علی رضی الله عنه در دوران خلافت عثمان بن عفان رضی الله عنه
اوّل: بيعت علی رضی الله عنه با عثمان رضی الله عنه
هنوز کاملاً از دفن عمر بن الخطاب رضی الله عنه فارغ نشده بودند که اعضای شورا و رجال مجلس اعلای دولت در خانهي ام المؤمنين عائشه رضی الله عنها تشکیل جلسه دادند. گفتهاند: در خانهي فاطمه دختر قيس فهري خواهر ضحاك بن قيس گرد آمدند تا در بزرگترين فضيهاي كه بعد از وفات عمر بن خطاب رضی الله عنه در زندگي مسلمانان پيش آمده بود، تصميمگيري كنند، در آن رایزنی هم آراء خود را ابراز کردند و هم بحثهاي مفصلي بیان شد، در نتيجه به توفيق خداوند به نقطهاي مشترك دست يافتند كه رضايت خداوند به طور خاص و مسلمانان به طور عام در آن بود.([1])
برنامهي شورا زير نظر عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه آغاز شد، تا خليفه را انتخاب كنند، اولين چشم انداز و مظهر شورا را به صورت سازمان يافته عملي كنند و خليفه را برگزينند تا اعمال سخت و طاقت فرساي خلافت و رهبري امور مسلمانان را بر عهده گيرد. عبدالرحمان چنان با آرامش و شكيبایی و با ارادهي استوار و محکم و حسن تدبير و اجراي نيكو عمل كرد كه موفقيتش را در اداي آن امر بسيار مهم و عظيم، تضمين نمود([2]) و شورا را با مهارت و آزادي كامل چنان دستهبندي كرد كه واقعاً شايستهي بزرگترين قدرداني است([3]).
ذهبی گفت: از افضلترين كارهاي عبدالرحمن در امر شورا اين بود كه اوّل خودش را از خليفه شدن عزل كرد و گفت هر كس از شوراي حل و عقد خلیفهای براي امّت برگزيند، من هم قبول دارم و با اين كارش توانست به كاملترين شكل، امّت را بر بيعت با عثمان رضی الله عنه جمع و متحد گرداند و اگر خودش دوست دار خلافت و حاكميّت ميبود، ميتوانست و اگر براي خودش نميخواست ميتوانست براي پسر عمويش و نزديكترين فرد آن گروه به خود يعني: سعد بن ابي وقاص تلاش كند تا خليفه شود.([4]) در نتيجه همه به توافق رسيدند كه با عثمان بن عفان بيعت كنند و بعد از نماز صبح آخرين روز ماه ذي الحجه سال /23 هجري برابر با 6 نوامبر /644 ميلادي بيعت با عثمان صورت گرفت.
به اين صورت كه در آن روز امام جماعت صهيب رومی بود، در حالی که عمامهای پوشیده بود که رسول خدا صلی الله علیه و سلم بر سرش پیچید و عبدالرحمن در حالي آمد که اعضاي شش نفرهي شورا در اطراف منبر جمع شده بودند، عبدالرحمن كساني را فرستاد تا تمام مهاجران، انصار و اميران و فرماندهان لشكر اسلام كه در مدينه بودند، بيايند، از جمله معاويه امير شام، عمير بن سعد امير حمص، عمرو بن عاص امير مصر كه همه ايشان در آن سال آمده بودند تا با عمر مراسم حج را به جاي آورند، بعد از حج نیز همه تا مدينه عمر را همراهي كرده بودند.([5])
در روايت بخاري آمده که بعد از اقامهی نماز صبح، اعضاي شورا در كنار منبر جمع شدند و عبدالرحمن دنبال افراد حاضر در مدينه از مهاجران و انصار و فرماندهان لشكر فرستاد كه به حج آمده بودند، بعد از اين كه همه جمع شدند، عبدالرحمن كلمهي شهادت را خواند و گفت: اي علي من نظر مردم را جويا شدم، هيچ كس را با عثمان برابر نميدانند، به دل خودت چيزي راه مده و خطاب به عثمان گفت: با تو بر سنّت خدا و پیامبر او و سنّت و روش دو خليفهاش بيعت ميكنم، بعد از عبدالرحمن، مهاجران، انصار، فرماندهان لشكر و عموم مسلمانان با عثمان بيعت كردند.([6])
در روايت صاحب التمهيد آمده: علي بن ابي طالب بعد از عبدالرحمن، اوّلين كسي بوده كه با عثمان بيعت كرد.([7])
دوّم: دروغپردازیهای رافضیه برای لکه دار کردن شورا
روايات باطل رافضی که با دسیسه ساخته شده و وارد تاريخ اسلام کردهاند تا از این طریق آن را لکهدار و مخدوش كنند، از جمله روايات جعلی داستان شورا و انتخاب عثمان بن عفّان است. مستشرقان اين روايات را گردآوري كرده و به صورت گستردهاي اقدام به انتشار آنها كردهاند، بسياري از مورخان و روشنفکران جديد تحت تأثير آنها قرار گرفتهاند، حال آنکه بدون بررسي و پژوهش در مورد متن و سند، اينگونه روايات را در بين مسلمانان منتشر كردهاند. مورخان شيعه به داستان شورا اهميّت ويژهاي دادهاند و روايات باطل و دروغي ساختهاند تا جايي كه برخي كتابهاي مخصوص و مستقلي در اين زمینه نوشتهاند، ابو مخنف كتاب شورا را تألیف کرد و نيز ابن عقده و بن بابويه كتابهايي مستقل در همين موضوع نوشتهاند.([8]) ابن سعد نُه روايت از طريق واقدي دربارهی شورا و بيعت عثمان رضی الله عنه و تاريخ خليفه شدن وي نقل کرده؛ يكي از رواياتش از طريق عبيدالله ابن موسي است كه ترور و شهادت عمر رضی الله عنه و منحصر نمودن شورا در آن شش نفر و وصيتش به علي و عثمان در صورت خليفه شدن هر يك از آن دو و سفارشي كه صُهيب رومیدر اين باره كرده را نوشته است.([9])
بلاذري هم داستان شورا و بيعت با عثمان را از طريق ابي مخنف روايت كرده و نيز هشام كلبي روايتي آورده كه از ابن مخنف و روايت ديگري را از واقدي نقل كرده و نيز از عبيدالله بن موسي روايت كرده است([10]).
طبري در اين داستان بر چند روايت اعتماد كرده است، از جمله روايتی از ابو مخنف([11]) که تنها او روایت کرده، همچنین ابن ابي الحديد، برخي حوادث داستان شورا را از طريق احمد بن عبدالعزيز جوهري نقل کرده ([12]) و اشاره نمودهاند كه آن را از كتاب «الشوري» واقدي گرفته است([13]).
روايات روافض در اين مورد بر چند ادعای بیپایه و بیاساس تأكيد ميكنند كه هيچ صحتي ندارد، به شرح زير:
1- متهم كردن صحابه به پارتی بازی در تعيين سرنوشت رهبري مسلمانان
روايات رافضيه صحابه را به پارتي بازي و رعايت نكردن حق، متهم كردند و نیز ادعا میکنند علي رضی الله عنه راضي نبوده عبدالرحمن خليفه را تعيين كند، در روايت أبي مخنف، هشام كلبي از پدرش و احمد جوهري([14]) نقل کرده كه عمر دستور داد در صورت برابر بودن دو نفر ترجيح يكي براي امر خلافت به عهدهي عبدالرحمن بن عوف باشد و علي از همان اوّل احساس كرد كه خلافت از دستش رفت، چون ميدانست به دليل رابطهي دامادي ([15]) كه بين عثمان و عبدالرحمن وجود دارد، قطعاً عبدالرحمن، عثمان را ترجيح خواهد داد.
علاّمه ابن تيميه رحمهالله هرگونه ارتباط نسبي نزديك بين عثمان و عبدالرّحمن را نفي كرده و ميگويد: عبدالرحمن برادر یا پسر عمو و حتي از قبيلهي عثمان نبوده، عبدالرحمن از بني زهره و عثمان از بني اميه بوده است، بني زهره به بنيهاشم نزدیکتر است تا بني اميه، چون بني زهره دائيهاي پيامبر صلی الله علیه و سلم بودهاند كه عبدالرحمن و سعد بن ابي وقاص نيز از آنها به حساب ميآيند. به همين دليل پيامبر صلی الله علیه و سلم دربارهي سعد بن ابي وقاص فرموده: «هذا خالي، فليرني أمرؤ خاله»: اين دائي من است، هر كس ميخواهد دائيش را به من نشان دهد([16]). چون پيامبر صلی الله علیه و سلم بين هيچ فرد مهاجر با مهاجري ديگر و بين انصاري با انصار ديگر پيوند برادري ايجاد نكرد، بلكه پيوند برادري را بين مهاجرين با انصار بست، به اين علّت بين عبدالرّحمن و سعد بن ربيع انصاري([17])پيوند برادري منعقد کرد و داستان اين پيوند مشهور در كتابهاي صحيح و غيره ثابت است و علماء از اين آگاهند.([18]) مبناي سازشي كه روايات روافض ادعاي آن را دارند بر اساس همان پيوند دامادي بين آن دو دوست است، در حالي كه آنها فراموش كردهاند پيوند نسب از پيوند دامادي قويتر است و از طرفي فراموش كردهاند كه آن رابطه كه بين مؤمنان در اولين نسل مسلمانان بوده، هيچ گونه نسب و پيوند دامادي را نميشناسد و پيوند دامادي كه عبدالرحمن با بني اميه داشته اين بوده كه عبدالرحمن با ام كلثوم دختر عقبه بن أبي معيط خواهر وليد ازدواج كرده بود.([19])
2- ماجراي حزب اموي و حزب هاشمي
روايات ابومخنف بر اين موضوع اشاره دارد كه بين بنيهاشم و بني اميه در مدّت مشورت براي بيعت، رقابتي سخت ايجاد گردید، در حالی که در هيچ روايت صحيح و يا ضعيفي چنين چيزي نقل نشده و وجود ندارد.([20])
برخی مورخان مغرضانه برخي از روايات رافضه را– به خاطر هدفی که در قلب پروراندهاند- عليرغم باطل بودن سند و تناقض و مخالفت با روايت صحيح نقل كردهاند، سپس بر اساس همين روايات غلط تجزیه و تحلیل باطل خود را بنا كردهاند و مشورت اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم براي تعيين خليفهی جديد را به شكل اختلافات عشايري جلوه دادند كه به دو حزب اموي و هاشمیتقسيم شده بودند، اين تصويري خيالي و استنباطي مردود است كه هيچ دليلي ندارد، زيرا فضای آکنده از صمیمیّت و مهر و خیرخواهی زندگي اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم به گونهاي بوده كه يك فرد مهاجر همراه فردي از انصار بر عليه پدر، برادر، پسر عمو و فرزندان طائفهاش در يك صف قرار ميگرفت، چیزی که اینها ادعا میکنند امكان ندارد. قابل تصوّر نيست آن اصحابي كه براي سالم نگه داشتن و حفاظت دين شان تمام قيد و بندهاي دنيا را بيباكانه فدا ميكردند و تمام منافع مادّي را قرباني مينمودند، دست به چنين اقدامیدنيا پرستانه بزنند و اين عمل با روحيه و ايمان و شناخت صحيح آن برگزيدگاني كه پيامبر صلی الله علیه و سلم آنها را مژدهي بهشت داده بود، هيچ سازگاري و تناسبي ندارد و حوادث زيادي از آنان روايت است كه ثابت ميكند آنها به مراتب بزرگتر از اين بودند كهاز چنين زاويهاي تنگ و روزنهاي كوچك به درمان و حل اين امور بزرگ بپردازند، بنابراين بايد فهميد كه قضيهی خانوادگي و يا قبيلهاي نبوده زيرا آنان به خاطر جايگاهي كه در اسلام داشتند، به عنوان اهل شورا تعيين شدند.([21])
3-دروغ و تهمتهايي كه قهراً به علي نسبت دادهاند
ابن كثير میگويد: اين كه بسياري مورخان مانند: ابن جرير و غیره از رجالي مجهول روايت نقل كردهاند كه علي رضی الله عنه خطاب به عبدالرحمن گفت: مرا فريب دادي و او را بدين خاطر به خليفه برگزیدی كه داماد تو بود و نیز برای اینکه هر روز دربارهي كارهايش با تو مشورت كند! و علي تا جايي در بيعت درنگ كرد كه عبدالرحمن اين آيه را تلاوت كرد:
{ إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا (١٠)} (فتح/10).
بيگمان كساني كه (در بيعةالرضوانِ حديبيّه) با تو پيمان (جان) ميبندند، در حقيقت با خدا پيمان ميبندند و در اصل (دست خود را كه در دست پيشوا و رهبرشان پيغمبر ميگذارند و دست رسول بالاي دست ايشان قرار ميگيرد، اين دست به منزله دست خدا است و) دست خدا بالاي دست آنان است ! هر كس پيمانشكني كند به زيان خود پيمانشكني ميكند و آن كس كه در برابر پيماني كه با خدا بستهاست وفادار بماند و آن را رعايت بدارد، خدا پاداش بسيار بزرگي به او عطاء ميكند.
ديگر اخبار روايات دروغيني كه مخالف روايات صحيح اند و اعتبار و ارزشی ندارند و بر روی گويندگان و ناقلانشان برگردانده میشوند، «واللهاعلم».
آنچه درمورد صحابه قابل تصوّر است، مخالف اوهام و یاوهگویی و خيال بافيهاي بسياري از مبتدعان رافضه و قصه سرايان بيخرد است که نميتوانند از نظر علمی و حتي عقلي روايت صحيح و ضعيف و درست و نادرست را از هم تشخيص دهند.([22])
سوم: عثمان برتر است یا علی؟
عقيدهي اهل سنّت بر اين است كه هر كسي علي را بر ابوبكر و عمر رضی الله عنهما مقدّم شمارد و برتر بداند منحرف و مبتدع است و هر كس علي را بر عثمان مقدم شمارد و برتر بداند، خطا كار است، امّا او را گمراه نميدانند و مبتدعش نميشمارند.([23])
بايد توجّه داشت كه برخي از علماء و صاحب نظران در مورد كسي كه علي را بر عثمان مقدم شمارد سخن تندي گفتهاند، آنها ميگويند هر كس علي را بر عثمان مقدم شمارد قطعاً چنين فردي اصحاب پيامبر را در ترجيح و اختيار عثمان بر علي خائن ميداند.([24])
ابن تيميه ميگويد: عقيدهي اهل سنت اين است كه عثمان رضی الله عنه بر علي مقدم و از علي فضيلت بيشتري دارد، هر چند اين مسئله از اصولي نيست كه به خاطر اين كسي از اهل سنت جدا و منحرف شود، چنين فردي تنها در مسئله خلافت منحرف شده است، چون اهل سنت معتقدند بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به ترتيب: ابوبكر، عمر، عثمان و علي رضی الله عنهما خليفه بودهاند و معتقدند هر كس به خلافت اينها اعتراض داشته باشد، از اُلاغش گمراهتر است.([25])
علماء در مورد كسي كه علي را بر عثمان مقدّم شمارد، دو نظريه دارند، طبق يك نظر به هيچ عنوان جايز نميدانند كه علي را از عثمان برتر بدانند و معتقدند هر كس علي را بر عثمان ترجيح دهد و برتر بداند از سنّت خارج شده و مبتدع است، چون با اجماع صحابه مخالفت كردهاست. به همين دليل گفتهاند: هر كس علي را بر عثمان مقدّم بداند به مهاجرين و انصار خيانت كرده است، اين عقيده كسانی همچون ايوب سختیاني، احمد بن حنبل و دار قطني است. طبق روايت دوّم چنين فردي را مبتدع نميدانند چون از نظر فضيلت با هم نزديك هستند.([26])
چهارم: علي رضی الله عنه در خلافت عثمان حدود را اجرا و در امور حكومتي با او مشورت ميكرد
1- اقامهی حدود شرعی در دوران عثمان
حصين بن منذر روايت ميكند: در مجلس عثمان بن عفّان رضی الله عنه حضور داشتم كه وليد را آوردند و دو نفر علیه او گواهي دادند كه شراب نوشيده و شخص سوّمیگواهي داد كه شراب استفراغ نكرده، عثمان گفت: نوشيده و استفراغ نكرده است؟ و گفت: اي علي برخيز و تازیانهاش بزن، علي گفت: حسن تازیانهاش بزن، حسن گفت: كار سخت را به عهدهي كسي بگذار كه از آن نفع ميبرد. گويا امام حسن نسبت به او گلهمند بود، لذا گفت: اي عبدالله بن جعفر! برخيز و شلاقش بزن، عبدالله شلاق ميزد و علي ميشمرد تا اينكه به چهل رسيد، گفت دست نگه دار و سپس گفت: پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ابوبكر شرابخوار را چهل شلاق زدند و عمر رضی الله عنهما هشتاد شلاق، هردو سنّت است البته از نظر من اين (چهل تازیانه) بهتر است.([27])
از اين روايت به وضوح فهميده ميشود كه علي با عثمان رضی الله عنهما رابطه نزديك داشته است و در اجراي فرمان الهي همكار و ياور بودند و علي در مقام دفاع از عثمان در پاسخ كساني كه به خاطر كاري كه به وليد نسبت ميدادند بر عثمان ايراد ميگرفتند، گفت: شما به عثمان چنان ايراد ميگيريد كه گويا خودش اين كار را كرده است تا ياورش را به قتل برساند.([28])
گناه عثمان دربارهي مردي كه او را به خاطر گناهش شلاق زده و از كار بر كنارش كرده چيست؟
2- مشورت عثمان با علي و بزرگان صحابه در فتح آفريقا
در «رياض النفوس»آمده است: از طرف استاندار مصر «عبدالله بن سعد» شخصی نزد عثمان بن عفّان رضی الله عنه آمد و گفت: مسلمانان بر بخشهايي از آفريقا كه با ما هم مرز هستند يورش ميبرند و از دشمن اموال غنيمت ميگيرند، چه كار كنيم؟ در پي اين عثمان مسور بن مخرمه را خواست و دربارهي اعزام لشكر به جنگ آفريقا صحبت كرد، در اين باره روايت است كه عثمان رضی الله عنه گفت: ابن مخرمه! نظرت دربارهي جنگ با آفريقا چيست؟ گفت: با آنها ميجنگيم، گفت: پس همين امروز بزرگان صحابه را جمع و با آنها مشورت كن، همه یا اکثریّت آراء بر هر چه توافق كردند عمل خواهيم نمود و گفت: علي، طلحه، زبير و عباس رضی الله عنهما را بیاور و تعدادی از مردان را نام برد و با تک تک آنها در مسجد به تنهایی سخن گفت، سپس ابو الأعور (سعید بن زید) و روايت است كه عثمان پرسيدند: اي ابوأعور چرا اعزام سپاه به جنگ آفريقا را نمیپسندی؟ گفت: چون شنيدم عمر ميگفت: تا آب در چشمان من است مسلمانان با آنها نخواهند جنگيد، معتقدم نبايد بر خلاف عمر رضی الله عنه رفتار كني، عثمان گفت: سوگند به خدا، از جنگ با آنها نميترسم و اين در حالي است كه آنها (آفريقاييها) راضي هستند كه در جاي و مواضع خودشان بمانند و نجنگند، عثمان با تمام كساني كه مشورت كرد كسي جز ابن مخرمه با او اختلاف نظر نداشت، سپس مردم را جمع و سخنراني نمود و آنها را به جهاد در آفريقا تشويق كرد. در نتيجه برخي از صحابه مانند عبدالله بن زبير و ابوذر غفاري رضی الله عنهما براي جهاد بيرون رفتند.([29])
3- رأی علي و جمع كردن مردم بر يك قرائت توسط عثمان
عثمان رضی الله عنه دربارهي جمع كردن مردم بر یک قرائت با بزرگان و افراد سرشناسي از مهاجرين و انصار و در رأس آنها با علي بن ابي طالب مشورت رضی الله عنه و در توضيح آن فرمود: اين مشكلي است كه افراد برگزيدهي امّت، فرماندهان جهادي و هدايتيافتگان هدايتگر با آن روبرو هستند و اين موضوع را با سران صحابه در ميان گذاشت، پس از بررسي و تبادل نظر تمام سران و بزرگان صحابه بر اين امر مهم اجماع نمودند و مقام و اهميت قرآن چيزي نبود كه آحاد مردم از آن بيخبر باشند، چه رسد به علماء و پيشوايان برجستهي امت.([30])
در واقع عثمان رضی الله عنه كار نوپدید (بدعت) انجام نداد، بلكه قبل از او ابوبكر رضی الله عنه با مشورت اصحاب پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم كاري شبيه آن انجام داده بود. عثمان نيز با اصحاب مشورت كرد و همه كارش را پسنديدند و گفتند: جمعآوري قرآن كاري شايسته و نيكوست!([31])
مصعب بن سعد میگويد: صحابه ي پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دريافتم در حالي كه عثمان قرآنهاي متعدد غير مصحف اصلي را جمع آوري كرد و سوزاند و ديدم كه از اين كار شگفت زده شده بودند([32]).
علي رضی الله عنه مردم را از اين كه از عثمان انتقاد و ايراد بگيرند نهي ميكرد و ميگفت: اي مردم! در مورد عثمان غلو و زياده روي نكنيد و چيزي جز خير نگوئيد، به خدا كارش (جمع آوري قرآن) با مشورت همه ما (صحابه) بوده است([33])، در روايت ديگر علي رضی الله عنه ميگويد: بعد از آنكه مردم در مورد شیوههای قرائت قرآن اختلاف كردند و اين خبر به سيدنا عثمان رضی الله عنه رسيد، اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را جمع كرد و دربارهي جمع كردن مردم بريك قرائت با ما مشورت كرد، همهي ما با او اتفاق نظر داشتيم و علي صلی الله علیه و آله و سلم میگويد: اگر من هم عهدهدار مسئوليّت خلافت ميبودم، همان كار عثمان را انجام ميدادم.([34])
پنجم: موضعگيري علي در فتنه ترور و شهادت عثمان رضی الله عنه
اسباب و علل مختلف دست به دست هم داد و شرايط فتنهي قتل خليفه سوم سيدنا عثمان رضی الله عنه را فراهم نمود. از جمله دستيابي مردم به آسايش و رفاه و تأثير آن در آن جامعه و طبيعت تغيير و تحولات اجتماعي در چنين شرايطي، آمدن عثمان رضی الله عنه بعد از عمر بن خطاب و بيرون شدن بزرگان صحابه از مدينه و تعصبات جاهلي، توطئهي كينه توزان و دسیسههای محکم برای بهانه تراشی و ايرادهای هر چند جزئي بر عليه خليفه عثمان و به كارگيري وسايل و شيوههاي تحريك كنندهي مردم عليه خليفه و تأثير فرقهي سبئیه (پیروان ابن سبأ) در به وجود آوردن فتنهها. اين اسباب را با شرح و تفصيل در كتابم: «تيسير الكريم المنان في سيرة عثمان بن عفّان» ذكر كردهام.
دشمنان اسلام در فتنهي ترور سيدنا عثمان رضی الله عنه شيوههاي تحريك كنندهاي براي مردم به كار گرفتند و دروغها و اراجيف و شایعاتی پخش كردند، همه جا سخن از تحريك و مناظره و مجادله و جر و بحث با خليفه در حضور مردم بود و به استانداران طعنه ميزدند و انتقاد ميگرفتند و نامههاي جعلي و دروغهاي ساختگي به نام صحابه اي مانند: عائشه، علي، طلحه و زبير رضی الله عنهما عليه خليفه پخش ميكردند و شايعه ميكردند كه علي بن ابي طالب به خلافت شايستهتر است و او وصي بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بوده است، همچنین گروهها و دستهجات مختلفي در شهرهاي كوفه، بصره و مصر تشكيل دادند كه دلالت بر آن داشت همه برنامهها از پيش ساخته و حساب شده بود و از شهرهاي مذكور به مدينه آمدند و برای اهالي مدينه این توهّم را به وجود آوردند که شورشیان با دعوت اهل مدینه آنقدر به ایجاد حوادث ادامه دادند كه منجر به قتل و شهادت خليفه گرديد.([35])
در كنار اين عوامل مجموعه شعارهايي را به کار بردند مانند: استفادهاز شعار اللهاكبر، جهاد ضد ستم و ظلمها، امر به معروف و نهي از منكر و تعويض و عزل استانداران از ديگر برنامههاي فتنهگران آشوبگر بود، تا آن كه اين شعارها به شعار خلع و كنارهگيري خليفه تغيير یافت و اين خواستههاي نادرست و جسورانه تا جايي ادامه يافت كه خواستار قتل خليفه شدند و با شتاب هر چه تمامتر اقدام به قتل خليفه كردند، زماني آتش خشم آنها بر افراخت و شعلهور گرديد كه شنيدند مسلمانان از شهرهاي مختلف براي ياري و دفاع از خليفه حركت كردهاند و راهی مدينه شدهاند، به همين دليل حلقهی محاصرهي خانه خليفه را تنگ و تنگتر كردند و يكديگر را به هر وسيلهي ممكن به قتل خليفه تشويق نمودند.([36])
از وجود و تأثير سازمان سبئيه به رهبري عبدالله بن سبأ يهودي پشت اين حوادث و ديگر حوادثي كه بعد از آن به وجود آمد و آثار و پيامدهاي شهادت سيدنا عثمان كه جهان اسلام را به شدّت تكان داد، در مباحث بعدي بحث خواهيم نمود.
1- موضع علي رضی الله عنه در آغاز فتنهی شهادت عثمان رضی الله عنه
علي رضی الله عنه طبق روال معمول همواره مطيع و خيرخواه خلفاء بود و شخص علي رضی الله عنه دربارهی رفتار خود با خليفهي سوم عثمان رضی الله عنه ميگويد: «اگر عثمان از من بخواهد كه به دشوارترين راه بروم، اطاعت ميكنم».([37]) و آن گاه كه شورشيان قبل از شهادت عثمان در «ذي مروه» فرود آمدند، عثمان رضی الله عنه علي و مردي را كه نامش در روايات ذكر نشده است به نزد آنان فرستاد، با آنها ملاقات كردند و علي گفت: از کتاب خدا اطاعت میکنید، ولی از هر چه به میل شما نباشد خشمگین هستید؟ بالاخره به توافق رسيدند.([38])
در روايتي دیگر آمده كه آنان دو يا سه بار با علی به مجادله و بگومگو پرداختند، سپس گفتند: این پسر عموي رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و فرستادهي امير مؤمنان است و كتاب خدا را به شما پيشنهاد ميكند، بنابراین قبول كردند و بر شروط ذیل به توافق رسیدند([39]): تبعيد شدگان برگردانده شوند، به هر كس تا به حال (از بيت المال) ندادهاند بدهند، اموال غنيمت را به طور كامل تقسيم كنند، در تقسيم اموال بيت المال عدالت رعايت شود و افراد امين و قدرتمند به كار گمارده شوند.
اين شرايط را طي نامهاي نوشتند و خواستار برگرداندن ابن عامر به بصره و ابقاي ابوموسي شدند.([40])، در پي اين عثمان با هر گروه به صورت خاص صلح كرد و سپس هر گروه با رضايت به شهر و ديار خويش بازگشت.([41]) پس از اين، فتنهانگيزان ماجراجو متوجه شدند که نيرنگها و برنامههايشان نقش بر آب شده و اهداف پستشان محقق نگردیده و به مقتضاي آن توافق، صلح برقرار خواهد شد، لذا به فكر افتادند كه فتنه را زيبا جلوه دهند و آتش آن را دوباره شعله ور كنند و پيمان صلح را بشكنند، اين موضوع در روايات زير بيشتر روشن ميشود.
در حين بازگشت گروههايي كه از شهرها آمده بودند، متوجه شتر سواري شدند كه گاهي خودش را نشان ميدهد و پنهان ميكند، گويا ميخواست بگويد مرا دستگير كنيد!؟ بالاخره او را گرفتند و پرسيدند چه شده؟ كجا ميروي؟ گفت: من فرستادهي اميرالمؤمنین هستم و مأمورم كه پيش استاندار مصر بروم، او را بازديد كردند، نامهاي كه از زبان عثمان رضی الله عنه نوشته شده به همراه داشت، نامه را باز كردند، در آن دستور قطع دست و پا و به دار آويختن اعتراض كنندگاني داده شده بود كه تازه با آنها صلح كرده بود، بنابراين به مدينه برگشتند.([42])
اين خبر به عثمان رضی الله عنه گزارش شد، نوشتن و مهر زدن چنين نامهاي را كاملاً ردّ كرد و گفت:يا دو شاهد بياوريد كه من آن را نوشتهام و يا به خداوندي كه هيچ معبودي جز او نيست سوگند ميخورم كه نه چنين نامهاي نوشتهام و نه به كسي دستور دادهام آن را بنويسد و نهاز آن خبري دارم. گفتني است كه بسيار اتفاق ميافتد نامهاي را از زبان فردي مينويسند و از طرف او مهر ميزنند در حالي كه وی بيخبر است([43]) و هر چه انكار كند حرفش را قبول نميكنند، چه بسا كه در انكارش صادق و خيرخواه و نيكوكار باشد و هستند افرادي كه براي رسيدن به اهداف شوم خود دست به چنين دسیسههایی میزنند و نامهاي كه شورشيان طغيانگر و منحرف تصور ميكردند عثمان نوشته و مهر زده است و به غلامش سپرده تا سوار بر يكي از شتران صدقه آن را به استاندار مصر برساند، نامهاي جعلي بود كه به او نسبت داده بودند، دليل اين مدعا شواهد و قرائن زير است:([44])
الف- چگونه دو گروه عراقي و مصري كه از هم جدا شده بودند و در فاصله دور از همديگر قرار داشتند، عراقیها در شرق و مصریان در غرب، به طور همزمان از نامه باخبر شدند؟! اين ممكن نيست مگر با نقشهاي از پيش تعيين شده كه طبق برنامه نامهای با جعل و تزویر نوشتند و شتر سواری را کرایه گرفتند تا حامل نامه باشد و در جلو مصریان ظاهر شود، در عین حال شتر سوار دیگری را مزد بدهند تا نزد عراقیها برود و به آنها خبر دهد که چنین نامهای کشف شده و در آن عثمان دستور قتل شورشیان را صادر کرد، همانگونه که علي بن ابي طالب در پاسخ به اعتراض شورشيان به این مضمون استناد كرد و گفت: اي اهل بصره و اي اهل كوفه شما از كجا باخبر شديد كه گروه مصری به چنین نامهای دست يافته؟ در حالي كه شما بخشي از مسير راه را طي كرده بوديد و از آنها فاصلهی زیادی گرفته بودید، ولی همزمان با مصريان به سمت ما بازگشتيد([45]) حتي علي قاطعانه (به شورشيان) گفته بود كه اين نقشه را در مدينه طرح كرده بوديد.([46])
ب- اين نامهی شوم اوّلين نامهاي نبود كه آن جنايتكاران جعل كرده بودند، بلكه نامههاي ديگري از زبان همسران پيامبر صلی الله علیه و سلم و نيز از زبان علي، طلحه و زبير رضی الله عنهما جعل كرده بودند، آري! حتي ام المؤمنين عائشه رضی الله عنها را نيز متهم كردند كه طي نامهاي مردم را عليه سيدنا عثمان تحريك كرده است، وقتي اين خبر به سيده عائشه رضی الله عنها رسيد آن را رد كرد و گفت: نه هرگز! سوگند به آن خداوندي كه مؤمنان به او ايمان آوردهاند و كافران به او كافر شدهاند، من برايشان تا کنون كه اينجا نشستهام از سياه تا سفيد ننوشتهام.([47]) و اعمش در اين باره ميگويد: آنها ميگفتند: اين نامهاز زبان عائشه رضی الله عنها نوشته شده است.([48])
شورشيان علي را متهم ميكردند كي طي نامهاي از آنها خواسته به مدينه بيايند، در حالي كه علي اين ادعا را انكار ميكرد و قسم ميخورد و ميگفت: والله كه من هيج نامهاي به شما ننوشتهام.([49])
همچنین صحابه های ديگر را متهم ميكردند كه به شهرهاي مختلف نامه نوشتهاند و از مردم خواستهاند به كمك شان بيايند كه دارند دين محمد را تغيير میدهند و ادعا ميكردند كه صحابه در نامههايشان اظهار نمودهاند جهاد در مدينه از حفاظت مرزها و مرزباني در مناطق دور بهتر است.([50])
ابن كثير در تعليقي بر اين خبر مينويسد: اينها دروغهايي بودند كه به نام صحابه گفتهاند و از طرف علي، طلحه و زبير رضی الله عنهما نيز نامههايي به خوارج (قاتلان) نوشته بودند همانگونه که آن نامه را به نام عثمان جعل كرده بودند، در حالي كه اصلاً چنين دستوري نداده بود و از آن خبر نداشت.([51]) روايات طبري و خلیفه با صحیح ترین سند سخن ابن كثير را تأیید میکنند مبنی بر اینکه صحابه هایي همچون علي، عائشه و زبير رضی الله عنهما خودشان نوشتن چنین نامههایی را انکار میکردند.([52]) ترديدي نيست كه همين دستهاي جنايتكار كه اين نامههاي دروغين را از زبان صحابه نوشته بودند، آتش فتنهها را روشن و شعلهور كردند و در نتيجه فتنه و فسادها به وجود آمد و پخش و انتشار همين نامههاي دروغين و تلقين افراد ساده لوح بود كه منجر به قرباني شدن و شهادت سيدنا عثمان رضی الله عنه گرديد.
امّا هدف اصلي توطئههاي فرقهي سبئیه يهودي فقط از بين بردن عثمان نبود، بلكه هدف اصليشان تغيير و تحريف اسلام براي نسلهاي آينده بود.
آيا وقت آن نرسيده كه مسلمانان و نسلهاي اسلامیحقيقت تاريخ شان را بشناسند و با سيره و زندگي صحيح و درست نیاکانشان آشنا شوند؟ و آيا زمان آن نرسيده كه نويسندگان معاصر مسلمان، از خداوند بزرگ بترسند و جسورانه بي گناهان را پيش از تحقيق و بررسي دقيق جرح و ردّ نكنند؟ تا در پي اين عملشان همانند ديگر افرادي كه با اين گونه اظهار نظرها بياعتبار شدند، بياعتبار نشوند؟
2- موضع علي در اثنای محاصرهي منزل عثمان
محاصرهي خانهي خليفه تا جايي شدت يافت كه او را از حضور در مسجد منع کردند، امّا او با درسي كه از رسول خدا صلی الله علیه و سلم گرفته بود، اين مصيبت بزرگ را با شكيبايي تحمل ميكرد و با ايمان به تقدير، سعي داشت براي اين مشكل راه حل مناسبي پيدا كند، لذا گاهي به وسيلهي ايراد سخنراني به همه تذكر ميداد که كشتن مسلمان جايز نيست جز در مورادي كه اسلام مقرّر كرده است و گاهي با مردم حرف ميزد و فضايل و خدماتش را به اسلام يادآور ميشد و با گواهی بقیهی ده نفری که رسول خدا آنان را به بهشت مژده داده بود، بر اين حرفهای خود استناد ميجست.([53])
گويا با زبان حال ميگفت: آيا ممكن است كسی چنين اعمال و فضايلي داشته باشد، ولی به دنيا وابسته شود و آن را بر آخرت ترجيح دهد؟! آيا چنين فردي ممكن است، در امانت خيانت كند و اموال و خونهاي امت را به بازيچه بگيرد، در حالي كه با يقين كامل از سرانجام آن آگاه است و تحت نظر پيامبر صلی الله علیه و سلم تربيت يافته و پيامبر و اصحاب به فضايل او گواهي دادهاند، آيا رواست كه با چنين انسانی اين گونه رفتار شود؟!.
شورش طغيانگران بر مدينه شدّت گرفت، تا جايي كه در اغلب اوقات خودشان پيشنماز ميشدند.([54]) در اين زمان بود كه صحابه دريافتند مسأله به آن سادگی نیست كه فكر ميكردند، از به وجود آمدن فرجامیکه نميپسنديدند به وحشت افتادند، چون شنيده بودند كه شورشيان قصد دارند خليفه را به قتل برسانند، لذا به خليفه پيشنهاد كردند تا از حريم خویش دفاع كنند تا فتنه پايان يابد.
امّا خليفه نپذيرفت كه خون به خاطر او ريخته شود.([55]) در پي اين برخي از بزرگان صحابه فرزندانشان را براي حفاظت از خليفه بدون مشورت با او به خانهاش فرستادند كه حسن بن علي و عبدالله بن زبير از آن جمله بودهاند و در برخي روايات آمده است: در همان روزي كه شورشيان خليفهي مظلوم را به شهادت رساندند، حسن بن علي را كه زخمیشده بود از خانهي خليفه به خانه خودش بردند.([56])، به همين صورت غير از حسن بن علي عبدالله بن زبير، محمد بن حاطب و مروان بن حكم نيز زخمیشدند و حسين بن علي و عبدالله بن عمر نيز از كساني بودند كه از خليفه دفاع میكردند.([57])
در آن مصيبت مروان بن حكم كه از نظر خويشاوندي نزديكترين فرد به سيدنا عثمان بود، گواهي داده است كه افراد مذكور به دفاع از سيدنا عثمان آمده بودند.([58])
ابن عساکر كه روايت ميكند علي كسي را نزد عثمان فرستاد و گفت: من پانصد زره جنگي دارم اجازه دهيد در مقابل شورشيان از تو دفاع کنم، چون تو كاري نكردي كه ريختن خونت روا باشد، عثمان گفت: خداوند تو را جزاي خير دهد، دوست ندارم به سبب من خوني ريخته شود.([59])
روايات متعددي وجود دارد كه ثابت ميكند علي رضی الله عنه در هنگام محاصره از خليفه عثمان رضی الله عنه دفاع كرده است و هنگامیكه شورشيان آب را از خلیفه منع کردند و خانوادهي خليفه در تنگنا قرار گرفت، علي به خانهي خليفه آب فرستاد و تعدادی از خدمتكاران بنيهاشم و بني اميه آنها را به خانه خليفه رساندند و برخي از آنها زخمیشدند.([60])
حوادث با سرعت هر چه بيشتر شتاب گرفت و شورشيان وارد خانهي خليفه شدند و او را به شهادت رساندند، اين خبر در حالي به صحابه رسيد كه بيشترشان در مسجد بودند و چنان بر آنان سخت تمام شد كه از هوش رفتند، سيدنا علي رضی الله عنه خطاب به فرزندان و برادرزادگانش گفت: چگونه با وجود شما بر درب خانه، عثمان كشته شد؟ و از شدّت ناراحتي، حسن را كه زخمیشده بود سيلي زد.([61]) و به سينه حسين زد و ابن زبير و ابن طلحه را توبيخ كرد و خشمگين و ناراحت به خانهاش رفت و ميگفت: واي بر شما! پروردگارا من از دست داشتن و همكاري در قتل خليفه بيزاري ميكنم.
آري بدين صورت علي رضی الله عنه موضعي خيرخواهانه داشت و مشاور و تابع خليفه بود و در حين فتنه شجاعانه در كنار سيدنا عثمان رضی الله عنه ايستاده و از همه مردم بيشتر از او دفاع كرد، هرگز از او به بدي ياد نكرد و تلاش ميكرد كه اختلاف خليفه و شورشيان حل شود و صلح كنند، ليكن اين مسأله فراتر از توان و ارادهي ايشان بود و ارادهي خداوند بر آن بود كه خليفه و اميرمؤمنان به مقام بلند شهادت كامياب شود.([62])
3- پيوندهاي ازدواج میان خانوادهي علي و عثمان رضی الله عنه
بين بنيهاشم و بني اميه هيچ گونه دشمني، مخالفت و تنفري، آن گونه كه دشمنان اسلام یاوهگویی و دروغپردازی میکنند و داستانهاي دروغيني كه از خودشان درآوردند، وجود نداشته و براي هر فرد منصف و آگاه واضح است كه رابطهي بنيهاشم با بني اميه، رابطه دوستي و برادری و پسر عمويي بوده است، آنان از بیش از همه به هم نزديك بودند و نسبت به هم محبّت و قدرداني و احترام متقابل داشتهاند، در غم و درد و گرفتاري يكديگر شريك بودند، چون بنيهاشم و بنياميه فرزندان يك پدر و نوادگان يك جد و شاخههاي يك درخت قبل و بعد از اسلام بودهاند كه همه از یک چشمهي صاف یک منبع زلال آب خوردند و ميوههاي دين پاك خداوند را چيدند كه به وسيلهي رسول صادق و امین و معلم و مربّي و خاتم انبياء و رسولان و فرستاده بود، بين ابوسفيان و عباس رابطهی صمیمی و پيوند دوستي قويي بود كه براي همگان ضرب المثل شده بود([63]). قبل از اسلام بين اين دو طائفه پيوندهاي ازدواجي برقرار بود و رسول الله صلی الله علیه و سلم دو دخترش را به ازدواج عثمان بن عفان و دختر ديگرش را به ازدواج ابي العاص بن ربيع كه هر دو از بني اميه بودند، در آورد.
علاوه بر اين، عثمان پسر دختر عمهي پيامبر صلی الله علیه و سلم بود و مادرش با عبدالله پدر پيامبر صلی الله علیه و سلم دو قلو بودند، از أروي دختر كريز بن حبيب بن عبد شمس است و اين زن، ام كليم بيضاء دختر عبدالمطلب عمهي پيامبر بود. علاوه بر اين، بعد از عثمان پسرش أبان بن عثمان با ام كلثوم دختر عبدالله بن جعفر طيار بن ابي طالب، ازدواج كرد([64]). نوهي عثمان، زيد بن عمرو بن عثمان، با نوه علي سكينه دختر حسين، ازدواج نمود و نوهي ديگر عثمان به نام محمد بن عبدالله بن عمرو بن عثمان با فاطمه دختر حسين نوهي ديگر علي، ازدواج کردند و ام حبيب دختر ابي سفيان سردار بني اميه، زن سردار بنيهاشم و سردار فرزندان آدم رسول الله صلی الله علیه و سلم بوده است و نيز هند دختر ديگر ابوسفيان زن حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب بنيهاشم بود كه پسرش محمد از او متولد شدهاست.([65]) لبابه دختر عبيدالله بن عباس بن عبدالمطلب با عباس بن علي بن ابي طالب ازدواج كرد و بعد از او لبابه به عقد ازدواج وليد بن عتبه (برادرزادهي معاويه) ابن ابي سفيان در آمد.([66])
رمله دختر محمد بن جعفر طيار بن ابي طالب زن سليمان بن هشام بن عبدالملك اموي بوده است و بعد از او ابوالقاسم بن وليد بن عتبه بن ابي سفيان با او ازدواج كرده است([67]) به همين صورت رمله دختر علي زن پسر مروان بن حكم بن ابي العاص بوده است و نوهي مروان بن حكم وليد بن عبدالمالك با نوهي علي به نام نفيسه دختر زيد بن حسن بن علي بن ابي طالب ازدواج كرده است و نزد او وفات یافت؛ مادر نفيسه به نام لبابه دختر عبدالله بن عباس است([68]). در اینجا تنها به همين اندازه بسنده ميكنيم و انشاء الله براي كسي كه جوياي حق باشد، كافي است.([69])
ششم: اقوال علی رضی الله عنه دربارهي خلفاي راشدين رضی الله عنهم
علي رضی الله عنه ميگويد: در صحت اجماع بر خلافت ابوبكر، عمر و عثمان و علي ترديدي نيست، هر كس با يكي از آنها مخالفت كند با آیه «آیه مخالفت ورزیده که میفرماید:
(وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا (١١٥)) (النساء/115).
یعنی: كسي كه با پيغمبر دشمنانگي كند، بعد از آن كه (راه) هدايت (از راه ضلالت براي او) روشن شدهاست و (راهي) جز راه مؤمنان در پيش گيرد، او را به همان جهتي كه (به دوزخ منتهي ميشود و) دوستش داشته است رهنمود ميگردانيم (و با همان كافراني همدم مينمائيم كهايشان را به دوستي گرفتهاست) و به دوزخش داخل ميگردانيم و با آن ميسوزانيم و دوزخ چه بد جايگاهي است !.
نیز با فرمودهی پيامبر صلی الله علیه و سلم مخالفت ورزیده که میفرماید: «عليكم بسنّتي و سنّة الخلفاء الرّاشدين المهديين عضوُّا عليها با النّواجذ»: (بر شماست كه از سنت من و سنّت خلفاي راشدين راهيافته پيروي كنيد و با دندانها آن را محكم بگيريد).
شكي نيست كه خلفاي راشدين، ابوبكر، عمر، عثمان و علي رضی الله عنهما و كساني هستند كه به خوبي از آنان پيروي كردهاند.([70])
سخن ايوب سختياني چه زيبا است که میگوید:«هر كس ابوبكر را دوست داشته باشد، دين را اقامه كرده است و هر كس عمر را دوست داشته باشد آشكارا راهش را پيدا كرده است، هر كس عثمان را دوست داشته باشد، دلش با نور خداوند روشني يافته است و هر كس علي را دوست داشته باشد به دستگيرهاي محكم چنگ زده است، هر كس درباره اصحاب محمد صلی الله علیه و سلم عقيده و نظر خوبي داشته باشد، از نفاق پاك و بري است»([71])
شاعر میگويد:
إني رضيت عليًا قدوة علمًا
كما رضيت عتيقًا صاحب الغار
وقد رضيت أبا حفص وشيعته
وما رضيت بقتل الشيخ في الدار
كل الصحابة عندي قدوة علم
فهل علىَّ بهذا القول من عار
إن كنت تعلم أني لا أحبهم
إلا لوجهك أعتقني من النار([72])
یعنی:
من خشنود به آنم كه علي در علم الگوي من باشد
همانطور كه عتيقِ همراه ويار غار پيامبر را دوست دارم
و ابو حفص و طرفدارانش را دوست دارم
به كشته شدن عثمان در خانهاش هرگز خشنود نبودم
همه صحابه براي من الگو هستند
آيا اين عقيده براي من ننگ است
خداوندا! تو میداني كه من اينها را فقط به خاطر تو
دوست دارم پس به همين خاطر از آتش نجاتم ده.([73])
به هر حال دلایل قطعي و براهين روشن بر وجود رابطهي صمیمیو ممتاز علي رضی الله عنه با خلفاء مشخص بوده است در صفحات گذشته به بخشي از اين روابط حسنه اشاره كرديم و براي بهتر و بيشتر روشن شدن رابطهي علي و خلفاي راشدين دلايل ديگري نيز به آنها میافزائيم.
1- سردار بزرگان و جوانان بهشت
از علي رضی الله عنه روايت است: در خدمت پيامبر صلی الله علیه و سلم بودم كه ابوبكر رضی الله عنه و عمر رضی الله عنه آمدند، فرمود: «يا علي هذان سيّدا كهول اهل الجنّة و شبابها، بعد النبيّين و المرسلين»([74]) :(اي علي بعد از پيامبر و رسولان، اين دو سردار، بزرگان و جوانان بهشت هستند).
2- آرزو میکنم مانند ابوبکر و عمر باشم
سويد بن غفله ميگويد: از كنار گروهي از مدعیان طرفداري علي گذشتم كه شنیدم نسبت به ابوبكر و عمر حرفهاي ناشایست ميگويند، لذا نزد علي رفتم و گفتم: اندكي پيش، از كنار دستهاي از طرفدارانت عبور ميكردم، ديدم دربارهي ابوبكر و عمر رضی الله عنهماحرفهايي كه شايسته اين امت نيست ميزنند!؟ اگر تو به آنچه اينها اظهار ميكنند معتقد نباشي، اينان جسارت چنين حرفهايي را ندارند، علي رضی الله عنه گفت: عقيدهام دربارهي ابوبكر و عمر اين است كه آرزو دارم من هم بتوانم به روش آن دو زندگي كنم و گفت: لعنت خدا بر كساني كه در خصوص آن دو باوري جز خير و نيكي در دل میپرورانند، سپس اشكهايش سرازير شد و گريست و درحالي كه دستانش را زير بغل گرفته بود، به مسجد رفت و روي منبر نشست و ريش سفيدش را در دست گرفته بود و به آن نگاه میکرد تا مردم جمع شدند، آنگاه بر پا ایستاد و سخنراني كوتاه و رسايي ايراد كرد و فرمود: چه شده كه عدهاي افراد دو سردار قريش و دو پدر مسلمانان را به بدي ياد ميكنند؟! من از آنچه گفتهاند اعلان برائت و بيزاري ميكنم و به خاطر آنچه گفتند آنها را مجازات خواهم نمود. بدانيد! سوگند به آن كه دانه را شكافت و جان را آفريد، جز مؤمنان پرهيزکار آن دو را دوست نميدارند و جز فاسقان و افراد پست نسبت به آن دو بزرگوار كينه ندارند. آن دو بزرگوار با صداقت و وفاداري رسول الله صلی الله علیه و سلم را همراهي نمودند و امر به معروف و نهي از منكر ميكردند، در تمام كارهايش طبق دستور پيامبر عمل ميكردند و رسول خدا صلی الله علیه و سلم به اندازهاي كه به نظر آن دو اهميّت میداد، به رأي كسي ديگر اهميّت نميداد و به اندازهاي كه آن دو را دوست داشت كسي را دوست نداشت، پيامبر صلی الله علیه و سلم در حالي از دنيا رفت كه از آن دو راضي بودند، رسول الله صلی الله علیه و سلم در بيماري وفاتش كه نُه روز طول كشيد، دستور داد ابوبكر در نمازها امامت مردم را به عهده گيرد. پس از وفات ايشان مؤمنان ادارهي امورشان (خلافت) را به او سپردند و زكات اموالشان را به او ميپرداختند، چون ادارهي امور و تحويل گرفتن زكات هر دو با هم است و مردم با رضايت كامل و بدون هيچ گونه اجباري با او بيعت كردند و از بني عبدالمطلب، من اوّلين بيعت كندهی او بودم، در حالي كه او (ابوبكر) به خلافت راضي نبود و دلش ميخواست يكي از ما اين كار را بر عهده گيرد، سوگند به خدا! كه او پس از رسول الله صلی الله علیه و سلم بهترين و با فضيلتترين فرد بود.
از نگاه ترحم و مهرباني، مهربانترين و از نگاه دلسوزي، دلسوزترين فرد بود، در تقوا از همه استوارتر و از نظر سابقهي ايماني از همه با سابقهتر و در مسلمان شدن از همه جلوتر بود... در ميان ما با روش و سيرت پيامبر صلی الله علیه و سلم زيست تا آن كه وفات كرد، سپس عمر خلافت را به عهده گرفت در حالي كه برخي راضي و برخي ناراضي بودند، او نيز قبل از آن كه از دنيا برود، همه خلافتش را تأييد و اعلان رضايت كردند.
عمر طبق سنّت پيامبر صلی الله علیه و سلم در روش ابوبكر امور مسلمانان را رهبري كرد و چنان پيرو و دنبالهرو آن دو بود كه بچه شتر پيرو و دنباله روي مادرش است.
به خدا قسم دلسوز و مهربان بود و مظلومان را ياري ميكرد و در اجراي دستور و فرمان خداوندي از ملامتگران پروايي نداشت، خداوند حق و صداقت را در زبانش قرار داده بود. تا جايي كه گمان ميكرديم فرشته با او حرف ميزند، خداوند با مسلمان شدن او، اسلام را عزّت داد و هجرتش را موجب استواري و قوام دين گردانيدّ و خداوند در دل منافقان ترس او و در دل مؤمنان محبتش را قرار داده است.
تا جايي كه فرمود: چه كسي مانند آن دو بزرگوار را سراغ دارد، رحمت خدا بر آنها، خدا به ما توفيق داده كه راه آن دو را بپيماييم، چون هيچ كس بدون پيروي از آنان به مقام ایشان نميرسد.
بدانيد! هر كس مرا دوست دارد بايد آن دو را دوست بدارد و هر كس آن دو را دوست ندارد گويا با من دشمني و بغض كرده است، من از چنين فردي بيزارم و اگر كسي را نزد من بياوريد كه به آنها توهين كرده به شديدترين وجه مجازاتش خواهم نمود، امّا قبل از اقدام به چنین جرمی مجازات شايسته نيست، بدانيد و آگاه باشيد كه هر كس بعد از اين چنين حرفهايي بزند، قطعاً بر او حد تهمت زننده را جاري خواهم نمود و بدانيد كه بهترين افراد این امّت بعد از پيامبر صلی الله علیه و سلم ، ابوبكر و عمر هستند، اگر بخواهم سوّمیرا هم معرفي ميكنم، از خداوند براي خود و شما طلب مغفرت ميكنم.([75])
3- اين عثمان بن علي است كه او را به نام عثمان بن عفان ناميدهام
ابوسعيد خدري ميگويد: روزي جواني را ديدم كه موهاي بلندش بر شانههايش افتاده بود، خدا ميداند كه تا به حال مشكوكم که او پسر بود يا دختر، بعد از آن نوجوان زيباتري را كه كنار علي نشسته بود ديدم و پرسيدم: خداوند تو را عافيت دهد! اين نوجوان كيست؟ گفت: اين عثمان بن علي است كه او را با نام عثمان بن عفان ناميدهام، پسر ديگري دارم كه نامش را عمر بن خطاب گذاشتهام و پسر ديگري دارم كه به نام عباس عموي پيامبر صلی الله علیه و سلم نامگذاري كردهام و يكي ديگر را به نام بهترين مخلوقات، محمّد صلی الله علیه و سلم ناميدهام و.حسن و حسين و محسن را رسول الله صلی الله علیه و سلم نامگذاري كرد،([76]) و برای آنها عقيقه ذبح کرد، سرشان را تراشيد([77]) و به وزن موي آنها صدقه بخشید و دستور فرمود كه برای ايشان نام انتخاب و آنها را ختنه كنيم([78]).
4- ابوبكر، عمر و عثمان رضی الله عنهم اختصاص کامل به رسول خدا صلی الله علیه و سلم داشتند
با تواتري كه بر عام و خاص پوشيده نيست، ثابت است كه ابوبكر، عمر و عثمان در نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم اختصاص بسيار بزرگي داشتند و از همهي مردم رابطه مصاحبت ایشان با پيامبر صلی الله علیه و سلم بيشتر بود و بیش از همه به او نزديكتر بودهاند و با هر سه نفر پيوند ازدواجي داشت، آنها را ستوده و دوست داشته است. بنابراين دو قضيه قابل تصور است، يا اين سه نفر در ظاهر و باطن بر ايمان و عمل صالح در دوران حيات پيامبر صلی الله علیه و سلم و بعد از وفاتش ثابت قدم و استوار بودهاند، یا اینکه نه، بلکه بر خلاف این بودند، اگر فرضيهي دوم را بپذيرم از دو حال خارج نيست: يا پيامبر صلی الله علیه و سلم از انحراف ایشان بيخبر بوده ويا خبر داشته است و از ترس با آنها سازش و مدارا كرده است، رافضه هر کدام از این دو فرضیه را بپذيريد- پناه بر خدا- ناشايستهترين طعنه و ايراد را به رسول الله صلی الله علیه و سلم زدهاند!؟
از همين رهگذر است كه گفتهاند:
فإن كنت لا تدري فتلك مصيبة وإن كنت تدري فالمصيبة أعظم
یعنی: اگر نمیدانستي، ندانستنت مصيبتي است.
و اگر میدانستي ولی بر خلاف حق و حقیقت رفتار كردي، مصيبت تو بزرگتر است!!.
اگر بپذيریم كه در ابتداي امر بر ايمانشان استوار بودند ولی بعداً منحرف شدهاند، اين ناتواني رسول الله صلی الله علیه و سلم را ميرساند (نعوذ بالله) كه خواص و مشهورترين افراد امت و بزرگان و اكابر صحابه ی خود را پس از ايمان آوردن و استقامت منحرف و مرتد شده باشند.
حتّي ناتواني را به خداوند نسبت دادهاند كه وعده داده دينش را بر تمام اديان غالب و پيروز گرداند، چگونه ممكن است بزرگترين و مهمترين خواص اين دين مرتد شوند؟! نعوذ باللهاين ادعاها و امثال اينها از بزرگترين طعنهها و ايرادهايي است كه روافض و مبتدعان بر رسول الله صلی الله علیه و سلم وارد ميدانند؟! همانطور كه امام مالك و ديگر دانشمندان مسلمان گفتهاند: هدف اين مبتدعان طعنه زدن به رسول الله صلی الله علیه و سلم است، تا دشمنان اسلام بگويند: پيامبری که نادرست بوده اصحاب وياران بد و نادرستي داشته!!. اگر مرد صالح و درستي ميبود، قطعاً اصحابش صالح و نيكوكار ميبودند، به همين دليل علماء و دانشمندان و صاحب نظران ميگويند: رافضه حاصل دسيسههاي زنديقان (بي دينان) هستند.([79])
5- نتیجهی مدعای رافضیه مبنی بر تکفیر صحابه
به اقتضاي اصول و مباني مذهب رافضيه امير مؤمنان علي رضی الله عنه کافر محسوب ميشود، چون با سكوت خود، از اجراي فرمان خداوند شانه خالي كرده و نيز از ديدگاه آنان تواتر شريعت اسلامیبياعتبار است و حتّي باطل بودن شريعت و دين اسلام ثابت ميگردد، چون آن طور كه ميگويند: راويان و ناقلان اين دين انسانهای مرتدّ و از دین برگشته بودهاند و طبق اين باورها صحّت قرآن زير سؤال رفته و بی اعتبار تلقّی میشود، چرا كه قرآن را ابوبكر، عمر و عثمان جمع آوري و نقل كردهاند و آنها بهترين راويان قرآن هستند, اساسيترين هدف یاوه سرایان و مدعيان اين مقوله همین است، به همين علّت ابوزُرعه رازي ميگويد: هرگاه كسي را ديديد كه به يكي از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم طعنه ميزند و ايراد میگيرد، بدان كه زنديق است، چرا كه: قرآن حق است، رسول الله صلی الله علیه و سلم حق است، قرآن و سنّت را فقط اصحاب پيامبر صلی الله علیه و سلم روايت و نقل كردهاند، قطعاً هدف از ايراد بر صحابه لکه دار کردن و جرح آن مردان بزرگ و گواهان و تأييد كنندگان قرآن و سنت است تا بدين وسيله قرآن و سنّت را از درجهی ارزش و اعتبار بياندازند، ولی حقيقت اين است كه بياعتباري و رسوایی به خود اين منحرفان زنديق سزاوارتر است.([80])، از اینرو روافض كه در كتابهايشان اعتراف كردهاند كه بنيانگذار اين عقيده (عقيده و طعنه زدن به اصحاب) ابن سبأ يهودي بوده است و نوشتهاند: اوّلين كسي كه عيبجويي و طعن بر ابوبكر، عمر و عثمان و ديگر صحابه را آشکارا آغاز نمود و از آنها اعلان بيزاري كرد و مدّعی شد که علي او را به اين كار دستور داده، ابن سبأ يهودي بوده است.([81])
6- قرائن و دلایل قطعی رابطهي حقيقي میان علي و خلفاي راشدين
قرائن علمیو دلایل واقعي در سيره و زندگي امير مؤمنان علي وجود دارد كه ثابت ميكند رابطهي او با برادرانش ابوبكر، عمر و عثمان رضی الله عنهما صميمیو دوستانه بوده است، اين دلایل فراوان هستند و متعددند که ما به برخي از اينها در صفحات گذشته اشاره كرديم كه بيانگر محبتي صادقانه و صميمانه بين آن دو نسل نو ظهور، پيشگام، برگزيده و منتخب بوده است، يكي از واضح ترين اين ادله ازدواج سيدنا عمر رضی الله عنه با ام كلثوم دختر علي بن ابی طالب است كه توسط اميرمؤمنان علي انجام گرفت.([82])
جایی که فاروق این امَت، عمر فاروق رضی الله عنه ، از نظر روافض از ابليس (شيطان) كافرتر باشد، آيا فكر نميكنند كه اين ایده موجبات نابودی و انحلال و بطلان مذهب شیعه است؟! چون وقتي ابوبكر و عمر – آنطور كه به دروغ ادعا ميكنند – كافر باشند، علي نيز كه ام كلثوم كبري را به ازدواج عمر بن خطاب درآورده، كافر يا فاسق است-اعاذنا الله- چرا كه دخترش را در اختيار كسي قرار داده كه با او زنا كند (پناه بر خدا) چون همبستري كافر با زن مسلمان زناي محض است. ([83])
هر فرد عاقل و منصفي كه صادقانه پيامبر و اهل بيت و پيروانش را دوست داشته باشد، راهي جز اذعان و اعتراف به حقيقت دوستي، محبت و صمیمیّت صادقانه بين خلفاي راشدين ندارد، به همين دليل وقتي معز الدّولهاحمد بن بويه رافضي صحابه ي رسول الله صلی الله علیه و سلم را دشنام ميداد به او گفتند: «علي دخترش ام كلثوم را به ازدواج عمر بن خطاب در آورده است»، بلافاصله سخت شگفت زده شد و گفت: من از اين خبر نداشتم! و توبه كرد و بخش عمدهی مالش را صدقه داد و بردگان و كنيزانش را آزاد نمود و بسياري از اموالي را كه به ظلم و ستم گرفته بود به صاحبانش برگرداند و آنقدر گریه کرد که بيهوش شد.([84]) چون مدّتی طولانی از عمر خویش را در راه ضربه زدن به حیثیّت و اعتبار آن بزرگواران پاك سيرت صرف کرد، بنابراین به این جرم بزرگ خویش پی برد و علّت این انحراف بزرگ او هم فریفته شدن به شبهههای رافضه بود.([85])
بزرگان و سردمداران روافض تلاش كردهاند كه اين عمل علي رضی الله عنه را باطل جلوه دهند و روايت دروغيني به زبان ائمه جعل كردهاند كه ميگويند: «آن فرج (شرمگاهي) بود كه از ما غضب كردهاند؟!»، (زهی بی حیایی و گستاخی بی شعورانه)، ولی با اين كار موضوع را بدتر نمودند، تا جايي كه - پناه بر خدا- شیر خدا و امير مؤمنان علي رضی الله عنه شخصيتي ترسو و بی غیرت معرفی کردهاند که حتّی جرئت دفاع از ناموس و شرف خانوادهاش را نداشته و آنقدر ترسو و بزدل بوده که نتوانسته مانع عمل زنا با افراد عائلهاش گردد!!!، آيا (ای دروغگویان مدعی محبّت اهل بیت) این است مدح و توصیف نیک راد مردی چون امیر المؤمنین و قهرمان اسلام و شجاعترين صحابه؟!.
اين در حالي است كه در میان عرب، حقیرترين افراد جانشان را راه فداي از حیثیّت و آبرو فدا ميكردند و حاضر به جانفدایی در راه دفاع از حريم خانواده بودند، چه رسد به بنيهاشمیكه بزرگ و سادات عرب بودند و در نسب از همه بالاتر و در غيرت و جوانمردي از همه غيرتمندتر و جوانمردتر بودند، اي واي! چگونه بر اميرمؤمنان علي و نوه رسول الله صلی الله علیه و سلم ام كلثوم چنين ايراد بزرگ و عمل زشتي را نسبت ميدهند، او كه شجاع، قهرمان، شير بني غالب و أسدالله (شيرخدا) در مشرق و مغرب بود([86]).
به نظر ميرسد برخي از رافضه به اين توجیه خوشحال نشدهاند و جهت خلاصی از این از اين دليل محكم، ادعاي شگفت انگيزتر مطرح كردهاند و ميگويند: ام كلثوم دختر علي نبوده، بلكه جنّي زادهای که بدان شكل در آمده بود.([87]) با اينگونه سخنهاي ساخته و بافته كه از نظر خردمندان بي ارزش است و شايد اين ادعا را براي آن عده از افراد طرح كرده باشند كه از مرد و زن جني خوششان نميآيد و غرق در خرافات هستند.
از ديگر قرائن وجود روابط نزديك بين علي و ديگر خلفا و از نشانههاي پيوند محكم و مظاهر محبت بين آنان اين است كه علي، حسن و حسين - همانطور كه ذكر كرديم برخي از فرزندانشان را به نام ابوبكر و عمر و عثمان نامگذاري ميكردند، آيا كسي ميتواند فرزندانش را با نامهاي بدترين دشمنان كافر و منفورش نامگذاري كند؟ و آيا میتواند تحمل كند كه نام بدترين و منفورترين دشمنانش در كنار او و در همه گوشههای خانهاش تكرار شود و بارها در خانهاش آنها را با خانوادهاش زمزمه کند.([88])
تمام صحابه و تابعين و تابعين آنها و ديگر پيشوايان اسلام و مسلمانان، از علي بن ابی طالب رضی الله عنه نسبت به ابوبكر، عمر و عثمان رضی الله عنهما در تمام دوران زندگي در خلافت و بعد از وفاتشان چيزي جز صفا و صمیمیّت و محبت و دوستي بياد نداشتند، در دوران خلافتشان با محبت متقابل، مطيع و فرمانبردارشان بودهاست و به آنان احترام ميگذاشت و در دوستي نسبت به آنان صادق و در اطاعت از آنان مخلص بود.
هر کدام از آنها در راه خدا جهاد ميكرد، علی هم همراه و جنگاور او بود و جهاد ميكرد، هر آنچه ایشان دوست ميداشتند، علی هم دوست ميداشت و هر چه را ناپسند ميدانستند، ناپسند به حساب میآورد و در وقت حوادث و اتفاقات و مسائلي كه پيش ميآمد با علي مشورت و رایزنی ميكردند و او نيز با خير خواهي و دلسوزی دوستانه به آنها مشورت ميداد تا جايي كه بسياري از كارهايشان با مشورت او صورت میگرفت([89]).
آنها نيز متقابلاً به همين صورت با او رفتار ميكردند، به اعتقاد مؤمنان واقعی محبّت و دوست داشتن همزمان ابوبكر، عمر و عثمان و علي تنها در دل پرهيزکاران اين امت جمع ميشود. سفيان ثوري ميگويد: محبت عثمان و علي جمع نميشود مگر در دل هوشياران و برگزيدگان([90]). انس بن مالك میگويد: برخي از مبتدعان ميگويند: محبت علي و عثمان در قلب مؤمن جمع نميشود! دروغ گفتهاند، چون بدون شك خداوند محبت آن دو را در دل ما جمع كرده است، الحمد الله!([91])
به نقل از: سيره أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب رضي الله عنه و شخصيت و عصر او، تألیف: دكترعلي محمد محمد صلابی
[1] - عثمان بن عفان، صادق عرجون /62-63.
[2] - عثمان بن عفان، صادق عرجون/70-71.
[3] - مجلهالبحوت الاسلامية، ش/10 ص 255.
[4] - سيراعلام النبلاء، 1/86.
[5] - شهيد الدار /37.
[6] - بخاري كتاب الاحكام/7207.
[7] - التمهيد و البيان /26.
[8] - الذريعة الي تصانيف الشيعة 14/246.
[9] - الطبقات الكبري 3/63 و 3/67.
[10] - إنساب الاشراف 5/6 و 5/18 -19.
[11] - اثر التشيع علي الروايات التاريخية /321.
[12] - شرح نهج البلاغه 9/49-50-58.
[13] - منبع سابق.
[14] - روايت هر دو تاي اينها از نظر محدثين مردود است به كتاب الرجال مراجعه شود (م).
[15] - اثر التشيع علي الروايات التاريخيه /322.
[16] - صحيح سنن ترمذي 3/220،ش 4018.
[17] - البخاري، كتاب: مناقب الانصار، ش /3780.
[18] - منهاج السنة النبويه 6/671-272.
[19] - الطبقات الكبري 127/3.
[20] - مرويات أبي مخنف في التاريخ الطبري/177-178
[21] - الخلفاء الراشدون، امين القضاة/78-79.
[22] - البدایة و النهایة7/152.
[23] - مجموع الفتوی 3/101-102
[24] - حقبة من التاريخ، عثمان خميس/66.
[25] - مجموع الفتاوی 3/101-201.
[26] - منبع سابق.
[27] - شرح نووي بر صحيح مسلم، كتاب الحدود 11/216.
[28] - تحقیق مواقف الصّحابة فی الفتنة (1/421).
[29] - رياض النفوس 1/8-9 و الجهاد و القتال، هيكل 1/556.
[30] - عثمان بن عفان صادق عرجون /175.
[31] - فتنة مقتل عثمان 1/78.
[32] - التاريخ الصغير، بخاري 1/94 اسناد آن حسن لغيرهاست.
[33] - فتح الباري 9/18 اسناد آن صحيح است.
[34] - ابوداود، كتاب المصاحف /29-30 اسناد آن صحيح است و خلافه علي، عبدالحميد علي /80.
[35] - دراسات في عهد النبوة والخلافة الراشده /401.
[36] - دراسات في عهد النبوة والخلافة الراشده /401.
[37] - مصنف بن ابي شيبه 15/225 سند آن صحيح است.
[38] - تاريخ دمشق، زندگي نامهي عثمان /328، تاريخ خليفه /169.
[39] - فتنة مقتل عثمان 1/129.
[40] - فتنة مقتل عثمان 1/129.
[41] - همان منبع /329.
[42] - تاريخ طبري 5/379.
[43] - فتنة مقتل عثمان 5/132، البدایة و النهایة7/191.
[44] - تيسير الكريم المنان في سيرة عثمان بن عفان /410.
[45] - تاريخ الطبري 5/359.
[46] - همان منبع 5/359.
[47] - تحقيق مواقف الصحابه 1/334.
[48] - تاريخ خليفه بن حياط /169.
[49] - تحقيق مواقف الصحابه 1/335، البدایة و النهایة7/191.
[50] - تحقيق مواقف الصحابه 1/335، البدایة و النهایة7/175.
[51] - البدایة و النهایة7/175
[52] - تحقيق مواقف الصحابه 1/335.
[53] - خلافة علي بن ابيطالب، عبدالحميد علي /85.
[54] - سير اعلام النبلاء 3/515.
[55] - فتنة مقتل عثمان 1/167، مسند احمد 1/396 تحقیق احمد شاكر.
[56] - الطبقات ابن سعد 8/128 با سند صحيح.
[57] - تاريخ خليفه /174.
[58] - تاريخ الاسلام الذهبي، الخلفاء الراشدون /87 اسناد آن قوي است.
[59] - تاريخ دمشق /403.
[60] - اسناد الاشراف بلاذري 5/67
[61] - ابن ابي عاصم، الاحاد المثاني 1/125 به نقل از خلافة علي /87.
[62] - خلافة علي بن ابي طالب /87.
[63] - الشيعه و اهل البيت /141
[64] - المعارف دينوري /86، الشيعه و اهل البيت /141.
[65] - طبقات ابن سعد 5/15، الاصابه 3/58-59.
[66] - نسب قريش /133، الشيعه و اهل البيت /143.
[67] - الشيعه و اهل البيت /143.
[68] -طبقات ابن سعد 5/234.
[69] - الشيعه و اهل بيت /144.
[70] - الشريعة آجّري 4/1768.
[71] - الشريعة 4/1772 – 1773.
([72]) المصدر نفسه (5/2536).
[73] - همان منبع 5/2536.
[74] - مسند احمد، الموسعة الحديثية، ش/602، اين حديث صحيح است و اين اسناد حسن.
[75] - النهي عن سب الاصحاب و ما فيه من الإثم و العقاب /43، شرح اصول اعتقاد اهل السنة، لالكائي، ش /4456.
[76] - مسند احمد 2/115، ش/769، احمد شاكر گويد: إسناد آن صحيح است.
[77] - المختصر من كتاب الموافقة/141.
[78] - منبع سابق.
[79] - منهاج السنة 4/123، اصول مذهب الشيعة 2/931.
[80] - الكفایة /69
[81] - المقالات و الفرق، قسمي /20 به نقل از اصول مذهب الشيعة 2/933.
[82] - اصول مذهب الشيعة 2/932.
[83] - منبع سابق.
[84] - المنتظم 7/38/39.
[85] - مذهب الشيعة 2/937.
[86] - مؤتر النجف، سويدي /86 به نقل از اصول مذهب الشيعة 2/937.
[87] - الانوار النغمانية از 83-84 به نقل از اصول مذهب الشيعة 2/938.
[88] - اصول مذهب الشيعة 2/938.
[89] - الشريعة، آجري 5/2312.
[90] - حلية الاولياء 7/32.
[91] - الشريعة 5/12312 اسناد آن صحيح است