Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

طبرانی به‌ روایت حفصه‌ گزارش می‌دهد، آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
(إن الشيطان لا يلقى عمرمنذ أسلم إلا فر لوجهه).
«از روزی که عمر رضی الله عنه مسلمان شده است، هنگامی شیطان با او روبرو می‌شود پا به فرار می گذارد».
  طبرانی در اوسط.

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>مسائل تاریخ اسلام>فاطمه زهرا رضی الله عنها > ابوبكر و سيده فاطمه و ميراث پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم

شماره مقاله : 1775              تعداد مشاهده : 812             تاریخ افزودن مقاله : 16/3/1389

ابوبكر و سيده فاطمه و ميراث پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم
ام‌المؤمین عائشه می‌گويد: فاطمه و عباس پيش ابوبكر آمدند و خواهان ارث خود بودند كه‌ از پيامبر به جا مانده بود. از ابوبكر خواستند كه زمين فدك پيامبر صلی الله علیه و سلم  و سهم خيبر را به ‌آنها واگذار كند، ابوبكر گفت: من از رسول خدا صلی الله علیه و سلم  شنيدم مي‌فرمود: «لا نورث ما تركنا صدقة»: (ما – پيامبران – ارث مالي به جاي نمی‌گذاريم (كسي از ما ار ث نمی‌برد) هر چه ‌از ما مي‌ماند، صدقه ‌است) تنها آل محمد از اين مال مي‌خورد.([1])
در روايتي ديگر آمده كه ‌ابوبكر گفت: «.... هر چه پيامبر صلی الله علیه و سلم  انجام مي‌داد، من نيز به ‌آن پايبند خواهم بود و اگر چيزي از آنچه پيامبر صلی الله علیه و سلم  عمل مي‌كرده ترك كنم، بيم آن دارم كه منحرف شوم.([2])  
از عائشه روايت است: بعد از وفات رسول خدا  صلی الله علیه و سلم ، همسران ايشان خواستند عثمان بن عفان را قاصد كنند كه ‌ابوبكر سهم ارث‌شان از پيامبر را به ‌آنان بدهد، عائشه به آنها گفته بود: مگر نه ‌اين است كه رسول خدا صلی الله علیه و سلم  فرموده: «لا نورث ما تركنا صدقة»([3]): (ما ارثيه نداريم، هر چه‌ از ما بماند صدقه‌ است).
از ابوهريره روايت است رسول خدا صلی الله علیه و سلم  فرمود: «لا‌يقتسم ورثتي ديناراً، ما تركت بعد نفقة نسائي و مؤنه عاملي فهو صدقة» ([4]): (از ميراث من ديناري تقسيم نكنيد و از آنچه بعد از من باقي مي‌ماند، نفقه زنانم و مزد كارگرانم را پرداخت كنيد و باقي را صدقه بدهيد».
اين برخورد و رفتار ابوبكر با فاطمه در واقع عمل به توصیه و حديث رسول خدا صلی الله علیه و سلم  بود، لذا گفت: «عملي كه پيامبر انجام داد، ترك نخواهم كرد».([5])و گفت: «سوگند به خدا، كاري كه ديدم پيامبر انجام مي،دهد، ترك نخواهم كرد».([6])
فاطمه بعد از آن كه‌ابوبكر حديث رسول خدا صلی الله علیه و سلم  را برايش خواند و شرح داد، دست از اين خواسته‌اش برداشت و اين دليل بر آن است كه حق را قبول كرده و به سخن پيامبر اذعان و اعتراف نمود، ابن قتیبه می‌گويد: منازعه‌يی كه سيده فاطمه با ابوبكر رضی الله عنه  داشت امري منكر نبود، چون از حديث رسول خدا صلی الله علیه و سلم  خبر نداشت و گمان مي‌كرد كه مانند: افرادي عادي از پدرش ارث مي‌برد، وقتي ابوبكر رضی الله عنه  او را در جريان حديث پيامبر گذاشت، دست برداشت.([7]) و ديگر ادعاي ميراث نكرد.
امّا برخي در موضوع ميراث پيامبر صلی الله علیه و سلم  غلو كرده و از حق منحرف شده‌اند و جاهلان از آنچه در روايات صحيح آمده ‌اعراض كردند و اين موضوع را‌ يكي از اصول اختلاف بين صحابه و اهل بيت جلوه دادند وآن را ادامه‌ي مسئله‌ي اختلاف در باب خلافت دانسته‌اند و صحابه را به ويژه ‌ابوبكر و عمر متهم كردند كه به ‌اهل بيت ظلم و ستم روا مي‌داشتند، چون به باور مخالفان اين دو نفر بودند كه خلافت را از اهل بيت غصب كردند و بعد از آن غصب اموال اهل بيت را بر آن افزودند، همان اموالي كه خداوند براي اهل بيت فرض کرده و حقوق مالي ایشان قرار داه بود. به باور روافض مسأله‌ی فدك و ندادن ارث فاطمه ‌از همان مسائلي است كه بعد از اين كه ‌ابوبكر خلافت را به تعبير آنها غصب كرد، صحابه بر آن دست زدند و گفته‌اند: اين بدان دليل بود كه مردم به اهل بيت گرايش پيدا نكنند و اين مال موجب نشود كه مردم اطراف آنان جمع شوند و او را از خلافت خلع كنند.
هر كس كتابهاي روافض را بررسي و در آنها تحقيق كند، متوجّه مي‌شود كه‌ آنها در تلاشند تا حديث رسول خدا صلی الله علیه و سلم  را که می‌فرماید: «نحن معاشر الانبياء لانورث، ما تركنا صدقة» را رد كنند و مهمترين دلایل كه در‏پی باطل جلوه دادن اين حديث هستند به شرح زير است:
1- ادعا می‌کنند که ‌اين حديث را ابوبكر صديق رضی الله عنه  از خودش ساخته‌است، حِلّي مي‌گويد: فاطمه‌ آن حديثي كه‌ ابوبكر از خودش ساخته بود: «هر چه ما به جاي گذاريم، صدقه‌است» را قبول نكرد و نيز مي‌گويد: در اين باره به روايتي پناه ‌آورده كه تنها خودش روايت كرده ‌است.([8])
مجلسي مي‌گويد: ابوبكر و عمر فدك را تصرف كردند و براي توجيه غصب آن، روايت دروغين ِپليد: «نحن معاشر الانبيا لانورث....» را از خودشان ساختند.([9])
خميني مي‌گويد: ما معتقديم آن روايتي كه به پيامبر نسبت داده‌اند، صحيح نيست و به هدف ريشه‌كن كردن خانواده و اهل بيت پيامبر ساخته‌اند.([10])، ما در پاسخ اين ادعاها مي‌گوييم: اينها همه تهمتهايي واضح و كذب محض است، چرا كه فقط ابوبكر رضی الله عنه  اين حديث را روايت نكرده، بلكه علاوه بر ابوبكر، عمر، عثمان، علي، طلحه، زبير، سعد، عبدالرحمن بن عوف، عباس بن عبدالمطلب، همسران رسول خدا صلی الله علیه و سلم ، ابوهريره و حذيفه بن اليمان  رضی الله عنهما اجمعين روايت كرده‌اند.([11])
ابن تيميه رحمه‌الله مي‌گويد: اين روايت از تمام افراد مذكور در كتابهاي صحيح و مستند، ثابت و مشهور است و علماي حديث از آن آگاهند و اين كه فردي بگويد: ابوبكر به تنهايي اين حديث را روايت كرده، دلالت بر نهايت ناداني ‌يا دروغ عمدي او دارد([12]).
ابن كثير پس از ذكر نام كساني كه‌اين حديث را روايت كرده‌اند، مي‌گويد: «اين پندار روافض باطل است و حتّي اگر تنها ابوبكر صديق رضی الله عنه  اين حديث را روايت مي‌كرد، براي تمام زمينيان واجب بود قبول نمايند و در اين مسأله ‌از او اطاعت كنند.»([13]) دكتر سليمان بن رجاء سحيمی‌مؤلف كتاب ارزشمند: «العقيده في اهل البيت بين الافراط و التفريط» مي‌گويد: اين حقيقت در كتابهاي شيعه وجود دارد. كليني، صفار و شيخ مفيد از امام جعفر پنجمين امام معصوم شيعيان روايت می‌كنند كه رسول خدا صلی الله علیه و سلم  فرمود: «هر كس به راهي به قصد‌ يادگيري علم و دانش برود، خداوند راه رفتن به بهشت را برايش هموار و آسان مي‌كند و علماء امانتدارانند و پرهيزگاران دژهاي محكم اند و سفارش شده‌گان (اوصيا) سرداران و سادات‌اند و فضيلت عالم بر عابد همانند فضيلت ماه در شب چهارده بر ستارگان است و بي‌گمان علماء وارثان پيامبرانند و پيامبران از خودشان درهم و ديناري به ‌ارث نمیگذارند، ليكن آنها از پيامبران علم را به ارث برده‌اند، لذا هر كس علم را از پيامبران بگيرد بهره‌اي كامل برده‌است»([14]) و در روايتي ديگر از پيامبر نقل مي‌كند: «بي گمان علماء وارثان پيامبرانند و پيامبران درهم و ديناري به ‌ارث نمي‌گذارند، بلكه ‌احاديث و سخنانشان را به جا می‌گذارند و علماء احاديثشان را به ‌ارث مي‌برند.»([15])
پرسيده شد اي  رسول الله   صلی الله علیه و سلم  چه چيز به ‌ارث مي‌گذار‌ي؟ فرمود: «آنچه پيامبران ديگر گذاشته‌اند».
2- گمان كرده‌اند اين حديث با این آیه مخالفت دارد که می‌فرماید:
{ يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأنْثَيَيْنِ} (النساء /11).
خداوند درباره (ارث بردن) فرزندانتان (و پدران و مادرانتان) به شما فرمان مي‌دهد و بر شما واجب مي‌گرداند كه (چون مُرديد و دختراني و پسراني از خود به جاي گذاشتيد) بهره ‌يك مرد به اندازه بهره دو زن است.
ادعا كرده‌اند كه خداوند در باب ميراث در اين آيه پيامبر را استثناء نكرده و اين حكم را مخصوص امّت قرار نداده ‌است.([16])
ولی حقيقت اين است كه خطاب اين آيه شامل كساني است كه مورد هدف و قصداند و در اين آيه هيچ نشانه‌اي نيست كه لزوماً  رسول الله   صلی الله علیه و سلم  هم از افراد مورد خطاب باشد([17])، چون پیامبر صلی الله علیه و سلم  با هيچ كس از افراد بشر قابل مقايسه نيست و نسبت به مؤمنان از خودشان بهتر و شايسته‌تر است، خداوند زكات و صدقات مستحبي را بر او حرام كرده و به او چيزهايي اختصاص داده كه به كسي غير از او اختصاص ندارد. از جمله چيزهایي كه به ‌او اختصاص داده ‌اين بود كه كسي از آنها ارث نمي‌برند، اين بدان دليل است كه خداوند آنها را از اين شبهه كه بر نبوتشان طعنه‌ي دنياطلبي براي ورثه‌شان وارد شود، حفظ كرده، امّا ديگر افراد بشر چون پیامبر نیستند، اين ايراد و طعنه بر آنها وارد نخواهد شد، همان طور كه خداوند پيامبر صلی الله علیه و سلم  ما را از نوشتن و طبع شعر و شاعري حفظ كرده تا شبهه‌اي بر رسالت ايشان وارد نشود و غير از ايشان كسي نياز به اين حفاظت و صيانت ندارد.([18])
ابن كثير در رد استدلال روافض با آیه‌ی مذکور مي‌گويد: «ترديدي نيست كه  رسول الله   صلی الله علیه و سلم  در ميان پيامبران احكام مخصوص به خود دارد كه ديگر پيامبران با او مشاركت ندارند، اگر فرض را بر اين بگيريم كه ‌از ديگر انبياء وارثانشان ارث برده‌اند – در حالي كه هرگز چنين نبوده – قطعاً آن چه صحابه و در رأس آنها ابوبكر روايت كرده‌اند، بيانگر اين است كه‌ اين حكم فقط به ‌ايشان صلی الله علیه و سلم  اختصاص دارد. ([19])و بدینصورت باطل بودن استدلال آنها در مخالفت با حديث روشن و واضح مي‌شود.
3- گمان كرده‌اند كه ندادن ارث و استدلال به اين حديث با آيه‌ي: ﭽ ﭯ ﭰ ﭱ ﭼ (نمل/16).(سليمان وارث (پدرش) داود شد)، مخالف است و به پندار آنان با آنچه خداوند از پيامبرش زكريا حكايت كرده، مخالف است که خداوند مي‌فرمايد:
{ وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا (٥)يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا (٦)}(مریم/5-6)
(پروردگارا!) من از بستگانم بعد از خود بيمناكم (چرا كه در ايشان شايستگي و بايستگي به دست گرفتن كار و بار دين را نمي‌بينم) و همسرم هم از اوّل نازا بوده‌است ؛ پس از فضل خويش جانشيني به من ببخش. از من (دين و دانش) و از آل‌يعقوب (ثروت و قدرت) ارث ببرد و او را پروردگارا (در گفتار و كردار) مورد رضايت گردان.
و گفته‌اند: در اين آيات ميراث عام است و اقتضاء مي‌كند که اموال و آنچه در مفهوم مال است را شامل شود، كسي نمي‌تواند بگويد: منظور فقط علم است و مال را شامل نمي‌شود.([20])
پاسخ اين است كه «ارث» اسم جنس است كه‌ انواع مختلفی دارد و در إرث علم، نبوّت و پادشاهي و انواع چیزهای قابل انتقال را شامل مي‌شود، خداوند متعال مي‌فرمايد:
 { ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا } (فاطر/32).
(ما كتابهاي پيشين را براي ملّتهاي گذشته فرستاديم و) سپس كتاب (قرآن) را به بندگان برگزيده خود (يعني امت محمّدي) عطاء كرديم.
و می‌فرمايد:
{ أُولَئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ (١٠)الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (١١)} (مؤمنون/10-11).
آنان مستحقّان (سعادت) و فراچنگ‌آورندگان (بهشت) هستند. آنان بهشتِ برين را تملّك مي‌كنند و جاودانه در آن خواهند ماند.
بنابراین در حقيقت آيه‌ي: {و ورث سلیمان داود} آیه‌ی: { یرثنی و یرث من ال یعقوب } بر جنس ارث دلالت دارد و هيچ دلالتي بر ارث مالي ندارد، چون داود اولاد و فرزندان زيادي غير از سليمان داشت و طبعاً سليمان تنها فردي نبود كه به صورت خاص از او ارث ببرد، بنابراين مشخص مي‌شود كه منظور از ارث علم نبوت و مانند اينها است نه مال. اين آيه براي مدح سليمان و نعمتهايي است كه خداوند به ‌او اختصاص داده ‌است و حصر ارث به ‌ارثيه مال هيچ مدحي نيست، چرا كه‌ ارث بردن مال از امور عادي مشترك بين مردم است و منظور از آيه‌ي: { يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ } ارثيه‌ي مالي نيست، چون آل‌يعقوب هيچ ارثيه‌ی مالي بجا نگذاشتند و حتّي اگر مي‌داشتند، فرزندان و ديگر ورثه‌اش ارث مي‌بردند نه تنها فرزند زكريا.([21])
همانطور كه‌ آيه‌ي: { وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائِي } (مريم/5) هيچ دلالتي ندارد كه منظور از ارث، ارث مالي باشد، چون زكريا بيم اين نداشت كه بعد از مرگش، مال و اموال او را بردارند چون مال چندانی نداشته، بلكه طبق روايت صحيح مسلم و بخاري از دسترنج خود مي‌خورد.([22]) او كسي نبود كه بيش از رزق و روزي شبانه‌روزش را ذخيره كند و از خداوند بخواهد كه به او فرزند و اولاد بدهد تا مالش را از او به ارث ببرند، به اين ترتيب اين دو آيه بر آن دلالت دارد كه منظور از ارث، نبوت و جانشيني نبوت است([23]).
قرطبي در تفسير آيه‌ي مذكور مي‌نويسد: به همين دليل كسي از انبياء مالي به ‌ارث نمي‌برد و ذكريا از خداوند نخواسته بود كه كسي را وارث مالش گرداند، چون كسي مال و ثروت انبياء را به ‌ارث نمي‌برد و اين صحیح‌ترین دو قول در تفسير اين آيه‌است. منظور زكريا اين بوده که علم و نبوتش را به ارث ببرد نه مال و دارایی و دليل اين مدعا حديث صحيحي است كه  رسول الله   صلی الله علیه و سلم  فرموده: «ما پيامبران ارثيه نداريم، هر چه‌از ما بماند صدقه‌است»([24]) اين حديث تفسير آيه‌ي: {و ورث سلیمان داود} است و قول زكريا عليه‌السلام را كه خداوند نقل مي‌كند:
{ ... فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا (٥)يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ ... }
 (پس برايم از جانب خود جانشيني ببخش كه‌از من و آل‌يعقوب ارث ببرد)، تفسير مي‌كند، در حقيقت اين حديث عام بود و آيه را خاص مي‌كند، چرا كه سليمان از داود مالي كه به جاي گذاشته بود به ‌ارث نبرد، بلكه حكمت و علم او را به ‌ارث برد، به همين صورت‌ يحيي از آل‌يعقوب علم و نبوت را به ‌ارث برده‌ است نه مال، علماء و صاحبنظران جز روافض در تفسير قرآن همين را گفته‌اند.([25])
شايسته ‌است بدانيم كه خود روافض هم با اين استدلال‌شان مخالفت كرده‌اند، چرا كه‌ آنها ميراث پيامبر را منحصر به فاطمه مي‌دانند و گمان كرده‌اند كه كسي جز او از  رسول الله   صلی الله علیه و سلم  ارث نمي‌برد و همسران و عصبه ي  رسول الله   صلی الله علیه و سلم  را از ارث ايشان محروم مي‌دانند، به ‌اين صوت با عموم آيه‌ي مورد استدلال خودشان مخالفت كرده‌اند؛ شيخ صدوق با سندش از ابوجعفر باقر روايت مي‌كند: «سوگند به خدا، عباس و علي از  رسول الله   صلی الله علیه و سلم  ارث نمي‌برند و هيچ كس جز فاطمه‌از او ارث نمي‌برد و علي و كسانی ديگر دست به سلاح نبردند، مگر اين كه ‌از طرف او صلی الله علیه و سلم  دينش را ادا كنند»([26]). كليني، صدوقي و طوسي با سندهايشان از امام باقر روايت مي‌كنند: «علي رضی الله عنه  از  رسول الله   صلی الله علیه و سلم  علمش را به ارث برد و فاطمه تركه‌اش را»([27])، آنها حتّي فاطمه را هم از ارثيه‌اش محروم كرده‌اند و گمان كردند زنان از زمين ارث نمي‌برند؛ كليني در اصول كافي بابی به نام «زنان از زمين هيچ ارثی نمی‌برند» نوشته و تحت آن رواياتي كه ذكر كرده‌ است، از جمله: از ابوجعفر صادق روايت است كه گفت: زنان از زمين و چيزهاي غير منقول هيچ ارثی نمي‌برند.([28])
شيخ صدوق با سندش تا ميسر روايت مي‌كند: كه ‌از امام صادق سؤال کردم درباره‌ی حق زنان از ميراث؟ فرمود: از زمين و اشياء غيرمنقول ميراثي ندارند.([29]) با اين روايات روشن مي‌شود كه سيّده فاطمه بدون استدلال از حديث: «نحن معاشر الانبياء لا نورث» حق ارثيه نداشته‌اند، اگر كه زن – آنطور كه در روايات شيعه‌ آمده ‌از چيزي غيرمنقول و زمين ميراث نمي‌برد، چگونه مي‌گويند فاطمه حق داشته درخواست كند فدك را – آن طور كه مي‌گويند – به ‌او واگذار كنند و اين در حالي است كه فدك زمين بوده‌ است!!؟([30]) این دلیلی است بر دروغ و تناقض‌گویی آنها، همچنین دلیل است بر جهل و نادانی([31]).
امّا ادعای رافضه مبنی بر اینکه ‌ابوبکر رضی الله عنه  از فاطمه جهت اثبات مدعا درخواست شاهد کرد و گویا او علي رضی الله عنه  و ام‌ايمن را به عنوان شاهد آورد، امّا ابوبكر شهادت آن دو را قبول نكرد، دروغي آشكار است، حماد بن اسحاق می‌گويد: «اين كه برخي مي‌گويند: فاطمه ‌آمد و فدك را درخواست نمود و‌ يادآور شد كه پيامبر صلی الله علیه و سلم  آن را به او داده و علي نيز گواهي داد، امّا ابوبكر رضی الله عنه  با استدلال به اين كه علي شوهر او است، شهادت علي را قبول نكرده، اين ادعا هيچ اصلي ندارد و از هيچ روايت صحيحي ثابت نشده كه فاطمه چنين ادعايي كرده باشد، در حقيقت اين مسأله خودساخته‌اي ست كه هيچ ثبوتي ندارد.([32])
4- به دلالت سنّت و اجماع كسي از پيامبر صلی الله علیه و سلم  ارث نمي‌برد، ابن تيميه مي‌گويد: اين كه كسي از پيامبر ارث نمی‌برد با احاديث صحيح و اجماع صحابه ثابت است و هر‌ يك از اين دو دليل قطعي است، لذا نمي‌توان گفت: اين با آيه، كه عام است، تعارض دارد و اگر عموميّت آيه را بپذيريم، باز هم حکم آن با اين دو تخصیص مي‌شود، حتّي اگر عام بودن آيه را دليل به حساب آوريم، ظني است كه قابليت تعارض با دليل قطعي را ندارد، چون ظن نمي‌تواند با امر قطعی معارض باشد و اين بدان دليل است كه‌ اين روايت را اشخاص زيادي از صحابه در اوقات و مجالس مختلف روايت كرده‌اند و كسي از صحابه اين روايت را انكار نكرده، بلكه همه ‌آن را پذيرفته و تأييد كرده‌اند، آري، به همين دليل كسي از همسران  رسول الله   صلی الله علیه و سلم  در خواست ميراث نكرده‌اند و به طور عام هيچ كس از وارثان بر درخواست ميراث اصرار نورزيدند، هر كس ادعای ارثيه كرد، وقتي حديث پيامبر صلی الله علیه و سلم  را به ‌او می‌گفتند، از ادعايش دست می‌کشید و اين مسأله به همين حالت، در تمام دوران خلافت خلفاي راشدين استمرار ‌يافت و علي در دوران خلافت خودش هيچ تغييري در اين باره به وجود نياورد و تركه‌ي پيامبر صلی الله علیه و سلم  را كه هنوز وجود داشت، مانند باغ فدك –تقسيم نكرد.([33])
ابن تيميه می‌گويد: علي خلافت را بعد از ذي‌النورين به دست گرفت و فدك و ديگر اموال تركه‌ي پيامبر تحت حكم او واقع شد و از آنها هيچ چيز به فرزندان فاطمه، همسران  رسول الله   صلی الله علیه و سلم  و فرزند عباس نداد، اگر ندادن اينها ظلم و ستم بود، علي در آن شرايط مي‌توانست اين ظلم را دفع كند، چرا نكرد؟ حتّي از جنگ با معاويه و سپاه شام برايش آسان‌تر بود، چرا براي عملي كردن آن هيچ اقدامی‌نكرد؟؟؟ مگر نه ‌اين است كه با معاويه جنگيد، در حالي كه در جنگ با او آن شر بزرگ به پا شد و به آنان كمترين هديه و بخشش مالي نداد، امّا برگرداندن حق فرزندان فاطمه – آن طور كه ‌ادعا مي‌كنند – برایش كاري بسيار آسان‌تر بود، چرا اين كار را نكرد؟!
به اين ترتيب به ‌اجماع خلفاي راشدين كسي از پيامبران ارث نمي‌برد و آن چه به جاي می‌گذارند، صدقه‌است.
خليفه‌ی عباسي ‌يا همان عباس سفاح با استدلال به ‌اجماع با مناظره‌کنندگانش در این مورد استناد می‌کرد، همانگونه که ‌ابن جوزي در کتاب (تلبيس ابليس) مي‌نويسد: از سفاح روايت است روزي در حال سخنراني بود كه مردي از آل علي برخواست و گفت: من از فرزندان علي هستم، سپس گفت: ای امير مؤمنان مرا عليه كساني كه به من ستم كرده‌اند، ‌ياري کن، پرسيد: چه كسي به تو ظلم كرده‌است؟ آن مرد گفت: من از خاندان علي هستم، همان كسي كه‌ ابوبكر با ندادن فدك به فاطمه ظلم كرد؛ سفاح گويد: اين ظلم به شما ادامه داشت تا آن كه‌ ابوبكر از دنيا رفت؟
گفت: آري! گفت: بعد از او چه كسي به ستم بر شما ادامه داد؟ گفت: عمر، سفاح گفت: و عمر تا پايان عمر به ستم کردن به شما ادامه داد؟ گفت: آري. پرسيد بعد از او چه كسي به ستم بر شما ادامه داد؟ گفت: عثمان، گفت: و تا آخر عمرش بر ستم به شما ادامه داد؟ گفت: آري، باز پرسيد: بعد از او چه كسي به شما ستم كرد؟ راوي می‌گويد: آن مرد سؤال كننده متوجّه شد نمي‌تواند بگويد: علي هم تا پايان عمر بر ما ستم كرد، لذا پريشان به ‌اين طرف و آنطرف نگاه مي‌كرد كه جايي پيدا نموده و فرار كند!؟([34])
برخي از فرزندان علي رضی الله عنه  تصريح كرده‌اند كه ‌اگر آنها هم به جاي ابوبكر رضی الله عنه  مي‌بودند، همان حكم ابوبكر را مي‌دادند و تاييد كرده‌اند كه ‌اجتهاد ابوبكر رضی الله عنه  درست بوده ‌است. بيهقي با سندش از فضيل بن مرزوق روايت مي‌كند كه زيد بن علي بن حسين بن علي بن ابو طالب گفت: اگر من هم به جاي ابوبكر رضی الله عنه  بودم درباره‌ي فدك همان حكم ابوبكر را مي‌دادم.([35])
ابوالعباس قرطبي آورده كه‌ اهل بيت از علي گرفته تا كساني که بعد از او آمده‌اند و فرزندان عباس كه بعدها صدقات مربوط به پيامبر صلی الله علیه و سلم  در اختيار آنها بوده ‌است، اتفاق نظر داشته‌اند كه تركه‌ي  رسول الله   صلی الله علیه و سلم  صدقه بوده‌ است و آنهايي هم كه صدقات مربوط به  رسول الله   صلی الله علیه و سلم  در اختيارشان بوده، عقيده نداشتند كه حق تصرف دارند، بلكه معتقد بودند فقط باید آن را در راه خدا انفاق كنند و بس.
قرطبي گويد: وقتي علي رضی الله عنه  خلافت را به دست گرفت در هيچ چيز از آنچه در دوران خلافت ابوبكر، عمر و عثمان  رضی الله عنهما صورت مي‌گرفت تغييری نداد و اقدام به تصرف تركه‌ي پيامبر رضی الله عنه  نكرد و هيچ چيز از آنها را بين ورثه تقسيم نكرد، فقط درآمد آنها را در ميان همان افرادي كه قبلاً تقسيم مي‌شد، تقسيم مي‌كرد، بعد از او به دست حسن بن علي و بعد از او حسين بن علي  رضی الله عنهما و بعد از او به دست علي بن حسين و بعد از او به دست حسين بن حسن و بعد از او به دست زيد بن حسين و بعد از به دست عبدالله بن حسين بود.
سپس طبق روايت برقاني در صحيحش سرپرستي آنها را فرزندان عباس به دست گرفتند، تمام افراد مذكور بزرگان اهل بيت بوده و از ديدگاه شيعه مورد اعتماد و ائمه‌ي آنها هستند و از هيچ‌ يك از افراد فوق روايت نشده كه فدك و ديگر موارد مانند آن را تصرف كرده باشند و ‌يا كسي از آنها ارث برده باشد، اگر آنچه مي‌گويند حق مي‌بود، قطعاً علي رضی الله عنه ‌يا‌ يكي از افراد اهل بيت بعد از آنكه بر آنها تسلط پيدا كرد، آنها را تصرف مي‌كرد و در اختيار مي‌گرفت،([36]) در حالي كه چنين نبوده و نشده ‌است.
ابن كثير می‌گويد: برخي در اين موضوع با جهالت و ناداني سخنها گفته‌اند و در چيزي كه علم نداشتند خودشان را به تكلف انداختند، از روي جهل و ناداني دروغ گفتند و چون نتوانستند آن را درست بفهمند، در مسئله‌اي دخالت كردند كه به ‌آنها مربوط نمي‌شد.([37]) اگر مسائل را آنطور كه مي‌بايست، درست مي‌فهميدند قطعاً فضيلت و مقام ابوبكر صديق رضی الله عنه  را درك مي‌كردند و عذرش را مي‌پذيرفتند، همان چيزي كه بر تمام افراد مسلمان پذيرش آن واجب است، ليكن آنها به متشابه تمسك جستند و امور معلوم نزد ائمه‌ي اسلام- از صحابه و تابعين گرفته تا علماي معتبري كه بعد از آنها بودند- را ترك كردند.([38])


[1] - بخاري، ش /6726.
[2] - مسلم، ش/1759.
[3] - بخاري، ش/6730 و مسلم /1758.
[4] - مسلم /1758.
[5] - بخاري /6726.
[6] - شذرات الذهب 2/169.
[7] - تاويل مختلف الحديث 19/1
[8] - منهاج الكرامه نسخه‌ي چاپ شده با منهاج السنة 4/193 به نقل از العقيده في اهل بيت.
[9] - حق اليقين /191 به نقل از العقيده في اهل بيت /443.
[10] - كشف الاسرار 13-133 به نقل از العقيده في اهل بيت
[11] - العقيده في اهل بيت /444.
[12] - منهاج السنة 4/199.
[13] -البدایة و النهایة(5/250).
[14] - الكافي كليني1/32-34
[15] - كافي 1/32-34، بصائر درجات صفار/10-11، الاختصاص مفيد /4 و علم اليقينكاشاني 2/747 به نقل از العقيده في اهل البيت /444.
[16] - منهاج الكرامه چاپ شده با منهاج السنة 4/194.
[17] - منهاج السنة 4/194-195، العقيده في اهل البيت /445.
[18] - منهاج السنة 4/194-195، العقيده في اهل البيت/445.
[19] - البدایة و النهایة5/254، العقيده في اهل البيت/446
[20] - منهاج الكرامه /109 به نقل از العقيده في اهل البيت و ديگر كتابها مانند الطرائف ابن اووس /347.
[21] - منهاج السنة4/222-224.
[22] - مسلم، ش/2379.
[23] - منهاج السنة 4/225، البدایة و النهایة5/253، العقيده في اهل البيت /448.
[24] - مسلم، ش /1758.
[25] - تفسير القرطبي 11/35-45
[26] - من لا‌يحضر الفقيه 4/190-191، العقيده في اهل البيت/451.
[27] - الكافي 7/137، العقيده في اهل البيت /451.
[28] - الكافي 7/137.
[29] - الشيعة و اهل البيت /89.
[30] - منبع سابق.
[31] - العقیدة فی اهل البیت ص452.
[32] - منهاج السنة 4/236 -238.
[33] - منهاج السنة 4/220.
[34] - تلبيس ابليس /135.
[35] - تاريخ المدينة ابن شیبه 1/200، البدایة و النهایة5/253.
[36] - المفهم، قرطبي 3/564.
[37] - البدایة و النهایة5/253.
[38] - البدایة و النهایة5/251

به نقل از: سيره أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب رضي الله عنه و شخصيت و عصر او، تألیف: دكترعلي محمد محمد صلابی



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

امام مالك رحمه الله فرموده اند: "إنما أنا بشر أخطئ وأصيب فانظروا في رأيي فكل ما وافق الكتاب والسنة فخذوه وكل ما لم يوافق الكتاب والسنة فاتركوه" (روايت ابن عبد البر در "الجامع" 2/32) يعنى: "همانا من بشر هستم و (در مسائل فقهى) خطا ميكنم و يا صحيح ميگويم، پس در رأى من بنگريد، و هر مسئله اى كه با قرآن و سنت موافقت داشت بگيريد و اگر مخالف بود آنرا ترك كنيد"

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 1516
دیروز : 5614
بازدید کل: 8791675

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010