|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>حسن بن علی بن ابیطالب > صلح با معاويه رضی الله عنه
شماره مقاله : 2059 تعداد مشاهده : 472 تاریخ افزودن مقاله : 14/4/1389
|
صلح حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه
مؤلف : علی محمد محمد الصلابی
مترجم محمد ابراهیم کیانی
پس از شهادت امیر مؤمنان علی رضی الله عنه ، به صورت عمومی با حسن رضی الله عنه بيعت شد و فرمانداران و فرماندهان دوران خلافت علي رضی الله عنه و همچنين تمامي مردماني كه پيش از اين با اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه بيعت كرده بودند، با حسن رضی الله عنه نيز بيعت نمودند و بدين ترتيب حسن بن علي رضی الله عنه خليفهي مسلمانان گشت و زمام امور را به دست گرفت. وي، کارگزاران و فرمانداران خويش را به نواحي مختلف فرستاد و به تقسيم عطايا پرداخت و براي راضيكردن مجاهداني كه در جنگها شركت داشتهاند، بر سهم آنان افزود و توانست رضايت آنان را جلب كند.[1] حسن بن علي رضی الله عنه به مرحلهاي رسيده بود كه توان رویارویی با معاويه رضی الله عنه را به دست آورده بود؛ زيرا شخصيت يگانه و استوار او به لحاظ سياسي، نظامي، اخلاقي و ديني از يكسو، و وجود شخصيتهايي چون قيس بن سعد بن عباده، حاكم بن عدي طائي و چندي ديگر از فرماندهانی كه توانايي نظامي و تاكتيكي زيادي داشتند، از سوی ديگر، موقعيت بسيار خوبی براي وي فراهم آورده بود. با اين حال حسن رضی الله عنه ترجيح داد به منظور جلوگيري از خونريزي و کشته شدن مسلمانان، به صلح و سازش روی بیاورد و بدین سان وحدت و يكپارچگي امت اسلامي را حفظ نمايد. او، هیچ علاقهاي به دنيا و جاه و مقام دنيوي نداشت. حسن بن علي رضی الله عنه تلاش برای وحدت امت اسلامي را سرلوحهي كار خويش قرار داد. آن هم درحالي كه نيروي نظامي قدرتمندی داشت و همچنان زمام امور، در دست او و يارانش بود. امام بخاري روايتي نقل نموده كه بر اقتدار نظامي حسن رضی الله عنه دلالت میکند. عمرو بن عاص رضی الله عنه ميگويد: «گردانها و لشكريان (حسن رضی الله عنه ) را به گونه اي يافتم كه تا بر رقباي خويش پيروز نشوند، دستبردار نیستند»[2]. حسن بن علي رضی الله عنه ميفرمود: «مهتران عرب تحت فرمان و در اختيارم بودند و اگر به آنها دستور جنگ ميدادم، در کنار من ميجنگيدند و اگر صلح ميكردم،آنها نيز صلح مينمودند»[3]. اگر حسن رضی الله عنه از نيروي نظامي مقتدري برخوردار نبود، ديگر ضرورتی نداشت كه معاويه رضی الله عنه با او به گفتگو بپردازد و به شروط و ضوابطي كه توسط وي مقرر شده بود، تن دهد؛ زيرا اگر معاويه رضی الله عنه ميدانست كه حسن رضی الله عنه به لحاظ نظامي (و سياسي) ضعيف است و قدرت چندانی ندارد، بدون هيچ دغدغهاي وارد كوفه ميشد و زحمت مذاکره با حسن رضی الله عنه را متحمل نميگشت و به شروط وي تن نميداد و به راحتی بر حسن رضی الله عنه ظفر مييافت. راستي آيا دليل صلح حسن رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه ضعف نظامي و سياسي حسن بن علي رضی الله عنه بوده است[4]؟! ابن تيمیه رحمه الله در كتاب منهاجالسنۀ در پاسخ اين سؤال ميگويد: حسن رضی الله عنه قدرت داشت به همراهي يارانش هرچند كمتر از ياران و لشكريان معاويه رضی الله عنه بودند، بر وي پيروز شود؛ همچنانكه در بسياري از موارد تعدادي اندك، بر لشكري بسيار بزرگ ظفر يافتهاند، اما حسن بن علي رضی الله عنه اخلاقي سترگ داشت و با آشوب و تفرقه، به شدت مخالف بود و به وحدت و یکپارچگی امت اسلامي، اهمیت زیادی ميداد. بدين ترتيب خداوند سبحانه و تعالی به وسيلهي حسن بن علي رضی الله عنه شكافهاي ميان امت اسلامي را برداشت و مسلمانان را متحد و یکپارچه ساخت.[5] حسن رضی الله عنه شخص همیشه بيدار و آگاهی بود كه به اصلاح امت و ایجاد وحدت و یکپارچگی ميانديشيد و براي رسيدن به اين هدف، در برابر موانع و تنگناها ايستادگي ميكرد و گاهي نيز براي مصلحت امت، در برابر ناملايمات، برخلاف ميل قلبي، سر تسليم فرود ميآورد. در صلحي كه ميان معاويه رضی الله عنه و حسن رضی الله عنه صورت گرفت، شروط و تعهداتي مقرر گرديد و اين صلح، به نتايجي انجاميد كه در عصرهاي مختلف و درگذر زمان، همواره افتخاري براي امام حسن رضی الله عنه به حساب آمده و خواهد آمد. دكتر خالد الغيث ميگويد: صلح حسن مجتبی رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه كه موجب جلوگيري ازخونريزي و هدر رفتن خون مسلمانان شد، در واقع از اهميتي چون جمعآوري قرآن توسط عثمان بن عفان رضی الله عنه و جهاد عليه مرتدان، توسط ابوبكر صديق رضی الله عنه برخوردار بود.[6] و ميتوان اين صلح را یکی از معجزات نبي اكرم صلی الله علیه و آله و سلم برشمرد. دليل اين ادعا، روایتی است كه امام بخاري نقل كرده است؛ ابوبكره رضی الله عنه ميگويد: از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم شنيدم كه بر فراز منبر ميفرمود: (ابني هذا سيد و لعل الله أن يصلح به بين فئتين من المسلمين) يعني: «اين فرزندم، سيد و آقاست؛ چهبسا خداوند، او را واسطهي صلح و سازش دو گروه بزرگ مسلمان بگرداند». ابوبكره رضی الله عنه ميگويد: در آن هنگام، حسن رضی الله عنه كنار رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بود و آن حضرتص ضمن بيان اين فرموده، گاهي به حسن نگاه ميكرد و گاهي به مردم.[7] صلح حسن رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه ، در تاريخ اسلام از اهميت شاياني برخوردار است؛ بدین دلیل که: 1ـ اين صلح، يكي از نشانههاي حقانيت رسالت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم بود. 2ـ اين صلح، موجب جلوگيري از قتال و خونريزي ميان مسلمانان شد و در نهايت، به وحدت و يكپارچگي آنان انجاميد. 3ـ امام حسن رضی الله عنه نخستین خليفهاي بود كه هرچند در اوج قدرت قرار داشت و هيچ فشاری سياسي و نظامي، او را تهديد نميكرد، اما از پست و منصب خلافت روي گرداند تا با اين كار، ميان امت اسلامي، صلح و آرامش برقرار كند. 4ـ حسن رضی الله عنه آخرين خليفه از خلفای راشدین پس از رسول گرامي اسلام صلی الله علیه و سلم بود و به همين خاطر كتب عقايد، حديث، تاريخ، ادبيات و غيره مملو از رواياتي است كه به صلح حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه پرداخته است. كساني كه اين كتابها را مطالعه ميكنند، در بسیاری از آنها بویژه در تاريخ طبري، رواياتي را در اين باره مييابند كه برخي، با برخي ديگر متناقض ميباشد و صحيح و ضعيف آنها، با هم خلط شده است. در اين میان، گزارشهای تاریخی، بدون در نظرگرفتن زمان وقوع آن، نقل گرديده و همين، مطالعهكننده را در فهم و نتيجهگيري با مشکل، مواجه نموده است. در حالي كه رعايت تسلسل زماني در نقل وقايع و جريانهاي صلح از اهميت شاياني برخوردار است و کمک وافری به فهم موضوع كمك ميكند[8]. دكتر خالد الغيث، تلاش فراواني كرده تا اين مصادر و كتابها را مورد بررسي قرار دهد و روايات صحيح و غیرصحیح را از هم جدا نماید و آنها را به ترتيب زمان وقوع، گرد آورد. وي، روايات ضعيفي را كه به نحوي، با روايات صحيح تطابق دارند، از سایر روايات، جدا نموده و به روشي خاص، از آنها در نتيجهگيري موضوع، استفاده کرده است. وي، در مورد رواياتي كه پيرامون خلافت معاويه رضی الله عنه در تاريخ طبري آمده نيز به همين روش عمل نموده است[9]. بنده، در نقل و بازنویسی گزارشهای مربوط به صلح امام حسن رضی الله عنه از اين تلاشهاي زيبا و تقسيمبندي ابتكاري دکتر خالد الغیث بهره ی وافری بردم.
مهمترين مراحل صلح مرحلهي اول: فرمودهي رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم مبني بر اينكه خداي متعال، حسن رضی الله عنه را واسطهي صلح و سازش دو گروه بزرگ از مسلمانان قرار ميدهد. اين سخن رسول اکرم صلی الله علیه و سلم به خودي خود، انگيزهاي براي حسن رضی الله عنه ايجاد كرد كه با اطمينان خاطر، اقدام به صلح كند و در انجام اين كار مصمم باشد.[10] رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم دربارهي وي فرموده بود: (إن ابني هذا سيد، و لعل الله أن يصلح به بين فئتين عظيمتين من المسلمين)[11] يعني:«اين فرزندم، آقا و سرور است و چه بسا خداوند، به وسيلهي او، ميان دو گروه عظيم از مسلمانان، صلح و سازش برقرار سازد». اين گفتهي رسولخداص، يك خبر يا سخن معمولي نبود كه حسن رضی الله عنه و ديگر مسلمانان، آن را فقط بشنوند و دیگر هیچ مسئوليتي نداشته باشند؛ بلكه اين سخن، تمام ديدگاهها، افعال و روش زندگي حسن رضی الله عنه را تحت تأثير قرار داد و با گوشت و خون وي عجين گشت و وي، چارهاي جز این نداشت كه فرمودهي جد بزرگوارش، رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم را سرلوحهي تمام افعال و انديشههاي خويش قرار دهد. حسن بن علي رضی الله عنه اين سخن را وصيت و سفارشي از جانب رسول گرامي اسلام تلقي ميكرد و چون اين رهنمود نبوی را بر زبان ميآورد، چشمانش برق ميزد و آثار سرور و شادي در چهرهاش نمودار ميگشت. اين وصيت و سفارش نبوي، حسن رضی الله عنه را بکلی تحت تأثير قرار داد و آرماني براي وي گردید؛ از اینرو بدان تمسك جست و آنرا هدف زندگی خويش قرار داد. علي بن ابيطالب رضی الله عنه فرزندش حسن رضی الله عنه را از جان و دل دوست ميداشت؛ چراكه خداوند سبحانه و تعالی به او مناقب وموهبتهاي خاصی ارزاني داشته بود و علی رضی الله عنه خوب ميدانست كه حسن رضی الله عنه از چه فضايل و مناقبي برخوردار است. به همين خاطر او را گرامي ميداشت. حسن بن علي رضی الله عنه حتي هنگام سخن گفتن با پدر گراميش، اين سفارش جدش را سرلوحهي خویش قرار داد. چنانچه پس از شهادت عثمان رضی الله عنه از پدرش خواست كه عزلت اختيار كند و از ديدهها نهان شود تا زيانها و آسيبهاي فتنهاي كه به وجود آمده بود، متوجه او نگردد و تنها كارگردانان اين فتنه از آن متضرر گردند. وی، به پدرش گفت: «پدرم! اگر شما در لانهي سوسمار هم پنهان شويد، باز هم مردم به دنبال شما خواهند آمد و بدون اينكه خودتان بخواهيد، با شما بيعت خواهند كرد». زمانی که علي بن ابيطالب رضی الله عنه عزم نبرد با اهل شام را نمود و سپاه خويش را آمادهي حرکت کرد، حسن رضی الله عنه نزد پدرش رفت و گفت: «پدر جان! از اين كار دست بردار. اين جنگ ميان مسلمانان اختلاف مياندازد و موجب ریختن خون مسلمانان و اختلاف و چنددستگی آنان ميگردد». علي رضی الله عنه به توصيهي فرزندش عمل نكرد؛ زيرا او معتقد بود مردم دچار فتنه شدهاند و بايد آنها را امر به معروف و نهي از منكر كند. سرانجام علي رضی الله عنه به ياران خويش پيوست و تصميم خويش را عملي نمود[12]. البته ناگفته پیداست که در جریان نبرد با اهل شام، حق، با علي رضی الله عنه بود. يكي از معجزات رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم همان پيشگويي و خبری بود كه با تربيت اسلامي حسن بن علي رضی الله عنه نمایان گردید. حسن بن علي رضی الله عنه شخصيتي يگانه، مهتر و فرزانه بود و اين مقام و سيادت را با جنگ و خونريزي و غارت و چپاول به دست نياورد؛ بلكه با خويشتنداري و پرهيز از خشونت و همچنين ممانعت از ریختن خون مسلمانان به اين مقام والا دست یافت. بيترديد رسيدن به چنين مقامي بدون توقيق الهي مقدور نيست و با فكر و انديشهي شخصي و بشری نميتوان به چنين مقامي نایل آمد. حسن رضی الله عنه در حالي با معاويه رضی الله عنه صلح نمود كه هزاران سرباز وفادار، از او فرمانبرداری می کردند؛ هرچند در اين ميان سربازاني هم بودند كه صرفاً براي منافع دنيوي و شخصي خود در سپاه آن بزرگوار جاي گرفته بودند. بطور كلي حسن رضی الله عنه نميخواست به خاطر وي، حتي یک قطره خون بر زمين بريزد يا مسلماني آسيب ببيند. وقتي انسان رياست قوم يا طايفهاي را بر عهده ميگيرد، باید نهايت تلاش خويش را براي حفاظت، صيانت و مراقبت از افراد تحت سلطهي خويش بكار گيرد وگرنه (سلطه و رياستي كه به غير از اين اهداف صورت گيرد) نوعي خودکامگی و استبداد خواهد بود و پیامدی جز هلاكت و نابودي نخواهد داشت. چنين رياستي، سرانجام، موجب خونريزي، غارت و ذلت و خواری خواهد شد و چنين رئيسي، مورد خشم خداوند سبحانه و تعالی و نیز مورد حشم مردم و تاریخ قرار می گیرد. قدرتطلبي و حرص جاه و ثروت، همواره در طول تاريخ، عامل خونريزي و چپاول بوده و افرادي كه امواجي از خون در كوچه و خيابان به راه انداختهاند، انگيزهاي جز برتریجویی نداشتهاند.[13] حسن رضی الله عنه هيچ رغبتي به دنيا و زر و زيور دنيوي نداشت و خواهان قدرت و ریاست نبود. برای حسن رضی الله عنه این امکان وجود داشت که با به راهانداختن جنگ و خونریزی، به مقاصد و امتيازهاي دنيوي دست یابد، اما او، تنها به آخرت و نعمتهاي بهشتي ميانديشيد و همواره تلاش ميكرد تا امت جدش، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم را از قتل و کشتار مصون بدارد. حسن بصري ميگويد: «زمانی که حسن بن علي رضی الله عنه زمام امور را به دست گرفت، دیگر خونی بر زمين نريخت[14]. شخصِ حسن رضی الله عنه نیز به اين امر، ميبالید و افتخار ميكرد که به وصيت جدش رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم جامهي عمل پوشیده و دستور آن حضرتص را اجرا نموده و در زندگی خویش، روشي ايمانی در پیش گرفته است».[15] خداوند متعال، به وسيلهي حسن رضی الله عنه ميان اهل عراق و سایر امت اسلامي، صلح و سازش برقرار نمود. رسولگرامي اسلام صلی الله علیه و سلم برقرای صلح و سازش را جزو فضایل حسن رضی الله عنه برشمرد؛ زيرا حسن رضی الله عنه از امارت و خلافت دست كشيد و آنرا به معاويه رضی الله عنه واگذار نمود. اگر حسن رضی الله عنه مأمور بود كه با معاويه بجنگد و دست از حکومت برندارد، رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم به هيچ عنوان، برقرای صلح و سازش را از فضایل حسن رضی الله عنه بر نمی شمرد. زیرا در این صورت حسن رضی الله عنه به خوبی انجام وظیفه نکرده بود. در نتيجه آنچه حسن رضی الله عنه انجام داد، يعني، صلح وي با معاويه، نزد خدا و رسول اکرم صلی الله علیه و سلم پسنديده و مطلوب بود، نه جنگ و نبرد با او.[16] مرحلهي دوم: حسن رضی الله عنه براي بيعت با اهل عراق، شرطي تعيين نمود كه طبق آن مقرر گرديد، با هر کس كه او صلح كند، آنان نيز صلح نمايند و با كساني كه او بجنگد، آنها بجنگند.[17] ميمون بن مهران ميگوید: حسن بن علي بن ابيطالب رضی الله عنه پس از پدرش، دو بار با اهل عراق بيعت كرد. یکی، بیعت امارت؛ و ديگری پیمان بر سرِ اینكه آنها، هر آنچه را که حسن رضی الله عنه انجام دهد یا بپذیرد، قبول نمایند و خودسرانه کاری نکنند[18]. خالد بن مصرب ميگويد: شنيدم كه حسن بن علي رضی الله عنه گفت: «به خدا سوگند كه تنها با شرایطی که خودم دارم، از شما بيعت ميگیرم». گفتند: چه شرایطی داری؟ فرمود: «بدين شرط با شما بيعت ميكنم كه با هر کس صلح كنم، شما نيز صلح كنيد و با آنكه بجنگم، شما نيز با وي بجنگيد».[19] از روايات مذكور، چنین برميآيد كه امام حسن رضی الله عنه در همان ابتداي كار و قبل از اينكه به عنوان خليفه برگزيده شود، اظهار نموده كه قصد صلح دارد و اين، حقانيت نبوت جدش را اثبات ميكرد؛ زيرا رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در سخنان گهربار خویش به این ويژگي حسن رضی الله عنه اشاره كرده بود.[20] البته زمانی که حسن رضی الله عنه از اهل عراق بيعت گرفت، به گونهاي با آنها سخن گفت كه در ذهن آنان، اين نكته را جا بيندازد كه پذيرفتن صلح (و پيروي از وي براي جنگ يا صلح) قابل مناقشه و اختياري است و هرچند او، صلح را بیشتر ميپسندد، اما قصد سازش ندارد. برخورد حسن رضی الله عنه با اهل عراق به گونهاي بود كه هرچند با كنايه، به صلح و سازش اشاره نمود، اما از سخنش چنین برداشت نميشد كه او، حتماً قصد صلح دارد. و اين، نشانهي فراست و شایستگی وی در رهبري جامعه می باشد نشان می دهد که شناخت دقیقی از محيط سياسي و نظامي پیرامون خویش داشته است. از اینرو با آنکه هیچ میل و رغبتی به حکومت و فرمانروایی نداشت، برای تأمین مصالح اسلام و مسلمانان، مسؤولیت خلافت را پذیرفت تا بتواند برنامهی اصلاحی خود را به اجرا درآورد. مرحلهي سوم: تلاش براي ترور حسن رضی الله عنه ابن سعد در كتابش «الطبقات» به نقل از ابيجميله[21] روايت ميكند كه: پس از شهادت علي رضی الله عنه ، فرزندش حسن رضی الله عنه بر مسند خلافت نشست و در همان ابتداي خلافتش در حالي كه در نماز ايستاده بود، شخصي، بر وي حملهور شد و با خنجري كه در دست داشت، او را زخمي نمود. حصين بن عبدالرحمن سلمي ميگويد: به من خبر رسيده كه آن شخص، از طايفهي بنياسد بوده است. در اين هنگام حسن رضی الله عنه در سجده بود. حصين گوید: عمويم نيز شاهد اين قضيه بوده است. راوي ميگويد: عدهاي گفتهاند: وقتي فرد مزبور حمله برد، خنجر به رانِ حسن رضی الله عنه برخورد كرد و به همين خاطر حسن بن علي رضی الله عنه ماهها در بستر بيماري به سر برد و سرانجام زخمش بهبود يافت. پس از مدتی، حسن بن علي رضی الله عنه بر بالاي منبر رفت و فرمود: «از خدا بترسيد؛ ما، رهبران و ميهمانان شماييم. ما، همان اهل بيت رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم هستيم كه خداوند دربارهي آنان فرموده است: { إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا } (احزاب:33) «خداوند قطعاً ميخواهد پليدي را از شما اهل بيت (پيغمبر) دور كند و شما را كاملاً پاك سازد». حسن رضی الله عنه به گلايهها و شكوههاي خويش از اهل عراق ادامه داد تا اينكه تمامي کسانی که در مسجد، حضور داشتند، گریستند و صدای گریه، فضای مسجد را در بر گرفت.[22] هلال بن يساف[23] گوید: «حسن رضی الله عنه بالای منبر رفت و به اهل كوفه، چنین فرمود: «اي كوفيان! از خدا بترسيد و نسبت به ما، بدي روا مداريد. ما رهبران و ميهمانان شما هستيم. ما همان اهل بيت رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم هستيم كه خداوند در مورد آنها فرموده است: { إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا } (احزاب:33) «خداوند قطعاً ميخواهد پليدي را از شما اهل بيت (پيغمبر) دور كند و شما را كاملاً پاك سازد». راوي ميگويد: «تا آن روز، ندیده بودم که آن همه نفر، بگریند»[24].
مرحلهي چهارم: حسن رضی الله عنه با لشكري از اهل عراق، از كوفه عازم مدائن شد و قیس بن سعد بن عباده رضی الله عنه را به فرماندهی پیشاهنگان لشکرش گماشت. ابن سعد در«الطبقات» روايت كرده كه شعبي گفته است: «پس از شهادت علي رضی الله عنه مردم عراق با فرزندش حسن رضی الله عنه بيعت كردند و سپس به او گفتند: هرچه زودتر به سوی كساني لشكركشي كن كه دستورات خدا و رسول او را نادیده گرفته و به زور، بر مردم سلطه يافتهاند. ما، امیدواریم که بر آنان چیره شویم. حسن بن علي رضی الله عنه پيشنهادشان را پذيرفت و قيس بن سعد بن عباده رضی الله عنه را به عنوان فرماندهی لشكر دوازدههزار نفري خويش تعیین نمود و عازم شام گرديد»[25]. از روايات مذكور، اينگونه برميآيد كه حسن رضی الله عنه تمايلي به اين لشكركشي نداشته و فقط به تحریک و اصرار اهل عراق، رهسپار شام گردیده است. ابن كثير رحمه الله نيز به اين نكته اشاره نموده و گفته است: «حسن رضی الله عنه شخصاً انگيزه و قصد جنگيدن با هيچكس را نداشت، اما مردم (عراق) او را قانع كردند كه به اين كار دست يازد. در آن هنگام آنچنان جمعيتي گرد هم آمدند كه تا آن زمان، هيچكس نظير آن را نديده بود. سرانجام حسن رضی الله عنه لشكري ترتيب داد و قيس بن سعد بن عباده رضی الله عنه را به فرماندهی سپاه دوازده هزار نفري خويش گماشت و خودش با سایر سپاهيان، به دنبال قیس رضی الله عنه ، عزم سرزمين شام نمود. و چون به مدائن رسيدند، آنجا اتراق نمود....[26] حسن رضی الله عنه از همان ابتدا هیچ تمايلي به جنگ با معاويه رضی الله عنه نداشت و در اندیشهی صلح با معاویه رضی الله عنه و واگذاری قدرت به او بود. و اين تصميم حسن رضی الله عنه ، دلیل فراست و دورانديشي اوست؛ زيرا تجربه ثابت كرده بود كه اهل عراق، مردمانی سستعنصر و هر دمبیلمزاج و غیر قابل اعتمادند و هر لحظه ممكن است پيمانشكني كنند. حسن رضی الله عنه با پيشنهاد اهل عراق مبني بر جنگ با معاويه رضی الله عنه موافقت كرد تا در مسير راهپيمايي به سوي شام، به آنها ثابت كند كه پيشنهاد خودش، يعني صلح، بهتر و درستتر است. حسن رضی الله عنه علاوه بر این ميخواست بيثباتي و بيوفايي آنان را به خودشان ثابت نمايد[27]. دكتر خالد الغيث معتقد است خروج حسن بن علي رضی الله عنه از كوفه به سوي مدائن در ماه صفر سال 41 هجري قمري بوده است.[28]
مرحلهي پنجم: وقتي خبر حرکت حسن بن علي رضی الله عنه با سپاهش از كوفه به سوی مدائن، به معاویه رضی الله عنه رسید، معاویه رضی الله عنه هم واکنش نشان داد و از شام رهسپار سرزمين عراق گرديد. ابن سعد روايت ميكند: «معاويه رضی الله عنه با سپاه خويش كه متشكل از مردم شام بود، به سوي سپاه حسن رضی الله عنه حركت كرد تا اينكه به روستايي به نام «جسر منيح» رسيد. معاویه رضی الله عنه در «جسر منیح» اردو زد و سپس طي پنج روز تمام، خود را به «مسكن» رسانید.[29] شايان ذكر است خروج سپاه معاويه رضی الله عنه از شام، با تأخير صورت گرفت. معاويه رضی الله عنه در پي تروري نافرجام كه توسط شخصي به نام برك بن عبدالله تيمي انجام شد، به شدت زخمي گردید. روايات صحيح و مشهور، بیانگر این است که این اتفاق، صبحگاه روز جمعه، هفدهم رمضان سال 40 هجري قمري روی داد؛ یعنی همان روزی كه علي رضی الله عنه ضربت خورد. معاويه رضی الله عنه نيز به قصد نماز صبح، به مسجد می رفت که مورد سوء قصد قرار گرفت.[30] شدت جراحات معاویه رضی الله عنه از روایت خلال به نقل از جندب نمایان ميگردد که گوید: «در سفري با سعد بن ابي وقاص رضی الله عنه همراه بودم؛ وی، در بین راه از مركبش فرود آمد. من نيز فرصت را غنيمت شمردم و همانجا فرود آمدم. آنگاه در حالي كه با سعد رضی الله عنه قدم ميزدم، پس از حمد و ثناي الهي، به او گفتم: اي سعد! معاويه رضی الله عنه آنچنان ضربتي خورده كه حتماً به سبب آن جان خواهد باخت و اصحاب شورا و ساير ياران رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم نيز توسط خوارج كشته شدهاند. (اي سعد!) به خدا سوگندت ميدهم كه اگر زمام امور مسلمانان را به دست گرفتي، كاري نكني كه به تفرقه و جدايي آنان بینجامد و آنها را به كاري فرا نخواني كه سبب هلاكتشان گردد. سعد رضی الله عنه نيز پس از حمد و ثناي الهي فرمود: به خدا سوگند كاري نخواهم كرد كه به تفرقه و جدايي آنان بینجامد و حتماً از فراخواندن آنها به سوي اموري كه سبب هلاكتشان می گردد، پرهیز خواهم نمود تا اينكه خود آنها شمشيري برایم بیاورند و بگويند: اي سعد! اين، مسلمان است؛ پس از وي در گذر. و اين، كافر است پس او را بكش.[31] هنگامي كه حسن رضی الله عنه با لشكريانش در مدائن اتراق نمود، فردي، بانگ برداشت كه قيس بن سعد رضی الله عنه كشته شد. آنجا بود که سپاهیان، در هم آمیختند و هرج و مرج زیادی در لشکر افتاد و بدین سان هويت واقعي اهل عراق كه به بيثباتي و بيوفايي شهره بودند، برملا گشت. چنانچه به خيمهي حسن رضی الله عنه يورش بردند و آن را غارت کردند؛ حتی بر سرِ زيرانداز امام حسن رضی الله عنه با هم به نزاع پرداختند و آن بزرگوار را زخمي نمودند. بدين ترتيب حادثهاي شگفتانگيز رخ داد كه شاهد خوبي براي بيان هويت واقعی افراد مذكور بود. در آن زمان سعد بن مسعود ثقفي، والي مدائن بود كه پيشتر توسط علي بن ابيطالب رضی الله عنه به اين سِمَت گمارده شده بود. در همين گيرودار برادرزادهي سعد بن مسعود، یعنی مختار بن ابوعبيد بن مسعود كه در سنين جواني به سر ميبرد نزد سعد بن مسعود آمد و گفت: آيا ميخواهي هم ثروتمند گردي و هم مهتر و بزرگ همه؟ ابن مسعود ثقفي گفت: آري. اما بايد چه كاري انجام دهم؟ گفت: حسن بن علي رضی الله عنه را دستگير كن و او را به معاويه تحويل بده! ابن مسعود ثقفي گفت: لعنت و نفرين خداوند بر تو باد. آيا ميخواهي من به نوهي رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم يورش ببرم و او را دستگير كنم؟ براستي كه تو، آدم پست و فرومايهاي هستي![32] حسن رضی الله عنه با مشاهدهي عملكرد اهل عراق، دیگر هيچ شك و ترديدي به بیفايي آنان نداشت و كاملاً مطمئن شد كه او را در جنگ، تنها خواهند گذاشت. آري! اين، يكي از عواملي بود كه باعث شد حسن رضی الله عنه از همان ابتدا به صلح بينديشيد و براي اين كار مقدمهچيني نمايد.[33]
مرحلهي ششم: گفتگوي نمايندگان حسن بن علي و معاويه رضی الله عنهم امام بخاري در صحيح خود لحظهي تاريخي و خطرناكي را كه اهل شام و اهل عراق روياروي هم قرار گرفتند، ثبت نموده است. در آن هنگام، هر لحظه امكان درگیری دو گروه بزرگ از مسلمانان با یکدیگر وجود داشت. روايت بخاري در انعكاس اين واقعه به شرح ذيل است: حسن بصري ميگوید: به خدا سوگند حسن بن علي رضی الله عنه با گردانها و لشكرياني كه همچون كوه استوار و دلير بودند، در مقابل معاويه رضی الله عنه جبهه گرفت. عمرو بن عاص رضی الله عنه با ديدن لشكريان حسن رضی الله عنه خطاب به معاويه رضی الله عنه گفت: اين، سپاه سپاهي است كه تا طرف مقابلش را از پاي در نياورد، عقبنشيني نخواهد كرد. معاويه رضی الله عنه گفت: اي عمرو! اگر اينها و اينها و اينها كشته شوند، تكليف من در قبال مردم و زنان و فرزندان و ضعفاي آنان چه خواهد بود؟[34] سپس معاويه رضی الله عنه دو نفر قريشي از طايفهي بني عبد شمس به نامهاي عبدالرحمن بن سمره و عبدالله بن عامر بن كريز را نزد حسن بن علي رضی الله عنه فرستاد تا با وي سخن گويند و از وي درخواست صلح نمايند. در ضمن معاويه رضی الله عنه به آندو دستور داد كه اموالي را به حسن رضی الله عنه پيشنهاد كنند و هر چه خواست به او بدهند. حسن رضی الله عنه خطاب به نمایندگان معاويه رضی الله عنه فرمود: ما فرزندان عبدالمطلب پيش از اين نيز چنين مالهايي را تجربه كردهايم. و اينك اين امت، در معرض قتل و خونريزي قرار گرفته است.[35] آندو گفتند: معاويه از تو درخواست صلح كرده و در قبال آن، چنين و چنان خواهد كرد. حسن رضی الله عنه گفت: چه كسي ضمانت خواهد كرد كه معاويه رضی الله عنه به پیمانش وفا کند؟[36] گفتند: ما، ضمانت ميكنيم[37]. و سرانجام حسن بن علي رضی الله عنه صلح را پذيرفت و از جنگ خودداري كرد. حسن بصري ميگويد: از ابوبكره رضی الله عنه شنيدم كه گفت: از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم شنيدم كه بر فراز منبر ميفرمود: (ابني هذا سيد و لعل الله أن يصلح به بين فئتين عظيمتين من المسلمين) يعني: «اين فرزندم، سيد و آقاست؛ چهبسا خداوند، او را واسطهي صلح و سازش دو گروه بزرگ مسلمان بگرداند». ابوبكره رضی الله عنه ميگويد: در آن هنگام، حسن رضی الله عنه كنار رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بود كه آن حضرتص ضمن بيان اين فرموده، گاهي به حسن نگاه ميكرد و گاهي به مردم.[38] علامه ابن حجر عسقلاني ميگويد: از روايت مذكور اينگونه نتيجهگيري ميشود كه: 1ـ وقوع صلح ميان حسن رضی الله عنه و معاويه رضی الله عنه دليلي بر حقانيت نبوت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم ميباشد. 2ـ روايت مذكور بيانگر مناقب و مقام والاي حسن بن علي رضی الله عنه است. زيرا آن بزرگوار، خلافت را تنها براي صيانت از جان مسلمانان رها كرد و اين كارش، برآمده از ضعف و كمبود نيرو نبود؛ بلكه حسن رضی الله عنه زماني با معاويه رضی الله عنه صلح نمود كه در اوج عزت و اقتدار قرار داشت. از اينرو صرفاً به رضاي خداي متعال و به قصد رسيدن به نعمتهاي جاويدان الهي و رعايت مصالح اسلام و امت اسلامي، از قدرت كنارهگيري نمود. 3ـ طبق اين روايت، خوارج، يعني همان كساني كه علي رضی الله عنه و يارانش را تكفير مينمودند، گروهي مردود معرفي شدهاند، در حالي كه به گواهي رسولخدا رضی الله عنه ، معاويه و همراهانش، گروه عظيمي از مسلمانان قلمداد شدهاند. 4ـ در اين روايت به فضايل برقراري صلح و آشتي و نيز صيانت از جان مسلمانان اشاراتي شده است. 5 ـ روايت مذكور، بيانگر اين است كه معاويه رضی الله عنه نسبت به مسلمانان، دلسوز و مهربان بوده و به فرجام آنان ميانديشيده است. 6 ـ از اين روايت، چنین برداشت ميشود كه با وجود شخص اصلح، ميتوان توليت را به فردي واگذار كرد كه از لحاظ شايستگي در حد پايينتري قرار دارد؛ زيرا اگر چنین جوازی وجود نداشت، معاويه و حسن، با وجود سعد بن ابي وقاص و سعيد بن زيد كه هر دو از اصحاب بدرند، خلافت را بر عهده نميگرفتند. 7ـ طبق اين روايت جايز است كه خليفهي اسلامي براي مصالح اسلام و مسلمانان در قبال اموالي كه از طرف مقابل ميگيرد، از خلافت كنارهگيري كند و وظايف ديني و دنيوي خويش در زمينهي حكومت را به او واگذار كند. البته شرط لازم براي جواز چنین کاری، این است كه شرايطي كه ميان خليفهي پیشین و کنونی، مقرر گرديده، اجرا شود و كسي كه به خاطر او از خلافت كنارهگيري ميشود، داراي صلاحيت باشد. همچنين مال مزبور بايد از اموال شخصي فرد باشد و چنانچه ولايت عمومي، مطرح باشد و اموال پرداختي، از بيتالمال پرداخت شود، حتماً بايد مصلحتي كه به خاطر آن، از بيت المال و اموال عمومي هزينه شده، عامالمنفعه باشد و جنبهي شخصي نداشته باشد.[39] ابن سعد، پيرامون صلح معاويه و حسن، روايتي نقل نموده كه مكمّل روايت بخاري است و همچون روايت بخاري، حايز اهميت ميباشد. ابن سعد از عمروبن دينار[40] نقل كرده كه: معاويه رضی الله عنه خوب ميدانست كه حسن رضی الله عنه بيش از همه از اينكه مردم دچار فتنه و آشوب شوند ناخرسند است و وقوع چنين حادثهاي را ناپسند و زشت ميداند. بر همين اساس معاويه رضی الله عنه ، پس از شهادت علي رضی الله عنه شخصي را نزد حسن بن علي رضی الله عنه فرستاد و مخفيانه پيشنهادهاي خود را مطرح كرد و قول داد كه اگر حسن رضی الله عنه به پيشنهادهايش عمل كند، حتماً او را به عنوان جانشين خود، معرفي مي كند. سرانجام حسن رضی الله عنه به او اعتماد كرد[41] و… عبدالله بن جعفر رضی الله عنه ميگوید: پس از اين ماجرا، نزد حسن بن علي رضی الله عنه نشسته بودم و چون خواستم برخیزم، حسن بن علي رضی الله عنه جامهام را گرفت و فرمود: اي مرد! بنشين. من نشستم و آنگاه حسن رضی الله عنه فرمود: «تصميمي گرفتهام كه دوست دارم تو نيز در اجراي آن از من تبعيت نمايي». عرض كردم: چه تصميمي گرفتهاي؟ فرمود: «دیرزمانی است كه مردم، گرفتار فتنه و آشوب شدهاند و پیوند خویشاوندی آنها از هم گسسته، خون بسياري بر زمين ريخته و راهها ناامن گرديده و راهزني، رونق يافته است. قصد آن كردهام كه رهسپار مدينه شوم و امور را به معاويه واگذارم». گفتم: خداوند تو را جزاي خير دهاد. من نيز با تو موافقم. حسن رضی الله عنه فرمود: «حسين رضی الله عنه را به نزدم فراخوان (تا اين موضوع را با وي در ميان بگذارم)». سرانجام حسين رضی الله عنه نزد حسن رضی الله عنه آمد؛ حسن رضی الله عنه آنچه را که با ابن جعفر رضی الله عنه مطرح در ميان گذاشته بود، با حسين رضی الله عنه نيز مطرح كرد و در رابطه با اين موضوع از او نظرخواهي نمود. حسين رضی الله عنه فرمود: «از خدا بترس و كاري نكن كه مبتني بر تصديق معاويه و تكذيب (و اعتراض بر) كارها و اقدامات پدرت علي رضی الله عنه باشد». حسن رضی الله عنه فرمود: «به خدا سوگند، ارادهي هر كاري که كردم، تو در انجام آن با من به مخالفت برخاستي و هميشه به اقداماتم اعتراض نمودي. به خدا قسم، عزم آن نمودم كه تو را در خانهاي محبوس نمایم و دربش را گل کنم تا بتوانم با خیال آسوده به انجام كارها و اقدامات مورد نظرم بپردازم». زمانی که حسين رضی الله عنه ناراحتی برادرش حسن رضی الله عنه را مشاهده كرد، فرمود: «تو برادر بزرگم هستي و به عنوان جانشين پدرمان برگزيده شدهاي؛ بنابراين ما، تابع تو هستيم و هر كاری که صلاح ميداني، انجام بده»[42]. مجموعاً از روايت بخاري و ابن سعد چنین برداشت ميشود كه معاويه رضی الله عنه به قصد برقراری صلح، با حسن رضی الله عنه تماس گرفته و به او پیشنهاد صلح داده است.[43] اما در عین حال، این پرسش مطرح می باشد که آغازگر صلح، چه کسی است؟ معاويه يا حسن؟ چه كسي، برای ایجاد صلح پیشقدم شد؟ آیا حسن بن علي رضی الله عنه كه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم طي حديثي به فضیلتش در زمینهی برقراری صلح، اشاره كرده، برای این منظور، پیشقدم گردید يا معاويه؟ حسن بن علي رضی الله عنه هنگامی که براي بيعت با اهل عراق، شروطي تعيين كرد، توسط یک یا چند نفر، مورد سوء قصد قرار گرفت. البته از شروطی که حسن بن علي رضی الله عنه تعیین کرد، چنین برميآمد كه وي، از همان ابتدا قصد صلح داشته است، ولی با اين حال، آيا حسن بن علي رضی الله عنه توانست در این زمینه، پيشگام شود يا خير؟ در جواب اين سؤال بايد گفت: هم معاويه و هم حسن بن علي رضی الله عنهم تمايل وافرای به صلح داشتند. حسن بن علي رضی الله عنه از همان ابتدا براي صلح برنامهريزي كرد و ميکوشید تاج صلح و آرامش را بر سر امت اسلامي نهد. معاويه رضی الله عنه نيز كاري را كه حسن بن علي رضی الله عنه آغاز کرده بود، ادامه داد و تكميل نمود. بدين ترتيب اقدامات هر يك از اين دو نفر مكمل اقدامات ديگري بود؛ هرچند حسن بن علي رضی الله عنه در استقرار و ايجاد صلح نقش بيشتري داشت. خداوند سبحانه و تعالی از تمامي اين بزرگواران راضي و خوشنود باد.[44] مرحلهي هفتم: اقدامي ديگر براي ترور حسن بن علي رضی الله عنه پس از اينكه مذاكرات و گفتگوهاي حسن بن علي و معاويه رضی الله عنهم پيرامون صلح، به نتیجه رسید، حسن رضی الله عنه درصدد آن برآمد كه ذهن پيروان خويش را براي مطرح كردن صلح آماده كند. از اینرو بالای منبر رفت و آنچه را ميان وي و معاويه گذشته بود، با عموم مردم در میان نهاد. در همان حال كه آن بزرگوار، مشغول سخنراني بود، عدهاي از همراهان نظامي او، به سويش یورش بردند تا وي را به قتل برسانند. اما خداوند متعال، این بار نیز را از این سوءقصد نجات داد. بلاذري، متن سخنراني حسن بن علي رضی الله عنه را به شرح ذیل، نقل نموده است: «همانا من امیدوارم كه خيرخواهترين مردم نسبت به مخلوقات خداوند باشم و در دل، ذرهاي کینه به كسي ندارم. هيچگاه بر كسي بدي روا نميدارم و دوست ندارم که کسی را گرفتار سختي و مشقت نمايم. اي مردم! بدانيد كه اگر به خاطر اتحاد و انسجام مسلمانان، به امر ناگواری تن دهید، این، برایتان خیلی بهتر از آنست که به خاطر اميال و خواستههای شخصي، موجبات تفرقه و از همگسيختگي امت اسلامي را فراهم كنيد. اي مردم! تصمیمی که من براي شما گرفتهام، از تصميمي كه خودتان براي خويش گرفتهاید، بهتر است؛ پس با من مخالفت نكنيد و آنچه را که ميگويم، بپذيريد. خداوند، من و شما را بیامرزد». پس از آنکه سخنراني حسن رضی الله عنه پایان یافت، برخي از حاضران، به يكديگر نگريستند و گفتند: به خدا سوگند كه حسن بن علي رضی الله عنه احساس ضعف و ناتواني كرده و به صلح با معاويه تن داده است. ديري نپاييد كه عدهي زيادي به خيمهي حسن بن علي رضی الله عنه حمله بردند و به تاراج آن پرداختند؛ چنانکه فرش زیر پای حسن رضی الله عنه را كشيدند و آنگاه، عبدالرحمن بن عبدالله بن ابوجعال ازدي به سوی حسن بن علي رضی الله عنه رفت و رداي آن بزرگوار را كه به دور گردنش پيچيده شده بود، به شدت گرفت و كشيد... . سرانجام یکی از خوارج از تیرهي بني اسد بن خزيمه از طايفهي بني نضير بن قعين الحارث بن ثعلبه بن دودان بن اسد، به نام جراح بن سنان[45] در مكاني به نام «مظلم» در «ساباط» (كه در كنارهي غربي دجله قرار دارد،[46] منتظر حسن بن علي رضی الله عنه نشست؛ به محض اينكه حسن بن علي رضی الله عنه به آنجا رسيد، شخص مذكور، از مركبش فرود آمد و خطاب به حسن رضی الله عنه گفت: «اي حسن! آيا تو نيز همچون پدرت مشرك شدهاي؟ و سپس خنجری را كه در دست داشت، بر ران حسن بن علي رضی الله عنه فرو كرد و بدین سان زخمی کاری بر کفل حسن رضی الله عنه نهاد. حسن بن علي رضی الله عنه در دفاع از خويش ضربهاي به صورت جراح بن سنان زد و سرانجام هر دو بر زمين افتادند. عبدالله بن الخضل الطائي[47] بلافاصله خود را به جراح رسانید و خنجر را از او گرفت. ظبيان بن عمارهي تيمي[48] نيز بيني وی را گرفت و قطع نمود و آنگاه تكهي آجري را آنچنان بر فرق و صورتش كوبيد كه به مرگ وی انجامید. حسن بن علي رضی الله عنه را پس از اين ماجرا به مدائن بردند… سپس سعد بن مسعود، طبیبی براي مداواي حسن بن علي رضی الله عنه آورد تا از وي مراقبت كند و چون حسن رضی الله عنه بهبود يافت، او را به قصر البيض در مدائن بردند. برخي به اينكه بلاذري و ابوحنيفهي دینوري زمان سخنراني حسن بن علي رضی الله عنه را قبل از برقرای صلح دانستهاند، خرده گرفتهاند؛ در پاسخ اين شبهه بايد گفت: روايت بخاري در توصيف سپاه حسن رضی الله عنه بیانگر انسجام و اقتدار آن است و نشان می دهد سپاه عراق هنگام رویارویی با سپاه شام، بیشترین آمادگي مادي و معنوي را داشته است. از سوي دیگر به هم پاشیدن سپاه عراق پس از سخنرانی حسن رضی الله عنه ، خود دلیلی است بر اینکه سپاه اهل عراق پس از سخنراني حسن بن علي رضی الله عنه در مقابل سپاه شام صفآرايي نكرده است. از اینرو سخنراني حسن بن علي رضی الله عنه در ميان سپاهيانش، پس از رویارویی سپاه شام و عراق با يكديگر، و بعد از برقراری صلح ميان معاويه و حسن بن علي رضی الله عنهم صورت گرفته است[49]. همچنین حسن بن علي رضی الله عنه ، از آن جهت به ایراد سخنرانی پرداخت که از طریق این مقدمهچيني، پيروان خويش را از صلحي كه ميان او و معاويه رضی الله عنه صورت گرفته بود، باخبر سازد. چنانچه از روايات ذيل برميآيد: ابن سعد به نقل از رياح بن حارث[50] روايت ميكند كه: پس از شهادت علي بن ابيطالب رضی الله عنه ، حسن بن علي رضی الله عنه برخاست و پس از حمد و ثناي الهي، خطاب به مردم فرمود: «آنچه قرار باشد اتفاق افتد، خيلي زود به وقوع خواهد پيوست و هرآنچه خداوند مقدر كرده، حتماً انجام خواهد پذيرفت. هرچند انجام آن نزد مردم ناخوشايند باشد. به خدا سوگند كه اگر قرار باشد به خاطر امارت و زعامت من، قطرهاي خون بر زمين بريزد، دوست ندارم كه حتي به اندازهي ارزني از امور امت محمدص را سرپرستي كنم و زعامت آنرا به دست گيرم. من خوب ميدانم چه چيزي به نفع من است و چه چيزي به ضرر من؛ بنابراين شما هر قصدي داريد، انجام دهید».[51] ممكن است اين شبهه به وجود آيد كه حسن بن علي رضی الله عنه سخنان مذكور را در كوفه ایراد نموده است نه در مدائن؛ در پاسخ اين شبهه بايد گفت: احمد بن حنبل رحمه الله همين روايت را به نقل از رياح بن حارث و با سندي صحيح روايت كرده، با اين تفاوت كه در اين روايت آمده است: مردم در مدائن پیرامون حسن بن علي رضی الله عنه گرد آمدند و سپس ادامهي روايت با الفاظي نقل شده كه ابن سعد، روايت كرده است. بدين ترتيب قول راجح، این است كه سخنراني مزبور در مدائن صورت گرفته و اين، بدان معناست كه اين سخنراني بر خلاف پندار بلاذري، پس از صلح حسن بن علی و معاويه رضی الله عنهم صورت گرفته است. به نظر ميرسد آنچه از خطبهي حسن بن علي رضی الله عنه در اين بحث مطرح گرديده، تنها بخشی از سخنرانی اوست كه بلاذري نيز قسمتي از آنرا كه حاكي از هرج و مرج و آشفتگی در سپاه حسن بن علي رضی الله عنه ميباشد، ذكر نموده و از واکنش حسن بن علي رضی الله عنه در قبال اين نابساماني، هیچ سخنی به میان نیاورده است. ابن سعد به نقل از هلال بن خناب[52] ميگويد: حسن بن علي رضی الله عنه فرماندهان سپاه خويش را در قصر مدائن فرا خواند و خطاب به آنان فرمود: «اي اهل عراق! شما سه بدي (و خيانت) در حق من مرتكب شديد كه هيچگاه از ذهنم نميرود و فراموشم نخواهد شد. 1ـ اينكه پدرم را به قتل رسانديد. 2ـ اينكه مركبم را زخمي كردید (و به من حملهور شديد). 3ـ اينكه آنچه داشتم، به تاراج برديد. یا فرمود: ردايم را کشیدید، حال آنکه با من بيعت كرده و متعهد شده بوديد كه با هر كس صلح نمایم، شما نيز صلح كنيد و با هر كس بجنگم، شما نيز بجنگيد. بدانيد كه من با معاويه رضی الله عنه بيعت كردهام؛ پس شما نيز از او اطاعت نماييد. سپس حسن بن علي رضی الله عنه از منبر پايين آمد و وارد قصر شد.[53]
واکنش سپاه حسن رضی الله عنه در قبال صلح
در رابطه با واکنش سپاه پیشاهنگ حسن رضی الله عنه که به سوي «مسكن» در حال حركت بود، به نقل روایتی می پردازیم که حاکم در المستدرک از ابوغریف آورده است؛ ابوغريف[54] گوید: ما در لشکر دوازده هزار نفری و پیشاهنگی بودیم که برای نبرد با اهل شام آماده شده بود. ابوالعمرطه[55] فرماندهی این لشکر را بر عهده داشت. وقتي به ما خبر رسيد كه حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه صلح نموده است، انگار پشتمان، از شدت ناراحتي شكست (و ديگر ناي حركت نداشتيم). هنگامي كه حسن بن علي رضی الله عنه به كوفه آمد، شخصي از ما به نام ابوعامر سفيان بن ليل،[56] نزدش رفت و خطاب به او گفت: سلام بر تو اي خواركنندهي مؤمنان! حسن بن علي رضی الله عنه فرمود: «اي ابوعامر! اين سخن را مگو؛ من، مؤمنان را خوار نكردهام؛ بلكه نميپسنديدم كه به خاطر رياست و امارت، ميان مؤمنان، قتل و قتالي روی دهد».[57] آنگونه كه از شواهد برميآيد، احتمالاً ابوالعمرطه، فرماندهي جزئي از سپاه پیشاهنگ را بر عهده داشته كه راوي مذكور، ابوغريف نيز زيرمجموعهي آن يگان بوده است وگرنه روايات صحیح تاريخي، بیانگر آنست که فرماندهي كل این سپاه، قيس بن سعد رضی الله عنه بوده است. همچنین روايات صحيح دال بر آن است كه عبيدالله بن عباس رضی الله عنه در این سپاه حضور نداشته و اساساً در مورد حضور وي در عراق در اين برههي زماني، شک و تردید وجود دارد.[58] بر همين اساس روايات موضوع و بياساسي كه حكايت از آن دارد كه عبيدالله بن عباس رضی الله عنه در قبال گرفتن رشوه از معاويه رضی الله عنه ، به حسن بن علی رضی الله عنه خيانت كرده است، غير قابل قبول ميباشد. لازم به ذكر است قيس بن سعد رضی الله عنه كه فرماندهي كل این لشکر را بر عهده داشت، ابتدا صلح را نپذيرفت و با جمعي از سربازان خويش كه از وي پيروي كردند، از لشکر حسن رضی الله عنه جدا شد، اما ديري نپاييد كه خداوند سبحانه و تعالی به او شرح صدر داد و ضمن پيروي از حسن بن علي رضی الله عنه ، با معاويه رضی الله عنه صلح نمود. اینک روايات ذيل را در مورد واکنش قيس رضی الله عنه به هنگام شنيدن خبر صلح، مورد بررسی قرار ميدهيم: ابن حجر به نقل از حبيب بن ابوثابت[59] نقل ميكند كه: …وقتي حسن بن علي رضی الله عنه اقدام به بيعت با معاويه نمود، طي نامهاي قيس بن سعد رضی الله عنه را از اين اقدام خويش آگاه کرد. قيس رضی الله عنه با شنيدن اين خبر، به ياران و سربازان تحت فرمانش فرمود: «اي مردم! شما در موقعيتي قرار گرفتهايد كه ناچار، يا بايد دچار فتنه شويد يا هم بدون امام (و رهبر ديني) به قتل و قتال بپردازيد». مردم پرسيدند: منظورت از اين سخنان چيست؟ گفت: «حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه بيعت كرده است. از اینرو مردم، بازگشتند و (به پيروي از حسن رضی الله عنه ) با معاويه رضی الله عنه بيعت نمودند.[60] از روايت تاريخي مذكور، چنین برداشت ميشود كه بخش اعظم لشکر پیشاهنگ، به محض اینکه شنيدند حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه صلح نموده، صلح را بپذيرفتند؛ البته از اين روايت نميتوان نتيجه گرفت كه قيس بن سعد رضی الله عنه نيز بلافاصله به این صلح، تن داده است. ابن كثير رحمه الله نيز به اين موضوع اشاره كرده و گفته است: زمانی که حسن بن علي رضی الله عنه پيكي را نزد قيس رضی الله عنه فرستاد تا او را به اطاعت و پيروي از خويش فرا بخواند و او را به پذیرش صلح، قانع كند، قيس بن سعد رضی الله عنه از قبول پیمان صلح، امتناع کرد و با تعدادی از سپاهيانش كه با او همعقيده بودند، از لشکر جدا شد، اما ديري نپاييد كه از تصميم خويش صرفنظر كرد و با معاويه بيعت نمود.[61] ابن ابي شيبه نيز پيرامون قيس رضی الله عنه و کسانی که با او از لشکر جدا شدند، ميگويد: از هشام بن عروه شنيدم كه به نقل از پدرش گفت: قيس بن سعد بن عباده رضی الله عنه از ياران حسن بن علي رضی الله عنه و جلودار لشكرش بود و ارتشي پنج هزار نفري را فرماندهي ميكرد. گفتنی است: همهي سربازان این لشکر، پس از شهادت علي بن ابيطالب رضی الله عنه سرهاي خويش را تراشيده و عهد بسته بودند كه تا پاي جان ايستادگي كنند. زمانی که حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه صلح نمود، قيس رضی الله عنه از پذيرش صلح ابا ورزيد و به سربازان و ياران خويش گفت: نظر شما در اين مورد چيست؟ اگر بخواهيد به همراه شما تا آخرين لحظه كه ماهرترين رزمنده از پاي درآيد، ايستادگي ميكنم و ميجنگم و يا از جنگ دست برداشته، براي شما تقاضاي امان مينمایم. همه، از او خواستند زمينهي امنيت و امان آنها را فراهم كند. در اين ميان قيس بن سعد رضی الله عنه هيچ چيزي را به خود اختصاص نداد و خود را نيز سربازي به حساب آورد كه در تمامي حقوق و مزايا با افراد خود برابر باشد. وقتي سپاه مزبور عازم مدينه گرديد، قيس بن سعد رضی الله عنه در طول راه، تعدادی شتر برای سربازان ذبح نمود.[62] در روايت مذكور، حوادث و وقايع، به صورت نامرتب و با تقديم و تأخير بيان گرديده و در این میان، سپاهيان و افراد تحت فرماندهي قيس رضی الله عنه نيز پنج هزار نفر ذکر شدهاند؛ شايان ذكر است این رقم، با عددي كه قبلاً متذكر شديم، تناقضي ندارد. زيرا دوازده هزار نفر، شمار تمام سپاهیان حسن بن علي رضی الله عنه بود و سپاهیانی که به عنوان جلودار، تحت فرمان قيس بن سعد رضی الله عنه قرار داشتند، پنج هزار نفر بودند.[63] واکنش فرمانداران و فرماندهان دوران علي مرتضی رضی الله عنه در قبال صلح فرماندهان و فرمانداران علي رضی الله عنه در قبال صلح حسن بن علي رضی الله عنه واکنشهای متفاوتی داشتند. به نحوي كه برخي از آنها صلح را پذيرفتند و برخي، آنرا ناپسند دانستند. تفصيل اين مطلب به شرح ذيل است: 1ـ برخي ضمن تأييد و نيك شمردن صلح، آن را پذيرفتند كه عبدالله بن جعفر رضی الله عنه در رأس این گروه قرار داشت. 2ـ عدهاي، ابتدا از پذيرفتن صلح استنكاف ورزيدند، اما پس از چندی، آنرا پذيرفتند. قيس بن سعد بن عباده رضی الله عنه و زياد بن ابيه، اين طيف را رهبري ميكردند. 3ـ گروه سوم كساني بودند كه هرچند صلح را نميپسنديدند، اما به آن تن دادند. اين گروه به دو طيف تقسيم ميشدند: الف: گروهي از آنان فقط تا زمانيكه حسن بن علي رضی الله عنه در قيد حيات بود، خود را پایبند پیمان صلح ميدانستند. اين گروه را حجر بن عدي رهبري مينمود. ب: گروه دوم، كساني بودند كه معتقد بودند تا زماني كه حسن يا معاويه زنده هستند، بايستي به اين صلح تن دهند؛ حسين بن علي رضی الله عنه جزو این گروه بود. مرحلهي هشتم: كنارهگيري حسن بن علي رضی الله عنه از خلافت و واگذاری زمام امور به معاويه رضی الله عنه حسن بن علي رضی الله عنه پس از آنکه خداوند متعال، او را از آشوب بوجود آمده در لشكرش نجات داد، مدائن را به سوي كوفه ترك گفت. بلاذري در توضيح مسير سفر حسن بن علي رضی الله عنه به كوفه ميگويد: وقتي حسن بن علي رضی الله عنه قصد عزیمت به كوفه را نمود، ابن عامر[64] و ابن سمره[65] نامهاي را نزد او آوردند كه نشان ميداد معاويه رضی الله عنه خواستههاي او را در قبال صلح برآورده ساخته است. پس حسن بن علي رضی الله عنه در خطبهاي كه ايراد فرمود، خطاب به يارانش گفت: «چه بسا شما چيزي را ناپسند و زشت بپنداريد، اما خداوند، خير فراوانی براي شما در آن نهاده باشد». و سپس عازم كوفه شد.[66] پس از او معاويه رضی الله عنه نيز «مسكن» را به قصد «النخيله» ترك گفت.[67] بلاذري گويد: معاويه رضی الله عنه از «مسكن» عازم كوفه شد و در محلي ميان «النخيله» و «دارالرزق» فرود آمد.[68] سپس حسن بن علي رضی الله عنه از كوفه عازم «النخيله» شد تا در آنجا با معاويه رضی الله عنه ملاقات كند و امور خلافت را به او واگذار نمايد. مجالد بن سعيد همداني از عامر شعبي[69] نقل ميكند كه: چون حسن بن علي رضی الله عنه به نخيله آمد و با معاويه رضی الله عنه صلح نمود، من در آنجا حاضر بودم. پس از انعقاد صلح، معاويه رضی الله عنه ، از حسن بن علي رضی الله عنه خواست كه پيرامون صلح با مردم سخن گويد و نزد آنان اعلام كند كه وي، زمام امور را به معاويه سپرده است. حسن رضی الله عنه برخاست و بالای منبر رفت و پس از حمد و ثناي الهي فرمود: «عاقلانهترين كارها، تقوا و پرهيزگاري است و احمقانهترين كارها، فسق و فجور و پرداختن به معاصي است. بدانيد كه من و معاويه رضی الله عنه پيرامون خلافت با هم اختلاف كرديم، اما چنانچه واقعاً خلافت و زمامداری امور مسلمانان، حق من باشد، پس من براي مصلحت امت اسلامي و جلوگيری از قتال و خونريزي ميان مسلمانان، از اين حق خویش گذشتم و آنرا به معاويه سپردم و اگر خلافت، حق شخصی غير از من باشد كه صلاحيت بيشتري دارد، باز هم من از خلافت كنارهگيري كردم و زمام امور را به معاویه رضی الله عنه سپردم». آنگاه این آیه را تلاوت کرد: { وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ (١١١) }(انبياء:111) «من چه ميدانم؟ شايد اين، آزموني براي شما باشد و (شايد خداوند ميخواهد شما را از لذائذ اين جهان) تا مدتي بهرهمند سازد».[70] روايت مذكور را ابن سعد،[71] حاكم،[72] ابونعيم اصفهاني،[73] بيهقي[74] و ابن عبدالبر[75] نیز همچون طبراني از شعبي نقل نمودهاند. احمد بن حنبل رحمه الله هم روايت بیعت حسن رضی الله عنه با معاویه رضی الله عنه را از طريق انس بن سيرين روايت كرده كه متنش به شرح ذيل است: روزي كه حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه پيرامون صلح مذاكره نمود، فرمود: «ميان شهر جابلص (كه در شرق است) و جابلق (كه در غرب است) هيچ شخصي وجود ندارد كه چون من، پدربزرگش رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم باشد. همانا من، در حالي كه بیش از هر کسی، سزاوار خلافت بودم، (از آن كنارهگيري نمودم) و با معاويه رضی الله عنه بيعت کردم و نميدانم كه سرانجام اين بيعت، موجب به وجودآمدن فتنهاي ميان شما خواهد شد و يا تا مدتي برايتان سودمند خواهد بود»[76]. در روايت ابن سعد از عمرو بن دينار آمده است كه: حسن بن علي رضی الله عنه برخاست و خطاب به مردم فرمود: «اي مردم! من، بيش از همه مسایلی را که براي مسلمانان پيش آمد، ناخوشایند ميدانستم، اما در اين اواخر، تدبيري انديشيدم و تصمیم گرفتم خلافت را به كسي واگذار نمايم كه از من بدان سزاوارتر است و اگر هم واقعاً بیش از هر کسی، سزاوار خلافت باشم، باز هم تصميم گرفتهام به خاطر مصلحت امت جدم و براي آنكه ميان مسلمانان، صلح و آرامش برقرار شود، از اين حقم بگذرم». سپس فرمود: «اي معاويه! خداوند، زمام امور امت محمدص را به تو سپرد و نميدانم واقعاً رسیدن به این مقام، به خاطر صفت خوبی بود كه در تو وجود داشت و يا اینکه برعكس، به خاطر وجود شری در تو بود». آنگاه این آیه را تلاوت کرد که: { وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ (١١١) } (انبياء:111) «من نميدانم، شايد اين، آزموني براي شما باشد و (شايد شما را) تا مدتي بهرهمند سازد (و برایتان مفید باشد)»[77]. و سپس از منبر پایین آمد. در روايتي آمده است كه عمرو بن عاص رضی الله عنه و ابوالاعور سلّمي پس از بيعت حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه نزد معاويه رضی الله عنه رفتند و به او پيشنهاد دادند كه دستور دهد حسن بن علي رضی الله عنه برای مردم سخنراني كند تا ناتوانياش در گفتار برای مردم، نمایان گردد و بدین سان مردم، از او رانده شوند. معاويه رضی الله عنه در پاسخشان گفت: من، با چشمان خويش مشاهده نمودم كه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم زبان و لبهاي حسن بن علي رضی الله عنه را ميبوسيد (و من مطمئنم زبانی كه زبان رسولخداص، آنرا لمس كرده،) هرگز دچار لكنت نخواهد شد؛ آن دو چنان اصرار کردند که سرانجام معاویه رضی الله عنه از حسن رضی الله عنه خواست تا برای مردم سخنرانی کند.. بديهي است اين روايت از لحاظ سند و متن، باطل و بياساس است و سند آن ضعيف، و متنش، منکر و ناشایست ميباشد.[78] بدون ترديد معاويه رضی الله عنه به هیچ عنوان از بلاغت و سخنوري حسن بن علي رضی الله عنه بيخبر نبوده است. در روايتي که بلاذري نقل كرده، آمده است: حسن بن علي رضی الله عنه به همراه قيس رضی الله عنه نزد معاويه رضی الله عنه رفت تا با او بيعت كند. جرير بن حازم ميگويد: از محمد بن سيرين شنيدم كه گفت: وقتي حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه بيعت نمود، حسن رضی الله عنه سوار مركبش شد تا به اردوگاه لشكر معاويه رضی الله عنه برود. وی، قيس بن سعد بن عباده رضی الله عنه را نيز با خود برد و چون وارد اردوگاه معاويه رضی الله عنه شدند، مردم به يكديگر ميگفتند: قيس آمده؛ قیس آمده. هنگامي كه آندو نزد معاويه رضی الله عنه رفتند، حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه بيعت كرد و سپس به قيس رضی الله عنه فرمود: «بيعت کن». قيس رضی الله عنه ضمن آنکه دستانش را زير بغل گرفت و آنها را به سوی معاویه رضی الله عنه دراز نکرد، گفت: «این طوری». معاويه رضی الله عنه که پیشتر بر تخت خويش نشسته بود، بر روي زانوانش ايستاد و دست خويش دراز كرد و دست قيس رضی الله عنه را گرفت. قيس رضی الله عنه فردي پرهيكل و تنومند بود.[79] با كنارهگيري حسن بن علي رضی الله عنه از خلافت و بيعت با معاويه رضی الله عنه ، دوران خلافتی كه پس از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم آغاز شده بود، پايان يافت و بدين ترتيب مطابق فرمودهي رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم دوران سی سالهی خلافت نبوت، به پایان رسید؛ چنانچه رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرموده است (خلافة النبوة ثلاثون سنة ثم يؤتي الله الملك من يشاء أو ملكه من يشاء)[80] يعني: «خلافت (پس از) نبوت، سي سال است و پس از آن، خداوند، پادشاهي را به هر كس كه بخواهد، ميدهد». همچنین فرموده است: (الخلافة في أمتي ثلاثون سنة ثم ملك بعد ذلك)[81] يعني: «خلافت در امت من سي سال خواهد بود و پس از آن سلطنت و پادشاهي ميباشد». ابنكثير در شرح اين حديث ميگويد: «سي سال با خلافت حسن بن علي رضي الله عنهما تكميل ميگردد. حسن رضی الله عنه در ربيع الاول سال 41 هجري خلافت را به معاويه رضی الله عنه سپرد و اين واقعه، دقيقاً سي سال پس از وفات رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم اتفاق افتاد. چراكه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در ربيع الاول سال 11 هجري وفات نمود و اين، يكي از نشانههاي نبوت آن حضرت صلی الله علیه و سلم ميباشد».[82] از اين رو حسن رضی الله عنه پنجمين خليفه از خلفاي راشدين است.[83]
مهمترين عوامل و انگيزههاي صلح اسباب و انگيزههاي مختلفي، امير مؤمنان حسن بن علي رضی الله عنه را بر آن داشت که با معاويه رضی الله عنه صلح نمايد. اين عوامل، عبارتند از: 1ـ در نظرگرفتن مصلحت امت اسلامي و چشمدوختن به نعمتهاي جاويدان و همیشگی خداوند سبحانه و تعالی باري به حسن بن علي رضی الله عنه گفته شد: اي حسن! مردم ميگویند: تو دوست داري به خلافت برسي. حسن بن علي رضی الله عنه فرمود: «مهتران عرب تحت فرمان و در اختيارم بودند و اگر به آنها دستور جنگ ميدادم، در کنار من ميجنگيدند و اگر صلح ميكردم،آنها نيز صلح مينمودند، اما من، با وجود آنكه چنين موقعيتي داشتم، تنها براي رضاي خداوند سبحانه و تعالی از خلافت كنارهگيري نمودم».[84] آن بزرگوار، پس از كنارهگيري از خلافت، در خطبهاي ديگر چنین فرمود: «…اگر خلافت، واقعاً حق من است، پس من، حقم را به معاويه رضی الله عنه واگذار نمودم و از اين كار قصدی جز رعایت مصالح امت اسلامي نداشتم».[85] بدين ترتيب انتظار ثواب و اجر و پاداش بزرگ از خداوند سبحانه و تعالی و جلب رضايت الله سبحانه و تعالی و علاقهي وافر به برقراری صلح و آشتی در میان مسلمانان، و همچنين ترجيح دادن نعمتهاي جاويدان الهي بر نعمتهاي زودگذر دنيوي، از عوامل و انگيزههایي است كه حسن بن علي رضی الله عنه را به صلح با معاویه رضی الله عنه وا داشت. صلح، در دين مبين اسلام از جايگاه والايي برخوردار است. زيرا به وسيلهي صلح و سازش، اختلافات و کشمکشهاي مادي و اجتماعي افراد و اقشار مختلف جامعه از بين ميرود و محبت و برادري، جايگزين آن ميگردد. زمانی که ميان دو نفر، صلح و آشتی برقرار ميشود، خصومت و کشمکش ميان آنها ريشهكن ميشود و دو طرف، از هم راضي ميگردند و بدين ترتيب اخلاق اجتماعي نيكی بر جامعه حاكم ميگردد. بنابراين صلح و سازش، از مهمترين عواملي است كه اخوت و برادری اسلامی را محقق ميسازد و شريعت مقدس اسلام نيز بدان تأكيد نموده است. خداوند سبحانه و تعالی ميفرمايد: { إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ }(حجرات:10) «فقط مؤمنان برادران همديگرند، پس ميان برادران خود صلح و صفا برقرار كنيد». منظور از اين برادری، همان برادري و اخوتی است كه گاه بر اثر اختلافاتی كه ميان مسلمانان رخ ميدهد، از ميانشان رخت ميبندد؛[86] از اینرو قرآن كريم، عنايت ويژهاي به صلح نموده و بدان تأكيد کرده و مردم را به پرهیز از نزاع و کشمکش دستور داده است؛ اینک به برخی از دستورات و رهنمودهای قرآنی در زمینهي اهمیت صلح و آشتی میپردازیم: الف: دستوراتي مبني بر اصلاح و برقراری صلح و سازش در میان مسلمانان: خداوند متعال ميفرمايد: { يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأنْفَالِ قُلِ الأنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (١)} (انفال:1) «از تو دربارهي غنایم ميپرسند (و ميگويند كه غنایم جنگ بدر چگونه تقسيم ميگردد و به چه كساني تعلق ميگيرد؟) بگو: غنایم، از آنِ خدا و پيغمبر است (و پيغمبر به فرمان خدا تقسيم آنرا به عهده ميگيرد). پس از خدا بترسيد و (اختلاف را كنار گذاريد و) در ميان خود صلح و صفا به برقرار نمایید؛ و اگر مسلمانيد، از خدا و پيغمبرش فرمانبرداري كنيد». همچنين ميفرمايد: { وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الأخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (٩)إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (١٠)} (حجرات:9ـ 10) «هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند، درميان آنان صلح برقرار سازيد. اگر يكي از آنان، در حق ديگري ستم كند و تعدّي ورزد (و پذیرای صلح نشود)، با آن دستهاي كه ستم ميكند و تعدي ميورزد، بجنگيد تا آنكه به اطاعت از فرمان خدا بازگردد و حكم او را پذيرا شود. هرگاه بازگشت و فرمان خدا را پذيرا شد، در ميان ايشان، دادگرانه صلح برقرار سازيد و (در اجراي مواد و انجام شرایط آن) عدالت را رعایت نمایید؛ چراكه خداوند، عادلان را دوست دارد. فقط مؤمنان برادران همديگرند؛ پس ميان برادران خود صلح و صفا برقرار كنيد، و تقوای الهی پیشه سازید تا به شما مورد رحم و مرحمت قرار بگیرید». چنانچه پيداست خداوند متعال، به بندگان خويش دستور ميدهد كه میان یکدیگر، صلح و صفا برقرار سازند؛ زيرا مؤمنان، با همدیگر برادرند: { إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (١٠)}(حجرات:10) «فقط مؤمنان برادر همديگرند، پس ميان برادران خود صلح و صفا برقراركنيد». در اين آيه، صيغهي حصر بکار رفته است؛ بنابراین اخوت و برادری مورد اشاره در آیهي مذکور، منحصر به مؤمنان است و تنها مؤمنان، با انتساب به اصل ايمان که منشأ ماندگاریشان در بهشت است، با هم برادرند. عبارت{ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ }، بیانگر وجوب برقراری صلح و صفا در ميان مؤمنان ميباشد. از اين دستورات و اوامر قرآني، چنین برميآید که اصلاح ذاتالبين و ایجاد صلح و صفا در میان مسلمانان از مصادیق تعاون و همکاری با یکدیگر در راستای نيكي و تقوا و همچنين از مصاديق امر به معروف و نهي از منكر ميباشد كه خداوند سبحانه و تعالی مؤمنان را به این دو امر مهم در روابط اجتماعیشان با یکدیگر، دستور داده است. خلاصه اینکه هر مسلمانی، موظف است همواره به اصلاح و برقراري صلح و صفا ميان مسلمانان و بلكه همهي مردم بپردازد تا بدین سان زندگي اجتماعي مبتنی بر دوستي و برادري در جامعه تحقق یابد.[87] آري! همين عوامل و انگيزهها بود كه حسن بن علي رضی الله عنه را به صلح و بیعت با معاویه رضی الله عنه واداشت. ب: تشويق و ترغيب به تلاش براي اصلاح و برقراري صلح و صفا در میان مسلمانان: خداوند متعال، براي كسانيكه به اصلاح و برقراري صلح و صفا در ميان مردم همت ميگمارند، پاداش و فضل عظيمي در نظر گرفته و هركس، برای رضاي خداوند سبحانه و تعالی ، به ایجاد صلح و صفا در میان مسلمانان بپردازد، از اين اجر و پاداش، برخوردار خواهد گرديد. خداوند سبحانه و تعالی ميفرمايد: { لا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْوَاهُمْ إِلا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَيْنَ النَّاسِ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا (١١٤) }(نساء:114) «در بسياري از نجواها و پچپچهايشان خير و خوبي نيست، مگر در نجواها و پچپچهاي آنكسي كه به صدقه و احساني يا به كار نيكو و پسنديدهاي يا اصلاح بين مردم دستور دهد. هر کس، چنين كاري را به خاطر رضاي خدا انجام دهد، خداوند، پاداش بزرگي به او عطا ميكند». خداوند متعال، وعده داده کسانی را که به ایجاد صلح و صفا در میان مسلمانان بپردازند، مغفرت نماید و رحمت خويش را بر آنان سرازير فرمايد. چنانچه ميفرمايد: { وَإِنْ تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا } (نساء:129) «و اگر میان خود، صفا و صميميت برقراركنيد و تقوا پيشه نماييد، (خداوند شما را ميآمرزد)؛ همانا خداوند، آمرزنده و مهربان است». اين آيه، با دو صفت غفور و رحيم خاتمه يافته و اين، بدان معناست كه خداوند متعال، مصلحان را مغفرت مينماید و آنان را مورد رحمت خويش قرار ميدهد.[88] خداوند متعال ميفرمايد: { فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفًا أَوْ إِثْمًا فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (١٨٢)} (بقره: 182) «كسي كه از انحراف وصيت كننده (از جادهي عدالت) يا از گناه او (به سبب ترك قانون شريعت) بترسد (و آن انحراف و گناه و نزاعي را كه بدين علت ميان ورثه درگرفته است، تغيير دهد) و صلح و صفا را ميان آنان برقرار نماید، گناهي بر او نيست. بيگمان خدا آمرزنده و مهربان است (و مغفرت خود را شامل او ميسازد و پاداش نيكوكاريش را ميدهد)». در اين آیه نيز بدین نکته اشاره شده كه خداوند متعال، اصلاحگران را ميآمرزد و آنان را مورد رحمت خویش قرار ميدهد و اينكه در آيهي مذكور، دو صفت غفور و رحيم پشت سر هم آمده، به وضوح، اين مطلب را ميرساند. خداوند متعال، ميفرمايد: { وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ (١٧٠) }(اعراف:170) «ما، پاداش اصلاحگران را هدر نميدهيم». ج: در فضيلت صلح و اصلاحگری: اينكه خداوند سبحانه و تعالی بارها در مورد صلح سخن گفته، بر این دلالت ميکند كه ایجاد صلح و صفا در ميان مردم، اهميت ويژهاي دارد و به همين خاطر نيز مصلحان و آنانكه به اصلاح ميپردازند، از اجر و پاداش عظيمی برخوردار ميگردند. همچنين خداوند متعال، در تأييد و بلكه در فضيلت صلح ميفرمايد: { وَالصُّلْحُ خَيْرٌ }(نساء:128) «و صلح و سازش بهتر است». اين فرمودهی خداوند متعال، نشان از اهميت ويژهاي است كه صلح و سازش، نزد الله سبحانه و تعالی دارد و اين، بدان سبب است كه صلح و سازش، کدورتها و اختلافات را از بین ميبرد؛ از اینرو خدای متعال، در تمام جوامع انسانی، مسألهی اصلاحگری را مطرح نموده است. اصلاحگری، یکی از بارزترين ويژگيهاي اخلاقي انبياي الهي است، چنانكه خداوند متعال، از زبان شعيب علیه السلام ميفرمايد: { إِنْ أُرِيدُ إِلا الإصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ (٨٨) } (هود: 88) «من تا آنجا كه ميتوانم، جز اصلاح (خويشتن و شما را) نميخواهم، و توفيق من هم (در رسيدن به حق و نيكي و زدودن ناحق و بدي) جز با (ياري و پشتيباني) خدا (انجام پذير) نيست. تنها بر او توكل ميكنم و (كارها و امورم) را بدو واگذار مينمایم و (با توبه و انابت) به سوي او برميگردم». همچنين خداوند سبحان از زبان موسي علیه السلام خطاب به برادرش هارون علیه السلام ميفرمايد: { وَقَالَ مُوسَى لأخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ } (اعراف:142) «موسي (پيش از اينكه عازم عبادت و مناجات خدا شود)، به برادرش هارون گفت: در ميان قوم من جانشين من باش و اصلاحگری نما و از راه و روش تباهكاران پيروي مكن». چنین آیاتی، در قرآن کریم، فراوان آمده و اصلاحي كه در اين آيات بدان اشاره شده، عام است و هم جنبهي ديني دارد و هم جنبهي دنيوي. از اینرو زمانی که نزاعي ميان گروهي (از مسلمانان) رخ دهد، باید ميان آنان صلح و صفا برقرار نمود و اختلافاتشان را برطرف کرد؛ چنین مسایلی در جوامع بشري، به کثرت رخ ميدهد.[89] همين مفاهیم و آموزههای قرآني، حسن بن علي رضی الله عنه را به سوی صلح و سازش، سوق داد و او نيز به پيروي از جد بزرگوارش همواره مشتاق برقراري صلح بود. رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم تا آنجا که میتوانست در پي اصلاح و برقراري صلح ميان مردم برميآمد. روزي ميان گروهي[90] واقعهاي رخ داد كه به درگيري و نزاع ميان آنان انجامید به نحوي كه به سوي همديگر سنگ پرتاب ميكردند…. زمانی که رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم از اين ماجرا باخبر شد، فرمود: «برویم تا میان آنان، صلح و آشتی برقرار کنیم».[91] بنگر كه چگونه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم براي ایجاد صلح و آشتی و برطرفكردن اختلاف و خصومتي كه ميان اهل قبا به وجود آمده بود، پيشقدم شد و قبل از آنکه دشمني و کینه ريشه بدواند و كار از كار بگذرد، شعلهي خصومت را در نطفه خاموش کرد.[92] به خاطر فضيلت و اهميتي كه برقراری صلح درميان مردم دارد، دین مبین اسلام، اجازه داده براي تحقق اين امر، شخص مصلح، دروغ بگويد. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در اينباره فرموده است: (ليس الكذاب الذي يصلح بين الناس فينمي خيراً او يقول خيراً)[93] یعنی: «كسي كه براي ايجاد صلح و آشتي ميان مردم، سخن مصلحت آميزي را به مردم برساند يا سخن مصلحت آميزي بر زبان آورد، دروغگو شمرده نمي شود». همچنین فرموده است: (لا يحل الكذب إلا في ثلاث: الرجل يحدث امرأته ليرضيها و الكذب في الحرب و الكذب ليصلح بين الناس)[94] یعنی: «دروغگفتن جز در سه مورد جايز نيست: اينكه مردي براي خشنود كردن و رضايت همسرش دروغ گويد؛ دروغگفتن در جنگ (به عنوان یک استراتژی جنگی) و دروغي كه به منظور ایجاد صلح و آشتی در ميان مردم صورت گيرد». علت جایز بودن دروغگفتن براي ايجاد صلح و آشتی در ميان مردم، این است كه وجود اختلاف و تفرقه در ميان مسلمانان، خیلی خطرناك است و پیامدهای ناگواری به دنبال دارد. چنانچه رسولگرامي اسلام صلی الله علیه و سلم فرموده است: (إياكم و سوء ذات البين فإنها الحالقۀ)[95] یعنی: «از تفرقه و دشمنی بپرهيزيد که اين امر، دین شما را از بين ميبرد».[96] همچنين فرموده است: (ألا أخبركم بأفضل من درجۀ الصيام و الصلاة و الصدقة؟) یعنی: «آيا شما را به انجام عملي راهنمايي نكنم كه از اجر و پاداشي فراتر از روزه، نماز و صدقه برخوردار است؟» عرض كردند: بلی اي رسولخدا! فرمود: (إصلاح ذاتالبين فإن فساد ذاتالبين هي الحالقۀ)[97] یعنی: «ایجاد صلح و آشتی ميان مردم؛ چراكه تفرقه و اختلاف، دینشان را از بين ميبرد». بدين ترتيب از آنجا كه خداوند متعال، رسول گراميش را از وقوع اختلاف و کشمکش در ميان امتش پس از وفات آن بزرگوار باخبر کرده بود، لذا یکی از مهمترين و بزرگترين آرزوهاي پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم اين بود كه خداوند سبحانه و تعالی در نسل وي فردي را عامل ايجاد صلح و برطرفكردن نزاع و کشمکش امتش قرار دهد. چنانچه ابوبكره رضی الله عنه ميگوید: از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم شنيدم كه بر فراز منبر ميفرمود: (إن ابني هذا سيد و لعل الله أن يصلح به بين فئتين عظیمتین من المسلمين) يعني: «اين فرزندم، سيد و آقاست؛ چهبسا خداوند، او را واسطهي صلح و سازش دو گروه بزرگ از مسلمانان بگرداند». ابوبكره رضی الله عنه ميگويد: در آن هنگام، حسن رضی الله عنه كنار رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بود و آن حضرتص ضمن بيان اين فرموده، گاهي به حسن نگاه ميكرد و گاهي به مردم.[98] آري! یکی از مهمترين انگيزههایي كه موجب شد حسن بن علي رضی الله عنه اين صلح خجسته را بپذيرد، میل و رغبت وافر وي به اجر و پاداش عظيمی بود که در فضیلت ایجاد صلح و آشتی، بیان شده است. 2ـ اين سخن رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم كه فرموده است: (إن ابني هذا سيد و لعل الله أن يصلح به بين فئتين عظیمتین من المسلمين) يعني: «اين فرزندم، سيد و آقاست؛ چهبسا خداوند، او را واسطهي صلح و سازش دو گروه بزرگ از مسلمانان بگرداند». اين فرمودهي رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در واقع فراخوان و رهنمودي بود كه حسن بن علي رضی الله عنه را براي ايجاد صلح، آماده نمود و او را بر آن داشت در جهت تحقق آن، برنامهريزي کند و در این راستا، موانع و تنگناهاي فراواني را پشت سر نهد. اين فرمودهي رسول گرامي اسلام صلی الله علیه و سلم بر تمامي ديدگاهها و كردار حسن بن علي رضی الله عنه و حتي بر روش زندگي وي تأثير گذاشت؛ بهگونهاي كه بر تمامي احساسات و برنامه های زندگاني وی چيره گرديد و با گوشت و خونش عجين گشت. حسن بن علي رضی الله عنه برنامهي اصلاحي خود را بر اساس این رهنمود جد بزرگوارش، بنا نهاد و با پشت سر گذاشتن مراحل مختلف آن، مطمئن بود كه به نتيجهي مطلوب خواهد رسید. بنابراين ميتوان گفت: اين فرمودهي رسول گرامي اسلام صلی الله علیه و سلم ، انگيزهي اساسي و دليل اصلي رويآوردن حسن بن علي رضی الله عنه به صلح بود. 3ـ جلوگيري از پايمال شدن خون مسلمانان باری حسن بن علي رضی الله عنه فرمود: «از اين ترسيدم كه روز قيامت هفتاد يا هشتادهزار نفر يا كمتر و يا بيشتر، در حالي (در محضر الهي) حاضر شوند كه از رگهايشان خون، جاري است و هر يك از آنان، از خداوند خواستار رسيدگي به اين باشد كه خونش، براي چه، ريخته شده است؟»[99] همچنین فرموده است: «هان (اي مردم!) همانا آنچه خداوند مقدر كند، همان روی ميدهد و هيچكس نميتواند مانع آن گردد، هرچند برای مردم ناخوشايند باشد. اي مردم! من دوست ندارم به خاطر من، حتي یک قطره خون از امت رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بر زمين ريخته شود. من تصميم خود را گرفتهام و نفع و زیان خویش را ميدانم. بنابراين شما هر قصدي که داريد، انجام دهید».[100] در خطبهاي كه حسن بن علي رضی الله عنه طي آن بطور رسمی از خلافت كنارهگيري نمود و زمام امور مسلمانان را به معاويه رضی الله عنه واگذار نمود، فرمود: «...اگر خلافت، حقم بود، پس من، از اين حق خویش به خاطر مصالح اين امت گذشتم تا خون مسلمانان، پايمال نگردد».[101] بنگريم كه حسن بن علي رضی الله عنه چگونه از ترس خداوند متعال، به صلح روي آورد؛ خداوند سبحانه و تعالی ميفرمايد: { إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ }(انبياء:90) «آنان در انجام كارهاي نيك بر يكديگر سرعت ميگرفتند، و در حاليكه چيزي ميخواستند يا از چيزي ميترسيدند، ما را به فرياد ميخواندند، (و در وقت نيازمندي و بينيازي، و بيماري و سلامت، و خوشي و ناخوشي، رو به آستانهي ما ميكردند و ميان خوف و رجا ميزيستند) و همواره خاشع و خاضع ما بودند». همچنین ميفرمايد: { وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ (٢١) } (رعد:21) «و كساني كه برقرار ميدارند پيوندهايي را كه خدا به حفظ آنها دستور داده است. (از قبيل: رابطهي انسان با آفرينندهي جهان، و نیز ارتباط با همنوعانش بويژه خويشان و نزديكان.) و از پروردگارشان ميترسند و از محاسبهي بدي (كه در قيامت به سبب گناهان داشته باشند) هراسناك ميباشند». تقوا و خوف الهي، امري است پسنديده كه موجب ميشود انسان به اميال شهواني پشتپا بزند، به دنيا دل نبندد، از آن كنارهگيري نمايد و در جستجوي علم و دانش برآيد.[102] حسن بن علي رضی الله عنه تصمیم گرفت جهت تقرب و نزدیکی به خداوند سبحانه و تعالی جلوی کارزار و خونريزي مسلمانان را بگیرد؛ زيرا وي، از اينكه در مورد خون مسلمانان در روز قيامت مؤاخذه شود، بسيار ميترسيد. هرچند اين امر، به معنای کنارهگیری از خلافت و زمامداری امور مسلمانان بود. به هر حال مجموعهي عواملی که ذکر شد، حسن بن على رضی الله عنه را به پذیرش صلح واداشت. حسن بن علي رضی الله عنه به خوبي ميدانست كه جنگ و درگیری مسلمانان با یکدیگر، امري بس خطرناك است و پیامدهای ناگواری را به دنبال دارد و كيان و هستی جامعه را تهديد ميكند. به همين خاطر است که قتل و کشتار بناحق، حرام شده و وعيد و تهدید سختي براي آن، بیان گرديده است. در بسياري از نصوص قرآن و سنت، به عذاب و سزايي كه براي قتل در نظر گرفته شده، اشاره شده است. نخستین چیزی که در روز قيامت، مورد قضاوت و حسابرسی قرار ميگیرد، قتل است و اين، نشان از اهميت اين امر دارد. چراكه قتل، بارزترین نمونهي تعدي و تجاوز به حقوق و حرمت انسانيت است. امام بخاري رحمه الله به نقل از عبدالله بن مسعود رضی الله عنه روايت ميكند كه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (أول ما يقضي بين الناس في الدماء).[103] یعنی: «نخستين چيزي كه ميان مردم در مورد آن داوري ميشود، دربارهي خونها (قتلها) است». قتل و خونريزي، در روز قيامت گناه بسيار بزرگی محسوب ميشود و شريعت، صيانت و حفاظت از جان مسلمانان در دنيا را از مقاصد و مهمترین احکام خويش قرار داده است. به همين خاطر حسن بن علي رضی الله عنه شيفتهي صلح و صيانت از جان مسلمانان بود.شريعت مقدس اسلام كه حسن بن علي رضی الله عنه به خوبي آن را درك كرده و به مفاهيم آن پي برده بود، براي جان انسانها اهميت ويژهاي قائل شده و احكامي را تشريع نموده كه در جهت مصالح انسانهاست و مفاسد و زيانها را از آنان دور میسازد و اين، تنها به منظور حفظ و صيانت جان انسانها و ريشهكن كردن کینه و دشمني ميان آنها صورت گرفته است؛ چراكه بدون ترديد تعرض به جان افراد، موجب هلاكت آنان و در نتيجه كشهشدن مسلماناني میگردد كه سراپا خداوند سبحانه و تعالی را بندگي ميكنند و چون مسلمانان از بين بروند، دين اسلام با زيان و مصیبت بزرگی روبرو خواهد شد. ناگفته نماند انسانهايي كه شريعت مقدس براي جان آنها اهميت قائل شده، مسلمانان و همچنين افرادي هستند كه جزيه ميدهند يا به نحوي از امان حکومت اسلامی برخوردار شدهاند.[104] با توجه به آنچه بیان شد، زمانی که عدهاي بر صلح حسن بن علي رضی الله عنه اعتراض نمودند و از آن به عنوان ننگ و عاري براي مسلمانان ياد كردند، حسن بن علي رضی الله عنه خطاب به آنان فرمود: «من، اين ننگ و عار را بر آتش جهنم ترجيح ميدهم».[105] ابن سعد نیز روایتی به همین مضمون نقل کرده است.[106] چنانچه پیداست حسن بن علي رضی الله عنه همواره مسألهی صلح و سازش را با پيروان خويش در میان مينهاده و برای آنان، انگيزههاي خویش را از بستن پیمان صلح، متذكر ميشده تا سطح فكري آنان را ارتقا دهد. بدين ترتيب حسن بن علي رضی الله عنه از زمرهي رهبران و حاکمانی نبود که زمام کارش را به تودهی مردم بسپارد و تمام هم و غمش، خواستهها و سخنانِ مورديِ مردم باشد؛ بلكه وي تلاش مينمود همان اموري را كه خود، به حقيقت آنها پي برده بود، بكار بندد و در مسیر مورد نظرش، از فشار تودهي مردم متأثر نميگرديد. از اینرو هرگاه حسن بن علي رضی الله عنه اطمینان خاطر پیدا ميکرد كه كار يا اقدام مورد نظرش، موجب جلب رضايت خداوند سبحانه و تعالی و يا در راستای مصالح مسلمانان است، به هیچ عنوان از به ثمر رساندن چنين اقدامي، کوتاهی نميکرد. چنین روشی در ادارهی امور، درسي بزرگ و الگویی نیک برای تمام زمامدارن و رهبران کشورهای اسلامي است. حاکمان و رهبران کشورهای اسلامی، موظفند همچون حسن بن علي رضی الله عنه مردم را ارشاد و راهنمايي كنند و آنان را به سوي اهداف والا سوق دهند. حاکمان و رهبران، از لحاظ چگونگی تعامل با شهروندان خویش، بر سه دستهاند: • گروهي، تابع اكثریت مردمند و خواستِ جمهور را ملاک و معیار تصمیمگیری خویش، قرار ميدهند. • گروهي ديگر، هيچ اهميتي براي ديگران و خواستههاي آنان، قایل نيستند. • گروه سوم، حاکمانی هستند كه تلاش ميكنند به انجام اقدامات و كارهايي بپردازند كه صحيح است و مردم را نيز براي انجام چنين اقداماتي، توجیه ميکنند و ملاک و معیار تصمیمگیری آنان، صحت و درستی اقدامِ مورد نظرشان ميباشد. حسن بن علي رضی الله عنه شیوهی گروه سوم را برگزيد و مردم را نيز به اهداف والای مورد نظرش رهنمون گردید. به همين خاطر حسن بن علي رضی الله عنه به صورت سنجیده و حسابشده، برنامههايي روشن ارائه نمود و در راستاي تصمیمش اقداماتي نیز انجام داد و ضمن مطرح نمودن پارهای شروط، کوشید تا مخالفانش را براي قبول طرحهاي خویش قانع سازد؛ به همین سبب موانع و چالشهای فراواني پشت سر نهاد. و به راستي راه صحيحی در پیش گرفت و خداوند سبحانه و تعالی آگاهتر است. 4ـ ايجاد وحدت ويكپارچگي در ميان امت اسلامي حسن بن علي رضی الله عنه در یکی از خطبههايش در جریان صلح، فرمود: «اي مردم! هيچ كينهاي از برادران مسلمان خويش به دل ندارم و آنچه براي خويش ميپسندم، براي شما نيز ميپسندم. تصميمي گرفتهام كه اميدوارم با آن مخالفت نكنيد. همانا اگر چيزي ناخوشايند را به خاطر ايجاد وحدت ميان خويش تحمل كنيد، بهتر از آن است كه به خاطر خواستهها و آنچه مورد پسند شماست، سبب تفرقه گرديد».[107] به فضل و عنايت خداوند سبحانه و تعالی ، اين تصميم حسن بن علي رضی الله عنه عملي گرديد. حسن بن علي رضی الله عنه براي ايجاد وحدت كه آرمان و هدفي بس عظيم بود و همچنين به منظور جلوگيري از قتال و خونريزي در ميان مسلمانان و جلوگیری از به وجودآمدن مسایلی که پيامد تفرقه و کارزار بود، از منصب خلافت كنارهگيري كرد و بر آنچه حق او بود، اصرار نورزيد.زيرا چنانچه حسن بن علي رضی الله عنه بر حق خويش پافشاري ميكرد و از خلافت كنارهگيري نمينمود، نهتنها فتنه، ادامه مييافت، بلكه ميان مسلمانان خونريزي و قتال رخ ميداد و راهها، ناامن ميشد و پيوندهاي دوستي و خويشاوندي، از هم ميگسيخت. اما بحمدالله وحدت امت اسلامي در پي كنارهگيري حسن بن علي رضی الله عنه از منصب و مقامي دنيوي، تحقق يافت و اين سال، سال وحدت و یکپارچگی (عامالجماعۀ) نامیده شد.[108] بدين ترتيب پي ميبريم كه حسن بن علي رضی الله عنه شخصي آگاه، مدبر و آيندهنگر بوده و همواره نتايج كارها و اقدامات را ميسنجيده است. و اين، درسي است كه حسن بن علي رضی الله عنه از قرآن آموخته بود؛ چراكه گاهی خداوند متعال، براي صدور حكمي، آن را آشکارا بیان نميكند؛ بلكه شواهد يا نتايجي را ذكر مينماید و بر اساس آن احكامي را به بندگان خويش گوشزد ميفرماید. به عنوان مثال چند نمونه ذكر ميكنيم: الف: نهي از ناسزاگفتن به مشركان: خداوند متعال ميفرمايد: { وَلا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ } (انعام:108) «(اي مؤمنان) به معبودها و بتهايي كه مشركان بجز خدا ميپرستند، دشنام ندهيد تا آنان (مبادا خشمگين شوند و) تجاوزكارانه و جاهلانه، خداي را دشنام دهند». عليرغم آنكه ناسزاگفتن به بتهاي مشركان به نحوي موجب ياري رساندن حق و اهانت به باطل ميباشد و امري جايز نيز هست، اما شریعت آکنده از حکمت اسلام، پیامد احتمالی اين ناسزاگفتن را مدنظر قرار داده و به عدم ناسزاگفتن به بتها حکم نموده است. اين حكم از آن جهت صادر شده كه مانع از مقابلهبه مثل مشركان گردد تا مبادا براي دفاع از بتهاي خويش به خداوند سبحانه و تعالی ناسزا گویند. بيترديد مصلحتي كه در دشنام بتها وجود دارد، به مراتب کمتر از پیامد سوء و مفسدهاي است كه بر اثر ناسزاگویی به خداوند متعال، توسط مشركان به وجود ميآید. بنابراين دفع مفاسد و یا جلوگیری از آن، بر جلب منافع اولويت دارد.[109] ب: بیان چگونگی تلاوت قرآن: خداوند متعال ميفرمايد: { قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الأسْمَاءُ الْحُسْنَى وَلا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَلا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلا (١١٠) }(اسراء:110) «(اي پيغمبر! هنگامي كه به نماز ايستادي) نمازت را بلند يا آهسته مخوان، و بلكه ميان آندو راهي در پيش گير (كه ميانهروي و اعتدال است)». خداوند متعال، براي جلوگيري از ناسزاگفتن به دين و قرآن، توسط مشركان، به رسول گرامي خويش دستور داد كه از بلند خواندن آيات قرآن در نماز خودداري كند.[110] ابنعباس رضی الله عنه در شأن نزول اين آيه ميگويد: «در آن زمان که دين اسلام، در مکه، علني و آشکار نشده بود، كفار با شنيدن آيات قرآن، به قرآن، خداوند سبحانه و تعالی و پیامبر صلی الله علیه و سلم ناسزا ميگفتند. از اینرو خداوند متعال، به پيامبرش دستور داد كه از بلند خواندن قرآن، خودداري كند. چنانچه فرمود: { وَلا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ }. همچنين فرمود: { وَلا تُخَافِتْ بِهَا } يعني: اي پيامبر! آنقدر هم آهسته مخوان كه اصحابت، آيات قرآن را نشنوند.{ وَابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلا }[111] بلکه حد ميانه اختيار كن. ج: شكستن كشتي توسط خضر: خداوند متعال ميفرمايد: { أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا (٧٩) }(كهف:79) «و اما آن كشتي متعلق به گروهي از مستمندان بود كه (با آن) در دريا كار ميكردند و من خواستم آنرا معيوب كنم (تا موقتاً از كار بيفتد. چراكه) سر راه آنان، پادشاه ستمگري بود كه همهي كشتيها(ي سالم) را غصب ميكرد و ميبرد». در شريعت مقدس اسلام، تجاوز به اموال ديگران ممنوع و حرام است، اما مشاهده ميكنيم كه خضر علیه السلام كشتي آسیب ميرساند، به گونه ای که كشتي، معيوب ميگردد و صاحبش نيز متحمل خساراتي ميشود؛ اما هنگامي که موسي علیه السلام بر وي اعتراض ميكند و احسان اهل كشتي به خود و او را یادآور ميشود كه آندو را رايگان سوار كشتي نمودند، خضر علیه السلام ميگوید كه اين خرابكاري براي جلوگيري از خرابي و تباهي بزرگتري انجام گرفته است. دلیل خضر علیه السلام این بود که پادشاه، كشتيهاي سالم و بيعيبت را غصب ميكند و چنانچه این كشتي سالم باشد، پادشاه، آن را غصب خواهد کرد. بنابراين خضر علیه السلام به موسي علیه السلام يادآوري نمود كه اين نقص كوچك را در كشتي ايجاد كرده تا اصل كشتي به كلي از دست نرود. بيترديد تن دادن به نقص و زيانی اندك براي ممانعت از ضرري بزرگتر، کاری درست و پسنديده است و شريعت مقدس اسلام نيز همواره دفع مفاسد و نواقص بزرگ را مورد توجه قرار داده است؛ حتی اگر دفع مفاسد بزرگ، هزینهای همچون تن دادن به ارتکاب مفاسدی کوچکتر را به دنبال داشته باشد. این نکته در مثال مذكور، به خوبی بیان شده است؛ چنانچه ایجاد نقصی معمولی در کشتی، سبب شد که کشتی، بکلی از دست نرود؛ به عبارتی تن دادن به خسارت قابل جبران، از بروز خسارت غیر قابل جبران، جلوگیری کرد.[112] اكنون به ذكر شواهد و مصاديقي در احاديث نبوي پيرامون موضوع مورد بحث ميپردازيم: خودداری از كشتن منافقان: جابر رضی الله عنه ميگويد: در يكي از غزوات، همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوديم؛ در ميان مهاجران، مردي شوخ طبع وجود داشت. او به شوخي، با دست يا پا به پشت پای یک انصاري زد. آن انصاري، به شدت خشمگين شد تا جايي كه هر يك از آن دو، قبايل خود را به كمك طلبيدند. مرد انصاري گفت: اي انصار! به فرياد من برسيد. و مهاجر، گفت: اي مهاجرين! به داد من برسيد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بيرون آمد و فرمود: «چرا بانگ جاهليت، سر داده ايد»؟ سپس پرسيد: «ماجراي آنها چيست»؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را از كاري كه آن مهاجر كرده بود، باخبر ساختند. نبي اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اين سخنان جاهليت را رها كنید که خیلی زشت و ناپسند است». عبد الله بن ابي بن سلول (رئيس منافقان) گفت: آيا يكديگر را عليه ما فرا خواندند؟ هنگامی که به مدينه بازگردیم، افراد باعزت و قدرتمند، اشخاص خوار و زبون را بيرون خواهند كرد. عمر رضی الله عنه با اشاره به سوي عبد الله بن ابي گفت: «اي رسول خدا! آيا اين خبيث را به قتل نرسانيم؟» نبي اكرم ص فرمود: «خير؛ در اين صورت، مردم ميگویند: محمد، يارانش را به قتل ميرساند».[113] بديهي است كشتن منافقان و ريشهكن كردن آنها، ظاهراً موجب پاكي و خالصشدن صفوف مسلمانان از وجود عناصر فسادانگيز و مخرب ميگردد و به مصلحت مسلمانان ميباشد، اما از آنجا كه كشتن چنین افرادی، اعتماد ميان مسلمانان را خدشهدار ميکرد و این تصور را برای مردم ایجاد مينمود که رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم ياران و همكيشان خويش را به قتل ميرساند، لذا به خاطر حفظ مصلحت مسلمانان، از انجام چنین کاری چشمپوشي شد. بر کسی پوشیده نیست كه وجود منافقان، مفاسد و زيانهاي زیادی براي جامعهي اسلامي در پی داشت، اما از آنجا كه كشتن منافقان و برخورد مستقيم با آنها با مفاسد و زيانهاي بيشتری همراه بود، رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین مصلحت ديد كه به قیمت تن دادن به مفسدهاي كوچكتر، مانع از بروز مفاسدی بزرگتر گردد.[114] از دیگر آيندهنگريهاي رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم ميتوان به ترك تجديد بناي كعبه اشاره كرد. امالمؤمنين عايشهي صديقه رضي الله عنها ميگوید: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (لَوْلا أَنَّ قَوْمَكِ حَدِيثُ عَهْدٍ بِجَاهِلِيَّةٍ، لأَمَرْتُ بِالْبَيْتِ فَهُدِمَ، فَأَدْخَلْتُ فِيهِ مَا أُخْرِجَ مِنْهُ، وَأَلْزَقْتُهُ بِالأَرْضِ، وَجَعَلْتُ لَهُ بَابَيْنِ بَابًا شَرْقِيًّا وَبَابًا غَرْبِيًّا، فَبَلَغْتُ بِهِ أَسَاسَ إِبْرَاهِيمَ)[115] یعنی: «اگر قومت (قريش) تازهمسلمان نبودند، دستور ميدادم تا خانهی كعبه را منهدم كنند. آنگاه، حطيم را با كعبه، ملحق ميكردم و براي آن، دو دروازه در نظر ميگرفتم كه يكي به سوي شرق و ديگري به سوي غرب، باز شود. و بدين ترتیب، خانهی كعبه مانند بناي ابراهيم( علیه السلام )ميشد». از آنجا كه كعبه، انيس قلوب مؤمنان و تجليگاه تاريخ انبياي پيشين است، باید بر همان شكلي كه انبياي الهي آنرا به يادگار گذاشته بودند، باقي ميماند، اما در پي تجديد بنايي كه توسط قريش در دوران جاهليت صورت گرفت، اموال حلال، آنقدر نبود كه كفايت بازسازی كعبه را به صورت کامل بنمايد؛ از اینرو قریشیان، تا جايي كه بودجه اقتضا ميكرد، بازسازی كعبه را ادامه دادند تا اينكه به مرحلهاي رسيد كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم شاهد آن بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم علاقهی وافری به تدارك بودجهاي داشت كه با آن، كارِ ناتمام قريش را به اتمام برساند، اما به سبب وجود این احتمال و نگرانی که عدهاي، اين كار را نوعي بياحترامي و اسائهي ادب نسبت به كعبه تلقي كنند و يا حرمت و هيبت كعبه از قلوب برخي زايل گردد، رسول گرامي اسلام صلی الله علیه و سلم از بازسازی كعبه به همان شکلی كه ابراهيم علیه السلام بنا نموده بود، صرفنظر كرد.[116] حسن بن علي رضی الله عنه درسِ آيندهنگری را از قرآن و سنت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم آموخته بود و از اینرو همواره به پيامد كارها و اقدامات خويش ميانديشيد. او، به خوبي اهداف و آموزههای شريعت مقدس را درك ميكرد و ميان رهنمودهای دینی و پدیدههای دوران خويش، تطبيق و ارتباط برقرار ميساخت و بدین ترتیب ديدگاهها و اجتهادات منحصر به فردي ارائه ميداد كه سرانجام به وحدت و همبستگي مسلمانان و نقشآفريني در عرصهي تمدن انجامید و شوكت و عزت را به آنان بازگرداند. امروزه جامعهي ما شديداً نيازمند این اندیشهها و قرائتهای عميق است و باید آنها را در عرصههای مختلف بکار گیرد. حسن بن علي رضی الله عنه یکی از بزرگترين اصول اسلامي را که همان حفظ وحدت و یکپارچگی است، به ما آموزش داد. خداوند متعال، در قرآن کریم، به رعایت این اصل مهم، تأکید بسیار نموده و آن دسته از اهل كتاب را که به این مسأله بیتوجهی کردهاند، مورد سرزنش قرار داده است. رسول گرامي اسلام صلی الله علیه و سلم نيز در موارد مختلف، اين اصل را مورد تأكيد قرار داده است.[117] حسن بن علي رضی الله عنه در سايهي عمل به رهنمودهاي هدفمند قرآني، با تفرقه و اختلاف به مبارزه پرداخت و در راستاي وحدت امت اسلامي كوشيد. خداوند متعال ميفرمايد: { وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (١٠٣)وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (١٠٤)وَلا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (١٠٥)يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (١٠٦) } (آلعمران:103ـ106) «و همگي به رشتهي (ناگسستني قرآن) خدا چنگ بزنيد و پراكنده نشويد و نعمت خدا را بر خود، به ياد آوريد كه چون (براي همديگر) دشمناني بوديد، خدا، ميان دلهايتان (انس و الفت برقرار کرد و آنها را به هم) پيوند داد؛ پس (در پرتو نعمت او، براي هم) برادراني شديد، و (همچنين شما با بتپرستي و شركي كه داشتيد) بر لبهي گودالي از آتش (دوزخ) بوديد (و هر آن با فرا رسيدن مرگتان بيم فرو افتادنتان در آن ميرفت،) ولي شما را از آن رهانيد (و به ساحل ايمان رسانيد). خداوند، اينچنين برايتان آيات خود را آشكار ميسازد، شايد كه هدايت شويد. بايد از ميان شما گروهي باشند كه به سوی نیکی فرا بخوانند و امر به معروف و نهي از منكر نمايند، و آنان، خود، رستگارند. و مانند كساني نشويد كه (با ترك امر به معروف و نهي از منكر) پراكنده شدند و اختلاف ورزيدند؛ (آنهم) پس از آنكه نشانههاي روشن (پروردگارشان) به آنان رسيد، و ايشان را عذاب بزرگي است. (به ياد آوريد) روزي (را كه) برخی چهرهها، سفيد و بعضی چهرهها، سياه ميگردند. و اما آنان كه چهرههایشان، سياه میگردد، (بديشان گفته ميشود:) آيا بعد از (اذعان به حق و) ايمان (فطري) خود كافر شدهايد؟ پس به سبب كفري كه ورزيدهايد، عذاب بچشيد!». 5 ـ شهادت اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه يكي از عوامل و انگيزههايي كه موجب شد حسن بن علي رضی الله عنه به صلح روي آورد، هراس و اندوهي بود كه پس از شهادت پدرش بر وي چیره گشت. اين امر نه تنها موجب حزن و ناراحتي شديد حسن بن علي رضی الله عنه گرديد، بلكه موجب نابساماني در جبههي عراق نيز گشت. علي رضی الله عنه بناحق به قتل رسيد و خوارج به هيچوجه ملاحظهي پیشینه و فضایل والاي او در اسلام را ننمودند. علي رضی الله عنه خدمات شاياني در جهت منافع اسلام انجام داده و در تمام زندگياش به ارزشها و كارهايي دست يازيده بود كه موجب تحكيم و پيريزي احكام شرعي در سطح دولت و ملت گرديد. آری! علی رضی الله عنه از نشانهها و برهانهاي هدايت بود كه ميان حق و باطل جدايي افكند؛ از اینرو کاملاً طبيعي بود كه فقدان چنين شخصيتي، مسلمانان را داغدار نماید. قتل علي رضی الله عنه ، مصيبت بزرگی بود كه بر مسلمانان وارد شد و دلهايشان را اندوهگين و چشمانشان را اشكآلود گردانید. حسن بن علي رضی الله عنه به دنبال به شهادت رسیدن پدرش، اعتماد خويش نسبت به اهل عراق را از دست داد؛ زيرا هرچند پیشتر از افتخار همنشيني با علی مرتضی رضی الله عنه بهرهمند شده بودند، اما پس از چندي در پي طمعورزي و فتنههايي كه به وجود آمد، گمراه شدند و از راه راست منحرف گشتند. البته در اين ميان، گروهي، همچون گذشته با صدق و اخلاص، به دين و خليفهي راحل و بزرگوار خويش وفادار ماندند. به قتل رسيدن علي رضی الله عنه ضربهاي شديد بود كه بر پيکرهي خلافت راشده وارد آمد و پس از چندي موجب پایان یافتن آن دوران شکوهمند و پرافتخار گرديد. 6 ـ شخصيت معاويه رضی الله عنه حسن بن علي رضی الله عنه در شرایطی خلافت را به معاویه رضی الله عنه واگذار نمود که بيش از چهل هزار نفر با او بيعت کرده بودند كه تا پاي جان، به وي وفادار بمانند و از او دفاع كنند؛ این امر، بیانگر آنست که معاويه رضی الله عنه شايستگي رهبری و زمامداری را داشته است وگرنه نوهي رسول گرامي اسلام صلی الله علیه و سلم ، به هیچ عنوان خلافت را به او واگذار نميكرد بلكه با وی ميجنگيد.[118] سيرتنگاران، در فضيلت معاويه رضی الله عنه ، اين صحابي بزرگوار رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فضائل زيادي را برشمردهاند كه به ذكر چند مورد از آن ميپردازيم: 1ـ قرآن كريم: معاویه رضی الله عنه در جنگ حنین حضور داشت؛ خداوند متعال دربارهی مجاهدان حنین ميفرمايد: { ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَذَلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ (٢٦) }(توبه:26) «آنگاه خداوند، آرامش خود را نصيب پيغمبرش و مؤمنان گردانید و لشكرهايي (از فرشتگان) را فرو فرستاد كه شما، ايشان را نميديديد و (پيروز شديد و دشمنان شكست خوردند، و بدينوسيله خداوند سبحانه و تعالی ) كافران را مجازات كرد و اين است كيفر كافران (در اين جهان و عذاب آخرت نیز به جاي خود باقي است)». معاويه رضی الله عنه از جملهي كساني بود كه در غزوهي حنين حضور داشتند؛ از اینرو آن بزرگوار نیز مشمول فضیلت یادشده در این آیه ميباشد.[119] 2ـ احاديث نبوي: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم براي معاويه رضی الله عنه دعا کرد: (اللهم اجعله هادياً مهدياً و اهد به)[120] یعنی: «بارخدايا! معاويه را هدايتگر و رهیاب بگردان و او را سبب هدايت قرار بده». همچنین دعا نمود: (اللهم علّم معاوية الكتاب و الحساب و قه العذاب)[121] یعنی: «خداوندا! معاويه را علم قرآن و حساب بياموز و وي را از عذاب در امان بدار». باري رسول گرامي اسلام صلی الله علیه و سلم فرمود: (أَوَّلُ جَيْشٍ مِنْ أُمَّتِي يَغْزُونَ الْبَحْرَ قَدْ أَوْجَبُوا) یعنی: «نخستین لشكر امت من که در دریا ميجنگد، بهشت را برای خویش واجب ميگرداند». ام حرام رضی الله عنها ميگوید: پرسیدم: آيا من هم جزو اين لشكر خواهم بود؟ فرمود: «تو نيز در میان آنان خواهی بود». سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: (أَوَّلُ جَيْشٍ مِنْ أُمَّتِي يَغْزُونَ مَدِينَةَ قَيْصَرَ مَغْفُورٌ لَهُمْ) یعنی: «نخستین لشكر امت من كه به شهر (قسطنطنيه) حمله ميکند، بخشيده ميشود». ام حرام ميگوید: پرسیدم: ای رسول خدا! آيا من هم در میان آنان خواهم بود؟: اي رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم آيا من هم از جملهي اين گروه خواهم بود؟ فرمود: «خير».[122] مهلب[123] ميگويد: «اين حديث، بیانگر فضیلت معاويه رضی الله عنه ميباشد؛ چراكه معاویه رضی الله عنه نخستین كسي است كه در دریا جنگید».[124] 3ـ ديدگاه تنی چند از دانشمندان و علما در مورد معاويه رضی الله عنه : الف: به ابن عباس رضی الله عنه گفتند: معاويه رضی الله عنه فقط يك ركعت وتر ميگزارد. ابن عباس رضی الله عنه فرمود: «کار درستی ميکند؛ او فقيه است»[125] ب: عبدالله بن مبارك ميگويد: «معاويه رضی الله عنه از نظر ما آزموده (و بزرگوار) است. پس هركس، دیدگاه بدی نسبت به معاویه رضی الله عنه داشته باشد، او را به دشمني با اصحاب رضی الله عنهم متهم خواهيم نمود».[126] ج: به احمد بن حنبل رحمه الله گفته شد: خداوند تو را از رحمت كند! نظرت در مورد كسي كه معاويه رضی الله عنه را كاتب وحي و خالالمؤمنين (دايي مؤمنان) نميداند و معتقد است که معاویه رضی الله عنه با زور شمشير، زمام امور را به دست گرفته، چیست؟[127] ابوعبدالله پاسخ گفت: «اين، سخني گزاف است. باید از کسانی که چنین پنداری دارند، اجتناب نمود و از همنشيني با آنها پرهيز كرد. البته ما، حقیقت کارشان را برای مردم روشن ميسازیم».[128] د: ابن العربي رحمه الله در مورد معاويه رضی الله عنه ميگويد: معاويه رضی الله عنه شخصيتي بودكه همواره مانع از نفوذ دشمنان ميشد و بر دشمنان ميتاخت و به حمايت از بزرگان برميخاست و لشكريان و سربازان به رسیدگی ميکرد و راهبرد درستی در جریان امور و در تعامل با بندگان خدا داشت.[129] معاويه رضی الله عنه بلندهمت بود و توجه ویژهای به مسایل و مصالح مسلمانان داشت؛ چنانچه در گیر و دار نبرد با علي رضی الله عنه در صفين، پادشاه روم را تهديد نمود. ماجرا از این قرار بود که چون به معاويه رضی الله عنه خبر رسيد که پادشاه روم، با سپاهي عظيم به مرزهاي سرزمين اسلامي نزديك شده است،[130] پيكي نزد وي فرستاد و او را تهديد کرد. ابنكثير در اين باره ميگويد: «پس از آنکه معاويه رضی الله عنه سپاه روم را به وحشت انداخت و آنان را شکست داد، پس از چندی، پادشاه روم با مشاهدهی درگیری معاویه رضی الله عنه با علی رضی الله عنه ، فرصت را غنيمت شمرد و قصد لشکرکشی به سرزمینهای اسلامی را نمود. زمانی که معاويه رضی الله عنه از تصمیم پادشاه روم، باخبر گرديد، نامهاي بدین مضمون برایش فرستاد که: «ای ملعون! به خدا سوگند، اگر عقبنشيني نكني و به ديار خويش بازنگردي، با پسرعمويم(علي رضی الله عنه ) صلح ميکنم، تمام قلمروت را فتح مينمایم و زمين را با تمام وسعتش، بر تو تنگ ميگردانم». بدین سان پادشاه روم ترسيد و از معاويه رضی الله عنه درخواست آتشبس نمود.[131] هـ : ابن تيمیه رحمه الله دربارهی معاويه رضی الله عنه ميگويد: بطور متواتر و در روایات فراوانی به ثبوت رسیده كه رسولخداص، معاویه رضی الله عنه را همچون بسياري از اصحابش، به امارت و فرماندهی گماشته و معاويه رضی الله عنه همراه رسول اکرم صلی الله علیه و سلم در جنگ و جهاد شرکت نموده و كاتب وحي نيز بوده است؛ رسولخدا رضی الله عنه هيچگاه بر دستنوشتههای معاویه رضی الله عنه در زمینهی وحي، ايراد نگرفت و همواره به او اعتماد داشت. عمر بن خطاب رضی الله عنه نيز شناخت دقیقی از افراد داشت، زمام برخی از سرزمينهاي اسلامي را به معاويه رضی الله عنه سپرد و هيچگاه معاویه رضی الله عنه را در ادارهی امور، به کمکاری و خیانت متهم نکرد؛ حال آنکه به گواهی رسول خداص، خداوند سبحانه و تعالی حق را بر قلب و زبان عمر رضی الله عنه جاري ساخته بود.[132] و: ابن كثير دربارهی معاویه رضی الله عنه ميگويد: مردم در سال 41 هجري با معاویه رضی الله عنه بيعت كردند؛ وی، همواره از آن پس به صورت رسمی، ادارهی امور مسلمانان را برعهده داشت تا اينكه جان به جان آفرين تسليم كرد. در دوران حکومتش، جنگ و جهاد بر ضد كفار، برپا بود و مسلمانان به اعلاي كلمةالله ميپرداختند. غنايم فراواني از اطراف و اكناف، به مرکز حکومت اسلامی ارسال ميشد و مسلمانان، تحت رهبري معاویه رضی الله عنه ، با آرامش تمام در سايهی عدل و عدالت و گذشت، زندگی ميکردند. و نیز ميگويد: معاویه رضی الله عنه شخصي بردبار[133]، باوقار، عادل، باشهامت، بخشنده و بزرگوار بود و مهتر و سرآمد همگان به شمار میرفت.[134] همچنین ميگويد: رحمت خدا بر معاویه باد؛ او، فردی نیكسيرت و باگذشت بود عيوب ديگران را ميپوشاند.[135] 4ـ معاويه رضی الله عنه و روايت حديث: معاويه رضی الله عنه به افتخار روايت حديث از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم نایل گشته است. البته اين افتخار، از آن جهت، نصیب معاويه رضی الله عنه گرديد كه وي، پس از فتح مكه كاتب وحي بود و از آنجا كه رسول اکرم صلی الله علیه و سلم داماد وي بهشمار میرفت، همواره همراه آن حضرتص بود؛ از اینرو موفق به روایت 163 حديث از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گردید. از اين ميان، چهل حديث را بخاري و مسلم بصورت (متفق عليه) روايت كردهاند. چهار حدیث او را، بخاري، به تنهایی روایت کرده است و پنج حدیثش را هم مسلم به تنهايي روايت نموده است.[136] رفتار و برخورد معاويه رضی الله عنه با شهروندانش، بهترين روشی بود كه یک حاکم يا رهبر، میتواند در برخورد با شهروندانش در پیش بگیرد و همين ویژگی معاویه رضی الله عنه بود كه سبب محبوبيت او در نزد مردم گرديده بود. رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (خيار ائمتكم الذين تحبونهم و يحبونكم و تصلون عليهم و يصلون عليكم و شر أئمتكم الذين تبغضونهم و يبغضونكم و تلعنونهم و يلعنونكم)[137] یعنی: «بهترين حكام شما، كساني هستند كه شما، آنها را دوست داريد و آنها، شما را دوست دارند و شما، براي آنها دعا ميكنيد و آنان، براي شما دعا ميكنند و بدترين حكام شما، كساني هستند كه شما، آنها را (دوست نداريد) و به آنان بغض ميورزید و آنها نسبت به شما بغض ميورزند و شما، آنان را نفرين ميكنيد و ایشان هم شما را نفرين ميكنند». 5 ـ سخن اميرالمؤمنين علی رضی الله عنه در مورد امارت معاويه رضی الله عنه: سفيان بن ليل ميگوید: هنگامي كه حسن بن علي رضی الله عنه به كوفه آمد، به او گفتم: اي خواركنندهي مؤمنان! وی در پاسخ گفت: اين سخن را مگو؛ زیرا من، از پدرم شنيدم كه فرمود: دیرزمانی نخواهد گذشت که امارت، به دست معاويه رضی الله عنه خواهد افتاد. من نيز از اين سخن پي بردم كه آنچه خداوند مقدر كرده، حتماً روی خواهد داد؛ از اینرو برایم ناخوشایند بود كه ميان من و او، خون مسلمانان ریخته شود».[138] در روايتي آمده كه علي رضی الله عنه فرمود: امارت معاويه رضی الله عنه را ناپسند ندانيد؛ به خدا سوگند كه اگر او را از دست بدهيد، سرهاي مردم، همچون حنظل،[139] بريده و افكنده خواهد شد.[140] اين سخن علی رضی الله عنه بر توانمندی و شایستگی معاويه رضی الله عنه در امارت دلالت دارد؛ چنانچه روشی كه وي در گفتگو و مذاکره با حسن بن علي رضی الله عنه اختيار كرد، سهم بهسزايي در استقرار صلح و جلوگیری از جنگ و درگیری داشت. هرچند حسن بن علي رضی الله عنه نقش اصلي را در ايجاد صلح ايفا نمود، اما بدون ترديد شخصيت معاويه رضی الله عنه و نیز بلندانديشي، سعهي صدر و جوانمردياش، در ايجاد اين صلح بيتأثير نبود. معاويه رضی الله عنه همواره نسبت به حسن بن علي رضی الله عنه عرض ادب مينمود و ضمن آنکه او را گرامی ميداشت، به ذكر فضایل اهل بيت ميپراخت و اين، نشانگر آن است كه عليرغم نزاعي كه رخ داده بود، معاويه رضی الله عنه همچنان حق را بیان ميکرد و بدان اذعان مينمود.[141] احمد بن حنبل رحمه الله در مسند خويش روايت نموده که معاویه رضی الله عنه فرموده است: «رسول اکرم صلی الله علیه و سلم زبان و لبهاي حسن بن علي رضی الله عنه را ميمکید؛ همانا خداوند متعال، هيچگاه زبان یا لبي را که رسول خداص، آن را مکیده است، عذاب نمیکند».[142] معاويه رضی الله عنه با خود، روراست بود و به گناهان خويش، اعتراف مينمود و ضمن آنکه به رحمت و حلم خداوند سبحانه و تعالی امید داشت، از وي طلب آمرزش ميكرد. مسور بن مخرمه ميگويد: باري نزد معاويه رضی الله عنه رفتم؛ معاويه رضی الله عنه پرسيد: اي مسور! چرا بر ضد حکام خویش طعن و سرزنش نمودی؟ مسور پاسخ داد: اين مسأله را مطرح مكن و در مورد آنچه نزد تو آمدهايم، به ما احسان نما. معاويه رضی الله عنه فرمود: «باید دلیل بدگويي مرا بگويي». مسور ميگوید: آن قدر اصرار کرد که هر چه در مورد او در دل داشتم، بر زبان آوردم؛ معاويه رضی الله عنه فرمود: «من، خودم را از گناه بدور نميدانم، اما آيا تو، آن خدمات و اصلاحاتي را كه من در جهت منافع عمومي انجام دادهام، به فراموشي ميسپاري و تنها به ذكر عيوب و گناهانم ميپردازي؟ من، به گناهان خویش در پیشگاه خداوند، اعتراف ميکنم، ولی آيا از خودت گناهاني سر نميزند كه به خاطر آنها از خداوند (و عذاب او) ترس داشته باشي؟» مسور گوید: گفتم: آري. فرمود: «پس چه چيز باعث شده كه تو، خويشتن را بیش از من سزاوار آمرزش و مغفرت الهي بداني؟ به خدا سوگند كه اصلاحات و اقدامات اصلاحي من، به مراتب بيش از اقدامات توست و چنانچه ميان خدا و غير خدا مختار ميشدم، خداوند را بر غیر او برمی ميگزیدم؛ وانگهی من، پیروِ آیینی هستم كه در آن، اعمال نيك پذیرفته ميگردد و در قبال نيكي، به نيكوكار پاداش داده ميشود. مسور ميگويد: بدین سان متوجه شدم که معاویه رضی الله عنه ، مرا مغلوب کرد. عروه ميگويد: از آن پس، هرگاه نام معاويه رضی الله عنه به ميان ميآمد، مسور، برايش دعا ميكرد[143] اینک به ذکر حكايتي ميپردازيم كه بيانگر تقوا و خداترسی معاويه رضی الله عنه ميباشد. هرگاه در مجلس معاویه رضی الله عنه حدیث ابوهريره رضی الله عنه از رسولخداصروايت ميشد كه: نخستين كساني كه از امت محمدص در روز قيامت توسط آتش گداخته، عذاب ميشوند، قاريان، انفاقكنندگان و مجاهدان رياكار هستند،[144] معاويه رضی الله عنه ميگفت: وضعیت اینها، اینچنین است، پس کسانی كه هنوز زندهاند، چه وضعیتی خواهند داشت! راوي ميگويد: آنگاه معاويه رضی الله عنه بهقدری گریست كه گمان كرديم هر لحظه ممكن است از شدت گريه، هلاك گردد. و سپس سرش را بالا گرفت و دستی بر صورتش كشيد و گفت: چه راست گفتهاند خداوند سبحانه و تعالی و رسولش كه: { مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لا يُبْخَسُونَ (١٥)أُولَئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ إِلا النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (١٦) }(هود:15ـ16) «كساني كه (تنها) خواستار زندگي دنيا و زينت آن باشند (و چشمداشتي به آخرت نداشته باشند، برابر سنت موجود در پيكرهي هستي، پاداش دسترنج و) اعمالشان را در اين جهان بدون هيچگونه كم و كاستي، به تمام و كمال ميدهيم و هیچ حقی از آنان ضایع نميگردد. آنان كسانيند كه در آخرت بهره و نصیبی جز آتش دوزخ ندارند و آنچه در دنيا انجام ميدهند، ضايع و هدر ميرود (و بياجر و پاداش ميشود) و كارهايشان پوچ و بيسود ميگردد. (هرچند كه اعمالشان، بهظاهر انساني و مردمي و عبادي باشد)».[145] شخصيت معاويه رضی الله عنه و خدمات ارزندهاش در تاريخ اسلام، یکی از مهمترین عوامل در انعقاد پیمان صلح بود. البته ما ادعا نداريم که معاويه رضی الله عنه جزو خلفاي راشدين بهشمار ميآيد؛ خیر، بلكه او، پادشاهي عادل بوده است. معاويه رضی الله عنه در سياست و علوم اداري، نظامي، اقتصادي و اجتماعي مهارت وافری داشت؛ براي اينكه به اين صلاحيتها و شایستگیهای معاویه رضی الله عنه پي ببريم، باید با حوصلهي تمام، دوران وي را مورد بررسي قرار دهيم. بدان اميد كه خداوند متعال، اين توفيق را به ما بدهد. 7ـ آشفتگي سپاه عراق و اهل كوفه: شورش خوارج، موجب تضعيف سپاه امير مؤمنان علي رضی الله عنه گرديد، همانگونه كه جنگهای جمل، صفين و نهروان،نفرت شدیدی نسبت به جنگ، در دل عراقیها ايجاد كرد و موجب رنجش و آزردگی آنان گرديد. این وضعیت، در جنگ صفين، شدیدتر بود؛ چراكه در اين جنگ، بسياري از کودکان، يتيم شدند و عدهي زيادي از زنان، بيوه گشتند، اما شركتكنندگان در جنگ، به مقصود خويش نرسیدند. از اینرو همواره واقعهي صفين، در ذهن و خيال مردم بود و اگر این جنگ، با تدبير امير مؤمنان علي رضی الله عنه و بسياری از اصحاب رضی الله عنهم ، به صلح يا حكميت خاتمه نمييافت، دايرهي مصيبتش بر جهان اسلام بهاندازهاي زياد ميشد كه در اذهان نميگنجيد. از اینرو عدهاي، با آنكه ميدانستند حق با علي رضی الله عنه است و از دل و جان، با او بودند، اما از همراهیاش در عزیمت به شام، خودداری کردند.[146] از ديگر مشكلاتي كه سپاه علي رضی الله عنه را با چالش و آشفتگي روبرو نمود، ظهور فرقهاي بود كه در مورد علي رضی الله عنه آنقدر غلو ميكردند كه او را تا مقام الوهیت بالا ميبردند. در آن گیر و دار به نظر ميرسید که اين جريان فكري، واکنشی به رویکرد خوارج در مورد علي رضی الله عنه بود که او را تكفير ميکردند و از او بیزاری ميجستند.[147] اما ناگفته پیداست که اين گروه، از اين كار خويش، قصد بدي داشتند و در پی آن بودند که اعتقادات و باورهای فاسد و باطلی را در ميان مسلمانان رواج دهند تا رفتهرفته این اعتقادات، دين آنان را نابود نماید و نه تنها سپاه علي رضی الله عنه ، بلكه تمام مسلمانان را تضعيف و سپس نابود کند.[148] علي رضی الله عنه با تمام توان و قدرت، در برابر خوارج ايستادگي كرد؛ البته بخش قابل توجهی از توان سپاهيان علي رضی الله عنه صرف رویارویی با خوارج شد. از آن پس جريانهايي بر ضد علي رضی الله عنه به راه افتاد؛ چنانچه خريت بن راشد و به قولي حارث بن راشد كه از کارگزاران علي رضی الله عنه در اهواز بود، عدهاي از بنيناجیه را با خويش همراه كرد و خواهان کنارهگیری علی رضی الله عنه از خلافت گردید؛ در این شورش، تعداد زیادی، ابن راشد را همراهی کردند. علي رضی الله عنه سپاهي به فرماندهي معقل بن قيس رياحي به جنگِ وی فرستاد. اين سپاه، توانست لشكر ابن راشد را شكست دهد و او را به قتل برساند.[149] شعبی ميگوید: پس از حنگ نهروان، اطراف و اكناف علي رضی الله عنه را شورش فرا گرفت؛ بنيناجیه به مخالفت با وي برخاستند؛ ابنحضرمي خود را به بصره رسانید و اهل اهواز، شورش كردند؛ زنهاریان و کسانی که در قبال پرداخت مالیات، تحت حمایت حکومت اسلامی قرار داشتند، به طمع کاهش ماليات، شورش نمودند و کارگزار علي رضی الله عنه ، سهل بن حنيف را از فارس بيرون راندند.[150] خلاصه اینکه زمانی كه حسن بن علي رضی الله عنه زمام امور را به دست گرفت، سپاه عراق، سراسيمه و آشفته بود و اهل كوفه نيز در اقدامات و سياستهاي خويش، مردد و دودل بودند. ابندريد در المجتبي ميگويد: حسن بن علي رضی الله عنه پس از شهادت پدرش برخاست و فرمود: «به خدا سوگند كه ترديد يا پشيماني، ما را از اهل شام منصرف نكرد؛ بلكه ما، با صبر و سلامت نفس، با آنها ميجنگیديم، اما ناگهان دشمني، جای دوستي را گرفت و بيتابی و بيصبری، جايگزين بردباری گرديد. شما در صفين، دينتان را در قبال دنيا فروختيد و دنیا، جلودار دينتان گشت و جاي آن را گرفت. هان! آگاه باشيد كه ما براي شما همانگونهایم كه پيش از اين بوديم (و همچنان دلسوز شما هستيم)، البته شما، ديگر آن جايگاه گذشته را نزد ما نداريد. اي مردم! شما، با دو كشتار مواجه گشتید: كشتهشدگاني كه در صفين جان باختند و شما بر آنان گريستید، و كشتهشدگان جنگ نهروان كه شما، به خونخواهي آنان برخاستيد. بدين ترتيب عدهاي از بازماندگان، شكست خورده و درمانده بودند و عدهاي هم میگريستند و در اندیشهی تلافي و قصاص بهسر میبردند. اي مردم! معاويه رضی الله عنه پيشنهادي را مطرح كرده كه نه در آن عزت است و نه پيشنهادي عادلانه میباشد، اما اگر دوست داريد كشته شويد، اين پيشنهاد را رد میكنيم؛ ولي اگر زندگي را دوست داريد و ميخواهيد زنده بمانيد، اين پيشنهاد را میپذيريم». و چون مردم، اين پيشنهاد را پذيرفتند، صلح برقرار گرديد.[151] هرچند بنده، در صحت انتساب اين خطبه به حسن بن علي رضی الله عنه شک دارم، اما اين حكايت، بيانگر ويژگي و حالات روحي و رواني حسن بن علي رضی الله عنه و ياران اوست كه باعث شد هرچه زودتر پیمان صلح، منعقد گردد.[152] حسن بن علي رضی الله عنه در شكايت از اهل عراق و گلايه از بيمهريها و اهانتهايي كه بر وي روا داشتهاند، با صداي بلند ميفرمود: به خدا سوگند كه معاويه رضی الله عنه براي من، از اين افراد كه مدعیاند از پيروان و شيعيان من هستند، بهتر است. آنها (اهل عراق) درصدد قتلم برآمدند و اموال مرا به غارت بردند. به خدا سوگند، اگر با معاويه رضی الله عنه پيمان و يا عهدنامهاي منعقد كنم كه به موجب آن، جان و خانوادهام درامان بمانند، برايم بهتر از آنست که به چنين کسانی دل ببندم كه) مرا بكشند و خانوادهام را سرگردان و آواره نمایند و حقوقشان را ضايع کنند. به خدا قسم، اگر با معاويه رضی الله عنه به نبرد ميپرداختم، همينها، گریبانم را ميگرفتند و مرا مجبور ميكردند كه با وي صلح كنم. به خدا سوگند، اگر در اوج قدرت با معاويه رضی الله عنه صلح كنم، بهتر از آن است كه كشته يا اسير شوم يا بر من منت بگذارد و اين منت، تا ابد بر بني هاشم باقي بماند. اگر با معاویه رضی الله عنه صلح كنم، بهتر از آن است كه چون بر من چیره گردد، همواره بر مردگان و زندگان بني هاشم منت نهد[153] اهل كوفه را بارها آزموده و شناختهام؛ من، آنها را قومي يافتم كه نميتوان روي گفتار یا کردارشان، حساب باز کرد؛ چراكه آنان، قومي بیوفایند، هرچند بهظاهر ميگويند که دلهايشان با ماست، اما شمشيرهايشان، بر ضد ما از نیام كشيده میشود».[154] پس از اينكه اهل كوفه، پدر بزرگوار حسن بن علي رضی الله عنه را به شهادت رساندند، به شخص حسن رضی الله عنه نیز حملهور شدند و اموال او را به غارت بردند؛ واقعاً حسن رضی الله عنه حق داشت که دیگر به اهل کوفه اعتماد نداشته باشد؛ چنانچه فرمود: «اي اهل عراق! شما سه جنايت عليه من مرتكب شدهايد كه هيچگاه آنرا از یاد نخواهم برد. شما، پدرم را كشتيد و به من حملهور شدید و اموالم را تاراج کرديد»یا فرمود: «ردايم را کشیدید و ربوديد».[155] به حسن بن علي رضی الله عنه گفتند: چرا صلح نمودي؟ فرمود: «از دنيا بيزار شدم و اهل كوفه را نيز مردمي (غیر قابل اعتماد) يافتم كه هر كس به آنها اعتماد كرده، شكست خورده است. كوفيان، مردمي هستند كه نه در خير و نیکی، و نه در شر و بدی، ارادهاي قاطع ندارند و آنقدر ميان آنان تفرقه و پراکندگی وجود دارد كه هيچيك از آنان با ديگري در رأي يا خواستهاي موافقت نميكند. پدرم، با مشكلات شدیدی، از ناحیهی اين مردم مواجه شد؛ ای کاش ميدانستم كه اين قوم، كي اصلاح خواهند شد؟»[156] البته اين گفتهها، عموميت ندارد؛ چراكه فضايلي پيرامون آمادگي سپاه حسن بن علي رضی الله عنه و در رأي آنها، قيس بن سعد خزرجي رضی الله عنه و ديگر فرماندهان لشكر حسن بن علي رضی الله عنه ذكر شده كه نشان میدهد حسن بن علي رضی الله عنه توانايي تقويت سپاهش را داشته است. 8 ـ ميزان توانايي و اقتدار سپاه معاويه رضی الله عنه : معاويه رضی الله عنه از همان دوران علي رضی الله عنه در نهان و آشكار و با بکارگیری اسباب و عوامل مختلف، درصدد تضعیف سپاه عراق بود. وي، اختلافات و تنشهاي بهوجودآمده در سپاه علي رضی الله عنه را غنيمت شمرد و از آن، بهرهبرداري نمود. و آنگاه سپاهي را به فرماندهي عمرو بن عاص رضی الله عنه به مصر، گسیل نمود؛ اين سپاه، بر مصر چیره گشت و آنرا به سرزمينهاي تحت تصرف معاويه رضی الله عنه ملحق کرد. میتوان عوامل موفقيت اين سپاه را در موارد ذیل برشمرد: 1ـ درگير بودن اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه با خوارج 2ـ کارگزار اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه در مصر، محمد بن ابيبكر بود كه زيركي فرماندهان و کارگزاران پيشين مصر همچون قيس بن سعد بن عبادهي ساعدي انصاري رضی الله عنه را نداشت. وي، با كساني كه به خونخواهي عثمان رضی الله عنه برخاسته بودند، به نبرد پرداخت و از تدبير و توان سياسي والایی برخوردار نبود كه بتواند همانند واليان گذشته، آنان را شكست دهد. 3ـ معاويه رضی الله عنه با آنانكه به خونخواهي عثمان رضی الله عنه برخاسته بودند، همرأي بود و همين، کمک شایانی به وی در زمینهی تسلط بر مصر نمود.[157] 4ـ دور بودن مصر از مركز خلافت علي رضی الله عنه و نزديك بودن آن به شام. 5 ـ موقعيت طبيعي و جغرافيايي مصر كه از طريق صحراي سيناء به شام متصل ميشد، موقعیتی استراتژیکی بهشمار ميرفت که چون به قلمرو معاويه رضی الله عنه اضافه گردید، نيروهاي انساني و اقتصادي ارزشمندي را در اختیار معاویه رضی الله عنه نهاد؛ هرچند امير مؤمنان علي رضی الله عنه عدهاي را فرستاد كه مانع اقدامات معاويه رضی الله عنه شوند.[158] معاويه رضی الله عنه کوشید کارگزاران علي رضی الله عنه و بزرگان قبايل را به سوي خويش، جذب كند؛ چنانچه تلاش کرد قيس بن سعد رضی الله عنه ـ یکی از کارگزاران توانمند اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه در مصر ـ را به سوی خویش بکشد، اما موفق نشد. البته معاويه رضی الله عنه توانست با ايجاد شبهه و ترديد در ميان طرفدران و مستشاران علي رضی الله عنه ، کاری کند که به عزل قيس بن سعد رضی الله عنه انجامید.[159] عزل قیس رضی الله عنه ، براي معاويه خیلی سودمند و كارآمد بود. همچنين معاويه رضی الله عنه كوشيد تا زياد بن ابيه را كه عامل و نمايندهي علي رضی الله عنه در فارس بود، عزل نمايد، اما موفق نشد.[160] معاويه رضی الله عنه توانست بر برخي از بزرگان قبایل و واليان تأثير بگذارد و آنان را به سوی خويش جذب كند. از سوی ديگر، زمانی که اين افراد، تفرقه و اختلاف سپاهیان علي رضی الله عنه را مشاهده نمودند و ديدند كه معاويه رضی الله عنه ، اميري قاطع و سياستمدار است، بيشتر به سوي او جذب شدند. علي رضی الله عنه طي خطابهاي به مردم فرمود: «اي مردم! بدانيد كه بُسر، از جانب معاویه رضی الله عنه آمده است؛ البته من، مطمئنم که آنها به علت اتحادي كه بر باطل خویش دارند و نیز بدان سبب که از امیرشان اطاعت ميكنند و امانتدارند، و نیز از آن جهت که شما، بر خلاف آنان، هرچند حق، با شماست، متفرق شده و اختلاف كردهايد و همچنين از آنجا كه در امانت خيانت ميكنيد و از امیرتان نافرمانی مينمایید، بر شما پيروز خواهند شد. فلاني را براي فلان كار فرستادم، اما دیری نپایيد كه به قتل وسركشي پرداخت و با اموالي فراوان به معاويه پيوست. فلاني را نيز (نمايندهی خويش در فلان جا نمودم و) به كاري به او گماشتم، اما او نيز به قتل و سركشي پرداخت و با اموالي به معاويه پيوست. اين مردم آنقدر بياعتماد شدهام كه اگر كاسهاي به يكي از آنها به امانت بسپارم، ميترسم آن را تصاحب كند و در امانت خيانت نمايد. بارخدايا! من، آنها را (با پند و اندرز فراوان) به خشم آوردم و آنان نیز (با بيتوجهی) مرا به خشم آوردند؛ پس مرا از شر ایشان و آنان را از دست من، راحت کن».[161] معاويه رضی الله عنه پس از شهادت امير مؤمنان نيز همچنان روابط خويش را با اعيان و سرآمدان عراقی ادامه داد. بدین ترتیب عوامل مختلفی، سبب قوت و اقتدار سپاه معاویه رضی الله عنه گردید که از آن جمله ميتوان موارد ذیل را برشمرد: • اطاعت و فرمانبرداری سپاهیان معاويه رضی الله عنه از امیرشان. • اتحاد و یکپارچگی اهل شام بر محوریت و رهبری معاویه رضی الله عنه . • مهارت و خبرگی معاويه رضی الله عنه در ادارهی امور شام. • دسترسی به منابع مالی فراوان. • هزينه كردن اموال در جهت تحقق اهدافي كه معاویه رضی الله عنه آنها را به مصلحت امت ميدانست.
شرایط صلح در كتابهای تاريخي و منابع معاصر، به شرایطي كه هر يك از دو طرف، در پیمان صلح مطرح نمودند، اشاراتی شده است، اما از آنجا كه اين شرایط، در منابع مختلف، به صورت پراكنده آمده، برخي تلاش كرده اند به جمع و ترتيب اين موارد بپردازند. بنده نیز در این راستا کوشیدهام دادههای پراکندهای را كه پيرامون صلح و شرايط آن در كتابها و منابع تاريخي ذكر گرديده، گردآوری و جمعبندی نمايم و به شرح آنها بپردازم: اول: عمل به كتاب خدا و سنت پيامبراکرم صلی الله علیه و سلم و سيرت خلفاي راشدين رضی الله عنهم در روایت امام بخاري آمده است که چون حسن بن علي رضی الله عنه از نمايندگان معاويه رضی الله عنه (يعني عبدالرحمن بن سمره و عبدالله بن عامر) در قبال پیمان معاویه رضی الله عنه ضمانت ميخواست، آنها پاسخ ميدادند: ما ضمانت ميكنيم. يادآوري اين نكته در زمان برقراري صلح كه معاويه رضی الله عنه بايد به كتاب خدا و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و سيرت خلفاي راشدين رضی الله عنهم عمل كند، امری کاملاً طبیعی بود که با اوضاع و احوال آن دوران، همخوانی و سازگاری داشت؛ به عبارتی در آن دوران، یادآوری چنین نکاتی کاملاً عادی بود. بنابراين بنده، با آن دسته از مورخان ـ از جمله استادم دكتر محمد بطاينه ـ كه شرط پایبندی به کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و خلفای راشدین رضی الله عنهم را دستاویزی برای ایراد اتهام به معاویه رضی الله عنه میدانند، موافق نيستم؛ چراكه این برداشت، با اينكه اين شرط در شرایط صلح گنجانده شده باشد، منافات دارد.[162] گروهي از دانشمندان علوم اسلامي همچون ابن حجر هيتمي، اين شرط را جزو شرایط صلح معاويه و حسن رضی الله عنهما دانستهاند. چنانچه روایت شده که: ... شایستگی زمامداری امور مسلمانان را دارد و ميتواند در ادارهی امور، مطابق کتاب خدا، سنت پیامبر صلی الله علیه و سلم و روش خلفای راشدین رضی الله عنهم، عمل كند.[163] برخي از كتابهای شيعه نيز، اين شرط را آوردهاند و اين، بیانگر آنست که حسن بن علي رضی الله عنه احترام فراوانی به ابوبكر، عمر، عثمان و علي رضی الله عنهم ميگذاشته و آنان را بزرگ و پيشوا مي دانسته است؛ چنانچه عمل به سنت و روش خلفای راشدین رضی الله عنهم را یکی از شرایط صلح با معاویه رضی الله عنه قرار داد.[164] در نسخهای به جاي عبارت «خلفاي راشدين»، عبارت «خلفاي صالحين» آمده است.[165] وجود اين شرط در پیمان صلح، در واقع، مهر تأييدي بر مرجعيت حكومت معاويه رضی الله عنه و روشی است كه آن بزرگوار، در حاكميت خويش اختيار نمود. با مقرر شدن شرط فوق در پیمان صلح معاويه و حسن بن علي رضی الله عنهم ، ميتوان مصادر و منابع قانونگذاری در دوران خلفاي راشدين رضی الله عنهم را در موارد ذیل برشمرد: قرآن كريم: خداوند متعال ميفرمايد: { إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا (١٠٥) } (نساء:105) «ما كتاب (قرآن) را بهحق بر تو نازل كردهايم تا (مشعل راه هدايت باشد و با آن) ميان مردمان، طبق آنچه خدا، به تو نشان داده است، داوري كن و مدافع خائنان مباش». قرآن كريم، نخستين مصدر قانونگذاری است كه تمام احكام شرعي مربوط به شئون مختلف زندگي را در برمي گيرد. همچنين اين كتاب الهي، شامل مبادي و زیرساختهای اساسي و احكام قاطعي است كه براي اصلاح تمام مراحل و ابعاد زندگي، كارآيي دارد. قرآن كريم، همهی نیازمندیهای اساسي مسلمانان را بیان نموده است. سنت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم : دومين مصدر قانونگذاری كه اصول قوانين اسلامي، از آن گرفته شده و از طريق آن ميتوان به ساختارهای اجرايي احكام قرآن پي برد، سنت نبي اكرم صلی الله علیه و آله و سلم است.[166] خداوند متعال، به پیروی از پیامبرش دستور داده و فرموده است: { قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ (٣٢) }(آل عمران:32) «بگو: از خدا و از پيغمبر(ص) اطاعت و فرمانبرداري كنيد، و اگر سرپيچي كنند، (ايشان به خدا و پيامبر ص ايمان ندارند و كافرند؛ و) خداوند، كافران را دوست نميدارد». خداوند سبحانه و تعالی مخالفت با دستورات نبي اكرم صلی الله علیه و آله و سلم را خطرناك دانسته و فرموده است: { فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (٦٣) } (نور: 63) «آنان که با دستور پیامبر، مخالفت میکنند، باید از این بترسند که بلایی، گریبانگیرشان گردد یا عذابی دردناک، به ایشان برسد». خداوند متعال، از مؤمنان در برابر دستورات و قضاوتهاي پیامبر خويش سلب اختيار نموده است؛ چنانچه ميفرمايد: { وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ }(احزاب: 36) «هيچ مرد و زن مؤمني، در كاري كه خدا و پيغمبرش داوري كرده (و آن را مقرر نموده) باشند، اختياري از خود، در آن ندارند (و ارادهی ايشان بايد تابع ارادهي خدا و رسول صلی الله علیه و سلم باشد)». الله سبحانه و تعالی به مؤمنان دستور داده كه هنگام نزاع و اختلاف، به سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مراجعه کنند؛ چنانچه ميفرمايد: { فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ } (نساء: 59) «و اگر در چيزي اختلاف داشتيد،آن را به خدا (با عرضهي به قرآن) و پيغمبرش (با رجوع به سنت نبوي) برگردانيد». خدای متعال، مراجعه به سنت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم در موارد اختلافی، جزو لوازم ايمان برشمرده و فرموده است: { فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ} (نساء: 59) «و اگر در چيزي اختلاف داشتيد، آن را به خدا (با عرضهي به قرآن) و پيغمبرش (با رجوع به سنت نبوي) برگردانيد (تا در پرتو قرآن و سنت، حكم آن را بدانيد. چراكه خدا قرآن را نازل کرده و پيغمبرص آن را بيان و روشن نموده است. بايد چنين عمل كنيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد». سنت رسول خداص، از مهمترين مصادر تشريع در دوران خلفاي راشدين رضی الله عنهم بود. در دوران خلفاي راشدين رضی الله عنهم ، حكومت بهطور كامل در خدمت شريعت قرار داشت و سيادت و رهبري، از آنِ شريعت مقدس بود. در اين عصر، قانون و احكام اسلامي، فراتر از هر قانون و حكمي بود و حكومت در چارچوب شريعت اسلام قرار داشت؛ چراكه تمامي ارگانها و نهادهاي حکومتی، در خدمت اسلام بود و حاكم نيز آنچنان به احكام اسلامي پایبندی ميكرد كه نه در اجرای احكام شرعی كوتاهي مينمود و نه ميتوانست حكمي بر خلاف احکام دینی صادر نمايد.[167] در دوران خلفای راشدین و بهطور کلی در جامعهي صحابه رضی الله عنهم ، دین و شريعت الهي، فراتر از همه بود؛ چنانچه همگان، اعم از حاکم و رعیت، بيچون و چرا در برابر دین و احکام دینی، تسليم بودند. بر همين اساس بود كه ابوبكر صديق رضی الله عنه در ميان مردم اعلان نمود: «اگر نيك و درست عمل كردم، ياريم دهيد و اگر بد و نادرست رفتار نمودم، اصلاحم كنيد».[168] اهميت سنت و روش خلفاي راشدين رضی الله عنهم چنانچه در صفحات قبل، متذكر شديم حسن بن علي رضی الله عنه درسها، آموزهها و تجربههاي زيادي از ابوبكر صديق، عمر فاروق، عثمان ذي النورين و نیز از پدر بزرگوارش علي مرتضي رضی الله عنهم آموخت و دوران اين بزرگواران را سرلوحهي كار خويش قرار داده. از آنجا كه دوران خلفاي راشدين رضی الله عنهم متصل به دوران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بود، از اهميت شاياني برخوردار است. رویکرد خلفاي راشدين رضی الله عنهم در پايبندي به دستورات قرآن و رهنمودهای نبوی و همچنين اجراي نصوص و مفاهيم تبيين شده توسط پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و التزام به آن، دوران خلافت را در امتداد عصر نبوي قرار داد. البته در دورهي خلفاي راشدين رضی الله عنهم بر پايهي شورا و مشورت، اجتهادهای نوینی پيرامون مسایل مختلف صورت گرفت که دولت و امت اسلامی، در ابعاد گوناگون از آن بهره جستند. براي اهميت اين دوران، همين بس كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (عليكم بسنتي و سنة خلفاء الراشدين المهديين من بعدي).[169] یعنی: «بر شماست كه به سنت من و سنت خلفاي راشدين پس از من چنگ بزنيد». همچنین فرموده است: (اقتدوا بالَّذَيْنِ من بعدي: أبوبكر و عمر).[170] یعنی: «به دو نفري كه پس از من هستند، اقتدا كنيد: ابوبكر و عمر». نشانهها و ويژگيهاي خلافت راشده الف: خلفاي راشدين رضی الله عنهم در تمامي احكامي كه صادر ميكردند و همچنين در امور دولتي و پرداختن به مسایل نوپدیدار و رفع مشکلات مربوط به آن، اصول و آموزههای اسلام و شوراي مسلمانان را مدنظر قرار ميدادند. ب: هيچيك از خلفاي راشدين رضی الله عنهم از ابوبكر رضی الله عنه گرفته تا علي رضی الله عنه ، خود و خلیفهی پس از خویش را بر مردم تحميل نكرده است؛ بلكه خلیفه و زمامدار امور مسلمانان، توسط شوراي مسلمانان انتخاب ميشد. البته اين شورا، راهكارها و اَشكال متعددي را برای انتخاب خلیفه، در پیش ميگرفت. و اين، بيانگر آن است كه دين مبين اسلام، راهكار و روش مشخصی براي تعيين خليفه معين نکرده، بلكه این اختیار را به مسلمانان داده که با پایبندی به اصل شورا، خلیفهی مورد نظر خود را تعیین کنند. ج: پس از انتخاب خلیفه توسط شورای مسلمانان، ديگر هيچ اعتراض يا مخالفتي توجیهپذیر نیست و باید با خلیفه و کاردار مسلمانان، بهصورت عمومی، بیعت شود. بدينسان رأی اکثریت مردم، مورد توجه ميگردد. پس از بیعت عمومی با خلیفهی مورد انتخاب شورای مسلمانان، تنها در صورتی امکان نقض بیعت، وجود دارد که خليفه، از دين برگردد و یا مرتکب کفر آشکاری شود. د: امت اسلامي، باید در تمام امور اقتصادي، سياسي، حكومتي، نظامی و... بر خليفه نظارت نماید و خليفه نيز بايد پاسخگو باشد. البته نظارت بايد در چارچوب و محدودهی مورد تأیید اسلام انجام شود، و اين امر تنها از طریق صاحبنظران و خبرگان و سرآمدان جامعهی اسلامی، قابل اجرا ميباشد. از اینرو به راه انداختن آشوب عمومی، جایز نیست؛ زيرا اين كار، به بروز فتنه و انتشار شایعاتی ميانجامد که جامعهی اسلامی را با مشکلات و چالشهایی جدی، روبرو مينماید؛ چنانچه مسلمانان، در فتنهي قتل عثمان رضی الله عنه اين رویهي نادرست را تجربه كردند.[171] حق نظارت همگانی بر عملکرد حاکم، برگرفته از سخنان و رویکرد خلفاي راشدين رضی الله عنهم است؛ به عبارتی بر اساس شیوهي حکمرانی خلفای راشدین رضی الله عنهم میتوان به وجود اصل نظارت همگانی بر عملکرد حکومت، پی برد. و اینک فرازی از سخنان خلفای راشدین رضی الله عنهم در این باره: • ابوبكر صديق رضی الله عنه : ««اگر نيك و درست عمل كردم، مرا ياري کنید و اگر بد و نادرست رفتار نمودم، اصلاحم نمایید».[172] • عمر فاروق رضی الله عنه : «محبوبترين مردم، نزد من كسي است كه عيوب مرا به من متذكر شود».[173] و نیز فرموده است: «از آن ميترسم كه خطايي از من سر زند، اما هيچیک از شما جرأت نكند به من تذكر دهد».[174] • عثمان رضی الله عنه : «اگر در كتاب خدا آيهاي يافتيد كه بر اساس آن، باید مرا در قيد و بند نمایيد، پس حتماً اين كار را انجام دهيد».[175] (كنايه از اين است كه عثمان رضی الله عنه خود را در برابر احكام قرآن تسليم محض ميدانست). • علي رضی الله عنه : «اين، حق شماست (که خود، زمام امورتان را به هر کس که بخواهید، بسپارید) و هيچكس در آن حقي ندارد مگر اينكه خودتان، او را زمامدار خویش قرار دهید. من نيز بدون (خواست و پشتوانهي) شما هیچ ولایتی بر شما ندارم».[176] در دوران خلفاي راشدين رضی الله عنهم همه، اتفاق نظر داشتند كه نظارت بر حاکم، حق امت اسلامي است و شهروندان، ميتوانند عملکرد رییس حکومت را نقد كنند و هيچكس، اين موضوع را رد نكرده است.[177] این اتفاق نظر، بيانگر آن است كه آنها فهم و قرائت صحيحي از كتاب خدا داشتند و روش صحيح و درستی در تعامل با سنت پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در پیش گرفته بودند.[178] هـ : خليفه و زمامدار امور مسلمانان، باید اقدامات لازم را براي حل مسایلي كه نصي پيرامون آن نيامده، بر اساس مصالح مرسله و در چارچوب شورا انجام دهد تا حكمي كه صادر ميكند در جهت مصالح عمومي امت اسلامی و مناسب حالِ آنان باشد. چنانچه ابوبكر صدیق رضی الله عنه دربارهی جمعآوري قرآن، و عمر فاروق رضی الله عنه در مورد زمينهاي سواد[179] و همچنين پیرامون نهادهای اجرایی و اداري مانند ايجاد ديوان ماليات و ديوان مربوط به سربازان و امور نظامي، چنین رویکردی داشتند و عثمان رضی الله عنه نیز در مورد جمعآوري مصاحف قرآنی و ارسال يك نسخهي هماهنگ و واحد به بلاد اسلامی، به همین شکل، عمل كرد. و: وجود اختلاف، ميان علما و دانشمندان امت اسلامي، امري طبيعي است. بهطور قطع اختلاف انديشه، به اختلاف نظرات و ديدگاهها ميانجامد؛ چنانچه در سقيفهي بنيساعده پيرامون انتخاب جانشین پيامبرص، و پس از تعیین خلیفه، در مورد جمعآوري قرآن و رویارویی با مرتدان، چنین اختلافاتی بروز كرد، اما امت اسلامي و در رأس آنان دانشمندان امت، موظفند در اوج اختلافاتي كه با هم دارند، برادري، خيرخواهي و مصالح جامعهي اسلامي را مدنظر قرار دهند؛ زيرا در غیر این صورت، امت اسلامي با چالشها و مشکلاتی جدی روبرو ميگردد. بديهي است در چنين مواقعي باید برای حل و فصل اختلافات، به كتاب خدا و سنت پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم رجوع نمود.[180] ز: خلاصه اینکه در نظام سياسي و اداری خلافت راشده، مرجع و منبع اصلي (كه فراتر از هر شخص يا قانونی است)، كتاب خدا و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ميباشد و احكام و قوانيني كه در آن به تصويب ميرسد، منطبق با احكام شرعي است كه ريشهاي آسماني دارد. حاكم در نظام سياسي خلافت راشده، تحميلي نیست و باید منتخبِ مردم و شوراي مسلمانان باشد و هر کس، به عنوان حاكم انتخاب گردد، همچون سایر كارمندان دولت و شهروندان است و برایش از بيتالمال، مستمری و حقوقی همسان حقوق دیگران تعيين ميشود و نميتواند در بيتالمال برای منافع شخصی، دخل و تصرفي نمايد. همچنين در اين سيستم سياسي، نظام شورا، فراگير و همهجانبه است تا به وسيلهي آن، ميان آحاد جامعهي اسلامي، هماهنگي و انسجام صورت گيرد. امت اسلامي در اين نظام در تمامي صحنهها حضور فعال و حق مشاركت دارند. از لحاظ اجتماعي نيز نظام مزبور از ويژگیهای خاصي برخوردار است؛ چنانچه نظام اجتماعي خلفاي راشدین رضی الله عنهم مبتني بر ايمان بود و مانع انجام برخي امور در حیطهی تحت سلطهي خويش ميشد و با نژادپرستي مبارزه ميكرد. اين نظام در خدمت یکایک مسلمانان، و مدافع حقوق بشر بود و ضمن حمايت از حدود و موازي حکومت اسلامي، توجه ویژهای به حفظ وحدت داشت. در نظام اسلامی، همه اعم از حاكم و تودهي مردم، در قبال فرهنگ و تمدن اسلامي مسؤولند. آنچه بیان شد، مهمترین مفاهیم و زیرساختهای خلافت اسلامي است كه سرلوحه و الگوی نیکی برای همهی حكومتها در تمام ادوار ميباشد. مسلمانان از اين نظام حكومتي با عنوان «خلافت راشده» ياد ميكنند؛ زيرا اين دورهي حكومتي كاملاً متفاوت و متمایز از ساير سيستمهاي حكومتي است.[181] به همين سبب حسن بن علي رضی الله عنه در پیمان صلح، این شرط را مطرح کرد كه معاويه رضی الله عنه در ساختار حکومتی خویش، مطابق كتاب خدا و سنت پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و سيرت و روش خلفاي راشدين رضی الله عنهم عمل نمايد. دوم: پرداختن ميزان مشخصي مال (پول) معاويه رضی الله عنه ، عبدالرحمن بن سمره و عبدالله بن عامر بن كريز را برای گفتگوهای صلح، نزد حسن بن علي رضی الله عنه فرستاد و به آندو دستور داد كه اموالي را به حسن رضی الله عنه پيشنهاد كنند و هر چه خواست به او بدهند. حسن رضی الله عنه خطاب به فرستادگان معاويه رضی الله عنه فرمود: ما فرزندان عبدالمطلب پيش از اين نيز چنين مالهايي را تجربه كردهايم. و اينك اين امت، در معرض قتل و خونريزي قرار گرفته است.[182] آندو گفتند: معاويه از تو درخواست صلح كرده و در قبال آن، چنين و چنان خواهد كرد. حسن رضی الله عنه گفت: چه كسي ضمانت خواهد كرد كه معاويه رضی الله عنه به پیمانش وفا کند؟[183] گفتند: ما، ضمانت ميكنيم[184]. حسن رضی الله عنه دربارهی اموالي سخن ميگفت كه معاویه رضی الله عنه پيش از آن به تعدادی از بنيعبدالمطلب ـ غیر از حسن رضی الله عنه ـ داده بود؛ قصد حسن رضی الله عنه ، این بود که معاویه رضی الله عنه این اموال را مطالبه نکند.[185] ابن اعثم ميگويد: حسن رضی الله عنه گفت: این اموال، جزو دارایيهای شخصیِ معاويه نيست و حق ندارد فيء مسلمانان را براي من، شرط قرار دهد.[186] ابوجعفر طبري به روايت ابوعوانه بن حكم آورده است: مردم بصره، مانع تسلیم ماليات دارابگرد به حسن رضی الله عنه شدند و گفتند: فيء (و درآمد و منافع آن سرزمین) از آنِ ماست.[187] جمعآوري ماليات، جزو مهمترين اقدامات هر دولتی ميباشد و چنانچه پيداست ميان حسن رضی الله عنه و مردم بصره، هیچ رابطهاي در اين زمينه وجود نداشته است، اما روايت مذکور، بیانگر این است كه ماليات دارابگرد، جزو اموالي که به حسن رضی الله عنه تقدیم شد، نبوده است.[188] روايت شده كه حسن بن علي به معاويه رضی الله عنهم فرمود: «من بدهكارم». معاويه رضی الله عنه نیز از بيتالمال، چهارصدهزار درهم يا بيشتر، براي حسن رضی الله عنه ارسال كرد.[189] ابن عساكر روايت نموده كه معاويه رضی الله عنه از بيتالمال اموالي را براي حسن بن علي رضی الله عنه ميفرستاد تا بدهيهاي خويش را بپردازد و به وعدههایي كه به مردم داده بود، وفا نمايد و نیازهای خانوادهی خود و پدرش را برآورده سازد.[190] برخي از مورخان نقل كردهاند كه حسن بن علي رضی الله عنه پنج ميليون درهم از بيتالمال را نزد خويش نگه ميداشت تا آنها را ميان سربازان و رزمندگانی كه همراهش بودند، تقسيم نمايد و از اين پول، مقداری هم براي خانواده و يارانش نيز باقي ميماند.[191] بدونترديد توزيع اموال در ميان سربازان و رزمندگان حسن رضی الله عنه آنان را آرام میکرد وکمک شایانی به رفع بحران مينمود. بنده، در ميان روايات مذكور، روايت بخاري را ترجیح ميدهم، اما رواياتي كه حكايت از آن دارند كه معاويه رضی الله عنه سالانه يك ميليون درهم براي حسن رضی الله عنه و دوميليون درهم براي حسين رضی الله عنه مقرر كرده و همچنين بنيهاشم را در مستمری و حقوق بر بنيعبدشمس ترجيح ميداده است،[192] با تمام تأويلات و تفسيرهايي كه پيرامون اين روايات ارائه شده، غيرقابل اعتماد و غيرقابل قبول است؛ زيرا از اين روايات، چنین به نظر میرسد كه گویا حسن رضی الله عنه ، خلافت را به معاويه رضی الله عنه فروخته و مصالح شخصي خويش را بر مصالح امت اسلامي ترجيح داده است![193] البته برقرار شدن مستمری برای حسن رضی الله عنه امری کاملاً عادی و بلکه حق وی بوده تا همچون ساير مسلمانان از حقوق و مزایای اعطایی از سوی حکومت، برخوردار گردد؛ یادآوری این نکته نیز ضروری که اگر حقوق و مستمری حسن رضی الله عنه از حقوق ساير مسلمانان بیشتر بوده، باز هم اشكالي بر آن، وارد نيست، اما بدون شك اين مقدار، به 01/0 مبلغي كه در روايات بدان اشاره شده، هم نميرسيده است.[194] سوم: تضمین امنيت جاني مسلمانان صلحي كه ميان دوطرف منعقد شد، حاوی اين شرط بود كه بايستي همهی مردم، از امنيت كامل برخوردار باشند. در روايت بخاري بدین نکته اشاره شده که نمایندگان معاویه رضی الله عنه در جریان مذاکرات صلح با حسن مجتبی رضی الله عنه ضمانت كردند كه امت اسلامي به خاطر قتال و خونريزيهايي كه بدان دچار شده بودند، مورد بخشش قرار گيرند.[195] روايتي از زهري حاكي از آن است كه عبيدالله بن عباس رضی الله عنه كه فرماندهي لشكر حسن رضی الله عنه را بر عهده داشت، پس از آنکه به تصمیم حسن رضی الله عنه برای صلح با معاويه رضی الله عنه پی برد، پيكي را نزد معاويه رضی الله عنه فرستاد و از وي امان خواست و درخواست نمود كه اموالي را كه پيشتر تصرف كرده، از او بازپس نگیرند؛ سپس شب هنگام به سوي گروه معاويه رضی الله عنه رفت و به آنان پیوست. آنگاه قيس بن سعد رضی الله عنه فرماندهي لشكر را برعهده گرفت و با سپاهیان، پیمان بست كه تا گرفتن ضمانت جانی و مالی برای هواداران علی رضی الله عنه ، با معاويه رضی الله عنه بجنگد.[196] يكي از خاورشناسان به نام «فلهوزن» کوشیده است تا اين تهمت باطل را به عبدالله بن عباس رضی الله عنه نسبت دهد. وي گوید: فرماندهي لشكر مزبور عبدالله بن عباس بوده است؛ زیرا در برخي نسخههای خطي تاريخ طبري، به جاي «عبيدالله»، «عبدالله» آمده و اين اختلاف، اشتباه چاپی یا نگارشی نیست؛ بلكه از آنجا كه برخي از راویان، خواستهاند اين ننگ و عار به جدّ عباسیان یعنی عبدالله بن عباس( رضی الله عنه )، نسبت داده نشود، واژهی «عبيدالله» را جایگزین واژهی «عبدالله» نمودند. زيرا اين راویان هیچ انگيزهاي براي دفاع از عبيدالله بن عباس كه برادر عبدالله رضی الله عنهم است، نداشتند.[197] اما واقعیت، این است كه فرماندهي لشكر، شخص حسن بن علي رضی الله عنه بوده و قيس بن سعد رضی الله عنه به عنوان جلودار لشکر، سپاه پیشاهنگ را فرماندهي ميكرده است. بنابراين عبدالله بن عباس يا عبيدالله بن عباس رضی الله عنهم در اين زمينه نقشی نداشتهاند.[198] البته در پارهای از روايات ضعيف و غيرقابل اعتماد، به نام آن دو اشاره شده است. مورخاني چون دينوري،[199] ابن حجر[200] و ابن اعثم،[201] معتقدند كه دو ركن اصلي لشكر حسن رضی الله عنه ، شخص وي و قيس بن سعد بودهاند. اينها، نامی از عبدالله بن عباس و عبيدالله بن عباس رضی الله عنهم به عنوان فرماندهان لشکر حسن رضی الله عنه به ميان نياوردهاند.[202] ادعای «فلهوزن» با روايتي كه زياد بن عبدالله بكائي از عوانۀ بن حكم كه به حمايت از عباسيان متهم نیست، در تعارض است؛ چنانچه عوانۀ گوید: عبيدالله بن عباس رضی الله عنه ، والي (کارگزار) علي رضی الله عنه در يمن بود و چون به او خبر رسيد كه بسر بن ارطاۀ به سوی يمن حركت كرده، عبيدالله بن عبدالمدائن حارثي را به نمايندگي از خويش بر يمن گماشت و خود به كوفه، نزد علي رضی الله عنه گريخت. اين واقعه در سال 40 هجری قمری به وقوع پيوست و علي رضی الله عنه لشكري را در پی لشكر بسر بن ارطاۀ گسیل داشت و در همين سال هم، آن بزرگوار (علي رضی الله عنه ) به شهادت رسيد. بدين ترتيب در واقعهي مذكور هيچ اشارهاي به اين نشده كه عبيدالله بن عباس رضی الله عنه كوفه را به قصد يمن ترك گفته باشد.[203] به هرحال به فرض اینکه فرماندهي لشكر حسن رضی الله عنه ، عبيدالله یا عبدالله بن عباس رضی الله عنهم بوده، باز هم اين ادعا كه لشكر حسن بن علي رضی الله عنه به معاويه پيوسته و از وي امان خواسته است، صحت ندارد؛ چراكه لشكر حسن رضی الله عنه ، لشكري قوی و توانمند بوده است. در روايت بخاري نيز به اين ويژگيهاي سپاه حسن رضی الله عنه اشاره شده است. حسن بن علي رضی الله عنه خود، فرماندهي لشكر بود و ميان او و نمایندگان معاويه رضی الله عنه گفتگوهايي صورت گرفت و سرانجام حسن رضی الله عنه توانست براي پيروان و طرفدارن خويش و نیز برای بنيعباس و بنيعبدالمطلب امان بگيرد. حسن رضی الله عنه شخصاً به فرماندهان خويش خبر داد كه از خلافت كنارهگيري كرده و آن را به معاويه رضی الله عنه سپرده است؛ آنگاه از فرماندهان لشكرش خواست كه آنان نيز به پيروي از او و جماعت مسلمانان، با معاويه رضی الله عنه بيعت كنند. قيس بن سعد رضی الله عنه نيز با افراد تحت فرمانش، از جنگ و کارزار دست کشید و همگام با جماعت مسلمانان، با معاويه رضی الله عنه بيعت كرد.[204] شايان ذكر است در روايت زهري تنها از قيس رضی الله عنه ياد شده و از حسن رضی الله عنه و فرزندان عباس یعنی عبدالله و عبيدالله نامی به ميان نيامده است.[205] حسن بن علي رضی الله عنه ، انعقاد صلح با معاویه رضی الله عنه را مشروط به این کرد که هیچیک از مردم مدينه، حجاز و عراق مورد بازجویی و تحت تعقیب قرار نگیرد.[206] بر اساس همین شرط بود که معاويه از خونخواهي عثمان رضی الله عنه دست برداشت.[207] بر اساس اين توافق، ديگر معاويه رضی الله عنه هیچکس را به خاطر آنچه در دوران علي رضی الله عنه به وقوع پيوسته بود، مورد مؤاخذه و بازخواست قرار نمیداد؛ این توافقنامه، از آن جهت حايز اهميت بود که به موجب آن، تمامي پروندههاي قبلي، مختومه اعلام گرديد.[208] به موجب قرارداد صلح، عفو عمومی اعلام شد و بدين ترتيب، با صلحي كه حسن بن علي رضی الله عنه برنامهريزي كرد، مسلمانان، باري ديگر با هم الفت گرفتند و در سايهي عفو و احسان، آرامش يافتند. اين صلح كه حسن بن علي رضی الله عنه با رضايت و اطمینان خاطر، آن را پذيرفت، اقدام بزرگی بود كه به وحدت و همبستگي امت اسلامي انجاميد و امنیت جانی و مالی مسلمانان را در دوران معاويه رضی الله عنه تأمین کرد. چهارم: چگونگي انتخاب جانشین معاویه رضی الله عنه گفته شده یکی از شرایط صلح حسن بن علي با معاويه رضی الله عنهم ، این بود كه پس از معاويه رضی الله عنه ، حسن بن علي رضی الله عنه زمام امور را بهدست گيرد[209] و معاويه رضی الله عنه نيز قول داد که چنانچه زمانی توان رهبری مسلمانان را نداشته باشد، زمام امور را به حسن رضی الله عنه بسپارد.[210] ابن اعثم، از حسن بن علي رضی الله عنه روايت كرده كه فرموده است: «من، هیچ علاقهاي به این ندارم که زمام امور را به دست گیرم و گرنه هرگز با معاويه رضی الله عنه صلح نميكردم».[211] ابن حجر هيتمي ميگوید: در پیمان صلح، قرار بر آن شد که جانشين معاويه رضی الله عنه ، توسط شوراي مسلمانان تعيين گردد.[212] با اندکی تأمل و درنگ در رواياتي كه نشان ميدهد حسن بن علي رضی الله عنه ، خواهان جانشینی و خلافت پس از معاويه رضی الله عنه بوده، پي ميبريم كه اين روايات، با جوانمردی و عزت نفس حسن بن علي رضی الله عنه در تعارض قرار دارد. چگونه ممکن است شخصيتي كه خود، به منظور جلوگيري از کشتار مسلمانان و به خاطر رضاي خداوند متعال، از خلافت كنارهگيري ميكند، به دنياطلبي روي آورد و براي به دست گرفتن زمام امور تلاش نمايد؟! نادرستی این پندار، از این روایت جبير بن نفير نمایانتر ميگردد که گوید: به حسن بن علي رضی الله عنه گفتم: اي حسن! مردم گمان ميكنند که تو دوست داري به خلافت برسي. حسن بن علي رضی الله عنه فرمود: «مهتران عرب تحت فرمان و در اختيارم بودند و اگر به آنها دستور جنگ ميدادم، در کنار من ميجنگيدند و اگر صلح ميكردم،آنها نيز صلح مينمودند، اما من، با وجود آنكه چنين موقعيتي داشتم، تنها براي رضاي خداوند سبحانه و تعالی از خلافت كنارهگيري نمودم».[213] باید توجه داشت که هیچیک از اصحاب يا فرزندان صحابه رضی الله عنهم هنگام بيعت با يزيد، به چنين چيزي استناد نكرده است؛ حال آنكه اگر در قرارداد صلح، چنين شرطي مقرر ميگرديد، حداقل حسين بن علي رضی الله عنه در توجیه عدم بيعتش با يزيد، به اين شرط استناد ميكرد، اما چنانچه پيداست در آن زمان، حسین رضی الله عنه از چنين شرطي، هیچ ذکری به میان نیاورد؛ و اين، بيانگر آن است كه روايات مزبور صحت ندارد. همچنین اگر در قرارداد صلح، این شرط وجود داشت كه حسن بن علي رضی الله عنه وليعهد معاویه رضی الله عنه ميباشد، بايستي حسن رضی الله عنه ، از نزديكان معاويه رضی الله عنه ميبود و یا حداقل، ادارهي يكي از مناطق را در دوران معاويه رضی الله عنه برعهده ميگرفت، نه اينكه به مدينه برود و از كارهاي حكومتي كنارهگيري نمايد. البته این نکته نیز درخورِ توجه است که در فضای اجتماعی و سیاسی آن دوران، حاكم اسلامي، توسط شوراي مسلمانان انتخاب ميشده است. در برخي از كتابهای تاريخي آمده است كه يكي از شرایط حسن بن علي رضی الله عنه در پیمان صلح، اين بود كه معاويه اجازه ندهد كه كسي به علی رضی الله عنه دشنام دهد. دكتر محمد بطاينه ميگوید: «میان حسن و معاویه رضی الله عنهما چنین بحثی صورت نگرفته است».[214] شيعيان، معاويه رضی الله عنه را متهم كردهاند كه وي، مردم را به دشنام و نفرین علي رضی الله عنه وادار ميکرد و در زمان او، بر منبرها، علي رضی الله عنه را مورد نفرين و دشنام قرار ميدادند. این ادعا، هيچ پایه و اساسي ندارد، ولی متأسفانه بسياري از محققان علوم اسلامي، بدون هيچ نقد يا تحليلي، اين بهتان را پذيرفته و آن را جزو مسایل بديهي پنداشتهاند؛ بهگونهای که گویا این مسأله، جای نقد و مناقشه ندارد! اين، در حالي است كه نهتنها پيرامون اين موضوع، هيچ روايت صحيحی وجود ندارد، بلكه از تبيين و تقسير آنچه دركتابهای دميري، يعقوبي و ابوالفرج اصفهاني آمده است نيز چنين برداشتي نميشود؛ بعلاوه روايات صحيح تاريخي كه در سایر كتابها ذكر گرديده، خلاف اين موضوع را به اثبات ميرساند[215] و بيانگر آن است كه معاويه رضی الله عنه بينهايت به اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه و خاندانش، احترام ميگذاشته است. همچنين منطق حوادثي كه در عصرآن دو بزرگوار به وقوع پيوست و نیز سرشت و ويژگيهاي اخلاقي آنها با چنين بهتانها و افتراهايي همخوانی ندارد. بههرحال اگر كتابهای تاريخي نگاشتهشده در دوران بنياميه را مطالعه کنیم، متوجه خواهيم شد كه در اين كتابها، ذكري از چنين مواردي بهميان نيامده است؛ بلکه این مسایل، در بعدی از جمله در دوران بني عباس مطرح شد تا سیمایی زشت و کریه از بنياميه ترسیم گردد. چنانچه اين دروغ تاریخی، ابتدا توسط مسعودي در مروجالذهب و نیز توسط ساير شيعيان در ديگر كتب تاريخي نگاشته شد و بهتدریج به كتابهاي تاريخي اهل سنت نيز رسوخ كرد و اين، در حالي بود كه هيچ روايت صريح يا صحيحی در اين مورد وجود نداشت. رواياتي که در زمینهی ناسزاگویی به علی رضی الله عنه در دوران معاویه رضی الله عنه نقل شده، از لحاظ سند و متن، غيرقابل اعتماد است و از دیدگاه محققان و پژوهشگران، هیچ ارزش و اعتباری ندارد. با توجه به فضايل ديني معاويه رضی الله عنه و با عنايت به سيرت و سلوك پسنديدهاش، ميتوان پي برد كه این روایات، ساخته و پرداختهی برخي از کسانی است که كينهي معاويه رضی الله عنه را در دل داشتند. برخي از صحابه و تابعين رضی الله عنهم در مدح معاويه سخن گفته و به دينداري، علم، عدالت، بردباري و ساير ویژگيهای پسنديدهاش گواهي دادهاند.[216] و اینک فرازی از سخنان اصحاب و تابعين رضی الله عنهم در مورد معاویه رضی الله عنه : • عمر بنخطاب رضی الله عنه هنگام انتصاب معاويه رضی الله عنه به عنوان والی شام، فرمود: «از معاويه جز به نيكي ياد نكنيد».[217] • علي رضی الله عنه هنگام بازگشت از جنگ صفين فرمود: «امارت معاويه رضی الله عنه را ناپسند ندانيد؛ به خدا سوگند كه اگر او را از دست بدهيد، سرهاي مردم، همچون حنظل،[218] بريده و افكنده خواهد شد.[219] • باری ابن عمر رضی الله عنه فرمود: «پس از رسول خداص، کسی را ندیدم که در سیادت و فرمانروایی به معاويه رضی الله عنه برسد». گفته شد: حتي پدرت؟ پاسخ داد: «پدرم كه رحمت خدا بر او باد، از لحاظ مقام و منزلت بهتر و والاتر از معاویه رضی الله عنه بود، اما معاويه رضی الله عنه در سیادت و رهبری، از او خبرهتر بود».[220] • ابن عباس رضی الله عنه ميگويد: «کسی سزاوارتر از معاويه رضی الله عنه براي حكمراني (پادشاهي) نيافتم».[221] به ابن عباس رضی الله عنه گفتند: معاويه رضی الله عنه فقط يك ركعت وتر ميگزارد. فرمود: «او، فقيه است».[222] بسیاری از پژوهشگران تاریخ و سیرت، و نیز دانشمندان علم رجال، دربارهی معاویه رضی الله عنه ، سخن گفتهاند؛ از جمله: 1ـ ابن تيميه ميگويد: «علما، اتفاقنظر دارند كه معاويه رضی الله عنه ، بهترين پادشاه اين امت است؛ چراکه پیش از او، خلفاي راشدین رضی الله عنهم زمام امور را به دست داشتند و او، نخستين پادشاه پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که حكومتش، از نوع نظام سلطنتی و آکنده از رحمت بود».[223] همچنین ميگويد: « هیچیک از پادشاهان مسلمان، به خوبی معاویه رضی الله عنه نیست و شهروندان و تودهی هیچیک از نظامهای پادشاهی، بر مردمان دوران معاويه رضی الله عنه برتري ندارند».[224] 2ـ ابن كثير ميگويد: مردم در سال 41 هجري با معاویه رضی الله عنه بيعت كردند؛ وی، از آن پس تا پایان حیاتش، ادارهی امور مسلمانان را به صورت رسمی برعهده داشت. در دوران حکومت معاویه رضی الله عنه ، جنگ و جهاد بر ضد كفار، برپا بود و مسلمانان به اعلاي كلمةالله ميپرداختند. و غنايم فراواني از اطراف و اكناف، به مرکز حکومت اسلامی ارسال ميشد و مسلمانان، تحت رهبري معاویه رضی الله عنه ، با آرامش تمام در سايهی عدل و عدالت و گذشت، زندگی ميکردند.[225] 3ـ ابن ابيالعز حنفي ميگويد: اولين پادشاه مسلمانان كه بهترين پادشاهان آنان نيز بهشمار ميرود، معاويه رضی الله عنه ميباشد.[226] 4ـ ذهبي ميگويد: معاويه رضی الله عنه ، اميرمؤمنان و پادشاه اسلام بود.[227] معاويه رضی الله عنه فرموده است: بهترين پادشاهان، پادشاهی است كه عدلش بر ظلمش فائق آید.[228] بدين ترتيب با ثبوت چنين بينش و منشی در مورد معاويه رضی الله عنه بعيد است كه چنين شخصيتي، مردم را به لعن و نفرین علی رضی الله عنه بر روی منابر تحريك كرده باشد. اگر بپذيريم كه واقعاً معاويه رضی الله عنه چنين اقدامي نموده، اين، بدان معناست كه سلف صالح و دانشمنداني كه پس از وي، به مدح و بزرگداشت او پرداختهاند، او را در ظلم و سركشي ياري رسانده و همگی به انحراف و گمراهي رفتهاند.[229] و اين، بهتان بزرگی به دانشمندان صحابه، تابعين رضی الله عنهم و پيروان آنان ميباشد. کسی که با سيرت و منش معاويه رضی الله عنه در مدت پادشاهياش آشنا باشد و به شهرت آن بزرگوار در زمینهی بردباري، گذشت، حسن تدبير و نیز رفتار درستش با زيردستان پي ببرد، متوجه خواهد شد كه بهتانهاي مزبور، جزو بزرگترين دروغهايي است كه در مورد او ساخته و پرداخته شده است. معاويه رضی الله عنه در حلم و بردباري، زبانزد بود و از اینرو الگویی برای همهی نسلها بهشمار ميرود.[230] اینک به ذکر چند سخن یا نمونه دربارهی حلم و بردباری معاویه رضی الله عنه ميپردازیم: 1ـ باري نزد عبدالملكبنمروان، یادی از معاويه رضی الله عنه بهميان آمد؛ عبدالملک گفت: «كسي سراغ ندارم كه به اندازهي معاويه رضی الله عنه ، بردبار، بخشنده و سخاوتمند باشد».[231] 2ـ قبيصهبنجابر ميگويد: «هیچکس را ندیدم كه به اندازهي معاويه رضی الله عنه ، بردبار، باوقار، آقا و بخشنده باشد و همچون او، دست گشادهاي در زمینهي خیر و نیکی داشته باشد».[232] 3ـ ابن كثير ميگويد: باري شخصی، به معاويه رضی الله عنه ناسزا گفت. به معاويه رضی الله عنه گفتند: آيا او را تنبيه نميكني؟ فرمود: «از خداوند شرم ميكنم كه بهخاطر يك لغزش رعيتم، حلم و بردباری خويش را زير پا بگذارم (و او را نبخشم)».[233] 4ـ شخصي به معاویه رضی الله عنه گفت: «اي معاويه! فرومايهتر و بزدلتر از تو كسي را نديدهام». معاويه رضی الله عنه فرمود: «آري، كسي كه با مردم، اینگونه برخورد كند (و چنین گذشتی داشته باشد، بايد هم چنين تصوري نسبت به او به وجود آید)».[234] آيا با اینهمه صبر و خویشتنداری معاویه رضی الله عنه در برابر عدهاي نادان، آن هم در زمانی که امیر مؤمنان بود، عاقلانه است که بپذیریم معاویه رضی الله عنه دستور دهد که بر منبرها و در شهرها و مناطق مختلف، به لعن و نفرين خليفهي راشد رسول خداص، عليبنابيطالب رضی الله عنه بپردازند، آنچنانکه اين ناسزاگویی در زمان امويان ادامه یابد و سرانجام عمر بن عبدالعزيز، آن را ممنوع نماید؟! هر انسان عاقل و خردمندی خود ميتواند در اين زمينه قضاوت كند.[235] روافض، براي بستن افترا به معاويه رضی الله عنه در زمینهی ناسزاگویی به علی رضی الله عنه ، به روایتی استناد كردهاند که در صحیح مسلم آمده است؛ حال آنکه روایت مسلم رحمه الله، به هيچوجه ادعا و بهتانشان در مورد معاويه رضی الله عنه را به اثبات نميرساند. روایت مذکور، از این قرار است: عامر بن سعد بن ابيوقاص رضی الله عنه از پدرش روايت ميكند كه معاويه از وی پرسيد: اي سعد! چه چيزي باعث شد كه ابوتراب (علي رضی الله عنه ) را دشنام ندهي؟ سعد رضی الله عنه پاسخ داد: «بهياد دارم كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سه ويژگي و خصوصيت را برای علي رضی الله عنه بیان نمود و اگر من يكي از اين ويژگيها را داشته باشم، برايم از شتران سرخرنگ بهتر است».[236] امام نووي در شرح اين روایت ميگويد: در اين روایت هیچ تصریحی بدين نكته نشده که معاويه رضی الله عنه به سعد رضی الله عنه دستور داده باشد كه به علي رضی الله عنه دشنام دهد؛ بلكه متن روایت، حاكي از آن است كه معاويه رضی الله عنه از سعد رضی الله عنه میپرسد كه چه چیزی، تو را از دشنام دادن عليبنابيطالب رضی الله عنه باز داشته است؟ آيا از روي تقوا و پرهيزگاري است که به علي رضی الله عنه دشنام نميدهي يا ترس، مانع تو از این کار میگردد و يا دليل ديگري داري؟ اگر از روي تقوا و بهاحترام علي رضی الله عنه ، به او دشنام نميدهي، پس كار درستي ميكني، اما اگر دليل ديگري براي اين كار داري، پس این، بحثي ديگر است. احتمال دارد سعد رضی الله عنه در طايفهاي بوده كه همگان به علي رضی الله عنه دشنام ميدادهاند و تنها سعد رضی الله عنه از اين كار خودداري ميكرده است. لذا اين سؤال براي معاويه رضی الله عنه پيش آمد كه چه چیزی، سعد رضی الله عنه را از ناسزاگویی به علي رضی الله عنه باز داشته است؟ برخي، اين روایت را چنین توجيه كردهاند كه منظور معاويه رضی الله عنه این بوده كه اي سعد! چرا با اجتهادات و ديدگاههاي عليبنابيطالب رضی الله عنه مخالفت نميورزي و به تبليغ آرا و ديدگاههاي ما در ميان مردم نميپردازي؟[237] ضرار صدائي، نزد معاويه رضی الله عنه در مدح عليبنابيطالب رضی الله عنه سخنانی بر زبان آورد؛ معاويه رضی الله عنه سخنان ضرار صدائی را تصدیق نمود و گریست. ابوالعباسقرطبي صاحب كتاب المفهم، ضمن یادآوری سخنان ضرار، ميگويد: اين روایت، بیانگر آن است كه معاويه رضی الله عنه بهخوبي با منزلت، جايگاه و فضائل علي رضی الله عنه آشنا بود؛ از اینرو خیلی بعيد است كه به دشنام يا نفرین اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه پرداخته باشد.[238] معاويه رضی الله عنه به خردمندی، ديانت و بردباري و مكارم اخلاق آراسته بود؛ بنابراین تمام رواياتي كه در زمینهی ناسزاگویی به علی رضی الله عنه از سوی معاویه رضی الله عنه یا عوامل وی، نقل شده، رواياتي دروغين و ساختگی است و تنها روایتی صحیحی که در این زمینه در دست ميباشد، همان روایت مسلم است که پیشتر بیان شد.[239] دكتر ابراهیمالرحيلي نويسندهي كتاب ارزشمند الانتصار للصحب و الآل من افتراءات السماوي الضال ميگويد: آنچه از سخن معاويه رضی الله عنه خطاب به سعد رضی الله عنه بهنظرم ميرسد، اين است كه معاويه رضی الله عنه از بر زبان آوردن اين سخن، قصد شوخي داشته تا بدینوسيله برخي از فضايل علي رضی الله عنه را براي اطرافيانش اظهار نماید و از آنجا كه معاویه رضی الله عنه ، خیلي زيرك و باهوش بود، ميخواست از طریق این پرسش، به ديدگاه سعد رضی الله عنه در مورد علي رضی الله عنه پي ببرد و بههمين خاطر نیز چنين سؤالی را مطرح نمود. معاویه رضی الله عنه پيشتر، اين سياست را در مورد ابن عباس رضی الله عنه نيز بهكار برده و از وي پرسيده بود: آيا تو بر ملت علي رضی الله عنه هستي؟ ابن عباس رضی الله عنه در پاسخش گفته بود: «من، نه بر ملت علي( رضی الله عنه ) هستم و نه بر ملت عثمان( رضی الله عنه )؛ بلكه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پيروي ميكنم و از ملت آن بزرگوارم».[240] بديهي است اين سخن معاويه رضی الله عنه به ابن عباس رضی الله عنه ، تنها يك شوخي بود؛ چنانچه با سعد رضی الله عنه نیز به همین شکل، شوخی کرد. اينكه روافض مدعي شدهاند که معاويه رضی الله عنه دستور داده بود، بر منبرها، به دشنام نفرين علي رضی الله عنه بپردازند، افترايي بيش نيست و امكان ندارد چنين دستوري از سوی معاويه رضی الله عنه صادر شده باشد.[241] چراکه: 1ـ هیچگاه معاويه رضی الله عنه شخصاً، علي رضی الله عنه را دشنام نميداد؛ از اینرو امكان ندارد که به دیگران دستور دهد تا علی رضی الله عنه را دشنام دهند؛ معاویه رضی الله عنه همواره اذعان داشت كه علي رضی الله عنه ، از او برتر است و از پیشگامان مسلمان ميباشد. چنانچه سخنان زیادی از معاویه رضی الله عنه در فضایل علی رضی الله عنه نقل شده است: • ابن كثير رحمه الله ميگويد: در روايات بسياري آمده است: ابومسلم خولاني و جمعي ديگر از مردم، نزد معاويه رفتند و از او پرسيدند: آيا تو، از علي رضی الله عنه بهتري يا از مقامي چون مقام او برخورداري؟ فرمود: «به خدا سوگند كه خود، ميدانم علي رضی الله عنه از من بهتر و برتر است و بیش از من سزاوار امارت ميباشد».[242] • ابن كثير از جرير بن عبدالحميد از مغيره روايت نموده که وقتی خبر شهادت علی رضی الله عنه به معاويه رسيد، معاویه رضی الله عنه ، گریست. همسرش گفت: آيا بهخاطر کشته شدن كسي ميگریی كه خود، با او جنگيدهاي؟ پاسخ داد: «واي بر تو! تو، نميداني كه مردم چه شخصيت عالم، فاضل و فقيهي را از دست دادهاند!»[243] بنابراین کدامین انسان عاقل و ديندار، باور ميکند كه معاويه رضی الله عنه به علي رضی الله عنه دشنام ميداده و يا عوامل خویش را بدین کار تحريك ميکرده است؟! 2ـ هيچ روايت صحيحي وجود ندارد که بیانگر دشنام دادن معاويه به علی رضی الله عنه در اثناي جنگ با وی باشد. از اینرو آيا عقل سلیم، این را ميپذیرد که معاویه رضی الله عنه بعد از جنگ يا پس از وفات علی رضی الله عنه به دشنام و نفرين او پرداخته باشد؟! هيچ انسان عاقل و خردمندی، باور نميکند كه معاويه به دشنام و نفرين علي رضی الله عنه پرداخته و يا ديگران را به چنين کاري دستور داده باشد. 3ـ معاويه رضی الله عنه خیلی زيرك و باهوش بود و اصلاً امكان ندارد که با آنهمه فراست و زیرکی، مردم را به دشنام دادن علي رضی الله عنه وادار كرده باشد. چگونه امكان دارد معاويه رضی الله عنه از كسي همچون سعد بن ابيوقاص رضی الله عنه كه در عين شجاعت و پرهيزگاري، از فتنه و جنگهای داخلی كنارهگيري كرد، بخواهد كه علي رضی الله عنه را دشنام دهد. انسان، هرچقدر هم که كمعقل و سبکسر باشد، چنین رویهای را در پیش نميگیرد تا چه رسد به شخصی چون معاویه رضی الله عنه که بیش از تصور ما، عاقل و خردمند بود. 4ـ پس از كنارهگيري حسن بن علي از خلافت، معاويه بن ابيسفيان رضی الله عنهم زمام امور را به دست گرفت؛ اینک از کسانی که معاویه رضی الله عنه را به سب و لعن علي رضی الله عنه ، متهم ميکنند، باید پرسید که این کار، چه فايدهاي براي معاويه رضی الله عنه داشت؟! آیا غیر از این است که حكمت و حسن تدبير، چنین اقتضا ميكرد كه در آن موقعيت، به اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه دشنام داده نشود تا اوضاع، آرام گردد؟! آري! در آن موقعيت، انتظار ميرفت که معاویه رضی الله عنه با آنهمه فراست و حسن تدبیرش، از دشنام دادن علي رضی الله عنه بپرهيزد. شخص معاويه رضی الله عنه نيز بهخوبي اهميت اين نكته را ميدانست و محال بود که چنین مسألهی مهمی، از دیدِ معاویه رضی الله عنه پنهان بماند. 5 ـ پس از اينكه معاويه رضی الله عنه زمام امور را بهدست گرفت، ميان او و فرزندان علي رضی الله عنه الفت و رابطهي نزديكی برقرار بود؛ چنانكه در كتابهای سيرت و تاريخ،[244] نمونههاي زیادی از روابط عمیق و نزديك آنان آمده است؛ از جمله اینکه باری حسن و حسين رضي الله عنهما به همراه عدهای نزد معاويه رضی الله عنه رفتند؛ معاویه رضی الله عنه دوهزار درهم تقديمشان نمود و گفت: «هيچكس به اندازهي من بهاين دو كمكمالي نکرده است». حسين رضی الله عنه فرمود: «و تو نيز به بهتر از ما، چيزي ندادهاي».[245] باري حسن بن علي رضی الله عنه نزد معاويه رضی الله عنه رفت؛ معاویه رضی الله عنه بهگرمی از حسن رضی الله عنه استقبال کرد و گفت: «خوش آمدی ای پسر دختر رسول خدا!» و سپس سيصدهزار درهم تقديمش نمود.[246] اين روايات تاريخي، بیانگر آنست که ناسزاگویی معاویه رضی الله عنه و عواملش به امیر مؤمنان علی رضی الله عنه ، دروغی است که دشمنان صحابه رضی الله عنهم ، آن را ساخته و پرداختهاند؛ اصلاً چگونه امكان دارد که با وجود رابطهاي اينچنين نزديك و صميمي ميان معاويه و فرزندان علي رضی الله عنه ، معاويه، مردم را به دشنام دادن علي رضی الله عنه تحريك نموده باشد. بدین سان ميتوان به حقيقت مطلب پي برد.[247] مردمان دوران معاويه رضی الله عنه به احكام شریعت پایبند بودند و با شوق و اشتیاق وافر دستورات و احکام اسلامي را اجرا میکردند. از اینرو خیلی بعيد است كه چنين مردمانی، زبان به طعن و لعن و ناسزاگفتن بگشايند و کسی چون علی مرتضی رضی الله عنه را دشنام دهند. ابن مسعود رضی الله عنه ميگوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (ليس المؤمن بالطعان و لا باللعان و لا بالفاحش و لا بالبذي)[248] یعنی: «مؤمن، طعنهزننده، لعنتكننده، دشنامدهنده و بيهودهگوی نیست». رسول اکرم صلی الله علیه و سلم ، مسلمانان را از دشنام دادن مردگان مشرک، منع نموده است؛ از اینرو کسی که به اوليا و بندگان نیک خداوند دشنام دهد، چه حکمی دارد؟ عايشهي صديقه رضي الله عنها ميگوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (لا تسبوا الأموات فإنهم قد أفضوا الي ما قدموا)[249] «مردگان را دشنام ندهيد؛ زيرا آنها به نتیجهی اعمال خویش رسیدهاند». پس از كنارهگيري حسن بن علي رضی الله عنه از خلافت، اختلافات و تنشها، فروكش كرد و مسلمانان، معاويه رضی الله عنه را بهعنوان زمامدارشان پذيرفتند. گفته شده معاويه رضی الله عنه در سال چهل هجري زمام امور را بهدست گرفت،[250] اما ابناسحاق،[251] واقدي[252] و خليفه بن خياط[253] معتقدند که معاويه رضی الله عنه در سال چهل و يك هجري خلافت را بهدست گرفته است. در مورد ماهي كه پیمان صلح منعقد گردید نيز اختلاف نظر وجود دارد؛ برخي گفتهاند: اين صلح، در ماه ريبعالاول به وقوع پيوست. بعضی هم ماه ربيعالآخر، يا جماديالاول و يا جماديالآخر را ماه برقراری صلح، میان معاویه و حسن رضی الله عنهما دانستهاند.[254] در دوران حکومت معاویه رضی الله عنه ، جنگ و جهاد بر ضد كفار، برپا بود و مسلمانان به اعلاي كلمةالله ميپرداختند و تحت رهبري معاویه رضی الله عنه ، با آرامش تمام در سايهی عدل و عدالت و گذشت، زندگی ميکردند.[255]
موضع معاويه رضی الله عنه در مورد قاتلان عثمان رضی الله عنه شايد براي برخي اين سؤال مطرح شودكه معاويه رضی الله عنه پس از به دست گرفتن زمام امور، چه اقداماتی در برابر قاتلان عثمان رضی الله عنه انجام داد؟ ابنقتيبه در كتاب عيونالاخبار به اين پرسش پاسخ داده است؛ وی، ميگويد: «پس از عامالجماعۀ، معاويه بن ابيسفيان رضی الله عنه به خانهي عثمان بن عفان رضی الله عنه رفت. عايشه دختر عثمان رضی الله عنهما با ديدن معاويه رضی الله عنه شروع به گریستن نمود و از پدر بزرگوارش، یاد کرد. معاويه رضی الله عنه فرمود: اي دختر برادرم! مردم با ما بيعت كرده و پیمان اطاعت بستهاند و ما نيز به آنان قول امنیت دادهايم؛ آنها در حالي كه نسبت به ما كينه داشتند، ظاهراً به ما پيوستند و ما نيز در حالي كه به شدت از ایشان خشمگین بوديم، با آنان، مدارا كرديم. ای دختر برادرم! اكنون هركس را شمشيري است و با آن از ياران و اطرافيان خويش حمايت ميكند؛ اگر ما پيمانشكني كنيم، آنها نيز پيمانشكني خواهند كرد. نميدانيم اين كار، به نفع ما تمام خواهد شد يا به ضرر ما. بنابراين اگر تو، دخترعموي اميرالمؤمنين (و از خواصش) باشي، بهتر از آن است كه از عامهي مردم باشي».[256] از سخن ابنقتيبه، چنین برداشت ميشود كه پس از انعقاد پيمانها و عهدنامههايي ميان معاويه و حسن رضی الله عنهما، ميان اين دو جبهه صلح، برقرار گرديد و جنگ پایان يافت و دیگر، مردم، عليه يكديگر تحريك نميشدند. بعلاوه در دوران پنج سالهای كه آبستن حوادثی چون جیگ جمل، صفین، نهروان و رخدادهای مصر و امثال آن گردید، كساني كه به قتل عثمان رضی الله عنه متهم بودند، از ميان رفتند؛ البته هنوز جنايت قتل عثمان رضی الله عنه از اذهان بنياميه نرفته بود و بیشتر خلفاي اموي، فاجعهی شهادت عثمان رضی الله عنه را به یاد داشتند و به آن، فكر ميكردند. از اینرو بنياميه، همچنان در صدد خونخواهی عثمان رضی الله عنه بودند و این، حقيقتي غيرقابل انكار است.[257] به هیچ عنوان امکان ندارد که آن دسته از صحابه رضی الله عنهم که با معاویه رضی الله عنه بیعت کردند، شاهد ناسزاگفتن بنياميه به علي رضی الله عنه باشند و هیچ اعتراضی نكنند و به وظیفهی خویش در زمینهی امر به معروف و نهي از منكر عمل ننمایند. تعدادی از صحابه رضی الله عنهم خلافت معاويه رضی الله عنه را پذيرفتند،؛ از جمله: سعد، اسامه، جابر، ابنعمر، زيدبنثابت، مسلمهبنمخلد، ابوسعيدخدري، رافعبن خديج، ابوامامه، انسبنمالك و عدهای ديگر كه همهي آنها، مشعلهاي فروزان هدايت و درياهايي از علم و دانش بودند و هنگام نزول قرآن، در محضر رسول خدا ص حضور داشته و مفاهیم قرآنی را بهطور مستقيم از شخص پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آموخته بودند. تابعین نیز خلافت معاویه رضی الله عنه را پذیرفتند و همواره با جماعت مسلمانان، همگام بودند و دست از همراهی با امت محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم نکشیدند؛ از جمله: عبدالرحمن بن اسود بنعبديغوث، سعيد بن مسيب و عروه بن زبير و عبدالله بن محيريز و ...[258]
نتايج صلح
1ـ وحدت و انسجام امت اسلامي تحت رهبري يك نفر عامالجماعۀ، یادگار ماندگاری از آشتی عمومی مسلمانان در نتیجهی صلح حسن و معاویه رضی الله عنهماست که همواره در خاطرهی امت اسلامی مانده و مایهی افتخار و بالندگی مسلمانان بوده است.. در اين سال، امت اسلامي، معاويه رضی الله عنه را بهعنوان رهبر خويش برگزیدند و پس از سالها تفرقه و تنش، پیرامون رهبري واحد، گرد آمدند. اين وحدت و انسجام، فضل و عنايتي الهی بود که نشان افتخارش، برای همیشهی تاریخ، نصیب بزرگمرد اصلاحگري، یعنی حسن بن علي رضی الله عنه گردید که نقش اساسی را در ایجاد این صلح داشت؛ عامالجماعۀ، نشانهي حقانيت و صداقت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و فضيلتي ماندگار براي حسن بن علي رضی الله عنه بهشمار ميرود. آقاي مصطفي عقاد، بهشدت بر مورخاني كه اين سال را عامالجماعۀ ناميدهاند، تاخته و آنان را مورد اعتراض قرار داده است؛ عقاد، در این هجوم ادبی و البته گستاخانهی خویش، راهی غیرعلمی را پیموده و به خطا رفته است. وی ميگويد: «جاهلتر و گمراهتر از مورخاني كه سال 41 هجري را عامالجماعۀ ناميدهاند، وجود ندارد؛ زيرا سال 41 هجری، همان سالي است كه معاويه، خلافت را بهانحصار خویش درآورد و زمام امور را بهدست گرفت. حال آنکه امت اسلامی تا آن زمان، چنان تفرقه و تنشی را به خود ندیده بود که در سال 41 هجری، دامنگیر مسلمانان گردید. در همين سال بود كه ميان گروههاي مختلف اسلامي، آشوب و اختلاف بهوجود آمد».[259] ناگفته نماند اين طرز تفکر، ابتكار یا نوآوری فکری عقاد نيست؛ بلكه پيش از او نیز عدهي زیادی از مورخان شيعه، اين شبهه را مطرح كردهاند. همین یک افتخار برای معاويه رضی الله عنه بس كه همهی اصحابي كه در قيد حيات بودند، با وي بيعت كردند و بدينسان تعداد فراواني از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به خلافت معاویه رضی الله عنه مشروعيت بخشيدند.[260] ابنحزم ميگويد: پس از اينكه مردم با حسن رضی الله عنه بيعت كردند، آن بزرگوار از خلافت كنارهگيري كرد و زمام امور را به معاويه رضی الله عنه سپرد؛ در آن زمان، برخی از پیشگامان صحابه رضی الله عنهم ، هنوز زنده بودند؛ این دسته از اصحاب که بر آن دو، فضیلت داشتند، با معاویه رضی الله عنه بیعت کردند و حكومتش را تأييد نمودند.[261] از درايت و ژرف انديشي حسن بن علي رضی الله عنه و موضع اصحاب رضی الله عنهم در قبال بيعت با معاويه رضی الله عنه بدين نتيجه ميرسیم كه آنها، به ژرفا و كنه قرآني پي برده بودند. خداوند متعال ميفرمايد: { وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (١٥٣)}(انعام:153) «اين راه (كه من آن را برايتان ترسيم و بيان كردم،) راه مستقيم من است و (به سعادت هر دو جهان منتهی ميگردد. پس) از آن پيروي نمایید و از راههاي (باطلي كه شما را از آن نهي كردهام) پيروي نکنید كه شما را از راه خدا (منحرف و) پراكنده مينماید. اينها، چيزهايي است كه خداوند، شما را بدان توصيه ميكند تا پرهيزگار شويد (و از مخالفت با آنها بپرهيزيد)». با توجه به این آیه، صراط مستقيم یا راه راست، عبارتست از قرآن، اسلام و فطرتي كه خداوند سبحانه و تعالی ، تمام انسانها را با آن سرشته است؛ منظور از { السُّبُلَ } در اين آيه، هواهاي نفساني، تفرقه، بدعت و نوآوري در دين ميباشد. مجاهد رحمه الله ميگويد: { لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ }، بدین معناست كه از بدعتها، شبهات و گمراهيها پيروي نكنيد.[262] خداوند متعال، در قرآن کریم، با ارائهي راهكارها و رهنمودهاي ارزشمندی، به امت اسلامی هشدار داده كه همچون امتهای پيشين، دچار اختلاف و تفرقه نشوند؛ چنانچه ميفرماید: { وَلا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (١٠٥)}(آلعمران: 105) «و مانند كساني نشويد كه (با ترك امر به معروف و نهي از منكر) پراكنده شدند و اختلاف ورزيدند؛ (آن هم) پس از آنكه نشانههاي روشن (پروردگارشان) به آنان رسيد و ايشان را عذاب بزرگي است». همچنين ميفرماید: { فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (٣٠)مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَلا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (٣١)مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (٣٢)}(روم:30ـ32) «روي خود را خالصانه متوجه آیين (حقيقي خدا، اسلام) كن. اين، سرشتي است كه خداوند، مردمان را بر آن سرشته است. نبايد سرشت خدا را تغيير داد (و آن را از خداگرایي به كفرگرایي و از دينداري به بيديني كشاند). اين است دين و آیين محكم و استوار، و ليكن اكثر مردم (چنين چيزي را) نميدانند. (اي مردم! رو به خدا كنيد و با توبه و اخلاص در عمل) به سوي خدا برگشته و از (خشم و عذاب) او بپرهيزيد و نماز را چنانكه بايد، برپا دارید و از زمرهي مشركان نگرديد؛ از كساني كه آیين خود را پراكنده و بخش بخش كرده و به دستهها و گروههاي گوناگوني تقسيم شدهاند. هر گروهي، از روش و آیيني كه دارد، خرسند و خوشحال است (و مكتب و مذهب خودساختهاش را حق ميپندارد)». خداوند متعال، به پیامبرش محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم هشدار ميدهد که مبادا از جملهي كساني باشد كه در دين خويش، دچار اختلاف و تفرقه شده و به گروهها و دستههای مختلف تبديل گشتهاند.[263] چنانچه ميفرمايد: { إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ (١٥٩) }(انعام: 159) «بيگمان كساني (چون یهود و نصاری) كه آیين (يكتاپرستي راستين) خود را پراكنده نمودند (و آن را با عقائد منحرف و اعتقادات باطل به هم آمیختند) و دستهدسته و گروهگروه شدند، تو به هيچوجه از آنان نيستي و (حساب تو از آنان جداست و) سر و كارشان، با خدا ميباشد و خداوند، ايشان را از آنچه ميكنند، باخبر ميسازد (و سزاي آنان را خواهد داد)». خداوند سبحانه و تعالی به مسلمانان دستور داده كه به ريسمان محکم الهي چنگ بزنند؛ چنانچه ميفرمايد: { واعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا } «و همگی به ریسمان (ناگسستنی قرآن) خدا چنگ بزنید و پراکنده نشوید». با فضل و عنايت خداوند متعال، پس از موفقيت حسن بن علي رضی الله عنه براي برقراري صلح با معاويه رضی الله عنه ، يكي از مهمترين اهداف شريعت اسلامي، یعنی اتحاد و انسجام مسلمانان، تحقق یافت و همين امر، موجب شد تا باري ديگر امت اسلامي، اقتدار از دست رفتهي خويش را بهدست آورد. ما موظفيم ديگران را به صبر و حقطلبي سفارش كنيم و در این راستا، چارهاي جز این نیست که دعوتگران و رهبران احزاب و جنبشهاي اسلامي و همچنين دانشمندان و دانشپژوهان، با هم متحد و هماهنگ باشند؛ البته این همبستگی و هماهنگی، باید واقعی، بيآلایش و مبتنی بر حقیقت باشد و نه تلفیقی و نمایشی؛ زیرا همبستگی ظاهری و تلفیقی، بیش از آنکه با پیامدهای مثبتی همراه باشد، فرآیندی منفی به دنبال دارد و به فساد و تباهی و همچنین تفرقه و چنددستگی ميانجامد. استاد عبدالرحمن سعدي رحمه الله، پس از ذکر تعدادی آیه و حدیث دربارهی وجوب تعاون و همبستگی مسلمانان با یکدیگر، از جهادي سخن به میان آورده که به پیدایش و گسترش الفت و وحدت کلمه در میان امت اسلامي منتهی ميشود؛ وی، ميگويد: یکی از بزرگترين جهادها، تلاش و کوشش برای ایجاد الفت و همبستگی در میان مسلمانان است تا بدین سان، همهی امت اسلامی، به صورت یکپارچه، به دین خداوند متعال چنگ بزنند و به مصالح ديني و دنيوي خويش دست یابند.[264] از آنجا كه هر اقدامي در جهت وحدت و همدلي مسلمانان، سبب عزت و اقتدار آنان ميگردد، بنابراین استفاده از هر طرح يا وسيلهای در راستای تحقق اين هدف، جزو بزرگترين جهادهاست و به حاکمیت شريعت مقدس منتهی ميشود و ایجاد دولت و حكومت اسلامي را به دنبال دارد؛ چنانچه این نمایه، در رویکرد و فقه سیاسی خلفاي راشدين رضی الله عنهم نمایان است و کنارهگیری حسن بن علي رضی الله عنه از خلافت، و واگذاری آن به معاویه رضی الله عنه ، بهمنظور تحقق وحدت اسلامي و جلوگيري از ریختن خون مسلمانان و دستیابی به اجر و پاداش الهی، خود، جلوهای از این طرح باشکوه و جهاد بزرگ، بهشمار ميرود. 2ـ تداوم فتوحات مسلمانان یکی از مهمترين و بزرگترين اهداف اسلام، گرایش همهي مردم جهان، به اين دين راستین و نجاتبخش است؛ چنانچه یکی از اسبابي كه در دوران خلفاي راشدين رضی الله عنهم جهت تحقق اين هدف مهم، مورد استفاده قرار گرفت، اعزام سپاهیان و رزمندگان دلاور، به اطراف و اکناف گیتی بود تا با گشودن سرزمینها و گستراندن عدل و عدالت اسلام، دلها را فتح کنند و زمینهی گسترش آیین نجاتبخش اسلام را فراهم سازند. با شهادت مظلومانهی عثمان بن عفان رضی الله عنه ، فتنهاي بزرگ، جهان اسلام را فراگرفت و همچون واقعهي ارتداد كه در زمان ابوبكر صديق رضی الله عنه بهوقوع پيوست، چالش و مانعی جدی در برابر فتوحات اسلامي بهوجودآمد. هنگامي كه عثمان بن عفان رضی الله عنه به شهادت رسيد، جهاد و فتوحات اسلامی، دچار توقف شد و جنگهاي داخلي مسلمانان، آنچنان شدت گرفت كه اگر رحمت و عنايت الهي، متوجه مسلمانان نميشد و حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه صلح نميكرد، هر لحظه ممكن بود موج فتنه، سراسر جهان اسلام را در هم نوردد و به نابودی کیان اسلامی، بینجامد. منابع و كتابهای تاريخي، آکنده از متونی است كه بیانگر تأثیر منفی فتنهی مزبور بر روند جهاد اسلامی در آن دوران میباشد؛[265] اینك به ذكر چند نمونه از اقوال و روايات، در این زمینه ميپردازيم: 1ـ باری حسن بن علي رضی الله عنه فرمود: «دیرزمانی است كه مردم، گرفتار فتنه و آشوب شدهاند و پیوند خویشاوندی آنها از هم گسسته، خون بسياري بر زمين ريخته و راهها ناامن گرديده، راهزني، رونق يافته و مرزها بدون نگهبان و مرزبان، رها گشته است. لذا قصد آن كردهام كه رهسپار مدينه شوم و امور را به معاويه واگذار نمایم».[266] 2ـ ابوزرعهي دمشقي ميگوید: «زماني كه عثمان رضی الله عنه به شهادت رسيد و مردم دچار اختلاف و تفرقه گرديدند، ديگر كسي نبود كه به جهاد بپردازد يا اوضاع مردم را سامان بخشد تا اينكه سرانجام امت، بر فرمانروایی معاويه اجماع نمودند».[267] 3ـ ابوبكر مالكي ميگويد: «فتنه و آشوب، رخ داد و عثمان بن عفان رضی الله عنه به شهادت رسيد. پس از عثمان رضی الله عنه ، علي رضی الله عنه زمام امور را بهدست گرفت، اما آفریقا همچنان نابسامان بود تا آنکه معاویه رضی الله عنه به حکومت رسید».[268] يكي از نتايج صلح حسن رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه ، از سرگیری و گسترش فتوحات اسلامي بود؛ بهطوريكه در دوران معاويه رضی الله عنه ، سه جبههي اصلي تشكيل گرديد كه عبارتند از: جبههي روم: توانايي نظامي رومیان و همجواری جغرافیایی آنان با بلاد اسلامی، باعث شده بود که جبههي روم، مهمترین و دشوارترین جبههي فراروی مسلمانان باشد؛ روميان، ضمن برخورداری از نيروهاي نظامي در دريا و خشكي، دارای مهارتها و تكنيكهاي نظامي والايي بودند و همين امر، باعث شد تا مسلمانان، برای رویارویی با رومیان، دو جبههي خشکی و دریایی را بهصورت همزمان تجربه کنند. جبههي مغرب: اين جبهه، رابطهي تنگاتنگي با جبههي روم داشت؛ زیرا روميان، مستعمرههای زيادي در مغرب داشتند و همين امر، مانعی جدی در برابر فتوحات اسلامي بهشمار میرفت و روند فتوحات را با مشکل، مواجه مینمود. جبههي سجستان، خراسان و ماوراءالنهر:[269] سجستان و خراسان، نخستین سرزمينهايي بودند كه مردمان آن دیار، پس از شهادت عثمان بن عفان رضی الله عنه بر ضد مسلمانان شوريدند.[270] معاويه رضی الله عنه در استراتژی جهادی خویش، خیلی توانمند و ماهر، نمایان شد؛ چنانچه خليفه بن خياط، يكي از بارزترین سياستهاي جهادي معاويه رضی الله عنه را در كتاب خويش آورده است. وي، ميگويد: آخرين سفارش معاويه رضی الله عنه به فرماندهان لشکر اسلام، اين بود كه سپاه روم را بهشدت، تحت فشار قرار دهند تا بدين سان از گزند ساير دشمنان، در امان بمانند.[271] معاويه رضی الله عنه برای تحقق اين استراتژی، اقدامات ذیل را در دوران حکومتش، انجام داد: 1ـ ساماندهی عمليات منظم و مستمر نظامی در تابستان و زمستان جهت تحقق اهداف ذيل: • در هم شکستن توان نظامی رومیان. • پیشدستی کردن بر رومیان در حملات نظامی و در دست گرفتن ابتکار عمل، بهگونهای که سپاه روم، از حالت تهاجمی درآمد و در وضعیت دفاعی قرار گرفت. • ناگزیر کردن سپاه روم به تقسيم نيروها از طریق گشودن چندین جبهه تا بدینسان رومیان، از ساماندهی حملات سهمگين بر ضد مسلمانان و حكومت اسلامي باز بمانند. 2ـ حملهی همهجانبه به رومیان و لشکرکشی به مناطق مرکزی روم و محاصرهي پايتخت آنها به منظور در هم شکستن روحیهی جنگی ایشان و ایجاد رعب و وحشت در دلهایشان. 3ـ فتح جزایر درياي شام (مدیترانه) به منظور جلوگیری از نفوذ رومیان به سرزمین اسلامی از طریق دریا؛ بدین ترتیب كشتيهاي روميان، لنگرگاههای خود را از دست دادند. و اما اقدامات معاويه رضی الله عنه در مورد جبههي مغرب: 1ـ معاويه رضی الله عنه توجه ويژهاي به اين جبهه داشت، بهطوريكه تا سال 47 هجری، شخصاً و به صورت مستقيم با فرماندهان اين جبهه ارتباط داشت و بر عملکرد آنان، نظارت میکرد؛ جبههي مغرب در سال 47 هجری به والي مصر واگذار شد. 2ـ معاویه رضی الله عنه در صدد ایجاد پادگانی نظامی و جهادی در مرکز بلاد مغرب بود تا مایهي عزت اسلام و مسلمانان باشد؛ وی، برای این منظور، شهر قیروان را بنا نهاد.[272] سياستها و اقدامات معاويه رضی الله عنه در قبال جبههي سجستان، خراسان و ماوراءالنهر به شرح ذيل بود: 1ـ کمک گرفتن از عبدالله بن عامر كه در دوران عثمان بن عفان رضی الله عنه ، سجستان و خراسان را فتح نموده بود. معاويه رضی الله عنه از وي خواست تا باري ديگر به اين ديار هجوم برد و آن را فتح نمايد. 2ـ اسكان پنجاه هزار تن از عربها با خانوادههايشان در خراسان بهمنظور تثبيت احكام اسلامي و نشر دعوت اسلامي در اين منطقه.[273] بهراستی اگر فضل و عنايت خداوند نبود و حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه صلح نميكرد، امكان نداشت که باري ديگر فتوحات اسلامي گسترش يابد يا مسلمانان در چارچوب قرآن و سنت، با هم متحد و یکپارچه گردند. آري! تحقق اين هدف شرعی، یکی از نتایج صلح حسن رضی الله عنه با معاویه رضی الله عنه بود؛ اتحاد و یکپارچگی مسلمانان با یکدیگر بر اساس کتاب خدا و سنت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم ، نتایج نیکی در دنیای امت اسلام به دنبال دارد. از اینرو اگر عموم مسلمانان و بهویژه رهبرانشان، به اين هدف بزرگ بينديشند و آن را در زندگانی خویش، بهاجرا درآورند، اوضاعشان، رو به بهبود و پیشرفت خواهد نهاد. 3ـ زمينگير شدن خوارج يكي از نتايج صلح حسن رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه رویارویی جوی و همهجانبه با خوارج بود. معاويه رضی الله عنه توانست تا حد زيادي از توان و شوكت خوارج بكاهد؛ چنانچه با آشوبها و جنبشهايي كه امثال فروۀ بن نوفل اشجعي و مستورد بن عُلف تيمي و حيان بن ظبيان سلمي در كوفه رهبري ميكردند، به مبارزه برخاست و مانع كار آنان شد.[274] همچنين با شورشهايي که در بصره به سرکردگی يزيد باهلي، سهم هجيمي، قريب ازدي و زحاف طائي و... بهراه افتاد، مبارزه نمود.[275] اینک قصد آن ندارم که بهتفصيل درگيريهای حکومت اسلامی و خوارج را در آن دوران، مورد پردازش قرار دهم، اما از آنجا كه نتايج صلح حسن رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه را مورد بررسی قرار ميدهیم، یادآوری این نکته ضروری است که پس از انعقاد صلح مزبور، خوارج، سازماندهي و شوكت خويش را از دست دادند؛ از آن پس، اقداماتي كه توسط خوارج انجام ميشد، بيشتر به عمليات انتحاري دستهجمعی شبيه بود. زيرا گاه گروهکهایي از خوارج در برابر حکومت اسلامی، سر بلند ميكردند، اما خيلي زود متلاشي و نابود ميشدند. اين گروهکها، از داشتن رهبر يا فرماندهي كه تشكل آنها را رهبري كند و از توان جسمی و فکری ایشان در جهت تحقق اهدافشان استفاده كند، محروم بودند و بههمينخاطر از تجربهي گروهکهای پيشين، بهره نميبردند و همان اشتباهي را تكرار ميكردند كه گذشتگان انجام داده بودند. آنان به جای گفتگو و مذاکره با مخالفان برای رفع اختلافات، سعي ميكردند افكار و پندارهای خويش را بر ديگران تحميل كنند. سرانجام، تعصب جاهلي جنبشهاي خوارج و افکار و انگيزههاي افراطي آنها، دست به دست هم داد و آنان را به قیام و شورش بر ضد حكومت اسلامي واداشت؛ ایشان بهتلافي و قصاص کشتگان خویش، به قتل عدهاي از مسلمانان پرداختند. خوارج، آنقدر دچار افراط شده بودند كه در جامعهي اسلامي احساس غربت ميكردند و از سایر مسلمانان، نفرت داشتند؛ كار به جايي رسيد كه خوارج، جنگ با سایر مسلمانان را از جهاد با كفار، برتر ميدانستند. آنان حوزهي دعوتی و تبليغی خويش را به برخي از شهرهاي عراق همچون كوفه و بصره محدود کرده بودند و در اندیشهی گسترش حوزهي دعوتی خود نبودند.[276]به هر حال، یکی از نتایح صلح، در تنگنا قرار گرفتن خوارج بود. پايان دوران خلافت راشده با كنارهگيري حسنبنعلي رضی الله عنه از خلافت و واگذاری زمام امور به معاویه رضی الله عنه ، خلافت راشده به پايان رسيد. نبی اکرم صلی الله علیه و سلم فرموده است: (خِلافَةُ النُّبُوَّةِ ثَلاثُونَ سَنَةً ثُمَّ يُؤْتِي اللَّهُ الْمُلْكَ أَوْ مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ)[277] یعنی: «خلافت نبوت، سي سال است و پس از آن، خداوند، پادشاهي را به هر كس كه بخواهد، ميدهد». همچنین فرموده است: (الخلافة في أمتي ثلاثون سنة ثم ملك بعد ذلك)[278] يعني: «خلافت در امت من سي سال خواهد بود و پس از آن سلطنت و پادشاهي ميباشد». ابنكثير در شرح اين حديث ميگويد: «سي سال با خلافت حسن بن علي رضي الله عنهما تكميل ميگردد. حسن رضی الله عنه در ربيع الاول سال 41 هجري خلافت را به معاويه رضی الله عنه سپرد و اين واقعه، دقيقاً سي سال پس از وفات رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم اتفاق افتاد. چراكه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در ربيع الاول سال 11 هجري وفات نمود و اين، يكي از نشانههاي نبوت آن حضرتص ميباشد».[279] احاديث نبوي، حاكي از آن است كه امت اسلامي در سير تاريخي خود، مراحل ذيل را پشت سر مينهد: • دوران نبوت • دوران خلافت راشده • دوران پادشاهي و سلطنتی كه باخشونت، توأم بوده است. • دوران پادشاهي و سلطنتِ توأم با استبداد و خودکامگی. • دورانی كه در آن، مطابق منهج و روش دوران پیامبر صلی الله علیه و سلم عمل ميشود. نبی اکرم صلی الله علیه و سلم از دوران خلافت راشده، به دورهی رحمت یاد نموده و این نکته را بیان فرموده که پس از آن، نظامي پادشاهي بر مسلمانان حاكم میگردد كه آن دوران هم برای امت اسلام، رحمت است.[280] شايان ذكر است ميتوان پادشاهانِ پس از خلفاي راشدين رضی الله عنهم را نيز خليفه يا خلفا بناميم؛ هرچند آنان، خلفاي پيامبرص بهشمار نميروند. بخاري و مسلم به نقل از ابوهريره رضی الله عنه در روايت كردهاند كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (كَانَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ تَسُوسُهُمْ الأَنْبِيَاءُ كُلَّمَا هَلَكَ نَبِيٌّ خَلَفَهُ نَبِيٌّ وَإِنَّهُ لا نَبِيَّ بَعْدِي وَسَيَكُونُ خُلَفَاءُ فَيَكْثُرُونَ) یعنی: «بني اسرائيل را پيامبران، رهبري ميكردند. هرگاه، پيامبري فوت مينمود، پيامبري ديگر، جانشين او ميشد. ولي بعد از من، پيامبري نخواهد آمد. البته جانشيناني ميآیند كه كارهاي زيادي (كه از اسلام نيست) انجام ميدهند». صحابه گفتند: پس دستور شما به ما چيست؟ فرمود: (فُوا بِبَيْعَةِ الأَوَّلِ فَالأَوَّلِ أَعْطُوهُمْ حَقَّهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ سَائِلُهُمْ عَمَّا اسْتَرْعَاهُمْ)[281] یعنی: «شما به ترتيب، با هركس كه بيعت كرديد، به عهد خود، وفا كنيد و حقوق آنها را ادا نماييد. زيرا خداوند در مورد حقوق زيردستان، آنها را بازخواست خواهد كرد». این حدیث، بیانگر آن است که علاوه بر خلفای راشدین رضی الله عنهم ، خلفای دیگری نیز بر این امت حکمرانی خواهند کرد. عبارت (فُوا بِبَيْعَةِ الأَوَّلِ فَالأَوَّلِ)، این نکته را ميرساند که زمامداران و حکامی که پس از خلفای راشدین رضی الله عنهم ، روی کار ميآیند، با هم اختلاف خواهند داشت، اما خلفای راشدین رضی الله عنهم هیچ اختلافی با هم نداشتند. (أَعْطُوهُمْ حَقَّهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ سَائِلُهُمْ عَمَّا اسْتَرْعَاهُمْ) نیز تأییدی بر این عقیدهی اهل سنت است که باید حق حکام از غنایم و اموال پرداخت گردد.[282] معاویه رضی الله عنه بهترین پادشاه این امت بهشمار ميرود و کسانی که پیش از وی، زمام امور را به دست گرفتند، خلفا و جانشینان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم محسوب ميشوند. هرچند معاویه رضی الله عنه در چارچوب نظامی سلطنتی و به عنوان پادشاه، بر مسلمانان حکم راند، اما پادشاهیاش، برای مسلمانان، رحمت و مایهی خیر و برکت بود و منافع بسیاری برای مسلمانان، در پی داشت؛ از اینرو معاویه رضی الله عنه را بهترین پادشاه امت اسلامی ميدانیم.[283] البته معاویه رضی الله عنه با تمام دانش، عدالت و تقوایی که داشت، اما از لحاظ علم، تقوا و عدالت، همپایهی خلفای راشدین رضی الله عنهم بهشمار نميرود. بنابراین جانشینان نبی اکرم صلی الله علیه و سلم بر معاویه رضی الله عنه برتری داشتند. همچنانکه میان اولیای الهی و همچنین میان فرشتگان و پیامبران نیز این تفاوت به لحاظ مقام وجود دارد. معاویه رضی الله عنه پس ازکنارهگیری حسن بن علی رضی الله عنه از خلافت، زمام امور را به دست گرفت و صحابه رضی الله عنهم ، بهاجماع، حکومتش را تأیید کردند، اما رویکرد آن بزرگوار در امور مباح، بر خلاف خلفای پیش از وی بود؛ چنانچه در این زمینه، تساهل بیشتری به خرج داد. به هر حال، شکی نیست که خلفای اربعه رضی الله عنهم در عبادات و معاملات بر معاویه رضی الله عنه برتری داشتند.[284] ابن خلدون، معتقد است هرچند نظام خلافت به نظامی پادشاهی تغییر یافت، اما این تحول، محدود بود و بسیاری از موازین و زیرساختهایخلافت اسلامی همچنان در نظام پادشاهی اجرا ميشد. وی ميگوید: مردم، مدتی در تعیین حاکم نقش داشتند و خلیفه، توسط شورای مسلمانان تعیین ميگردید، اما پس از چندی، تعیین حاکم، موروثی شد و هرکس، قدرت بیشتری داشت، زمام امور را بهدست ميگرفت و در واقع، نظام خلافت، به نظامی پادشاهی تبدیل شد. ابن خلدون ادامه ميدهد: هرچند نظام خلافت، به نظامی پادشاهی تبدیل گردید، اما همچنان مفاهیم، اهداف و مقاصد نظام خلافت، اصول و زیرساختهای نظام پادشاهی بود و نظام سلطنتی، همان اصول را در سیاستهای خویش دنبال می نمود؛ به عبارت بهتر، در نظام پادشاهی نیز تمام اقدامات در جهت تحقق مقاصد و احکام شریعت بود تا احکام اسلامی، اجرا گردد.[285] ابن خلدون که از مورخان مشهور ميباشد، خلافت و حکومتهای گذشتهی اسلامی را به چند دورهی مختلف تقسیم نموده است؛ وی، ميگوید: امت اسلامی به لحاظ نظام حکومتی، سه دورهی متفاوت را پشت سر نهاده که از این قرار است: • دورهی خلافت ناب و خالصی که هیچیک از ویژگیهای نظام پادشاهی، در آن دخیل نبود؛یعنی همان دوران خلفای راشدین رضی الله عنهم . • دورهای که طی آن، مفاهیم نظام خلافت و نظام پادشاهی در هم آمیخت و در واقع، هر چند ساختار حکومت، پادشاهی بود، اما در آن، مقاصد و اهداف دینی و اسلامی دنبال ميشد که به عنوان نمونه ميتوان به دوران خلفای اموی و عباسی و ـ حتی خلافت عثمانی ـ اشاره کرد. • دورهای که ساختار حکومتی، صرفاً پادشاهی بود و همچون دو دورهی گذشته، مقاصد و اهداف و احکام دینی، معیار حکومت نبود و تنها در جهت منافع و اهداف دنیوی تلاش میشد. در این دوره، حقیقت نظام خلافت و مفاهیم دینی آن، به فراموشی سپرده شد و تفاوتی بنیادین با نظام خلافت پیدا کرد.[286] خلافت کامل و حقیقی که همان خلافت راشده نامیده ميشود، سی سال به طول انجامید، اما سرانجام به نظامی پادشاهی تبدیل شد و در عین حال، بهکلی از بین نرفت و مفاهیم و مقاصدی که در خلافت راشده دنبال ميشد، به نظام پادشاهی نیز منتقل گشت و بدین سان نظام پادشاهی، مقاصد و اهداف نظام خلافت را دنبال مينمود. بنابراین تغییری که در نظام خلافت، صورت گرفت، تغییری جزیی بود که ضمن باقی ماندن حقیقت نظام مزبور تغییراتی در ارکان و پایههای حکومتی بهوجود آمد و در نتیجه، نظام خلافت که در ابتدا ساختار حکومتی کامل و نمونهای بود که به مرور زمان تغییراتی در آن صورت گرفت و دچار نواقصی گردید که از بعضی جهات، کمال و نمونه بودن خود را از دست داد، اما با این حال، عناصر و مفاهیم اصلی خلافت، باقی ماند و نظامی پادشاهی بهوجود آمد.[287] در جامعهي اسلامی، عموم مردم، ساختار حکومتی خلافت را ميپذیرند و کسی را که شایستهی رهبری خویش بدانند، به عنوان خلیفه یا حاکم انتخاب مينمایند. در نظام اسلامی به شورای مسلمانان، عنایت ویژهای ميشود و امت اسلامی در انتخاب رهبر، اختیار تام دارد. از اینرو چنانچه اسباب و عواملی، سبب ایجاد تغییری اساسی در ساختار حکومت گردد، تحمل یا قبول نظام تغییریافته، موقتی خواهد بود و مردم، تنها از روی ناچاری، آن را تحمل خواهند کرد. بنابراین عموم امت اسلامی، همواره باید در صدد تحقق نظامی کامل و نمونه همچون نظام خلافت راشده باشند؛ از اینرو در اصول اسلامی، عنایت ویژهای به ویژگیهای ضروری یک رهبر اسلامی شده و خلافت حقیقی و خلافت واقعی، از هم تفکیک گشته است؛ منظور از خلافت حقیقی، خلافتی همچون خلافت راشده است که در آن، تمام اصول اسلامی رعایت ميشود و خلافت واقعی، خلافتی است که در نتیجهي تغییراتی اندک یا فراوان در خلافت حقیقی، شکل ميگیرد. ابن تیمیه ميگوید: دلیل اینکه نظام حکومتی در امت اسلامی، از خلافت به پادشاهی تغییر کرد، تنها در نقایصی که در حکام ایجاد شد، خلاصه نميشود، بلکه به مرور زمان، مردم و عموم امت اسلامی نیز دچار کاستیهاو معایبی شدند که تسلط و چیرگی چنین نظامهایی را به دنبال داشت. خداوند متعال، ميفرماید: { وَكَذَلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضًا بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (١٢٩)}(انعام:129) «و اینچنین برخی از ستمگران را زمامدار و ولی برخی دیگر از ایشان ميگردانیم». پس از به پایان رسیدن دورهی خلافت راشده، نقایص و کاستیهایی در حکام و اهل علم بهوجود آمد؛ در آن زمان بیشتر صحابه رضی الله عنهم از دنیا رحلت کرده بودند؛ بهگونهای که تنها تعداد انگشتشماری از اصحاب بدری، در قید حیات بودند. بیشتر تابعین نیز در دوران امارت زبیر و عبدالملک از دنیا رفتند و در اواخر دولت اموی و اوایل دولت عباسی، از تبع تابعین نیز تعداد اندکی زنده بودند.[288] آیا معاویه رضی الله عنه یکی از خلفای دوازدهگانه بهشمار ميرود؟ جابر بن سمره رضی الله عنه ميگويد: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (يكونُ إثنا عشر أميراً) يعني: «دوازده نفر به امامت (امارت)خواهند رسيد». آنگاه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم سخني گفت كه من، آن را نشنيدم؛ پدرم ميگويد: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «همگي آنان، از قريش هستند».[289] در روايت ديگري از مسلم رحمهالله آمده كه جابر رضی الله عنه ميگويد: از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: (لايزال الإسلام عزيزاً إلي إثنيعشرة خليفة) يعني: «اسلام، همچنان تا (روي كار آمدن) دوازده خليفه، غالب و پابرجا خواهد بود». جابر رضی الله عنه ميگويد: سپس رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم سخني گفت كه من، آن را نفهميدم؛ از پدرم پرسيدم كه چه فرمود؟ گفت: فرمود: «همگي آنان از قريش هستند».[290] در روايت ديگري آمده كه فرمود: (لايزال هذا الدين عزيزاً منيعاً إلي إثنيعشر خليفة)[291] اين حديث نيز به معناي روايت پيشين ميباشد. در روايت ديگري آمده است: (لايزال أمر الناس ماضياً ما وليهم إثنا عشر رجلاً)[292] يعني: «وضعيت مردم، همچنان رو به راه و سامانيافته است تا آن زمان كه دوازده تن، زمام امورشان را به دست گيرند». امام ابوداود رحمهالله از طريق اسود بن سعيد از جابر رضی الله عنه روايتي همچون روايت پيشين نقل كرده و افزوده است: «زماني كه به منزلش بازگشت، قريشيان، نزدش رفتند و گفتند: پس از آن، چه ميشود؟ فرمود: «هرج و مرج و نابساماني، به وجود ميآيد».[293] ابن كثير در شرح اين حديث ميگويد: اين حديث، بشارتي است به اينكه دوازده خليفهی نیک، صالح و عادل و دادگر، پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواهند آمد و براي اقامهی حق و برپايي عدل و داد در ميان امت اسلامي تلاش خواهند نمود؛ البته در اين حديث اشاره اي بدین نکته نشده كه اين خلفا، حتماً به صورت متوالي و پشت سر هم خواهند آمد. بدون تردید خلفای چهارگانهای که پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدند، یعنی خلفای راشدین که عبارتند از: ابوبكر، عمر، عثمان و علي رضی الله عنهم ، در جرگهی دوازده خلیفهی مذکور قرار دارند. پیشوایان دینی، عمر بن عبدالعزیز رحمه الله و برخی از عباسیان را نیز جزو این دوازده خلیفه دانستهاند. آنچه مسلّم است، اینکه این دوزاده خلیفه، قبل از برپایی قیامت، به امارت خواهند رسید؛ چنین به نظر ميرسد که مهدي موعود نیز جزو همین دوازده خلیفه باشد؛ البته منظور از این مهدی، آن كسي نيست كه شیعیان، معتقدند از سرداب سامراء ظهور ميكند. زيرا چنين شحصي به نام مهدي كه از سامراء ظهور خواهد کرد، وجود خارجي ندارد و تصوراتي كه در مورد او مطرح شده، زادهی تخيلات و اوهامی است كه از عقلهايي تهی و پلید، برآمده است. همچنين بايد توجه داشت كه منظور از اين دوازده خليفه، به هيچ وجه دوازده امام مورد ادعای دوازدهامامیها نیست.[294] علاوه بر شخصيتهايي كه ابن كثير نام برد، ميتوان پنجمين خليفهی راشد يعني حسن بن علي رضی الله عنه را نيز در شمار اين دوازده خليفه دانست. برخی از خلفاي دوازدهگانه، بهصورت متوالي و پشت سر هم و برخي نيز با فاصلهی زماني با سایر خلفا، روی کار آمده و خواهند آمد و اين، رحمت و عنايتي از سوی خداوند متعال، بر مسلمانان ميباشد. ظهور اين خلفا، پس از رحلت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و با خلافت ابوبكر صديق رضی الله عنه آغاز گرديد و با ظهور دوازدهمين آنها در آخر زمان خاتمه ميیابد و پس از آن، هرج و مرج و فتنه، امت را در بر خواهد گرفت.[295] ابن كثير رحمه الله ميگويد: عمر بن عبدالعزيز، در شمار دوازده خليفه قرار دارد و فضیلت و برتری معاویه رضی الله عنه بر عمر بن عبدالعزیز رحمه الله، بدین معناست که معاویه رضی الله عنه جزو خلفای مذکور بهشمار ميرود. و خداوند، به حقيقت هر چيز آگاهتر است. آيا کنارهگیری حسن بن علي رضی الله عنه از خلافت، به علت ضعف و ناتواني بود؟ کنارهگیری حسن بن علي رضی الله عنه از خلافت به نفع معاویه رضی الله عنه ، از موضع قدرت بود، نه از موضع ضعف و ناتوانی؛ چراکه: 1ـ حكومت حسن رضی الله عنه مشروعيت داشت و مردم، پس از شهادت امير مؤمنان علي رضی الله عنه در رمضان سال 40 هجري، با حسن رضی الله عنه بيعت كردند و بهانتخاب شوراي مسلمانان، حسن رضی الله عنه به عنوان خليفهی شرعي و قانوني سرزمين حجاز، عراق و يمن تعيين گرديد. اين سرزمينها كه پيشتر تحت سلطه و تصرف علي بن ابيطالب رضی الله عنه بود، پس از شهادت آن بزرگوار به مدت شش ماه در تصرف حسن رضی الله عنه باقي ماند؛ بهراستي كه دوران خلافت حسن بن علي رضی الله عنه ، امتداد دوران خلافت راشده بود؛ چراكه مدت خلافتش، مكمل مدت زماني است كه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم از آن، به خلافت راشده ياد نموده است. چنانچه در حديث پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بدين نكته تصريح شده كه مدت خلافت راشده، سي سال ميباشد و پس از آن، سلطنت و پادشاهي خواهد بود.[296] امام ترمذي رحمهالله از سفينه غلام آزادشدهي پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم روايت نموده كه آن حضرتص فرموده است: (الخلافة في أمتي ثلاثون سنة ثم ملك بعد ذلك)[297] يعني: «خلافت در امت من سي سال خواهد بود و پس از آن سلطنت و پادشاهي ميباشد». ابنكثير در شرح اين حديث ميگويد: «سي سال، با خلافت حسن بن علي رضي الله عنهما تكميل ميگردد. حسن رضی الله عنه در ربيع الاول سال 41 هجري خلافت را به معاويه رضی الله عنه سپرد و اين واقعه، دقيقاً سي سال پس از وفات رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم اتفاق افتاد. چراكه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در ربيع الاول سال 11 هجري وفات نمود و اين، يكي از نشانههاي نبوت آن حضرتص ميباشد».[298] از اينرو حسن رضی الله عنه پنجمين خليفه از خلفاي راشدين است.[299] بسیاری از علمای اهل سنت، دربارهی مشروعیت خلافت حسن رضی الله عنه سخن گفته و او را جزو خلفای راشدین رضی الله عنهم دانستهاند؛ از جمله: ابوبكر بن العربي، قاضي عياض، ابن كثير، ابن ابيالعز حنفي، مناوي و ابنحجر هيتمي.[300] از اینرو این امکان برای حسن بن علي رضی الله عنه وجود داشت که به مشروعيت و قانوني بودن خلافت خود استناد كند و یا جنگ تبليغاتي سازمانیافتهای در ميان مردم اهل شام، بهراه اندازد و اعتماد آنان را به سوي خویش جلب كند و يا حداقل در اعتماد و جايگاهي كه معاويه رضی الله عنه نزد آنان برخوردار شده بود، رخنه افكند و بر وی، چيره شود. بنابراين حسن بن علي رضی الله عنه از نيروي معنوي و نفوذ روحی بسياري برخوردار بود و از آنجا كه نوهی رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بهشمار ميرفت و نفوذ زيادي در جامعهی اسلامي داشت، كسی، مشروعيت وي را زير سؤال نميبرد. 2ـ حسن بن علي رضی الله عنه دارای قدرت و برتری نظامي و سياسي فراواني بود و از فرماندهان شایسته و توانمند بهشمار ميرفت. باری نفير بن حضرمي، به حسن رضی الله عنه گفت: اي حسن! مردم ميگویند: تو دوست داري به خلافت برسي. حسن بن علي رضی الله عنه فرمود: «مهتران عرب تحت فرمان و در اختيارم بودند و اگر به آنها دستور جنگ ميدادم، در کنار من ميجنگيدند و اگر صلح ميكردم،آنها نيز صلح مينمودند، اما من، با وجود آنكه چنين موقعيتي داشتم، تنها براي رضاي خداوند سبحانه و تعالی از خلافت كنارهگيري نمودم».[301] اين سخن حسن رضی الله عنه بیانگر آن است که آن بزرگوار، در موقعیت توانمندی قرار داشت که پيروانش، چه در جنگ، و چه در صلح، از او اطاعت ميکردند. سخنوریِ حسن بن علی رضی الله عنه و زبان و بیان گیرایش، در كنار قرابت و خويشاوندي با رسول خداص، این امکان را برایش فراهم ميآورد که در جلب عواطف مردم، موفق باشد و بتواند آنان را تحت تأثير قرار دهد. دليل اين ادعا اينكه حسن رضی الله عنه توانست مردم كوفه را قانع نماید كه به دفاع از پدرش برخيزند. قضيه از اين قرار بود كه والی کوفه، ابوموسي اشعري رضی الله عنه ، همواره مردم را از مشارکت در فتنه باز ميداشت و آنان را نسبت به حضور در جنگهاي داخلي بيرغبت مينمود. ابوموسی رضی الله عنه ضمن یادآوری احادیث نبي اكرم صلی الله علیه و آله و سلم ، مردم کوفه را از دخالت و مشارکت در این فتنه، برحذر ميداشت.[302] از اینرو علي بن ابيطالب رضی الله عنه ، محمد بن ابيبكر و محمد بن جعفر را به کوفه فرستاد؛ آن دو، پس از ابلاغ فرمان علی رضی الله عنه به ابوموسی رضی الله عنه در میان مردم، برخاستند و دستور علی رضی الله عنه را ابلاغ نمودند، اما پاسخی نشنیدند و ناکام ماندند. سپس علي رضی الله عنه هاشم بن عتبة بن ابي وقاص[303] را به کوفه فرستاد و چون هاشم نیز نتوانست بهسبب تأثیر ابوموسی رضی الله عنه بر مردم، آنان را برای یاری علی رضی الله عنه و حضور در جنگ، قانع سازد، علی رضی الله عنه ، عبدالله بن عباس رضی الله عنه را به کوفه فرستاد؛ و چون عبدالله بن عباس رضی الله عنه نیز موفق به قانع ساختن کوفیان نشد، علي رضی الله عنه ، عمار بن ياسر و حسن رضی الله عنهم را به کوفه گسیل داشت.[304] از آنجا كه حسن بن علي رضی الله عنه شخصيتي اثرگذار بود، در میان مردم برخاست و فرمود: «اي مردم! فراخوان اميرتان را اجابت كنيد و به سوي برادرانتان حرکت نمایید؛ بههر حال کسانی، برای این کار، پیدا خواهند شد. به خدا سوگند، اگر خردمندان، به این کار، دست یازند، برای حال و آینده، بهتر است و فرجام بهتری در پی دارد؛ پس دعوت ما را بپذیرید و ما را در این گرفتاری که در میان ما و شما، مشترک است، یاری نمایید».[305] حدود شش تا هفتهزار تن از مردم كوفه، درخواست حسن رضی الله عنه را پاسخ گفتند و همراه حسن و عمار رضی الله عنهما به ياري علي رضی الله عنه شتافتند.[306] ابوموسي اشعري رضی الله عنه ، والي كوفه و از فرمانروايان محبوب عراق بود كه در دوران عمر بن خطاب رضی الله عنه به آن ديار فرستاده شد و در علم و زهد نيز شهرهي خاص و عام بود، اما با اين حال، حسن بن علي رضی الله عنه توانست مردم كوفه را به سوي خويش جلب كند تا از فرمان ابوموسي رضی الله عنه سرپيچي نمایند و به ياري علی رضی الله عنه بشتابند. 3ـ در سپاه حسن رضی الله عنه فرماندهان توانمندی همچون برادرش حسين، و پسرعمويش عبدالله بن جعفر، و قيس بن سعد بن عباده وعدي بن حاتم رضی الله عنهم و... حضور داشتند؛ بنابراین اگر حسن بن علي رضی الله عنه خواستار خلافت بود، ميتوانست به فرماندهان خويش دستور دهد تا با مردم را به جنگ با معاویه رضی الله عنه بسیج نمایند و بدین سان تا مدتی، زمام امور را در بسیاری از مناطق حکومتش، بهدست گیرد. 4ـ حسن بن علي رضی الله عنه از توانایيهاي ویژهای در تعامل با مردم عراق و جلب توجه آنها، برخوردار بود و از آنجا كه بهخوبي، روحیات اهل عراق را ميشناخت، از همان ابتداي خلافتش، بر عطايا و بخششهاي خويش به آنها افزود. پروژهي اصلاحي و برنامهای که حسن بن علي رضی الله عنه براي تحقق صلحي فراگير دنبال ميكرد، بسی سختتر و دشوارتر از جنگیدن با معاويه رضی الله عنه بود، اما با اين حال، حسن رضی الله عنه موانع و تنگناهاي بسياري مانند: مخالفت برخي از مردم با صلح و نيز توطئهي نافرجام ترورش را پشت سر نهاد و بر مشكلات فرارويش، فايق آمد. وي، به اهداف مورد نظرش دست يافت؛ چنانچه وحدت و يكپارچگي امت اسلامي را تحقق بخشيد، مانع از ريختن خون مسلمانان شد، امنيت راهها و جادههاي مواصلاتي را تأمين نمود و زمينهي گسترش فتوحات اسلامي را فراهم آورد. چنين عملكردي، بيانگر توانمندي والاي حسن رضی الله عنه در عرصهي رهبري، فرماندهي و ادارهي امور ميباشد. 5 ـ عمرو بن عاص و معاويه رضي الله عنهما، به قدرت نظامي و سياسي حسن بن علي رضی الله عنه اذعان داشتند؛ در روايت بخاري رحمهالله آمده است: بهخدا سوگند، حسن بن علي رضی الله عنه با لشكرياني كه همچون كوه (استوار) بودند، روياروي معاويه رضی الله عنه قرار گرفت. عمرو بن عاص رضی الله عنه با ديدن لشكريان حسن رضی الله عنه خطاب به معاويه رضی الله عنه گفت: اين، سپاه سپاهي است كه تا طرف مقابلش را از پاي در نياورد، عقبنشيني نخواهد كرد. معاويه رضی الله عنه گفت: اي عمرو! اگر اينها و اينها و اينها كشته شوند، تكليف من در قبال مردم و زنان و فرزندان و ضعفاي آنان چه خواهد بود؟[307] سپس معاويه رضی الله عنه دو نفر قريشي از طايفهي بني عبد شمس به نامهاي عبدالرحمن بن سمره و عبدالله بن عامر بن كريز را نزد حسن بن علي رضی الله عنه فرستاد تا با وي سخن گويند و از وي درخواست صلح نمايند. در ضمن معاويه رضی الله عنه به آندو دستور داد كه اموالي را به حسن رضی الله عنه پيشنهاد كنند و هر چه خواست به او بدهند.[308] الف: عمرو بن عاص رضی الله عنه ، یکی از فرماندهان نظامی برجسته و سیاستمداران کارآزموده بود و چون سپاهیان حسن رضی الله عنه را مشاهده کرد، فرمود: «گردانها و لشكريان (حسن رضی الله عنه ) را بهگونهاي يافتم كه تا بر رقباي خويش پيروز نشوند، دستبردار نیستند».[309] ب: معاويه رضی الله عنه بهخوبي ميدانست كه در صورت بروز جنگ، افراد زيادي از دوطرف، كشته خواهند شد. وي، اين نكته را خوب درك ميكرد كه حتي اگر در ميدان نبرد پيروز شود، باز هم نميتواند نسبت به پيامدهاي ناگوار جنگ، از قبيل: بيوه شدن زنان و يتيم گشتن كودكان، بيخيال باشد و اينهمه مصيبت را تحمل نمايد. معاويه رضی الله عنه ، يكي از سرآمدان سياسي دوران خويش بهشمار ميرفت و از اينرو خيلي خوب ميدانست كه اگر جنگي، روي دهد و بهفرض اينكه پيروز شود، جبران پيامدهاي سوء جنگ در عرصههاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و اخلاقي و…، برايش مشكل خواهد بود. ج: معاويه رضی الله عنه ، دو تن از شخصيتهاي برجسته به نامهاي عبدالرحمن بن سمرة و عبدالله بن عامر بن كريز را براي مذاكرات صلح، نزد حسن رضی الله عنه فرستاد؛ شايان ذكر است ايندو، قريشي و از اصحاب پيامبرص بودند و احترام خاصي، نزد حسن بن علي رضی الله عنه داشتند. عبدالرحمن بن سمره بن حبيب بن ربيعه بن عبدشمس بن عبدمناف، ابوسعيد القرشي العبشمي: وي، يكي از بزرگان و سرآمدان عرب بود و در فتح مكه، اسلام آورد و در بصره، اقامت گزيد. عبدالرحمن رضی الله عنه در لشكر اعزامي به سجستان، حضور داشت. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به عبدالرحمن رضی الله عنه فرمود: (يَا عَبْدَالرَّحْمَنِ بْنَ سَمُرَةَ، لا تَسْأَلِ الإِمَارَةَ، فَإِنَّكَ إِنْ أُوتِيتَهَا عَنْ مَسْأَلَةٍ وُكِلْتَ إِلَيْهَا، وَإِنْ أُوتِيتَهَا مِنْ غَيْرِ مَسْأَلَةٍ أُعِنْتَ عَلَيْهَا)[310] يعني: «اي عبدالرحمن بن سمره! امارت را درخواست مكن؛ زيرا اگر پس از درخواست، به امارت برسي، به آن، واگذار ميشوي[311] و اگر بدون درخواست، به امارت برسي، بر آن، ياري خواهي شد».[312] در مسند بقي بن مخلد، چهارده حديث از عبدالرحمن بن سمره رضی الله عنه روايت شده و ابنعباس، سعيد بن مسيب، عبدالرحمن بن ابيليلي، حيان بن عمير، ابنسيرين، حسن و برادرش سعيد بن ابيالحسن و حميد بن هلال، از وي، حديث، روايت كرده اند. گويند: ابتدا اسم عبدالرحمن بن سمره، عبدكلال بود و چون اسلام آورد، رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم نامش را تغيير داد و او را عبدالرحمن، ناميد.[313] عبدالرحمن بن سمره رضی الله عنه يكي از ياران رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بود؛ وي، گذشته از آنكه در بسياري از فتوحات اسلامي، حضور داشت، در دوران عثمان بن عفان رضی الله عنه ، يكي از فرماندهان لشكر اسلام بود. عبدالرحمن رضی الله عنه بدن هيچ خونريزي و جنگي، سجستان را فتح نمود و سپس عازم بُست شد و پس از فتح آن ديار، رهسپار كابل و زابلستان گرديد و غنايم بهدست آمده از فتح كابل و زابلستان را نزد عبدالله بن عامر رضی الله عنه فرستاد.[314] عبدالرحمن بن سمره رضی الله عنه ، بهروايتي در سال 50 هجري و بهروايتي ديگر، در سال 51 هجري، چشم از جهان فرو بست.[315] عبدالله بن عامر بن كريز بن ربيعۀ بن عبدشمس بن عبدمناف بن قصي القرشي العبشمي: عبدالله بن عامر رضی الله عنه ، در سال 4 هجري، ديده به جهان گشود[316] و چون رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در سال 7 هجري، بهقصد اداي عمره [عمرة القضاء] وارد مكه شد، او را نزد آن حضرتص بردند. ابنحجر رحمه الله ميگويد: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم از آب دهان خويش در دهان وي گذاشت و فرمود: «آيا اين، پسرِ يكي از زنان بنيسليم است؟» گفتند: «آري». فرمود: «اين، شبيهِ ماست». رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم براي حفظ او، دعا خواند و عبدالله بن عامر رضی الله عنه نيز آب دهان رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم را ميمكيد. نبي اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «او، مسقّي است». يعني: خودش، همواره سيراب است و مايهي سيرابي ديگران خواهد بود. عبدالله بن عامر رضی الله عنه ، هر جاي زمين را كه حفر ميكرد، از آن، آب، بيرون ميآمد.[317] همانطور كه ابنتيميه رحمهالله گفته است، عبدالله بن عامر رضی الله عنه ، فردي نيك و دوستداشتني بود كه محبتش، در دل مردم، جاي گرفته بود و اين، غير قابل انكار است.[318] ذهبي رحمه الله ميگويد: عبدالله بن عامر رضی الله عنه ، يكي از اميران نامدار، شجاع و بخشندهي عرب بود كه با مردم، با نرمي و شكيبايي، برخورد ميكرد.[319] وي، از ترس فتنه، در جنگ جمل و صفين حاضر نشد. خلاصه اينكه نمايندگان معاويه رضی الله عنه براي گفتگوهاي صلح، (يعني عبدالرحمن بن سمره و عبدالله بن عامر رضي الله عنهما)، افراد سرآمد و قابل احترامي بودند، و اين، بيانگر آناست كه معاويه رضی الله عنه مصمم بوده تا به هر قيمتي كه شده، با حسن رضی الله عنه صلح نمايد. مدتي حسن رضی الله عنه و يارانش، كنترل اوضاع را در دست داشتند؛ چنانچه روايت بخاري رحمهالله و ساير روايات نشان ميدهد، سپاه حسن رضی الله عنه ، سپاهي قوي و توانمند بود. ترور نافرجام حسن رضی الله عنه ، نتيجهي شرايط زماني دوران جنگ و صلح با معاويه رضی الله عنه بود؛ البته ديري نپاييد كه شايعهپراكنها، شكست خوردند و شخصي كه اقدام به ترور حسن رضی الله عنه نموده بود، كشته شد. لذا دسيسهي ترور حسن رضی الله عنه ، به معناي ضعف قدرت نظامي آن بزرگوار نيست. پيشتر چگونگي صلح حسن با معاويه رضي الله عنهما را مورد بررسي قرار داديم؛ چنانچه از نحوهي صلح برميآيد، اگر حسن رضی الله عنه داراي قدرت نظامي نبود، ديگر هيچ لزومي نداشت كه معاويه رضی الله عنه با حسن رضی الله عنه وارد مذاكره شود و شرايط مورد نظر آن بزرگوار را بپذيرد؛ بلكه در صورت ضغف نظامي حسن رضی الله عنه ، معاويه رضی الله عنه بدون هيچ دغدغهاي وارد كوفه ميشد و زمام امور را بهدست ميگرفت و به هيچيك از شروط حسن رضی الله عنه تن نميداد. آري! اين امكان، براي حسن رضی الله عنه فراهم بود كه با همكاري يارانش، جنگي تمامعيار بر ضد معاويه رضی الله عنه ترتيب دهد و زمام امور را بهكلي بهدست گيرد، اما از آنجا كه حسن رضی الله عنه ، به اخلاق اسلامي آراسته بود و همواره به صلح و اتحاد مسلمانان ميانديشيد، از اينرو گزينهي صلح را انتخاب كرد و از جنگ، پرهيز نمود و بدينسان امت اسلامي را از فتنه و تفرقه، رهانيد. خداوند متعال، حسن بن علي رضی الله عنه را واسطهي ايجاد صلح و آشتي در ميان مسلمانان قرار داد؛ رسولخداص، پيشتر از اين رويداد مهم خبر داده و فرموده بود: (إن ابني هذا سيد، و لعل الله أن يصلح به بين فئتين عظيمتين من المسلمين)[320] يعني:«اين فرزندم، آقا و سرور است و چه بسا خداوند، به وسيلهي او، ميان دو گروه عظيم از مسلمانان، صلح و سازش برقرار سازد». بيرغبتي حسن رضی الله عنه به رياست و فرمانروايي حسن بن علي رضی الله عنه ، اسوه و الگوي نيكي براي مسلمانان در زمينهي بيرغبتي به رياست و فرمانروايي است؛ او، به دنيا و مقامهاي دنيوي پشت كرد تا به نعمتهاي جاويدان خداوند دست يابد و هيچ چشمداشتي جز رضاي خداي متعال، نداشت. زهد و بيرغبتي به جاه و مقام دنيوي، بر نفس، خيلي دشوار و ناگوار است و چه بسيار برادران، دوستان و خويشاونداني كه بهخاطر پست و مقام دنيا، خون يكديگر را ريختهاند! اگر صفحات تاريخ را ورق بزنيم، با رخدادها و ماجراهاي شگفتانگيزي در اين زمينه، مواجه خواهيم شد. افرادي كه نسبت به مال و منال دنيا و لذتهاي جنسي و آميزشي، بيرغبت باشند، بسيارند، اما كساني كه نسبت به جاه و مقام دنيا، اظهار بيرغبتي نمايند، بهمراتب، خيلي كمترند. جاهطلبي و محبت جاه و مقام، آخرين صفت ناپسندي است كه از قلوب نيكان، بيرون ميرود. سفيان ثوري رحمهالله ميگويد: بيرغبتي به جاه و مقام را خيلي كمتر از بيميلي به خوراكيها، نوشيدنيها، مال و ثروت و لباسهاي فاخر، يافتم؛ اگر فرد جاهطلب، به خواستهاش نرسد، آشفته ميگردد و براي دستيابي به خواستهاش با تب و تاب تمام، تلاش و تكاپو و حتي جنگ و ستيز، مينمايد. از اينرو از جاهطلبي و محبت رياست، بپرهيز كه محبت جاه و مقام در ميان مردم، خيلي بيشتر از محبت مال و منال است و اين، نكتهي پوشيدهاي است كه تنها علماي بابصيرت و حاذق، آن را درك ميكنند و در ورطهي آن، گرفتار نميشوند. بنابراين مراقب خويشتن باش و مخلصانه، عمل نما كه بهزودي، مردم، گرفتار اموري خواهند شد كه آرزوي مرگ، خواهند نمود.[321] بدينسان حسن بن علي رضی الله عنه به ما آموخت كه بايد براي حفظ مصالح امت اسلامي و وحدت و يكپارچگي مسلمانان، از منافع شخصي و پست و مقام دنيا گذشت و خون و جان مسلمانان را پاس داشت. آري! كوتاه كردن آرزوها و دست كشيدن از آرزوهاي دور و دراز، ياد مرگ و زيارت قبور، كمك شاياني به انسان، براي رسيدن به مقام زهد و بيرغبتي به دنيا، مينمايد. حسن رضی الله عنه ، يكي از طلايهداران زهد و تقوا، در دوران خويش بود و تمامي پلههاي ترقي در زمينهي بيرغبتي به مال و مقام دنيا را پيمود. بر انگشتري آن بزرگوار، نوشته شده بود: قدم لنفسك ما استطعت من التقي إن المنية نازل بك يا فتي! أصبحت ذافرح كأنك لا تري أحباب قلبك في المقابر و البلي[322] يعني: «اي جوان! تا ميتواني راه تقوا و پرهيزگاري در پيش بگير و اعمال نيك و شايسته، براي خويش، ذخيره كن كه هر آن، مرگت ميرسد. تو، آنگونه بيخيالي كه گويا دوستان و عزيزانت را نميبيني كه طعمهي مرگ و مصيبتها گشته و در گورستانها مدفون شدهاند». آري! حسن رضی الله عنه ، يكي از زهدپيشگان دوران خويش بهشمار ميرفت؛ چنانچه دست از دنيا و جاه و مقام دنيا كشيد و با تمام وجود در راستاي دستيابي به رضايت و خشنودي پروردگارش، كوشيد. هرچند حسن رضی الله عنه به هيچ عنوان بهدنبال اين نبود كه در چشم مردم، عزيز شود، اما خداي متعال، محبتش را در دل مردم انداخت و او را از عزت و شرافت فراواني در نگاه مسلمانان، برخوردار گردانيد. حسن رضی الله عنه ، بهشدت از اينكه خود را در چشم و دل مردم جاي دهد، پرهيز مينمود؛ زيرا از اين ميترسيد كه اين امر، ميان او و آفرينندهاش، فاصله بيندازد؛ خداي متعال، ميفرمايد: { إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا (٩٦)}(مريم:96) «بيگمان كساني كه ايمان ميآورند و كارهاي شايسته انجام ميدهند، خداوند مهربان، آنان را دوست ميدارد و محبتشان را به دلها مياندازد». رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (إذا أحب الله العبد قال لجبريل: قدأحببت فلاناً فأحبه، فيحبه جبريل علیه السلام ثم ينادي في أهل السماء: إن الله قد أحب فلاناً فأحبوه، فيحبه أهل السماء ثم يوضع له القبول في الأرض)[323] يعني: «هرگاه خداوند، بندهاي را دوست بدارد، به جبرئيل علیه السلام ميگويد: من، فلاني را دوست دارم؛ تو نيز او را دوست بدار. بدين ترتيب جبرئيل علیه السلام نيز آن بنده را دوست ميدارد و سپس در ميان اهل آسمان، بانگ برميآورد: خداوند، فلاني را دوست دارد؛ شما هم او را دوست بداريد و بدينترتيب اهل آسمان نيز آن بنده را دوست ميدارند و آنگاه مقبوليت و محبت وي، در (قلب اهل) زمين، نهاده ميشود». بههر حال، كسي كه در پي شرافت اخروي باشد، به عزت و شرافت دنيا نيز دست مييابد؛ هرچند در پي عزت و شرافت دنيا نباشد. جاهطلبي، و تلاش و تكاپو براي دستيابي به جاه و مقام دنيا، با عزت و شرافت اخروي، قابل جمع نيست و نميتوان آن را با عزت و شرف آخرت، يكجا نمود. البته خوشبخت، كسي است كه نعمتهاي جاويد و ماندگار آخرت را بر كالاي فناپذير و گذراي دنيا، ترجيح دهد. ابوالفتح ستي، چنين سروده است: أمران مفترقان لست تراهما يتشوقان لخلطة و تلاقي طلب المعاد مع الرياسة و العلي فدع الذي يفني لما هو باقي[324] يعني: «رياستطلبي (و محبت جاه و مقام) و نيز طلب آخرت، دو امر متضاد و متناقضاند كه هيچگاه قابل جمع، نيستند و يكجا نميشوند؛ بنابراين نعمتها و خوشيهاي فاني و زودگذر دنيا را بهخاطر عزت و سعادت جاويدان و هميشگي آخرت، رها كن و آخرت را بر دنيا، ترجيح بده». حسن بن علي رضی الله عنه با كنارهگيري از خلافت، به ما آموخت كه چگونه به جاه و مقام دنيا، بيرغبت باشيم و بهخاطر رضايت و خشنودي الله سبحانه و تعالی و در راستاي مصالح مسلمانان، از موقعيتهاي دنيوي دست بكشيم. آري! بدينسان، عزت و منزلت حسن رضی الله عنه ، افزايش يافت؛ حسن رضی الله عنه ، راز وارستگي و رهايي از خويشتنِ خويش را نمایان نمود. او، ايثار را معنا كرد و معلم و آموزگارِ ازخودگذشتگي گشت؛ وي، براي همهي نسلها، مدرسهي ايثار را بنا نهاد تا در آن، درس گذشتن از خود و منافع شخصي، تدريس شود و همه، اين را بياموزند كه بايد حفظ جان و خون مسلمانان و نيز وحدت و يكپارچگي آنان را بر منافع شخصي خويش، ترجيح دهند. خلاصه اينكه حسن رضی الله عنه ، معلم و بلكه مدرسهي ايثار شد و مايهي عزت و افتخار امت اسلامي در طول تاريخ گرديد و تحسين همگان را برانگيخت. حب جاه و مقام، آنقدر در دل برخي از مردم، جاي گرفته كه بسياري از آنان، براي رسيدن به پست و مقام دنيوي، با هم رقابت مينمايند و در اين راستا، هر نيرنگ و حيلهاي را بهكار ميبندند و مال و ثروت فراواني براي نيل به جاه و مقام مورد نظر خويش، هزينه ميكنند و بدينسان جاه و مقام را بر مال و منال، ترجيح ميدهند! راستي چرا اينطور است؟ هر يك از موارد ذيل، ميتواند خاستگاه چنين رويكردي باشد: 1ـ رسيدن به مال و ثروت از طريق جاه و مقام، آسانتر از دستيابي به پست و مقام از طريق مال و ثروت ميباشد. بهعنوان مثال: عالم يا دانشمندي كه شهرت و يا جاه و مقامی دارد، بهراحتي ميتواند هرچقدر مال و ثروت كه بخواهد، از دوستدارانش، مطالبه نمايد و بهطور قطع، طرفدارانش نیز از بذل و بخشش مال و ثروت به او و یا برآورده ساختن نیازهایش، دریغ نخواهند کرد. 2ـ مال و ثروت دنيا، فناپذير است و در معرض زوال قرار دارد و هر آن، ممكن است از بين برود. در صورتي كه برخورداري از نفوذ اجتماعي، اين امكان را براي شخص، فراهم ميسازد كه از حمايت ديگران، برخوردار شود. 3ـ دستيابي به محبت و اقبال عمومي، و بهتعبيري برخورداري از موقعيت اجتماعي، بسي آسان است و چون مردم، كسي را دوست بدارند، همواره از او، بهنيكي ياد ميكنند و بدينسان نام و آوازهاش بر سرِ زبانها ميافتد و محبوبيتش، در ميان مردم، گسترش مييابد.[325] خودخواهي و جاهطلبي، نسبت مستقيمي با هم دارند و خاستگاه بسياري از بيماريهاي روحي و رواني هستند؛ مانند: ريا، تكبر، برتريجويي بر ديگران، خودبزرگبيني، بخل، حسادت و ميل و رغبت وافر به اينكه از سوي ديگران، مورد تعريف و تمجيد قرار بگيرد و…. شخص جاهطلب، به هر خواري و ذلتي، تن ميدهد؛ جاهطلبي، نوعي بيماري دروني و رواني است و شخص مبتلا، بايد از طريق آموزههاي كتاب و سنت، به درمان اين بيماري خطرناك، همت گمارد و سلوك و رفتار تربيتي اسلام را در پيش بگيرد. آدم جاهطلب، تمام هم و غمش را براي نيل به هدفش، بهكار ميبندد و دين و كرامتش را فداي اين خواستهي نابخردانه ميكند و به هر خواري و خفتي، تن ميدهد تا رضايت مردم را جلب نمايد![326] ابنتيميه رحمه الله در اينباره ميگويد: «افراد جاهطلبي كه در پي برتري بر ديگران هستند، افراد ضعيفالنفس و سستعنصري ميباشند كه هرچند بهظاهر در رأس قرار دارند و مردم، از آنان حساب ميبرند، اما در حقيقت، تحت تأثير طرفداران خويش هستند و همواره (براي حفظ منافع خويش) ناگزيرند بندگاني گوش بهفرمان براي مردم باشند و از آنان اطاعت نمايند».[327] اين سخن ابنتيميه، هشدار واضحي براي تمام كساني است كه زمام امور مردم را بهدست دارند و بايد آن را آويزهي گوش خويش نمايند تا در برابر خواستهها و مطالبات نامشروع مردم، تسليم نشوند و در برابر جمهور مردم، عزت نفس خويش را حفظ كنند. حسن بن علي رضی الله عنه ، اين درس ارزنده را به ما آموخت كه برتري، در ترجيح مبادي و ارزشهاي ديني بر خواستهها و هواهاي نفساني است. چنانچه حسن رضی الله عنه در برابر كساني كه صلح با معاويه رضی الله عنه را ننگ و عار ميدانستند، واكنشي بس زيبا و نيك داشت؛ آن بزرگوار، انگيزهاش از انعقاد صلح با معاويه رضی الله عنه را حفظ وحدت مسلمانان و جلوگيري از قتال و خونريزي در جهت رضايت و خشنودي خداوند متعال، بيان نمود و سرانجام، توانست با وجود آنهمه فشار از سوي كساني كه خواهان جنگ بودند، پروژهي اصلاحي خويش را بهثمر برساند و صلح و آرامش را به جامعهي اسلامي، هديه نمايد. آري! از رهبران رباني، انتظاري جز اين نيست. حسن رضی الله عنه از اينكه با معاويه رضی الله عنه صلح نمود، خيلي خرسند بود و هيچگاه احساس پشيماني نكرد و خودش را براي اين كار، ملامت و سرزنش ننمود؛ بلكه اقدامات حسن رضی الله عنه براي برقراري صلح، تحسين افراد آگاه و فهميده را برانگيخت و سبب خرسندي و رضايت خاطر وي گرديد؛ چراكه از زبان پيامبر صادقص، به انجام چنين كار مهمي، بشارت داده شده بود. حسن رضی الله عنه واكنش نيك و شايستهاي با منتقدان خويش داشت؛ چنانچه زماني كه ابوعامر، سفيان بن ليل، به حسن رضی الله عنه گفت: «سلام بر تو اي خواركنندهي مؤمنان!»، حسن بن علي رضی الله عنه فرمود: «اي ابوعامر! اين سخن را مگو؛ من، مؤمنان را خوار نكردهام؛ بلكه نميپسنديدم كه به خاطر رياست و امارت، ميان مؤمنان، قتل و قتالي روی دهد».[328] اين سخن حسن بن علي رضی الله عنه ، افقي وسيع و روشن، فراروي رهروان راه حق ميگشايد و مسيري هموار، پيش روي كساني مينهد كه به سوي خداوند متعال، روي آوردهاند. حسن رضی الله عنه در تمام ابعاد زندگانياش، چنين رويكردي داشت و در نظر داشتن رضايت خداوند سبحانه و تعالی ، در تمام حركات و سكناتش، نمايان بود.
استقرار حسن بن علي رضی الله عنه در مدينه، پس از صلح حسن بن علي رضی الله عنه پس از كنارهگيري از خلافت، بههمراه بنيهاشم و ياران خويش، رهسپار مدينه گرديد و همانجا اقامت گزيد. بنيهاشم، از احترام خاصي نزد معاويه رضی الله عنه برخوردار بودند و حسن بن علي رضی الله عنه در رأس آنان قرار داشت. در آن زمان، تعداد زيادي از صحابه رضی الله عنهم اعم از مهاجران و انصار و ساير اصحاب در مدينه زندگي ميكردند. البته مدينه، جمع كثيري از تابعين را نيز در خود جاي داده بود. ساكنان مدينه اعم از صحابه و تابعين كه در واقع، شاگردان مكتب صحابه رضی الله عنهم بهشمار ميرفتند، براي عبادت خداوند متعال و روايت احاديث رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم ، يكسويي اختيار كرده بودند و همواره در راستاي حفظ وحدت و يكپارچگي امت، تلاش ميكردند و خود، در عرصهي علم و دانش، همراه و همگام با مسلمانان، به مسؤوليتهاي خويش، عمل مينمودند؛ از جمله: عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، ابوهريره، ابوسعيد خدري و جابر بن عبدالله رضی الله عنهم .[329] فضاي مدينه، فضاي علمي بسيار خوبي بود؛ بهگونهاي كه دانشپژوهان و جويندگان علم قرآن و حديث، از هر سو و كرانهاي، رهسپار مدينه ميشدند. حضور صحابه و تابعين رضی الله عنهم در شهر رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم از يكسو، و برخورداري مدينه از امنيت فراوان، از سوي ديگر، مجال علم و پژوهش را در آن شهر، فراهم آورده و مدينه را به مركزي علمي، تبديل كرده بود.[330]
رابطهي حسن رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه ، پس از برقراري صلح باري حسن بن علي رضی الله عنه پس از واگذاری خلافت به معاويه رضی الله عنه ، نزد وي رفت. معاويه رضی الله عنه به حسن رضی الله عنه گفت: «اينك به تو، پاداشي ميدهم كه پيشتر به هيچكس ندادهام و پس از اين نيز به هيچ كس نخواهم داد». آنگاه چهارصد هزار (درهم) تقديم حسن رضی الله عنه نمود و آن بزرگوار نيز هديهي معاويه رضی الله عنه را پذیرفت.[331] در روايتي آمده است: حسن بن علي رضی الله عنه ، هر سال، نزد معاويه رضی الله عنه ميرفت و مبلغ يكصد هزار درهم از وي، دريافت ميكرد. يكسال حسن رضی الله عنه نزد معاويه رضی الله عنه نرفت و معاويه رضی الله عنه هم چيزي براي حسن رضی الله عنه نفرستاد. حسن بن علي رضی الله عنه تصميم گرفت طي نامهاي، مستمري خويش را درخواست نمايد، اما در خواب، رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم را ديد كه به او فرمود: «اي حسن! آيا به مخلوقي نامه مينويسي و نيازت را با او در ميان مينهي و نيازت را از خداي خويش، درخواست نميكني؟!» حسن رضی الله عنه ميگويد: گفتم: اي رسولخدا! پس چهكار كنم؟ بدهيهايم، زياد شده است. فرمود: «بگو: (اللهم إني أسألك من كل أمر ضعفت عنه قوتي و حيلتي و لم تنته إليه رغبتي و لم يخطر ببالي و لم يبلغه أملي و لم يجر علي لساني من اليقين الذي أعطيته أحدا من المخلوقين الأولين و الآخرين إلا خصصتني يا أرحم الراحمين) يعني: «بارخدايا! از تو ميخواهم بالاترين يقيني را به من عنايت كني كه به يكي از مخلوقات خويش از ابتدا تا انتها، ارزاني داشتهاي؛ آنچنان يقيني كه از توان و تدبير من، خارج است، و از ميل و رغبتم، فراتر ميباشد و در ذهنم نميگنجد و بر زبانم نميآيد و بسي دورتر از تمنّا و آرزوي من است؛ اي مهربانترين مهربانان! مرا به چنين يقيني، گرامي بدار». حسن رضی الله عنه ميگويد: «از خواب برخاستم و اين دعا را حفظ كرده بودم؛ من، همواره اين دعا را ميخواندم. ديري نپاييد كه معاويه رضی الله عنه ، مرا نزد اطرافيانش، ياد نموده، علت غيابم را پرسيد. به او گفتند: حسن رضی الله عنه امسال نخواهد آمد. از اينرو معاويه رضی الله عنه دويست هزار درهم برايم فرستاد».[332] در روايتي، دعايي كه رسولخداص، در خواب، به حسن رضی الله عنه آموخت، با اين الفاظ آمده است: (اللهم اقذف في قلبي رجاك و اقطع رجائي عمن سواك حتي لا أرجو أحداً غيرك؛ اللهم و ما ضعفت عنه قوتي و قصر عنه عملي و لم تنته إليه رغبتي و لم تبلغه مسألتي و لم يجر علي لساني مما أعطيت أحدا من الأولين و الآخرين من اليقين فخصني به يا رب العالمين) يعني: «بارخدايا! اميد به خودت را در قلبم بيفكن و اميدم را از غير خويش، قطع بگردان تا به غير تو، اميد مبندم. بارخدايا! بالاترين يقيني را به من، عنايت كن كه به يكي از مخلوقات خويش از ابتدا تا انتها، ارزاني داشتهاي؛ آنچنان يقيني كه از توان من، خارج ميباشد؛ يقيني كه نه بر زبان من آمده و نه عمل و آمال و آرزوهايم، گنجايش آن را داشته است. اي پروردگار جهانيان! مرا به چنين يقيني، مختص بگردان». حسن رضی الله عنه ميگويد: بهخدا سوگند هنوز يك هفته از آغاز پايبندي من بر اين دعا نگذشته بود كه معاويه رضی الله عنه يك ميليون و پانصد هزار درهم برايم فرستاد. از اينرو گفتم: (الحمد لله الذي لا ينسي من ذكره و لا يخيب من دعاه) يعني: «سپاس و ستايش خدايي را كه يادكنندهي خويش را از ياد نميبرد و آنكس را كه او را بخواند، نااميد نميگرداند». حسن رضی الله عنه ميافزايد: دوباره رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم را در خواب ديدم؛ از من پرسيد: اي حسن! چطوري؟» در عالم خواب، ماجرا را براي نبي اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بازگو كردم. فرمود: «اي پسركم! كسي كه دل به مخلوق نبندد و به خالق و آفريننده، اميدوار باشد، چنين وضعيتي خواهد داشت».[333]
رابطهي معاويه با حسن، حسين و ابنجعفر رضی الله عنهم معاويه رضی الله عنه ، يكصد هزار درهم براي حسن بن علي رضی الله عنه ارسال نمود. زماني كه اين پول، به حسن رضی الله عنه رسيد، به اطرافيانش فرمود: «هر كس، هر چه ميخواهد، از اين پول بردارد». معاويه رضی الله عنه يكصد هزار درهم براي حسين رضی الله عنه نيز فرستاد. زماني كه اين پول به حسين رضی الله عنه رسيد، ده نفر، اطراف او نشسته بودند؛ وي، اين پول را ميان آنان، تقسيم كرد و به هر يك از ايشان، ده هزار درهم رسيد. معاويه رضی الله عنه براي عبدالله بن جعفر رضی الله عنه نيز يكصد هزار درهم ارسال كرد.[334] هر بار كه حسن رضی الله عنه نزد معاويه رضی الله عنه ميرفت، معاويه رضی الله عنه بهگرمي از وی استقبال ميكرد و ميگفت: «اي پسر رسولخدا! خوش آمدي». و چون از عبدالله بن زبير رضی الله عنه استقبال مينمود، ميفرمود: «اي پسرعمهي رسولخدا! خوش آمدي». معاويه رضی الله عنه دستور داد سيصد هزار درهم به حسن، و يكصد هزار درهم به عبدالله بن زبير رضی الله عنهم بدهند.[335] در برخي از روايات، با سند حسن آمده است: معاويه رضی الله عنه همواره با حسين رضی الله عنه ارتباط داشت و خيلي زود، مطالبات و خواستههاي او را برآورده ميساخت و بذل و بخشش فراواني به وي، مينمود.[336] شيعيان، خود، به اين نكته اذعان نمودهاند كه معاويه رضی الله عنه ، بذل و بخشش فراواني به حسن، حسين و عبدالله بن جعفر رضی الله عنهم ميكرده است.[337] پس از آنكه حسن و حسين رضياللهعنهما، كوفه را ترك كردند و در مدينه اقامت نمودند، همچنان نامههایي ميان آنان و مردم كوفه، رد و بدل ميشد. كوفيان در این نامهها، بر اين نكته تأكيد داشتند كه خلافت، حق حسن و حسين رضياللهعنهما ميباشد و هيچكس بهاندازهي ايشان، سزاوار و شايستهي خلافت نيست و از اينرو حسن و حسين رضياللهعنهما را به قيام و شورش بر ضد حكومت معاويه رضی الله عنه تحريك مينمودند. نامههاي اهل كوفه، هيچ تأثيري بر حسن رضی الله عنه نگذاشت؛ بلكه سيمايي واضحتر از شيعيان كوفه در اختيار حسن رضی الله عنه نهاد و اين حقيقت را برايش نمايان ساخت كه شيعيان كوفه، اهل شرارت و فتنهاند و اصلاً نميخواهند امت اسلامي، متحد و يكپارچه باشند.[338] يزيد بن اصم ميگويد: روزي بستهاي نامه براي حسن بن علي رضی الله عنه آوردند؛ وي، به كنيزش دستور داد تا ظرف آبي بياورد و آنگاه تمام نامهها را در آن ظرف نهاد و رويش، آب ريخت. از او پرسيدم: اي ابومحمد! اين نامهها را چه كسي، فرستاه است؟ فرمود: «اين نامهها، از سوي مردم عراق آمده است كه نه باطل را رها ميكنند و نه به حق ميگرايند. البته من، از بابت اينها براي خودم نگران نيستم؛ بلكه من از ناحيهي ايشان براي حسین، نگران هستم».[339] پس از آنكه حسن بن علي رضی الله عنه ، دار فاني را وداع گفت، شيعيان، در خانهي سليمان بن صرد جمع شدند و نامهاي براي حسين رضی الله عنه نوشتند تا وفات حسن رضی الله عنه را به او تسليت بگويند؛ در اين نامه آمده بود: «خداوند، تو را پس از خليفهي پيشين، بر بزرگترين منصب گماشت؛ ما، شيعيان تو هستيم و خود را در غمت شريك ميدانيم. از غم و اندوه تو، غمناكيم و از شادي و سرورت، شادمان؛ ما، منتظر فرمانت هستيم». حسين رضی الله عنه در پاسخشان، چنين مرقوم فرمود: «من، اميدوارم كه ديدگاه برادرم ـ رحمهالله ـ در زمينهي صلح و جنگ، درست و بهجا بوده باشد؛ از اينرو همچنان سر جايتان بنشينيد و مقصدتان را پوشيده بداريد و تا پسر هند، زنده است، هيچ اقدامي نكنيد، و چون بميرد و من، زنده باشم، آنگاه بهخواست خدا، دستورم به شما خواهد رسيد».[340] حسين رضی الله عنه پس از وفات برادرش حسن رضی الله عنه ، از ديدگاه مسلمانان، در موقعيتي قرار داشت كه همه، او را تنها نامزد امارت، پس از وفات معاويه رضی الله عنه ميدانستند و شكي نداشتند كه حسين رضی الله عنه ، پس از معاويه رضی الله عنه زمام امور را بهدست خواهد گرفت.[341] كوفيان، تنها به تحريك حسين رضی الله عنه بسنده نكردند؛ بلكه محمد بن حنفيه را نيز به كوفه فراخواندند تا همراه وي، قيام نمايند! اما محمد بن حنفيه، به خطر بزرگي كه از سوي مردم كوفه، او و خاندان علي رضی الله عنه را تهديد ميكرد، پي برد؛ از اينرو حسين رضی الله عنه را از پذيرش دعوت كوفيان برحذر داشت و هشدار لازم را به او داد. وي، به حسين رضی الله عنه چنين فرمود: «اينها، قصد آن دارند كه ما را تباه كنند و خون ما را بريزند». نامههايي كه ميان مردم كوفه و حسين رضی الله عنه رد و بدل شد، نگراني امويان ساكن مدينه را برانگيخت تا اينكه نامهاي به معاويه رضی الله عنه نوشتند و از او خواستند تا دربارهي حسين رضی الله عنه تدبيري بينديشد. معاويه رضی الله عنه در نامهاي به آنان دستور داد كه هيچگونه تعرضي به حسين رضی الله عنه نكنند.[342] بهطور قطع معاويه رضی الله عنه از نامهنگاريهاي مردم كوفه و حسين رضی الله عنه به يكديگر و نيز از روابطي كه با هم داشتند، آگاه بوده است؛ زيرا از حسين رضی الله عنه خواست كه از خداوند سبحانه و تعالی بترسد و سبب تفرقه و چنددستگي مسلمانان نگردد.[343] بههر حال حسن و حسين رضياللهعنهما، پايبند بيعتشان با معاويه رضی الله عنه بودند. حسين رضی الله عنه خود را در زمان حيات برادرش و پس از آن، به رعايت پيمان صلح ملزم ميدانست.
كتابنامهي مؤلف 1- سير أعلام النبلاء: شمسالدين محمد بن احمد بن عثمان ذهبي، چاپ دوم، مؤسسهی الرسالة، بيروت، 1402ه. 2- نسب قريش: ابوعبدالله مصعب بن عبدالله زبيري، دارالمعارف، قاهره. 3- الدوحة النبوية الشريفة: دكتر فاروق حمادة، دارالقلم، دمشق، چاپ اول، 1420 ه. 4- الذرية الطاهرة النبوية: محمد بن احمد بن حماد دولابي؛ تخريج احاديث: سعد المبارك الحسن، انتشارات دارالسلفية، كويت، چاپ اول، 1407ه. 5 - الطبقات الكبري: محمد سعد بن منيع زهري، دار صادر، بيروت، بيتا. 6 - مسند احمد، المكتب الإسلامي، بيروت، لبنان. 7- صحيح ابنحبان: ابوحاتم بن حبان بستي، تحقيق: شعيب ارناؤوط و حسين الأسد، مؤسسهي الرسالة، چاپ اول، 1404ه. 8 - المستدرك علي الصحيحين: ابوعبدالله محمد بن عبدالله نيشابوري، دارالكتب العلمية، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1411ه. 9- معجم الطبراني الكبير: ابوالقاسم سليمان بن احمد طبراني، چاپ دوم، مكتبة العلوم و الحكم، 1406ه. 10- منهج التربية النبوية للطفل: محمد نور بن عبدالحفيظ سويد، مؤسسهي الريان، بيروت لبنان، المنار الإسلامية، چاپ پنجم، 1414ه. 11- الحسن بن علي و دوره السياسي: فتيخان كردي، چاپ نشده. 12- صحيح البخاري: ابوعبدالله محمد بن اسماعيل بخاري، دار الفكر، چاپ اول، 1411ه. 13- تسمية المولود: بكر عبدالله ابوزيد، دار العاصمة، چاپ سوم، 1416ه. 14- موسوعة تربية الأجيال: نصر صنقري، دار الإيمان، اسكندرية، چاپ اول. 15- صحيح مسلم: تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي، دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ دوم، 1972م. 16- سنن الترمذي: ابوعيسي محمد بن عيسي ترمذي، دارالفكر، 1938م. 17- ذخائر العقبي في مناقب ذوي القربي: ابوالعباس احمد بن محمد طبري مكي، مكتبة الصحابة، شارجه، امارات. 18- المعجم الطبراني الصغير: ابوالقاسم سليمان بن احمد طبراني. 19- موسوعة عظماء حول الرسول: خالد العك. 20- سيرة آل بيت النبي الأطهار: مجدي فتحي السيد، انتشارات توفيقية. 21- الإصابة في تمييز الصحابة: احمد بن علي بنحجر، دار الكتب العلمية، بيروت، چاپ اول، 1415ه. 22- الإستيعاب في معرفة الأصحاب: ابوعمر يوسف بن عبدالله بن عبدالبر، دار الجيل، بيروت، چاپ اول، 1412ه. 23- ميزان الإعتدال في نقد الرجال: محمد بن عثمان ذهبي، تحقيق: علي البجاوي، دار إحياء الكتب العربية، چاپ اول، قاهره. 24- لسان الميزان: احمد بن علي بنحجر، حيدارآباد دكن، چاپ دائرة المعارف العثمانية، 1413ه. 25- البداية و النهاية: ابوالفداء حافظ ابنكثير دمشقي، دار الريان، چاپ اول، 1408ه. 26- تقريب التهذيب: ابنحجر. 27- دائرة المعارف البريطانية. 28- جمهرة أنساب العرب: علي بن احمد بن حزم اندلسي، تحقيق: عبدالسلام هارون، قاهره، 1382ه. 29- فضائل الصحابة: ابوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل، دار ابنالجوزي، عربستان سعودي، چاپ دوم، 1420ه. 30- تحفة الأحوذي لشرح سنن الترمذي: محمد عبدالرحمن مباركپوري، تصحيح: عبدالرحمن محمد عثمان، چاپ اعتماد، نشر محمد عبدالمحسن. 31- منهاج السنة: ابنتيميه، تحقيق: محمد رشاد سالم، مؤسسهي قرطبه. 32- التبيين في أنساب القرشيين: موفق الدين ابومحمد عبدالله بن احمد بن محمد ابن قدامة المقدسي، تحقيق: محمد نايف الدليمي، عالم الكتب، چاپ دوم. 33- الشيعة و أهل البيت: احسان الهي ظهير، چاپ دهم. 34- نساء أهل البيت: منصور عبدالحكيم، التوفيقية. 35- المرتضي ابوالحسن علي بن أبيطالب: ابوالحسن ندوي، دارالقلم. 36- السيرة النبوية: ابنهشام، دار إحياء التراث، چاپ دوم، 1417ه. 37- تاريخ الإسلام: محمد احمد بن عثمان ذهبي، دار الكتاب العربي، چاپ اول، 1407ه. 38- دلائل النبوة: بيهقي. 39- مجمع الزوائد و منبع الفوائد: نورالدين علي بن ابيالهيثمي، دار الكتاب العربي، بيروت، چاپ دوم، 1402ه. 40- سنن ابنماجة: حافظ ابوعبدالله محمد بن زيد قزويني، دار الفكر. 41- أسد الغابة في معرفة الصحابة: عزالدين ابناثير، ابوالحسن بن علي بن محمد جزري، دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ اول، 1417ه. 42- حلية الأولياء و طبقات الأصفياء: ابونعيم احمد بن عبدالله اصفهاني، دار الكتب العلمية، بيروت. 43- صحيح السيرة النبوية: ابراهيم العلي، دارالنفائس، چاپ سوم، 1408ه. 44- صفة الصفوة: امام ابوالفرج ابنالجوزي، دار المعرفة، بيروت. 45- التاريخ الإسلامي مواقف و عبر: دكتر عبدالعزيز عبدالله الحميدي، دار الدعوة، اسكندريه، دارالأندلس الخضراء، جدة، چاپ اول، 1408ه. 46- من معين السيرة: صالح احمد الشامي، المكتب الإسلامي، چاپ دوم، 1412ه. 47- السيرة النبوية: علي محمد صلابي، دار الإيمان، اسكندريه. 48- صحيح سنن أبيداود: محمد ناصر الدين آلباني، مكتب التربية العربي، رياض، چاپ اول، 1405ه. 49- أسمي المطالب في سيرة أميرالمؤمنين علي بن أبيطالب: علي محمد صلابي، دار الفجر، قاهره. 50- العقيدة في أهل البيت بين الإفراط و التفريط: دكتر سليمان بن سالم بن رجاء السحيمي، مكتبة الإمام البخاري، چاپ اول، 1420ه. 51- السنن الكبري: حافظ احمد بن حسين بيهقي، چاپ دارالمعارف، بيروت، توزيع: مكتبة المعارف رياض. 52 - الإنتصار للصحب و الآل من إفتراءات السماوي الضال: دكتر ابراهيم الرحيلي، مكتبة الغرباء الأثرية، چاپ اول، 1418ه. 53 - ديوان محمد اقبال. 54 - أحاديث بشأن السبطين: عثمان الخميس. بيچا. 55 - الإحسان في تقريب صحيح ابنحبان: ابوالحسين الأمير علاءالدين علي بن بلبان، دارالكتب العلمية، بيروت، چاپ اول، 1987م. 56 - الشريعة: آجري، تحقيق: عبدالله الدميجي، دارالوطن، چاپ اول، 1418ه. 57 - النهاية في غريب الحديث: ابناثير، تحقيق: طاهر احمد الزاوي و محمود محمد الطناحي. 58 - فتحالباري: ابنحجر عسقلاني، دارالمعرفة، بيروت. 59 - تحفة الأشراف بمعرفة الأطراف: جمالالدين ابوالحجاج يوسف بن زكي عبدالرحمن المزي، دارالقيمة. 60 - شرح النووي علي صحيح مسلم: ابوزكريا محي الدين يحيي بن شرف نووي، درگذشتهي سال676هـ/ 1340م. 61 - شرح فتحالقدير: كمالالدين محمد بن عبدالواحد معروف به ابنهمام، چاپ دارالفكر، بيروت، چاپ دوم، 1397ه. 62 - الإنصاف في معرفة الراجح من الخلاف علي مذهب الإمام احمد: علاءالدين ابوالحسن علي بن سليمان مرداوي. 63 - معالم السنن، ابوسليمان محمد خطابي، المكتبة العلمية، بيروت، چاپ دوم، 1401ه. 64 - الأم: محمد بن ادريس شافعي، تصحيح: محمد زهري النجار، نشر دارالمعرفة، بيروت. 65 - المجموع شرح المهذب: نووي، نشر دارالفكر. 66 - حاشية رد المختار علي الدر المختار معروف به حاشية ابنعابدين: محمد يمان عمر دمشقي، مشهور به ابنعابدين، چاپ دوم، چاپ البابي الحلبي، مصر. 67 - بلغة السالك لأقرب المسالك إلي مذهب الإمام مالك: احمد بن محمد صاوي مالكي، دارالمعرفة، بيروت، 1398ه. 68 - حاشية الدسوقي علي الشرح الكبير: محمد احمد بن عرفة الدسوقي، نشر دارالفكر. 69 - شذرات الذهب في أخبار من ذهب: ابوالفلاح عبدالحي بن عماد حنبلي، دار إحياء التراث العربي، بيروت. 70- المنتقي شرح موطأ: ابوالوليد سليمان بن خلف باجي، دار الكتاب العربي، چاپ چهارم، 1404 ه. 71- الإختيارات الفقهية من فتاوي شيخالإسلام ابنتيمية: علاءالدين ابوالحسن بن علي بن محمد بعلي، تحقيق: محمد حامد الفقي، دار المعرفة، بيروت. 72- إعلام الموقعين: ابنالقيم، دار الجيل، بيروت. 73- مختارات من أدب العرب: ندوي، دار ابنكثير، دمشق. 74- حقبة من التاريخ: عثمان خميس، دارالإيمان، اسكندريه. 75- ثم أبصرت الحقيقة: محمد سالم الحضر، دارالإيمان، اسكندريه، چاپ 2003م. 76- دراسات في الفرق: دكتر احمد جلي، چاپ اول، 1406ه. 77- الإمامة و النص، فيصل نور، بيچا. 78- وسطية أهل السنة بين الفرق: دكتر محمد باكريم محمد با عبدالله، دارالراية، رياض، چاپ اول، 1415ه. 79- زاد المعاد في هدي خير العباد: ابوعبدالله محمد بن ابيبكر معروف به ابنقيم، چاپ اول، 1399ه. 80- السيرة النبويه في ضوء القرآن و السنة: محمد ابوشهبة، دارالقلم، دمشق، چاپ سوم، 1417ه. 81 - مقدمة ابنخلدون. 82 - الإمام الزهري: محمد شراب، دارالقلم، دمشق. 83 - استخلاف أبوبكر الصديق: جمال عبدالهادي، دكتر محمد رفعت جمعه، دارالوفاء، المنصورة، چاپ اول. 84 - أبوبكر رجل الدولة: مجدي حمدي، دارطيبة، رياض، چاپ اول. 85- عصر الخلافة الراشدة: دكتر اكرم ضياء العمري، چاپ اول، مكتبة العلوم و الحكم، مدينهي منوره. 86 - الأنصار في العصر الراشدي: حامد محمد الخليفة، دار الصحابة. 87 - الإنشراح و رفع الضيق بسيرة أبيبكر الصديق: علي محمد صلابي، دارالإيمان، اسكندريه. 88 - الإسلام و أصول الحكم: محمد عمارة. 89 - عقيدة أهل السنة في الصحابة الكرام: ناصر بن علي بن عائض حسن الشيخ، مكتبة الرشد، رياض، چاپ اول، 1413ه. 90- أباطيل يجب أن تمحي من التاريخ: دكتر ابراهيم علي شعوط، المكتب الإسلامي، چاپ ششم، 1408ه. 91- تاريخ بغداد، خطيب بغدادي: دار الغرب الإسلامي، بيروت. 92- الإبانة عن أصول الديانة: ابوالحسن علي بن اسماعيل اشعري، چاپ دوم، دانشگاه اسلامي مدينه. 93- الإنصاف فيما يجوز اعتقاده و لايجوز الجهل به: ابوبكر بن طيب باقلاني، تحقيق: عماد الدين احمد حيدر، نشر عالم الكتب، بيروت، چاپ اول. 94- دراسات في عهد النبوة و الخلافة الراشدة: دكتر عبدالرحمن الشجاع، دارالفكر المعاصر، چاپ اول، 1419ه. 95- صحيح سنن ابنماجة: محمد ناصرالدين آلباني، منشورات المكتب الإسلامي. 96- تاريخ الأمم و الملوك: ابوجعفر طبري، دارالفكر، بيروت، چاپ اول، 1407ه. 97- معجم الطبراني الأوسط: ابوالقاسم سليمان بن احمد طبراني. 98- أصول مذهب الشيعة الإمامية الإثني عشرية: دكتر ناصر القفازي، دارالرضا، مصر، چاپ سوم. 99- الإرشاد إلي قواطع الأدلة في أصول الإعتقاد: ابوالمعالي جويني، تحقيق: محمد يوسف موسي و علي عبدالمنعم، مكتبة الخانجي، مصر. 100- خلافة علي بن أبيطالب و ترتيب و تهذيب كتاب البداية و النهاية: محمد صامل سلمي، دارالوطن، چاپ اول، 1422ه. 101- تاريخ اليعقوبي: داربيروت، چاپ 1400ه. 102- الكامل في التاريخ: ابناثير، تحقيق: علي شيري، دارإحياءالتراث العربي، بيروت، چاپ اول. 103- الشوري بين الإصالة و المعاصرة: عزالدين تميمي، دارالبشير، چاپ اول، 1405ه. 104- تاريخ خليفة بن خياط: ابوعمر خليفة بن خياط بن أبيهبيرة الليثي، تحقيق: اكرم ضياء العمري، چاپ دوم، مؤسسهي الرسالة و دار القلم، چاپ1397ه. 105- قصة بعث أبيبكر جيش أسامة: دكتر فضل الهي، دار ابنحزم، بيروت، چاپ سوم، 1420ه. 106- تاريخ الدعوة إلي الإسلام في زمن الرسول صلی الله علیه و سلم و الخلفاء الراشدين: دكتر جميل عبدالله مصري، مكتبة الدار، مدينهي منوره، چاپ اول، 1407ه. 107- عبقرية الصديق: عباس محمود عقاد، المكتبة العصرية، بيروت. 108- الصديق أبوبكر: محمد حسين هيكل، دار المعارف مصر، چاپ 1971. 109- حركة الردة: دكتر علي العتوم، مكتبة الرسالة، عمان، چاپ دوم، 1997م. 110- مشكاة المصابيح: تحقيق: محمد ناصر الدين آلباني، المكتب الإسلامي. 111- تحفة المودود بأحكام المولود: المكتبة العصرية، بيروت، چاپ اول، 1422ه. 112- الخلافة و الخلفاء الراشدون بين الشوري و الديمقراطية: سالم بهنساوي، مكتبة المنار الإسلامية، كويت، چاپ دوم، 1986م. 113- فقه التمكين في القرآن و السنة: دكتر علي محمد صلابي، دارالوفاء، المنصثورة، چاپ اول، 1421ه. 114- تفسير الطبري. 115- تاريخ دمشق الكبير: ابوالقاسم علي بن حسن بن هبة الله شافعي، دار إحياء التراث العربي، چاپ اول، 1421ه. 116- الخراج: امام ابويوسف، منشورات مكتبة الرياض الحدية، بيچا. 117- مصنف في الأحاديث و الآثار، ابن ابيشيبة، دارالتاج، بيروت. 118- عقائد الثلاثة و السبعين فرقة: ابومحمد يمني، تحقيق: محمد عبدالله زربان غامدي، مكتبة دار العلوم، چاپ اول، 1414ه. 119- تهذيب التهذيب: احمد بن علي بنحجر، دار صادر، بيروت. 120- مختصر التحفة الإثني عشرية: محمود شكري آلوسي، تحقيق: محب الدين خطيب، قاهره 1373ه. 121- علي بن أبيطالب مستشار أمين للخلفاء الراشدين: دكتر محمد عمر الحاجي، دار الحافظ دشمق، چاپ اول، 1998م. 122- فقه السيرة: محمد سعيد رمضان بوطي، چاپ يازدهم، 1991م، دارالفكر دمشق. 123- المختصر من كتاب الموافقة بين أهل البيت و الصحابة: زمخشري، تحقيق: سيد ابراهيم صادق، دارالحديث. 124- النهي عن سب الأصحاب و ما فيه من الإثم و العقاب: محمد عبدالواحد مقدسي، تحقيق: عبدالرحمن تركي، مؤسسهي الرسالة، چاپ اول. 125- النضرة في مناقب العشرة: ابوجعفر احمد، مكتبة القيمة، قاهره. 126- أضواء البيان في تاريخ القرآن: صابر حسن محمد ابوسليمان، عالم الكتب، چاپ اول، 1421ه. 127- تيسير الكريم المنان في سيرة عثمان بن عفان، دكتر علي محمد صلابي، دار ابنكثير، چاپ اول، 1424ه. 128- الخليفة الفاروق عمر بن الخطاب: عبدالرحمن عبدالكريم العاني و دكتر حسن فاضل زعين، دارالشؤون الثقافية العامة، بغداد، چاپ1989م. 129- أوليات الفاروق: دكتر عبدالكافي القرشي، المكتب الإسلامي، بيروت، مكتبة الحرمين رياض، چاپ اول، 1403 ه. 130- الخلفاء الراشدون: خالدي، دارالقلم، دمشق. 131- أشهر مشاهير الإسلام في الحرب و السياسة: رفيق العظم، دارالرائد العربي، بيروت، چاپ ششم، 1402ه. 132- مرويات أبيمخنف في تاريخ الطبري: يحيي ابراهيم اليحيي، دار العاصمة، رياض، چاپ اول، 1410ه. 133- المدينة النبوية فجر الإسلام و العصر الراشدي: محمد حسن شراب، دار القلم، دمشق، دار الشامية، بيروت، چاپ اول، 1315ه. 134- نظام الحكم في الشريعة و التاريخ الإسلامي: ضافر القاسمي، دار النفائس، بيروت، چاپ سوم. 135- عثمان بن عفان: صادق عرجون، چاپ سوم، 1410ه. 136- شهيد الدار عثمان بن عفان: احمد الخروف، دار البيارق، دار عمار، چاپ اول، 1418ه. 137- التمهيد و البيان في مقتل الشهيد عثمان: محمد بن يحيي بن ابيبكر الماقي الأندلسي، دكتر محمد يوسف زايد، دار الدوحة، چاپ اول، 1405ه. 138- مجلهي البحوث الإسلامية: شمارهي10. 139- أثر التشيع علي الروايات التاريخية: دكتر عبدالعزيز نور ولي، دار الخضري، مدينه، چاپ اول، 1417ه. 140- عقيدة السلف و أصحاب الحديث: بهيج اسماعيل صابوني، نشر محمد امين رمح، 1970م. 141- رياض النفوس: ابوبكر عبدالله بن محمد مالكي، دار الغرب الإسلامي، چاپ1403ه. 142- الجهاد و القتال في السياسة الشرعية: محمد هيكل، چاپ اول، 1414ه. 143- ليبيا من الفتح العربي حتي انتقال الخلافة الفاطمية: دكتر صالح مصطفي مفتاح المزيني، انتشارات دانشگاه قاريونس، بنغازي، چاپ سوم، 1994م. 144- الشرف و التسامي بحركة الفتح الإسلامي: دكتر علي محمد صلابي، مكتبة الصحابة، شارجه، چاپ اول، 1422ه. 145- فتنة مقتل عثمان: دكتر محمد عبدالله غبان، مكتبة العبيكان، چاپ اول، 1419ه. 146- تحقيق مواقف الصحابة في الفتنة من روايات الطبري و المحدثين: دكتر محمد أمحزون، دار طيبة، مكتبة الكوثر، رياض، چاپ اول،1415ه. 147- عثمان بن عفان الخليفة الشاكر الصابر: عبد الشيخ، چاپ اول، 1412هـ 148- تاريخ المدينة: ابوزيد عمر بن شبه نميري بصري، تحقيق: محمود شلتوت، نشر سيد حبيب محمود احمد، مدينه، 1393ه. 149- منهاج القاصدين في فضل الخلفاء الراشدين: نسخهي خطي، كتابخانهي عارف حكمت، مدينهي منوره، شمارهي252. 150- مقالات الإسلاميين و اختلاف المصلين: ابوالحسن اشعري. 151- لوامع الأنوار البهية: سفاريني، المكتب الإسلامي. 152- الوصية الكبري: شيخالاسلام ابنتيمية، چاپ دار المطبعة السلفية، چاپ سوم، 1401ه. 153ـالثقات: ابنحبان، مكتبة العلم، مكهي مكرمه، چاپ اول، 1393ه. 154- استشهاد عثمان و وقعة الجمل في مرويات سيف بن عمر في تاريخ الطبري دراسة نقدية: دكتر خالد الغيث. 155- أحكام القرآن: ابنالعربي، دار المعرفة، بيروت. 156- شرح الطحاوية: علامه محمد بن علي بن محمد أذرعي، المكتب الإسلامي، بيروت. 157- التاريخ الصغير: بخاري. 158- عبدالله بن سبأ و أثره في أحداث الفتنة في صدر الإسلام: سلمان بن حمد العودة، دار طيبة، رياض، چاپ سوم، 1412ه. 159- العواصم من القواصم: قاضي ابوبكر بنالعربي، تحقيق: محب الدين الخطيب، دارالثقافة، دوحه، چاپ دوم، 1989ه. 160- تثبيت دلائل النبوة: همداني. 161- الفصل في الملل و النحل: ابومحمد بن حزم ظاهري، مكتبة الخانجي، مصر. 162- دول الإسلام: ذهبي. 163- الوافي بالوفيات: صدفي. 164- مروج الذهب و معادن الجوهر: ابوالحسن علي بن حسين بن علي مسعودي، دار الكتاب، بيروت، چاپ اول، 1420ه. 165- سنن سعيد بن منصور: دار الصميعي، چاپ دوم، 1420ه. 166- كتاب أهل البغي من الحاوي الكبير: ماوردي. 167- المنتقي من منهج الإعتدال: حافظ ابوعبدالله محمد بن عثمان ذهبي، دار البيان، تحقيق و شرح: محبالدين الخطيب. 168- الفتن: نعيم بن حماد. 169- أحداث و أحاديث فتنة الهرج: دكتر عبدالعزيز دخان، مكتبة الصحابة، چاپ اول، 1424 ه. 170- تهذيب ابنعساكر: دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ سوم، 1407ه. 171- عقيدة الإمام ابنالقتيبة: علي العلياني، مكتبة الصديق، چاپ اول، 1412ه. 172- الإمامة و السياسة: منسوب به ابنقتيبة، مؤسسهي حلبي، قاهره. 173- الصواعق المحرقة علي أهل الرفض و الضلال و الزندقة: ابوالعباس احمد بن محمد بن علي بن حجر هيثمي، مؤسسهي الرسالة، بيروت، چاپ اول، 1417ه. 174- تفسير القرطبي: ابوعبدالله محمد بن احمد انصاري قرطبي، دار إحياء التراث العربي، بيروت. 175- وقعة صفين: ابنمزاحم، تحقيق: عبدالسلام هارون، چاپ دوم، قاهره، 1382ه. 176- تنزيه خال المؤمنين معاوية بن أبيسفيان من الظلم و الفسق في مطالبته بدم أمير المؤمنين عثمان: ابويعلي محمد الفراء، چاپ اول، 1422ه. 177- دراسة في تاريخ الخلفاء الأمويين: دكتر محمد ضيف الله بطاينة، دار الفرقان، اردن. 178- الأخبار الطوال: ابوحنيفه احمد بن داود، تحقيق: عبدالمنعم عامر، مراجعه: دكتر جمال الدين الشيال، مكتبة المتنبي، بغداد. 179- نهجالبلاغة: شرح محمد عبده، دار البلاغة، بيروت. 180- معاوية بن أبيسفيان، صحابي كبير و ملك مجاهد: منير محمد الغضبان، دار القلم، دمشق، چاپ سوم، 1417ه. 181- مجموع الفتاوي: ابنتيمية، جمع و ترتيب: عبدالرحمن بن محمد قاسم، چاپ اول، 1398ه. 182- الأساس في السنة: سعيد حوي، دار السلام، قاهره. 183- الإعتقاد علي مذهب سلف أهل السنة و الجماعة: ابوبكر احمد بن حسين بيهقي. 184- المحن: ابن ابيالعرب. 185- بذل المجهود في إثبات مشابهة الرافضة لليهود: عبدالله الجميلي، مكتبة الغرباء الأثرية، مدينهي منوره، چاپ سوم، 1414ه. 186- الإمامة و الرد علي الرافضة: تحقيق: علي ناصر فقيهي. 187- تطور الفكر السياسي الشيعي من الشوري إلي ولاية الفقيه: احمد الكاتب. 188- حكومت اسلامي: روحالله موسوي خميني. 189- مقاتل الطالبيين: ابوالفرج الصفهاني. 190- الأغاني: ابوالفرج الصفهاني. 191- المنتظم في تاريخ الملوك و الأمم: ابوالفرج عبدالرحمن علي الجوزي، دارالكتب العلمية، بيروت. 192- كتب حذر منها العلماء: ابوعبيده مشهور بن حسن آل سلمان، دار الهيعي، عربستان سعودي، چاپ اول، 1415ه. 193- السيف اليماني في نحر الإصفهاني: وليد اعظمي، چاپ دوم، 1410ه. 194- معجم الأدباء: ياقوت حموي، دار صادر. 195- الأدب في الإسلام: نايف معروف، دار النفائس، چاپ اول، 1410ه. 196- وفيات الأعيان و أنباء الزمان: ابنخلكان ابوالعباس شمسالدين احمد، تحقيق: احسان عباس، دار صادر. 197- منهج الرسول صلی الله علیه و سلم في غرس الروح الجهادية في نفوس الصحابة: سيد محمد نوح، چاپ اول، 1411ه. 198- التفسير المنير: دكتر وهبة الزحيلي، دار الفكر المعاصر، بيروت، چاپ اول، 1411ه. 199- الإيمان أولا كيف نبدأ به: مجدي الهلالي، دار التوزيع و النشر الإسلامية، مصر. 200- عيون الأخبار: ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتيبة، دار الكتب العلمية، چاپ اول، 1406ه. 201- تهذيب مدارج السالكين ابنالقيم: عبدالمنعم صالح العلي العزي، مؤسسهي الرسالة، چاپ سوم، 1409ه. 202 - الرقائق: محمد احمد راشد، دار البشير، مصر. 203- صحيح الجامع الصغير: محمد ناصر الدين آلباني، چاپ سوم، 1408ه. 204- السلسلة الصحيحة: آلباني، المكتب الإسلامي. 205- رهبان الليل: دكتر سيد بن حسين العفاني، مكتبة معاذ بن جبل، مصر. 206- ما ذئبان جائعان: ابنرجب، تحقيق: محمد صبحي حلاق، مؤسسهي الريان، چاپ اول، 1413ه. 207- جواهر الأدب: سيد احمد هاشمي، مؤسسهي المعارف، بيروت. 208- صحيح الترغيب و الترهيب: منذري. 209- الأخلاق بين الطبع و التطبع: ابوعبدالله فيصل بن عبده الحاشدي، دار الإيمان، اسكندريه. 210- صلاح الأمة في علو الهمة: دكتر سيد بن حسين العفاني، مؤسسهي الرسالة، چاپ اول، 1424ه. 211- جهاد النفس: علي بن محمد الدهامي، دار طيبة، رياض، چاپ اول، 1424ه. 212- جامع العلوم و الحكم: ابنرجب. 213- الحسن و الحسين سيدا شباب أهل الجنة: محمد رضا، المكتبة العصرية، لبنان، چاپ اول، 1422ه. 214- علموا أولادكم حب آل بيت النبيص : محمد عبده يماني، دار القبلة، جده، چاپ دوم، 1418ه. 215- منهج الإسلام في تزكية النفس: دكتر محمد خير فاطمه، دار الخير، چاپ اول، 1424ه. 216- مدارج السالكين: ابنقيم، تحقيق: محمد حامد فقي، دار الكتاب العربي، بيروت. 217- أمراض النفس دراسة تربوية لأمراض النفوس و معوقات تزكيتها و علاج ذلك: دكتر انس احمد كرزون، دار ابنحزم، چاپ سوم، 1424ه. 218- الجواب الكافي: ابنقيم. 219- جامع بيان العلم و فضله: ابنعبدالبر، چاپ چهارم، 1419ه. 220- المحدث الفاضل: رامهرمزي. 221- قواعد في التعامل مع العلماء: عبدالرحمن بن معلا اللويحق، دار الوراق، چاپ اول، 1415ه. 222- الداء و الدواء: ابنقيم. 223- التعريفات: جرجاني. 224- سنن نسائي: احمد بن شعيب بن علي نسائي، دار الفكر، بيروت. 225- الزواجر: ابنحجر هيثمي. 226- الشهب اللامعة في السياسة النافعة: عبدالله بن يوسف بن رضوان المالقي، دار المدار الإسلامي، لبنان، چاپ اول. 227- أحكام القرآن: احمد بن علي رازي معروف به جصاص، دار الكتاب العربي، بيروت. 228- المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز: ابنعطيه ابومحمد عبدالحق بن غالب اندلسي، مغرب. 229- التحرير و التنوير: شيخ محمد طاهر بن عاشور، دار الكتب الشرقية، تونس. 230- الفوائد: محمد بن ابوبكر بن قيم الجوزية، دار الريان للتراث، قاهره. 231- تفسير ابنكثير: دار الفكر و دار القلم، بيروت، چاپ دوم. 232- تيسير الكريم الرحمن في تفسير الكريم المنان: عبدالرحمن ناصر السعدي، مؤسسهي السعدية، رياض. 233- معني الزهد و المقالات و صفة الزاهدين: امام ابوسعيد احمد بن محمد، دار الكتب العلمية، بيروت، چاپ اول، 1424ه. 234- محاسن التأويل: محمد جمالالدين قاسمي، دار الفكر، بيروت. 235- نهاية الأرب في فنون الأدب: شهاب الدين احمد بن عبدالوهاب نويري، قاهره. 236- صور و عبر من الجهاد النبوي في المدينة: دكتر فوزي فيض الله، دار القلم، دمشق، چاپ اول، 1416ه. 237- قيادة الرسول صلی الله علیه و سلم السياسية و العسكرية: احمد راتب عرموش، دار النفائس، چاپ اول، 1401ه. 238- ولاة مصر: ابويوسف محمد يوسف الكندي، تحقيق: دكتر حسين نصار، دار صادر، بيروت، بيتا. 239- النجوم الزاهرة في ملوك مصر و القاهرة: جمالالدين ابوالمحاسن يوسف بن تغري بردي، قاهره، بيتا. 240- المجروحين من المحدثين: ابوحاتم محمد بن حبان بن احمد، تحقيق: ابراهيم محمود زايد، حلب، دار الوعي. 241- تذكرة الحفاظ: شمسالدين محمد بن احمد بن عثمان ذهبي، بيروت، دار إحياء التراث. 242- الكامل في ضعفاء الرجال: امام حافظ بن ابياحمد عبدالله بن عدي جرجاني، دار الفكر، بيروت، چاپ سوم، 1405ه. 243- المعرفة و التاريخ: يعقوب بن سفيان فسوي، تحقيق: اكرم ضياء العمري، مؤسسهي الرسالة، چاپ سوم، 1401ه. 244- فقه السيرة: منير الغضبان. 245- الصراع مع اليهود: ابوفارس، دار الفرقان، چاپ اول، 1411ه. 246- مرويات خلافة معاوية في تاريخ الطبري: خالد محمد الغيث، دار الأندلس، چاپ اول، 1410ه. 247- مجموعة الفتاوي: تقيالدين احمد بن تيمية الحراني، دار الوفاء، چاپ اول، 1411ه. 248- السنة: ابوبكر خلال، تحقيق: عطية الزهراني، دار الراية، چاپ اول، 1410ه. 249- المطالب العلية بزوائد المسانيد الثمانية: چاپخانهي العصرية، 1390ه. 250- أخلاق النبي في القرآن و السنة: دكتر احمد بن عبدالعزيز قاسم حداد، دار الغرب الإسلامي، لبنان، چاپ دوم، 1999م. 251- جامع الأصول من أحاديث الرسول: امام مبارك بن جزري، تحقيق: حامد فقي، رياض، 1370ه. 252- مقاصد الشريعة الإسلامية و علاقتها بالأدلة الشرعية: محمد سعيد اليوبي، دار الهجرة. 253- اعتبار المآلات و مراعاة نتائج التصرفات: دكتر عبدالرحمن بن معمر السنوسي، دار ابنالجوزي، چاپ اول، عربستان سعودي، 1424ه. 254- أسباب النزول: علي بن احمد واحدي، دار الفكر، بيروت. 255- رسالة الألفة بين المسلمين: ابنتيمية. 256- الناهية عن طعن أمير المؤمنين معاوية: عبدالعزيز بن احمد حامد، كويت، چاپ اول. 257- نظام الخلافة في الفكر الإسلامي: مصطفي حلمي: دار الدعوة، اسكندريه. 258- الشيخان أبوبكر و عمر رواية البلاذري في أنساب الأشراف: تحقيق: دكتر احسان صدقي العمد، چاپ سوم، 1418ه. 259- الدولة و السيادة في الفقه الإسلامي: فتحي عبدالكريم، مكتبة وهبة، چاپ دوم، 1404ه. 260- الذاكرة التاريخية للأمة: دكتر قاسم محمد. 261- الدور السياسي للصفوة في صدر الإسلام: السيد عمر، چاپ اول، 1417ه. 262- أثر العلماء في الحياة السياسية في الدولة الأموية: دكتر عبدالله عبدالرحمن الخرعان، مكتبة الرشد، چاپ اول، 1424ه. 263- دراسات في الأهواء و الفرق و البدع و موقف السلف منها: دكتر ناصر بن عبدالكريم العقل، چاپ اول، 1418ه. 264- وجوب التعاون بين المسلمين: عبدالرحمن السعدي، دار المعارف، رياض، 1402ه. 265- سنن دارمي: ابوعبدالله بن عبدالرحمن بن فضل بن بهرام دارمي، دار الكتب العلمية، بيروت. 266- النظريات السياسية: محمد ضياء الريس. 267- قضاء الحوائج: ابوبكر بن ابيالدنيا، دار ابنحزم، تحقيق: محمد خير رمضان يوسف. 268- فيض القدير شرح الجامع الصغير: عبدالرؤوف مناوي، دار الفكر، چاپ دوم، 1391 ه. 269- مآثر الإنافة في معالم الخلافة: قلقشندي، تحقيق: عبدالستار احمد الفرج، عالم الكتب، بيروت. 270- العبودية: ابنتيمية. 271- المدينة في العصر الأموي: محمد محمد شراب، مؤسسهي علوم القرآن دمشق. 272- مواقف المعارضة في خلافة يزيد: محمد شيباني، دار البيارق، عَمان اردن. 273- تهذيب الكمال في أسماء الرجال: المزي، تحقيق: دكتر بشار عواد معروف، مؤسسهي الرسالة، بيروت. 274- أثر أهل الكتاب في الفتن و الحروب الأهلية في القرن الأول الهجري: چاپ 1410ه. 275- الوسطية في القرآن الكريم: علي صلابي، دار الصحابة، امارات، چاپ اول، 1422ه. 276- التوضيح و البيان لشجرة الإيمان: عبدالرحمن السعدي. 277- المرتضي سيرة أمير المؤمنين أبيالحسن علي بن أبيطالب: ابوالحسن ندوي، دار القلم، دمشق، چاپ دوم، 1419ه. 278- تاريخ العراق في ظل الحكم الأموي: دكتر علي حسن الخربوطلي، دار المعارف، مصر. 279- المفهم لما أشكل من تلخيص مسلم: ابوالعباس احمد عمر قرطبي، تحقيق: محيي الدين مستو، يوسف بدوي؛ دار ابنكثير، چاپ اول، 1417ه.
زیرنویسها: [1]- تاريخ العراق في ظل الحكم الاموي، ص67 و مقاتل الطالبيين، ص55. [2]- بخاري (2704). [3]- المستدرك (3/170) اين حديث به شرط بخاري و مسلم صحيح است. [4]- دراسة في تاريخ الخلفاء الامويين، بطاينه، ص60،61. [5]- منهاجالسنة (4/536) و دراسة في تاريخ الخلفاء الامويين ص61. [6]- مرويات خلافۀ معاويۀ في تاريخ الطبري، خالد الغيث، ص134. [7]- بخاري، شمارهي 3746. [8]- مرويات خلافة معاويۀ في تاريخ الطبري، ص125. [9]- همان ص125. [10]- همان ص1625. [11]- بخاري (7109). [12]- المرتضي، ندوي، ص198. [13]- الدوحة النبوية الشريفة ص94. [14]- دلائل النبوۀ، بيهقي (6/443) و الدوحة النبوية الشريفة، ص95. [15]- الدوحة النبوية الشريفة، ص95. [16]- الفتاوي (28/300). [17]- مرويات خلافة معاويۀ في تاريخ الطبري ص156. [18]- الطبقات (1/316،317). سند آن حسن است. [19]- همان (1/386،387). سند اين روايت صحيح ميباشد. [20]- مرويات خليفة معاوية في تاريخ الطبري، ص111. [21]- ميسرۀ بن يعقوب: ابوجميلۀ الطهوي الكوفي. [22]- الطبقات (1/323). [23]- هلال بن يساف الاشجعي، در سنن اربعه و صحيح مسلم از وي حديث روايت شده و بخاري نيز حديثي با سند معلق از وي روايت كرده است، نك: التقريب،576. [24]- الطبقات (1/381) سند اين روايت صحيح است. [25]- طبقات (1/319 ـ 321) در اسناد اين روايت اشكالي وجود ندارد. [26]- البداية و النهاية (11/132). [27]- العالم الاسلامي في العصر الاموي، عبد الشافي محمد ص101. [28]- مرويات خلافة معاوية في تاريخ الطبري ص130. [29]- الطبقات (1/321). [مسکن، نام منطقه ای در انبار عراق است. (مترجم)] [30]- همان (1/323). [31]- السنۀ، الخلال، تحقيق؛ زهراني، ص474 ـ 475. سند اين روايت صحيح است. [32]- تاريخ طبري (5/159) به نقل از العالم الاسلامي في العصر الاموي،ص101. [33]- العالم الاسلامي في العصر الاموي،ص101. [34]- ابن حجر ميگويد: مقصود معاويه رضی الله عنه خيل عظيمي از لشكريان و مردم بود كه در سپاه وي و سپاه حسن بن علي رضی الله عنه براي نبرد آماده شده بودند. [35]- فتحالباري (13/69 ـ 70). [36]- همان (13/70). [37]- همان (13/70). [38]- بخاري، شمارهي 3746. [39]- فتحالباري (13/72 ـ 73). [40]- عمرو بن دينار مكي جمحي، وي از طبقهي چهارم بوده، در سال 126 هجري قمري درگذشته و در كتب سته، حديثي از وي حديث روايت شده است. علماي رجال او را ثقه دانستهاند. (التقريب، ص421). [41]- در مباحث آینده به حول و قوهي الهي خواهيم گفت كه قرار شد پس از معاويه رضی الله عنه منصب خلافت به شور گذارده شود تا مسلمانان با مشورت، كسي را به عنوان خليفه برگزينند. [42]- الطبقات (1/331،330). [43]- مرويات خلافة معاويۀ في تاريخ الطبري،ص138. [44]- همان (ص141). [45]- جراح بن سنان، شخصيتي است كه سابقهي شرارت داشته و از جمله كساني بوده كه در زمان خلافت عمر بن خطاب رضی الله عنه به سعد بن ابي وقاص تهمت زده و در صدد عزل وي از امارت كوفه برآمده است. سعد رضی الله عنه اين افراد را نفرين نمود و سرانجام آنان خاتمهي به خير نشد. طبري (4/141). [46]- معجم البلدان (3/166). [47]- وي، قاتل توابيني بود كه در سال 65هـ ق به خونخواهي حسين رضی الله عنه برخاسته بودند. [48]- از تابعين مقيم كوفه بوده و از علي رضی الله عنه حديث روایت نموده است. [49]- مرويات خلافة معاويۀ، ص142. [50]- رياح بن حارث، ثقه مي باشد. (التقريب،ص211). [51]- الطبقات (1/317). [52]- هلال بن خباب العبدي، صدوق است. (التقريب، ص575). [53]- الطبقات، (1/324). [54]- عبيدالله بن خليفه الهمداني المرادي، صدوق است و گفته شده، شيعه بوده است. (التقريب، ص370). [55]- نامش عمير بن يزيد كندي بوده که در جريان حجربن عدي در سال 51 هجري شركت داشته است. (تاريخ طبري،5/259). [56]- جزو كساني بود كه همراه مختار ثقفي به خونخواهي حسين بن علي رضی الله عنه برخاستند. [57]- المستدرك (3/175). [58]- مرويات خلافة معاويۀ في تاريخ الطبري، ص114. [59]- حبيب بن ابيثابت بن دينار اسدي، التقريب، ص 150. [60]- المطالب العليۀ (4/317 ـ 319). سند اين روايت صحيح است. [61]- البداية والنهاية (8/16). [62]- همان (8/16). [63]- مصنف ابن ابي شيبه (7/472). [64]- عبدالله بن عامر رضی الله عنه . [65]- عبدالرحمن بن سمره رضی الله عنه . [66]- انساب الاشراف، نسخه خطي، ص447 به نقل از مرويات خلافۀ معاويۀ،ص150. [67]- نخيلة، ناحيهاي در شام و نزديك كوفه. معجم البلدان (5/278). [68]- انساب الاشراف، به نقل از مرويات خلافۀ معاويه، ص150. [69]- در مورد مجالد، سخنان متعارضي گفته شده و برخي، او را تصديق نكردهاند، اما عامر بن شعبي ثقه است. [70]- المعجم الكبير (3/26). سند اين روايت حسن است. [71]- الطبقات (1/329). [72]- المستدرك (3/175). [73]- حلية الاولياء (2/37). [74]- دلائل النبوۀ (6/444). [75]- الاستيعاب (1/388 ـ 389). [76]- فضائل الصحابۀ (2/769). سند اين روايت صحيح است. [77]- المعجم الكبير (3/26). سند اين روايت حسن است. [78]- الطبقات (1/325). [79]- انساب الاشراف، به نقل از: مرويات خلافة معاويه، ص154. سند اين روايت صحيح است. [80]- صحيح سنن ابيداود (3/799)؛ سنن ابيداود (2/515). [81]- تحفة الأحوذي (6/395-397)؛ این حديث، حسن است. [82]- البداية و النهاية (11/134) [83]- مآثر الإنافة (1/105)؛ مرويات خلافة معاوية، خالد الغيث، ص 155 [84]- البداية و النهاية (11/206). [85]- المعجم الكبير، طبراني (3/26). سند اين روايت حسن ميباشد. [86]- اخلاق النبيص فيالقرآن و السنۀ (2/969). [87]- همان، (2/971). [88]- همان، (2/971). [89]- همان، (2/971). [90]- اهل قباء. [91]- نك؛ بخاري (2690). [92]- اخلاق النبيص في ضوء الكتاب و السنۀ (2/972). [93]- بخاري (2692). [94]- عون المعبود شرح سنن ابی داود (13/263) شمارهي 4900. [95]- سنن ترمذي (2508). ترمذي اين حديث را صحيح غريب دانسته است. [96]- جامع الاصول، ابن اثير (6/668). [97]- سنن ترمذي (2509). ترمذي اين حديث را صحيح دانسته است. [98]- بخاري، شمارهي 3746. [99]- تاريخ دمشق (14/104) [100]- تاريخ دمشق (14/89). [101]- المعجم، طبراني (3/26). سند اين روايت حسن است. [102]- جامعالعلوم و الحكم، ص363. الايمان اولاً ص117. [103]- بخاري (6864). [104]- روضة الطالبين (9/148) و مقاصد الشريعۀ، اليوبي، ص211. [105]- تاريخ دمشق (14/88). [106]- الطبقات (1/329). سند اين روايت بسيار ضعيف است. [107]- الأخبار الطوال، ص200. [108]- اعتبار المآلات و مراعاة نتائج التصرفات، ص167. [109]- همان، (ص124). [110]- اعتبار المآلات، ص125. [111]- اسباب النزول، واحدي نيشابوري ص223ـ224. [112]- نگا: اعتبار المآلات، ص126. [113]- بخاري: (3521). [114]- اعتبار المآلات، ص138ـ139. [115]- بخاري، (1586). [116]- اعتبار المآلات، ص148ـ149. [117]- رساله الألفۀ بين المسلمين، ابن تيمیه، ص27. [118]- الناهية عن طعن اميرالمؤمنين معاويۀ، ص57. [119]- مرويات خلافة معاويۀ في تاريخ الطبري، خالد الغيث، ص23. [120]- صحيح سنن الترمذي، آلباني (3/236). [121]- موارد الظمآن (7/249). سند اين روايت حسن است. [122]- بخاري (2924). [123]- مهلب بن احمد اندلسي، مصنف شرحي بر صحيح بخاري است و در سال 435 ه.ق درگذشت. [124]- فتحالباري (6/120). [125]- نگا: فتحالباري (7/130). [126]- مرويات خلافة معاويه، ص28. [127]- همان ص 28. [128]- السنة، خلال، تحقيق: عطيه زهراني (2/434). [129]- العواصم من القواصم (210ـ211). [130]- مرويات خلافة معاويه ص31. [131]- البداية والنهاية (8/119). [132]- الفتاوي (4/472) و سير اعلام النبلاء (3/129). [133]- ابن ابي الدنيا و ابوبكر بن ابي عاصم اختصاصاً پيرامون حلم و بردباري معاويه رضی الله عنه كتاب نگاشتهاند. [134]- البدية والنهاية (8/118). [135]- همان (8/126). [136]- مرويات خلافة معاويه في تاريخ الطبري، ص23. [137]- مسلم (65). [138]- تاريخ دمشق (12/105). [139]- هندوانه وحشی و کوچک بیابانی را گویند که به راحتی از بوته اش جدا می شود. [140]- همان (12/105). [141]- النهاية عن طعن اميرامؤمنين معاويۀ رضی الله عنه ، ص57. [142]- مسند احمد (16848). سند اين روايت صحيح است. [143]- سير اعلام النبلاء (3/392). اين حديث در مباحث بعدی، به تفصيل بيان خواهد شد. [144]- عبارت عربي اين حديث اينگونه است: (يا اباهريرۀ! اولئك الثلاثۀ أول خلق الله تسعر بهم النار يوم القيامۀ). ترمذي و حاكم، اين حديث را روايت كردهاند و آلباني، اين حديث را صحيح دانسته است. (ش1713). [145]- النهايۀ في الفتن و الملاحم (2/52). [146]- خلافة علي بن ابيطالب ، عبدالحميد علي، ص345. [147]- نظام الخلافۀ في الفكر الاسلامي، ص15ـ16 مصطفي حلمي. [148]- خلافة علي بن ابيطالب،ص350. [149]- تاريخ طبري (6/27ـ47). [150]- همان (6/53). [151]- سير اعلام النبلاء (3/269). [152]- الدوحة النبويۀ الشريفۀ، ص93. [153]- الشيعه و اهل البيت ص379 به نقل از الاحتجاج طبرسي ص148. [154]- همان ص376 به نقل از الاحتجاج ص148. [155]- الطبقات (1/324) سند روايت حسن ميباشد. [156]- الكامل في التاريخ (2/448). [157]- الطبقات (3/839) و خلافة علي بن ابيطالب، عبدالحميد ص351. سند اين روايت صحيح است. [158]- تاريخ خليفۀ، ص198. سندي براي آن ذكر نشده است. [159]- الاستيعاب (2/525-526). [160]- ولاة مصر ص45-46. [161]- التاريخ الصغير، بخاري (1/125). اين روايت با سندي منقطع نقل گرديده، اما شواهدي آن را تأييد ميكند. [162]- دراسة في تاريخ الخلفاء الامويين، ص68. [163]- الصواعق المحرقه (2/399). [164]- الشيعۀ و اهل البيت ص54. [165]- منتهي الآمال (ج2/212) به نقل از الشيعۀ و أهل البيت، ص 54. [166]- فقه التمكين في القرآن الكريم ، صلابي ، ص 432. [167]- نظام الحكم في الاسلام، ص 227. [168]- البداية و النهاية (6/306). [169]- ابوداود (4/201) و ترمذي (5/44). ترمذي اين حديث را حسن صحيح دانسته است. [170]- صحيح سنن الترمذي از آلباني رحمه الله (3/200) [171]- الخلفاء الراشدون أعمال و أحداث، امين القضاة ص 13. [172]- البداية و النهاية (6/306). [173]- البداية والنهاية (6/305). [174]- الشيخان ابوبكر و عمر، ص231. [175]- همان ص231 و نظام الحكم في عهد الخلفاء الراشدين ص 198. [176]- مسند احمد (524). سند اين روايت به عثمان رضی الله عنه ميرسد. [177]- تاريخ طبري (5/444 و 457). [178]- الدولة و السيادة فيالفقه الاسلامي، فتحي عبدالكريم ص 378. [179]- سواد، ناحيهاي از عراق است كه مسلمانان در دوران عمر فاروق رضی الله عنه فتح كردند؛ اين ناحيه سرسبز و حاصلخيز، از نخل و گياهان ديگر پوشيده شده بود و از شدت سبز بودن سياه بهنظر ميرسيد. (مترجم) [180]- علي بن ابيطالب، صلابي (1/345). [181]- الذاكرة التاريخيۀ للأمۀ، قاسم محمد ص70. [182]- فتحالباري (13/69 ـ 70). [183]- همان (13/70). [184]- همان (13/70). [185]- دراسة في تاريخ الخلفاء الأمويين (64). [186]- الفتوح (3/293). [187]- تاريخ طبري (5/165). [188]- دراسة في تاريخ الخلفاءالامويين ص64 [189]- تاريخ الاسلام، عهد معاويه ص7. [190]- تاريخ دمشق (14/90). [191]- فيالتاريخ الاسلامي، شوقي ابوخليل ص268. [192]- الأخبار الطوال ص218. [193]- دراسة في تاريخ الخلفاء الامويين ص63. [194]- همان. [195]- نگا: بخاري، کتاب الصلح، (2/963). [196]- تاريخ طبري (5/163-164). [197]- تاريخالدولة العربيۀ ص103-106. [198]- تاريخ طبري (5/159-160). [199]- أخبار الطوال ص217. [200]- المطالب العليۀ (4/318-319). [201]- الفتوح (3/289). [202]- دراسة في تاريخ الخلفاء الامويين ص66. [203]- تاريخ طبري (5/139-140) و دراسة في تاريخ الخلفاء الامويين ص66. [204]- دراسة في تاريخ الخلفاء الامويين ص67. [205]- همان. [206]- التبيين في انساب القرشيين ص127. [207]- الخلفاء الراشدون، نجار ص482. [208]- الدور السياسي للصفوة في صدرالاسلام ص341. [209]- فتح الباري (13/70). [210]- سيراعلامالنبلاء (3/264). [211]- الفتوح (3،4/293). [212]- الصواعق المحرقه (2/299). [213]- البداية و النهاية (11/206). [214]- دراسة في تاريخ الخلفاء الامويين ص68. [215]- الحسن والحسين، محمدرضا ص18. [216]- الانتصار للصحب و الآل، رحيلي ص367. [217]- البداية و النهاية (8/25). [218]- هندوانه وحشی و کوچک بیابانی را گویند که به راحتی از بوته اش جدا می شود. [219]- همان (12/105). [220]- السنۀ، از خلال (1/433)؛ سیر أعلام النبلاء (2/152). [221]- البدایۀ و النهایۀ (8/137). [222]- نگا: فتحالباري (7/130). [223]- مجموع الفتاوي (4/478). [224]- منهاج السنۀ (6/232). [225]- البداية و النهاية (8/122). [226]- شرح العقيدة الطحاوية ص722. [227]- سير أاعلام النبلاء (3/120). [228]- همان ص371. [229]- البداية و النهاية (8/138). [230]- همان ص371. [231]- همان ص8/138. [232]- همان. [233]- همان (8/138). [234]- همان. [235]- الانتصار للصحب و الآل ص372. [236]- مسلم (4/1871). [237]- شرح صحيح مسلم، نووي (15/175). [238]- المفهم، قرطبي (6/278). [239]- ر.ک: المفهم، قرطبي (6/278). [240]- الابانۀ، از ابن بطه (1/355)، شرح اصول اعتقاد لالكائي (1/94). [241]- الانتصار للصحب و الآل ص374. [242]- البداية و النهاية (8/133). [243]- همان. [244]- همان ص372. [245]- البداية و النهاية (8/139). یعنی: ما، بهترین کسانی هستیم که تو، بدانها بذل و بخشش نموده ای. [246]- همان (8/140). [247]- الانتصار للصحب و الآل، ص377. [248]- صحيح ابن حبان (شمارهي 47). آلباني در صحيح خويش اين حديث را ذيل شمارهي (320) آورده و صحيح دانسته است. [249]- بخاری: (1393). [250]- المعجمالكبير، طبراني (3/26) و دراسة في تاريخ الخلفاءالامويين ص69. [251]- تهذيب التهذيب (2/299). [252]- دراسة في تاريخ الخلفاء الامويين ص69. [253]- تاريخخليفه ص69. [254]- دراسة في تاريخ الخلفاء الامويين ص69. [255]- همان. [256]- همان ص70. [257]- دراسة في تاريخ الخلفاء الامويين ص70. [258]- البداية و النهاية (8/33) به نقل از «اثر العلماء في الحياة السياسية في الدولة الاموي»، اثر عبدالله خرعان ص83. [259]- معاويۀ بن ابيسفيان، عقاد ص125. [260]- مرويات خلافة معاويۀ في تاريخ الطبري ص167. [261]- الفصل (5/6). [262]- تفسير مجاهد ص227. [263]- دراسات في الاهواء والفرق و البدع، ناصرالعقل ص49. [264]- وجوب التعاون بين المسلمين ص5. [265]- مرويات خلافة معاويۀ ص309. [266]- الطبقات (1/331). [267]- مرويات خلافة معاويۀ ص309. [268]- رياض النفوس (1/27). [269]- ماوراءالنهر سرزمينهاي واقع در پشت رود جيحون را گويند. [270]- مرويات خلافة معاويۀ ص314. [271]- تاریخ خلیفۀ، ص230. [272]- مرويات خلافة معاويۀ ص363. [273]- همان ص364-365. [274]- همان ص179 و 196. [275]- همان ص197-208. [276]- همان ص209-210. [277]- سننابيداود، شرح عونالمعبود (12/259) و صحيح سنن (3/879). [278]- تحفة الأحوذي (6/395-397)؛ حديث، حسن است. [279]- البداية و النهاية (11/134) [280]- سنن دارمي (2/114) و الفتاوي (35/14). [281]- بخاری، (3455). [282]- الفتاوی (15/35) [283]- همان (4/292) [284]- الناهیۀ عن طعن امیرالمؤمنین معاویۀ رضی الله عنه ، ص 78 [285]- النظریات السیاسیۀ، اثر ریس، ص194 به نقل از: المقدمۀ از ابن خلدون. [286]- مقدمۀ ابن خلدون، النظریات السیاسیۀ، ص 195. [287]- مقدمۀ ابن خلدون، النظریات السیاسیۀ، ص 195. [288]- الفتاوی (10/270). [289]- بخاري، كتاب الأحكام، باب الإستخلاف، (8/127). [290]- مسلم: كتاب الإمارة، باب الناس تبع لقريش (2/1453). [291]- همان. [292]- مرجع پيشين [293]- سنن أبيداود (4/472)؛ فتحالباري(13/211). [294]- التفسير(2/34) [295]- مرويات خلافۀ معاويۀ (ص165) [296]- عقيدة أهل السنة و الجماعة في الصحابة (2/743). [297]- تحفة الأحوذي (6/395-397)؛ حديث، حسن است. [298]- البداية و النهاية (11/134) [299]- مآثر الإنافة (1/105)؛ مرويات خلافة معاوية، خالد الغيث، ص 155 [300]- در صفحات گذشته، سخنان این دسته از علما، در موضوع مورد بحث آمده است. [301]- البداية و النهاية (11/206). [302]- تاريخ طبري (5/514) و مصنف ابن ابي شيبه (15/12). سند اين حديث، حسن است. [303]- خلافة علي بن ابي طالب، عبدالحميد، ص144 و سير أعلام النبلاء(3/486). [304]- فتح الباري (13/53) و علي بن ابي طالب ، صلابی (2/60) [305]- تاريخ طبري (5/516) [306]- همان [307]- ابن حجر ميگويد: مقصود معاويه خيل عظيمي از لشكريان و مردم بود كه در سپاه وي و سپاه حسن بن علي رضی الله عنه براي نبرد آماده شده بودند. [308]- بخاری، شماره: 2704. [309]- بخاري (2704). [310]- بخاري، شمارهي6622 [311]- ابنحجر رحمهالله ميگويد: معناي حديث از اين قرار است كه: هر كس، درخواست امارت نمايد و امارت، به او داده شود، با آن تنها ميماند و به خاطر حرصي كه براي رسيدن به امارت داشته، ياري نميگردد. [مترجم] [312]- يعني خداوند، تو را در جريان امارت، ياري خواهد كرد. [مترجم] [313]- سير أعلام النبلاء (2/572). [314]- تاريخ دمشق (26/289) [315]- سير أعلام النبلاء (2/572). [316]- تهذيب التهذيب (5/272). [317]- طبقات (5/31)؛ تهذيب التهذيب (5/72). [318]- نگا: منهاج السنة (3/189). [319]- سير أعلام النبلاء (3/21). [320]- بخاري (7109). [321]- حلية الأولياء (6/376)؛ فقه الفتن، عبدالله شعبان، ص142. [322]- تاريخ دمشق (14/86). [323]- مسلم، كتاب البر و الصلة، شمارهي6937. [324]- أمراض النفس، دكتر انس كرزون، ص77. [325]- همان، ص77. [326]- أمراض النفس، دكتر انس كرزون، ص77. [327]- العبودية از ابنتيميه رحمهالله، ص48-49. [328]- المستدرك (3/175). [329]- تاريخ طبري (6/80)؛ المدينة في العصر الأموي، ص84. [330]- نگا: المدينة في العصر الأموي، ص62. [331]- سير أعلام النبلاء (3/269). [332]- تاريخ دمشق (14/8). [333]- تاريخ دمشق (14/8). [334]- تاريخ دمشق (62/133). [335]- تاريخ دمشق (62/133). [336]- مصنف ابنابيشيبه (11/94). [337]- ر.ك: جلاء العيون از مجلسي، ص376؛ الكافي في الفروع، كتاب الحقيقة باب الأسماء و الكني (6/19)؛ الأمالي از طوسي (22/334)؛ شرح ابنابيالحديد (2/823). دكتر محمد شيباني در كتاب مواقف المعارضة في خلافة يزيد، ص177، بهتفصيل دربارهي حسين رضی الله عنه سخن گفته است. [338]- مواقف المعارضة في خلافة يزيد، ص177 [339]- المعرفة و التاريخ (2/756) با سند حسن؛ معجم طبراني، در المجمع (6/243) آمده است: رجال اين روايت، همه، صحيحاند جز عبدالله بن حكم بن ابيزياد كه ثقه ميباشد. [340]- أنساب الأشراف (3/152)؛ الأخبار الطوال، ص221؛ مواقف المعارضة في خلافة يزيد، ص177 [341]- أنساب الأشراف (3/152)؛ مواقف المعارضة في خلافة يزيد، ص177 [342]- أنساب الأشراف (3/152)؛ مواقف المعارضة في خلافة يزيد، ص179. [343]- أنساب الأشراف (3/152)؛ مواقف المعارضة في خلافة يزيد، ص180. به نقل از: حسن مجتبی رضی الله عنه (بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه پنجم)، مؤلف : علی محمد محمد الصلابی، مترجم محمد ابراهیم کیانی، ویراستار: خانم عبدالهی، ناشر: انتشارات حرمین، چاپ: 1386ـ اول.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|