Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند:
« أقربُ ما يَكونُ العبْدُ مِن ربِّهِ وَهَو ساجد، فَأَكثِرُوا الدُّعاءَ » (روايت مسلم)
"حالتي که بنده به پروردگارش نزديکتر است، حالت سجده است، پس در آن زياد دعا کنید".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>مسائل تاریخ اسلام>شیعه > فرق شیعه پس از علی (ع)

شماره مقاله : 1612              تعداد مشاهده : 356             تاریخ افزودن مقاله : 31/2/1389

فِرَق شيعه پس از علي (ع)


تأليف: حيدر علي قلمداران


پس از شهادت علي (ع) نخستين فرقه از فِِِرَق شيعه كه به منصوصيت إلهي علي (ع) و وجوب خلافت بلا فصل او معتقد بودند، خود به سه فرقه تقسيم شدند:

1- گروهي گفتند علي (ع)  كشته نشده و نمي ميرد و نخواهد مرد تا اينكه مالك زمين گشته وعرب را با عصاي خويش هدايت كند و زمين را كه از ظلم وجور آكنده است، از قسط و عدل سرشار سازد!

اين نخستين فرقه اي است كه در امت اسلام پس از پيامبر به وقف قائل شده و سخنان غلو آميز گفته اند. اين فرقه سبئيه ناميده مي شود و آنان اصحاب عبد الله بن وهب الراسبي الهمداني معروف به عبد الله بن سبأ به شمار مي روند كه دوتن از دوستانش به نامهاي عبد الله بن حرس و ابن اسود او را در اين مقال ياري مي كردند. وي اولين كسي است كه آشكارا بر ابو بكر و عمر و عثمان طعن زد و از ايشان بيزاري جست و ادعا كرد كه علي (ع) او را به چنين كاري فرمان داده است! و ادعا كرد كه «تقيه» نه جايز است نه حلال!

علي (ع) او را دستگير كرد و از او در اين مورد سؤال فرمود، ابن سبأ به موارد فوق اقرار كرد و آن حضرت نيز حكم به قتل وي فرمود، ليكن مردم از هر سو فرياد برآوردند كه يا امير المؤمنين آيا كسي را مي كشي كه مردم را به محبت شما اهل بيت و بيزاري از دشمنانتان دعوت مي كند؟! لذا علي (ع) او را به «مدائن» تبعيد كرد.

جماعتي از اهل علم نقل كرده اندكه «ابن سبأ» يهودي بود و قبل از اظهار اسلام در بارة «يوشع بن نون» و صي حضرت «موسي» (ع)  سخناني مي گفت كه پس از مسلمان شدن همان سخنان را پس از وفات پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مورد علي (ع) ادعا كرد. او نخستين كسي است كه قائل است امامت علي بن ابي طالب واجب بوده و از مخالفانش اظهار بيزاري و آنان را تكفير كرد. از اين جهت است كه مخالفين شيعيان مي گويند اصل تشيع از يهوديت است.

باري، چون خبر شهادت علي (ع) در مدائن به «ابن سبأ» واصحابش رسيد، نپذيرفته و از سواري احوال آن حضرت را پرسيدند، وي گفت شقيِّ امت او را ضربتي زد و آن حضرت شهيد شد. «ابن سبأ» و پيروانش گفتند: دروغ مي گويي اي دشمن خدا. سوگند به خدا اگر مغز علي را با هفتاد شاهد عادل كه بر مرگش شهادت دهند، برايمان بيآوري، باور نمي كنيم. ما مي دانيم كه او نمي ميرد و كُشته نمي شود تا اينكه زمين را مالك شود و عرب را با عصاي خويش هدايت كند. آنگاه همان روز رهسپار كوفه شدند و به خانة امير المؤمنين رفته و همچون كسي كه زنده است از وي اذن دخول خواستند! چون خانوادة آن حضرت گفتند: سبحان الله، آيا شما نمي دانيد كه امير المؤمنين شهيد شد؟! گفتند: ما مي دانيم كه او نه كشته مي شود و نه مي ميرد! .....  او نجوا را مي شنود و از درون خانه هاي دربسته آگاه است، و همچون شمشير صيقل خورده در تاريكي مي درخشد!!

مذهب ديگر مذهب پيروان عبد الله بن عمر بن الحرب الكندري است كه حربيِّه خوانده مي شوند و به نظر آنان علي (ع) خداي عالميان است !!! و چون از خلق خود خشمناك شده، پنهان گرديده، اما بزودي ظهور خواهد كرد!!

2- گروه دوم به امامت فرزند علي (ع) «محمد حنفيه» معتقد شدند زيرا او در جنگ بصره پرچمدار پدرش بود، در حالي كه حسنين (ع) نبودند. اين گروه كيسانيه يا مختاريه ناميده مي شوند، زيرا رهبرشان مختار بن أبي عبيدة ثقفي ملقب به «كيسان» بود.

مختار همان است كه به خونخواهي امام حسين (ع) برخاست و «عبيد الله بن زياد» و «عمر بن سعد» را كُشت و مدعي بود كه «محمد حنفيه» كه پس از پدرش امامت از آن اوست، زيرا بدين كار مأمور كرده است. اينان پس از «محمد حنفيه» به امامت پسرش «أبو هاشم عبد الله» و بعد از او به امامت «محمد بن علي بن عبد الله بن عباس» قائل اند.

3- دسته اي ديگر به امامت حضرت حسن بن علي (ع) ملتزم شدند، و لي پس از اينكه آن حضرت خلافت را به معاويه واگذار و با او مصالحه فرمود و مالي را كه معاويه پس از صلح فرستاد، پذيرفت، شماري از اين دسته، به آن حضرت طعن زده و به مخالفت برخاسته و از اعتقاد به امامتش عدول كرده و به جمهور مردم پيوستند، و بقيه تا زمان شهادت آن حضرت بر عقيدة خود باقي ماندند. و پس از وي به امامت برادرش حضرت حسين (ع) گرويدند و چون آن حضرت در دوران يزيد و در حكومت ابن زياد و توسط سپاه عمر بن سعد شهيد شد، از اختلاف روش حسنين عليهما السلام دچار حيرت شدند و گفتند چرا حضرت حسن (ع) با اينكه يارانش بيش از ياران حسين بود صلح را پذيرفت و چرا حضرت حسين با قلت انصار و عدم توان قتال صلح نكرد تا اينكه تمام اصحابش كشته شدند؟  اگر كار حسن (ع) حق و واجب و ثواب بود پس كار حضرت حسين (ع) خطا و باطل و غير واجب بوده و اگرنه پس كار امام حسن (ع) صحيح نبوده! از اين رو در امامت هر دو امام ترديد كرده، و شماري از ايشان عقيدة عموم مردم را پذيرفتند و شماري ديگر در اين زمان، همچون فرقة دوم كه شرحشان گذشت با امامت «محمد الحنفيه» قائل شدند.  به گمان آنها بعد از حسنين عليهما السلام كسي كه اقرب امير المؤمنين باشد، جز «محمد حنفيه» باقي نمانده، پس او بعد از حسن و حسين به امامت اولي است و پس از حسين (ع) امامت با اوست.

دسته اي از اين فرقه معتقد شدند «محمد حنفيه» همان «مهدي» و او وصيِّ علي (ع) است و هيچ كس از خاندان امير المؤمنين حق ندارد با او مخالفت كرده يا بي اذن او شمشير كشد و حسن بن علي (ع) كه با معاويه جنگيد به اذن او بود و وصلحش نيز به اذن او بود.  خروج حسين و قتالش با يزيد نيز به اذن او بود كه اگر بي اذن او چنين مي كردند هالك و گمراه مي شدند!!

اين فرقه «مختاريه» خلَّص اند و آنها را نيز در زمرة «كيسانيه» ذكر مي كنند. اين جماعت به «تناسخ» نيز قائل اند!  و مي پندارند كه روح خداوند در پيامبر oو روح پيامبر در علي (ع) و روح علي در حسن و روح حسن در حسين و به همين ترتيب روح هر امام در امام بعدي حلول مي كند. به نظر آنان نمازهاي يوميه پانزده عدد و هر نماز هفت ركعت است!!!

گروهي از ايشان گمان دارند كه توسط امامان باران مي بارد و حجت آشكار مي شود و ضلالت از بِين مي رود، كسي كه تابع آنان شود نجات يابد و ديگران هلاك مي شوند، بازگشت به سوي ايشان است.  آنان چون كشتي نوح اند كه هر كس داخل شود نجات يابد و هركه باز ماند غرق شود.

سپس در ميان اين گروه دسته هايي مختلفي با ادعاهايي گوناگون ظهور كردند، في المثل طائفه اي از ايشان پس از «ابو هاشم عبد الله بن محمد حنفيه» مدعي امامت «عبد الله بن عمرو بن حرب الكندي الشامي» شدند، اين گروه نيز به «تناسخ» معتقد بوده و در حق «عبد الله بن عمرو» غلو مي كردند.

دسته اي ديگر ادعا كردند كه «محمد حنفيه» نمرده است بلكه بين مكه و مدينه در كوه رضوي مقيم و از انظار غائب گرديده و در آينده باز ميگردد و جهان آكنده از ظلم و جور را از قسط و عدل سرشار خواهد ساخت و ..... جالب است بدانيم كه همة اين فرق عقايد خود را از «جابر بن عبد الله انصاري» و «جابر بن يزيد الجعفي» روايت مي كنند !!

جماعتي از شيعيان تابع «أبي الخطاب محمد بن أبي زينب الأجدع الأسدي» شدند و پنداشتند كه در هر زمان دو رسول موجود است، يكي رسول ناطق و ديگر رسول صامت! از جمله محمد صلی الله علیه و آله و سلم رسول ناطق وعلي رسول صامت بوده است وآية شريفة «ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا » = آنگاه رسولان خود را پياپي فرستاديم" (المؤمنون/44) را موافق مقصود خود تأويل مي كردند!

دسته اي از آنها از اين حد هم گذشتند و ادعا كردند كه محمد وعلي –نعوذ بالله- خدايند !!! و چون اين رأي آنان به اطلاع امام صادق (ع) رسيد «ابو الخطاب» و پيروانش را لعنت كرد و از ايشان برائت جست.

سپس پيروان «ابو الخطاب» به چند فرقه تقسيم شدند، گروهي به الوهيت امام صادق قائل شده و چنانكه در كتب ملل ونحل مسطور است، ازدواج خواهر و برادر و بسياري از محرمات ديگر را حلال شمردند!

دسته اي ديگر از پيروان «ابو الخطاب» كه «مخمّسه» نام دارند معتقدند كه خداوند متعال –نعوذ بالله- همان محمد است كه وي به پنچ صورت ظهور كرده است يعني محمد وعلي وفاطمه وحسن وحسين! از نظر آنان چهار صورت از اين صور خمسه حقيقت ندارد وصورت اصلي همان محمد است و او اولين كسي است كه ظاهر شده و اولين ناطقي است كه سخن گفته است! اينان معتقدند كه همان «حقيقت محمديه» است كه به مصداق «هر لحظه به شكلي بت عيار برآمد»، زماني در صورت حضرت آدم وزماني در صورت نوح يا ابراهيم يا موسي يا عيسي بوده است! و همچنانكه «حقيقت محمديه» در عرب به صور مختلف ظهور كرده، در عجم نيز به صورت پادشاهان وكسرايان درآمده و هر دوره به صورت لايق همان زمان ظاهر مي شود. اين حقيقت ابتداء به صورت نورانيت درآمد و بندگان را به وحدانيت خويش فراخواند، ليكن او را انكار كردند، لذا از باب نبوت نمودار شد، باز هم او را انكار كردند، ناگزير به صورت امامت درآمد كه البته باطنش همان محمد است، و در اين حالت او را پذيرفتند. در نزد اين طائفه ظهور خدا، صورت امامت دارد و داراي بابي است كه در هر زمان شكل خاصي دارد، چنانكه در صدر نبوت سلمان فارسي اين باب بود وبعد به صورت «محمد بن ابي الخطاب» درآمد و..... الخ

 

+                           +                           +

 

شاهــراه اتّحــاد ( بررسـي نصـــوص امــامــت )، تأليف: حيدر علي قلمداران، با مقدمه و حواشي آية الله العظمى علاّمه «سيد أبو الفضل البرقعي»

 




 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

قال الأوزاعي: إن المؤمن يقول قليلاً ويعمل كثيراً، وإن المنافق يقول كثيراً ويعمل قليلاً. امام اوزاعی فرمود: «براستی که مؤمن کم می گوید و زیاد عمل می کند، ولی منافق زیاد می گوید و کم عمل می کند». "حلية الأولياء وطبقات الأصفياء" حافظ أبو نعيم اصفهاني.

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 5908
دیروز : 5614
بازدید کل: 8796067

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010