|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاريخ>تاریخ ایران>سامانیان
شماره مقاله : 1954 تعداد مشاهده : 716 تاریخ افزودن مقاله : 4/4/1389
|
نگاهي به تاريخ ايران بعد از اسلام: سامانیان
مؤلف: فريدون اسلامنيا
سامانیان ([1]) (279-389 ه. ق) بنيانگذار حقيقي امارت سامانيان نصربن احمد بود. اولين پادشاه مستقل اين خاندان برادر او است، بنام اسماعيل بن احمد که مرکز امارتش بخارا بود. بعد از مرگ نصربن احمد (297 ه. ق) اسماعيل با شکست دادن عمروليث حکومت سامانيان را در ماوراءالنهر مستقر ساخت. و حکومت نوبنياد بنام جد ايشان سامان حکومت ساماني ناميده شد. سامان از تخم بهرام چوبين بود. اسماعيل قبل از وفات برادر و بعد از مرگ او اکثر اوقات خود را با کفار حدود شمالي بلاد ساماني به جهاد و غزا ميگذارند. وقايع دوران امارت امير اسماعيل سه رشته است: 1- جنگ او با عمروليث صفاري و اسارت عمروليث بسال 287 ه. ق 2- جنگ او با محمدبن زيد داعي و لشکرکشي او توسط محمدبن هارون سرخسي به گرگان و طبرستان و فتح و ضميمه آندو استان به قلمرو ساماني در سال 287 ه.ق. 3- لشکرکشي او براي دفع محمد هارون که در سال 288 بر اسماعيل عاصي شده بود. در نتيجه اين لشکرکشي ري و قزوين هم به تصرف اسماعيل درآمد. بعد از مراجعت از ري و قزوين اسماعيل بقيه ايام خود را صرف جهاد در ماوراءالنهر با کفار آن ديار نمود. اسماعيل ساماني گذشته از شجاعت و همت و جوانمردي، مردي بسيار ديندار و خداترس بود. لشکريانش شب و روز به خواندن دعا و نماز و عبادت اشتغال داشتند و هدف اصلي وي در جنگهايش جهاد بود. به همين خاطر بعضي از مؤرخان اسماعيل را سالار غازيان ناميدهاند. سياست او در لشکريانش بياندازه بود بطوري که سپاهيان وي جرأت هيچ گونه تجاوز و تعدي به مال مردم را نداشتند. در روزهاي برفي و سرد زمستان بر پشت اسبش مينشست و به ميدان شهر بخارا ميرفت تا نماز عصر آنجا ميماند. تا اگر مظلومي براي دادخواهي نزد او برود دچار سرما و برف زياد نگردد. به خاطر عدالت و سيرتهاي نيکو اسماعيل، وي را امير عادل لقب دادهاند. اسماعيل هم چنين علماي دين را احترام ميگذاشت. و در بسط و گسترش مذهب اهل سنت از هيچ کوششي دريغ نميکرد. ابونصراحمد بن اسماعيل 295-301 اسماعيلبن احمدبن اسدبن سامان بعد از پدر پادشاه شد. عالمپرور و علمدوست بود. با علماء مجالس بحث تشکيل ميداد. به همين سبب غلامان بر او شوريدند. و وي را در سال 301 به شهادت رساندند. از وقايع مهم حکومت احمد يکي از لشکرکشي اوست براي خواباندن شورش ناصر کبير علوي در طبرستان که منجر به شکست علوي مزبور گشت. اين واقعه در سال 301 ه. ق بود. ديگري فتح مجدد سيستان بدست سرداران معروف ساماني حسينبن علي مرورودي و سيمجور دواتي در سال 300 ه. ق وزارت اسماعيل و پسرش احمد با ابوالفضل محمدبن عبيدالله بلعمي دانشمند مشهور بود. اميراحمد بنام امير شهيد ملقب است. نصربن احمد 301-331 ه. ق ملقب به امير سعيد بعد از قتل احمد بناسماعيل بزرگان و امراي ساماني پسر هشت سالهاش نصر را به حکومت نشاندند. و ابوعبدالله جيهاني از دانشمندان بزرگ زمانه به وزارت او منصوب شد و امور مملکت را بر قاعده انصاف و احسان آغاز کرد. به علت خردسال بودن نصر در دوران اوليه حکومت وي شورشهايي از سوي عمويش اسحاق بن احمد ساماني و پسر عمويش منصور اسحاق روي داد که به شکست انجاميد. بعد از وفات جيهاني وزارت نصر به عهده ابوالفضل محمدبن عبيدالله بعلمي که در عهد امير اسماعيل و امير احمد نيز وزارت کرده بود گذاشته شد و وي در اين سمت بود که در سال 326 بر اثر دسيسه باطنيه از کار برکنار شد و ابوطيب محمدبن حاتم مصعبي اسماعيلي مذهب به وزارت نصر رسيد. بر اثر نقشه از پيش تعيين شده محمد خشبي رئيس فرقه باطنيه امير نصر نيز بعد از آنکه بيشتر درباريانش به فرقه اسماعيليه (7 امامي) پيوسته بودند وي نيز فريفته شده و بدان مذهب گرويد. باطنيه که خود را ديگر قدرتمند ميپنداشت. دعوت خود را آشکار ميکند. ولي سران لشکري و بزرگان اهل سنت تصميم به براندازي امير نصر و فرقه اسماعيليه ميگيرند که نوح پسر نصر از اين قضيه باخبر شده و با درايت و هوشياري خاصي پدر را از اشتباهش آگاه ميکند آنگاه وي را خانهنشين کرده خود حکومت ساماني را به عهده ميگيرد. امير نصر 30 سال حکومت کرد و در دوران وي حکومت علويان طبرستان بکلي برافتاد. و آل زيار با ياري ساماني در طبرستان و ري به خدمت رسيد. بنيانگذار زياريان شخصي بنام مرداويج بود. امير نصر انساني ديندار – عالم و علمگستر بود. وي در طول حکومت طولاني خود خدمات زيادي به ترقي علم و علماء نمود. و خيرات بسيار کرد. زماني که به هرات ميرود از آن شهر بسيار خوشش ميآيد و اميران وقتي ميبينند که نصر خيال برگشتن به بخارا را ندارد، رودکي را واسطه قرار ميدهند و رودکي با سرودن ابيات زير نصر را مشتاق رفتن به بخارا ميکند: باد جوي موليان آيد همي بوي (باد) يار مهربان آيد همي
ريگ آمودريا با درشتيهاي او زير پايم پرينا آيد همي
آب جيحون از نشاط روي دوست خنک ما را تا ميان آيد همي
اي بخارا شاد و دير زي مير زي تو شادمان آيد همي
مير سروست و بخارا بوستان سرو سوي بوستان آيد همي
مير ماهست و بخارا آسمان ماه سوي آسمان آيد همي
نوح بن نصر 331-343 بعد از آنکه امير نصر از حکومت کناره گرفت پسرش نوح به جايش بر تخت نشست. امير نوح وزارت را به امام شمس الائمه ابيالفضل محمدبن الحکم السرخسي صاحب مختصر کافي سپرد. اين امام جليلالقدر تمامي کارها را مطابق شريعت مقدس اداره کرد. طوري که کساني که در مغزشان جز چپاول و ظلم به مردم به چيز ديگري فکر نميکردند از وزارت آن امام به تنگ آمدند و در فرصتي مناسب يعني در گيرودار جنگ داخلي بين نوح و عمويش ابراهيم بن احمد که امير نوح قدرت ايستادگي در برابر وي را نداشت. امير نوح را مجبور ميکنند که آن امام را به آنها بسپارد و نوح ناچاراً ميپذيرد. آن گمراهان آن بزرگوار را به طرز فجيعي بشهادت ميرسانند. بالاخره نوح موفق ميشود شورشيان را قلع و قمع کند و تا سال 343 زمان مرگش حکومت کند. امير نوح مردي نيکوسيرت و بسيار ديندار و صاحب اخلاق پسنديده بود. به طوري که معاصرينش به او لقب امير حميد دادهاند. ابوالفوارس عبدالملک بن نوح 343-350 ه. ق ابن نوح بعد از پدر امير شد در عهد وي البتکين به سال 349 به سپهسالاري خراسان رسيد و ابوعلي محمدبن بلعمي (دانشمند مشهور) به وزارت ميرسد. عبدالملک رکنالدوله بويه را خرجگذار ساماني ميکند و قرار ميشود. که وي ساليانه دويست هزار دينار به بخارا بفرستد. ابوصالح منصور بن نوح 350-366 بعد از وفات عبدالملک در حين گوي بازي با اسب، امرا و بزرگان حکومتي در بخارا عموي عبدالملک بنام ابوصالح منصور را به حکومت گماشتند و اين بر خلاف توصيه البتکين به آنها بود. همين مسئله باعث کدورت بين منصور و البتکين شد. سردار ساماني نيز با سه هزار غلام خود به غزنين ميرود و آنجا را تصرف کرده و شاه آنجا ميشود. منصور با فرستادن سي هزار سپاهي به البتکين به جنگ برخاست ولي البتکين با شش هزار سپاهي خود لشکر منصور را شکست سختي ميدهد، بعد از آن منصور ديگر مزاحم وي نميشود. امير منصور پانزده سال با عدل و دادگستري حکومت کرد. و از او خيرات و ميراث ماند. وزير او ابوعلي محمدبن ابوالفضل محمد بلعمي بود که در سال 352 ه. ق تاريخ طبري را به فارسي ترجمه کرد. منصور را امير سديد لقب دادهاند. بدنبال مرگ ابوعلي بلعمي منصور ابوعبدالله احمدبن جيهاني را به جايش منصوب کرد. ابوالقاسم نوحبن منصور 366-387 معروف به الرضي نوح ثاني در سيزده سالگي به اميري رسيد و مادرش به علت خردسال بودنش امور ملکي را اداره ميکرد. بعد از آنکه نوح دوم به حد رشد رسيد، ابوالحسن عبدالله بن احمد عتبي که جواني فاضل و کاردان بود را عليرغم مخالفت ناصرالدوله ابوالحسن سيمجوري به وزارت گماشت. مخالفت سيمجوري باعث شد که عتبي وي را از سپسالاري خراسان برکنار کند. در آن اوان فخرالدوله ديلمي و قابوس زياري از دست عضدالدوله و مؤيدالدوله بويي از عراق و گرگان به نيشابور گريختند و از نوح ياري طلبيدند. نوح سپاهي را بسرداري فايق به طرف گرگان فرستاد. اما به علت خيانت فاييق و همدستي وي با سيمجوري آن سپاه فراري شد. و به نيشابور برگشتند. عتبي سپاه ديگري را به بلخ فرستاد و خود نيز عزيمت کرد، اما در سال 372 بدست همدستان ابوالحسن سيمجوري و فايق کشته شد. و اگر در اين هنگام عضدالدوله ديلمي نميمرد. خراسان از دست سامانيان خارج ميشد. ابوالحسن سيمجوري در نيشابور مسجدي ساخت و بر آن بود که در آنجا خطبه بنام خليفه فاطمي مصر مستنصر بخواند ولي نوح ثاني با دادن سپهسالاري به سبکتگين پدر سلطان محمود سر و ساماني به لشکريان خود داد و امير سبکتگين با برانداختن قرامطه در هرات و نيشابور و ساير جاهاي خراسان به لقب ناصرالدين مفتخر شد. سپهسالار خراسان شد و پسرش محمود ملقب به سيفالدوله و محمود در نيشابور ماند. ولي از سيمجوري و همکارش فايق شکست خورده به پدر متوسل ميشود. پدر و پسر سيمجوري و فايق را بسختي شکست ميدهند. و شالوده اصل حکومت غزنويان را پيريزي ميکنند. دارابن قابوس نيز بعد از معلوم شدن مذهب سيمجوري به پيش نوح ثاني رفته و نوح او را به گرمي ميپذيرد. ابوالحارث منصور بن نوح 387-389 بعد از مرگ نوح ثاني منصور ثاني پسر خردسالش جاي پدر را گرفت. منصور خراسان را به بکتوزون ميدهد و قهستان و هرات را نيز به ابوالقاسم سيمجوري برادر ابوعلي سيمجوري ميدهد. محمود که در آن اوان بر اثر فوت پدر و استيلاي برادرش اسماعيل بر غزنه از خراسان به غزنه رفته بود. بعد از غلبه بر برادر و سر و سامان دادن به قلمرو حکومت پدرش به خراسان برگشت و از منصور مقام سابق خود را خواست ولي منصور در عوض بلخ و ترمذ و بست و هرات را به وي پيشنهاد کرد. ولي محمود آن را رد کرد. محمود به سرخس حمله برد، و بکتوزون را به پيش منصور منهزم نمود. بکتوزون و فايق در 12 صفر 389 منصور را کور کرد و برادر طفلش عبدالملک را امير خواندند. اين امر موجب خشم محمود شد و در جنگ هر دو سردار را منهزم ساخت سيفالدوله خراسان و گرجستان را مسخر خويش نمود. و نام سامانيان را از خطبه انداخت و برادرش نصر را سپهسالار خراسان نمود و خود در بلخ مقيم شد و آنجا را به پايتختي اختيار کرد. و خليفه او را امينالملّه و يمينالدوله لقب داد. القاب و اسامي اميران ساماني و زمان امارت هر يک 1- امير عادل، امير ماضي ابوابراهيم اسماعيل بناحمد 259 تا 279 2- امير شهيد، ابونصر احمدبن اسماعيل 295 تا 301 3- امير سعيد، ابوالحسن نصر بن احمد 301 تا 330 4- امير حميد، ابومحمد نوح بن نصر 331 تا 343 5- امير رشيد، ابوالفوارس عبدالملک بن نوح 343 تا 350 6- امير مؤيد، امير سديد، ابوصالح منصور بن نوح 350 تا 366 7- امير رضي، شاهنشاه ابوالقاسم نوحبن منصور 366 تا 387 8- امير ابوالحارث، منصوربن نوح 387 تا 389 9- امير ابوالفوارس، عبدالملک بن نوح 12صفرتادهم ذيحجه 389 نام آوران دوران ساماني 1- محمدبن علي قفّال چاچي: متوفاي 365 ه. ق بزرگترين مروج فقه امام شافعي در ماوراءالنهر صاحب تأليفات بسيار زياد. 2- ابوالحسن علي بن عمرالبغدادي الدارقطني: متوفاي 385 ه. ق محدث بزرگ و فقيه مشهور شافعي عالم به اختلاف الفقهاء صاحب کتب بسيار در فقه و حديث. 3- ابوبکر محمدبن منذر النيشابوري: از ائمه بزرگ حديث متوفاي 316 ه. ق. 4- ابي نقيم احمدبن عبدالله اصفهاني: وفات 430 ه. ق در کتاب ذکر اخبار اصفهان طبقات مختلف محدثين اصفهان تا زمان خود را شرح داده است. 5- ابوزيد البلخي شاگرد کندي و استاد زکرياي رازي متوفاي 322 ه. ق متکلم – فيلسوف – نويسنده. صاحب کتابهاي زير: 1- تفسير نظم القرآن 2- حدود الفلسفه 3- مايصح من أحکام النجوم 4- الاقاليم در جغرافيا نام کامل وي ابوزيد محمدبن سهل البلخي است. 6- فارابي: ابونصر محمدبن محمد الفارابي: 260-339 ه. ق اهميت فارابي بيشتر در شرحهاي او بر آثار ارسطو است. به همين سبب وي را معلم ثاني ميخوانند. فارابي داراي آثار زيادي است که بسياري از آنها به زبانهاي مختلف ترجمه شده است. برخي از آثار وي عبارتند از: 1- رسالة في مبادي آراء أهل المدينة الفاضلة 2- الجمع بين رأي الحکيمين أفلاطون اللهي وأرسطو 3- فصوص الحکم 4- رسالهاي در السياست 5- المسائل الفلسفية 6- احصاء العلوم 7- مقالة في معاني العقل 8- الطبيعيات 9- رسالة في علم الاعلي 10- تعاليم في الحكمة و.... 7- ابوالفضل محمدبن عبيدالله بلعمي: وفات 329 ه. وزير فاضل و کاردان و دانشمند امير نصر ساماني وي کتاب کليله و دمنه را از عربي به فارسي ترجمه کرده است. 8- ابوعلي بلعمي فرزند ابوالفضل محمدبن عبيدالله بلعمي: متوفاي 363 ه. ق وزير منصور اول ساماني تاريخ معروف طبري را از عربي به فارسي ترجمه کرده و پس از اختصار متن عربي مطالبي اضافي نيز بدان افزوده است. اين کتاب به تاريخ بلعمي مشهور است. 9- ابوالحسن علي بن حسين مسعودي: متوفاي 346 جغرافيدان و مؤرخ بزرگ قرن چهارم ه. ق اثر مهم وي تاريخ مروج الذهب ميباشد. 10- شمسالدين ابوعبدالله محمد احمد المقدسي: 340-416 ه. ق اثر مهم وي احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم در آداب و مذاهب و زبان ملل مختلف در دست است. 11- ابوالوفا محمدبن بن اسمعيل بن عباسي بوزجاني نيشابوري: 328-387 ه. ق از آثار وي مجسطي شامل هفت جزء 2- کتاب في مايحتاج إليه الکتاب والعمال من علم الحساب 3- کتاب الکامل 4- کتاب الهندسه، وي قواعد و قوانيني در مثلثات کشف نموده است. همچنين کاشف حرکات غيرمتشابه قمر ميباشد. که اروپائيان ششصد سال بعد بدان پي بردند. 12- ابوالفتح محمودبن قاسم الصفهاني: از مشاهير مترجمان و رياضيدان قرن چهارم ه. ق وي کتاب المخروطات ابولويتوس را که هلال بن ابيهلال الحمصي کتابهاي 1-4 و ثابت بن قرُ کتابهاي 5-7 آنرا ترجمه کرده بودند، تکميل نموده و سه کتاب اخير را بعربي در آورده و تفسير گرانبهايي بر آن کتاب نوشت که به لاتيني و انگليسي ترجمه شده است. 13- ابوجعفر خازن خراساني: وفات بين سالهاي 349-360 ه. ق رياضيدان و منجم از آثار موجود وي 1- الآلات العجيبة الرصدية در شرح آلات مختلف 2- تفسير مقاله دهم از کتاب اصول اقليدس. 14- ابوسهلبن رستم الکوهي: در سال 377 که شرفالدوله رصدخانه خود را تأسيس کرد. منجم مشهوري بود و در آن رصدخانه به رصد کواکب پرداخت. از آثار اوست: 1- الداوير المتماسة علي الخطوط بطريق التحليل 2- اخراج الخطين من نقطة على زاوية معلومة بطرق التحليل. 15- ابوسعيد احمدبن عبدالجليل السجزي: منجم و رياضيدان بزرگ متوفاي 414 ه. ق از آثار فعلي اوست: 1- انقسام خط مستقيم ذي نهايه بنصفين 2- في عمل مثلث حادي الزوايا من خطين مستقيمين مختلفين 3- خواص الشکل المجسم الحادث من ادارة القطع الزايد والمکاني 4- رساله در حل ده مسئله رياضي در جواب رياضيداني از شيراز 5- کتاب في مساحة الاگر 6- رسالة في اخراج الخطوط في الدواير الموضوعة من النقط العطاة 7- تحصيل القوانين الهندسية المحدودة 8- رسالة في الجواب عن المسائل التي سئل في حل الأشکال المأخوذة من کتاب المأخوذات لارشميدس 9- جامع شافعي 10- کتاب المدخل في نجوم 11- تحصيل القوانين راجع به قوانيني که منجم براي درک قضاياي نجوم بدان حاجت دارد. 12- منتخب کتاب المواليه 13- زايجبات الکواکب 14- کتاب الاختيار 15- منتخبي از کتاب الالوف 16- کتاب معاني در احکام نجوم 17- دلائل در احکام نجومي. 16- ابوالحسين عبدالرحمن بن عمر صوفي الرازي: 291-376 منجم و رياضيدان بزرگ قرن چهارم ه. ق آثار وي: 1- صور – الکواکب يا صورالسمائية والکواکب الثابة ترجمه فارسي آن در دست است. 2- رسالهيي راجع به اسطرلاب پسر اين دانشمند بزرگوار بنام ابوعليبن ابوالحسين نيز کتابي در نجوم دارد. 17- ابوالحسن کوشيار بن بنان با شهري گيلي: از منجمان و رياضيون قرن 4 و آغاز قرن پنجم ه. آثار موجود وي 1- کتاب اسطرلاب 2- عيون الحقايق در علم احکام النجوم 3- مجمع الاصول. 18- ابونصرحسنبن علي قمي: وفات 387 ه. ق آثارش: 1- المدخل في احکام النجوم بسال 357 ه. ق. 19- ابوالعباس احمدبن محمدالسرخسي: متوفاي 346 ه. ق منجم و طبيب از آثار وي المدخل الي علم نجوم در دست است. 20- امام ابومنصور محمدبن الحنفي السمرقندي الماتريدي: فقيه و فيلسوف متوفاي 333 ه. مؤسس علم کلام حنفي داراي آثار متعددي است. از جمله: 1- کتاب بيان وهم المعتزلة 2- رد اوايل الادلة للکعبي 3- کتاب التوحيد 4- کتاب المقالات 5- تأويلات القرآن و.... 21- محمدبن زکرياي رازي: 850-932 م. طبيب، شيميدان، تاريخدان و فيلسوف بزرگ دوران ساماني. وي کاشف الکل و سرخک و آبله ميباشد. داراي آثار فراواني در شيمي - طب – تاريخ و فلسفه است که بعضي از مهمترين آنها عبارتند از 1- حاوي کبير (مشتمل بر تمامي مسائل طب تا آن زمان) 2- علاج الاطفال (اولين اثر در طب کودکان) 3- المنصورية شامل ده کتاب در جراحي – امراض – داروشناسي – بهداشت تغذيه و... ميباشد. دوران حکومت سامانيان از دوران درخشان تاريخ ايران بشمار ميرود بقول ابن حوقل در صورة الارض سامانيان در اخذ ماليات رعايت کمال عمل و انصاف را ميکردند. و مملکت آل سامان بوفور نعمت و ثروت معروف بوده است. همچنين آزادي عقيده از ديگر افتخارات اين دوره است. مؤلف حدود العالم مينويسد: کابل بتخانهاي داشت که راي قنوج از هند به زيارت آن ميآمد. در بازار بخارا در قرن چهارم ه. ق بت خريد و فروش ميشد. در کازرون در عهد جواني شيخ مرشد متوفاي 426 ه. ق تعداد گبران چنان زياد بود که مهتر آنها ميتوانست احياناً از بناي مسجد هم جلوگيري کند. در کليه شهرهاي ايران تا دو قرن بعد از فتح ايران توسط مسلمانان آتشکدههاي روشن وجود داشت. همه اينها نشان ميدهد که اسلام هيچگاه خود را به ديگران تحميل نکرده است. بلکه اين ديگرانند که به اسلام محتاجند و با آغوش باز آنرا پذيرفتهاند. با گسترش علم و دانايي تدريجاً دينهاي بودايي و مسيحي و زردشتي و مزدکي و مانوي از ايران رخت بربستند و مردم ايران اسلام را پذيرفتند بطوري که در قرن چهارم ه. ق اکثريت قاطع ايرانيان مسلمان اهل سنت بودند. به نقل از: نگاهي به تاريخ ايران بعد از اسلام، مؤلف: فريدون اسلامنيا، ناشر: مؤسسه انتشاراتي حسيني اصل
[1]- تاريخ مردم ايران زرينکوب 1- تاريخ گزيده حمدالله مستوفي 3- طبقات ناصري منهاج سراج 4- تاريخ ايران بعد از اسلام اقبال آشتياني و منابع ديگر ..
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|