|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>سیره نبوی>صحابه > پیمان برادری میان مهاجران و انصار
شماره مقاله : 1834 تعداد مشاهده : 648 تاریخ افزودن مقاله : 28/3/1389
|
پیمان برادری میان مهاجران و انصار اولین ستونی که پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در برنامة اصلاحی و تنظیمی خود برای امت و دولت بر آن تکیه کرد، ادامة دعوت توحید و برنامة قرآنی و ساختن مسجد بود و بعد از آن، ایجاد پیمان برادری میان انصار و مهاجران بود که گامی مهم به شمار میرفت و اهمیت آن از گام نخست؛ یعنی، ساخت مسجد کمتر نبود تا بدین وسیله جامعة مسلمان، یکپارچه و متحد و با هم دوست باشد و نشانههای ساختار جدید آن روشن شود.[1] مبدا و اصل کلی برادری بین مسلمانان از آغاز دعوت در دوران مکی سرچشمه گرفت و پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم از تمامی اموری که به ایجاد تنفر و عداوت میان مسلمانان میانجامید، نهی میکرد؛ چنانکه فرمود: «با یکدیگر دشمنی و بغض نورزید و حسد مکنید و به یکدیگر پشت نکنید و بندگان خدا و برادر باشید و برای هیچ مسلمانی جایز نیست که بیش از سه روز از برادرش قطع رابطه کند.»[2] همچنین فرمود: «مسلمان برادر مسلمان است؛ بر او ستم نمیکند و او را به دشمن نمیسپارد و هرکس نیاز برادر مسلمانش را برآورده نماید، خداوند نیاز او را برطرف میکند و هر کس مشکلی را از مسلمانی دور سازد، خداوند اندوه و مشکلات روز قیامت او را دور مینماید و هر کس عیب مسلمانی را بپوشاند، خداوند روز قیامت عیب او را خواهد پوشاند.»[3] همچنین قرآن کریم به این برادری کلی میان فرزندان امت تأکید کرده است و فرموده است: { وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (١٠٣)} (آل عمران، 103) «و همگی به رشتة (ناگسستنی قرآن) خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود به یادآورید که بدانگاه که (برای همدیگر) دشمنانی بودید وخدا میان دلهایتان پیوند داد؛ پس برادرانی شدید و بر لبة گودالی از آتش بودید، ولی شما را از آن رهانید. خداوند این چنین برایتان آیات خود را آشکار میسازد، شاید که هدایت شوید.» و میفرماید: { وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الأرْضِ جَمِيعًا مَا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (٦٣)} (انفال، 63) «و (خدا) در میان آنان الفت ایجاد نمود، اگر همة آنچه در زمین است صرف میکردی، نمیتوانستی میان دلهایشان انس و الفت برقرار سازی، ولی خداوند میانشان انس و الفت انداخت؛ چراکه او عزیز و حکیم است.» اما موضوع این بحث، برادری مخصوصی است که مشروع گردیده و بر آن حقوق و وظایفی محوّل گردیده است که از حقوق و واجبات و وظایف عمومی میان همه مؤمنان خاصتر است.[4] برخی از علما از برقراری برادری میان مهاجران در مکه سخن گفتهاند. بلاذری میگوید: پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم قبل از هجرت بین مسلمانان در مکه براساس حق و مواسات، پیمان برادری برقرار کرد؛ چنانکه بین حمزه و زید بن حارثه برادری ایجاد کرد و ابوبکر و عمر را با هم برادر نمود و بین عثمان بن عفان و عبدالرحمان بن عوف و بین زبیر بن عوام و عبدالله بن مسعود ومیان عبیده بن حارث و بلال حبشی و بین مصعب بن عمیر و سعد بن ابی وقاص وبین ابی عبیده بن جراح و سالم، مولای ابوحذیفه و میان سعید بن زید بن عمرو بن نفیل و طلحه بن عبیدالله پیمان برادری برقرار کرد و خودش با علی پیمان برادری بست.[5] بلاذری متولد سال 276 ه. ق کسی است که قبل از همه به پیمان برادری در مکه اشاره کرده است و ابن عبدالبر متولد سال 463 ه. ق از او پیروی نموده است بدون اینکه تصریح کند که این مطلب را از او نقل کرده است؛ همانطور که ابن سید الناس به تبعیت از آن دو به این مطلب اشاره نموده است بدون اینکه تصریح نماید که این مطالب را از آنها نقل نموده است[6]. حاکم در مستدرک از طریق جمیع بن عمیر از ابن عمر رضي الله عنه روایت کرده است که پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم میان ابوبکر و عمر و بین طلحه و زبیر و بین عبدالرحمن بن عوف و عثمان، پیمان برادری بست[7] و از ابن عباس روایت است که : پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم میان زبیر و ابن مسعود پیمان برادری بست.[8] ابن قیم و ابن کثیر بر این باورند که پیمان برادری در مکه صورت نگرفت؛ چنانکه ابن قیم میگوید: «پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم میان مهاجران در مکه پیمان برادری منعقد نمود و علی را برادر خود خواند اما آنچه به ثبوت رسید، این است که پیمان برادری در مدینه منعقد گردید؛ چراکه مهاجران به وسیلة برادری اسلامی و پیوند میهنی و خویشاوندی نسبی بینیاز از عقد اخوت بودند، برخلاف مهاجران و انصار که با یکدیگر قبل از آن نسبتی نداشتند.»[9] ابن کثیر نیز میگوید: برخی از علما پیمان برادری در مکه را نمیپذیرند و همان دلیل را که ابن قیم ذکر نموده است، مطرح مینماید.[10] همچنین کتابهای سیره به ایجاد پیمان برادری در مکه اشارهای ننمودهاند و فقط بلاذری این مطلب را با کلمه «قیل» بدون اینکه سندی برای آن ذکر کرده باشد، بیان نموده است که بیانگر ضعف این روایت است و به فرض صحت باید گفت: ممکن است پیمان مکه بر همدردی و خیرخواهی نسبت به یکدیگر بوده است، بدون اینکه از یکدیگر ارث ببرند.[11] پیمان برادری در مدینه نظام برادری میان مهاجران و انصار در پیوند محکمی که امت را با یکدیگر مرتبط میساخت، تأثیر گذاشت. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم این ارتباط را براساس برادری کامل میان آنها برقرار کرد. پیمانی که نژادپرستی و تعصبات جاهلی در آن ذوب میشود و از بین میرود بنابراین، تعصبی جز برای اسلام وجود ندارد و امتیازاتی که براساس نسب و رنگ و وطن وجود داشت، در مقابل آن فاقد ارزش میشد و حق تقدم از آن کسی بود که از دیگران در تقوا و جوانمردی پیشی میگرفت. رسول خدا این برادری را بر پایههای محکمی استوار نمود و فقط یک لفظ و سخن بیمحتوا نبود؛ بلکه عملی بود که پیوندی محکم و ناگسستنی با خونها و اموال داشت و فقط تبریک و سخن خوشی نبود که زبانها ذکر کنند و اثری نداشته باشد. همچنین عواطف ایثار و همدردی و محبت با یکدیگر در این برادری در میآمیخت و جامعه جدید را با زیباترین صورت تشکیل میداد.[12] عامل اصلی و مهم در تقویت برادری میان مهاجران و انصار این بود که مردم این جامعه کسانی بودند که همه براساس دین و عقیده گردهم جمع شده بودند. آنها را دینشان پرورش داده بود؛ دینی که آنها آن را پذیرفته بودند تا بگویند و عمل کنند؛ پس آنها از شعارهایی که جز از زبان فراتر نمیرود، بسیار فاصله داشتند. آنها مصداق واقعی این فرمودة خداوند بودند: { إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (٥١)}نور، 51) «مؤمنان هنگامی که به سوی خدا و پیغمبرش فرا خوانده شوند تا میان آنان داوری کنند، سخنشان تنها این است که میگویند: شنیدیم و اطاعت کردیم و رستگاران واقعی ایشانند.» عملکرد مسلمانان موجب بقاء و استمرار این برادری، که خداوند دین و پیامبرش را با آن یاری کرد، گردید تا اینکه میوههایش را در همه مراحل دعوت در طول حیات پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به بار آورد و اثر آن ادامه یافت و به هنگام انتخاب ابوبکر رضي الله عنه به عنوان خلیفه، انصار و مهاجران اتفاق نمودند؛ بدون اینکه در اتحاد و یکپارچگی مسلمانها رخنهای ایجاد کنند و به شهوت سلطه و غریزه حکومت و فرمانروایی پاسخ مثبت بدهند. بنابراین، سیاست ایجاد اخوت بین مهاجران و انصار نوعی سیاست قبلی بود که پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در راستای استوار نمودن دوستی و جای دادن آن در وجود و احساسات مهاجران و انصار اتخاذ کرده بود. همان مهاجران و انصاری که نه تنها برای حفاظت این دوستی و برادری بیخوابی کشیده بودند؛ بلکه برای اجرای بندهای آن از همدیگر پیشی میگرفتند.[13] نویسندگان و پژوهشگران نیز هر چند به اوج سخنگویی رسیده باشند، سخن بهتری از آنچه خدا درباره انصار گفته است، نمییابند. خداوند میفرماید: { وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالإيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (٩)} (حشر، 9) «آنانی که پیش از آمدن مهاجران، خانه و کاشانه را آماده کردند و ایمان را در دل خود استوار داشتند، کسانی را دوست میدارند که به پیش ایشان مهاجرت کردهاند و در درون، احساس و رغبت نیازی نمیکنند به چیزهایی که به مهاجران داده شده است وایشان را بر خود ترجیح میدهند؛ هر چند که خود سخت نیازمند باشند. کسانی که از بخل نفس خود نگاهداری و مصون و محفوظ گردند، ایشان قطعاً رستگارند.» در این آیه خداوند برای آنها پنج چیز را گواهی داده است: 1- خانه و ایمان را قبل از هجرت مهاجران آماده کردند. 2- کسانی را که به سوی آنها هجرت کردهاند، دوست میدارند. 3- به چیزهایی که به مهاجران داده شده است، احساس رغبت و نیاز نمیکنند. 4- آنان را بر خود ترجیح میدهند؛ هر چند که خود سخت نیازمند باشند. 5- آنان کسانی هستند که از بخل نفس خود، مصون و محفوظ گردیدند بنابراین، آنان رستگارند. آیه فوق حامل درسهای بزرگ و حکمتهای سترگی است که برخی عبارتند از : اینکه، مدینه با کلمه (دار) یعنی خانه و سرا تعبیر شده است و اشاره به این است که مدینه سرای ویژه کسانی است که در آن جای گرفته و آن را وطن خویش نمودهاند و این نوعی انس در وجود ایجاد میکند که به نفس روحیه و آرامش بیشتری میدهد؛ پس انصار در خانه و ایمان خودشان از امنیت و ثبات مادی برخوردارند و آرامش بر آنها فرود میآید و با نور خود آنها را احاطه مینماید؛ گویا حصاری از رحمت، آنها را در برگرفته است که هیچ پریشانی و اضطرابی آنان را تهدید نمیکند. {مِنْ قَبْلِهِمْ } ضمیر در اینجا به مهاجران برمیگردد؛ یعنی، انصار در مدینة منوره شرایطی را فراهم نمودند که مدینه برای مهاجران همانند خانة آنان گردید و قبل از هجرت مهاجران، ایمان را در دلهایشان استوار نمودند؛ چون مهاجران گرچه قبل از انصار ایمان آوردند و ایمان را تا آخرین حد فرا گرفتند، اما آنها برای گسترش ایمان خانه و مکانی را فراهم نکردند که بتوانند از ثبات مادی و حسی برخوردار باشند و برای خود و ایمانشان از قدرت و قهر دشمنان احساس امنیت نمایند؛ پس مهاجران ایمان داشتند، اما جا و مکانی نداشتند و انصار از هر دو در یک زمان برخوردار بودند و از زیباییهای قرآن، این است که مهاجران را قبل از انصار ستایش کرده است: { لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَيَنْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ (٨) } (حشر، 8) «غنائم از آن فقرای مهاجرینی است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدهاند. کسانی که فضل خدا و خشنودی او را میخواهند و خدا و پیغمبرش را یاری میدهند، اینان راستانند.» پس داشتن خانه و ایمان که انصار به خاطر آن ستوده شدهاند، مهاجران را نیز به خاطر فقدان آن مورد ستایش قرار داده است؛ چراکه آنان خانه و کاشانه خود را به خاطر طلب فضل و رضای خدا و یاری کردن خدا با یاری کردن دینش و یاری کردن پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم با یاری نمودن رسالت و دعوتش از دست داده بودند و آنها را توصیف نمود که آنان راستگویاناند { أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ } )حجرات/ 15) و به عموم مؤمنان گفته است: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ (١١٩) } (توبه، 119) «ای مؤمنان از خدا بترسید و همگام با راستان باشید.» پس منظور از ذکر نمودن انصار قبل از مهاجران این است که انصار به خاطر آن ستوده شدهاند و قبل از آنان ذکر گردیدهاند تا آنان را به وظیفه آنها در برابر برادران مهاجرشان که خانه و اموال خود را برای طلب فضل و رضای خدا ترک گفتهاند و برای یاری کردن دین خدا و یاری کردن پیامبرش خود را از همه چیز جدا نمودهاند، آگاه نماید؛ پس مهاجران، اموال و داراییها و فرزندان و جگرگوشهها و خانههای خود را به خاطر کسب رضایت و خشنودی خدا و به دست آوردن پاداش الهی از دست دادهاند و آنها به انصار پناه آوردهاند که همراه آنها در خانههایشان جای بگیرند؛ خانههای آنان که سرای امنیت و ثبات است و آنها قبل از انصار ایمان را در درون و قلب خود استوار نمودند و با این هجرت، فراهم نمودن خانه و ایمان هر دو برای آنها کامل گردید و اینکه آنان قبل از همه ایمان آوردهاند، فضیلتی است که سایر مؤمنان و حتی انصار نیز از آن بهرهمند نیستند. اوصاف انصار هنوز ادامه دارد: {يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ } و این محبتی است که خداوند آن را در قرآن به اثبات رسانده است و خداوند آن را برای آنان فضیلتی قرار داد که این فضیلت را به آنان اختصاص داد. در مقابل به توصیف مهاجران پرداخت به اینکه آنها از خانه و اموالشان به خاطر طلب خشنودی خدا و به دست آوردن فضل او که همواره بر آنها میبارید، بیرون کرده شدهاند و قلبهای مهاجران سرشار از محبت برادران انصارشان میباشد؛ آنهایی که به اخلاص پاک که ثمره و نتیجة محبت در راه خدا و برای خداست، توصیف شدهاند؛ پس در مورد آنها گفته شده است: {وَلا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا }«و در درون خود به چیزهایی که به مهاجران داده شده است، احساس رغبت و نیازی نمیکنند.» یعنی آنها به فضیلتی که برادران مهاجرشان آن را به دست آوردهاند و در ایمان بر آنان پیشی گرفتهاند و با جدا شدن از سرزمین و اموالشان قربانی دادهاند و برای یاری کردن دین خدا و رسالتهای او برخاستهاند، چشم ندوختهاند که بخواهند در آن مشارکت داشته باشند.[14] و در فرموده الهی که: {يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ }این محبت وصفناپذیر انصار در کتاب خدا ثبت شده است و به قصد عبادت در کمال زیبایی و اعجاز و اسلوب زیبا تلاوت میگردد بنابراین، امکان ندارد که با چنین محبتی در اعماق وجود مؤمنان، آثار نفرت و کینهای باشد که آنها با مهاجران به خاطر فضایل ایمانی و جان فدایی آنها در راه خدا با سرزمین و اموال حسادت ورزند. انصار در دوست داشتن برادران مهاجر خود به اوج صفا و اخلاص و همدلی رسیده بودند و این محبت مقدس، دلهای آنها را فرا گرفته و برای هیچ چیزی جای باز نمیکرد مگر چیزی که اثری از آثار محبت و دوستی بود و این اوج فضیلتهاست.[15] و این فرمودة الهی که: { وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ } نتیجة این محبت خالص است که انصار در آن به حدی رسیدهاند که جامعة بشری در تاریخ گذشته خود به آن دست نیافته است و در تاریخ آینده نیز به آن دست نخواهد یافت و آن ثمرة ایثار و ترجیح دیگران برخود است که محبت ایمانی، آن را به بار آورده است.[16] سپس در مقابل اینکه مهاجران به صداقت اراده و اخلاص در ایمانشان توصیف شدند، انصار به فلاح و رستگاری اختصاص یافتند و بعد از تأکید این مطلب که آنها با این ایثار، وجودشان از تیرگیهای آزمندی و حسادت تصفیه و پاک شده است و مخلصانه برادران مهاجر خود را دوست داشتند و از بخل پاک گشتند و بخل را با فضیلت بزرگواری و بخشندگی و ترجیح دیگران بر خود زیر پا نهادهاند و خداوند این صفت پسندیده آنان را این گونه بیان میکند: { وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالإيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (٩) }(حشر، 9) «و کسانی که از بخل نفس خود مصون و محفوظ گردند، ایشان قطعاً رستگارند.» و این محبت برادرانه میان مهاجران و انصار اساسی است که بر پایههای آن برادری اجتماعی که پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم بعد از آمدن به مدینه میان اصحاب خود پیمان آن را بست، استوار شده بود و بستن این پیمان برادری از اولین اقداماتی بود که پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم قبل از تأسیس مسجد النبی به آن پرداخت.[17] ظاهراً آغاز این مواخات و برادری، در مسجد و در حالی برگزار شد که این مسجد در مرحله ساخت و ساز قرار داشت و قرار بود این مسجد پایه و اساس تقوا قرار گیرد و پیامبراکرم صلي الله عليه و سلم با اصحاب و یارانش (مهاجران و انصار) در ساخت و ساز همیاری مینمود. قطعاً آن مکان پاک و عمل شریف که فقط برای خدا انجام میشد، مناسبترین مکان برای آغاز مواخات و برادری بود؛ چون آن مکان پاک و مشغلة شریف اقتضا مینمود که آنها با همدیگر همکاری و همدردی و دوستی نمایند و رشتهها و پیوندهای برادری ایمانی را تقویت کنند بنابراین، پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم ابتدا میان کسانی که با او در ساختن مسجد کار میکردند، پیمان برادری منعقد نمود؛ سپس گروهی دیگر را در خانة اُنس با همدیگر برادر نمود و این گونه این کار را تکرار نمود تا اینکه این مواخات و برادری با یکدیگر همة پیشگامان مهاجر و انصار را فرا گرفت و آنها حدود صد نفر بودند که نیمی از آنان مهاجر و نیمی دیگر انصار بودند.[18] برخی از نامهای مهاجران و انصار که در راه خدا با هم پیمان برادری بستند، عبارتند از: ابوبکر صدیق رضي الله عنه ، خارجه بن زهیر، عمر بن خطاب، عتبان بن مالک، ابوعبیده بن جراح، سعد بن معاذ، عبدالرحمن بن عوف سعد بن ربیع، زبیر بن عوام، سلامه بن سلامه بن وقش، طلحه بن عبیدالله، کعب بن مالک، سعید بن زید، ابی بن کعب، مصعب بن عمیر، ابوایوب خالد بن زید، ابوحذیفه بن عتبه بن ربیعه، عباد بن بشر بن وقش، عمار بن یاسر، حذیفه بن یمان، ابوذر غفاری، منذر بن عمرو، حاطب بن ابی بلتعه، عویم ابن ساعده، سلمان فارسی، ابودر داء، بلال موذن پیامبر و ابورویحه عبدالله بن عبدالرحمن الخثعمی.[19] درسها و آموختنیها 1- اعتقاد مشترک، اساس ارتباط است جامعه مدنی که پایه و اساس آن را اسلام تشکیل میداد، جامعهای عقیدتی بود که با اسلام مرتبط بود و دوستی از نظر اسلام زمانی ارزش داشت که برای کسب رضای خدا و پیامبرش و برای مؤمنان بود و این بالاترین نوع ارتباط و پیشرفتهترین آن است؛ چون چنین امری به یگانگی عقیده و فکر و روح مرتبط میشود. دوستی نمودن برای کسب رضایت خداوند و پیامبرش و برای مؤمنان از مهمترین آثار و پیامدهای هجرت است و قرآن کریم مسلمانها را بر این مفاهیم والا تربیت مینمود و خداوند متعال بیان نموده است که پسر نوح گرچه از خاندان نبوت بود، اما وقتی ازحق فاصله گرفت و به خدا کفر ورزید و از پیامبر خدا پیروی نکرد، از خانوادة نوح شمرده نشد؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید: { وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءَكِ وَيَا سَمَاءُ أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاءُ وَقُضِيَ الأمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَقِيلَ بُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (٤٤)وَنَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ (٤٥) } (هود، 44 - 45) «نوح پروردگار خود را به فریاد خواند و گفت پرودرگارا! پسرم از خاندان من است و وعدة تو راست است و تو داورترین داوران و دادگرترین دادگرانی. فرمود: ای نوح! پسرت از خاندان تو نیست؛ چرا که او (دارای) عمل ناشایست است. بنابراین، آنچه را از آن آگاه نیستی، از من مخواه. من تو را نصیحت میکنم که از نادانان نباشی.» اسلام، دوستی و برادری را فقط در میان مؤمنان منحصر نموده است تا آنها فقط با یکدیگر دوستی نمایند؛ چنانکه میفرماید: { إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (١٠) } (حجرات، 10) «قطعاً مؤمنان برادران همدیگرند؛ پس میان برادران خود صلح و صفا برقرار کنید و از خدا ترس و پروا داشته باشید، تا به شما رحم شود.» اسلام دوستی میان مؤمنان و کافران از قبیل مشرکان و یهودیان و نصارا را قطع نموده است؛ حتی اگر اینها پدران یا برادران یا فرزندان مسلمانان باشند و هر مؤمنی که با چنین کسانی محبت و دوستی مینماید، قرآن او را ستمگر دانسته است؛ پس دوستی و ابراز محبت با کافران از بزرگترین گناهان است: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الإيمَانِ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (٢٣) } (توبه، 23) و میفرماید: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ وَمَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ (١)إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدَاءً وَيَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ (٢)لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحَامُكُمْ وَلا أَوْلادُكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (٣) } (ممتحنه، 1 – 3) «ای مؤمنان اگر (از دیار خود) برای جهاد در راه امن و کسب خشنودی من بیرون آمدید، دشمنان خودتان را دوستان (خود) مگیرید که به آنان از روی دوستی پیام بفرستید. حال آنکه به (دین) حقی که به شما رسیده، کفر ورزیدهاند و رسول (خدا) و شما را برای آنکه به خداوند، پروردگارتان، ایمان میآورید، آواره میکنند.» پس وقتی خداوند در آیههای گذشته به صورت کلی مؤمنان را از دوستی با کافران برحذر میدارد در آیههای زیادی نیز مؤمنان را از اطاعت از اهل کتاب و یا دوستی کردن با آنها یا گرایش به سوی آنها برحذر میدارد و نهی میکند.[20] خداوند میفرماید: { وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلا نَصِيرٍ (١٢٠) } (بقره، 120) «یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خشنود نخواهند شد، مگر اینکه از آئین آنها پیروی کنی. بگو تنها هدایت الهی، هدایت است و اگر از خواستهها و آرزوهای ایشان پیروی کنی، بعد از آنها که علم و آگاهی یافتهای، هیچ سرپرست و یاوری از جانب خدا برای تو نخواهد بود.» و خداوند میفرماید: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ (١٠٠)وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللَّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (١٠١) } (آل عمران، 100 – 101) «ای کسانی که ایمان آوردهاید، اگر از گروهی از کسانی که کتاب بدیشان داده شده است، پیروی کنید، شما را پس از ایمان آوردنتان به کفر باز میگردانند و چگونه باید شما کافر شوید و حال آنکه آیات خدا بر شما فرو خوانده میشود و پیغمبر او درمیان شما است و هر کس به خدا تمسک جوید، بیگمان به راه راست و درست (رستگاری) رهنمود شده است.» و خداوند میفرماید: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (٥١) } (مائده، 51) «ای مؤمنان، یهودیان و مسیحیان را به دوستی نگیرید ایشان برخی دوست برخی دیگرند. هر کس از شما با ایشان دوستی ورزد، بیگمان از زمرة ایشان به شمار میرود و شکی نیست که خداوند افراد ستمگر را (به سوی ایمان) هدایت نمیکند.» سید قطب میگوید: «این خطاب، جماعت مسلمان در مدینه را مخاطب قرار میدهد، اما هر گروه مسلمانی که در هر گوشهای از زمین باشد تا روز قیامت مخاطب این فریاد است و مؤمنان در آن وقت به خاطر این مناسبت مخاطب این ندا قرار گرفتند که برخی از مؤمنان در مدینه به طور کامل و قاطع از برخی اهل کتاب، به ویژه یهود، جدا نشده بودند و قطع رابطه نکرده بودند و روابط دوستی و پیمان و روابط اقتصادی و تعامل و روابط همسایگی میان آنها و اهل کتاب برقرار بود و همة اینها با توجه به وضعیت تاریخی و اجتماعی در مدینه قبل از اسلام بین عربهای اهل مدینه به خصوص یهودیان طبیعی بود ... و این وضعیت به آنان فرصت میداد تا نقش خود را در توطئه کردن برای این دین و پیروان آن با انواع مکرهایی که برای آن برنامه چیده بودند و بسیاری از نصوص قرآنی پرده برداشت، بازی کنند و قرآن نازل شد تا آگاهی لازم را به مسلمان در معرکه و نبردی که با عقیدهاش وارد آن میشود تا برنامه جدیدش را در واقعیت زندگی اجرا نماید، بدهد و تا در ضمیر و وجدان مسلمان آن جدایی کامل میان او و میان هر کس که به جماعت مسلمان منتسب نیست و زیر پرچم ویژة آن قرار نمیگیرد، پدید آورد. این جدایی، گذشت اخلاقی را از بین نمیبرد؛ بلکه این صفت همیشگی مسلمان است و دوستی را از بین میبرد، منظور آن دوستیای که در قلب مسلمان جز برای خدا و پیامبرش و مؤمنان ایجاد نمیگردد و آگاهی و جدایی که در هر زمین و در هر نسلی از آن بازداشته نمیشود. برخی دوستان برخی دیگراند و این حقیقتی است که با زمان ارتباطی ندارد؛ چون از طبیعت چیزها سر بر میآورد ... و آنها هرگز نمیتوانند دوستان گروه مسلمان باشند و در هیچ سرزمین و در هیچ تاریخی چنین امری امکانپذیر نیست ... و گذشت قرنها مصداق این گفتار راستین را ترسیم مینمایند ... و برای یکبار حتی این قاعده مختل نشده است و در این زمین چیزی جز آنچه قرآن کریم بیان نموده و صفت همیشگی را ذکر کرده، اتفاق نیفتاده است. نه یک رخداد جدا و تنها ... و انتخاب جمله اسمیه به این صورت که ... { بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ { «برخی دوستان برخی دیگراند» ... فقط یک تعبیر نیست؛ بلکه انتخاب مقصود و هدفی است تا بر صفت همیشگی و اصیل آنان دلالت نماید.[21] و خداوند مؤمنان را از اینکه منافقان را به دوستی بگیرند، نهی نموده است؛ چراکه بارزترین صفت منافقان، دوستی نمودن با کفار و تنفر از دین خداست. خداوند میفرماید: { بَشِّرِ الْمُنَافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا (١٣٨)الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا (١٣٩) } (نساء، 138 – 139) «به منافقان مژده بده که عذاب دردناکی دارند. این منافقان کسانی هستند که کافران را به جای مؤمنان به سرپرستی و دوستی میگیرند، آیا عزت را در پیش کافران میجویند؟ چرا که عزت و شوکت جملگی از آن خدا است.» و در آیههای مدنی انواع گوناگون این جدایی بیان گردیده است، از جمله اینکه خداوند میفرماید: { يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ (٧٣) } (توبه، 73) «ای پیغمبر، با کافران و منافقان جهاد و پیکار کن و بر آن سخت بگیر و جایگاهشان دوزخ است و چه بدسرنوشت و چه زشت جایگاهی است!» و خداوند از خواندن نماز میت آنها و ایستادن بر قبرهایشان نهی کرده است؛ چنانکه میفرماید: { وَلا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ (٨٤) } (توبه، 84) «هرگاه یکی از آنان مُرد، اصلاً بر او نماز مخوان و بر سر گورش نایست؛ چراکه آنان به خدا و پیغمبر باور نداشتهاند و در حالی مردهاند که از دین خدا و فرمان الله خارج بودهاند.» و خداوند آن دوستی را معتبر و ارزشمند میداند که با صفت ایمان هماهنگ است و همچنین بیان نموده است که مؤمنان با چه کسانی دوستی نمایند: { إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ (٥٥)وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ (٥٦) } (مائده، 55 – 56) «تنها خدا و پیغمبر و مؤمنانی یاور و دوست شمایند که خاشعانه و خاضعانه نماز را به جای میآورند و زکات مال بدر میکنند و هر کس که خداوند و پیغمبر او و مؤمنان را به دوستی و یاری بپذیرد، (از زمرة بندگان خوب الله است) بیتردید حزب الله پیروز است.» اصحاب و یاران پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم دریافته بودند که آنها فقط میبایست با رهبرشان دوستی بورزند و عقیدة خویش را خالص نمایند و برای اعتلای کلمه الله جهاد نمایند؛ پس آنها همه این موارد را در وجود خود محقق نمودند و زندگی خود را بر این اساس منطبق نمودند و این موارد را اجرا نمودند؛ پس آنها دوستی خود را خالص و از آلایشها پاک گردانده و آن را برای خدا و پیامبرش و مؤمنان گرداندند و تاریخ آنها سرشار از مواضع زیبایی است که بر این دلالت مینماید که آنها فهم عمیقی از موضوع ولاء و دوستی که به آنها بخشیده شده بود تا صرف دین و عقیده و برادران و پروردگارشان نمایند، داشتهاند. پیمان برادری که میان مهاجران و انصار انجام شد، عقیدهای بود که با پذیرش اسلام، به آن رسیده بودند؛ پس ایجاد پیمان برادری میان دو شخص که هر یک از آنان دارای فکر یا عقیدهای است که با عقیدة برادرش مخالف است، امری باطل و مردود است به خصوص اگر آن فکر و عقیده به گونهای باشد که صاحب خود را وادار نماید تا در زندگی عملی سلوک و رفتار مشخصی داشه باشد بنابراین، عقیدة اسلامی که پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم از سوی خداوند آورده بود، ستون فقرات برادری را تشکیل میداد. اگر این دین، همه مردم را در مصاف عبودیت، خالص برای خدا یکی قرار میداد، بدون اینکه هیچ امتیازی به جز امتیاز تقوا و عمل صالح را در نظر بگیرد، پس نباید انتظار داشت که برادری و همکاری و ایثار میان مردمانی حاکم شود که افکار و عقیدههای مختلفی آنها را پراکنده کرده است؛ پس هر یک از آنها برده و امیر هوا و هوس و امیال و تکبر خود باشد.[22] 2- محبت در راه خدا اساس بنیان جامعه مدنی برادری براساس محبت در راه خدا از قویترین پایهها و پشتوانهها در بنای امت اسلام است و هر گاه این پایه سست شود، کیان امت اسلام از هم میپاشد و از بین میرود[23]. بنابراین، پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم کوشید تا مفاهیم دوستی برای خدا را در جامعة جدید مسلمان، محکم و ریشهدار نماید؛ چنانکه فرمود: «خداوند در روز قیامت میگوید: کجا هستند کسانی که به خاطر من با همدیگر دوستی میکردند؛ امروز آنان را زیر سایه خود جای میدهم؛ روزی که سایهای جز سایه من وجود ندارد.»[24] همچنین فرمود: «خداوند فرموده است: محبت من برای کسانی که برای رضای من با یکدیگر دوستی مینمایند، واجب شده است وکسانی که به خاطر من با هم پیوند خویشاوندی و برادری را برقرار میدارند، سزاوار محبت من هستند. همچنین محبت من برای کسانی که در راه من برای یکدیگر خرج میکنند، واجب گشته است. اینها بر منبرهایی از نور قرار دارند که پیامبران و صدیقان و شهیدان به آنها رشک میبرند.»[25] پس رهنمودهای پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم ، اصحاب و یارانش را بر معانی و دوستی و همبستگی و همکاری و احترام به یکدیگر تشویق مینمود. از این رو ثروتمند خود را بالاتر از فقیر نمیدانست و حاکم بر محکوم برتری نمیجست و قوی نیز خود را از ضعیف بالاتر قرار نمیداد و بدین صورت دوستی برای خدا در جامعة جدید مدینه، اثر مهمی بر جای گذاشت؛ چنانکه از انس بن مالک رضي الله عنه روایت است که میگوید: «ابوطلحه ازهمه انصار در مدینه نخل بیشتری داشت و محبوبترین اموالش «بیرحاء» بود که روبروی مسجد قرار داشت و پیامبر وارد آن میشد و از آب گوارای آن مینوشید و با نزول این آیه: { لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ (٩٢) } (آل عمران، 92) «به نیکی دست نمییابید، مگر آنکه از آنچه دوست میدارید، ببخشید و هرچه را ببخشید خدا بر آن آگاه است.» ابوطلحه برخاست و گفت: ای پیامبر خدا! خداوند میفرماید: «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون» ... و من از همة اموالم «بیرحاء» را بیشتر دوست دارم و اکنون آن را برای خدا صدقه مینمایم؛ امیدوارم که جزو نیکیهای من و ذخیرهای باشد نزد خدا.» و به پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم گفت: آن را هر جا که صلاح میدانی، انفاق کن. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم فرمود: چه مال سودمندی! مال سودمندی! سپس فرمود: من آنچه را که گفتی، شنیدم و نظر من این است که آن را برای مصرف خویشاوندان خود قرار دهی؛ پس ابوطلحه آن را میان خویشاوندان و عموزادگان خود تقسیم کرد. عبدالرحمان بن عوف نیز از این معانی والا برای ما سخن میگوید: وقتی به مدینه آمدیم، پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم بین من و سعد بن ربیع پیمان برادری بست. سعد بن ربیع گفت: من از همة انصار مال و دارایی بیشتری دارم و نصف آن را به تو میدهم و علاوه بر آن هر یک از همسرانم را که دوست داری، آن را طلاق میدهم و پس از اتمام عدهاش، با آن ازدواج کن. عبدالرحمن گفت: من به مال تو نیازی ندارم. اگر بازاری هست که در آن تجارت و داد و ستد صورت میگیرد، مرا به آن راهنمائی کن. او بازار قینقاع[26] را به من معرفی نمود. صبح فردا عبدالرحمان به بازار رفت و کشک و روغن آورد. میگوید: سپس همچنان به رفتن به بازار و تجارت ادامه داد. دیری نپایید که عبدالرحمن در حالی آمد که لباسهایش معطر بود. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم فرمود: ازدواج کردهای؟ گفت: بله. فرمود: با چه کسی؟ گفت: با زنی از انصار. فرمود چقدر (مهریه) دادی؟ گفت به اندازه یک هسته خرما از طلا. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم فرمود: ولیمه بده؛ حتی اگر یک گوسفند باشد.[27] عبدالرحمان بن عوف رضي الله عنه در مقابل سخاوت و بزرگواری سعد بن ربیع، از خود عزت نفس و بزرگواری نشان داد و این عزت نفس و بزرگواری تنها به عبدالرحمان بن عوف اختصاص نداشت؛ بلکه بسیاری از مهاجران مدت اندکی در خانههای برادران انصار خود ماندند؛ سپس خودشان به کار و کسب پرداختند و برای خود خانههایی خریدند و مخارج خود را به عهده گرفتند. از جمله این افراد ابوبکر و عمر و عثمان و دیگران y بودند. 3- خیرخواهی میان کسانی که برای خدا برادر شده بودند مواخات و برادری اثر مهمی در ایجاد خیرخواهی مسلمانان بین یکدیگر داشت. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم بین سلمان و ابودرداء، پیمان برادری بست. سلمان به دیدار ابودرداء رفت و همسرش را در حالتی مشاهده نمود که لباسهای کهنه و قیافة نامناسبی دارد. سلمان گفت: تو را چه شده است؟ گفت: برادرت ابودرداء نیاز به دنیا ندارد. سپس ابودرداء آمد و برای او غذایی درست کرد و به سلمان گفت: بخور؛ زیرا من روزه هستم. سلمان گفت تا تو نخوری من نمیخورم. سلمان میگوید: پس او غذا خورد، وقتی شب شد ابودرداء بلند شد که نماز بخواند. سلمان گفت: بخواب پس او خوابید. سپس خواست بلند شود و نماز بخواند گفت: بخواب وقتی که شب به آخر رسید، سلمان گفت: الان بلند شو و نماز بخوان؛ سپس سلمان گفت: پروردگارت بر تو حقی دارد و جان و وجودت بر تو حقی دارد و خانوادهات بر توحقی دارد؛ پس به هر صاحب حق، حقش را بده. ابودرداء نزد پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم آمد و جریان را برایش بازگو کرد. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم فرمود: سلمان راست گفته است.[28] انصار با برادرانشان مهاجرین پیمان موالاه بستند و شاهد این مطلب این است که آنان را بر خود ترجیح دادند و این گواهی بر صدق محبت و قدرت ایمانشان است، و من نمونههای ایدهآلی از انصار را موافقت و همراهی انصار مشاهده کردهام که تأثیر شگرفی نفوس مهاجرین گذاشته است، از ابوهریره رضي الله عنه روایت شده که گفت : (انصار به پیامبر صلي الله عليه و سلم گفتند که درختان خرما را بین ما و برادرانمان تقسیم کن.) 4- از ابوهریره رضي الله عنه روایت است که انصار به پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم گفتند: درختان خرما را میان و ما برادران ما تقسیم کن. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم نپذیرفت. انصار گفتند: شما کار کنید و ما شما را در میوهها شریک میکنیم. گفتند: پذیرای این امر هستیم.[29] این حدیث بیانگر این مطلب است که انصار به پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم پیشنهاد کردند که اموالشان را میان آنها و برادران مهاجرشان تقسیم کند، اما پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم نپذیرفت و اراده نمود تا اقدامی انجام دهد که هم با مهاجران احساس همدردی نماید و هم حقی از انصار با از دست رفتن اموالشان ضایع نگردد؛ پس انصار به مهاجران گفتند: شما کار آبیاری و رسیدگی به درختان را انجام دهید و ما شما را در ثمر و میوه آن شریک میکنیم. وقتی این را گفتند، پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم این رأی را از آنجا که نیاز مهاجران را برآورده مینمود و هم باری از دوش انصار برمیداشت بنابراین، آن را پذیرفت و تأیید کرد و همه گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم.[30] به این ترتیب انصار به کار و تلاش میپرداختند و مهاجران را در ثمر و محصول شریک مینمودند و شاید هم مهاجران هنگام کار به کمک آنان میشتافتند، اما کار اصلی و عمده را انصار انجام میدادند و مهاجران از کار انصار و مواضع والای آنها در ایثارو بخشش تشکر کردند و گفتند: ای پیامبر خدا! ما مانند اینها کسانی را سراغ نداریم که کار بکنند از ما میگیرند و پاداش بیشتر میدهند؛ آنان زحمت کار را از ما برداشتهاند، ولی در آسایش و محصول ما را شریک خود ساختهاند تا آنجا که بیم آن میرود که همة اجر و پاداش را ببرند. رسول خدا فرمود: نه تا زمانی که شما آنان را بستایید و برای آنان دعا کنید (شما هم پاداش خواهید گرفت.)[31] اشارة مهاجران به اجر اخروی بیانگر تصور عمیق آنها از زندگی آخرت و مسلط بودن این تصور بر اندیشة آنهاست[32] باری پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم خواست تا درصدد جبران خوبیها و بزرگیهای انصار برآید، از این رو اراده کرد که درآمد بحرین را به آنان ببخشد، امّا آنها نپذیرفتند و گفتند: در صورتی آن را میپذیریم که همانند آنچه به ما میبخشی برادران انصار ما نیز از آن برخوردار گردند.[33] این پیمان برادری اهداف خود را محقق نمود که یکی از جمله اهداف آن از بین بردن وحشت غربت مهاجران بود؛ چراکه آنان به خاطر جدایی از خانواده و خویشاوندان خود احساس غریبی نکنند و انس بگیرند و نیز پیمان اخوت باعث شد تا آنها به حمایت ویاری یکدیگر برخیزند و یکی از اهداف تأسیس دولت این بود؛ چراکه هیچ دولتی نمیتواند شکل بگیرد مگر اینکه براساس و پایه وحدت ملت و انسجام آن استوار باشد و وحدت و همبستگی بدون عامل برادری و محبت دو جانبه تحقق نمییابد. پس اگر علّت اصلی اتحاد هر گروهی عاملی غیر از پیوند دوستی و برادری حقیقی باشد، ممکن نیست که براساس اصل و مبدائی مشترک متحد شوند و زمانی دولت شکل خواهد گرفت که اتحاد حقیقی بین امت برقرار گردد.[34] 5- ارث بردن به سبب برادری تاریخ بشر، رخدادی همه جانبه و یکپارچه مانند حادثه استقبال انصار از مهاجران با این محبت و با این بخشش سخاوتمندانه و با این مشارکت فعال و با این پیشی گرفتن از یکدیگر در جای دادن وبرداشت مشکلات، به خود ندیده است. بنابراین، برادری در زندگی عملی اصحابy به وقوع پیوست و ارزش و مبدأ و اصلی تاریخی که پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم میان آنان ایجاد نمود، فقط یک شعار نبود که تنها بر زبانها جاری شود؛ بلکه حقیقتی عملی بود که با واقعیت زندگی و با تمامی روابط موجود میان انصار و مهاجران درآمیخت و پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم مسئولیتی واقعی براساس این پیمان برادری ایجاد کرد و این مسئولیت را آنها به بهترین وجه ممکن به انجام رساندند تا جایی که خداوند براساس همین اخوت قانون ارث را به جای خویشاوندان، بین آنان ایجاد نمود و این از حکمتهای تشریع بود که میخواست اخوت اسلامی به عنوان یک حقیقت تجلی یابد. حکمت و فلسفه این امر این بود که علاوه بر این مسئله به این موضوع آگاهی یابند که برادری و دوستی موجود میان مسلمانان فقط یک شعار و حرف نیست؛ بلکه حقیقتی است زنده که دارای نتایج اجتماعی محسوسی است که این نتایج مهمترین پایههای نظام عدالت اجتماعی شمرده میشود، اما حکمت نسخ شدن ارث ازیکدیگر براساس اخوت این است که نظام موروثی که بعد از آن حاکم گردید، براساس برادری اسلامی بود؛ زیرا دو نفر که دارای دو دین مختلف هستند، از همدیگر ارث نمیبرند و دوران اول هجرت، انصار و مهاجران را در برابر مسئولیت خاصی از تعاون و همیاری و مهرورزی قرار داد؛ چراکه مهاجران، خانه وخانواده و اموالشان را ترک کرده بودند و مهمان برادران انصار خود در مدینه بودند بنابراین، پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم میان مهاجران و انصار پیمان برادری و اخوت ایجاد کرد تا این مسئولیت را تحقق بخشد و از مقتضیات مسئولیت مذکور این بود که این برادری از برادری نسبی قویتر ودارای اثر بیشتری باشد، اما با استقرار مهاجران در مدینه و قدرت وگسترش اسلام، روح اسلامی تنها اصلی بود که جامعه جدید مدینه را به هم نزدیک میکرد.[35] از این رو وقتی مهاجران با فضا و محیط مدینه خوی گرفتند و راههای درآمد و به دست آوردن روزی را در آنجا شناختند و غنیمتهای زیادی در جنگ بدر به دست آوردند که نیازشان را برآورده مینمود، موضوع ارث بردن از یکدیگر به وضع طبیعی سابق که هماهنگ با فطرت بشری است؛ یعنی، براساس خویشاوندی نسبی برگشت و ارث بردن میان دو برادر مسلمان (مهاجران و انصار) باطل گردید؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید: { وَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولَئِكَ مِنْكُمْ وَأُولُو الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (٧٥) } (انفال، 75) «و کسانی که پس از (نزول این آیات) ایمان آوردهاند و مهاجرت کردهاند و با شما جهاد نمودهاند، آنان از زمرة شما هستند و کسانی که با یکدیگر خویشاوندند، برخی برای برخی دیگر سزاوارترند در کتاب خدا. بیگمان خداوند آگاه از هر چیزی است.» بدین صورت این آیه، ارث بردن از یکدیگر را به سبب عقد اخوت و برادری اسلامی منسوخ کرد[36]. البته برادری و خیرخواهی میان کسانی که پیمان اخوت بسته بودند، همچنان به حال خود باقی ماند[37] چنانکه دانشمند امت، ابن عباس، این مطلب را در ذیل این آیه بیان کرده است: { وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالأقْرَبُونَ وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدًا (٣٣) } (نساء، 33) «برای هر یک (از مردان و زنان) وارثانی تعیین کردیم تا از میراث پدر و مادر و نزدیکان برخوردار شوند و به کسانی که با آنان پیمان بستهاید، بهرة ایشان را بدهید. بیگمان خداوند به هر چیزی حاضر و ناظر بوده است.» ابن عباس میگوید: { وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِيَ } یعنی وارثان نسبی{ وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ } یعنی مهاجران که به مدینه آمدند و با انصار پیمان برادری بستند و میان آنان قانون ارث حاکم بود، اما وقتی این آیه نازل شد :{ وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ} [38] یعنی با کسانی که عقد برادری بستهاید، حق آن برادری را به وسیلة یاری کردن و خیرخواهی و وصیت در حق آنان، به جای آورید. 6- ارزشهای انسانی و مبادی نمونه از خلال روابط محکمی که میان مهاجران و انصار وجود داشت، ارزشهای انسانی و اجتماعی و مبادی نمونهای پدید آمد که در جامعة قبیلهای آن زمان سابقهای نداشت، امّا بعد از آن، این خصلتها مربوط به جوامع پیشرفته و متمدن شد که در مقدمة این ارزشها، میتوان ارزش کار شرافتمندانه به عنوان وسیلهای برای کسب روزی را نام برد. مهاجران در ابتدای کار، میزبانی برادران انصار خود را پذیرفتند، اما دیری نگذشت که به دنبال منبع درآمد برای خود برآمدند و نخواستند با پیوند برادری با انصار باری بر دوش آنان باشند. از این رو برخی به تجارت و برخی به کشاورزی مشغول شدند و آنها از سختیهای کار لذت میبردند؛ زیرا عزت و غیرت ایمانی مؤمن به او اجازه نمیدهد که وظایف او را دیگران انجام دهند؛ بلکه ایمان از او میخواهد که بخشنده باشد تا گیرنده؛ چراکه خداوند دست بالا (بخشنده) را از دستی که پایین است و از دیگران چیزی را میطلبد، بهتر قرار داده است. آنها براساس تعالیم اسلام به این نتیجه رسیده بودند که کار کردن عبادت است و این امری است که نظامهای معاصر برای برطرف نمودن نیازهای مادی و معنوی انسان در پرتو مفاهیم اسلامی از آن کوتاهی نمودهاند و در پرتو این مفهوم اسلامی میتوانیم ادعا نماییم که برادری و کار و تلاش، دو سنگ اساسی در بنای جامعة مدینه بود و بعد از آن پایههای تأسیس تمدن اسلامی شمرده میشود که اصول آن در مدینه بعد از برپایی اولین دولت در اسلام به رهبری پیامبر خدا پیریزی گردید؛ سپس این دولت رشد کرد تا اینکه درختش بر تمام جهان سایه گسترانید.[39] 7- از بین بردن تفاوتهای اقلیمی و قبیلهای از بین بردن تفاوتها و نابرابریهای جغرافیایی و قبیلهای در جوامع جاهلی کار آسانی نیست؛ زیرا نژادپرستی و تعصب پایه و اساس تمامی امور آنان بود، ولی انعقاد پیوند برادری به هدف از بین بردن این وجه تمایزها و تفاوتها به صورت واقعی و برخاسته از قلب محیط جاهلی انجام شد. یکی از بیماریها در جهت متحد نمودن مسلمانان معاصر، مسلط بودن روحیه وطنپرستی ونژادپرستی در وجود بعضی از داعیان است و این بیماری آنها را از رسیدن به قدرت باز میدارد و نه تنها صفوف امت اسلام را تضعیف میکند؛ بلکه آنها را پراکنده و متفرق میسازد و هر گروه به جای پرداختن به اهداف بزرگ، به خود مشغول میشود و برخی از حرکتهای اسلامی به بیماری تعصب اقلیمی و شخصی و وطنپرستی حتی در سطح شهر و روستای کوچک گرفتار شدهاند.[40] باید گفت که این تعصب زاییده بیماریهایی است که در وجود برخی از افراد نهفته است و علّت اصلی آن دوری از کلام خدا و سنت سرور پیامبران است؛ پس آنها براساس قرآن و سنت، تربیت نیافتهاند بنابراین، اختلاف و تنفر از یکدیگر در میان آنها زیاد دیده میشود. مسلمانان امروزی نیز به برادری و مواخاتی که میان مهاجران و انصار برقرار شد، نیاز شدیدی دارند؛ چون امکان ندارد دوباره زندگی اسلامی قوی و نیرومندی سامان داده شود، مگر اینکه جوامع اسلامی، متخلق به این اخلاق والا باشند و تا به این سطح ایمانی و این جانفداییهای بزرگ برسند، اما مظاهر پوچ برادری که فقط با زبان است کوچکترین فایده و اثری نخواهد داشت. انسان مسلمان وقتی احساس کند که برادرانی دارد که او را دوست دارند و او نیز آنها را دوست دارد و آنها را یاری خواهد کرد و آنها اورا یاری خواهند کرد به خصوص در بحرانها و وقتی که زمین با وجود فراخیاش بر او تنگ گردد، این احساس نه تنها روحیه معنوی او را بالا میبرد؛ بلکه موجب بالا بردن قدرت و توانایی ذاتی او نیز میگردد و به حرکت او قوت میبخشد و همت و ارادة او را محکم مینماید. اما فقدان چنین برادریای باعث تضعیف صفوف مسلمانان میگردد و مسلمن را گرفتار چنان یأسی میکند که احساس مینماید در برابر دشمنانی که کاملاً دشمنی او را در دل دارند و از هر سو او را احاطه کردهاند، تنهاست؛ پس چگونه میتواند در مقابل این همه فشار روحی و معنوی ومادی مقاومت نماید.[41] تاریخ، جهاد جامعه مسلمان با دشمنانش را بعد از آنکه وحدت اجتماعی تحقق یافته بود، ثبت کرده است و جامعة اسلامی هنوز در مرحلة رشد وشکلگیری بود که دشمنان تلاشهای زیادی کردند تا با این نقشههای شوم خود بتوانند آتش فتنه را میان صفوف جامعه اسلامی برافروزند تا این گونه آنان را متفرق کنند و وحدت و انسجام آنان را از هم بپاشند، اما این تلاشهای تباهکارانه جز زیان و ناکامی، نتیجهای نداشت؛ چراکه این ترفندها با مقاومت جامعه به هم پیوستة مسلمان، روبرو گردید و در برابر آن از بین میرفت و این جامعه بر اساس قدرتی که از ترکیب اجتماعی جامعه واحدی که عناصر آن به گونهای به هم پیوسته بودند که جدایی را نمیپذیرفتند و حلقههای آن از هم گسسته نمیشد و گرههای آن به راحتی باز نمیشد، تشکیل شده بود.[42] 8- مواخات عامل اصلی قدرت یافتن معنوی مسلمانان از عوامل قدرت معنوی، فعالیت برای تربیت افراد براساس اسلوب و شیوة تربیت الهی و ساختن رهبر ربانی و مبارز با اسباب تفرقه و چنگ زدن به اصول وحدت و یکپارچگی است[43] که مهمترین اصول وحدت و یکپارچگی عبارتاند از: وحدت عقیده؛ انتساب صادقانه به اسلام؛ تلاش و اندیشیدن برای یافتن حق و محقق نمودن اخوت و برادری واقعی میان مسلمانان. یقیناً اصل بزرگی که وحدت و قدرت و همبستگی را محقق مینماید، تحقق بخشیدن اخوت اسلامی میان اقشار مختلف اسلام است. برادری هدیهای الهی است که خداوند به بندگان مخلص و برگزیده و پرهیزگار که دوستان و لشکریان او هستند، میبخشد و ارزانی میدارد؛ چنانکه میفرماید: { وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الأرْضِ جَمِيعًا مَا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (٦٣) } (انفال، 63) « و اگر بخواهند تو را فریب دهند، خدا برای تو کافی است. اوهمان کسی است که تو را با یاری خود توسط مؤمنان تقویت و پشتیبانی کرد و در میان آنان الفت ایجاد کرد. اگر همة آنچه در زمین است، صرف میکردی نمیتوانستی میان دلهایشان انس و الفت برقرار سازی، ولی خداوند میانشان انس و الفت انداخت؛ چراکه او عزیز و حکیم است.» قدرت ایمانی احساس عمیقی در ضمیر مسلمان ایجاد مینماید که در برابر هر کسی که عقیدة توحید و برنامة جاودان اسلام، ما را با او پیوند میدهد و مرتبط میسازد، عاطفه ای صادقانه و محبت و دوستی و احترام و اعتماد متقابلی را احساس مینماید و آنچه را این احساس به دنبال دارد و مستلزم آن است، ایثار و مهربانی و گذشت وتسامح و همکاری و همیاری میباشد و این اخوت، ملازم با ایمان خواهد بود؛ چنانکه خداوند میفرماید: { إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (١٠) } (حجرات، 10) «قطعاً مؤمنان برادران همدیگرند؛ پس میان برادران خود صلح و صفا برقرار کنید و از خدا ترس و پروا داشته باشید، تا به شما رحم شود.» شیرینی و حلاوت ایمان را کسی احساس میکند که این برادری با قلبش آمیخته شود؛ چناکه پیامبرخدا فرمود: «سه چیز در وجود هر کس باشند، شیرینی ایمان را خواهد چشید: اینکه خدا و پیامبرش را از همه کس و همه چیز دوستتر داشته باشد؛ دوم اینکه شخص را فقط برای خدا دوست بدارد و سوم اینکه همان طور که برای او ناگوار است که در آتش انداخته شود، بازگشت به کفر را همانند آن ناگوار بداند.»[44] قرآن کریم تصویری زیبا از اصحاب پیامبر را برای ما ترسیم نموده و فرموده است: { مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الإنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا (٢٩) }(فتح، 29) «محمد فرستادة خدا است و کسانی که با او هستند، در برابر کافران تند و سرسخت و نسبت به یکدیگر مهربان و دلسوزند. ایشان را در حال رکوع و سجود میبینی. آنان همواره فضل خدای را میجویند و رضای او را میطلبند. نشانة ایمان بر اثر سجده در پیشانیهایشان نمایان است. این توصیف آنان در تورات است و اما توصیف ایشان در انجیل چنین است که همانند کشتزاری هستند که جوانههای خود را بیرون زده و آنها را نیرو داده و سخت نموده و بر ساقههای خویش راست ایستاده باشد به گونهای که برزگران را به شگفت میآورد تا کافران را به سبب آنان خشمگین کند. خداوند به کسانی از ایشان که ایمان بیاورند و کارهای شایسته بکنند، آمرزش و پاداش بزرگی را وعده میدهد.» قرآن کریم با ارائة این تصویر این موضوع را بیان میدارد که خداوند آنها را اکرام نموده است:{ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ } بر کافران سخت و با یکدیگر مهرباناند» آنان با کافران سرسخت هستند؛ حتی اگر کافران پدران و خویشاوندان و فرزندانشان باشند، امّا با همدیگر مهرباناند و این برادری از آنجا که در راه حق است بنابراین، برادری دینی است؛ چون برادری برای رضای الهی از مهمترین عواملی است که در پایداری و استقامت در برابر ویرانگرترین مصیبتهایی که بر مسلمانها فرود میآید، سهمی مهم و عمده ایفا مینماید. همان طور که فهمیدن ودرک متبادل برادری در راه خدا از اسبابی است که صفوف مسلمانان را فشردهتر و قدرتشان را بیشتر مینماید و از عوامل سربلندی و قدرت آنهاست.[45]
[1]- الادارة الاسلامیه فی عصر عمر بن خطاب، د. مجد لاوی، ص 52 – 53. [2]- البخاری، شمارة 6065 – مسلم، شمارة 24. [3]- البخاری، شمارة 2442. [4]- السیرة النبویه الصحیحه، عمری، ج 1، ص 240. [5]- انساب الاشراف، بلاذری، ج 1، ص 270. [6]- السیرة النبویه الصحیحه، ج 1، ص 240. [7]- همان. [8]- فتح الباری، ج 7، ص 471. [9]- زادالمعاد، ج 2، ص 79. [10]- السیرة النبویه، ابن کثیر. [11]- السیرة النبویه الصحیحه، ج 1، ص 241. [12]- فقه السیره، غزالی، ص 193 – 194. [13]- فصول فی السیرة النبویه، د. عبدالمنعم السید، ص 200. [14]- محمد رسول الله، عرجون، ج 3، ص 94. [15]- همان، ص 95. [16]- همان، ص 96. [17]- محمد رسول الله، عرجون، ج 3، ص 98. [18]- همان، ص 100. [19]- ابن هشام، ج 2، ص 109 – 111 – السیرة النبویه، ابن کثیر، ج 2، ص 324. [20]- الهجرة فی القرآن الکریم، احزمی جزولی، ص 417. [21]- فی ظلال القرآن، ج 2، ص 911. [22]- فقه السیره، بوطی، ص 156. [23]- محمد رسول الله، عرجون، ج 3، ص 129. [24]- مسلم، کتاب البر والصله، الآداب، شمارة 2566. [25]- مسند احمد، از حدیث معاذ بن جبل، ج 5، ص 229. [26]- قینقاع، قبیلهای از یهود است که بازار به آنها نسبت داده شده بود. [27]- بخاری، کتاب البیوع، شمارة 2048. [28]- صحیح بخاری، کتاب الصوم، شماره 1968، ج 4، ص 209. [29]- همان، المزارعه، شمارة 2325. [30]- التاریخ الاسلامی، ج 4، ص 30. [31]- مسند احمد، ج 3، ص 200 – 201 – ابن شیبه، ج 9، ص 68، شمارة 6561. [32]- التاریخ الاسلامی، حمیدی، ج 4، ص 406. [33]- صحیح بخاری، مناقب الانصار، شمارة 3794. [34]- فی ظلال القرآن، ج 6، ص 3526. [35]- فقه السیره، بوطی، ص 211 – 212. [36]- السیرة النبویة الصحیحه، ج 1، ص 246. [37]- التاریخ الاسلامی، ج 4، ص 25. [38]- این جمله از روایت طبری است، با همان اسناد بخاری، فتح الباری، ج 8، ص 249. [39]- الهجرة فی القرآن الکریم، ص 411. [40]- التربیة القیادیه، ج 2، ص 286. [41]- الطریق الی المدینه، محمّد عبده، ص 100 – 101. [42]- محمد رسول الله، عرجون، ج 3، ص 152. [43]- فقه التمکین فی القرآن الکریم، صلابی، ص 253. [44]- البخاری، کتاب الایمان، باب حلاوة الایمان، ج 1، ص 11. [45]- شرح رسالة التعالیم، د. محمد عبدالله خطیب، ص 296.
برگرفته از: الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد اول، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم: هیئت علمی انتشارات حرمین.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|