|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
اسلام معاصر>اشخاص>موحد نادری، علامه ملا عبدالمجید
شماره مقاله : 1508 تعداد مشاهده : 361 تاریخ افزودن مقاله : 30/1/1389
|
علامه ملا عبدالمجید موحّد نادری
محی الدین صالحی
اشاره: علامه ملا عبدالمجید موحد نادری از علمای برجسته اهلسنت ایران، پس از 104 سال عمر پربركت و خدمت به شریعت اسلامی و سنت نبوی، بامداد روز سهشنبه 11 تیرماه 1387 در روستای دولتآباد روانسر استان كرمانشاه به دیار باقی شتافت. آنچه در پی میآید شرححال این عالم فرزانه است كه از شرححال منتشره در كتاب لمحه ربانی ـ به قلم جماله موحّدی ـ و یادداشتهای فاضل گرانمایه استاد ملا محیالدین صالحی كه با استاد موحّد ـ درباره زندگی وی ـ مصاحبه كرده و سخنان استاد را در نوشتهای تحت عنوان «شرححال استاد ملا عبدالمجید مدرس دولتآباد» به ثبت رسانده است، اخذ شده است.
استاد ملا عبدالمجید نادریتبار كه بعدها هنگام تعویض شناسنامه ـ به وسیله یكی از طلبههایش ـ نامخانوادگی او به «موحّد» تغییر یافت(1)؛ در سال 1283 شمسی در قریه «پیروزه» از توابع شهرستان جوانرود و در خانواده یكی از نوادگان «پیر میكائیل دودانی» به نام «باویس [باباویس]» فرزند «فقیه محمود»، پا به عرصه وجود نهاد. خانواده استاد یك خاندان روحانی بود كه در میان «عشایر ندری» مقام پیشوایی دینی داشته و دارای امتیاز علمی بودند.
وی در سن 6 یا هفت سالگی تحصیلات ابتدایی را نزد پسرعمویش، استاد ملا احمد ندری پیروزه، آغاز كرد و به آموختن قرآن و برخی از كتابهای فارسی و كردی از قبیل گلستان و اسماعیلنامه و بیا داود و روله بزانی پرداخت.
عبدالمجید در سن دوازده سالگی به فاصله یك هفته، ابتدا مادر و سپس پدر خود را در «شیخ روزین» از دست داد و سرپرستی وی را برادر ارشدش، حاج كریم، به عهده گرفت.
در همان سال، خانواده استاد به دلایلی، املاك موروثی خود را در روستاهای «پیروزه» و «گولان» ـ كه از زمان پیر میكائیل نسل اندر نسل در اختیار آنها قرار داشت ـ از دست دادند.
از زمانهای گذشته در خانواده پیر میكائیل چنین مرسوم بود كه اگر فردی از فرزندان ذكور خانواده از تحصیل و تكمیل علوم دینی سرباز زند، از ارث پدری محروم، و یا اگر چنانچه در آینده فردی عالم و صالح نباشد، لقب خانوادگی «پیر» از وی بازپس گرفته شود. به همین دلیل پس از «پیر محمد» جد پدری استاد، با وجود آنكه پسرش فقیه محمود سالها علوم دینی را در مدرسه «بابالشیخ» بغداد، تحصیل نموده و قرآن معروف «زنجیر زرّین» را با خط زیبایش كتابت نموده بود، اما چون نتوانست تحصیلات دینی را به اتمام برساند، از لقب «پیر» محروم گردید.
پس از فوت والدین استاد، تحصیلات او به مدت چند سال متوقف شد. عبدالمجید 13 ساله بود كه با توصیه و ترغیب یكی از همسایگان به نام خلیفه احمد پیروزهای ـ كه وصیت خانوادگی پدرش را برای كسب علوم دینی به او یادآوری نموده بود ـ تصمیم به ادامه تحصیل گرفت و در ابتدا به راهنمایی داییش، رحیم خیاط، كه در «تختیزنگی» منزل داشت به قریه «كورهدره» ملك آقای شجاحالممالك جزو دهات كامیاران رفت و در آنجا در خدمت استاد ملا فیضالله كورهدره تحصیلات ابتدایی را از قبیل تصریف زنجانی و یك درس فارسی شروع كرد و در این روستا، چهار ماه توقف كرد و سپس به قریه «پایگلان» جزو «ژاورود» مهاجرت نمود. در آن هنگام استاد ملا اسعد پایگلان از استادان مسلّم علوم عربی، مدرس مدرسه علوم دینی پایگلان بود.
استاد در پایگلان شش ماه توقف كرد. سپس در اثر كمبود معیشت به قریه «قیطول» پشتكوه «بَمو» رفت و در مدرسه «شیخ حسن نقشبندی ابن حاج شیخ احمد شمسالدین» به تحصیل پرداخت و در آنجا كتاب تصریف زنجانی و گلستان را به پایان برد. در دی ماه سال 1310 شمسی، چون سران عشایر غرب به دستور رضاخان پهلوی دستگیر شدند و شیخ حسن نقشبندی نیز از آنجمله بود، مدرسه قیطول تعطیل شد. استاد بعد از یك سال در مصاحبت ملا محمدامین بیلولهای كه شخصی مهربان و خوش اخلاق بود، به قریه «داریزنگنه» رفت و در آنجا در مدرسه شیخ عبدالرحمن حسینی سولهای به مدت ششماه تحصیل نمود. سپس همراه ملا محمدامین بیلولهای به قریه «سوله» كه یكی از مراكز مهم علمی و دینی بود، مهاجرت كرد و حدود دو سال به طور متفرقه در آنجا كسب دانش نمود و بعد به قریه «احمد برنده» رفت. در آن هنگام مدرس مدرسه احمد برنده، «استاد سید عبدالكریم اسكندری» بود كه از استادان مسلم و دانشمندان بسیار مشهور عراق به شمار میآمد.
استاد ملا عبدالمجید در خدمت استاد ملا شیخ عبدالكریم به آموختن كتاب جامی مشغول گردید و حدود چهار سال در قریه احمد برنده ماندگار شد و در این مدت تحصیل علوم عربی را هر چه سزاوارتر پیگیری نمود و استاد شیخ عبدالكریم نیز نسبت به ایشان كمال عواطف و محبت را مبذول میداشت و در تربیت و تعلیم او از هیچگونه كوششی دریغ نمیكرد و برای او یك مربی واقعی و یك پدر معنوی و یك استاد تماممعنی بود.
پس از آن استاد ملا عبدالمجید به قریه «هانهسورِ» عراق رفت و در مدرسه سید عبدالرحیم خانقاهی به تحصیل پرداخت. در آن زمان مدرس مدرسه هانهسور، استاد ملا حسن هانهسور بود كه ملا عبدالمجید در خدمت ایشان كتاب شرح عقاید را به پایان رساند و مدت یكسال در هانهسور توقف كرد. آنگاه به قریه «عهبابهیلی [عبابیله](2)» رفت و به سلك مستعدین مدرسه مجهز عهبابهیلی درآمد و در خدمت استاد شیخ بابارسول سولهای، تفسیر بیضاوی و تحفه شیخ ابنحجر را فراگرفت. و در محضر استاد ملاحسن عهبابهیلی، آداب و مختصر را تعلّم نمود و مدت سه سال نیز در عهبابهیلی ماند و بعد از آنكه استاد شیخ بابارسول زندگی را بدرود گفت، به شهر حلبچه رفت و در مدرسه مسجد تكیه كه استاد ملا محمد عهبابهیلی مدرس آن بود، اقامت نمود، و اصول فقه و تحفه را در خدمت ایشان آموخت. یكسال نیز در حلبچه ماند و كتاب جمعالجوامع در اصول را در آنجا به پایان برد.
پس از آن چون قریه «بیاره شریفه»، دارالإرشاد مشایخ نقشبندی، در عراق و بلكه در تمام كردستان بزرگترین مركز علمی و دینی بود، به آن دیار رهسپار شد. در آن ایام «استاد علامه ملا عبدالكریم مدرس» در مدرسه معروف و عالمپرور بیاره در خدمت و تحت نظارت «شیخ محمد علاءالدین نقشبندی» مشغول تدریس علوم و معارف اسلامی به شیفتگان و علاقهمندان بودند.
ملاعبدالمجید در خدمت استاد علامه ملا عبدالكریم مدرس، تهذیبالكلام و رساله شیخبهاءالدین عاملی را شروع كرد و سرانجام در بیاره فارغالتحصیل شد و اجازه افتا و تدریس را از علامه مدرس دریافت كرد.
شیخ بیاره، پس از مجاز شدن ملا عبدالمجید با حضور استاد مدرس جشن فارغالتحصیلی او را در تابستان سال 1325ش. برپا كرد و اینگونه بود كه استاد، رسماً با پوشیدن لباس روحانیت به كسوت «ملایی» به معنای واقعی كلمه درآمد.
مقارن همان ایام، استاد ملا عبدالرحیم روحانی، مدرس و امام قریه دولتآباد، زندگی را بدرود گفته و مدرسه دولتآباد روانسر كه از مراكز علمی و دینی منطقه به شمار میرفت تعطیل شده بود. چون استاد ملا عبدالمجید در دوران تحصیل، یك محصل مشهور و بااستعداد و كوشا و فعال بود و استادان مهم علوم عربی به امتیاز و برتری و شایستگی و لیاقت او اعتراف داشتند و شهرت و صیت فضیلت و تبحر او، مراكز علمی كردستان را در برگرفته بود، سادات هاشمی به طور بسیار جدی استاد ملا عبدالمجید را به مدرسه دولتآباد دعوت كردند. استاد كه تصمیم به تجرّد و ادامه راه پر فراز و نشیب علمی و عرفانی گرفته بود، ابتدا از اجابت این دعوت امتناع نمود. اما سید طاهر هاشمی دستبردار نبود. با اصرار و ابرام و مكاتبات متعدد با او و اساتیدش و فرستادن پسرعمو و برادر استاد به همراه گروه دعوتكننده به دنبال وی، موجب شد تا استاد با مراجعه به یكی از اساتید مرجع مشورت خود به نام سید عبدالرحیم هانهسور در تصمیم قبلی تجدیدنظر نموده و دعوت آنان را برای پذیرفتن این مسئولیت اجابت نماید.
در آبانماه 1325ش. استاد ملاعبدالمجید به همراه چند طلبه كه عبارت بودند از ملا حسن شفاعتی، خواهرزاده استاد ملاعبدالكریم مدرس بیاره، ملا عابد دولتیاری كیمنهای، ملا سعید هویهای، ملا مصطفی كامرانی و یك طلبه عراقی، از بیاره به دولتآباد عزیمت نموده و در آنجا برای ترویج میراث گرانبهایی كه پس از سالها تلاش و مجاهدت به دست آورده و بخوبی در سینه و ذهن توانا و پویایش حفظ كرده بود، رحل اقامت چندین و چند ساله میافكند كه حاصل این اقامت میمون و با بركت، ترویج و اشاعه فرهنگ و علوم اسلامی در منطقه «اورامانات» [و استانهای كردنشین و سنینشین غرب و شمال كشور] بود. از همین حوزه بود كه دهها طلبه(3)، موفق و مفتخر به دریافت «اجازنامه» از دست استاد شدند.
اولین مدرسه یا حجره دولتآباد، انبار گندم قدیمیای در جوار «خانقاه» بود كه به واسطه نزدیكی بدانجا اغلب پاتوق دراویش و مهمانهای دور و نزدیك شده و این وضعیت، مانع از انجام وظیفه اصلی استاد در مدرسه كوچكش میشد. از این روی، در زمینی كه سید طاهر برای احداث منزل در اختیار او قرار داده بود، با همكاری تعدادی از مردم دولتآباد و مشاركت خیرین عاقبتاندیش، مدرسه مباركه دولتآباد را به عنوان صدقه جاریه و باقیات صالحات عمر با بركتش بنا نهاد. از آن هنگام بود كه تدریس و تعلیم در نظامیه كوچك دولتآباد آغاز شد و دانشپژوهان بسیاری از این چشمه پاك و زلال جرعهها سركشیده و از زلال علم و معرفت استاد سیراب گشتند.
در آن زمان به رسم این حوزههای كوچك، طلبهها خورد و خوراك روزانه خود را از راه «راتبهی فهقی» تأمین مینمودند و از این طریق بار مسئولیت اجتماعی، برای اداره نهاد مردمی تعلیم و تربیت، بر دوش روستاییان زحمتكش قرار داشت كه از قوت روزانه خود به اندازه وسع و توانی كه داشتند، طالبان علم و معرفت را با خود سهیم میكردند.
استاد موحّد در حجره دولتآباد حدود 55 سال به تدریس و تعلیم مداوم مشغول بودند و در عین حال در نقش قاضیای عادل و مفتی احقاقكننده حقوق دادخواهان و میانجی خیرخواه جامعه كوچك دولتآباد و منطقه، خدمات ارزشمند بسیاری را به انجام رساندند. وی در روزگاران ملوكالطوایفی و تسلط خوانین و بیگزادهها بر منطقهای كه به سهولت حقوق مردم بیگناه پایمال میشد، با روشن نگه داشتن چراغ مدرسه دولتآباد، علاوه بر اشاعه فرهنگ دینی، به دادخواهی و حل مشكلات شرعی، فقهی و خانوادگی و اجتماعی آنان میپرداخت. عزتنفس و شجاعت بینظیر برای دفاع از مظلومان و اجرای احكام الهی در مقابل حكام روزگار عشایری و ایام ملوكالطوایفی از اوصاف منحصر به فرد استاد بود.
از ویژگیهای بارزی كه میشود در مورد شخصیت ایشان ذكر نمود، پیروی دقیق از اصول راهی كه برگزیده بودند و نیز دقت و ریزبینی و نكتهسنجی در نشر و ترویج علوم و معارف اسلامی بود.
استاد سرانجام پس از 104 سال عمر پربركت و خدمت به شریعت اسلامی و سنت نبوی، بامداد روز سهشنبه یازدهم تیرماه 1387 در دولتآباد جان به جانان سپرد و به دیار باقی شتافت؛ روانش شاد و راهش پر رهرو باد!
تعدادی از آثار استاد عبارتند از:
1ـ منظومه لمحه ربانی به زبان عربی در كلام و عقاید؛
2ـ لمحه ربانی به زبان كردی در عقاید؛
3ـ منظومه جبر و اختیار به زبان كردی؛
4ـ رسالهای در تجوید به زبان كردی؛
5ـ منظومههایی در مدح اهلبیت و آلنبی و اشعار پراكنده دیگری كه امید است در آینده به زیور طبع آراسته گردند.
* توضیح: این شرححال و مرثیهای كه در ادامه این مطلب درج شده است، از یادنامه استاد علامه عبدالمجید موحّد نادری (نامه موحّد)، كه در تیرماه امسال به كوشش فاضل ارجمند جناب آقای عبدالستار نقشبندی انتشار یافته است، اقتباس شده است. ندای اسلام
1). «موحّد» تخلص شعری استاد بوده است.
2). عهبابهیلی یا عبابیله، همان روستای ابوعبیده جرّاح صحابی پیامبر مكرم اسلام صلیالله علیه و سلم میباشد كه در ادبیات عامیانه كردی به عبابیله مشهور است.
3). اسامی تعدادی از بزرگوارانی كه از علامه ملا عبدالمجید موحّد نادری اجازهنامه دریافت نمودهاند به شرح ذیل است:
1- ملا حسین طایشهای، 2- ملا مصطفی كامرانی، 3- ملا حسن شفاعتی، 4- ملا اسعد طالشی نظامی، 5- ملا برهان باباخانی، 6- ملا مسلم انصاری خلخالی، 7- ملا رئوف جودی، 8- استاد اسالمی طالشی، 9- ملا صادق نادری، 10- ملا عبدالله كیللولانی، 11- ملا احمد امینی، 12- ملا محیالدین صالحی، 13- ملا حكیم خسروی باینگانی، 14- ملا سید لطیف حسینی لونی، 15- شیخ محمدسعید نقشبندی، 16- شیخ عطا نقشبندی، 17- سید عبدالقادر عزیزی خانقاهی، 18- شیخ احمد طالشی، 19- ملا حسن پرویزی، 20- ملا محمود فتاحی، 21ـ ماموستا شیخ محمد نجار، 22- ملا برهان شهابی، 23- ملا رسول پیروزهای، 24- ملا محمود پیروزهای، 25- ملا [عبدالـ]عزیز سلیمی، 26- ملا شمسالدین كمالی طالشی، 27- ملا محمد محمدی، 28- ملا احمد محمدخانی، 29- مرحوم سید طاهر هاشمی، 30- ملا نجمالدین طالشی، 31- ملا سید محمدصادق بلبلی، 32- ملا سید جبار فرجی، 33- ملا عینالدین ضیایی، 34- ملا حسین محمدی، 35- ملا احمد رحیمی، 36- ملا علی ویسیزاده، 37- ملا محمد مرادیزاده، 38- ملا صالح مرادویسی، 39- ملا عبدالرحمن پیرانی، 40- ملا احمد یزدانی، 41- ملا سید یحیی حسینی 42- ملا محمدرئوف فرزند مرحوم استاد عبدالمجید، 43- ملا شیخ عبدالله فرزند شیخ عزیزعلی پکان، 44- ملا محمد مختاری، 45- ملا محمد سرمستی، 46- ملا عبدالله چکلآباد، 47- ملا حسین بهشتی، 48- ملا ابراهیم زالوآباد، 49- ملا شیخ مسعود هاشمی، 50- ملا احمد فخری، 51- ملا صالح محمدی، و... .[به نقل از یادداشت مترجم و پژوهشگر بزرگوار جناب آقای عبدالعزیز سلیمی، به مناسبت درگذشت علامه ملا عبدالمجید موحّد. ندای اسلام]
اوستاد عبقری
در رثای حضرت استاد ماموستا ملا عبدالمجید موحّد دولتآباد
استاد ملا محییالدین صالحی
در هزار و سیصد و هشتاد و هفت و ماه تیر/ اوستاد اوستادان شد اسیر چرخ پیر
آفتاب دین و دانش در افول و دار و گیر/ در كسوف و در خسوف آمد خور و بدر منیر
ایل جاف از محنت این حادثه زار و زویر
در محاق افتاد بدر و روز كٍُرد و كُرده میر
مدرسه بیناز و حجره، بحث و فحص خانقاه/ غم در آنجا حكمفرما، جمله با برگ سیاه
در فراق حضرت استاد و پیر مهر و ماه/ هالهای از غم گرفته این جهان بیاشتباه
روز روشن تیره گشته، برگ كاغذ همچو قیر
خامه و علم و كتاب و عالم و عارف اثیر
دولتآباد از غمش با غم دچار رنج و درد/ دشت ماد از ماتمش اندوهبار و پر ز گرد
كوه شاهو با بنیگز در عذاب و رنگ زرد/ شهر و ده در ماتم او، دردمند و آه سرد
چون جدا گشته ز گلشن شاه گلها ناگریز
آن یگانه اوستاد عبقری بینظیر
در حریم علم و حكمت گریه و غوغا فتاد/ مرغ محزون در هوا و رهگذر، از پا فتاد
آب دریا در سكوت و شیون دریا فتاد/ زمزمه با آه و ناله در دل صحرا فتاد
زان سبب باران رحمت، قطع گشت و شد اسیر
باد و نور آفتاب و صحن شادی شد حقیر
دهر، با این رنجها هم باز حال از ما گرفت/ عیش ما را تیره كرد و رونق دنیا گرفت
پیكر پر درد ما را باز، زیر پا گرفت/ چون سپاه ظلم، مُلك عیش بیپروا گرفت
از هجوم سیل آفت، تیره اطلس هم حریر
ناتوان در شعر و در گفتن فرزدق با جریر
مدرسه بیناز و حجره، بیسر و سرور گداخت/ دشت و صحرا بام و در با كوهساران رنگ باخت
بر جهان علم و شادی لشكر اندوه تاخت/ قصرها از درد و غم، قصر غم و اندوه ساخت
مسند تدریس بیرونق شد و تخت و سریر
مكتب تعلیم بیاستاد از این امر خطیر
مرجع علم و ادب بیرونق و بیمار گشت/ مسجد و مكتب چو اهل علم و دانش زار گشت
علم و بحث و فحص و حكمت دردمند و زار گشت/ قیل و قال مدرسه بینام و بیآثار گشت
شد جوان دانش ز علم و حكمت استاد پیر
صد ز عمرش رفت و اما خود جوان شیخ مدیر
طالبان علم و طلاب و فقیه و اوستاد/ مردم ایل و عشایر، شهر و ده، در درد و داد
منطق و قرآن و تفسیر و بلاغت در بلاد/ جملگی بیناز و گریان در حریم عدل و داد
ماه بینور و فلك رنجور و خورشیدش فقیر
تخت و بخت و منزل و مأوای عرفان در نفیر
اوستادا! این قلم، قادر به تعریف تو نیست/ این بیان،گویای شرع و نحو و تصریف تو نیست
این زبان، در هر هجر تو، میزان توصیف تو نیست/ درك من، در شأن تالیفات و تصنیف تو نیست
ورنه بر تو اشكها میریختم، اشك جدیر
گریهها میكردم و هم نوحههای دلپذیر
یاد با آن دم كه با یاران درسی داشتیم/ در زمین دین و دانش، بذر دین میكاشتیم
در حضور حضرت استاد، سر افراشتیم/ گوش ما بر او، دگر عالم همه بگذاشتیم
آن فقیهان بلندآوازه پیش او، بصیر
چشم و گوش ما به سوی او، دگر دنیا صغیر
ای دریغا آفتاب اوج قدرت در افول!/ در غم و اندوه و درد بیدوا، آل رسول
آن كه حرفش، نص شرعی بود در رد و قبول/ طالب از دردش مریض و عالم از هجرش، ملول
در فراق او، بنالد سید و پیر و وزیر
شیخ و شاب و مرد و زن، عالم و عامی ببر و شیر
مرقدت، پر نور و قبرت با سرور حق قرین/ جایگاهت جنت و دار بقا خُلد برین
دانش و عرفان و علمت، مونس و اهل یقین/ عروه الوثقای ورعت، عروه الوثقای دین
صحن مكتب، همچو گلشن پر گل و عطر و عبیر
طالبان را، راهیاب و عالمان را دستگیر
ای دریغا حضرت استاد ما «عبدالمجید»/ كرد ما را ترك و اندر خاك برزخ آرمید!
«دولتآباد» از غمش شد محشر، و محشر پدید/ اشك محنت شد فراوان، آن حسرت شد شدید
محشر است امروز، دریا موجزن با آبگیر
بر غم و فقدان آن علامه روشن ضمیر
ای خوشا آن روز و آن ساعات فضل و علم و دین!/ ای خوشا آن مهربانی و صفای فرودین
آه از دست فلك! ای وای بر رنج زمین/ ای دریغا بر بزرگان بزرگ نازنین
آه از این كوچ و بار دمبدم درد كثیر
«صالحی!» در ماتمم بر مرگ مردان خبیر(*)
*) از جمله ماموستا ملا زاهد ضیایی پاوه، استاد ماموستا سید حسین مسعودی كرمانشاه، استاد ماموستاملا محمدامین كلاش، استاد ماموستا ملا عبدالكریم مریوانی بیاره از مراجع بزرگ علمی بغداد، استاد حاج شیخالاسلام كردستان استاد دانشگاه تهران، استاد ماموستا ملا فتاح بهروزی درویشی، كه من برای هر كدام از آنها مرثیه گفته و در فقدان آنها اشك ریختهام.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|