Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمود : "صل قائما، فإن لم تستطع فقاعدا، فان لم تستطع فعلي جنب" (صحيح بخارى : 1117/587/2)، يعنى: "ايستاده نماز بخوان، اگر نتوانستي نشسته، و اگر نتوانستي بر پهلو نماز بخوان".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>اشخاص>علی بن ابی طالب رضی الله عنه > بیعت با علی رضی الله عنه

شماره مقاله : 1792              تعداد مشاهده : 363             تاریخ افزودن مقاله : 25/3/1389

بیعت با علی رضی الله عنه 
 
نخست: شيوه‌هاي بيعت با علي رضی الله عنه
بيعت با علي اختیاری و به شيوه‌ي انتخاباتي صورت گرفت، ماجرا از اين قرار بود كه پس از شهادت خليفه‌ي راشد عثمان بن عفان رضی الله عنه توسط عوامل خارجی و بيگانه‌ي شورشي، همان افراد منحرف كه‌ از گوشه و كنار ممالك اسلامی ‌آمده و هر کدام از شهر و قبيله‌اي بودند و هيچگونه سابقه خير و خوبي در دين نداشتند، آنان که سيدنا عثمان رضی الله عنه را مظلومانه و با بهانه‌های دروغين و از روي دشمني و كينه‌توزي در روز جمعه هيجدهم ماه ذي الحجه‌ي سال (35 هجري) به قتل رساندند.([1])
پس از اين ماجرا تمام اصحاب پيامبر صلی الله علیه و سلم كه در مدينه بودند با علي رضی الله عنه بيعت كردند، چون در آن وقت نه كسي از علي برتر بود و نه‌ او هم مدعي خلافت بود و حتّي تمايل چنداني هم به خلافت نداشت. به همين دليل خلافت را بعد از اصرار شدید دیگر اصحابي كه نگران بودند و از فتنه‌ی بيشتر و فراگير بیمناک بودند، پذیرفت.
با اين حال هم علي رضی الله عنه به عنوان خليفه بعد از حادثه‌ي جمل و صفين از نقد و اعتراض برخي افراد سالم نماند، چون بدون تردید آتش آن فتنه‌ها را كينه توزان و دشمنان اسلام از جمله ‌ابن سبأ و پيروانش که ‌آنها را فرومايه و ناآگاه بارآورده بود و در فسق و انحراف اعتقادي از حق و هدايت از او پيروي می‌کردند و در آن شرايط انتقاد و اعتراض نسبت به خلافت و امانت سيدنا علي براي برخي فراهم شد.
برخي از علماء شيوه‌ي بيعت با علي را به شرح ذیل روايت كرده‌اند.([2])
ابوبكر خلال با سندش تا محمد بن حنيفه روايت مي‌كند: وقتی که عثمان رضی الله عنه در محاصره قرار داشت همراه علی بودم، مردي آمد و گفت: امير مؤمنان كشته شد! می‌گويد: علي از جای برخواست، محمد بن حنيفه می گويد: او را گرفتم كه نرود، چون بيم آن داشتم كه شورشيان بلايي سرش بياوردند! گفت: بي‌مادر بگذار بروم! تا در خانه‌ي عثمان رفت، ديد بله ‌او به شهادت رسیده بود! به خانه‌اش برگشت و درب خانه را بر روي خود قفل كرد، آمدند و در زدند و بالاخره وارد خانه شدند و گفتند: خليفه را كشته‌اند، بايد مردم خليفه‌اي داشته باشند و ما كسي از تو سزاوارتر نداريم، علي به آنها گفت: مرا به عنوان خليفه نخواهيد، چون براي من وزير بودن از خلافت بهتر است، گفتند: هرگز به خدا سوگند كسي جز تو شايسته‌ي اين كار سراغ نداريم، گفت: اگر چنین است و كسي را جز من انتخاب نمی‌کنید، بدانيد كه من پنهاني بيعت نمي‌گیرم، به مسجد مي‌روم، به ‌اين ترتيب به مسجد آمد و مردم با او بيعت كردند.([3])
در روايت ديگري از سالم بن ابي جعد، از محمد بن حنيفه روايت است: اصحاب رسول الله  صلی الله علیه و سلم پيش او آمدند و گفتند: اين مرد(خلیفه) كشته شده و ناگزير بايد مسلمانان امامی‌ داشته باشند و هيچ كس از تو بيشتر در اسلام سابقه ندارد و به اندازه‌ی تو به رسول الله  صلی الله علیه و سلم نزديك نيست، علي گفت: اين كار را نكنيد، چون براي من وزير بودن از امير بودن بهتر است، گفتند: نه بخدا سوگند تا با تو بيعت نكنيم دست بردار نيستيم، گفت: اگر می‌خواهيد با من بيعت كنيد بايد در مسجد باشد چون براي فردي مانند من شايسته نيست كه پنهاني بيعت بگيرد و بيعت با من بايد با رضايت مسلمانان باشد، سالم بن ابي جعد گويد: عبدالله بن عباس گفت: به نظر من رفتن به مسجد به دليل احتمال غوغا و سر و صدا خوب نيست، امّا علي بيعت را قبول نكرد مگر در مسجد، در نتيجه به مسجد رفت و مهاجران و انصار آمدند و مردم بيعت كردند.([4])
در اين آثار صحيح درسها و پندها و عبرت‌هايي است،از جمله:
1- علي، عثمان رضی الله عنه را‌ياري و از او دفاع كرد، اين حقيقت به تواتر از علي ثابت است و حتّي بیش از ديگران از او دفاع كرده ‌است، با سندهاي متعدد و بسياري ثابت است و مروان بن حكم نيز به اين گواهي داده‌ است، آنجا كه مي‌گويد: در ميان مردم هيچ كس به ‌اندازه‌ي علي از عثمان دفاع نمي‌كرد.([5])
2- علي از قبول خلافت پرهيز مي‌كرد و به دنبال آن نبود و هيچ طعمی‌هم بر آن نداشت و در خانه‌اش ماند تا آن كه صحابه براي بيعت با او به دنبالش رفتند.
3-تمام صحابه ‌اعم از مهاجران، انصار و عموم مردم در مدينه با علي بيعت كردند كه ‌اهل حل و عقد (صاحب نظران معتبر و شناخته شده) نيز در ميانشان بودند و آنها بودند كه علي را تعيين كردند و با اصرار از او خواستند بيعت را قبول كند. اين بيعت به وسيله‌ي شورشيان و آن طور كه در روايت ضعيف و جعلي آمده صورت نگرفته ‌است.
4-در آن زمان علي از همه به خلافت سزاوارتر بود، چون صحابه علي را براي خلافت در نظر گرفتند و با اصرار از ايشان خواستند بيعت را قبول كند و تصريح كردند كه كسي از شما سزاوارتر به اين امر نيست.
5- اهميت خلافت: به همين دليل مي‌بينم كه صحابه براي تعيين علي با سرعت هر چه بيشتر اقدام به بيعت با او كردند در حالي كه علي مي‌گفت: اگر بيم به خطر افتادن دين خداوند نبود خواسته‌ی ايشان را اجابت نمي‌كردم.([6])
6-شورشيان با ادعاهاي نادرست بيعت علي را خدشه دار كردند و گفتند: ما اوّلين كساني هستيم كه با علي بيعت كرديم و طلحه و زبير با اكراه بيعت نمودند؛ گفتني است كه سخنان وروايات برخي از مورخان در كتابهاي تاريخ هيچ اساس و سند صحيحي ندارد. در حقيقت مردم بعد از ابوبكر عمر و عثمان هيچ كس را نيافتند كه به اندازه‌ي سيدنا علي فضيلت، علم، تقوا، دينداري، سابقه‌ي طولاني در اسلام و جهاد داشته باشد، لذا مهاجران و انصار تصميم قطعي گرفتند كه با علي بيعت كنند و از دیدگاه ‌آنها بر علي فرض بود كه بيعت را قبول كند و تسليم خواسته‌هاي آنان شود و اگر شتاب زده علي را به عنوان خليفه تعيين نمي‌كردند، قطعاً فتنه و اختلافات زيادي در گوشه و كنار كشور اسلامی‌پديد می‌آمد، لذا به مصلحت مسلمانان بود كه در آن شرايط به بيعت با علي روي آوردند و به همين دليل تمام صحابه های حاضر در مدينه بيعت كردند، امّا راويان قضيه بيعت با علي و رفتن به بصره با علي را با هم مخلوط كردند و شكي نيست كه برخي از رفتن به همراه علي به بصره خودداري كردند و اين‌ يك مسئله‌ي اجتهاد بود.([7]) به همين دليل علي نيز آنها را مجبور به خروج نكرد و ان شاء الله در بحث جنگ جمل بيشتر توضيح خواهيم داد.
7- بايد از روايات اغراق آميز واقعه نگارانی كه مدعی هستند پس از شهادت خليفه مدينه پنج روز بدون امير ماند و عافقي بن حرب بر امارت داشت و مردم در پي كسي بودند كه خلافت را قبول كند، امّا كسي را پيدا نمی‌كردند برحذر باشيم ([8])، مي‌گويند: شورشياني كه ‌از بصره آمده بودند از طلحه خواستند كه بيعت را قبول كند، اينها در برابر روايات صحيح و معتبر اعتباري ندارد.([9]) و همان طور كه معروف است صحابه مي‌توانستند شورشيان را از بين ببرند امّا عثمان رضی الله عنه اجازه نداد از نيروي زور و قدرت عليه‌ آنان كار گرفته شود، اين موضوع را در كتاب تيسير الكريم المنان في سيره عثمان‌ين عفان بيشتر توضيح داده‌ام، در حقيقت بيعت علي با اختيار و رضايت مسلمانان بوده، وشورشيان نقشي در تعيين علي نداشتند و تنها آن دسته‌از صحابه اي كه در مدينه بودند علي را به عنوان خليفه تعيين كردد.([10])
8- حدود یازده روایت و شواهد صحیح در مورد این بیعت وجود دارد.([11])
 
دوّم: سزاوارتر بودن علي رضی الله عنه به خلافت
مسئله‌ي سزاوارتر بودن علي رضی الله عنه به خلافت بعد از ابوبكر و عمر و عثمان رضی الله عنهما از معتقدات اهل سنت و جماعت است، به ‌اعتقاد اهل سنّت بر هر مسلمانی واجب است علي را چهارمين خليفه‌ي بر حق بداند و اين از مسايل بديهي دين در مورد ترتيب خلافت راشده‌ است و به ‌اين مسئله در بسياري از نصوص شرعي اشاره شده ‌است كه عبارتند:
1- خداوند متعال می‌فرمايد:
{ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (٥٥)} (نور/55).
خداوند به كساني از شما كه ‌ايمان آورده‌اند و كارهاي شايسته‌ انجام داده‌اند، وعده مي‌دهد كه آنان را قطعاً جايگزين (پيشينيان و وارث فرماندهي و حكومت ايشان) در زمين خواهد كرد (تا آن را پس از ظلم ظالمان، در پرتو عدل و داد خود آبادان گردانند) همان گونه كه پيشينيان (دادگر و مؤمن ملّتهاي گذشته) را جايگزين (طاغيان و‌ياغيان ستمگر) قبل از خود (در ادوار و اعصار دور و دراز تاريخ) كرده‌است (و حكومت و قدرت را بدانان بخشيده‌است). همچنين آئين (اسلام نام) ايشان را كه براي آنان مي‌پسندد، حتماً (در زمين) پابرجا و برقرار خواهد ساخت و نيز خوف و هراس آنان را به امنيّت و آرامش مبدّل مي‌سازد، (آن چنان كه بدون دغدغه و دلهره‌از ديگران، تنها) مرا مي‌پرستند و چيزي را انبازم نمي‌گردانند. بعد از اين (وعده راستين) كساني كه كافر شوند، آنان كاملاً بيرون شوندگان (از دائره‌ايمان و اسلام) بشمارند (و متمرّدان و مرتدّان حقيقي مي‌باشند).
نكته‌ی مورد استدلال آيه ‌اين است كه علي رضی الله عنه ‌يكي از كساني است كه در زمين خليفه شد و خداوند به آنان قدرت داد تا دين را در زمين پابرجا و حاكم گردانند.
رسول خدا مي‌فرمايد: «بر شماست كه ‌از سنت من و سنت خلفاي راشدين راهيافته‌ي بعد از من پيروي كنيد و به آن چنگ زنيد و با دندانهايتان آن را بگيريد».1
صورت استدلال از حديث اين است كه بعد از سه خليفه‌ي اوّل، علي از ديگران به خلافت شايسته‌تر بود، اين است كه علي ‌يكي از كساني بود كه ‌امر به معروف و نهي از منكر كرد و قوانين الهي را حفظ و نماز را اقامه كرد، زكات داد و در اجراي عدالت و اقامه حق بر سيرت و روش پيامبر عامل بود.
2- پيامبر صلی الله علیه و سلم فرموده‌است: « علیکم بسنّتی و سنّة الخلفاء الرّاشدین المهدیّین من بعدی تمسّکوا علیها و عضّوا علیها بالنّواجذ»([12]): (پایبند به سنّت من و سنّت خلفای راشدین پس از من باشید، و بدان چنگ بزنید و با دندانهای آسیا آنها را بگیرید.)
 3- همچنین رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: «خلافت نبوت سی سال است، سپس خداوند پادشاهي را به هر كس بخواهد می‌دهد»([13]) اين حديث اشاره به شايسته‌تر بودن علي رضی الله عنه از ديگران است، چون خلافت او در پنج سال آخر سی سال خلافت راشده بوده‌ است و پيامبر صلی الله علیه و سلم مدّت سی سال تعيين كرده ‌است و با استناد به همين حديث صاحب نظران می‌گويند: علي رضی الله عنه از خلفاي راشدين است.([14])
عبدالله بن احمد فرمود: به پدرم گفتم: برخي گمان مي‌كنند علي رضی الله عنه از خلفاي راشدين نبوده ‌است، گفت: اين عقيده‌اي نادرست و بی‌ارزش است، اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و سلم به علي اميرالمؤمنين می‌گفتند، آيا مي‌شود آنها را تكذيب كنيم، در حالي كه تحت رهبری و امارت او مسلمانان حج به جا آوردند، حکم قطع دست سارق و رجم و سنگساری زناكاران محصن را بر پاداشتند؟. آيا اين كارها را كسي جز خليفه ‌انجام می‌دهد.([15])
ابن تيميه می‌گويد: حديث سفينه، حديثي مشهور و از روايت حماد بن سلمه و عبدالوارث بن سعيد و عوام بن حوشب از سعيد بن جمهان از سفينه مولاي رسول الله  صلی الله علیه و سلم است، كه صاحبان كتابهاي سنن مانند: ابوداود و غيره ‌آن را روايت كرده‌اند و امام احمد و ديگر صاحب نظران در تأييد خلافت خلفاي راشدين چهارگانه به آن استناد كرده‌اند و امام احمد اين حديث را ثابت دانسته و از آن عليه كساني كه در مورد خلافت علي رضی الله عنه به دليل اختلاف و پراكندگي مردم، توقف كرده‌اند، استدلال كرده‌ ست. امام احمد مي‌گويد:
هر كس علي را به عنوان خليفه‌ي چهارم قبول نداشته باشد از الاغ خودشان گمراهتر است و از ازدواج با چنين افرادي نهي می‌كرد.([16])
شارح عقيده‌ي طحاويه مي‌گويد: بعد از عثمان خلافت را براي علي ثابت می‌دانيم و معتقديم بعد از اين كه مردم با او بيعت كردند امام واجب الاطاعه و خليفه‌ي زمان خود بود، وخلافتش جانشيني نبوّت به حساب مي‌آيد، همانگونه كه حديث سفينه بر آن دلالت دارد و رسول الله  صلی الله علیه و سلم فرموده: «خلافت نبوت سی سال است و سپس خداوند پادشاهي را به هر كسي بخواهد مي‌دهد».([17])
4-عكرمه مي‌گويد: ابن عباس به من و پسرش علي گفت: برويد و از ابوسعيد خدري حديث بشنويد، گويد: رفتيم ديديم مشغول ترمیم ديواري است، سپس لباسش را برداشت و نشست و نقل حديث را آغاز نمود تا اینكه به روايت ساخت مسجد النبي رسيد. گفت: ما‌ يك یک خشت برمی‌داشتیم، ولی عمار دو تا دو تا خشت حمل مي‌كرد، در آن حال پيامبر صلی الله علیه و سلم او را ديد، در حالي كه خاك را از شانه و دوش او مي‌زدود، فرمود: «ويح عمار تقتله‌الفئة الباغية‌يدعوهم الي الجنة و‌يدعونه ‌الي النّار»: (افسوس كه عمار را گروه سركش مي‌كشد! در حالي كه ‌او آنان را به بهشت دعوت مي‌دهد، آنها او را به جهنّم فرا مي‌خوانند).
گويد: همواره عمار مي‌گفت: از فتنه‌ها به خداوند پناه مي‌برم([18]). در روايت مسلم آمده كه رسول الله  صلی الله علیه و سلم اين را زمان حفر خندق در حالي كه به سرش دست مي‌كشيد به عمار گفت: «و بؤسي ابن سمية تقتلك فئة باغية»1: (پسر سميه برايت متأسفم كه تو را گروه سركش خواهد كشت).
ابن تيميه بعد از ذكر حديث فوق مي‌گويد: اين حديث بر صحت امامت علي رضی الله عنه و وجوب اطاعت از ايشان دلالت دارد و به ‌اين معناست كه هركس به خلافت علي رضی الله عنه دعوت دهد به بهشت و هر كس به جنگ با علي رضی الله عنه دعوت دهد به جهنم، دعوت کرده ‌است، هر چند براي خودش تاويل داشته باشد، امّا اگر بدون تاويل باشد یاغي است.
اين صحيح ترين نظريه‌ي ما اهل سنت است و طبق اين نظريه كساني كه با علي رضی الله عنه جنگيدند بر خطا بوده‌اند و اين عقيده‌ي ائمه و فقها است و برخي گفته‌اند: آن جنگ باغيان تاويل كننده بوده ‌است و هنگامی‌كه‌ يحيي بن معين امام شافعي را به خاطر استدلال به سيره‌ی علي رضی الله عنه مورد انتقاد قرار داد كه چرا علي با یاغيان تاويل كننده جنگيد؟ و گفت: آيا ممكن است طلحه و زبير باهم از گروه باغيان باشند؟ امام احمد در پاسخ گفت: واي بر تو! براي شافعي در آن حالت چه كاري ديگر ممكن بود.‌ يعني: اگر به سيرت علي رضی الله عنه اقتدا نمي‌كرد ديگر دليلي از سنّت خلفاي راشدين در مورد جنگ با یاغيان وجود ندارد. در ادامه ‌ابن تيميه مي‌گويد: نه ‌امام احمد و نه هيچيك از ائمه‌ي اهل سنت در اين باره ترديدي ندارند.([19])
اگر بگويند: عمار در جنگ صفين در ميان سپاهيان علي كشته شد و قاتلان او در سپاه معاويه بودند و گروهي از اصحاب نيز در ميان سپاه معاويه بوده‌اند، چطور ممكن است اصحاب پيامبر صلی الله علیه و سلم به جهنّم دعوت دهند؟! پاسخ اين است كه ‌آنان گمان مي‌كردند به بهشت دعوت مي‌دهند و در اين مسئله مجتهد بودند، بنابراين هيچ ملامت و سرزنشي متوجه آنان نيست و منظور از دعوت به بهشت دعوت به اسباب و موجبات بهشت یعنی اطاعت از امام بر حق است و عمار آنها را به ‌اطاعت از علي دعوت مي‌کرد، در حالي كه علي امام واجب الاطاعه بود و كساني كه بر خلاف اين دعوت می‌دادند، به دليل توجيه و تاويلهايشان معذور بودند.([20])
نووي در شرح حديث: «بؤسی ابن سمية تقتلك فئة باغية»([21])مي‌گويد: علما گفته‌اند: اين حديث برهانی آشکار است بر اينکه علي رضی الله عنه بر حق بود و گروه مقابل ايشان باغی بودند، امّا هر دو گروه مجتهد بوده‌اند، لذا گناهكار نيستند و در اين روايت ‌يكي از معجزات آشكار پيامبر صلی الله علیه و سلم از چند جهت مشهود است، از جمله: عمار كشته خواهد شد، او را مسلمانان خواهند كشت، آن دسته كه عمار را می‌كشند یاغي هستند، صحابه با هم خواهند جنگيد، به دو گروه یاغي و غيریاغي تقسيم خواهند شد، همه ‌اينها همانند روشنايي صبح اتفاق افتاد و اين حديث قول كسي است كه‌از هوا و هوس سخن نمی‌گويد، سخن او وحي است كه به ‌او وحي مي‌شود.([22])
5-از ابوسعيد خدري روايت است كه پيامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: « تمرّق مارقة عند فرقة من المسلمين‌يقتلها اولي الطائفتين بالحق »: (امت من دو گروه خواهد شد كه ‌از بين دو گروه، از دين برگشته‌گاني پيدا مي‌شود كه كشتن آنها را گروه شايسته‌تر و نزديك به حق بر عهده خواهد گرفت) و در روايتي ديگر آمده :« تمرق مارقة في فرق من الناس فيلي قتلهم اولي الطائفتين بالحق » :(بدعت گذاري در هنگام پراكندگي مسلمانان از دين خارج خواهند شد كه كشتن آنها را گروه شايسته‌تر به حق بر عهده خواهد گرفت).
 در روايتي ديگر آمده: «يخرجون علي فرقه مختلفة‌ يقتلهم أقرب الطائفتين من الحق »: (در هنگام اختلاف و تفرقه، گروهي پيدا مي‌شوند كه خروج و شورش می‌كنند و گروه نزديكتر به حق آنها را می‌كشد). منظور از اختلاف، اختلاف بين علي و معاويه رضی الله عنهما است([23]) و منظور از كساني كه ‌از دين خارج می‌شوند اهل نهروان هستند كه در جنگ صفين در سپاه علي بودند و بعد از اين كه علي و معاويه بر تحکیم دو حکم به توافق رسیدند، آن گروه شورش و خروج کردند و گفتند: علی و معاویه همچون دو اسب به سوی کفر از یکدیگر سبقت گرفتند، معاويه زماني كه با علي جنگيد كافر شد و علي با قبول حكميت كافر شد. همچنین طلحه و زبير را نيز تكفير كردند، در نتيجه گروهي را كه با آنها بودند را كشتند، بنابراين می‌گوييم پيامبر صلی الله علیه و سلم شهادت داده كه علي و همراهانش بر حق بوده‌اند و اين از معجزات پيامبر است، چون خبر از حادثه‌اي داده بود كه در آينده ‌اتفاق خواهد افتاد و اتفاق هم افتاد و در اين حديث به وضوح خلافت علي مورد تأييد قرار گرفته‌است، بنابراين می‌توان گفت مخالفان او بر خطا و اشتباه بوده‌اند.([24])
 
سوم: بيعت طلحه و زبير رضی الله عنهما
ابوبشير عابدي می‌گويد: در مدينه بودم كه عثمان رضی الله عنه كشته شد و مهاجران و انصار از جمله طلحه و زبير جمع شدند و نزد علی آمدند و گفتند: اي ابوالحسن می‌خواهيم با تو بيعت كنيم، زود آماده شو با تو بیعت کنیم، علی رضی الله عنه گفت: من به اين کار نيازي ندارم اما با شما هستم هر كس را انتخاب كرديد حرفي ندارم. به خدا سوگند! او را انتخاب كردند و گفتند: كسي جز تو را انتخاب نخواهيم كرد... تا آخر روایت([25]) و در ادامه‌ي همين روايت مي‌گويد: همه‌ي آنان با علي رضی الله عنه بعيت كردند. روايات در اين باره بسيار است و برخي را ابن جرير طبري در تاريخش نقل كرده‌است كه دلالت بر اين دارد همه‌ي صحابه بدون استثناء با علي بيعت كردند([26]).
 و اين كه در برخي روايات آمده: طلحه و زبير با اكراه و ناراضي بيعت كردند، صحيح نيست و روايات صحيح خلاف اين را اثبات مي‌كند([27]). در روايت طبري از قول عوف بن ابو جميله‌امده: من گواهي می‌دهم كه‌ابن سيرين می‌گفت: علي آمد و به طلحه گفت: دستت را بده كه با تو بيعت كنم، طلحه گفت :تو سزاوارتري ،تو امير مؤمناني، دستت را بده، علي دستش را به طلحه داد و با او بيعت كرد([28]). از عبد خير خيواني نقل شده: نزد ابوموسي رفتم و پرسيدم آيا طلحه و زبير با علي بيعت كردند؟ گفت :آري([29]).
همانگونه که ‌امام محقّق ابن العربي به صراحت می‌گويد: ادعاي آناني كه می‌گويند: طلحه و زبير با اكراه و اجبار بيعت كرده‌اند باطل است و ‌يادآور می‌شود كه هرگز چنين چیزی شايسته‌ي مقام و شخصيت آن دو نبوده ‌است و حتي شايسته نيست كه به شخصيت علي چنين نسبتي داده شود كه بزور از كسي بيعت گرفته باشد. ابن العربي مي‌گويد: اگر بگويند: با‌ يك و دو نفر بيعت منعقد و كامل می‌شود- اين اجتهادي مردود است و هر كس بعد از بيعت كنندگان اوليه با او بيعت كرده باشد، بيعت واجب مي‌شود. شرعاً بايد بيعت می‌كرد، حتي اگر فرض را بر اين بگيريم كه‌ آن دو بيعت نكردند هيچ تأثيري به حال آنها و بيعت علي نداشته ‌است و اين كه در برخي روايت آمده: «يد شلاء و امر لا‌يتم»([30]): (دستي فلج كه در جنگ احد براي دفاع از پيامبر بر اثر تيرهاي زيادي كه به ‌آن اصابت كرده بود از كار افتاد – و خلافتي كه كامل نخواهد شد). اين روايت را كسي ساخته ‌است كه فكر كرده طلحه‌ اوّلين بيعت كننده با علي است، در حالي كه ‌اين حقيقت ندارد، اگر اعتراض كنند كه طلحه گفته: در حالي بيعت كردم كه شمشير روي گردنم گذاشته بودند، پاسخ اين است كه: اين روايت جعلي و دروغ نسنجيده‌اي است، زيرا واژه‌ي «قضي»([31])را به جاي واژه‌ي «القفا» بكار برده ‌است كه ‌اين لهجه‌ي هذيل است، نه لهجه‌ي قريش. مانند واژه‌ي «الهوي» و «هوي»، امّا اين كه گفته‌اند «يد شلاء»: (دست فلج) اين هيچ ربطي به موضوع ندارد، چون دست طلحه در راه خدا و به دفاع پيامبر فلج شد، لذا چنين كار مهمی‌با چنين دستي كامل می‌گردد و از هر ناخوشايندي حفظ مي‌شود، وانگهي حاكميت به همان صورت و شكل خود كامل گرديد و حكم علي بعد از آن به اجرا درآمد.([32])
ترديدي نيست كه روايات بيعت اجباري طلحه و زبير در كتابهاي تاريخ باطل و بي‌اساس است.([33]) طبق روايات صحيح هر دو بدون اكراه بيعت كرده‌اند، در روايتي صحيح ابن حجر([34])از طريق احنف بن قيس آمده ‌است كه عايشه، طلحه و زبير  رضی الله عنهما چون با آنها مشورت و رایزنی کرد که با چه کسی بعد از عثمان بیعت کند، به او دستور دادند که با علی بیعت کند.([35]).
بدون ترديد سابقه‌ی فضيلت و پايبندي علي به ‌احكام قرآن و سنّت و سخت گيري و تعهد در عمل به ‌آنها، در سخنراني‌ها و دستور به تطبيق احكام شرعي، براي كسي دروازه‌ي طعنه و ايراد بر خلافت علي را باز نمي‌گذارد و نمي‌توان گفت: علي بعد از شهادت عثمان كانديداي اصلح براي خلافت بود، چون علي جزء شش نفري بود كه عمر آنها را براي خلافت پيشنهاد كرده بود و در آن زمان بعد از آن كه چهار نفر از شش نفر كناره‌گيري كردند، علي و عثمان تنها به عنوان كانديداي خلافت باقي ماندند و فرصت را به ‌اين دو نفر دادند و اين نوعي اجماع بود كه توسط آن شورا منعقد گرديد و اين بدین معنی است که‌ اگر عثمان نباشد، علي شايسته ترين فرد به خلافت بود و آنگاه كه ‌اهالي مدینه‌ او را بر ديگران ترجيح دادند، در واقع صلاحتيش به خلافت تعيين شده بود و بدون ترديد در آن شرايط از ديگر اصحاب باقی مانده در قید حیات به خلافت شايسته تر بود، چون او از مسلمانان با سابقه و از مهاجران پيشگام و پسر عمو و داماد پيامبر صلی الله علیه و سلم بود، علاوه بر اين، فضيلت و صلاحيت علي برای كسي پوشيده و قابل انكار نبود و او فردي شجاع، با هوش، خردمند و متخصص در مسائل قضايي نادر بود و در موضعگيريهاي خود قاطع و با اراده و در دفاع از حق محكم و با صلابت بود، در بررسي كارها بسيار دورانديش و سنجيده عمل مي‌كرد. آري، تمام موارد فوق و ديگر موارد موجب شده بود که ‌او تنها كانديداي بلا منازع امامت مسلمانان در آن برهه‌ي حساس زماني باشد، در نتيجه خلافت علي رضی الله عنه به اجماع مهاجران و انصار مورد تأييد قرار گرفت.([36])
 
چهارم: تأييد خلافت علی رضی الله عنه با اجماع صحابه
به اجماع اهل سنت علي پس از عثمان، به دليل بيعت مهاجران و انصار با ایشان، خليفه‌ي مسلمانان بوده و به دليل برتري علي از اصحاب باقي مانده و سابقه‌ی او در ايمان، علم و دانش وافر، خويشاوندي با پيامبر صلی الله علیه و سلم ، محبوبيتش نزد خدا و رسول، مناقب و ویژگیهای بارز و والا، شجاعت، فضايل، سوابق و شرافت، شباهت رفتار و كردار او با پيامبر صلی الله علیه و سلم و منزلت والايي كه داشت، مهاجران و انصار او را به خلافت تعيين كردند و آن دسته‌از اصحاب كه در مدينه بودند به ‌اجماع با او بيعت كردند، بنابراين در آن زمان امام بر حق و به تمام معنا خليفه‌ي مسلمین بود و اطاعت او بر ديگر مسلمانان واجب و خروج و شورش عليه وي حرام بود. اجماع بر تأييد خلافت علي را بسياري از علما نقل كرده‌اند، از جمله:
1- طبق روايت ابن سعد، به ‌اجماع تمام صحابه اي كه در آن زمان در مدينه و صادقانه بر دين استوار بودند و در اسلام سابقه‌اي درخشان وطولاني داشتند؛ علي به عنوان خليفه تعيين شد و با او بيعت كردند، وی مي‌گويد: در فرداي همان روزي كه سيدنا عثمان به شهادت رسيد، با علي به عنوان خليفه بيعت كردند، طلحه، زبير، سعد بن ابي وقاص، سعيد بن زيد بن عمر بن نفيل، عمار بن‌ياسر، اسامه بن زيد، سهل بن حنيف، ابو ايوب انصاري، محمد بن مسلمه، زيد بن ثابت، خزيمه بن ثابت و تمام كساني كه در مدينه بودند با علي بيعت كردند.([37])
2-ابن قدامه مي‌نويسد: امام احمد با اسنادش از عبدالرزاق، از محمد بن راشد، از عوف روايت مي‌كند كه: نزد حسن بودم مردي به گونه‌اي حرف مي‌زد كه گويا به ‌ابوموسي به دليل آنكه ‌از علي پيروي كرده بود ايراد مي‌گيرد، حسن خشمگين شد و گفت: سبحان الله! امير مؤمنان عثمان به قتل رسيد و مسلمانان با علي بيعت كردند، آيا پيروي ابوموسي از علي ايرادي دارد؟ ([38])
3- ابوالحسن اشعري گويد: امامت علي را بعد از عثمان را ثابت مي‌دانيم، چرا كه صحابه كه ‌اهل حل و عقد بودند او را تعيين كردند، چون در آن زمان كسي از اهل شورا باقي نمانده و همه به دليل فضيلت و عدالتش او را تأييد كردند و اينكه علي در زمان خلفاي راشدين ادعاي خلافت نمي‌كرد، وقتي از اين كار امتناع می‌كرد بدان علت بود كه می‌دانست وقتش نرسيده و آن گاه كه وقتش رسيد آشكارا اعلان مي‌كرد و در كارش دریغی نكرد و به وظيفه‌ی خود با اراده‌ي محكم و عمل به حق عمل كرد و به روش خلفاي پيش از خود كه در حقيقت پيشوايان عدالت و استوار بر راه حق و عامل به قرآن و سنت بودند، خلافت راشده را انجام داد، بنابراين تمام اهل سنّت بر عدالت و فضيلت خلفاي چهارگانه‌ اجماع دارند. خداوند از همه راضي باد.([39])
4- ابو نعیم اصفهانی می‌گوید: وقتی که میان اصحاب اختلاف بوجود آمد، علی که‌از پیشگامان هجرت، یاری دهنده و اهل غیرت برای اسلام بود و اتفاق امّت بر این بود که چنین کسانی به خاطر تقدّمی‌که در دین و دنیا دارند مقدّم هستند و در مورد فضیلت و اولویّت آنها نزاع و اختلافی نیست و و ازجمله‌افرادی بود که رسول خدا صلی الله علیه و سلم در حالی از دنیا رفت که‌از آنها راضی بود و به ایشان مژده‌ی بهشت داده بود، مؤمنان او را دوست می‌دارند ومنافقان با او دشمني می‌كنند و کسی انکار نکیکند که‌از همه محبوب تر بود و اين كه كساني قبل از او خلافت را به عهده گرفتند مقام و منزلت او را پايين نمی‌آورد، چون شبيه‌اين فضيه در ميان انبياء و رسولان نيز وجود دارد، خداوند متعال می‌فرمايد: { تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ (٢٥٣)} (بقره 253)
اين پيغمبران (كه نام برخي از آنان گذشت) بعضي از ايشان را بر بعضي ديگر برتري داديم. خداوند با برخي از آنان سخن گفت و بعضي را درجاتي برتر داد و به عيسي پسر مريم معجزاتي داديم و او را با روح‌القدس (يعني جبرئيل) تقويت و تأييد نموديم. اگر خداوند مي‌خواست كساني كه بعد از اين پيغمبران مي‌آمدند، به دنبال نشانه‌هاي روشني كه به (دست) آنان مي‌رسيد (و هدايت راستين و دين حقي را كه دريافت مي‌نمودند به مقتضاي چنين هدايت و ديني، همه‌ايشان ايمان مي‌آوردند و اختلافي نمي‌ورزيدند و) با‌يكديگر نمي‌جنگيدند.ليكن (بنا به خواست خدا) اختلاف ورزيدند و بعضي ايمان آوردند و برخي كافر شدند. اگر خدا مي‌خواست با هم نمي‌جنگيدند و به ستيز نمي‌خاستند، ولي خداوند آنچه را مي‌خواهد (از روي حكمتي كه خود مي‌داند) انجام مي‌دهد.
لذا برتري دادن برخي نسبت به برخي ديگر، از مقام و منزلت آنان نمي‌كاهد و فضيلت دادن ‌يك نفر هرگز به معناي نفي آن فضیلت از كسان ديگران نيست، فضايل ‌يك نفر موجب پايين آوردن مقام و فضيلت كسي ديگر نخواهد شد. اين در حالي است كه رسولان بندگان برگزيده و بهترين مخلوقات خداوند هستند.
  خلاصه‌ي سخن اين كه بعد از سيدنا عثمان خلافت را به فردي عادل، پارسا، زاهد و پايبند به سيرت و سنّت رسول الله  صلی الله علیه و سلم و اصحابش، به عهده گرفت و ايفاي وظيفه نمود، تا آن كه خداوند متعال او را به شهادت، هدايت‌يافته و هدايت كند. در حالي كه مردم را به راه روشن هدايت و صراط مستقيم رهبري می‌كرد، از اين دنيا برد.([40])
5-ابو منصور بغدادي مي‌گويد: پيروان حق وعدالت بر صحت تعيين علي بر خلافت پس از عثمان اجماع كرده‌اند.([41])
6-زهري مي‌گويد: عثمان به پيمانش وفاداري كرد، شهيد شد و برترین صحابه ی زمان خود بود و بعد از او علي از همه به خلافت شايسته تر بود، علي رغم اين، باز مسئوليت خلافت را بدون بيعت اعضاي شورا وديگر مردم با او، به عهده نگرفت.([42])
7-عبدالملک جويني مي‌گويد: اثبات خلافت عمر، عثمان و علي  رضی الله عنهما همانند ابوبكر طبق شرايط بوده و مرجع اثبات امامت هر‌يك روايت متواتر و اجماع قطعي است و سخن كسي كه مي‌گويد: خلافت علي با اجماع منعقد نشده ‌است اعتبار ندارد، چون امامت با مخالفت كسي به ‌او سپرده نشد، بلكه فتنه‌ها به خاطر امور ديگر شعله ور گرديد.([43])
8-ابو عبدالله بن بطه مي‌گويد: بيعت با علي، به وسيله‌ي اجماع (خودجوش) مسلمانان منعقد گرديد و علي كسي را براي بيعت دعوت نداد و بوسيله‌ي شمشير‌ يا طايفه‌اش كسي را وادار به بيعت نكرد و خلافت را با جانش شرافت بخشيده و زینت بخشید و لباس زيبايي را با عدالت بر آن پوشاند و با بزرگواريش مقام آن را بلندتر نمود و او از قبول آن سرباز مي‌زد، مجبورش كردند و از آن روي برگرداند امّا مسلمانان وادارش كردند كه قبول كند([44]).
9-غزالي مي‌گويد: مسلمانان به ‌اجماع ابوبكر رضی الله عنه را براي خلافت تعيين كردند و سپس ابوبكر عمر را پيشنهاد كرد و مسلمانان با اجماع او را تأييد كردند و بعد از آن به ترتيب بر خلافت عثمان و علي اجماع نمودند. هرگز جايز نيست كسي گمان كند آن تربيّت‌يافتگان پيامبر صلی الله علیه و سلم خيانت در دين خدا را روا بدارند و به خاطر اهداف و اغراض شخصي اقدام به چنين خيانتي بزرگ كرده باشند و اجماعشان بر اين امر از نيكوترين و معتبرترين مسائلي است كه فضيلت آنان را به ترتيب خلافت‌شان مي‌دانند و از بررسي روايت و احاديث براي ما روشن مي‌شود كه عملكرد صحابه و اهل اجماع در اين ترتيب، مستند و مستدل بوده ‌است.([45])
10-ابوبكر ابن العربي مي‌گويد: وقتي تقدير الهي عملي شد و پيامبر صلی الله علیه و سلم وفات یافت، مشخص بود كه مردم بدون رهبر و خليفه رها نخواهند شد و بندگان خدا نياز به خليفه‌اي دارند و بر آنان فرض است كه تحقيق كنند و براي خود خليفه‌اي تعيين نمايند و از آنجايي كه بعد از سه خليفه‌ي اوّل كسي در علم، تقوا و دينداري، دارای مقام و شخصيتی همانند خليفه‌ي چهارم نبود، بيعت با او منعقد گرديد و اگر شتابزده با علي رضی الله عنه بيعت نمی‌كردند، قطعاً دايره‌ي فتنه و آشوب شورشيان منحرف گسترش می‌یافت و قابل كنترل نبود، به همين دليل مهاجران وانصار علي رضی الله عنه را انتخاب کردند و علي قبول خلافت را بر خود فرض می‌ديد، لذا قبول كرد و بعنوان خليفه تعيين گرديد([46]).
11-ابن تيميه مي‌گويد: اصحاب رسول الله  صلی الله علیه و سلم به ‌اتفاق آراء بعد از عمر رضی الله عنه با عثمان رضی الله عنه بيعت كردند و از پيامبر صلی الله علیه و سلم ثابت است كه فرمود: «بر شماست كه ‌از سنت من و سنت خلفاي راشدين راهيافته‌ي بعد از من پيروي كنيد و به ‌آن چنگ زنيد و آن را محكم بگيريد و بر شماست كه‌ از امور نوپيدا دوري كنيد، چرا كه هر نو پيدايي (بدعت در دين) و گمراهي است ».([47]) و اميرمؤمنان علي رضی الله عنه آخرين نفر از خلفاي چهارگانه راشد راهيافته ‌است و عموم اهل سنت اعم از علماء، عبادتگزاران، اميران و فرماندهان و... اتفاق نظر دارند كه‌ ابوبكر، عمر، عثمان و علي  رضی الله عنهما به ترتيب خلفاي راشد و راهيافته بوده‌اند.
12-ابن حجر مي‌گويد: بعد از شهادت عثمان در اوائل ذي حجه‌ي سال (35 هجري) مهاجرین و انصار و تمام آناني كه در مدينه بودند با علي بيعت كردند و علي ماجراي بيعتش را به همه‌ي گوشه و كنار شهر‌ها نوشت، همه بيعتش را پذيرفتند جز معاويه كه در شام بود، در نتيجه آان حوادث پيش آمد.([48])
آنچه ‌از روايات استنباط مي‌شود این است كه خلافت علي با توجه به شايستگي و سزاوارتر بودن او و صحت آن بعد از شهادت عثمان رضی الله عنه ، به تأييد اجماع رسيده ‌است وسيدنا علي رضی الله عنه در شرايط شايسته و در زمان مناسب به خلافت رسيد،([49]).
 برخي بر وقوع اجماع بر خلافت علي رضی الله عنه از چند جهت اعتراض كرده‌اند:
(1)- برخي از صحابه مانند سعد بن ابي وقاص، محمد بن مسلمه، ابن عمر، اسامه بن زيد و امثال اينها با علي رضی الله عنه بيعت نكردند3.
(2)- كساني كه بيعت كردند، بيعتشان مشروط به ‌اين بود كه قاتلان عثمان قصاص شوند.([50])
(3)- شاميان – معاويه و طرفدارانش – نه تنها با او بيعت نكردند بلكه با او جنگيدند.([51])
اعتبار اين اعتراضات در حدي نيست كه صحت اجماع مذكور را زير سؤال ببرد و ‌يا تعارضي داشته باشد، چون از چند جهت مردود است،
جهت اوّل: ادعاي تخلف گروهي از صحابه ‌از بيعت علي نادرست است، زيرا صحابه ‌از بيعت تخلف نورزيدند، فقط برخي از ‌ياري علي در جنگهايي كه با مسلمانان داشته خودداري كردند، چون مسأله‌اجتهادي بود و هر‌يك طبق اجتهاد خود عمل كرد و كار خود را درست مي‌دانست.([52])
امّا آنچه ‌ابن خلدون گفته: بعد از شهادت عثمان رضی الله عنه مردم در شهرهاي مختلف پراكنده بودند و در بيعت با علي شركت نداشتند، دو گروه در زمان بيعت در مدينه بودند، برخي مانند سعد، سعيد و ابن عمر تا جمع شدن صاحب نظران و توافق بر یک امام از بيعت خودداري كردند.([53])
در حقيقت نوشته‌ي ابن خلدون مبالغه ‌آمیز و نادرست است، چون طبق روايت ابن سعد ابن حبان، ذهبي([54]) غیره، سعد بن ابي وقاص وديگر صحابه اي را كه‌ابن خلدون نام برده كه با علي بيعت كردند چون همانطور كه گفته شد تمامی‌صحابه اي كه در مدينه حضور داشتند به ‌اجماع بيعت كردند. به دلیل آن كه خود ابن خلدون نوشته: تابعين حاضر در مدينه به صحت بيعت با علي و واجب بودن اطاعت از او بر مسلمانان تصريح كرده‌اند؛ اين ادعا مبالغه‌آميز است و من تنها بدين علت نوشته‌هاي ابن خلدون را نقل كردم كه بسياري از نويسندگان و محققان به نوشته‌هايش استناد كرده‌اند.
جهت دوم: تعيين خليفه و پيشوا واجب و امري اجتناب ناپذير است و به تأخير انداختن اين امر تا حضور و توافق تمام امت محال و بسيار مشكل است و هر آنچه كه منجر به چنين چيزي شود، به دلیل فساد و تباهی حاصل از آن منتفي است.([55])
جهت سوم: جایی که بیعت با بیعت عمر و ابوعبيده و حاضران در سقفيه ‌از انصار و غيره بدون حضور عثمان، علي و ديگر صحابه ي حاضر در مدينه منعقد گرديد و عدم حضور بعضي خدشه‌اي بر آن اجماع وارد نمي‌كند حتّي اگر كسي ديگر هم با او بيعت نکرد، بنابراین عدم حضور تعدادی در بیعت با علی هم اشکالی ندارد، لذا حسن بصري می‌گويد: به خدا سوگند بيعت با علي همانند بيعت با ابوبكر و عمر بود!.([56])
جهت چهارم: ادعای اینکه بیعت به شرط قصاص قاتلان عثمان از سوی برخی بیعت کنندگان صورت گرفته صحیح نیست، شرط بيعت آنها تنها اين بود كه به حق حكم كند، بدین صورت که مدّعی خون و افراد خواسته شده را حاضر کند و ادعا مطرح شود و متهم از خودش دفاع كند و دلایل در حضور قاضي ارائه گردد و پس از بررسي جوانب قضیه، قاضي حكم را صادر كند، ([57]) ولي آنطور كه در روايات آمده طلحه و زبير و برخي صحابه رضوان الله عليهم مشروط بر اقامه‌ی حدود بيعت كردند، سند اين روايت ضعيف است و متن آن ايراد دارد.([58]) و ابن العربي در اين باره مي‌گويد: اگر اعتراض كنند كه در روايات آمده: برخي گفتند: با علي بر اين شرط بيعت كنيد كه قاتلان عثمان را قصاص کند، در جواب بايد گفت: اين شرط صحيح نيست و اعتبار ندارد.([59])
جهت پنجم: اختلاف معاويه و علي بر سر خلافت نبود، بلكه به خاطر اجراي حد شرعي بر کسانی بود كه در قتل سيدنا عثمان رضی الله عنه مشاركت داشتند و معاويه رضی الله عنه گمان مي‌كرد که كارش درست و اجتهادش صحيح است، به همين علت مي‌گوييم: او در اجتهادی كه به خطا رفته ‌است‌ يك پاداش دارد،([60]) طبق روايات صحيح مخالفت معاويه با علي بر سر انتقام از قاتلان عثمان بوده ‌است و هرگز به خاطر خلافت مخالفت نمي‌كرد و حتي به حقانيّت خلافتش معترف بود، ابو مسلم خولاني مي‌گويد: با گروهي از مردم نزد معاويه رضی الله عنه رفتم، گفتند: چرا با علي مخالفت كردي؟ آيا فكر مي‌كني صلاحيّت و شايستگي او را داري؟ گفت: به خدا نه، مي‌دانم كه همتای او نيستم و او از من بهتر است، ليكن مگر شما نمی‌دانيد كه عثمان را مظلومانه كشته‌اند و من پسر عمو و ولي دم(خونخواه) او هستم؟ پيش علي برويد و بگوييد: قاتلان عثمان را به من تحويل دهد، من هم تسليم مي‌شوم، گويد: آنها پيش علي آمدند و با علي صحبت كردند و حرفها و خواسته‌هاي معاويه را به ‌اطلاعش رساندند، امّا علي آنها را تحويل نداد.([61])
ابن كثير از طريق ابي ديزيل با سندش تا ابودرداء و ابواُمامه روايت مي‌كند كه: آن دو نزد معاويه رفتند و گفتند: معاويه! چرا با اين مرد بزرگ مي‌جنگي؟ به خدا او پیش از تو و پدرت ايمان آورده و در خويشاوندي، از تو به رسول خدا صلی الله علیه و سلم نزديكتر و به خلافت شايسته تر است، گفت: من به خاطر خون عثمان مي‌جنگم، او قاتلان عثمان را پناه و جا داده ‌است، برويد به ‌او بگوئيد، قصاص ما را از قاتلان عثمان بگيرد، بعد از آن من اوّلين فرد شامی‌خواهم بود كه با او بيعت كنم.([62]) روايات زیادی در تأیید اين موضوع وجود دارد و در بين علمای آگاه مشهور است([63]) كه معاويه به خاطر خلافت با علي درگير نبود و محققان به صراحت اين حقيقت را در كتابهايشان نوشته‌اند([64]).
امام الحرمين جويني مي‌گويد: اگر چه معاويه با علي جنگيد، امّا منكر خلافت او نبود و ادعاي خلافت نداست، بلكه خواهان قصاص از قاتلان عثمان بود و گمان می‌كرد در اين خواسته‌اش بر حق است، در حالي كه چنين نبود.([65])
ابن حجر هيثمی‌مي‌گويد: ‌يكي از اعتقادات اهل سنّت و جماعت اين است كه مي‌گويند: جنگها و درگيريهاي علي و معاويه رضی الله عنهما به خاطر خلافت و عدم اولویّت علي به خلافت نبوده‌است و هيچ فتنه‌اي به خاطر شايستگي علي به خلافت بر پا نشد، بلكه به خاطر آن بود كه معاويه و طرفدارانش از علي خواسته بودند قاتلان پسر عمويش، عثمان را به ‌آنها تحويل دهد و علي از اين كار امتناع كرد.([66]) ان شاء الله موضع علي و علّت عدم تسليم قاتلان عثمان را در جاي خود شرح خواهيم داد و شاهد ما از ذکر این موضوع در اینجا اثبات این حقیقت است که عدم بيعت معاويه با علی خللي در حقانيّت علي ایجاد نکرده‌ است.
ابن تيميه مي‌گويد: معاويه‌ادعاي خلافت نداشت و جنگیدن و بيعت نكردنش به خاطر خلافت نبود و هر كس از معاويه درباره‌ي حقانيت خلافت علي سؤال می‌كرد، به حقانيت آن معترف بود و هر دو گروه طرفدار علي و معاويه علاوه بر اين كه به خلافت علي معترف بودند، قبول داشتند كه معاويه در سطح علي نيست و معتقد بودند تا وقتی شخصيتي همچون علي باشد خلافت معاويه جواز ندارد، چون فضيلت، سابقه، شجاعت، علم، دينداري و ديگر فضايل علي بر ايشان آشكار بود.([67]) در نتيجه ثابت است كه هيچ كس با علي به خاطر خلافت درگيري نداشت.3 حتي اقوال و نظرياتي كه نقل كرديم هم بيانگر و شرح عقيده‌ي آنان نبود و اين را به معتقدان مژده داد و نسل‌ها را بر همين ترتيب و به آن احساس عزّت، افتخار نماييم و با مباهات خود را به آن منتسب بدانيم.
 
پنجم: اولين سخنراني و شرایط بيعت علي رضی الله عنه
در برخي روايات آمده كه علي در قبول بيعت مسايلي را شرط كرد، از جمله ‌اینکه: باید بيعت در ملأ عام و با حضور و رضايت مردم و در مسجد باشد، نه پنهان و تصريح كرده بود که ‌امور را به همان صورتي كه مي‌داند و معتقد است اداره خواهد كرد، مردم با او موافقت كردند و قرار گذاشتند كه صبح روز بعد در مسجد براي بيعت جمع شوند،([68]) آن روز، روزي سرنوشت ساز و شلوغ بود، امير مؤمنان در حالي كه لباسهايش را كاملا پوشيده بود بيرون آمد و پس از حمد و ثناي خداوند، تلاش‌هاي اصحاب پيامبر صلی الله علیه و سلم براي بيعت خود را شرح داد وگفت: من نمي‌خواستم مسئوليت اين كار را بر عهده بگيرم (بپذيرم) امّا شما اصرار ورزیدید،‌ هان بدانيد كه‌اكنون برايم كاري جز اداره‌ي امور شما نخواهد بود و در استفاده‌از بيت المال هيچ اختيار شخصي ندارم و براي خود حقي قائل نيستم كه حتي‌ يك درهم را بدون حساب بردارم([69]). سپس گفت: اي مردم! خلافت مسئله‌اي است كه كسي در آن حقي ندارد، و خليفه كسي است كه خودتان انتخاب كنيد و ما ديروز به خاطر اين مسئله‌اختلاف كرديم اكنون اگر می‌خواهيد مسئوليت اين كار را بر عهده بگيرم و اگر نمی‌خواهيد هر كس را تعيين كنيد از نظر من مشكلي ندارد، سپس صدايش را بلندتر كرد وگفت :آيا راضي هستيد كه من خليفه باشم؟ گفتند: آري، گفت: پروردگارا! بر اينها گواه باش، بعد مردم شروع به بيعت كردند.([70])پس از بيعت امير مؤمنان گفت: اي مردم شما با من بر چيزي بيعت كرديد كه قبلاً با دوستانم (خلفاي سه گانه) بيعت كرده بوديد، حال كه بيعت كرديد هيچ اختياري نداريد و امام بايد در اجراي قوانين الهي استقامت كند و بر مردم لازم است كه تسليم شوند و اين بيعت عمومی‌است.([71])
مطاب فوق حاوی درسها و پندها و عبرت‌هایی است به شرح ذیل:
1- اصل و مبناي شورا
بيعت با خليفه‌ی چهارم از اصل شورايي كه در گذشته ‌اجرا مي‌شد، خارج نبود و اگر چه ‌امّت اسلام در آن وضعيت با بحراني دردناك و شرايط اضطراري و مشكلات پياپي رو به رو بودند، بيعت با علي بر اساس رسوم عشايري، خانوادگي، طائفه‌اي و ‌يا بر مبناي وصيّت و سفارش از جانب رسول خدا صلی الله علیه و سلم صورت نگرفت و اگر مصداق یکی از این عناوین بود، قطعاً نيازمند آن گفتگوي طولاني نبود و اميرمؤمنان در ابتداي امر از قبول آن سرباز خودداری نمی‌کرد، بلكه برعكس مطالبه ی حق مي‌كرد، چون سيدنا علي رضی الله عنه در حالي بيعت و خلافت را قبول كرد كه مردم از او مي‌خواستند آن را قبول كند و بر اين امر اصرار ورزيدند، ولی او همچنان بهانه تراشی می‌کرد تا خود را نجات دهد، شايد حدس مي‌زد كه چه موانع زيادي سر راهش وجود دارد تا اینكه بالاخره با اكراه و ناخرسندی قبول كرد و مردم بر اساس وصيّت پيامبر صلی الله علیه و سلم از او در خواست نکردند كه خلافت را قبول كند، چون اگر وصيتي در كار می‌بود قطعاً مردم از آن بي‌خبر نبودند و در اجراي آن كوتاهي نمي‌كردند و بر این اساس خواهان خلافت او نبودند که ‌از نسل عبد مناف است و ‌يا بر اساس صرف قريشي بودن چنين درخواستي از اونكردند، بلكه علي را به دليل پیشقدم بودن در قبول اسلام و از عشره‌ی مبشره بودن و فرد دوم بعد از عثمان در شوراي شش نفره‌اي كه عمر تعيين كرد و مردم به رسميت شناختند، بود و حتي پس از تعيين عثمان، هر كس از ابن عوف سؤال می‌كرد: اگر عثمان نبود چه كسي را به عنوان خليفه تعيين می‌كرديد، مي‌گفت: علي را.([72])
2- اهل حل و عقد در دوران اميرمؤمنان علی رضی الله عنه
پیش کسوتها و اهل حل و عقد در دوران خلافت ابوبكر، عمر، عثمان، عشره‌ی مبشره به بهشت و بزرگان اوس و خزرج بودند، چون آنان سبقت گيرندگان در قبول اسلام و راسخان در علم و ايمان بودند([73]). علي معتقد بود که تعيين خليفه بايد به عهدي اهل حل و عقد و مهاجران و انصاريهایی باشد كه در مدينه باقي مانده بودند و كساني كه در جنگ بدر شركت داشته‌اند و اعضاي شورايي كه عمر تعيين كرده بود باشد، البته حسن بن علي معتقد بود تحولات و مسايلي كه تازه بوجود آمده بود، مي‌طلبد كه تركيبي جديد از شوراي حل و عقد ايجاد شود، اين نظريه‌ امام حسن از گفتگوي او با پدرش مشهود است، امام حسن خطاب به پدرش گفت: به شما گفتم و قبول نكردي، فردا با سختي به گونه‌اي كشته مي‌شوي كه‌ياري دهنده‌اي نخواهي داشت، علي گفت: تو همواره حرف می‌زني، چه گفتي كه من قبول نكردم؟ گفت: روزي كه عثمان را محاصره كردند، گفتم: از مدينه بيرون برو تا متهم نشوي و سپس روزي كه عثمان كشته شد، گفتم: بيعت را تا آمدن نمايندگان شهرها و صحرانشينان قبول نكن، تا با تمام مردم بيعت كني.([74])
علي در جواب گفت: اين كه مي‌گويي: بيعت نمي‌كردي تا نمايندگان تمام شهرها جمع شوند، اين كار را نكردم چون براي ما نظر اهل مدينه معتبر است و ما دوست نداريم اين اصل ضايع شود.([75]) و علي معتقد بود علاوه بر مهاجرین و انصار رعايت كسانی ديگر در تعيين خليفه ‌ايرادي ندارد، امّا اختيار اين كار را از مهاجران و انصار گرفتن نادرست است و مشاركت دادن كسان ديگري كه تقوا پیشه و پرهيزکاري و صلاحيت نداشته باشند، در امر تعيين خليفه جايز نمی‌دانست، چون بيم آن داشت كه بعد از رسول الله  صلی الله علیه و سلم در تعيين جانشينانش مسايلي بوجود آيدكه طبق راه و روش پيامبر نباشد و ‌يا معتقد بود هنوز زود است كه كساني غير از مهاجران و انصار در امر تعيين خلافت مشاركت داشته باشند، به همين دليل ناشايست مي‌دانست این اختيار از مهاجران و انصار گرفته شود.([76])
آن گاه كه ‌اهل كوفه پيشنهاد كردند حسن را به عنوان خليفه تعيين كند، گفت: من نه شما را به ‌اين كار امر و نه نهي مي‌كنم و در اين سخن علي اشاره‌ای است به اين كه جایز است كسانی غير از اهالي مدينه در تعيين خليفه مشاركت كنند و از گفتگوي حسن و علي مسايلي به شرح زير استنباط می‌شود:
الف: احترام به رأی ديگران در گفتگو و مناظره.
ب: رفتار نرم و آرام امير مؤمنان با پسرش
ج: صراحت گويي پسر با پدر در بحث و اظهار آنچه درست به نظر می‌رسد.
د: با توجه كامل به نظر مخالف گوش دادن، چون سيدنا علي با آرامش كامل به تمام دلایل پسرش حسن گوش فرا داد.
هـ: پاسخ علمی‌دادن به تك تك استدلال‌ها.([77])
 
3- علي نمي‌خواست منصب خلافت بدون سرپرست و مسئول بماند
آنگاه كه مهاجرين و انصار در مدينه ‌احساس کردند خطر اختلاف و نابودي امت را تهديد مي‌كند، تصميم گرفتند كه علي را به عنوان خليفه تعيين كنند و چون علي علاقمند بود فتنه و غوغاي شورشيان پايان یابد و غائله خاموش شود پذيرفت، امّا مشروط بر اين كه بيعت علني و در مسجد باشد، در آن زمان اهل حل و عقد به همين صورت امام را تعيين می‌كردند و موضع عموم مردم طبق رسم معمول بين اصحاب تأييد علني بود([78]).
علي تا جايي به ‌اين روش معتقد بود كه بر سر منبر بر اين اصل تأكيد كرد و گفت: اي مردم، اين مسئله‌ايست (تعيين خلافت) كه هيچ كس در آن حقي ندارد بجز كسي كه شما تعيين كنيد.([79])
 
4- پاسخ رد به برخي كتابهاي معاصر در بحث انتخاب خليفه
محمود عقاد در مورد انتخاب خلیفه بعد از شهادت عثمان رضی الله عنه مي‌گويد: اين روايت با اینکه مختصر است اسامی ‌تمام كساني را بعد از كشته شدن عثمان رضی الله عنه در مدينه كانديد شدند و خواهان خلافت بودند را منحصر به ‌افراد خاصي كرده و چه بسا كه می‌توانيم بگوئيم طلحه و زبير كه با علي  رضی الله عنهما اعلان جنگ كردند از همه بيشتر خواهان منصب خلافت بودند، همان دو نفري كه در زمان زندگي عثمان شرايط خلافت را براي خود آماده می‌كردند و بر این ایده بودند كه قريش به ‌اتفاق آراء فردي‌ هاشمی‌را براي خلافت انتخاب مي‌كند و علي از خلافت طرد خواهد گردید، همانطور كه قبل از عثمان طرد شد و سيده عائشه معتقد بود كه خلافت به ‌يكي از دو نفر مذكور و‌يا عبدالله بن زبير واگذار شود، چون طلحه‌از قبيله‌ي «تیم» و زبير شوهر خواهرش اسماء بود، عائشه ‌يكي از افراد مذكور را تأييد مي‌كرد تا براي رسيدن به ‌آرزوهاي بزرگ توفيق‌ يابد!([80])
در جاي ديگر مي‌گويد: بدون ترديد علي از ستمی‌كه به ‌او شده بود ناراحت بود، چون فكر مي‌كرد بعد از وفات پسر عمويش (پیامبر) صلوات الله عليه بايد او را به عنوان خليفه‌ انتخاب می‌كردند و پيوند خويشاوندي او با پيامبر صلی الله علیه و سلم برايش مزيت و خصوصيت كانديداي خلافت بعد از پيامبر صلی الله علیه و سلم به شمار خواهد رفت و او خودش را شاخه‌اي از خاندان نبوت كه درخت آن و محل نزول وحي در خانه‌ ايشان بود مي‌دانست.([81]) و می‌گويد: پر واضح است كه علي خود را از كساني كه قبل از او خليفه بودند، به خلافت سزاوارتر می‌دانست و او تا زماني كه رسول الله  صلی الله علیه و سلم به رفيق اعلي پيوست از حقش دفاع مي‌كرد.([82]) ديگر تهمت‌ها، دروغها و چرند بافي كه دروغ بودنشان ناگفته پيدا و نمایان است و عباس محمود عقاد – ناسيوناليست – بر پايه‌ی روايات جعلي و خود ساخته به لجنزار چنين تفكراتي گرفتار آمده‌ است.
 خالد محمد خالد در كتاب خلفاء الرسول دنبال رو و مقلد عقاد بوده و در كتاب خود سخني دروغين به نام علي نقل مي‌كند سپس مي‌گويد: ابوبكر و عمر خلافت را از علي غصب كردند([83]). خالد بيطار نيز از حق منحرف شده و در كتاب (علي بن ابي طالب) در تعليقي بر موضوع مطالبه ی ارث پدری از سوی سيده فاطمه3 و موضعگيري علي در خلافت ابوبكر مي‌نويسد: اين وادي بزرگ است كه هركس در هياهوی آن داخل شود و گام نهد، به سرانجام نخواهد رسيد. در واقع اين دسته ‌از نويسندگان ادعا مي‌كنند كه صحابه مي‌خواستند علي را از خلافت طرد كنند، همان طور كه قبل از عثمان طرد شد و مي‌گويند: صحابه براي به دست آوردن منصب خلافت با تعصب شدید و در نظر گرفتن منافع مادي با بني‌هاشم مخالفت كردند و علي از ظلمی‌كه به دليل محروميت از خلافت به ‌او شده بود ناراحت بود و ادعا می‌كنند كه علي خود را از ديگر خلفاء به خلافت سزاوارتر مي‌دانست و پيامبر صلی الله علیه و سلم با تعيين گاه و بيگاه علي به عنوان امير‌ يا جانشين در مدينه شرايط خلافت را برايش فراهم كرده بود!!. نويسندگان مذكور تلاش كرده‌اند كه وضعيت را بدين صورت جلوه دهند كه علي با خلفاء رابطه خوبي نداشته ‌است و تأييد ابوبكر و تأييد عمر ازسوی علی را به گذشت و چشم پوشي از حق شخصي تعبير كرده‌اند و مي‌گويند: علي بعد از وفات فاطمه با ابوبكر صديق بيعت كرد. ولی در حقيقت همه‌ي اينها دروغ، تهمت، افترا و خيانتهايي است كه حق، انصاف، عدالت و تاريخ صحيح و مستند آنها را رد مي‌كند و نمي‌پذيرد، حتّي با سخنان صريح علي كه ذكر آن گذشت در تضاد است و تناقض دارد و بدون ترديد علي در دوران خلافت خلفاي سه‌گانه، فضيلت و برتري ایشان را قبول داشت و در زمان خلافت خود بر سر منبر، فضيلت و برتري خلفاء را متذكر مي‌شد. با روايات متعدد وصحيح ثابت است كه علي تهديد مي‌كرد هركس که او را از خلفاء برتر بداند مجازات خواهد كرد و ‌يار و ‌ياور خلفا بود و با آنان رابطه‌اي محكم و استوار داشت به گونه‌اي كه طوفانهاي تندي([84])كه فريب خوردگان روايات ضعيف و جعلي را تحريك مي‌كند، موفّق به خدشه‌دار کردن اين حقايق نشده‌اند. نويسندگاني كه نامشان ذكر شد تنها چند نمونه‌از فريب خوردگاني است كه به علت ناداني وجهالت در نقل تاريخ از عقيده‌ي اهل سنّت و جماعت منحرف شده‌اند و نيز افراد مذكور روايات صحيح را از ضعيف و جعلي تشخيص نمي‌دهند و در تجزيه و تحليل‌هايشان به روايات جعلي استناد مي‌كنند.
 
5- اوّلين سخنرانيی که علی رضی الله عنه ایراد نمود
امير مؤمنان علي در اولين سخنراني بعد از بيعت براي خلافت فرمود: خداوند متعال كتابي هدايتگر نازل كرده كه در آن نیکی و بدی را شرح داده ‌است، پس خير را بگيريد و شر را رها كنيد، فرائض خداوند را بجاي آوريد، بهشت را به شما می‌دهد و بدانيد آنچه را كه خداوند حرام كرده مشخص‌اند و حرمت شخصيت و آبروي مسلمان در رأس همه‌ي حرام‌ها قرار دارد و با اخلاص و توحيد شخصيت تك تك مسلمانان استوار خواهد شد و مسلمان كسي است كه مسلمانان از زبان و دستش آسوده باشند مگر به حقي كه خداوند تعيين كرده، آزار دادن مسلمان به هيچ عنوان روا نيست بجز در اجراي حدود الهي، لذا در توجه به كارهاي عموم مردم مبادرت ورزيد كه مردم در برابر شما و با شما هستند و قيامت در پيش است و شما در حصار قرار مي‌گيريد، آسان بگيريد كه به سراي آخرت می‌رويد و قيامت فرجام همه ‌است و درباره‌ي بندگان و سرزمين‌ها از خدا بترسيد و بدانيد كه در خصوص زمينها و چهارپايان بازخواست خواهيد شد و از خداوند متعال اطاعت كنيد و نافرماني نكنيد و هر گاه خير و نیکی را دیدید بگيريد و از شر بپرهيزيد:
 { وَاذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الأرْضِ تَخَافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (٢٦)} (انفال/26)
 (اي مؤمنان !) به ياد آوريد هنگامی‌را كه شما گروه‌ اندك و ضعيفي در سرزمين (مكّه) بوديد و مي‌ترسيديد كه مردم شما را بربايند، ولي خدا شما را (در سرزمين مدينه) پناه و مأوي داد و با معونت و ‌ياري خود شما را (در جنگ بدر پيروز گرداند و) نيرو بخشيد و غنائم پاكيزه‌اي بهره شما كرد تا اين كه سپاسگزاري بكنيد (و در راه جهاد به جان و دل بكوشيد). ([85]).
چون بيعت با علی پس آن فتنه و آشوبی بود که خليفه‌ي سابق مسلمین(عثمان رضی الله عنه )فدای آن گرديد، علی رضی الله عنه آنها را به گرفتن خير و نیکی و ترك شر و بدی دعوت می‌کرد و احترام وحفظ شخصيت مسلمانان را از تمام حرمتها مهمتر می‌دانست، چون آزار رساندن به مسلمان تحت هيچ شرايطي جايز نيست و سپس مرگ را‌ يادآور شد و با تشويق به آمادگي براي قيامت رعايت تقواي الهي را متذكر شد و از آنان خواست مطيع خداوند و پايبند اعمال صالح باشند.([86])
موضوع سخنراني سيدنا علي رضی الله عنه مباحثي همچون عقيده، عبادت، اخلاق و اهميّت و ارزش دادن به مقاصد و اهداف شريعت را در بر مي‌گرفت و اگر بخواهيم اهداف و برنامه‌هاي ايشان را خلاصه كنيم بايد بگوييم: مي‌خواست بگويد به همان حالتي كه در دوران رسول الله  صلی الله علیه و سلم و خلفاي راشدين قبل از من برگرديد.([87]) و امير مؤمنان در ابلاغيه‌اش به شيوه‌اي كه بزودي در دوران خليفه‌ي جديد روبرو خواهند شد، اشاره مي‌كند و مي‌گويد: هرگاه خير را ‌يافتيد بگيريد و هرگاه به شر برخورديد، از آن اجتناب كنيد و سخنرانيش را با آيه‌اي به پايان برد كه در آن حالت به آن نياز داشتند، تا با آن وضعيت قبل و بعد از اسلام را مقايسه كنيد و بيان نماييد كه به چه صورت ازضعف و ناتواني به قدرت و توانايي و از كمی‌نيرو و كثرت نيروها دست‌يافته‌اند. همان كساني كه قبل از اسلام در بي روحي مطلق به سر می‌بردند و همچون تكّه گوشتي افتاده در صحرايي بودند كه هر پرنده می‌توانست آن را بربايد و سپس به قدرت و توانگري امنيت، صلح، رفاه و ثروت رسيده بودند و حيوانات بي شماري در اختيارشان قرار گرفت و پرچمهايشان در همه جا به ‌اهتزاز در آمده بود و كشورها تسليم ایشان شدند.([88])
6- مترادف بودن واژه‌هاي امام، خليفه و اميرمؤمنين
امام نووي میگويد: جايز است به امام، هم خلیفه و هم امير مؤمنان گفته شود.([89])
ابن خلدون مي‌گويد: حال كه حقيقت منصب خلافت را شرح داديم، بايد گفت بطور خلاصه نمايندگي از صاحب شريعت در حفظ دين و سياست و امور دنيوي است، به همين دليل به ان خلافت و امامت گفته می‌شود و كسي كه مسئوليت اين كار را به عهده مي‌گيرد خليفه و امام است،([90]) ابن منظور در تعريف خلافت مي‌گويد: خلافت همان امارت (اميربودن) است.([91])
ابو زهره در تفسیر مترادف بودن خلافت با امامت كبري مي‌گوید: خلافت را به ‌اين دليل خلافت ناميده‌اند كه خليفه ‌اين مسئوليت بزرگ را به عهده مي‌گيرد و حاكم أعظم مسلمان و جانشين پيامبر صلی الله علیه و سلم در اداره‌ي امور مسلمانان است. نیز آن را امامت نيز می‌گويند و خليفه ‌امام ناميده مي‌شود، چون اطاعتش واجب است و مردم پشت سر او قرار دارند به همان صورت كه نمازگزار پشت سر امام است و از او اطاعت می‌كنند.([92])
استاد محمّد مبارك مي‌گويد: علت انتخاب عنوانهاي خليفه، امام و اميرمؤمنان این است كه مفاهيم اسلامی‌در دولت و رياست و حاكميت از نظام شاهنشاهي با مفاهيمی‌كه در گذشته (و حتي دراين زمان و هميشه) در ميان ملتهاي ديگر مانند: ايرانيان و روميان و... رواج داشته ‌است، از اساس و بنياد متفاوت باشد.([93])
خلفای نخست با لقب خليفه و امام شناخته مي‌شدند، امّا از خلافت عمر بن خطاب مسلمانان لقب «امیر مؤمنين» را نيز بكار بردند.
در قرآن واژه‌ي «امام» در جاهاي مختلف به معناي پيشوا و سرپرست و راهنما و‌يا رئيس بكار رفته‌ است، خداوند متعال مي‌فرمايد:
{ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ (١٢٤)} (بقره/124).
و ((خداوند بدو) گفت: من تو را پيشواي مردم خواهم كرد. (ابراهيم) گفت: آيا از دودمان من (نيز كساني را پيشوا و پيغمبر خواهي كرد ؟ خداوند) گفت: (درخواست تو را پذيرفتم، ولي) پيمان من به ستمكاران نمي‌رسد (بلكه تنها فرزندان نيكوكار تو را در بر مي‌گيرد).
در اين آيه ‌امام به معناي الگويي كه مردم به ‌او اقتدا كنند، به كار رفته‌است.1
و می‌فرمايد:
{ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا } (فرقان/74)
(ما را براي مردم پيشوا قرار ده) منظور اقتدا در مسايل ديني است. می‌فرمايد:
{ يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ } (اسراء /71)
 (روزي كه همه‌ي مردم را با پيشوايانشان فرا می‌خوانيم).
 منظور تمام كساني است که به ‌آنها اقتداء کنند؛ از پيامبري یا هر پيشواي ديني كه به ‌او اقتدا كنند. همچنین گفته شده: امام در اين آيه به معناي نامه‌ي اعمال است كه پيش فرستاده‌اند.([94])
واژه‌ي «امام» در بسياري از احاديث نبوي هم بكار رفته ‌از جمله: «من بايع إماماً فأعطاه صفقة‌يده و ثمر قلبه فليعطه‌ان استطاع، فان جاء آخر‌ينازعه فاضربوا عنق الآخر([95]) »: (هر كس با امامی ‌بيعت كرد و با دست با او پيمان بست و از ته دل او را قبول كرد، تا جايي كه می‌تواند از او اطاعت كند، اگر كسي ديگر آمد كه با او درگير شد، گردنش را بزنيد).
حديث: «تلزم جماعة المسلمين و امامهم ([96])»: (جماعت مسلمانان و امامشان را لازم بگير و از آن جدا نشو). حديث: « سبعة‌ يظلّلهم الله في ظله‌يوم لاظلّ إلا ظلّه، امام عادل...»([97]): (هفت گروهند كه خداوند آنها را در زير سايه‌ي خود قرار می‌دهد، آن روزي كه هيچ سايه‌اي نيست،: امام عادل...» همانطور كه ملاحظه می‌شود غالباً اهل سنّت واژه‌ی امام را در مباحث اعتقادي و فقهي به كار می‌برند و در كتابهاي تاريخي از لفظ «خلافت» استفاده مي‌كنند، شايد علت اين امر به خصوص در مباحث اعتقادي اين است كه كاربرد اين واژه در رد مبتدع‌هایی همچون: روافض و خوارج نوشته شده‌اند. ([98])روافض كلمه‌ی امام را به كار می‌برند ولی از به كار بردن كلمه‌ي خليفه خودداري می‌كنند و امامت را‌يكي از اركان ايمان می‌دانند و بين امامت و خلافت تفاوت قائل اند و معتقدند امامت رياست ديني و خلافت رياست دولتي است.([99]) و منظورشان از اين تفسير اين است كه به باور آنان علي در دوران خلافت خلفاي سه گانه‌ی پيش از خود امام بوده‌است.([100])
ابن خلدون می‌گويد: شيعيان صفت امام را به علي خاص كرده‌اند، امّا در واقع امامت و خلافت دو واژه‌ي مترادف است، ليكن آنان براي ترجيح مذهبشان كه معتقدند علي از ابوبكر به امامت نماز مستحق‌تر است اين اصطلاح را به صورت خاص براي علي به كار برده‌اند.([101]) در حقيقت كلمه‌هاي خليفه، امام و اميرالمؤمنین از مسايل عبادي محسوب نمی‌شوند، بلكه‌ اصطلاحاتي است كه بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و سلم بوجود آمده ‌است و مردم آنها را به كار برده‌اند و بعدها مسلمانان علاوه بر اين لقب سلطان را براي حاكمان مسلمان در دولت اسلامی‌بكار برده‌اند. بعدها مسلمانان علاوه بر اين لقب‌هاي ديگري مانند امير به كار بردند، همان طور كه در اندلُس كلمه‌ي امير را به كار می‌بردند و نيز لقب سلطان را براي حاكمان مسلمان در دولت اسلامی‌بكار برده‌اند، در هر صورت كاربرد اين الفاظ و اصطلاحات اهميتي كليدي ندارد، بلكه مهم آن است كه مسلمانان و رئيس ایشان بدون در نظر داشت القاب در عقيده و احكام تسليم و فرمانبردار شريعت اسلامی‌باشند.
 رئيس دولت اسلامی‌تحت هر لقب و نامی ‌اعم از خليفه، اميرالمؤمنين، رئيس دولت، و‌يا رئيس جمهور و غیره بايد تابع شريعت و قوانين الهي باشند و کاربرد لقب به عرف مردم برمي‌گردد و ايرادي ندارد، هر چند كاربرد لقب‌هاي سابق بهتر است، چرا كه مفهوم سياسي آن از ديگر مفاهيم كاربردي در ميان ملل متفاوت است و از ذخاير رمز فرهنگ اسلامی‌در گذر تاريخ است.([102])
7) كاربرد كدام‌يك از اصطلاحهای «كرم الله وجهه» یا «عليه‌السّلام» بعد از ذكر نام علي صحيحتر است
اصل در هنگام ذكر نام تمام صحابه ‌اين است كه دعاي رضايت و خشنودي خداوند را در حق آنان بر زبان آوريم، زيرا خداوند متعال می‌فرمايد:
وَالسَّابِقُونَ الأوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (١٠٠) (توبه /100).
پيشگامان نخستين مهاجران و انصار و كساني كه به نيكي روش آنان را در پيش گرفتند و راه‌ ايشان را به خوبي پيمودند، خداوند از آنان خوشنود است و ايشان هم از خدا خوشنودند و خداوند براي آنان بهشت را آماده ساخته ‌است كه در زير (درختان و كاخهاي) آن رودخانه‌ها جاري است و جاودانه در آنجا مي‌مانند. اين است پيروزي بزرگ و رستگاري سترگ.
و می‌فرمايد: { لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا (١٨)} (فتح/18).
یعنی: خداوند از مؤمنان راضي گرديد همان دم كه در زير درخت با تو بيعت كردند. خدا مي‌دانست آنچه را كه در درون دلهايشان (از صداقت و ايمان و اخلاص و وفاداري به اسلام) نهفته بود، لذا اطمينان خاطري به دلهايشان داد و فتح نزديكي را (گذشته ‌از نعمت سرمدي آخرت) پاداششان كرد.
به دليل همين آيات، اهل سنت پس از ذكر نام هر‌يك از اصحاب و‌يا روايت حديث از آنان می‌گويند: «رضي الله عنه، عنها و عنهم و عنهما» و كسي بعد از ذكر نام هيچ ‌يك از اصحاب عليه‌السلام نگفته‌اند. اين در حالي است كه «سلام» رمز احوال پرسي در ميان مسلمانان است، خداوند متعال می‌فرمايد: {فَإِذَا دَخَلْتُمْ بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الآيَاتِ } (نور/61).یعنی: هر وقت داخل خانه اي شديد بر همديگر سلام كنيد، سلام پربركت (و لبريز از خير و ثواب فراوان و تقويت‌كننده پيوند موجود ميان دلهاي مردمان و درود) پاكي كه به فرمان خدا مقرّر است (و موجب صفا و صميميّت مي‌گردد).
بنابراين درست آن است كه بگوئيم (رضي الله عنه) نه (عليه‌السّلام)، زيرا خداوند متعال می‌فرمايد: { وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ } (توبه/72): (خشنودي و رضايت از جانب الله
تعالی بزرگتر است). رسول الله می‌فرمايد: خداوند متعال به بهشتيان می‌فرماید:: «أحلّ عليكم رضواني فلا أسخط عليكم ابداً»: (رضايت خشنوديم شامل حال شما گرديد، ديگر هرگز از شما ناراضی و ناخشنود نخواهم شد). البته علما كاربرد سلام را اصطلاحاً براي انبياء اختصاص داده‌اند، چون خداوند متعال می‌فرمايد: {وَ سَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ‏} (صافّات/181): (سلام و درود بر رسولان باد». نیز می‌فرمايد:{ وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ } (مريم/15): (سلام بر او روزي كه متولد شده‌است).
رافضيه‌ی غالي و افراطی با استناد به روايت: «أنت منّي بمنزلة‌هارون من موسي»([103]): (تو برايم همانند‌هارون براي موسي، هستي). اصطلاح «عليه‌السلام» را براي علي رضی الله عنه به كار برده‌اند، و‌يا گاهي «كرّم الله وجهه» را بعد از ذكر نام او می‌گويند، شكي نيست كه علي رضی الله عنه صلاحيت اين را دارد كه برايش اين اصطلاحات را بكار ببريم، امّا همه صحابه با او در اين اصطلاحات شريكند.([104]) و بسياري از نسخه برداران كتابهاي علماي اهل سنّت فقط براي علي اصطلاح «عليه‌السلام، یا كرم الله وجهه» را بكار برده‌اند اگر چه معناي اين اصطلاحات صحيح است، امّا شايسته‌است براي تمام صحابه به صورت برابر به كار برده شود.([105])


[1] - الطبقات ابن سعد 3/31.
[2] - عقيدة اهل السنة في الصحابة الكرام 2/677.
[3] - كتاب السنة، ابوبكر خلال /415.
[4] - كتاب السنة ابي بكر خلال /416 رجال اين اسناد ثقه‌اند.
[5] - بيعة علي بن ابي طالب، مالك خالدي /2 به نقل از تاريخ الذهبي، عهد الخلفاء الراشدون/460.
[6] - فتح الباري 13/175 اسناد آن صحيح است، بيعه علي/105.
[7] - المدينة النبوية، محمد شرّاب 2/311.
[8] - تاريخ الطبري 4/432.
[9] - استشهاد عثمان و وقعة الجمل، خالد الغيث/136-140.
[10] - استشهاد عثمان /240.
[11] - بيعة علي /122.
1 سنن ابوداود 4/201 ترمذي 5/44 و گويد «حسن» صحيح
[12] - سنن ابی داود(4/201)؛ترمذی(5/44).
[13] - صحيح ابن حبان، ش /6657، طبراني في الكبير /6442 السلسله‌الصحيحه 1/742 – 749 الباني.
[14] - عقيده‌اهل السنة و الجماعه 2/686.
[15] - السنة، عبدالله بن حنبل /235.
[16] - اين رساله به صورت خطي در كتابخانه‌ي ظاهري است، به نقل از عقيده‌ي اهل سنّت و الجماعت 24/286.
[17] -شرح الطحاویه، ص545، سلسلة الصحیحة(1/742-749)
[18] - بخاري، ش/447.
1 مسلم، ش /2235.
[19] - مجموع الفتاوي 4/437 – 438.
[20] - فتح الباري 1/542.
[21] - مسلم، ش /2235
[22] - شرح نووي بر صحيح مسلم 18/40-41.
[23] - شرح مسلم 7/166.
[24] - منهاج القاصدين في فضل الخلفاء الراشدين، ابن قدامه /65-76 به نقل از عقيدة اهل السنة 2/683.
[25] - تاريخ طبري 5/449 اسناد اين روايت حسن لغيره‌است وكتاب «حمله رساله‌الاسلام الاولون» محب الدين خطيب ،ص 57.
[26] - تحقيق مواقف الصحابة 2/59/75.
[27] - الانتصار للصحب و الآل /236.
[28] - تاريخ الطبري 5/456 الانتصار للصحب و الال /236.
[29] - تاريخ الطبري 5/54.
[30] - اشاره‌است به‌اینكه طلحه‌اولين كسي بوده كه با علي بيعت كرده، و چون دست راستش بر اثر تيرهاي جنگ احد فلج شده بود، و در برخي روايات آمده كه مردي اين حرف را زد كه خلافت علي به نهايت نخواهد رسيد. تاريخ الطبري 5/457 و البدایة و النهایة7/237.
[31] - و نيز گفته شده‌اين لعنت بني طي است، النهايه 4/94 و ابن كثير مي گويد: به ضم در لغت طي به معناي شمشير است النهايه 4/234 و گفته شده در زبان هذيل به معناي شمشمير است و برخي از طوائف‌يمن نيز به همين بكار برده‌اند لسان العرب 2/354.
[32] - العواصم من القواصم /148-149.
[33] - استشهاد عثمان /141.
[34] - فتح الباري 13/38.
[35] - استشهاد عثمان /141، المنصف ابن ابي شيبه 11/118 رجال اين روايت، صحيح است بجز عمر بن جاوان كه مقبول است واين حجر اين روايت را در فتح 13/34-57 صحيح دانسته‌است.
[36] - تحقيق مواقف الصحابه في الفتنة 2/91-92.
[37] - الطبقات الكبري 3/31.
[38] - منهاج القاصدين في فضل الخلفاء الراشدين /77-78 به نقل از عقيده‌ي اهل سنت في الصحابه 2/619.
[39] - الإبانة من اصول الديانة ومقالات الاسلاميين 1/346
[40] - كتاب الامامة و الرد علي الرافضة./360-361.
[41] - كتاب اصول الدين /286-287.
[42] - الاعتقاد /193.
[43] - کتاب الارشاد الی قواطع الأدلّة في اصول الاعتقاد،ص 342-363
[44] - لوامع الانوار البهيه، سفاريني 2/346، عقيدة اهل السنة 2/692.
[45] - الاقتصاد في الاعتقاد /154.
[46] - العواصم من القواصم /142.
[47] - سنن ابوداود 4/201، ترمذي 5/44، حسن و صحيح است
[48] - فتح الباري 7/72.
[49] - عقيدة اهل السنة والجماعة في الصحابة 2/693
3 العواصمم و القواصم /146 – 147.
[50] - منبع سابق.
[51] - عقيدةاهل السنة و الجماعة في الصحابة 2/695.
[52] - التمهيد، باقلاني /233-234، العواصم من القواصم /147.
[53] - المقدمة /214.
[54] - الطبقات 3/31، الثقات 2/268، دول الاسلام 1/14 عبدالله بن سبأ و أثره في احداث الفتنة في صدر الاسلام /171-172.
[55] - منهاج القاصدين في فضل الخلفاء الراشدين /76-77 نقل از عقيدة اهل السنة.
[56] - عقيدة اهل السنة في الصحابة 2/696
[57] - عقيدة اهل السنة في الصحابة 2/696.
[58] - تاريخ الطبري 5/495 – 460.
[59] - العواصم و القواصم.
[60] - عقيدة اهل السنة 2/696.
[61] - البدایة و النهایة7/265 و تحقيق مواقف الصحابة 2/147.
[62] - البدایة و النهایة7/270 و الانتصار للصحب و الآل /239.
[63] - البدایة و النهایة7/268-270 و دكتر امحزون اين روايات در تحقيق مواقف الصحابة 2/146-150 جمع كرد.
[64] - الانتصار /239.
[65] - لمعة الادلة في عقايد اهل السنة /115.
[66] - الصوائق المحرومه، به نقل از الانتصار للصحب والآل /239.
[67] - مجموع الفتاوی 35/72-73.
3 الانتصار للصحب و الآل /241.
[68] - تاريخ طبري 5/448، درسات عي عهد النبويه /281
[69] - تاريخ الطبري 5/4495
[70] - منبع سابق.
[71] - دراسات في عهد النبوة والخلافة الراشدة/282.
[72] - دراسات في عهد النبوة و الخلافة الرّاشدة /282.
[73] - الخلافة بين التنظير و التطبيق، محمود مرادوي /288.
[74] - البدایة و النّهایة (7/245).
[75] - منبع سابق.
[76] - الخلافة بين التنظير و التطبيق /293-294
[77] - الخلافة بين التنظير و التطبيق /293-294
[78] - الدور السياسي للصفوة في صدر الاسلام، سيد عمر/72.
[79] - تاريخ طبري 5/449.
[80] - عبقرية علي /84.
[81] - منبع سابق.
[82] - منبع سابق ص181.
[83] - خلفاء الرسول /526-527.
3 علي بن ابي طالب خالد بيطار /84.
[84] - علي بن ابي طالب خالد بيطار /84.
[85] - تاريخ الطبري 5/458-459.
[86] - الادب الاسلامي نايف معروف /57.
[87] - الخلفاء الراشدون، نجّار /378.
[88] - المرتضي، ندوی/141.
[89] - روضة الطالبين.
[90] - قدمه/190
[91] - لسان العرب 9/83.
[92] - تاريخ المذاهب، ابوزهره /21.
[93] - نظام الاسلام (الحكم و الدولة) /61.
1 نظام الحكم في الاسلام، عارف خليل /80.
[94] - منبع سابق /81
[95] - صحيح مسلم با شرح نووي 12/233.
[96] - مسلم 12/237.
[97] - فتح الباري 3/293.
[98] - الامامة العظمي عند اهل السنة و الجماعة،.... /36.
[99] - منبع سابق.
[100] - همان منبع.
[101] - نظام الحكم، عارف خليل /81.
[102] - نظام الحكم /82.
[103] - بخاري، ش /2404.
[104] - فتاوي في التوحيد، عبدالله جبرين /37.
[105] - الناهية عن طعن امير المؤمنين معاويه /26 در پاورقي از تعليق محقق تویجري

به نقل از: سيره أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب رضي الله عنه و شخصيت و عصر او، تألیف: دكترعلي محمد محمد صلابی



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس : 447 ) : وبإسناد عن يونس بن عبد الأعلى قال : سمعت الشافعي يقول: «لو أن رجلاً تصوف أول النهار لا يأتي الظهر حتى يصير أحمق». وعنه أيضاً أنه قال : ما لزم أحد الصوفية أربعين يوماً فعاد عقله إليه أبداً». اهـ. امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" از امام شافعي رحمه الله نقل می کند که فرمود: « اگر كسي در اول روز صوفي شود هنوز ظهر آن روز نرسيده كه او احمق گشته است». و باز از او نقل کرده که فرمود: «هر كس چهل روز با صوفيان بنشيند هرگز عقلش به جا نمي ماند».

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 6905
دیروز : 5614
بازدید کل: 8797064

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010