|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>شبهات>فاطمه زهرا رضی الله عنها > درباره منع ابوبکر رضی الله عنه فاطمه رضی الله عنها را از ارث
شماره مقاله : 1604 تعداد مشاهده : 567 تاریخ افزودن مقاله : 13/1/1390
|
دربارۀ منع کردن ابوبکر رضی الله عنه فاطمه رضی الله عنها را از ارث
مؤلف رافضی میگوید: «و ابوبکر ارث فاطمه را نداد. فاطمه گفت: ای ابن ابی قحافه! آیا تو از پدرت ارث میبری ولی من ارث نمیبرم؟ ابوبکر به روایتی پناه برد که خودش به تنهایی آن را روایت کرده بود – چراکه صدقه برای ابوبکر روا بود و در دست یافتن به «ما ترکه» پیغمبر رقیب فاطمه بود – روایت مورد استناد چنین است که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «نحن معاشر الأنبياء لا نورث، ما تركناه صدقة». یعنی: ما جماعت پیغمبران ارثی به جا نمیگذاریم و آنچه از ما میماند صدقه است. در حالی که این روایت مخالف قرآن است، چراکه قرآن میفرماید: { يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ } (النساء: 11). «خداوند در باره فرزندانتان به شما سفارش مىكند كه سهم(ميراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد; و اگر فرزندان شما، (دو دختر و) بيش از دو دختر باشند». و خداوند این قانون را مخصوص امت قرار نداده که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم از آن استثناء باشد، بنابراین، آیه روایت را مردود میسازد. باز در قرآن آمده که: { وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ } (النمل: 16). «سلیمان وارث (پدرش) داود شد». و از زبان زکریا میفرماید: { وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا (٥)يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ }. (مريم: 5-6). «و من از بستگانم بعد از خودم بيمناكم (كه حق پاسدارى از آيين تو را نگاه ندارند)! و (از طرفى) همسرم نازا و عقيم است; تو از نزد خود جانشينى به من ببخش كه وارث من و دودمان يعقوب باشد».
کلام مؤلف را از چندین وجه میتوان نقد کرد: وجه اول: اینکه فاطمه به ابوبکر گفته باشد: «آیا تو از پدرت ارث میبری و من ارث نمیبرم؟» صحت این حدیث مسلّم نیست و اگر هم صحیح باشد، حجت نیست، زیرا پدر فاطمه با هیچ یک از انسانها قابل قیاس نیست، و ابوبکر نیز مثل پدر فاطمه از مؤمنان به خودشان اولی نیست، و ابوبکر کسی نیست که خداوند مثل پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم صدقه فرض [زکات] و صدقه مستحب را بر او تحریم نموده باشد، و نیز ابوبکر کسی نیست که خداوند محبت او را مثل پدر فاطمه بر محبت اهل و مال دیگران مقدم کرده باشد. پیغمبران از این جهت از سایر مردم متمایز شدهاند که خداوند آنها را از ترک میراث مصون نموده تا این شبهه برای معاندان پیش نیاید که پیغمبران صلی الله علیه و آله و سلم طالب دنیا بودهاند و آن را برای ورثه خود گذاشتهاند، ولی در مورد ابوبکر و امثال او چنین مسألهای وجود ندارد. همچنانکه خداوند پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را از کتابت و شعر مصون ساخته، با این هدف که نبوتش از شبهه مصون بماند، ولی دیگران نیاز به چنین صیانتی نداشتند. وجه دوم: عبارت «ابوبکر تنها راوی این حدیث است» کذب محض است، زیرا حدیث «از ما پیغمبران کسی ارث نمیبرد، آنچه از خود بجا میگذاریم صدقه است» را ابوبکر، عمر، عثمان، علی، طلحه، زبیر، سعد، عبدالرحمن بن عوف، عباس بن عبدالمطلب، همسران پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم، و ابوهریره روایت کردهاند و روایت این افراد در صحاح و مسانید ثبت بوده و در نزد علمای حدیث مشهور و شناخته شده است[1]. بنابراین ادعای انفراد ابوبکر در روایت این حدیث، یا از فرط جهالت است و یا از تعمد در دروغ و افتراء. وجه سوم: عبارت «ابوبکر در دست یافتن به میراث پیغمبر رقیب فاطمه بود» کذب محض است. زیرا ابوبکر رضی الله عنه آن مال را برای خود و یا اهل بیتش نمیخواست. بلکه آن ثروت صدقهای بود که به مستحقان میرسید، همچنانکه مساجد از آن مسلمانان است. وجه چهارم: ابوبکر رضی الله عنه اصلاً اهل و مستحق این صدقه نبود و بلکه از آن بینیاز بود، و نه او و نه هیچ یک از اهل بیتش از این صدقه استفاده نکرد، و مسأله صدقه بودن میراث پیغمبر و شهادت ابوبکر و سایرین بر آن مثل شهادت گروهی از اغنیاء بر شخصی در مورد صدقهای است که شخص وصیت میکند، چنین شهادتی به اتفاق مقبول است. وجه پنجم: حتی به فرض اینکه روایت این حدیث باعث نفع و مزیتی برای راوی گردد، باز روایتش مقبول است، زیرا این کار از باب روایت است نه از باب شهادت. و حتی محدثی که در مورد خصومتی که خودش با شخص دیگری دارد، حدیثی روایت کند که در آن مورد فیصله بخشنده است، روایتش مقبول است. چراکه روایت حکم عامی است که راوی و غیر راوی داخل در آن هستند و روایت از باب خبر است، مثل شهادت به رؤیت هلال. هر چه پیغمبر به آن امر کرده و یا از آن نهی کرده و یا آن را مباح نموده، همه را در بر میگیرد. این حدیث متضمن روایت و نقل یک حکم شرعی است، به همین دلیل متضمن تحریم میراث پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بر دختر ابوبکر یعنی عایشه میباشد و نیز متضمن تحریم فروش و یا بخشش این میراث توسط ورثه میباشد و متضمن وجوب استفاده از این میراث در موارد مصرف صدقه است. وجه ششم: مؤلف میگوید: «این روایت مخالف قرآن است که فرموده: { يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأنْثَيَيْنِ} (النساء: 11). «خداوند در باره فرزندانتان به شما سفارش مىكند كه سهم(ميراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد; و اگر فرزندان شما، (دو دختر و) بيش از دو دختر باشند». و خداوند این آیه را تنها خطاب به امت نفرموده و بلکه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را نیز شامل میشود. در جواب مولف باید گفت: عمومیت لفظ موجود در آیه به هیچ وجه اقتضای آن را ندارد که از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هم ارث برده میشود. خداوند میفرماید: { يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِنْ كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلأبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا (١١)}(النساء: 11). «خداوند در باره فرزندانتان به شما سفارش مىكند كه سهم (ميراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد; و اگر فرزندان شما، (دو دختر و) بيش از دو دختر باشند، دو سوم ميراث از آن آنهاست; و اگر يكى باشد، نيمى (از ميراث،) از آن اوست. و براى هر يك از پدر و مادر او، يك ششم ميراث است، اگر (ميت) فرزندى داشته باشد; و اگر فرزندى نداشته باشد، و (تنها) پدر و مادر از او ارث برند، براى مادر او يك سوم است (و بقيه از آن پدر است); و اگر او برادرانى داشته باشد، مادرش يك ششم مىبرد (و پنج ششم باقيمانده، براى پدر است). (همه اينها،) بعد از انجام وصيتى است كه او كرده، و بعد از اداى دين است -شما نمىدانيد پدران و مادران و فرزندانتان، كداميك براى شما سودمندترند!- اين فريضه الهى است; و خداوند، دانا و حكيم است». و در آیهای دیگر میفرماید: { وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ } (النساء: 12). «و براى شما، نصف ميراث زنانتان است، اگر آنها فرزندى نداشته باشند; و اگر فرزندى داشته باشند، يك چهارم از آن شماست». تا آنجا که میفرماید: { مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ فَهُمْ شُرَكَاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِهَا أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ} (النساء: 12). «پس از انجام وصيتى كه كردهاند، و اداى دين (آنها). و براى زنان شما، يك چهارم ميراث شماست، اگر فرزندى نداشته باشيد; و اگر براى شما فرزندى باشد، يك هشتم از آن آنهاست; بعد از انجام وصيتى كه كردهايد، و اداى دين. و اگر مردى بوده باشد كه كلاله ( خواهر يا برادر) از او ارث مىبرد، يا زنى كه برادر يا خواهرى دارد، سهم هر كدام، يك ششم است (اگر برادران و خواهران مادرى باشند); و اگر بيش از يك نفر باشند، آنها در يك سوم شريكند; پس از انجام وصيتى كه شده، و اداى دين; بشرط آنكه (از طريق وصيت و اقرار به دين،) به آنها ضرر نزند». و این خطاب شامل همه مقصود به خطابهایش میشود و با این وجود دلیلی ندارد که بگوییم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز مخاطب آیه است. وجه هفتم: میتوان گفت: ارث نبردن از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به سنت قطعی و اجماع صحابه ثابت میشود و هر دوی این دلیلها قطعی بوده و با چیزی که گمان میرود عام باشد، نمیتوان با آنها معارضه کرد. و اگر هم عموم باشد، تخصیص خورده است. زیرا اگر دلیل هم شمرده شود، چیزی جز دلیل ظنی نیست و بنابراین نمیتواند با دلیل قطعی معارض باشد. چون دلیل ظنی معارض دلیل قطعی شمرده نمیشود. توضیح اینکه روایت مورد نظر را چندین صحابه در اوقات و مجالسی روایت کردهاند و هیچ کس آن را انکار نکرده و بلکه همگی بر قبول و تصدیق آن اتفاقنظر داشتهاند و به همین دلیل هیچ یک از همسران پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و نیز عمویش طلب میراث نکردهاند. و بلکه اگر کسی هم بوده که طلب کند، با مطلع شدن از فرموده پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم از طلب خودش منصرف شده است، و این امر در دوره خلفاء بر همین منوال بود تا نوبت به خلافت علی رضی الله عنه رسید و او نیز تغییری نداد و «ماترکه» پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را تقسیم نکرد. وجه هشتم: میتوان گفت: ابوبکر و عمر ثروت و مالی به علی و اولاد او دادند که چندین برابر میراث به جا مانده از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بود، در حالی که هیچ یک از میراث او استفاده نکردند و بلکه عمر آن را به علی و عباس سپرد تا آن کاری را که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم با آن میکرد، آن دو نیز آن کار را بکنند و این تهمت به ابوبکر و عمر را منتفی میسازد. وجه نهم: آیه: { وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ } . (النمل: 16). «و سلیمان وارث (پدرش) داود شد». و نیز آیه: { فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا (٥)يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ (مريم: 5-6). «و من از بستگانم بعد از خودم بيمناكم (كه حق پاسدارى از آيين تو را نگاه ندارند)! و (از طرفى) همسرم نازا و عقيم است; تو از نزد خود جانشينى به من ببخش كه وارث من و دودمان يعقوب باشد». به هیچ وجه دلالتی بر محل نزاع ندارند، زیرا ارث اسم جنسی است که انواعی را شامل میشود و اسم دال بر انواع مشترک دلالتی بر یکی از آنها ندارد. همچنانکه جمله «حیوانی آمد» دلالتی بر این ندارد که آن حیوان، انسان یا اسب و یا شتر است. توضیح اینکه واژه «ارث» در مورد میراث علم، نبوت، ملک و سایر انواع انتقال استعمال میشود، خداوند در قرآن میفرماید: { ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا } (فاطر: 32). «سپس اين كتاب (آسمانى) را به گروهى از بندگان برگزيده خود به ميراث داديم». و نیز میفرماید: { أُولَئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ (١٠)الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (١١)}. (المؤمنون: 10-11). «(آرى،) آنها وارثانند. (وارثانى) كه بهشت برين را ارث مىبرند، و جاودانه در آن خواهند ماند». و آیههای بسیار دیگری از این قبیل. و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «إن الأنبياء لم يورثوا ديناراً ولا درهماً، وإنما ورثوا العلم، فمن أخذه أخذ بحظ وافر»[2]. یعنی: پیغمبران درهم و دیناری از خود به جا نمیگذارند، و تنها علم از خود به جا میگذارند، پس هر کس از آن علم برگیرد، بهره فراوانی برده است. وجه دهم: میتوان گفت: مراد از ارث در آیات مورد استناد مؤلف، میراث علم، نبوت و امثال اینهاست و نه میراث مادی و مالی. توضیح اینکه خداوند میفرماید: { وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ } (النمل: 16). «و سلیمان وارث (پدرش) داود شد». و معلوم است که داود پسران بسیاری غیر از سلیمان داشت، بنابراین همه داراییاش به سلیمان نرسیده، پس مراد از ارث در این آیه دارایی نیست. به علاوه ارث مالی نه برای داود جای مدح دارد، و نه برای سلیمان، چرا که یهودی و مسیحی نیز از پدرش ارث میبرد. در حالی که آیه در سیاق مدح سلیمان و برشمردن نعمت خاص خداوندی بر او میباشد. و نیز میراث دنیایی از امور عادی و مشترک بین همه انسانهاست، مثل: خوردن، نوشیدن و دفن مرده و ... . و نقل و بازگویی این امور از پیغمبران هیچ فایدهای ندارد، پس نقل نمیشود و اموری از سرگذشت پیغمبران صلی الله علیه و آله و سلم نقل میشود که متضمن فایده و عبرتی باشد وگرنه گفتن «فلانی مرد و پسرش دارایی او را به ارث برد» و یا «و او را دفن کردند» و یا «خوردند و نوشیدند و خوابیدند» و امثال اینها شایسته نیست در قصص قرآن باشند.
زیرنویسها: ([1]) نگا: بخاری، 4/79 و مسلم، 3/1376. ([2]) نگا: سنن ابیداود، 3/432 و ترمذی، 4/153 و غیره.
به نقل از: مختصر منهاج السنة ، تأليف: شيخ الإسلام أبو العباس أحمد بن تيمية، اختصار : الشيخ عبدالله بن محمد الغنيمان (استاد تحصيلات عالي دانشگاه اسلامي مدينه منوره و مدرس در مسجد نبوي شريف)، ترجمه: إسحاق دبيرى، چاپ اول 1428/1386هـ
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|