركعت بعد از آن ميخواند“. به روايت احمد و مسلم وديگران . ٢-از ام حبيبه دختر ابوسفيان روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است:" من صلى في يوم وليلة اثنتي عشرة ركعة بني له بيت في الجنة: أربعا قبل الظهر، وركعتين بعدها، وركعتين بعد المغرب، وركعتين بعد العشاء، وركعتين قبل صلاة الفجر (ترجمه آن، مانند شماره ١ عنوان قبل است، فقط پيش از ظهر چهار ركعت است). ترمذي آن را روايت كرده و آن را “حسن“ دانسته است. و مسلم نيز با اختصار آن را روايت كرده است.
- در باره هشت ركعت بودن ركعت ظهر: از ام حبيبه روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: ’’ من صلى أربعا قبل الظهر وأربعا بعدها حرم الله لحمه على النار [كسي كه چهار ركعت پيش از نماز ظهر و چهار ركعت بعد از آن را بخواند خداوند گوشت وي را بر آتش جهنم حرام ميكند]’’. به روايت احمد و اصحاب سنن و تصحيح ترمذي.
فضيلت چهار ركعت پيش از نماز ظهر ا-از ابو انصاري روايت است كه او: پيش از ظهر چهار ركعت ميخواند. از او سوال شد كه هميشه اين چهار ركعت را ميخواني؟ گفت:“ من پيامبر صلي الله عليه و سلم را ديدم كه آن را ميخواند“، از او پرسيدم كه چرا آن را ميخواني؟ فرموده:’’ إنها ساعة تفتح فيها أبواب السماء، فأحببت أن يرفع لي فيها عمل صالح [در اين ساعت درهاي آسمان گشوده ميشود، پس دوست دارم كه در اين ساعت يك عمل شايسته من به آسمان برده شود]’’. احمد آن را با سند “جيد“ روايت كرده است. ٢-از عايشه روايت است كه:“پيامبر صلي الله عليه و سلم هرگز چهار ركعت پيش از نماز ظهر و دو ركعت پيش از نماز صبح را ترك نميكرد“. به روايت احمد و بخاري. در روايت ديگري از ايشان آمده است كه:“ پيامبر صلي الله عليه و سلم پيش از نماز ظهر چهار ركعت ميخواند و ايستادن در آنها را طولاني ميكرد و ركوع و سجود را كامل و نيكو انجام ميداد“. در حديث ابن عمر آمده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم پيش از ظهر دو ركعت ميگزارد. و در حديث ديگر آمده است كه چهار ركعت ميگزارد. بين آنها تعارض نيست چه به قول ابن حجر در “الفتح“ اين احاديث مربوط به دو مورد است كه در موردي دو ركعت خوانده و در موارد ديگر چهار ركعت خوانده است. بعضي ديگر در توجيه آن گفتهاند: پيامبر صلي الله عليه و سلم در مسجد دو ركعت و در منزلش چهار ركعت خوانده است و احتمال دارد كه دو ركعت را در منزلش و دو ركعت را در مسجد خوانده باشد،كه ابن عمر از دو ركعت در مسجد اطلاع داشته و عايشه از هر دو مورد مطلع بوده است. احمد و ابوداود از عايشه روايت كردهاند كه: “پيامبر صلي الله عليه و سلم چهار ركعت را پيش از نماز در منزلش مي خواند، سپس بيرون ميآمد“، اين حديث احتمال اولي را تاييد ميكند. ابوجعفر طبري در توجيه آن گفته است: بيشتر اوقات چهار ركعت ميخواند و گاهي دو ركعت ميخواند. اگر سنت ظهر پيش از آن يا بعد از آن چهار ركعت باشد، بهتر است كه بعد از هر دو ركعتي سلام بدهد، و ميتواند آنها را به يك سلام دادن نيز بخواند چه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" صلاة الليل والنهار مثنى مثنى [نمازهاي (سنت) شب و روز دو ركعتي است]". ابوداود آن را با سند صحيح روايت كرده است.
-قضاي سنت ظهر چون فوت گردد: از عايشه روايت است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم اگر چهار ركعت پيش از ظهر را نميخواند، آنها را بعد از نماز ظهر “قضا“ ميكرد. ترمذي آن را بصورت “حسن غريب“ روايت كرده است. ابن ماجه نيز از عايشه روايت كرده است كه گفته است: “ پيامبر صلي الله عليه و سلم هرگاه چهار ركعت پيش از نماز ظهرش فوت ميشد (قضاي) آنها را بعد از دو ركعت سنت بعد از ظهر بجاي ميآورد“. تا اينجا سخن از قضاي سنت راتبه پيش از ظهر بود، و اما در باره قضاي سنت راتبه بعد از ظهر احمد از ام سلمه روايت كرده است كه گفته:“پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز ظهر را خواند، سپس مالي را پيش او آوردند، ايشان نشستند و به تقسيم آن بين مردم مشغول شدند تا اينكه موذن اذان عصر را گفت، آنگاه نماز عصر را گزاردند، سپس سوي من آمد، چه نوبه من بود، و دو ركعت كوتاه خواند. گفتيم: اي رسول خدا اين دو ركعت چه بود؟ به تو دستور داده شده است كه آنها را بخواني؟ فرمود: نخير، اينها همان دو ركعتي بود كه همواره بعد از نماز ظهر ميخواندم، ولي امروز تقسيم اين اموال مرا بخود مشغول داشت تا اينكه موذن اذان عصر راگفت، دوست نداشتم آنها را ترككنم“. به روايت بخاري و مسلم و ابوداود ولي متن ابوداود با اين متن تفاوت دارد.
سنت مغرب قبلا از ابن عمر نقل شد كه دو ركعت سنت بعد از مغرب از جمله نمازهائي بود، كه پيامبر صلي الله عليه و سلم آنها را ترك نميكرد. بنابر اين دو ركعت بعد از نماز مغرب سنت است. مستحب است كه در دو ركعت نماز سنت مغرب، بعد از فاتحه سورههاي" قل يأيها الكافرون و قل هو الله أحد "خوانده شود. از ابن مسعود روايت است كه گفته: بدفعات بيشمار از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدهام كه در دو ركعت بعد از نماز مغرب و دو ركعت پيش از نماز صبح" قل يأيها الكافرون و قل هو الله أحد " را ميخواند. به روايت ابن ماجه و ترمذي،كه او آن را “حسن“ دانسته است. مستحب است كه آن دو ركعت را در منزل خواند. از محمود بن لبيد روايت است كه: پيامبر به نزد “بني عبدالاشهل“ رفت، و نماز مغرب را برايشان خواند، چون سلام داد، فرمود: " اركعوا هاتين الركعتين في بيوتكم [آن دو ركعت را در منزلهايتان بخوانيد]". به روايت احمد و ابوداود و ترمذي و نسائي. قبلا نيز گفتيم كه پيامبر صلي الله عليه و سلم آنها را در خانه ميخواند.
سنت عشاء از احاديث پيشين ميتوان دليل سنت بودن دو ركعت بعد از نماز عشاء را فهميد.
سنتهاي غير موكد آنچه تا بحال گفتيم سنتها و رواتب موكد بودند كه بر اداي آنها تاكيد شده است. سنتهاي ديگري نيز هست كه رواتب غير موكد نام دارند كه انجام آنها نيز مستحب و بر اداي آنها تاكيد نشده است. و آنها بقرار زير ميباشند: 1- دو ركعت يا چهار ركعت پيش از نماز عصر: در احاديثي از آنها سخن گفته شده است، كه بعضي از آنها يك ديگر را تاييد ميكنند، از جمله از ابن عمر روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" رحم الله امرأ صلى قبل العصر أربعا [خداوند بيامرزد كسي را كه پيش از عصر چهار ركعت نماز سنت بگزارد]". به روايت احمد و ابوداود و ترمذي و ابن حبان و ابن خزيمه. ترمذي آن را “حسن“ و ابن خزيمه آن را “صحيح“ دانستهاند. از علي بن ابيطالب روايت است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم پيش از نماز عصر چهار ركعت ميگزارد، كه بعد از هر دو ركعت سلام ميداد و بر فرشتگان مقرب و پيامبران و پيروان مومن و مسلمان آنان درود ميفرستاد. به روايت احمد و نسائي و ابن ماجه و ترمذي. ترمذي آن را “حسن“ دانسته است. بدليل مفهوم عام حديث پيامبر صلي الله عليه و سلم:" بين كل أذانين صلاة [بين هر دو اذان يك نماز (سنت) است"، ميتوان تنها به دو ركعت پيش از نماز عصر اكتفاء كرد]". ٢-دو ركعت پيش از نماز مغرب: بخاري از عبدالله بن مغفل روايت كرده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" صلوا قبل المغرب، صلوا قبل المغرب " در مرتبه سوم فرمود:" لمن شاء ،چون دوست نداشت مردم آن را سنت (موكد) بدانند. (يعني هر كس، دلش خواست پيش از مغرب، نماز بگزارد). در روايت ابن حبان آمده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم پيش از مغرب دو ركعت خواند. و در صحيح مسلم از ابن عباس روايت شده است كه: ما پيش از غروب خورشيد دو ركعت نماز ميخوانديم، پيامبر صلي الله عليه و سلم ما را ميديد، نه به ما دستور ميداد، و نه ما را از آن نهي ميكرد. حافظ در “الفتح“ گفته است: از مجموع دلايل چنان بر ميآيد كه مستحب است آنها را كوتاه خواند، همانگونه كه در سنت فجر كوتاه خواندن آن مستحب بود. ٣-دو ركعت پيش از نماز عشاء: قبلا گفتيم كه گروه محدثين از عبدالله بن مغفل روايت كردهاند كه: پيامبرصلي الله عليه و سلم فرموده است:" بين كل أذانين صلاة، بين كل أذانين صلاة " ، و در مرتبه سوم فرمود:" لمن شاء ". ابن حبان از ابن الزبير روايت كرده كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" ما من صلاة مفروضة إلا وبين يديها ركعتان [پيش از هر نماز فرضي، دو ركعت نماز سنت هست]". مستحب است كه بين نماز فرض و نماز سنت باندازه خواندن يك نماز فاصله باشد: از جابر روايت استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز عصر گزارد، مردي برخاست كه نماز بخواند. عمر او را ديد و به وي گفت: بنشين، اهل كتاب بدانجهت هلاك شدند كه نمازهايشان با هم فاصله نداشت. پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" أحسن ابن الخطاب " [ابن الخطاب نيكو گفت]". احمد آن را به سند “صحيح“ روايت كرده است.
سنت وتر 1-فضيلت و حكم آن: نماز وتر سنت موكد است، پيامبر صلي الله عليه و سلم بر اداي آن تشويق فرموده است. از علي بن ابيطالب روايت است كه فرموده است: بيگمان نماز وتر چون نمازهاي فرض لازم نيست، ولي پيامبر صلي الله عليه و سلم آن را خواند سپس فرمود:" يا أهل القرآن أوتروا فإن الله وتر يحب الوتر [اي اهل قرآن نماز وتر بخوانيد، زبرا خداوند واحد و يگانه است و نماز وتر را دوست دارد و پاداش آن را ميدهد]"، به روايت احمد و اصحاب سنن. ترمذي آن را “حسن“ و حاكم آن را “صحيح“ دانسته است. در مذهب حنفي آن را واجب ميدانند، ولي آن مذهب ضعيف است. ابن المنذر گفته است من كسي را نديدهام كه در وجوب وتر با راي ابوحنيفه موافقت كرده باشد. احمد و ابوداود و نسائي و ابن ماجه آن را روايت كردهاند كه مردي از بنيكنانه بنام “مخدجي“ از مردي از انصار بنام “ابومحمد“ شنيد كه: وتر واجب است، لذا مخدجي پيش عباده بن صامت رفت و به وي گفت كه ابومحمد ميگويد: وتر واجب است. عباده گفت: ابو محمد اشتباه كرده است، من از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدهام كه ميفرمود:" خمس صلوات كتبهن الله تبارك وتعالى على العباد من أتى بهن لم يضيع منهن شيئا استخفافا بحقهن كان له عند الله تبارك وتعالى عهد أن يدخله الجنة، ومن لم يأت بهن فليس له عند الله عهد، إن شاء عذبه وإن شاء غفر له [خداوند تبارك و تعالي در شبانه روز پنج نماز بر بندگان خود، فرض كرده است،كسي كه آنها را بجاي آورد و چيزي از آنها را ضايغ نكند و آنها را كوچك نشمارد، خداوند تبارك و تعالي با وي عهد بندد كه او را به بهشت ببرد، و كسي كه آنها را بجاي نياورد، خداوند با وي پيماني ندارد، اگر خواست او را عذاب ميدهد، يا او را ميآمرزد]". بخاري و مسلم از طلحه بن عبيد الله روايت كردهاند كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: " خمس صلوات كتبهن الله في اليوم والليلة " [خداوند در شبانه روز پنج نماز فرض كرده است]" يك نفر اعرابي گفت: غير از آنها چيز ديگري بر من واجب كرده است؟ فرمود: نخير، مگر اينكه سنت بجاي آوري.
2-وقت سنت وتر اجماع علماء برآنست كه وقت نماز وتر، بعد از نماز عشاء است و تا طلوع فجر ادامه دارد. از ابوتميم جيشاني روايت است كه عمرو بن عاص روز جمعه براي ما خطبه ايراد ميكرد و گفت: ابوبصره برايم گفت كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است: " إن الله زادكم صلاة [خداوند نمازي را بر نمازهاي شما افزوده است، و آن نماز وتر است. آن را در بين نماز عشاء و نماز صبح بخوانيد]". ابوتميم گفت: ابوذر دستم را گرفت و مرا در مسجد پيش ابوبصره برد و گفت: تو آنچه را كه عمرو گفت از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدهاي؟ ابوبصره گفت: بلي من آن را از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدهام. احمد آن را با سند صحيح روايت كرده است. از ابومسعود انصاري روايت است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم اول شب و وسط شب و آخر شب نماز وتر خود را ميخواند. احمد آن را با سند صحيح روايتكرده است. از عبدالله بن ابوقيس روايت است كه: از عايشه درباره نماز وتر پيامبر صلي الله عليه و سلم سوال كردم؟ او گفت: چه بسا اول شب يعني بعد از عشاء نماز وتر را ميخواند و چه بسا پيش ميآمد كه آخر شب نماز وتر را ميخواند. از او پرسيدم قرائتش در آن سري بود يا آشكار؟ گفت: بهر دو شيوه ميخواند، بسيار پيش ميآمد كه بطور سري ميخواند. و همچنين بسيار پيش ميآمد كه بطور آشكارا ميخواند. و بهنگام جنابت بسيار پيش ميآمد كه غسل ميكرد و آنگاه ميخوابيد و همچنين پيش ميآمد كه فقط وضو ميگرفت و ميخوابيد“. به روايت ابوداود و احمد و مسلم و ترمذي.
٣-تعجيل يا تاخير در خواندن سنت وتر براي كسي كه گمان ميكند آخر شب بيدار نميشود، مستحب است كه اول شب نماز “وتر“ش را بخواند و كسي كه گمان ميكند آخر شب بيدار ميشود، مستحب است آخر شب آن را بخواند: از جابر روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" من ظن منكم أن لا يستيقظ آخره (أي الليل) فليوتر أوله ومن ظن منكم أنه يستيقظ آخره فليوتر آخره فإن صلاة آخر الليل محضورة وهي أفضل [كسي كه ميپندارد كه آخر شب بيدار نميشود، نماز وترش را اول شب بخواند و آنكس كه ميپندارد آخر شب بيدار ميشود نماز وترش را آخر شب بخواند چه فرشتگان در نماز آخر شب حاضر ميشوند و آن بهتر است]". به روايت احمد و مسلم و ترمذي و ابن ماجه. باز هم از او روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم به ابوبكر فرمود: “كي نماز وتر را ميخواني“؟ گفت: اول شب بعد از نماز عشاء، گفت: “و تو اي عمر“، او گفت: آخر شب ميخوانم. ايشان فرمودند:" أما أنت يا أبا بكر فأخذت بالثقة وأما أنت يا عمر فأخذت بالقوة [اما تو اي ابوبكر با اطمينان و احتياط كار ميكني و قصد داري كه نماز شب را نيز بخواني، و اما تو اي عمر با قدرت عمل ميكني و بر قدرت خود متكي هستي كه آخر شب آن را بخواني]". به روايت احمد و ابوداود و حاكم و او گفته بشرط مسلم صحيح است. در اواخر عمر، پيامبر صلي الله عليه و سلم بهنگام سحر نماز وتر را ميخواند، چه آن بهتر است، همانگونه كه گذشت. عايشه فرموده است: “چون پيامبر صلي الله عليه وسلم در اول و در وسط و در آخر شب نماز وتر را خوانده است سپس در آخر عمرش “وتر“ او به “وقت سحر منتهيگرديد“. به روايت گروه محدثين. بهرحال پيامبر صلي الله عليه و سلم به ياران خود توصيه ميفرمود كه احتياطاً پيش از خواب، نماز “وتر“ خود را بخوانند. سعد ابن ابي وقاص نماز عشاء را در مسجد پيامبر صلي الله عليه و سلم (مسجد النبي) ميخواند، سپس تنها يك ركعت “وتر“ ميخواند. از او سوال كردند: اي ابو اسحاق چرا تنها يك ركعت وتر ميخواني؟ گفت: بلي... من از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدهام كه ميفرمود:" الذي لا ينام حتى يوتر حازم [كسي كه پيش از خواب نماز وتر را بخواند جانب احتياط و حزم را رعايت كرده است]" احمد آن را با راويان موثوق به نقل كرده است.
٤-تعداد ركعات وتر: ترمذي گفته است كه: سيزده ركعت، يازده ركعت، نه ركعت، هفت ركعت، پنج ركعت، سه ركعت و يك ركعت از پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت شده است. اسحاق بن ابراهيم گفته است: مراد از سيزده ركعت آنست كه پيامبر صلي الله عليه و سلم در شب با وتر رويهمرفته سيزده ركعت خوانده است. يعني نماز شب و وتر هر دو سيزده ركعت بوده است. ميتوان نماز وتر را دو ركعت دو ركعت خواند سپس در آخر يك ركعت را تنها خواند و سلام داد. و ميتوان همه را با دو تشهد و يك سلام خواند. بدينگونه كه همه ركعات را پشت سرهم بدون تشهد بخواني تا ميرسي به ركعت پيش از ركعت آخر، كه در آن تشهد ميخواني، سپس براي آخرين ركعت بر ميخيزي و آخرين ركعت را كه خواندي، تشهد دوم را مي خواني و سلام ميدهي. همچنين جايز است كه همه را با يك تشهد و يك سلام خواند، كه فقط در آخرين ركعت تشهد را بخواني و سلام بدهي. همه اين كيفيتها از پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت شده است. ابن القيم گفته است كه: در سنت صحيح و محكم آمده است كه ميتوان پنج ركعت را، پشت سر هم و همچنين هفت ركعت را پشت سر هم، خواند. مانند حديث ام سلمه كه گفته است: “پيامبر صلي الله عليه و سلم پنج ركعت وتر و هفت ركعت وتر را، ميخواند بدون اينكه با سلام دادن، يا حرف زدن، بين آنها فاصله اندازد“. احمد و نسائي و ابن ماجه با سند “جيد“ آن را روايت كردهاند. عايشه نيز گفته است: “پيامبر صلي الله عليه و سلم در شب، سيزده ركعت نماز ميخواند كه پنج ركعت آنها وتر بود و در ركعت آخر آنها مينشست و تشهد ميخواند“. اين حديث متفق عليه است. باز ايشان گفتهاند: در شب ٩ ركعت نماز ميخواند كه در ركعت هشتم مينشست و ذكر و حمد و دعا ميگفت، سپس بدون اينكه سلام بدهد، برميخاست و ركعت نهم را ميخواند، سپس مينشست و تشهد دوم را ميخواند و سلام ميداد كه ما سلام دادن او را ميشنيديم. سپس دو ركعت ديگر ميخواند و سلام ميداد در حاليكه نشسته بود. بدينگونه يازده ركعت تمام ميشد. چون ايشان پير شدند هفت ركعت وتر را با هم ميخواندند كه در دو ركعت اخير مانند اول رفتار ميكردند. در روايت ديگري از ايشان آمده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم چون پير شدند هفت ركعت وتر را با هم ميخواند كه در ركعت ششم و هفتم مينشستند و تشهد ميخواندند و در هفتم سلام ميدادند. در روايت ديگري گفته است: هفت ركعت ميخواند كه تنها در ركعت آخر مينشست“.گروه محدثين اين حديث را “تخريج“ كردهاند. همه اين احاديث صحيح و صريح هستند و معارضي ندارند مگر حديث صحيح " صلاة الليل مثنى مثنى "ليكن گوينده همين حديث خود سنت وتر را هفت ركعتي و پنج ركعتي خوانده است. همه سنن و احاديث وتر همديگر را تصديق و تاييد ميكنند و حق ميباشند. پيامبر صلي الله عليه و سلم در جواب كسي كه از نماز شب سوال كرده بود فرمود:" صلا الليل مثنى مثنى ، نه در جواب كسي كه از وتر سوال كرده باشد. (بنابر اين با احاديث “وتر“ تعارض ندارد). روايتهائي كه از هفت ركعت، پنج ركعت، نه ركعت و يك ركعت سخن گفتهاند، همه به نماز “وتر“ مربوط ميگردند. وتر اسم است براي ركعت واجده كه از ما قبل خود منفصل ميگردد و همچنين براي پنج ركعت و هفت ركعت و نه ركعت متصل بهم، همانگونه كه “مغرب“، به هر سه ركعت گفته ميشود. چنانچه پنج ركعت و هفت ركعت منفصل و با دو سلام دادن خوانده شوند، همانگونه كه در روايت مربوط به يازده ركعت آمده بود، آنوقت “وتر“ است براي همان ركعتي كه تنها خوانده ميشود. چه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است:" صلاة الليل مثنى فإذا خشي الصبح أوتر بواحدة توتر له ما قد صلى [نماز شب دو ركعت دو ركعت است، اگر كسي (بعد از نماز شب) احساس كرد كه ممكن است صبح فرا رسد، يك ركعت سنت وتر بخواند، ركعات قبلي كه بعنوان نماز شب خوانده بود، بجاي نماز وترش محسوب ميگردد]". بنابر اين، كردار و گفتار پيامبر صلي الله عليه و سلم با هم تعارض ندارند و همديگر را تصديق ميكنند.
5-قرائت بعد از فاتحه در وتر: بعد از قرائت فاتحه در “وتر هر آيه و سورهاي از قرآن خوانده شود جايز است. علي بن ابيطالب گفته است: هر چيزي از قرآن را ميتوان در نماز وتر خواند. ليكن مستحب است: كسي كه نماز وتر را سه ركعتي ميخواند، در ركعت اول بعد از فاتحه:" سبح اسم ربك الاعلى"، و در دومي " قل يأيها الكافرون " و در سومي " قل هو الله أحد، والمعوذتين ’’ را بخواند. چه احمد و ابوداود و ترمذي به روايت “حسن“ از عايشه روايت كردهاند كه گفته است: “پيامبر صلي الله عليه و سلم در ركعت اول " سبح اسم ربك الاعلى "، و در ركعت دوم ’’ قل يأيها الكافرون "، و در ركعت سوم " قل هو الله أحد، المعوذتين "، را ميخواند.
6-قنوت خواندن در نماز وتر": خواندن “قنوت“ در نماز وتر در تمام سال سنت است. چه احمد و صاحبان سنن از“حسن بن علي بن ابيطالب " روايت كردهاند كه گفته است: پيامبر صلي الله عليه و سلم كلماتي را به من ياد داده است كه آنها را در نماز “وتر“ ميخوانم:" اللهم اهدني فيمن هديت، وعافني فيمن عافيت، وتولني فيمن توليت، وبارك لي فيما أعطيت وقني شر ما قضيت، فإنك تقضي ولا يقضى عليك، وإنه لاى ذل من واليت، ولا يعز من عاديت، تباركت ربنا وتعاليت، وصلى الله على النبي محمد [خداوندا مرا هدايت كن بگونه كساني كه هدايت كردهاي، و به من عافيت و تندرستي ارزاني دار همچون كساني كه بدانان عافيت بخشيدهاي، و مرا بخود نزديكگردان همچون كسانيكه بخود نزديك ساختهاي، و آنچه راكه به من عطا فرمودهاي مبارك و افزونگردان، و مرا از بدي آنچه مقدر فرمودهاي محفوظ و مصون دار، چه همانا تو فرمان ميراني و كسي بر تو فرمان نميراند. بيگمان كسي را كه تو والا گرداني، خوار نخواهد شد و كسي را كه تو با وي دشمن باشي، هرگز عزيز نخواهد شد، خداوندا تو مبارك و برتري و بر پيامبرت صلي الله عليه و سلم درود و رحمت فرست]". ترمذي گفته است: اين حديث “حسن“ است. و درباره قنوت چيزي بهتر از اين از پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت نشده است. نووي گفته است: اسناد آن صحيح است. و ابن حزم درباره صحت آن توقف نموده و گفته است: اين حديث اگر چه بدان نميتوان احتجاج كرد ولي غير از آن را از پيامبر صلي الله عليه و سلم نيافتهايم. و بنزد ما حديث ضعيف بهتر از راي شخصي است. و ابن حنبل گفته است: اين مذهب ابن مسعود، ابوموسي اشعري، ابن عباس، براء، انس، حسن بصري، عمربن عبدالعزيز، سفيان ثوري، ابن المبارك و حنفيه ميباشد. و در روايتي به احمد نيز نسبت داده شده است. نووي گفته است اين دليل قوي است. شافعي و ديگران گفتهاند: تنها در نيمه دوم ماه رمضان در نماز وتر قنوت خوانده ميشود. چه ابوداود روايت كرده است كه: عمر ابن الخطاب (در ماه رمضان براي خواندن نماز تراويح در مسجد) ابي بن كعب را به امامت مرد منصوب كرد و او در مدت بيست شب براي مردم نماز ميخواند و تنها در نيمه دوم رمضان قنوت ميخواند. از محمد ابن نصر روايت است كه او درباره آغاز قنوت، در نماز وتر، از سعيد بن جبير سوال كرده است. سعيد گفت: عمر ابن الخطاب سپاهي را گسيل داشته بود كه به تنگنا افتاده و او را نگران ساخته بود، چون نيمه دوم رمضان فرا رسيد، در نماز قنوت ميخواند و برايشان دعا مينمود.
٧- محل خواندن قنوت: قنوت را ميتوان پيش از ركوع و بعد از قرائت يا بعد از برخاستن از ركوع خواند. از حميد روايت است كه: درباره خواندن قنوت پيش از ركوع يا بعد از آن، از انس سوال كردم، او گفت: ما گاهي پيش از ركوع و گاهي بعد از آن ميخوانديم. به روايت: ابن ماجه و محمد بن نصر. حافظ در “الفتح“ گفته است: اسناد اين حديث قوي است. اگر نمازگزار بخواهد پيش از ركوع قنوت بخواند، بايستي پس ازفراغت از قرائت با گفتن تكبير دستها را بلند كند (آنگاه دعاي قنوت را بخواند)، و چون قنوت را تمام كرد با گفتن تكبير به ركوع برود. اين كيفيت از برخي از ياران پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت شده است. بعضي از فقهاء دست بلند كردن (بحالت دعا خواندن) را در وقت قنوت مستحب ميدانند و برخي ديگر آن را مستحب نميدانند. اما درباره دست بر چهره ماليدن پس از خواندن قنوت، بيهقي گفته است: بهتر است كه آن را نكند و از سلف پيروي نمايد كه آنان در نماز دستها را بلند ميكردند ولي بر روي نميماليدند.
٨-اوراد و دعاي بعد از نماز وتر: مستحب است كه نمازگزار پس از نماز وتر سه بار بگويد:" سبحان الملك القدوس، و سومي را با صداي بلند بگويد. سپس بگويد:" رب الملائكة والروح. ابوداود و نسائي از ابي بن كعب روايت كردهاند كه: “پيامبر صلي الله عليه و سلم در نماز وتر " سبح اسم ربك الاعلى و قل يأيها الكافرون و قل هو الله أحد " را ميخواند. و چون سلام ميداد سه بار ميگفت:" سبحان الملك القدوس "كه سومي را با صداي كشيده و بلند ميگفت: “البته متن نسائي چنين است. ولي دارقطني ميگويد: بعد از آن ميگفت: " رب الملائكة والروح ". سپس دعائي را ميخواند كه احمد و اصحاب سنن آن را از علي بن ابيطالب روايت كردهاند: او گفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم در آخر نماز وترش ميگفت:" اللهم إني أعوذ برضاك من سخطك، وأعوذ بمعافاتك من عقوبتك، وأعوذ بك منك، لا أحصي ثناء عليك، أنت كما أثنيت على نفسك [خداوندا از خشم تو به رضاي تو پناه ميبرم، و از عقوبت و باز خواست تو، به عفو و گذشت تو پناه ميبرم، و از تو بتو پناه ميبرم، بيگمان آنگونه كه تو خود را ستودهاي، من نميتوانم تو را بستايم و ثناي تو را بپايان ببرم]".
٩-در يك شب نميتوان دو بار نماز وتر خواند: كسي كه نماز وترش را خواند، سپس خواست كه نماز ديگر را بخواند، اشكال ندارد و اعاده وتر بعد از آن لازم نيست. چه ابوداود و نسائي و ترمذي با روايت “حسن“ از علي بن ابيطالب روايت كردهاند كه گفته است: از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدم كه ميفرمود: " لا وتران في ليلة [در يك شب دو وتر نيست]". از عايشه روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم (بعد از نماز وتر) سلام ميداد كه ما ميشنيديم، سپس بعد از سلام دو ركعت را نشسته ميخواند. به روايت مسلم. از ام سلمه روايت است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم بعد از وتر دو ركعت را نشسته ميخواند. به روايت احمد و ابوداود و ترمذي و ديگران.
١٠-قضاي نماز وتر: به مذهب جمهور علماي فقه، ميتوان نماز “وتر“ را قضاء كرد. چه بيهقي و حاكم بشرط شيخين و با روايت صحيح از ابوهريره روايت كردهاند كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" إذا أصبح أحدكم ولم يوتر فليوتر [هرگاه يكي از شما تا هنگام صبح نماز وترش را نخوانده بود، آن را قضاء كند]". ابوداود از ابوسعيد خدري روايت كرده است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: " من نام عن وتره أو نسيه فليصله إذا ذكره [هر كس خوابش برد و نماز وتر را نخوانده بود يا اينكه آن را فراموش كرده بود، هر وقت يادش آمد آن را بخواند]". عراقي اسناد اين حديث را صحيح دانسته است. احمد و طبراني با سندي “حسن“ روايت كردهاند كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم بهنگام صبح نماز “وتر“ را خوانده است. در وقت قضاي نماز “وتر“ اختلاف است. حنفيها ميگويند: در وقتي آن را قضا كند كه از نماز خواندن در آن وقت نهي نشده باشد. شافعيها ميگويند: ميتوان در هر وقت از شب يا روز آن را قضا كرد. احمد و مالك ميگويند: اگر نماز صبح خوانده نشده باشد، بعد از فجر قضاء ميشود.
خواندن قنوت در نمازهاي پنجگانه (فرض) در وقت پيش آمد حوادث ناگوار، در نمازهاي پنجگانه شبانه روزي شرعا ميتوان قنوت را خواند. از ابن عباس روايت است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم يك ماه پشت سر هم، در نمازهاي ظهر و عصر و مغرب و عشاء و صبح وقتيكه در ركعت آخر به:" سمع الله لمن حمده ميرسيد، بر عليه قبايل “رعل“ و “ذكوان“ و “عصيه“ از بنيسليم دعا ميكرد و مامومين پشت سر ايشان “آمين“ ميگفتند [53]. به روايت ابوداود. احمد بر آن افزوده است: پيامبر صلي الله عليه و سلم گروهي را به ميان ايشان گسيل داشته بود تا آنان را به اسلام دعوت كنند، ولي آنها را كشتند. عكرمه گفته است: اين پيش آمد، كليد سنت خواندن قنوت بود. ابوهريره گفته است: پيامبر صلي الله عليه و سلم هرگاه ميخواست بر عليه كسي يا بنفع كسي دعا كند، بعد از ركوع (ركعت آخر) قنوت ميخواند. و چه بسا پس از گفتن:" سمع الله لمن حمده ربنا ولك الحمد " مي فرمود: اللهم أنج الوليد بن الوليد، وسلمة بن هشام، وعياش بن أبي ربيعة، والمستضعفين من المؤمنين. اللهم اشدد وطأتك على مضر واجعلها عليهم سنين كسني يوسف [خداوندا وليد... و... و مسلمانان مستضعف را رهائي بخش (و آنان را از شر مشركين نجات ده)، خداوندا بر “مضر“ سخت بگير و آنان را به چنان قحط ساليها و خشك ساليهائي گرفتار كن كه در زمان (حضرت) يوسف روي داد]". ابوهريره ميگويد: آن را در بعضي از نمازهايش با صداي آشكار ميگفت، و در نماز صبح درباره دو قبيله از قبايل عرب فرموده " اللهم ألعن فلانا وفلانا "، تا اينكه خداوند فرمود: " ليس لك من الامر شئ أو يتوب عليهم أو يعذبهم فإنهم [(خداوند خطاب به پيامبر گراميش صلي الله عليه و سلم ميفرمايد:) كارهاي آفريدگان من بدست تو نيست، وظيفه تو اجراي دستورات من و ابلاغ آن است و تو بايد به دستورات من رفتار كني، داوري درباره آنها تنها بدست من است و برحسب اراده خويش درباره آنان داوري و حكم خواهم كرد، يا توبه آنان را ميپذيرم يا آنان را در دنيا يا در آخرت به عذاب مبتلا خواهم كرد، بيگمان آنان ستمكارند[54]]’’. به روايت احمد و بخاري.
خواندن قنوت در نماز صبح: خواندن قنوت در نماز صبح، چون ديگر نمازها جز بهنگام پيش آمدهاي ناگوار سنت نيست، همانگونه كه قبلا نيز بدان اشاره شد. احمد و نسائي و ابن ماجه و ترمذي از ابومالك اشجعي روايت كرده و ترمذي آن را “صحيح“ دانسته است كه گفته است: “پدرم در سن شانزده سالگي پشت سر پيامبر صلي الله عليه و سلم و همچنين بعد از آن پشت سر ابوبكر و عمر و عثمان نماز خوانده است، از او پرسيدم كه: آنان قنوت ميخواندند؟ گفت: نه، پسرم، اين عمل را بعد از آن پديد آوردهاند[55]. ابن حبان و خطيب و ابن خزيمه از انس روايت كردهاند و ابن خزيمه آن را “صحيح“ دانسته، كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم در نماز صبح (و در هر نمازي) وقتي قنوت ميخواند كه بنفع قومي يا بر عليه آنها دعا كند. روايت شده است كه: زبير و خلفاي سهگانه در نماز صبح (در حال عادي) قنوت نميخواندند، و مذهب حنفيها و حنبليها و ابن المبارك و سفيان ثوري و اسحاق چنين است. شافعيها خواندن قنوت بعد از ركوع دوم در نماز صبح را سنت ميدانند. زيرا جماعت محدثين جز ترمذي از ابن سيرين روايت كردهاند كه: از انس بن مالك سوال شد: آيا پيامبر صلي الله عليه و سلم در نماز صبح قنوت ميخواند؟ گفت: بعد از ركوع. و چون احمد و بزاز و دارقطني و بيهقي و حاكم از او روايت كردهاند و حاكم آن را “صحيح“ دانسته كه گفته است: “پيامبر صلي الله عليه و سلم تا اينكه از دنيا رحلت فرمود، همواره در نماز صبح قنوت ميخواند“. اين استدلال چندان صحيح به نظر نميرسد، زيرا در حديث انس سوال از قنوت خواندن بهنگام پيش آمدهاي ناگوار بوده است، چه در روايت بخاري و مسلم بدان تصريح شده است. و در سند حديث دوم ابوجعفر رازي هست كه از نظر روايت قوي نيست. بنابر اين حديث او هم نميتواند حجت باشد. زيرا معقول نيست كه پيامبر صلي الله عليه و سلم در طول عمر خود قنوت خوانده باشد و خلفاي او بعد از مرگ ايشان آن را ترك كنند. بلكه به اثبات رسيده است كه: انس خود در نماز صبح قنوت نميخواند. چنانچه صحت آن حديث را قبول كنيم، مقصود آنست كه پيامبر صلي الله عليه و سلم تا اينكه از دنيا رفت بعد از ركوع بسيار ميايستاد و دعاهاي فراوان ميخواند و قنوت بمعني خواندن مطلق دعا نيز آمده است كه براي اينجا مناسب ميباشد. بهرصورت اين اختلاف مباح، و انجام و عدم انجام آن مساوي است و بهترين راهنمائي، راهنمائي پيامبر صلي الله عليه و سلم ميباشد.
به نقل از: فقه السنه ، تأليف سيد سابق، مترجم محمود ابراهيمي، تهران، ناشر مردمسالاري، دوم 1387.
پانوشتها: [1] در کتاب جاویدان خرد آمده است که پیامبر(ص)فرموده:"[یعنی،اصول دین با فروع همان نسبت دارد که بنا حصن با ارکان خویشتن،که هر گاه رکنی از آن خراب گردد، باقی به تبعیت آن خراب شود.یعنی ،چون اصلش خلل پذیرد به فروع سرایت کند.(جاویدان خرد/چاپ دانشگاه تهران/ص5)]"مترجم. [2] عنکبوت/45 [3] اعلی/14و15. [4] طه/14. [5] بقره/110.وبسیاری از سوره های دیگر [6] بقره/45. [7] کوثر/2. [8] انعام/162و163. [9] 9-مومنون/1،2،9،10،11.برای تفسیر این آیات به کتب تفسیر مراجعه شود،بویژه:"التفسیر الواضع" جز18/6-1. [10] مومنون/1،2،10،11.برای تفسیر این آیات به کتب تفسیر مراجعه شود،بویژه:"التفسیرالواضح"جز18/6-1. [11] نسا/103-101. [12] مریم/59. [13] ماعون/5-4. [14] ابراهیم/40. [15] با توجه به عبارت بعدی همین فصل و با توجه به کتابهای فقهی دیگر از جمله اعانه الطالبین ج 1/21 آغاز فصل "صلاه"این عبارت باید چنین باشد: چنین شخصی کافر نیست،ولی کشتن او بعنوان حد"تارک الصلاة"واجب است."مترجم" [16] نسا/116 [17] نسا/103. [18] -حسن(بصری) گفته است، مراد از "طرفی النهار" نماز صبح و عصراست. و مقصود از "زلفا من اللیل"،نماز مغرب و عشا است. "مولف" [19] -هود/114. [20] -مقصود از "دلوک الشمس" زوال خورشید است یعنی از اول وقت زوال خورشید تا اینکه به "غسق اللیل"=ابتدای تاریکی شب منتهی می شود ، نماز بخوانید که نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را شامل می شود. مقصود از "قرآن الفجر" نماز صبح است، و مراد از "مشهودا" آنست که فرشتگان شب و فرشتگان روز در آن حاضرآیند. "مولف" [21] -اسرا/78. [22] -طه/129. [23] -با توجه به تفسیر:"التفسیر الواضح"تفسیر شد. [24] -بقره/238. [25] -شاید اشاره به": (فويل للمصلمين الذين هم عن صلاتهم ساهون) ".بنابر این اگر کسی در خواب ماند و نمازش قضا شد مشمول این آیه نمی شود، بلکه کسی ساهی و مقصر محسوب می شود که نماز را عمدا قضا نماید."مترجم" [26] -دو قرن= دو شاخه شیطان ،کنایه از کسی است که تابع رای شیطان و تسلط او هستند، چون خورشید پرسـان در ان دو موقع، خورشید را سجده میکردند، بدینگونه نامیده شده است. نووی گفته است که در آن هنگام شیطان سرش را به سوی خورشید نزدیک میکند تا سجده کنندگان برای خورشید همانند سجده کردن برای او باشد بصورت ظاهر و آنوقت شیطان و پیروانش نـماز را بر نمازگزاران مشتبه میکنند، لذا نماز خواندن در آن اوقات مکروه است. "مولف". [27] -مقصود آنستکه نباید بعمد به خاک سپردن را تا آنوقت به تاخیر انداخت، اگر تعمدی در کار نباشد مکروه نیست. “مولف“ [28]- از اینجا است که میگویند مستحب است: موذن صدایش رسا و خوشنوا باشد. ابو محذوره گویده پیامبر از آوازم و صدایـم خوشش آمد، لذا اذان را به من یاد داد. ابن خزیمه آن را روایت کرده است. “مولف“ [29] -ابن ام مکتوم کور بود، پس اگر کور بتواند وقت را تشخیص دهد اذان گفتن وی مانع ندارد. و همچنین بچهای که بحد تمیز رسیده باشد میتواند بانگ گوید. [30] - شرط چیزی، عبارت است از چیزی که عدم آن موجب عدم آن چیز است. ولی وجودش موجب وجود و عدم آن نیست. مثلا وضو که شرط نماز است، اگر وضو نباشد، نماز درست نیست، ولی وضو گرفتن حتماً مستلزم وجود نماز یا عدم نماز نیست (بلکه اگر وضو داشته باشی میتوانی نماز بخوانی و میتوانی نخـوانی. اما اگر وضو نداشته باشی از نظر شرعی نمیتوانی نماز بخـوانی. پس شرایط نماز همگی بدین معنی میباشند که تا آنها موجود نباشند، نماز از نظر شرعی درست نیست). “مولف" -[31] - مائده/6. [32] - بقره/144و150. [33] -بقره/115. [34][34] -بقره/239. [35] -بعضی نیت را شرط اساسی می دانند. نیت قبلا در مبحث وضو معنی شده است. [36] -بینه/5. [37] -بقره/238. [38] - ا-در نماز صبح و دو رکعت مغرب و عشاء، امام فاتحه را با صدای رساتر میخواند که آنها را نمازهای جهری گویند. و در بقیه نمازها فاتحه را آهستهتر میخوانند که آنها را نمازهای سری میگویند. امام جماعت در دو رکعت اول نمازهای جهری با صدای بلند فاتحه را میخواند و همچنین سوره را. [39] -- حج /77 . [40] - تطبیق در نماز آنست که در رکوع دستها را در بین رانها قرار دهد. " قاموس فیروز آبادی" . تطبیق در نماز آنست که نمازگزار در رکوع و تشهد دستها را در بین رانها قرار دهد که شرعاً نهی شده است. "معجم متن اللغه“. مترجم [41] -نحل/98. [42] - سریه: دستهای از سپاهیان بین پنج نفر تا سیصد نفر. [43] -از سخنان بعدی مولف چنان برمیآید مراد وی در اینجا خواندن مطلق قرآن خواه فاتحه یا غیر آن باشد. چه در رکعات سوم و چهارم ظهر و عصر و سوم مغرب، خواندن قرآن غیر از فاتحه سنت نیست تا جهری و سری درباره آن صادق باشد و در آنها تنها فاتحه خوانده میشود که البته آن هم سری است. “مترجم" [44] -اعراف/204. [45] -پیداست که مقصود قرائت فاتحه است نه قرائت سورهای اضافه بر فاتحه. “مترجم“ [46] -لیکن به رای علمای شافعیه قرائت فاتحه در هر رکعتی برای امام و ماموم واجب است. به فصل = صفه الصلاة در مغنی المحتاج، ج 1/148، و شرح روض المطالب ج 1/ص144 و بعد مراجعه شود. "مترجم“ [47] -اللهم = یا الله، معنی صلات خدا بر پیامبر(ص) درود و اظهار فضل و شرافت و اراده کرامت و قرابت اوست نسبت به پیامبر. [48] - مراد از آل = بعضی گفتهاند: کسانی از بنیهاشم و بنیعبدالمطلب که صدقه بر آنان حرام است. بعضی گفتهاند: فرزندان و زنانش. بعضی گفتهاند امت و پیروانش تا روز قیامت بعضی گفتهاند: پرهیزگاران امت. ابن القیم گفته است: قول اول اصح است، و قول دوم در مرتبه دوم قرار دارد، و قول سوم و چهارم ضعیف است. نووی گفته است: همه امت مراد است. [49] -برای شرح این حدیث به: تنویر الحوالک فی شرح موطا امام مالک ج 1/ ص 57- 56 مراجعه شود، که ترجمه بالا نیز با توجه بدان شرح به اختصار نگاشته شد. و نیز رجوع شود به: المنتقی ج 1 /74. “مترجم“ [50] -بقره/136. [51] -آل عمران/64. [52] -آل عمران/52. [53] -این قبایل پیش پیامبر(ص) فرستادند که ما مسلمان شدهایـم و کسانی را پیش ما بفرست تا احکام اسلام را به ما یاد دهند. پیامبر(ص) هفتاد نفر از یاران خود را به میان آن قبایل کسیل داشت که سرانجام آن قبایل خیانت کردند و این هفتاد نفر را کشتند. لذا پیامبر (ص) در نماز بر علیه آن قبایل دعا میکرد. و دعای قنوت بطور سنت در آمد. [54] -برای شان نزول و تفسیر کامل این آیه، به تفسیر مراغی تفسیر آیه ١٢٧ سورة آل عمران مراجعه شود. براستی این آیه بقدری آموزنده است که نمیتوان اهمیت آن را در اینجا بیان کرد. [55] -- یعنی درست نیست. به نظر میرسد مرادش خواندن قنوت در نماز صبح در غیر اوقات پیش آمدهای ناگوار است. مترجم
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|