Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

معجزه پيامبر اكرم صلى الله عليه و سلم هست كه دست مباركشان را روى سلمان فارسى گذاشت و فرمودند: " لَوْ كَانَ الْإِيمَانُ عِنْدَ الثُّرَيَّا لَنَالَهُ رِجَالٌ مِنْ هَؤُلَاءِ " (متفق عليه)، يعنى: " اگر ايمان در ستاره ثريا بود مردانى از اينها (يعنى اهل فارس) به آن دست مييافتند".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

قرآن و حدیث>شبهات>شبهات > شبه‌ها و تشکیک‌هایی در مورد سنت نبوی و از بین بردن آن

شماره مقاله : 2070              تعداد مشاهده : 345             تاریخ افزودن مقاله : 15/4/1389

شبه‌ها و تشکیک‌هایی در مورد سنت نبوی و از بین بردن آن
 
شبه ی  اول:
از شبه و تشکیک‌هایی که بعضی از تندروان مستشرق از قدیم الایام آن را مطرح کرده‌اند، که این ادعا بر یک گمان فاسد و واهی بنا شده است و آن این است که احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  مدت دویست سال نوشته نشد و به صورت غیر مکتوب ماندگار شد، سپس بعد از این مدت طولانی حدیث‌شناسان تصمیم گرفتند که آنرا جمع‌آوری کنند، که تعداد زیادی از مستشرقان این شبه را مطرح کرده‌اند از جمله: گولد زیهر، شبرنجر، دوزی، و گولد زیهر یک فصل مخصوصی را دربارة تدوین حدیث در کتاب خود به نام «دراسات إسلامیه» نوشته است، و در مورد صحت وجود صحف‌های زیادی در زمان حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم  شک و تردید مطرح می‌نماید. و «شبرنجر» در کتاب خود به نام «الحدیث عند العرب» می‌گوید: که زمان شروع تدوین و نوشتن احادیث در قرن دوم هجری بوده است، و سنت فقط به روش شفاهی و گفتار بود. اما «دوزی» اینها را انکار می‌کند و به گمان خود آن را باقی مانده و ما ترک مجهولی از احادیث پیامبر می‌نامد. در واقع مستشرقین با این شبه‌اندازی‌ها و تشکیک‌ها می‌خواهند فقه و اطمینان مردم را نسبت به سنت نبوی و حفظ آن در سینه‌ها کم کنند و همچنین می‌‌خواهند صحت احادیث را مورد سوال ببرند و اتهام درست کردن آنها را ایجاد کنند و می‌خواهند بگویند که نویسنده‌ها چیز‌هایی جمع‌آوری کرده‌اند که موافق هوا و آرزوی آنها بوده است از فلانی شنیدم می‌گوید از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  شنیده‌ام، به صورتی که فتنه و بلا به ظاهر شدن تقسیمات و گروه‌های سیاسی انجامید، بعضی از گروه‌ها به گذاشتن احادیث دروغین پرداختند بطوری که ثابت می‌کردند که این‌ها حق هستند، و در مقابل، عالمان حدیث شناس هم به بررسی احادیث و اقسام آن قیام کردند و آن را به انواع و اقسام زیادی تقسیم کردند، بر این اساس مشکل است حکم شود که این حدیث صحیح است و یا این حدیث موضوع و دروغ است.


رد نمودن این شبه و تشکیک از چند جهت ممکن و میسر است: 
1- تدوین و نوشتن احادیث در همان ابتدای زمان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  شروع شد، که شامل اقسام زیادی از احادیث شد. و آنچه که در مورد راویان احادیث و شرح حال آنها نوشته شده است و کتاب‌های زیاد را شامل می‌شود ثابت می‌کند که حدیث‌های زیادی نوشته شده و به صورت وسیعی آن را یادداشت کرده بودند
2- نوشتن احادیث تصورات جداگانة ابحاث مربوط به هم یعنی به صورت فصل به فصل و باب به باب، صورت و تقسیماتی بسیار پیشرفته و موفقیتی در نوشتن احادیث می‌باشد. و این تدوین و نوشتن قبل از سال دویست هجری اکثر احادیث نوشته شده بود و در اوایل قرن دوم بین سال‌های 120 الی 130 هجری به اتمام رسید، جمعی از تالیف‌کنندگان این کتاب‌ها در نیمة سدة دوم فوت کردند، مثل جامع الحدیث تالیف معمربن راشد.
جامع سفیان الثوری، هشام بن حسان، ابن جریج، و غیره .....
3- علما و دانشمندان علم حدیث برای قبول نمودن احادیث شریط و شروط‌های معینی را تعیین نموده‌اند، که این شروط در طول همة زمان‌ها این ضمانت و اطمینان را بوجود آورده است که احادیث با اهانت و خیلی مطمئن مورد قبول قرار گیرند، به صورتی که دقیقاً به همان صورت که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  روایت شده به همان صورت نوشته شده است.
شرایطی وجود دارد که مربوط به راوی حدیث می‌باشد مثل نهایت صداقت، عدالت، امانت‌داری، نیروی کامل حافظه صورت نوشته یا حفظ آن یا به هر دو صورت، به صورتی که همان‌طور که حدیث را شنیده آن را بیان کند. و یا شرایطی را برای احادیث صحیح و حسن و ثقه و اطمینان به راوی گذاشته و قرار داده‌اند. و همچنین شرایطی برای اسناد حدیث و سلامت آن از موانع و عیب‌های ظاهری و باطنی و تطبیق این شروط با احادیث را مقرر نموده‌اند که شک و شبکه‌ای را باقی نمی‌گذارد.
4- علمای حدیث ضمن این که برای صحّت احادیث و راویان آن شروطی را مقرر نموده است برای احادیث مکتوب و نوشته شده نیز شرایطی را گذاشته است که متاسفانه این معترضین که افکار کودکانه دارند از آن شروط بی‌خبرند، محدثین برای روایت حدیث مکتوب و نوشته شده همان شروط احادیث صحیح را گذاشته‌اند، به همین خاطر در کنار هر حدیث سلسله‌وار سند کتاب از روایت کننده إلی آخر تا به مولف می‌رسد نوشته می‌شود. و همچنین شنیدن آن به اثبات می‌رسد. که این روش حدیث‌شناسان منهج بسیار محکم و قوی برای پاک نمودن روایات و نوشته‌های مستند می‌باشد.
5- بحث و گفتگو در مورد اسناد احادیث بعد از دویست سال گذشت از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  شروع نشده است، همانطور که مخالفان بیان کرده‌اند، بلکه صحابة کرام از همان اوایل آن را بررسی کردند، از زمانی که فتنه و بلای سال 35 هجری روی داد برای اینکه احادیث نبوی از دسیسة دشمنان مصمون بماند بررسی اسناد شروع شد. که مسلمانان نمونة ممتازی برای جهانیان نسبت به بررسی اسناد شدند، به طوری که از نواحی مختلف و دور برای بحث و بررسی در مورد اسناد احادیث مسافرت می‌کردند.
6- محدثین از مسائلی که واضعین احادیث و اهل بدعت و مذاهب سیاسی انجام می‌دادند غافل نبودند و کامل از افتراهای آنها آگاه بودند، بلکه برای مقابله با آنها برای حفظ سنت نبوی با به کار بردن انواع وسایل علمی و کافی با آنها مقابله پرداختند و عجله و سرعت گرفتند. قیدها و ضوابطی را برای راویان مبتدع معین نمودند و اسباب و علامت‌هایی را برای احادیث دروغین و موضوع بیان کردند.
7- این تنوع زیاد برای احادیث فقط به خاطر قبول یا رد آن نیست بلکه علاوه بر آن بحث راویان آن و سند و متون احادیث نیز مد نظر می‌باشد. که این دلیل عمق نظر و فهم محدثین می‌باشد. آنچه که دلیل علم دقیق و محکم آن‌ها است همان تقسیمات و انواع احادیث می‌باشد، بلکه علمی که در آن تقسیمات و متنوع نباشد، علم محسوب نمی‌شود. با این توضیح پوچی این شبه و تشکیک آشکار می‌شود و روشن می‌شود که چقدر از واقعیت و موضوع بحث خارج است.
 
 
شبه دوم
 
از شبه‌ها و تشکیک‌هایی که پیروان و أذناب مستشرقین بیان می‌کند این است:
اگر چنانچه سنت نبوی ضروری و برای زندگی مهم بود خداوند آن هم را مانند قرآن محفوظ می‌کرد همانطور که می‌فرماید: « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» الحجر: ٩ ما قران را نازل کردیم و ما خود از آن محافظت خواهیم کرد، و همانند قرآن به پیامبر امر و دستور می‌داد که آن را بنویسد. و یا نظر آنها در مورد حدیثی که پیامبرصلی الله علیه وسلم  می‌فرماید: (ألا و إنی أوتیت القرآن و مثله معه) آگاه باشید به من قرآن داده شده است و مثل آن نیز به من عطا شده است. اگر چنانچه این حدیث صحیح بود، پیامبرصلی الله علیه وسلم  از کتابت و نوشتن احادیث نهی نمی‌فرمود، بلکه به نوشتن آن دستور می‌داد همانطور که قرآن نوشته شد، و شایسته نبود که نصف آن چه که برای مردم وحی شده در میان مردم بدون نوشتن رها شود. چرا اصحاب نصف وحی را ننوشتند و آن را ترک کردند؟ پس با این سهل‌انگاری تمام آنها گناهکار می‌شوند.
 
ردّ این شبه و تشکیک:
همانطور که خداوند برای شریعت و دین بقاء و حفظ آن را اراده کرده است به همان صورت خواسته است که بندگان خود را بیشتر از طاقت و توان خود به زحمت و تکلیف بیندازد و اراده نکرده است که دچار زحمت و مشقت شوند، خیلی واضح و معلوم است که عرب‌ها امت و ملتی بی‌سواد بودند و نوشتن و کتابت در میان آنها خیلی کم و نادر بود، به طوری که قرآن بر روی پوست درخت خرما و استخوان و پوست حیوانات نوشته می‌شد که در نهایت سختی و مشقت صورت می‌گرفت، در حالی که پیامبرصلی الله علیه وسلم  بعد از مبعوث شدن به پیامبری بیست و سه سال در میان آنها زندگی می‌کرد به همین خاطر تکلیف آنها به نوشتن احادیث کاری بسیار سخت و دشوار بود. چون احادیث شامل تمام گفتار و افعال و احوال و تأییدات ایشان می‌شد. و به خاطر اینکه این کارنیاز به فارغ شدن تعداد زیادی از آنها داشت و از طرفی هم اصحاب کرام نیاز داشتند برای مصالح و لوازم زندگی سعی و تلاش کنند و همة آنها هم نوشتن را خوب بلد نبودند، بلکه نویسندگان در بین آنها انگشت شمار بودند جمع شدند آنها هم برای نوشتن قرآن ضروری بود و نمی‌خواستند به چیز دیگری مشغول شوند تا کاری بسیار درست و مطمئن را انجام دهند و حرفی از آن ناقص نشود، به همین خاطر تمام توان خود را برای نوشتن قرآن که به تدریجی صورت می‌گرفت منحصر کرده بودند.
و یکی دیگر از سبب‌ها و علت‌هایی که سبب شد سنت نبوی نوشته نشود ترسی اختلاط و قاطی شدن قرآن و حدیث بود مخصوصا که وحی در حال نازل شدن بود و هنوز قطع نشده بود.
از طرفی هم آنچه که برای حافظین قرآن کریم روی داد برای حافظین سنت نبوی رخ نداد، شهید شدن حفاظ قرآن کریم شدّت گرفت، ولی کسانی که احادیث را از پیامبرصلی الله علیه وسلم  روایت می‌کردند بسیار بودند و قبل از اینکه تابعین احادیث را از آنها بگیرند شهید شدن آنها شدت نگرفته بود.
یکی دیگر از موانع جمع سنت نبوی متنوع بودن وقایع و حوادث آن بود که جمع کردن آن را به یقینی ممکن نمی‌ساخت.
و جمع کردن سنت نبوی و نوشتن آن در کتاب‌هایی قبل از اینکه کار قرآن به اتمام برسد سبب می‌شد مردم به این کتاب‌ها روی آورند و قرآن را ترک کنند، لذا به انتشار احادیث فقط به صورت روایت کردن لفظی اکتفا نمایند. علاوه بر این دلایل قرآن از این نظر هم از سنت جدا می‌شود که تلاوت و خواندن قرآن عبادت محسوب می‌شود، و روایت آن فقط با معنی آن کافی نیست بلکه حافظین آن باید لفظ نازل شده را نیز روایت کنند، اگر چنانچه قرآن فقط در حافظه‌ها می‌ماند و نوشته نمی‌شد از زیاد کردن به آن و یا ناقص کردن آن هیچ گونه امنیتی وجود نخواهد داشت در حالی که مقصود از سنت معنی و مفهوم آن است نه لفظ آن، به همین خاطر خداوند تلاوت و خواندن آن را عبادت به شمار نمی‌آورد و عبارات و الفاظ آن را معجزه قرار نداده است، و روایت معنی آن جایز است و این خود برای مسلمانان سهل و ساده می‌باشد.
پیامبرصلی الله علیه وسلم  تمام دین را به صورت کامل بیان و ابلاغ کرد، قال الله تعالی:
« يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ» المائدة: ٦٧
«ای فرستادة (خدا، محمد مصطفی) هر آن چه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است (به تمام و کمال و بدون هیچ گونه خوف و هراسی به مردم) برسان (و آنان را بدان دعوت کن) و اگر چنین نکنی، رسالت خدا را (به مردم) نرسانده‌ای (و ایشان را بدان فرا نخوانده‌ای).»
وجود سنت نبوی در کنار قرآن کریم نشانة تبلیغ کامل پیامبرصلی الله علیه وسلم  برای امت اسلامی است. و آن چنان که دشمنان گمان می‌برند پیامبرصلی الله علیه وسلم  نصف آنچه که برای او وحی شده کنار نگذاشته است، بلکه تمام مردم می‌دانند اصحاب کرام از حافظة قوی، قلب‌های نیرومند، زیرکی و زکاوت قابل توجهی برخوردار بودند، که این صفات آنها را برای حفظ سنت و تبلیغ آن یاری می‌کرد، این کار هم به خاطر تشویق پیامبرصلی الله علیه وسلم  بود که در یکی از احادیث می‌فرماید: (نضراللهُ امراءً سمعَ مِنّی مَقالةً فَحَفَظها فأداها کما سَمِعَها فرَبَّ مبّلِغ أوعی مِن سامع) خداوند چهره و صورت آن کسی را زیبا و شاداب گرداند که سخنی را از من می‌شنود، سپس آن را حفظ می‌کند، و آنچنان که شنیده است آن را برای مردم بیان می‌کند، چون بسیاری از بیان‌کنندگان و مبلغین از شنوندة آن دارای حافظة خوبتر و قوی‌تر هستند.
آنچه را که پیامبر صلی الله علیه وسلم از حفظ سنت و تبلیغ آن می‌خواست و اتمام رسید و با این کار دین خدا را به صورت کامل و بدون نقص بیان کرد.
 
 
 
  شبه و تشکیک سوم
 
یکی دیگر از شبه‌ها و شک‌هایی که مستشرقین و پیروان آن مطرح می‌نمایند فهم آنها از فرمودة خداوند و این آیه می‌باشد:
« مَّا فَرَّطْنَا فِي الكِتَابِ مِن شَيْءٍ» الأنعام: ٣٨
«در کتاب هیچ چیز را فرو نگذاشته‌ایم.»
و یا قوله تعالی:
« وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ» النحل: ٨٩ «و ما این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرده‌ایم که بیان‌گر همه چیز و وسیلة هدایت و مایة رحمت و مژده‌رسان مسلمانان است.»
می‌گویند: این آیات و امثال آنها دلیل واضح و روشنی هستند که قرآن شامل تمام چیزها می‌شود و تمام امور دین را در بر می‌گیرد و تمام احکام را شامل می‌شود، به طوری که نیاز به هیچ چیز دیگری نمی‌باشد، در غیر این صورت قرآن مفرِّط (غیر کامل) می‌شود و هر چیز و همه چیز را بیان نکرده است، پس در این آیات خلاف مشاهده خواهد شد.
 
رد این شبه و باطل نمودن آن:
جواب این شبه و تشکیک این است: منظور از کتاب در این آیه « مَّا فَرَّطْنَا فِي الكِتَابِ مِن شَيْءٍ» الأنعام: ٣٨ قرآن نمی‌باشد، بلکه مراد و منظور لوح المحفوظ است، چون لوح المحفوظ است که همة چیزها را در بر می‌گیرد، و شامل و در بر گیرندة تمام احوال مخلوقات می‌باشد و کوچک و بزرگ، نهان و آشکار، ماضی و حال و آینده، به صورت خیلی کامل به دلیل سیاق آیه در آن موجود می‌باشد. همانطور که می‌فرماید:
 
«وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثَالُكُم مَّا فَرَّطْنَا فِي الكِتَابِ مِن شَيْءٍ » الأنعام: ٣٨
«و هیچ جنبنده‌ای در زمین و هیچ پرنده‌ای که با دو بال خود پرواز می‌کند وجود ندارد مگر اینکه گروه‌هایی همچون شمایند.»
یعنی رزق و اجل و اعمال آنها نوشته شده است، همانطور که رزق و اجل و اعمال شما همه در لوح المحفوظ نوشته شده است. که هیچ چیز از آن برای خداوند پوشیده نیست.
و اگر چنانچه تسلیم شویم و بگوییم منظور از کتاب در این آیه قرآن می‌باشد، معنی آن چنین می‌شود که: خداوند هیچ چیز را از امور دین و احکام آن را در این قرآن جا نگذاشته و همه را به صورت واضح و کافی بیان نمونه است. ولی ممکن است این بیان کردن به صورت نص باشد مثل اصول دین و عقیده به آن و یا قواعد احکام عمومی، مثلاً خداوند در کتاب خود نماز، زکات، روزه، حج، حلال بودن معامله حلال بودن ازدواج، حرام بودن ربا، فساد و فاحشه، حلال بودن خوردن طیبات، حرام بودن خوردن جنایت، همه این موارد را به صورت اجمال و عمومی بیان کرده است، و توضیح و تفصیل و وارد شدن به جزئیات آن را برای رسول خود حضرت محمد صلی الله علیه وسلم ترک کرده است.
به همین خاطر زمانی که به مطرف‌بن عبدالله بن الشخیر گفته شد: «لا تُحَدِّثونا إلاّ بالقرآن قال: و اللهِ ما نَبغیِ بالقرآن بدلاً ولکن نرید من هو أعلم منا بالقرآن»
جز قرآن از هیچ چیز دیگری برای ما سخن مگو، ایشان گفت: قسم به خدا، واضح‌تر و آشکارتر از قرآن چیزی دیگری نداریم ولی ما کسی را می‌خواهیم که از ما نسبت به قرآن بیشتر آگاهی داشته باشد.
از عمران‌بن حصین روایت شده است، به مردی که این شبه را مطرح می‌کرد گفت: شما مردی احمق و نادان هستی! آیا شما در قرآن پیدا می‌کنی که نماز ظهر چهار رکعت است و قرائت آن به صورت سری است و جهری نمی‌باشد؟ پس نماز و زکات و امثال آنها را مطرح نمود، بعداً گفت: آیا این‌ها را در کتاب خدا به صورت تفسیر شده می‌بینی؟ کتاب خدا این مسائل را مبهم گذاشته و سنت نبوی آن را توضیح و تفسیر نموده است. و یا اینکه توضیح و بیان قرآن به روش حواله نمودن به یکی از أدلة دیگر می‌باشد، همان أدله‌ای که قرآن آن را بیان کرده و بعنوان حجت و دلیل برای مردم آن را معبتر و به رسمیّت می‌شناسد.
هر حکمی که سنت، اجماع، قیاس و غیره از دلایل معتبر آن را بیان کنند در واقع قرآن آن را بیان کرده است، چون قرآن به آنها رسمیت و اعتبار داده است و عمل به آنها را واجب کرده است. پس روشن می‌شود که تمام احکام شریعت به قرآن مرتبط هستند و ریشه در آن دارند.
هر زمان به سنت نبوی تمسّک می‌جوییم و به آن عمل می‌کنیم در حقیقت به قرآن و کتاب خدا عمل کرده‌ایم، به همین خاطر زمانی که عبدالله بن مسعود رضی الله عنه گفت: (لعن الله الواشمات و المستوشمات و المتنمصات و المتفلجات للحسن، المغیرات خلق الله) خداوند لعنت کند کسانی که خال‌کوبی می‌کنند و یا خواستار خال‌کوبی هستند، خداوند لعنت کند کسانی را که موها را می‌کنند و یا دندان‌ها را برای زیبایی فاصله می‌دهند و با این کارها خلقت خدایی را تغییر می‌دهند.
این حدیث به یکی از زن‌های طایفة بنی اسد به نام ام یعقوب رسید، ام یعقوب نزد عبدالله‌بن مسعود آمد و گفت: اطلاع یافتم که شما بصورتی که ذکر شد لعنت کرده‌ای، ابن مسعود جواب داد: چگونه کسی را که پیامبرصلی الله علیه وسلم  آن را لعنت کرده است او را لعنت نکنم؟ مگر با قرآن چه فرقی دارد؟ ام یعقوب گفت: هر آنچه در قرآن وجود دارد خوانده‌ام آنچه را که تو می‌گویی در آن وجود ندارد! ابن مسعود گفت: اگر واقعاً آن را خوانده بودی آن را می‌یافتی! آیا نخوانده‌ای؟ «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» الحشر: ٧ چیزهایی را که پیغمبر صلی الله علیه وسلم برای شما (از احکام الهی) آورده است اجراء کنید، و از چیزهایی که شما را از آن باز داشته است، دست بکشید.
ام یعقوب گفت: بلی، ابن مسعود گفت: پیامبرصلی الله علیه وسلم  از آن نهی کرده است. روایت شده است که امام شافعی رحمه الله در مسجد الحرام نشسته بود گفت: از هر چیزی که از من سوال کنید از کتاب خدا (قرآن) به آن جواب خواهم داد! مردی گفت: در مورد کسی که در حال احرام است و زنبوری را به قتل می‌رساند نظرت چیست؟ امام جواب داد اشکالی ندارد و هیچ چیزی بر او نیست. آن مرد گفت: این جواب در کجای قرآن قرار دارد؟ جواب داد: «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ »سپس حدیثی را از پیامبرصلی الله علیه وسلم  به روایت از ترمذی بیان کرد: (علیکم بسنتی و سنه الخلفاء الراشدین من بعدی) بر شما لازم است به سنت من (پیامبر) و سنت و روش خلفای راشدین که بعد از من می‌آیند ملتزم باشید و به آنها عمل کنید. بعد از آن از عمر رضی الله عنه نیز روایت نمود که فرموده است: کسی که در حال احرام است جایز است زنبور را به قتل برساند. از قرآن به سوال ایشان جواب داد.
امام خطابی رحمه الله می‌گوید: خداوند خبر داده است که هیچ چیز از امور دین باقی نمانده است مگر اینکه در قرآن بیان شده است، ‌اما این بیان به دو صورت است: بیان آشکار و روشن که به صورت نص صریح بیان شده است. بیان خفی و پوشیده که در ضمن تلاوت و معنی آن نهفته شده است. این قسمت آخر بیان و تفصیل آن به پیامبرصلی الله علیه وسلم  موکول شده است. و این است معنی این آیه:
 
«وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» النحل: ٤٤ «و قرآن را بر تو نازل کرده‌ایم تا اینکه چیزی را برای مردم روشن‌سازی که برای آنان فرستاده شده است و تا اینکه آنان (قرآن را مطالعه کنند و دربارة مطالب آن) بیندیشند.»
 
هر کس قرآن و سنت را همزمان بگیرد در واقع هر دو صورت بیان قرآن را گرفته است، با این توضیح گمراهی شبه‌اندازان و فهم غلط و پوچی تشکیک آنها روشن می‌گردد، و روشن می‌شود که میان حجت بودن سنت نبوی و اینکه قرآن هر چیزی را بیان کرده است منافات و تضادی وجود ندارد.
 
 
  شبه چهارم
 
از شبه‌های دیگری که آن را مطرح می‌کنند این است که احادیثی وجود دارد و به گمان خود می‌گویند پیامبرصلی الله علیه وسلم  تایید می‌کند که نباید به سنت نبوی بعنوان حجت و دلیل نگاه کرد و باید همه چیز به کتاب خدا قرآن ارجاع شود.
از این اخبار و احادیث این است که پیامبرصلی الله علیه وسلم  یهودی‌ها را دعوت کرد و با آنها صحبت نمود سپس خطبه‌ای ایراد کردند و گفت: در آینده احادیثی از من بیان می‌شود، پس هر چه از آن به شما رسید و با قرآن موافقت داشت از طرف من بوده و آنچه با قرآن مخالفت داشت از من نبوده و نیست. آنها گفتند: زمانی که سنت حکم جدیدی را ثابت کند با قرآن موافقت نخواهد داشت و اگر چنانچه حکم جدیدی را ثابت نکند پس فقط برای تاکید می‌باشد در نتیجه حجت و دلیل فقط و به تنهایی قرآن می‌باشد.
از روایات دیگر که به آن استدلال می‌کنند این است که پیامبرصلی الله علیه وسلم  فرموده است: (إذا حدثتم عنی حدیثاً تعرفونه و لا تنکرونه، قلته ام لم أقله فصدّقوا به، فإنّی اقول ما یعرف و لا ینکر، و اذا حدیثتم عنّی حدیثاً تنکرونه و لا تعرفونه فلا تصدقوا به، فإنی لا أقول ما یُنکر و لا یُعرف) زمانی که حدیثی از من روایت شد، آن حدیث و گفته برای شما معلوم بود و نسبت به آن آشنایی داشتید و آن را انکار نکردید، حال آن را گفته باشم یا خیر، آن را تصدیق و قبول کنید، چون من چیزی را می‌گویم که شناخته شده باشد و کسی از آن تنفر نداشته باشد. و اگر چنانچه حدیثی از من روایت شود که برای شما مبهم بود و نسبت به آن شناخت و آشنایی نداشتید آن را تصدیق و قبول نکنید، چون من چیزی را که معروف و مشهور نباشد نمی‌گویم. شبه‌اندازان با استدلال به این حدیث می‌گویند: این حدیث واجب می‌کند که احادیث پیامبرصلی الله علیه وسلم  را با آنچه که نزد مردم معروف و خوب است موازنه کنیم، هم با قرآن و هم با عقل، پس سنت دلیل و حجت نخواهد شد. باز از این اخبار و احادیث این است که پیامبرصلی الله علیه وسلم  می‌فرماید: (إنی لا احل الا ما احل الله فی کتابه، و لا احرم الا ما حرم الله فی کتابه) و به روایت دیگر (لا یمسکن الناس علی بشیء، فانی لا احل لهم الا ما احل الله و لا احرم علیهم الا ما حرم الله) من حلال نمی‌کنم مگر آنچه را که خداوند در کتاب خود آن را حلال کرده است، و حرام نمی‌گردانم مگر آنچه را که خداوند آن را در کتاب خود آن را حرام نموده است.
این خلاصة شبه و تشکیکی است که آنها آن را ایراد می‌کنند، که این شبه بسیار ضعیف و پوچ است و در مقابل بحث و نظر صحیح و درست ثبات ندارد، و نهایت جهل و نادانی و فهم نادرست آنها را می‌رساند.
 
رد این شبه و نابودی آن
اما حدیث اولی (ان الحدیث سیفشو عنی) در حقیقت تمام احادیثی که علیه قرآن آمده همه ضعیف هستند، همانطور که اهل علم آن را بیان کرده‌اند درست نیست به هیچ کدام از آنها تمسک نمود. بعضی منقطع و بعضی دیگر راویان آن مورد اطمینان نیستند و یا مجهول و نامعلوم می‌باشند، که ابن خرم، بیهقی و سیوطی این مطالب را بیان کرده‌اند، امام شافعی رحمه الله در کتاب خود الرساله می‌فرماید:
کسی این حدیث را روایت نکرده است که برای چیز کوچک و نه بزرگ سخن او مورد قبول باشد، بلکه روایتی است منقطع و از مردی که مجهول الحال است روایت شده است و ما این روایت را اصلاً قبول نداریم، ابن عبدالبر در کتاب جامع خود از عبدالرحمن بن مهدی روایت می‌کند: (الزنادقه و الخوارج وضعوا هذا الحدیث) کافران و خوارج این حدیث را درست کرده‌اند. سپس گفت: این گونه الفاظ به روایت از پیامبرصلی الله علیه وسلم  صحیح نیستند و هرگز پیامبرصلی الله علیه وسلم  چنین چیزی را نمی‌فرمایند و اهل علم آن را صحیح نمی‌دانند.
بلکه خود حدیث باطل بودن خود را بیان می‌کند، اگر چنانچه این حدیث را علیه قرآن بیان کنیم پس مخالف قرآن خواهد شد، چون تنها حدیثی قابل قبول است که با قرآن موافق باشد. بلکه ما در قرآن می‌یابیم که به تأسی و پیروی مطلق از پیامبرصلی الله علیه وسلم  دستور داده شده است و اطاعت از پیامبرصلی الله علیه وسلم  را واجب نموده و از مخالفت با اوامر و دستورات ایشان را در هر حال مردم را ترسانده است، پس خود حدیث بطلان خود را بیان می‌کند.
از دلایل دیگر باطل بودن این حدیث، مخالفت آن با حدیث دیگر پیامبرصلی الله علیه وسلم  می‌باشد که ابو داود آن را بیان می‌کند: (لا الفین احدکم متکئاً علی اریکته یاتیه الامر من امری مما امرت به او نهیت عنه، فیقول: لا ندری, ما وجدنا فی کتاب الله اتبعناه) هیچ یک از شما زمانی که امر و فرمانی از من به او رسید که به آن دستور دادم و یا از آن نهی نمودم نباید بگوید: من به این اوامر و نواهی کاری ندارم، آنچه که در قرآن یافتیم از آن پیروی می‌کنیم.
و اگر چنانچه تسلیم شویم و بگوییم حدیث صحیح است، منظور این نیست که آن چه که پیامبر می‌گوید دو نوع است، نوع موافق قرآن است و به آن عمل می‌شود و نوعی دیگر مخالف قرآن که به آن عمل نمی‌شود و مردود است، که هرگز انسان مسلمان این سخن را نمی‌گوید. زیرا این توهین به رسول خدا صلی الله علیه وسلم می‌باشد، چون در صورت صحت این حدیث ثابت کنیم که ممکن است از پیامبرصلی الله علیه وسلم  چیزی صادر شده باشد که مخالف قرآن بوده است، پس چگونه شایسته است انسان مؤمن این سخن را بگوید در حالی که خداوند خود بر وی و دین او مستقیماً نظارت داشته است و به او گفته است:
«قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي» يونس: ١٥                                    
«بگو: مرا نسزد که خودسرانه و به میل خود آن را تغییر دهم.»
رسول اکرم صلی الله علیه وسلم معصوم بود که چیزی را بگوید و یا انجام دهد و مخالف قرآن باشد، و اصلاً امکان ندارد خبر و حدیثی صحیح باشد و مخالف قرآن در آید.
پس معنی حدیث چنین می‌شود: زمانی که حدیثی از من (پیامبر) روایت شد و شما مشکوک گشتید که آیا حرف و سخن من است یا خیر؟ آن را با قرآن مطابقت دهید، اگر با آن مخالف بود آن را مردود شمارید، چون قول و حدیث من نیست، این است سخن اهل علم هنگامی که در مورد علامات و نشانه‌های حدیث موضوع سخن می‌گویند. آنها بیان می‌کنند که از علامات و نشانه‌های حدیث موضوع این است که حدیث مخالف محکمات قرآن باشد. به همین خاطر فرموده است: (فما اتاکم یوافق القرآن: فهو عنی، و ما اتاکم یخالف القرآن فلیس عنی) آنچه که به شما رسد و موافق قرآن بود، آن از من است و صحیح می‌باشد، و آنچه از من به شما رسید ولی مخالف قرآن بود، آن از من نیست وصحیح نمی‌باشد.
زمانی که ما می‌گوییم سنت صحیح لازم است موافق قرآن باشد و با آن مخالفت نداشته باشد منظور این نیست که این موافقت، موافقتی تفصیلی در همه چیز باشد، بلکه موافقت اجمالی مد نظر است، پس زمانی که سنت حکمی را بیان کرد و قرآن آن را بطور مختصر ذکر نمود، و یا مشکلی را توضیح داد، یا عامی را خاص کرد، و مطلقی را مقید نمود و غیره .... این توضیح و بیان در واقع موافق با قرآن است نه مخالفت با آن. حتی احکام جدیدی که با سنت ثابت شده‌اند و مستقلاً سنت آنها را بیان کرده است این احکام هم با قرآن مخالفت ندارند، چون قرآن به صورت تفصیلی از آنها سکوت کرده است، اما به صورت اجمالی به آنها اشاره کرده است، آن زمان که می‌فرماید: «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا »الحشر:  ٧   آنچه که رسول صلی الله علیه وسلم به شما دستور داد آن را بگیرید و از آن اطاعت کنید، و از آنچه شما را نهی کرد دوری گزینید.
و اما حدیث دوم: (إذا حِدّثتَم عنّیِ حدیثاً تعرفونَهُ و لا تنکرونَهُ ....) روایات آن ضعیف و منقطع می‌باشد، همانطور که بیهقی و ابن حزم و غیر آنها هم این را گفته‌اند، علاوه بر اینکه این حدیث دروغ بستن به زبان پیامبرصلی الله علیه وسلم  می‌باشد، و آن در این عبارت معلوم است: (ما أتاکم مِن خبرٍ فهو عنّی قُلتُهُ أم لم أقُلهُ) هر حدیثی به شما رسید، آن از من بوده، حال آن را گفته باشم یا نگفته باشم. حاشا و کلا که پیامبرصلی الله علیه وسلم  اجازة دروغ را علیه خود جایز می‌شمارد، در حالی که به صورت تواتر و قطعی از پیامبرصلی الله علیه وسلم  روایت شده است: (مَن کذبَ علیَّ متعمداً فلیتبؤَّأ مَقعدَهُ مِنَّ النار) هر کس به صورت عمدی بر من دروغی بسازد، جایگاه خود را در جهنم آماده کند.
این حدیث از راه‌های مطمئن و مقبول روایت شده است ولی در آن لفظ (قلته أم لم أقله) در آن حدیث وجود ندارد. از آن روایات صحیح، روایت است که امام احمد آن را بیان می‌کند (اذا سمعتم الحدیث عنی تعرفه قلوبکم و تلین له أشعارکم و ابشارکم و ترون أنه منکم قریب فأنا اولاکم به، و إذا سمعتم الحدیث عنی تنکرهُ قلوبکم و تنفّر منه أشعارکم و أبشارکم و ترون أنه منکم بعید فأنا أبعدکم منه)
هر زمانی حدیثی را از من شنیدید، با قلب آن را قبول داشتید، و با فهم و شعور شما موافق بود و به شما نزدیک بود، من شایستة آن هستم، و اگر حدیثی را از من شنیدید، قلب شما از آن تنفر داشت و آن را انکار می‌کرد، و عقل و شعور شما آن را قبول نداشت و احساس کردید از شما دور است، بدانید که من از آن دور هستم.
مراد و مقصور این است که از دلایل صحت حدیث و ثبوت آن این است که آن حدیث موافق شریعت اسلام باشد و از عقل سلیم و فطرت درست و پاک نزدیک باشد و آن را تایید نمایند. اگر مخالف آنها باشد و با عقل و منطق سلیم سازگار نباشد دلیل عدم صحت آن است، این همان بحثی است که علمای حدیث در مورد نشانه‌هایی که بوسیله آنها احادیث موضوع شناخته می‌شود که اینجا جای توضیح و بسط آن نیست.
بله، بعضی اوقات عقل ما از درک حکمت و علت آن قاصر و ناتوان است، این قاصر و ناتوان بودن سبب ابطال صحت حدیث و یا عدم حجیت آن نمی‌شود، هر زمان آن حدیث ثابت شود از رسول خدا صلی الله علیه وسلم بوده بر ما واجب است آن را قبول کنیم و نسبت به آن حسن ظن داشته باشیم و به مقتضای آن عمل نماییم و عقل خود را متهم کنیم. ابن‌عبدالبر می‌گوید: ابو اسحاق ابراهیم‌بن سیار می‌گوید: به من رسیده است که پیامبرصلی الله علیه وسلم از نوشیدن آب با کوزه نهی فرموده است، من می‌گفتم و برایم سوال بود که این حدیث جای بحث و گفتگو است، نوشیدن آن بوسیلة کوزه چیست که نهی از طرف پیامبرصلی الله علیه وسلم  در مورد آن بیاید؟ زمانی که به من خبر دادند: مردی با کوزه و از راه دهانة آن آب را نوشید ماری آن را گزید و مرد، و مارها و افعی‌ها داخل کوزه‌ها می‌روند، آن وقت دانستم و برایم روشن شده که اگر تأویل و تفسیر هر حدیثی را ندانستم حتماً حکمت و فلسفه‌ای دارد و من از آن بی‌خبر هستم با اینکه من از آن آگاهی نداشته باشم. اما حدیث سوم: (إنی لا أحل إلا ما أحل الله فی کتابه ....) همانطور که امام شافعی و بیهقی و ابن خرم می‌گویند هر دو روایت آن منقطع می‌باشند.
و بر فرض صحت آن، هیچ دلالتی بر عدم حجت بودن سنت را نمی‌رساند، بلکه مقصود حدیث این است که: منظور از (فی کتابه) آنچه که از طرف خدا وحی می‌شود می‌باشد – همانطور که بیهقی آن را می‌گوید – پس آنچه که از طرف خدا برای رسولش وحی می‌شود دو نوع است: یکی از آن خوانده می‌شود و دیگری خوانده نمی‌شود، در اینجا با کتاب آن را بیان کرده است که از قرآن عام‌تر می‌باشد.
در سنت هم استعمال کتاب با این معنی آمده است، در حدیثی که امام بخاریرحمه الله بیان کرده است: آن زمان که پیامبرصلی الله علیه وسلم  به پدر زناکننده‌ای که با آن مرد (همسر زن زناکننده) در مقابل گوسفند و خادم صلح کرده بودند فرمود: (و الذی نفسی بیده لا قضین بینکما بکتاب الله، الولیده و الغنم رد، و علی ابنک جلد مائة و تغریب عام، اغد یا انیس الی امراه هذا فان اعترفت فارجمها فغدا الیها فاعترفت فامر بها رسول الله صلی الله علیه وسلم فرجمت، فجعل صلی الله علیه وسلم حکم الرجم و التغریب فی کتاب الله، مما یدل علی ان المراد عموم ما اوحی الیه)
قسم به آن کسی که جان من در دست اوست، به وسیلة کتاب خدا بین شما حکم خواهد کرد، خادم و گوسفند که بر آن صلح کرده بودید مردود هستند، بر فرزند شما لازم و واجب است یکصد ضربه شلاق بخورد و یک سال تبعید شود، و ای انیس تا صبح با این زن باش اگر به زنا اعتراف کرد او را رجم و سنگ‌سار کن، تا صبح با او بود آن زن اعتراف کرد، پیامبرصلی الله علیه وسلم  دستور داد و رجم شد، پیامبرصلی الله علیه وسلم  حکم رجم و تبعید را در کتاب خدا قرار داد، این عمل روشن می‌سازد که مرا و مقصود عموم وحی خداوند است.
و حتی اگر قبول کنیم که منظور از کتاب قرآن است، آنچه که پیامبرصلی الله علیه وسلم  آن را حلال یا حرام کرده است و قرآن صراحتاً آن را بیان ننموده است در واقع آن حلال و حرام در قرآن هستند چون خداوند می‌فرماید: «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» الحشر: ٧ و چون پیامبرصلی الله علیه وسلم  می‌فرماید: (ألا, عسی رجل یبلغه الحدیث عنی و هو متکی عن اریکته فیقول: بیننا و بینکم کتاب الله، فما وجدنا فیه حلالاً استحللناه و ما وجدنا فیه حراماً حرمناه، و ان ما حرم رسول الله صلی الله علیه وسلم کما حرم الله) رواه الترمذی و غیره.
آیا شایسته است مردی حدیثی از من به او برسد در حالی که بر بالش خود تکیه داده است و بگوید: میان ما و شما کتاب خدا وجود دارد، هر آنچه را در آن حلال دیدیم آن را حلال می‌شماریم و آنچه را حرام دیدیم حرام می‌شماریم، و در حقیقت هر چیزی را که پیامبر صلی الله علیه وسلم آن را حرام کرده باشد مانند این است که قرآن آن را حرام کرده باشد و هیچ فرقی ندارد.
و اما روایت (لایمسکنَّ الناسُ علیَّ بشیءٍ ....) امام شافعیرحمه الله در مورد آن می‌گوید: این روایت از طاووس است و حدیثی منقطع می‌باشد.
و بر فرض اینکه این روایت صحیح باشد، معنی آن این نیست که تمسّک یا احتجاج به احادیث پیامبر صلی الله علیه وسلم حرام می‌باشد، بلکه منظور این است که پیامبر صلی الله علیه وسلم قدوه و اسوه و الگوی مردم است و خداوند چیزهایی را برای او اختصاص داده است که برای دیگران قرار نداده است، و یا اینکه چیزهایی را برای او مباح نموده است که برای دیگران مباح نیست، و چیزهایی را برای او حرام کرده است که برای دیگران حرام نمی‌باشد، پس معنی آن حدیث چنین می‌شود: نباید مردم به چیزهایی که حامی من هستند متمسک شوند و حکم من با حکم آنها فرق دارد، و نباید هیچ کس در این مسایل خود را با من مقایسه کند، چون در همة این مسائل حکم کننده خداست، اوست که در بعضی از احکام میان من و شما مساوات قرار داده است و در بعضی دیگر فرق گذاشته است.
با این توضیح روشن می‌شود احادیثی که شبه‌اندازان آن را مطرح می‌کنند بعضی از آنها مورد تایید اهل علم نیستند و بعضی دیگر هم ثابت و صحیح می‌باشند ولی ادعای آنها را ثابت نمی‌کند، و در واقع این افراد که سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم را ترک کرده‌اند و قرآن را در غیر جهت و صحیح خود تاویل می‌نمایند جز پیروی از هوا و هوس دلیل دیگری ندارند. خداوند راست می‌فرمایند:
«فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» القصص: ٥٠ «پس اگر (این پیشنهاد تو را نپذیرفتند و) پاسخت ندادند بدان که ایشان فقط از هواها و هوس‌های خود پیروی می‌کنند. آخر چه کسی گمراه‌تر و سرگشته‌تر از آن کسی است که (در دین) از هوی و هوس خود پیروی کند، بدون اینکه رهنمودی از جانب خدا (بدان شده) باشد؟! مسلماً خداوند مردمان ستم پیشه‌ را (به سوی حق) رهنمود نمی‌نماید.»
 
 
 
شبه پنجم

 
خلاصة این شبه این است: پیامبرصلی الله علیه وسلم  سنت نبوی را به عنوان قانون و دستور قرار نداده است و آن را به عنوان مصدر قانون برای دین توصیه نکرده است، به منظور قانون‌گذاری هیچ حرفی و یا فعلی را انجام نداده است، و پیامبرصلی الله علیه وسلم  نخواسته است که غیر از قرآن مصدر و منشأ دیگری برای قانونگذاری وجود داشته باشد، بلکه تنها مصدر قانونگذاری نزد پیامبرصلی الله علیه وسلم  و اصحاب فقط و به تنهایی قرآن بوده است، در زمان تابعین فتنه و بلای سنت مطرح شد و بیان کردند سنت هم مصدر قانون‌گذاری می‌باشد، که این کار و گفته باعث شد پشت دین شکسته شود، چون در واقع چیزی که در آن نبود وارد آن شد! و با وحی صحیح و خالص که قرآن است چیزی مخلوط و قاطی شد که وحی نبود بلکه کلام بشرد بود که همان سنت نبوی می‌باشد!! و ایشان برای این ادعای باطل دلایل زیر را مطرح می‌کنند:
1- پیامبرصلی الله علیه وسلم  به اصحاب دستور دادند که قرآن را بنویسند و آنها را برای این کار تشویق نمود، ولی آنها را از نوشتن سنت نهی نمود ایشان می‌فرمایند (لاَ تکتبوا عنّی، وَ مَن کتبَ عنّّی غیر القرآن فَلیَمحه) هیچ چیز را از من ننویسید، هر کس از من چیزی را غیر از قرآن نوشته است باید آن را پاک کند.
2- صحابه‌ها دانستن که سنت قانون نیست لذا در نوشتن آن سستی کردند و آن را حفظ نکردند در حالی که به نوشتن قرآن اهتمام شدید و زیاد داشتند.
3- صحابه‌های بزرگ از جمله خلفای راشدین روایت احادیث را مکروه می‌دانستند و مردم را از آن می‌ترساندند، حضرت عمر رضی الله عنه  راویان حدیث را تهدید می‌کرد و بعضی از راویان حدیث را به خاطر روایت حدیث زندانی نمود.
 
رد این شبه و ابطال آن:
این   شبه ی  را از چند جهت می‌توان رد کرد:
1- اینکه آنها می‌گویند پیامبرصلی الله علیه وسلم  از نوشتن احادیث نهی کرده و برای نوشتن و حفظ قرآن اصحاب را تشویق نموده است، حرفی است کاملاً نادرست و در واقع تدلیس و فریب است، بعضی حق را گفته و بعضی دیگر حق را پنهان کرده‌اند، شکی نیست که قرآن مجید عنایت و توجه خاصی به نوشتن و حفظ خود داشته است که این توجه برای سنت وجود ندارد، قرآن مصدر و منشأ اول دینی است، از سنت بلند مقامتر و مهم‌تر و مقدس‌تر می‌باشد، پس بیشتر جای اهتمام است، و اینکه اصحاب بیشتر از سنت به نوشتن و حفظ قرآن توجه کرده‌اند دلایل زیادی دارند از جمله: قرآن محدود به حدودی بود که بر قلب پیامبرصلی الله علیه وسلم  نازل می‌شد در نتیجه نوشتن آن و تسلط بر آن آسان‌تر بود و برای نوشتن آن توانایی بیشتری داشتند، ولی سنت از اقوال و افعال پیامبرصلی الله علیه وسلم  خیلی زیاد بود و شعبه‌های فراوانی که شامل کارهای روزمره و اقوال پیامبرصلی الله علیه وسلم  می‌شد، که شامل بیست و سه سال زندگی پیامبرصلی الله علیه وسلم  در میان اصحاب می‌شد، که این کار و نوشتن آن بسیار مشکل بود، به خصوص کسانی که نوشتن را می‌دانستند اندک بودند.
دلیل دیگر این است که نوشتن قرآن فرض و واجبی است که وحی بودن قرآن برای پیامبرصلی الله علیه وسلم  با لفظ و معنی آن را حتمی و ثابت می‌کند. و روایت آن فقط، با معنی درست نیست، اما سنت روایت کردن با فقط با معنی درست است و درست است که روایت‌کننده بگوید: همانطور که پیامبرصلی الله علیه وسلم  می‌فرماید: و یا چیزی مشابهه این عبارت، در حالی که برای قرآن درست نیست.
یکی دیگر از دلایل این است، نویسندگان میان صحابه‌ها بسیار کم بودند، توان نداشتند هم سنت هم قرآن را با هم و هم زمان بنویسند، و اگر بین نوشتن قرآن و حدیث مختار می‌شدند قطعاً قرآن را انتخاب می‌کردند، تا آن را خیلی منظم و مطمئن و کامل و بدون نقص و بدون اضافه تحویل نسل آینده بدهند.
اما دلیل آنها مبنی بر اینکه رسول صلی الله علیه وسلم از نوشتن غیر قرآن نهی کرده است، و غیر قرآن هم سنت نبوی منظور است، این دلیل از چند جهت باطل و بی‌مورد است.
این حدیث که امام مسلم از ابی سعید حذری روایت کرده است: (لاتکتبوا عنی، و من کتب عنی غیر القرآن فلیمححه) (از من چیزی غیر از قرآن ننویسید، هر کس غیر از آن را نوشته است آن را پاک کند) این حدیث معلول است و امیر المومنین آن را معلول شمرده‌اند.
اگر از این مسائل بگذریم، پیامبرصلی الله علیه وسلم  همانطور که از نوشتن نهی کرده است، از پیامبرصلی الله علیه وسلم  اجازة نوشتن و امر به نوشتن آن شده است، به همین خاطر می‌گوییم استدلال آنها فریب و نیرنگ است و دلایل دیگر را می‌پوشانند آن صورتی که احادیث نهی را ذکر می‌کنند ولی به احادیثی که به نوشتن اجازه داده است اشاره نمی‌کنند. از جمله احادیثی که به نوشتن و اجازة آن اشاره دارند عبارتند از:
روز فتح مکه خطبه‌ای ایراد کردند و فرمود: (ان الله حبس عن مکه القتل – او الفیل الشک من البخاری و سلط علیهم رسول الله و المومنون، و لما انتهی من خطبته جاء رجل من اهل الیمن فقال: اکتب لی یا رسول الله فقال رسول الله صلی الله علیه وسلم  اکتبوا لابی شاه).
خداوند قتل و کشتار را از مکه نگه داشته است (و یا به روایتی از بخاری که در آن شک داشته است به جای قتل فیل را آورده است که پیامبر و مسلمانان بر آنها تسلط کامل داشتند) – زمانی که پیامبر از خطبه‌اش تمام شد مردی از یمن آمد و گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه وسلم این خطبه را برای من بنویس، پیامبرصلی الله علیه وسلم  فرمود برای ابوشاه بنویسید.
از احادیث دیگر که دلیل نوشتن احادیث را ثابت می‌کند. حدیثی است که از ابو هریره رضی الله عنه  روایت شده است که پیامبرصلی الله علیه وسلم  می‌فرماید: هیچ کس نسبت به احادیث حضرت رسول صلی الله علیه وسلم بیشتر از من به آنها آگاهی نداشت جز عبدالله بن عمر رضی الله عنه  چون او آنها را می‌نوشت و من نمی‌نوشتم و از عبدالله‌بن عمر روایت شده است که بعضی از اصحاب با او صحبت کردند و گفتند: شما هر چه را که پیامبرصلی الله علیه وسلم  می‌فرماید می‌نویسید، و رسول خدا صلی الله علیه وسلم هم مثل ما انسان است عصبانی می‌شود و ممکن است چیزهایی را بگوید که شرعی نباشند، عبدالله‌بن عمر نزد پیامبرصلی الله علیه وسلم  رفت و جریان را به ایشان گفت، پیامبرصلی الله علیه وسلم  فرمود: (اکتب، فوالذی نفسی بیده ما یخرج من فمی الا الحق) بنویس، قسم به کسی که جان من در دست او است جز حق چیزی از دهان من خارج نمی‌شود.
که همة این روایات صحیح می‌باشند، و روایات ضعیف هم زیادند، زمانی که میان روایات منع‌کننده و اجازه‌دهنده موازنه‌ای برقرار کنیم در می‌یابیم که احادیث اجازه‌دهنده بسیار زیاد هستند، ابوبکر خطیب روایات منع نوشتن احادیث را جمع‌بندی کرده است که جز حدیث ابی سعید حذری که بیان کردیم و امام بخاری آن را موقوف دانسته است همه ضعیف و موضوع هستند. در حالی که احادیث صحیح که اجازة نوشتن را داده‌اند خیلی زیاد هستند که بعضی از آنها را ذکر نمودیم، یکی دیگر از این احادیث، این است که پیامبرصلی الله علیه وسلم  هنگام مرض الموت خود فرمودند: (ائتونی بکتاب اکتب لکم کتاباً لا تضلوا بعده) قلم و کاغذی را بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم که هرگز بعد از من گمراه نشوید.
عالمان و دانشمندان برای جمع‌بندی میان احادیثی که از نوشتن نهی می‌کنند و میان احادیثی که اجازة آن را می‌دهند چنین اجتهاد کرده‌اند و مهمترین نتیجة آن به شرح زیر است:
الف: این موضوع نسخ شدن سنت به سنت است یعنی در ابتدا منع نوشتن آمد ولی بعداً به وسیلة اجازة نوشتن نسخ شدند، که جمهور علما این رای و نظر را قبول دارند. از جمله ابن قتیبه در کتاب تاویل مختلف الحدیث آن را بیان کرده است. و همچنین گفته‌اند که در ابتدا به این خاطر نوشتن سنت منع شد ترس التباس آن به قرآن وجود داشت هنگامی که این ترس و التباس برطرف شد اجازة نوشتن آن صادر گردید.
ب: نهی به صورت مطلق و کلی نبود، بلکه منظور نوشتن قرآن و حدیث در یک صفحه بود، اما نوشتن آنها به صورت جداگانه اجازه داده شده بود.
ج: اجازة نوشتن احادیثی به بعضی از اصحاب داده شده بود که آن را برای خود می‌نوشتند، و از اختلاط آن با قرآن کاملاً مطمئن بودند. و آرا و نظرهای دیگری نیز وجود دارد ولی آنچه واضح و روشن است این است که روایات اجازه‌دهنده در آخر آمده‌اند و در واقع آنها ناسخ هستند و جمهور علما بر این نظر می‌باشند.
با این توضیح استدلال آنها به حدیث ابی سعید خدری که آن را مهمترین دلیل و حجت خود می‌دانند باطل می‌شود و از بین می‌رود.
  2-اما ادعای آنها مبنی بر اینکه اصحاب از پیامبرصلی الله علیه وسلم  گمان نموده‌اند که سنت شرع و قانون دین نیست در نتیجه از آن منصرف شدند و به نوشتن آن اهتمام و توجه نکردند و خود را به آن ملتزم نمی‌دانستند این ادعا دروغ و عناد است، کسی که از کتاب‌های حدیث و سنت و از تاریخ علوم و از آنچه که علما در موضع‌گیری امت مسلمان از سنت رسول خدا صلی الله علیه وسلم نوشته‌اند آگاهی پیدا کند، علی‌الخصوص موقف و موضع‌گیری صحابه‌ها رضی الله عنهم از سنت رسول صلی الله علیه وسلم به خوبی در می‌یابد که این ادعا دروغ است و از نهایت تکبر و غرور آنها تعجب می‌کند، و برایش روشن می‌شود که چگونه برای جلوه دادن برعکس کردن دلایل و درست کردن افترا تلاش می‌کنند. اصحاب پیامبرصلی الله علیه وسلم  حریص‌ترین افراد برای توجه به اقوال و افعال پیامبرصلی الله علیه وسلم  بودند و آن را حفظ می‌کردند و به آن عمل می‌نمودند. به طوری که حرص آنها به جایی رسید که از کوچک و بزرگ به آن عمل می‌کردند، آن را حفظ می‌کردند و آنها را عملی می‌نمودند. این عمر بن خطاب رضی الله عنه  است که بخاری از آن روایت می‌کند و می‌گوید: من و یکی از همسایه‌هایم (از انصار از طایفه بنی امیه بنی زید از نواحی مدینه) بین خود نازل شدن احادیث پیامبرصلی الله علیه وسلم را تقسیم کرده بودیم به این صورت که هر زمان پیامبرصلی الله علیه وسلم  حدیثی را می‌فرمود و من خبر می‌یافتم ایشان را مطلع می‌ساختم و اگر او اطلاع پیدا می‌کرد مرا خبر می‌داد، این کار جز اهتمام شدید برای شناخت سنت پیامبرصلی الله علیه وسلم  و پیروی و التزام به آن چیز دیگری را نمی‌رساند. 
اصحاب پیامبرصلی الله علیه وسلم  برای اینکه یکی از احکام الهی بر ایشان روشن شود و از پیامبر سوال کنند مسافت‌های طولانی را می‌پیمودند.
امام بخاری از عقبة بن حارث روایت می‌کند که زنی اطلاع یافت او و همسرش با هم شیر خورده‌اند، فوراً سوار اسب شد و از مکه بسوی پیامبرصلی الله علیه وسلم  در مدینه رفت، زمانی که به پیامبر رسید حکم خداوند را در مورد کسی که با زنی ازدواج کند و نداند او خواهر رضاعی اوست و بعداً اطلاع پیدا کند و شیردهنده آنها را مطلع سازد حکم خدا چیست؟ پیامبرصلی الله علیه وسلم  کیفیت و چگونگی آن را پرسید و توضیح داده شد، فوراً از همسرش جدا شد و با یکی دیگر ازدواج کرد.
اصحاب پیامبرصلی الله علیه وسلم  خیلی حریص بودند که از همسران او دربارة روش و سنت‌های او در خانه سوال و پرسش کنند و زنان هم به خانة پیامبرصلی الله علیه وسلم  می‌رفتند و از همسران او در مورد اخلاق و سیرة ایشان سوال می‌کردند و در مورد چیزهایی که برای آنها پیدا می‌شد سوال می‌کردند. و این واقعه‌ها خیلی معروف و مشهور می‌باشد که نیازی به مثال و شاهد نیست. التزام صحابه‌ها به سنت و روش پیامبرصلی الله علیه وسلم  به جایی رسید که آنها آنچه که پیامبر انجام می‌داد و یا چیزی را ترک می‌کرد طوری پیروی می‌کردند بدون اینکه از حکمت و فلسفة آن پرسش کنند و یا حکمت آن را بدانند.
امام بخاری در صحیح خود از ابن عمر رضی الله عنه  روایت می‌کند: (اتخذ رسول الله صلی الله علیه وسلم خاتماً من ذهب تم بنذه النبی صلی الله علیه وسلم و قال: انی لن البسه ابداً فنبذ الناس خواتیمهم)
پیامبرصلی الله علیه وسلم  انگشتری از طلا را برای خود تهیه نمود، سپس آنرا دور انداخت و فرمود: هرگز آن را نخواهم پوشید، به تبعیت از ایشان همة مردم انگشتری‌های خود را دور انداختند.
قاضی عیاض در کتاب خود به نام «الشفا» از ابی سعید حذری رضی الله عنه  روایت می‌کند قال: (بینما رسول الله صلی الله علیه وسلم یصلی باصحابه اذ خلع نعلیه فوضعها عن یساره فلما رای القوم ذلک القوا نعالهم فلما قضی صلاته قال: ما حملکم علی القاء نعالکم؟ قالوا یا رسول الله رایناک القیت نعلیک، فقال: ان جبریل اخبر نی ان فیهما قذراً)
زمانی که پیامبرصلی الله علیه وسلم  با اصحاب نماز می‌خواند، در میان نماز کفش‌هایش را بیرون آورد و آنها را طرف چپ خود گذاشت، زمانی که مردم این عمل را مشاهده کردند، همگی کفش‌هایشان را بیرون آوردند و کنار گذاشتند، بعد از اینکه پیامبرصلی الله علیه وسلم  نمازش را به اتمام رساند فرمود: چه چیزی باعث شد که کفشهایتان را بیرون بیاورید؟ گفتند: ای رسول خدا صلی الله علیه وسلم   شما را دیدیم که کفشهایت را بیرون آوردی، پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: حضرت جبرئیل مرا مطلع ساخت که در کفش‌هایم کثافت وجود دارد.
ابن عبدالله در کتاب خود «جامع بیان العلم و فضله» از ابن مسعود رضی الله عنه  روایت می‌کند: (انه جاء یوم الجمعه و النبی صلی الله علیه وسلم یخطب، فسمعه یقول: اجلسوا فجلس بباب المسجد ای حیث سمع النبی صلی الله علیه وسلم یقول ذلک، فرآه النبی صلی الله علیه وسلم فقال: تعال یا عبدالله بن مسعود).
عبدالله بن مسعود روز جمعه‌ای وارد مسجد شد در حالی که پیامبرصلی الله علیه وسلم  خطبه می‌خواند و در لحظة ورود عبدالله بن مسعود فرمود بنشینید، عبدالله بن مسعود درب مسجد نشست، یعنی به محض اینکه شنید بنشینید نشست، پیامبرصلی الله علیه وسلم او را دید فرمود: بیا جلو ای عبدالله بن مسعود عشق و علاقة اصحاب تا این اندازه به شناخت و پیروی از سنت پیامبرصلی الله علیه وسلم  رسیده بود، و در تمام شرایط به آن ملتزم بودند و اوامر و نواهی ایشان را اطاعت می‌کردند، همانطور که عبدالله بن مسعود آن را انجام داد، بدون اینکه حکمت آن را بدانند، همانطور که در نماز کفش‌هایشان را در آوردند و یا انگشتری طلای خود را دور انداختند، همة این کارها نشانة اطاعت از پیامبرصلی الله علیه وسلم  و نشانة پیروی از سنت ایشان می‌باشد، همانطور که پیامبر می‌فرماید: (خذوا عنی مناسککم) عبادات خود را از من یاد بگیرید و از من پیروی کنید و یا می‌فرمایند: (صلوا کما رایتمونی اصلی) آنچنان که من نماز می‌خوانم به همان صورت هم شما هم نماز بخوانید و به من نگاه کنید. و یا می‌فرماید: (کل امتی یدخلون الجنه الا من ابی قالوا: یا رسول الله و من یابی؟ قال: من اطاعنی دخل الجنه و من عصانی فقد ابی) پیامبرصلی الله علیه وسلم  فرمود: همة امت من داخل بهشت می‌شوند، جز کسی که سر پیچی کند، اصحاب گفتند: ای رسول خدا صلی الله علیه وسلم آن کسی که سر پیچی می‌کند کیست؟ پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود  هر کس از من اطاعت و پیروی کند وارد بهشت می‌شود و کسی که از فرمان و دستور من اطاعت نکند سرپیچی نموده است.
و همچنین می‌فرماید: (اوصیکم بتقوی الله و السمع و الطاعه و ان عبدا جشیاً فانه من یعش منکم فیسری اختلافاً کثیراً فعلیکم بسنتی و سنه الخلفاء المهدیین الراشدین تمسکوا و عضوا علیها بالنواجذ و ایاکم و محدثات الامور فان کل محدثه بدعه و کل بدعه ضلاله ....)
شما را به تقوی و اطاعت و پیروی توصیه می‌کنم، اطاعت و پیروی داشته باشید با اینکه امیر شما فردی سیاه و خوش قیافه نباشد، اگر طول عمر کنید در آینده اختلاف‌های زیادی را می‌بینید، در آن موقع لازم است به سنت من و سنت خلفای راشدین هدایت شده ملتزم باشید، آن سنت‌ها را محکم و با چنگ و دهان بگیرید، و از چیزهای جدید که وارد دین می‌شوند خودداری کنید چون هر چیز جدیدی که وارد دین شود بدعت شمرده می‌شود و هر بدعتی ضلالت و گمراهی است .....)
این احادیث تعداد کمی از احادیث زیاد پیامبرصلی الله علیه وسلم  می‌باشد که موقف و موضع اصحاب را نسبت به سنت پیامبرصلی الله علیه وسلم  را بیان می‌کند. که این موقوف و موضع‌گیری محکم و اهتمام ویژه و جدی اصحاب برای شناخت سنت رسول خدا صلی الله علیه وسلم را نمایان می‌کند. و آنها ضمن پیروی از آنها برای تبلیغ این سنت‌ها نیز حریص بودند، آن هم به خاطر اطاعت از فرمان آن پیامبر صلی الله علیه وسلم بود که می‌فرماید: (نضر الله امراً سمع مقالتی و وعاها فاداها کما سمعها، فرب مبلغ اوعی من سامع) خداوند فردی را شاد و چهرة او را نورانی کند که سخنان مرا گوش فرا دهد و آن را حفظ نماید و آنچنان که شنیده است همانطور آنها را بیان کند چون خیلی از کسانی که این سخنان را می‌شنوند از شنونده خوبتر و بهتر آن به یاد و حافظه می‌سپارد و آن راخوبتر حفظ می‌کند.
با بیان این احادیث نهایت دروغ دشمنان سنت نبوی و دشمنان خدا و رسول او در ادعای باطل ایشان روشن می‌شود.
3-         و اما ادعای آنها مبنی بر اینکه اصحاب والامقام پیامبرصلی الله علیه وسلم  روایت حدیث را دوست نداشتند و حضرت عمر رضی الله عنه  راویان احادیث را تهدید می‌کرد و تهدید خود را عملی نمود و سه نفر از اصحاب را به علت روایت زیاد احادیث زندانی کرد، این ادعایی است دروغ و به دروغ‌های قبلی اضافه می‌شود. و نوعی فریب و تدلیس می‌باشد.
اما اینکه اصحاب رضی الله عنهم روایت احادیث را مکروه و ناخوشایند می‌دانستند این سخن باطل و بی‌اساس است، حقیقت آن است که آنها به خاطر اینکه روایت حدیث مسئولیت بسیار بزرگ و خطیری بود از آن هراس داشتند و از وعید پیامبرصلی الله علیه وسلم  نسبت به کسی که به دروغ بر او سخنی را درست می‌کند واهمه و ترس داشتند، آنجا که پیامبرصلی الله علیه وسلم می‌فرمایند: (من کذب علی متعمداً فلیتبوا مقعده من النار) هر کس به طور عمدی بر من دروغی ببندد و درست کند، جایگاه خود را در جهنم آماده کند.
اصحاب پیامبرصلی الله علیه وسلم  میان دو مسئلة مهم قرار داشتند، و نسبت به هر کدام حریص بودند، از یک طرف تبلیغ دین خدا برای کسانی که بعد از خود می‌آمدند، و از طرف دیگر بررسی و تحقیق شدید و محکم برای هر چه از پیامبرصلی الله علیه وسلم  روایت می‌کردند، به همین خاطر زمانی که یکی از آنها حدیثی را از پیامبرصلی الله علیه وسلم  روایت می‌کرد رنگ صورتش تغییر می‌کرد و ترس وجود و درون او را فرا می‌گرفت، در واقع اصحاب به خاطر شدت ترس آنها از دروغ بستن به زبان پیامبرصلی الله علیه وسلم  و یا خطا و اشتباه در روایتشان از روایت کردن احادیث می‌ترسیدند، نه به خاطر اینکه سنت نبوی مصدر و منشأ قانون و تشریع نیست.
اما ادعای اینکه حضرت عمر رضی الله عنه  3 نفر از اصحاب را زندانی کرد، آنها: عبدالله بن مسعود، ابوذر، و ابو درداء رضی الله عنهم بودند. این روایت روایتی باطل و دروغ می‌باشد و سخن خود را با دروغ آراسته‌اند، و بر زبان‌ها جاری شده است و در بعضی کتاب‌های احادیثی موضوع نوشته شده است، در واقع هر چه بر زبان‌ها جاری شود و یا هر چه در بعضی از کتاب‌ها نوشته شود صحیح نمی‌باشد. امام «ابن حزم»  در کتاب خود به نام «الاحکام» جواب این دروغ و ادعای باطل را داده است، و می‌فرماید: (و روی عن عهر انه حبس ابن مسعود، و آبادرداء، و اباذر من اجل الحدیث عن رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت شده که عمر ابن مسعود، ابو درداء و ابوذر را به خاطر روایت حدیث زندانی کرد، بعد از اینکه ابن‌حزم روایت را منقطع می‌داند و آن را صحیح نمی‌داند می‌گوید: این حدیث خیلی واضح و روشنی دروغ است، چون از دو حال خارج نیست: یا اینکه عمر رضی الله عنه  اصحاب را متهم می‌ساخت، که این مطلب را هیچ کس تایید نمی‌کند و یا اینکه عمر از نفس احادیث و تبلیغ سنت نهی می‌کرد و آنها را به کتمان آن ملزم می‌نمود، که این کار خارج شدن از اسلام است، که خداوند امیر المومنین عمر رضی الله عنه  را از همة این کارها محفوظ نمود.
و این سخن را هیچ مسلمانی بر زبان نمی‌آورد، و اگر عمر آنها را زندانی کرده است و آنها هم متهم نباشند و بی‌گناه باشند، عمر به آنها ظلم کرده است! پس ادعاکننده برای مذهب فاسد خود که به این روایات دلیل می‌آورد کدام یک از این دو راه خبیث را اختیار می‌کند؟
 
 
ردّی بر نظریه مستشرقین در مورد سنّت نبوی شریف (شبه ششم)
 
یکی دیگر از شبه‌های آنها این است که می‌گویند: میان قرآن و سنت در جاهای زیادی تعارض و تضاد مشاهده می‌شود. و برای این گمان بی‌اساس خود نتیجه‌گیری می‌کنند که هیچ دلیلی برای ملتزم شدن به احادیث نبوی وجود ندارد.
رد این شبه
علما و دانشمندان فاضل ما در مقابل این   شبه ی  تعارضی ایستاده‌اند و آن را جواب داده‌اند، چه این تعارض به گمان آنها میان قرآن و حدیث باشد و چه میان احادیث با بعضی احادیث دیگر، از مثال‌های تعارضی و تضاد میان قرآن و سنت (به گمان آنها) این است که: قرآن به خواندن آنچه که از قرآن ممکن باشد در نماز خوانده شود، قال الله تعالی: «فَاقْرَؤُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ» المزمل: ٢٠ هر چه از قرآن برایتان ممکن بود بخوانید.
حدیث نبوی هم می‌فرماید: (لاصلاة الا بفاتحة الکتاب) جز با خواندن فاتحه نماز درست نیست.
در جواب می‌گوییم: این دو روایت هرگز تعارض و تضاد محسوب نمی‌شوند. بلکه این تخصیص عام است، این مسئله هم از بدیهیات علوم شریعت می‌باشد، امر قرآن عام است، سنت نبوی آن را خاص کرده است.
درست مثل آن است این قول خداوند (و احل الله البیع و حرم الربا) و خداوند معامله را حلال و ربا را حرام کرده است. این امر در مورد تمام انواع معامله عام است ولی حدیث نبوی می‌آید و انواعی از آن را تخصیص می‌کند، می‌فرماید (الذهب بالذهب مثلاً بمثل و یداً بید و الفضل ربا الخ) طلا به طلا درست مثل هم، دست به دست، و زیاده ربا محسوب می‌شود الی آخر حدیث، که هیچ تعارضی و تضادی وجود ندارد چون سنت بیان تفصیلی است برای آنکه در قرآن به صورت اجمال آمده است، همانطور که این آیه این مطلب را صراحتاً بیان می‌کند
«وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» النحل: ٤٤ «و قرآن را بر تو نازل کرده‌ایم تا اینکه چیزی را برای مردم روشن‌سازی که برای آنها فرستاده شده است (که احکام و تعلیمات دینی است).»
و از نوع دوم که تعارضی و تضاد حدیث با حدیث است، چیزی است که دربارة سنت بودن وضو بعد از خوردن طعامی که با آتش پخته شده است می‌باشد، هر کس گوشت گوسفند را خورد وضو بگیرد و از هر چیزی که با آتش پخته شود وضو بگیرید، سپس حدیث دیگری از پیامبرصلی الله علیه وسلم  آمد که ترک وضو را برای هر چیزی که با آتش پخته شود را دستو داد، در این جا هیچ تضاد و تعارضی وجود ندارد، چون حدیث آخر ناسخ حدیث اولی شده است و آن را نسخ نموده است، سپس هیچ تعارضی وجود ندارد.
و مسائل زیادی وجود دارد که شبه را ایجاد می‌کند مانند استثناء خاصی از عام، مثل قوله تعالی
«وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً» آل عمران: ٩٧
«و حج این خانه واجب الهی است بر کسانی که توانای (مالی و بدنی) برای رفتن بدان‌جا را دارند.»
سپس حدیثی می‌آید تا حج زنان را به شرایطی مقید سازد، به این صورت که باید با زن محرمی وجود داشته باشد (لایحل لامراه تومن بالله و الیوم الاخر ان تسافر سفراً یکون ثلاثه ایام فصاعداً الا و معها ابوها او ابنها او زوجها او اخوها او ذو محرم منها)
برای هیچ زنی که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد حلال نیست که سفری کند و این سفر سه روز و یا بیشتر طول بکشد مگر اینکه با یکی از محارم خود مثل پدر، پسر، همسر، برادر و یا یکی از محرم‌های دیگر با او باشد. این استثناء خاصی از عام است، و هیچ تعارض وجود ندارد.
این مسائل و غیره، علمای حدیث و سنت به بررسی و تدریس آن توجه خاصی نموده‌اند و تالیف‌های خاصی در این موارد نوشته‌اند و جواب آنها را داده‌اند.
 
 
 
شبه هفتم
 
می‌گویند: کسانی که سنت و احادیث پیامبرصلی الله علیه وسلم را از اصحاب و تابعین جمع کرده‌اند و حامل آن بودند، سربازان حاکمان و حلقه به گوش پادشاهان در زمان اموی‌ها و عباسی‌ها بودند، آنها احادیثی را برای آنها درست می‌کردند که موافق میل و آرزوی آنها باشد و سبب استحکام پادشاهی آنها شود.
 
رد این شبه:
دکتر مصطفی السباعی علی‌رغم باطل بودن این ادعا در کتاب خود به نام «مکانة السنة فی التشریع الإسلامی» جواب آن را داده است و می‌گوید: دشمنان اسلام، مثل شیعه‌های تندرو، مستشرقین و ملحدین به این درک و فهم نرسیده و نخواهند رسید که راویان سنت چقدر حتی در زندگی عادی خود از دروغ دور بوده‌اند، و به این درک و فهم نرسیده‌اند که اصحاب چقدر ترس و خوف خدا را در دل داشته‌اند، و چقدر دروغ بستن به زبان پیامبرصلی الله علیه وسلم  را ناپسند می‌دانستند و چقدر از این کار تنفر داشتند، حتی بعضی از آنها این کار را کفر می‌دانست، و کشتن آن را جایز می‌شمرد و توبة آن را قبول نمی‌کردند. دشمنان دین اسلام عذر دارند! چون آنها این خصوصیات را در علما و دانشمندان ما درک نکرده‌اند، و کسی که به دروغ گفتن عادت پیدا کند گمان می‌برد مردم از او دروغ‌گوتر هستند، دزد این طور فکر می‌کند که مردم نیز مثل او دزد هستند، چه کسی است که در مورد قومی که بعضی از احکام آنها سنت را انکار می‌کردند علیه آنها به پا خواستند و بعضی از آنها به خاطر این اعتراض و مقابله با آنها دچار شکنجه و ناراحتی شد، چون از حق حمایت کرد، چه کسی می‌گوید: اینها دروغ گفتن را برای خود به زبان پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم مباح دانسته‌اند تا چیزی که از سنت نیست به آن اضافه کنند.
بله قومی که در حکم و قضاوت خود بر مردم و رجالی که احادیث را روایت کرده‌اند هیچ چیزی را جز حق در نظر نمی‌گیرند، نه پدر نه پسر نه برادر نه دوست و نه استاد و پیروی باعث عدول از حق نمی‌شود، این عنوان و نشانة دیانت صحیح و پاکی و امین بودن آنهاست، و نشانة این است که حافظ سنت نبوی شریف هستند و نشانة این است که سنت نبوی نزد آنها از آباء و اجداد و اولاد و نوه‌ها مهمتر و با ارزشتر می‌باشد، آنها در تقوی و صداقت و امامت ضرب‌المثل بودند. این شما و این مثال‌هایی از پاکی و نزاهت آنها در مورد حکم بر رجال و مردانی که احادیث را روایت کرده‌اند:
1- کسانی که شهادت و روایت پدران خود را رد کرده‌اند:
امام علی بن المدینی در مورد پدرش از او سوال کردند فرمود: از غیر من در مورد او پرسش کنید، دوباره مساله را از او پرسیدند، سکوت کرد و مدتی خاموش شد سپس سرش را بلند کرد و گفت: مسئله حساسی است و در مورد دین می‌باشد، ایشان ضعیف هستند.
2- کسانی که پسران خود را تجریح و شهادت و روایت آنها را رد کرده‌اند: امام ابو داود سجستانی صاحب کتاب «السنن» فرمود: پسرم عبدالله دروغگو است، امام ذهبی در مورد پسرش به نام ابوهریره می‌گوید: او قرآن را حفظ کرد، بعداً از آن غافل شد تا اینکه از یادش رفت.
3-  کسانی که برادران خود را تجریح کرده‌اند:
زیدبن انیسه گفت: از برادرم یحیی حدیثی را روایت نکنید چون مشهور به دروغگویی است.
4- کسانی که بعضی از نزدیکان و خویشاوندان خود را تجریح کرده‌اند:
ابوعروبه الحرانی: امام ذهبی در شرح حال حسین بن ابی السربی عسقلانی ابن عروبه گفت: او دایی مادرم است و دروغگو می‌باشد.
5- کسانی که دامادها و دختران خود را تجریح کرده‌اند:
شعبه‌بن الحجاج گفت: اگر قرار بود از کسی حمایت و دفاع کنم از هشام بن حسان حمایت می‌کردم چون او داماد من است، او حافظه نداشت.
6-  از کسانی که استادان خود را دوست نداشتند:
امام ابن ابی حاتم از عبدالرحمن بن مهدی روایت می‌کند و می‌گوید:
روزی نزد شعبه اختلاف پیدا کردند، گفتند: بین ما و خودت حکمی را تعیین کنید، گفت: من به یحیی بن سعید القطان راضی هستم، پیوسته ماندیم تا یحیی آمد، مساله و حکمیت را به او سپردند، او هم بر ضد شعبه که استاد او بود قضاوت کرد، نزد او درس خوانده بود و نزد او درس را به اتمام رسانده بود، شعبه به او گفت: هیچ کس مثل شما انتقاد نمی‌کند.
ابن ابی حاتم گفت: این نهایت قدر و منزلت برای یحیی‌بن سعید قطان می‌باشد، چون شعبه میان اهل علم او را برای حکمیت انتخاب کرد، ولی عدالت و قاطعیت او در دین و ایمان به جایی رسیده بود که ضد شعبه که استاد و معلم او بود قضاوت کرد. و نزاهت و پاکی ائمة حدیث به جایی رسیده بود که آنها شفاعت برادران خود را برای اینکه از تجریح آنها سکوت کنند قبول نمی‌کردند، چطور آنها واسطه و شفاعت را قبول می‌کنند در حالی که آنها پسران، پدران و برادران خود را تجریح می‌کردند، چون از آنها مسائلی را مشاهده کرده بودند که سزاوار این تجریح و طعنه بودند.
اما موقف و موضع‌گیری صحابه‌ها و تابعین بعد از آنها از ائمة اسلام در مورد حاکمان و امیران آن وقت و زمان مثال‌های زیادی وجود دارد و برای نمونه موقف و موضع ابی سعید حذری در مورد مروان استاندار مدینه و موقف و نظر ابن عمر در مورد حجاج و موقف امام زهری در مورد هشام بن ملک اموی نمونه‌های بارز و روشنی هستند و کسان دیگری غیر از آنها بسیار زیادند.
 
 
 
شبه هشتم
 
این شبه در مورد اختلاف محدثین در مورد اعتماد و ضعیف شمردن رجال احادیث است.
فرصت‌طلبان و شبه‌اندازان اختلاف علمای حدیث‌شناس را در مورد اعتماد کردن و یا تضعیف شمردن افراد و راویان احادیث را عیب و ایراد و منهجشان شمرده‌اند، و نتیجه‌گیری می‌کنند که ممکن است کسی را مورد اطمینان قرار دهند در حالی که مورد اطمینان نیست، و کسی دیگر را ضعیف بشمارند در حالی که ضعیف نیست، در نتیجه احادیثی را صحیح می‌شمارند که به درجة صحیح نرسیده است، به همین خاطر بسیاری از احادیث را صحیح قلمداد کردند در حالی که صحیح نبودند.
 
رد این شبه:
آنچه که حدیث‌شناسان از قواعد و اصول ثابت برای اعتماد و اطمینان از راویان حدیث و یا تضعیف آنها ادعای شبه‌اندازان را باطل می‌کند. آنها از روی هوا و هوس در مورد عدالت و یا عدم عدالت آنها صحبت نکرده‌اند، بلکه این کار را فقط به خاطر خدا و به خاطر دین کرده‌اند، به همین خاطر این گفتة آنها خیلی زیاد است که می‌گویند: این علم دین است دقت کنید که دین خود را از چه کسی می‌گیرید.
علم بسیار بزرگی پیدا شده است و قواعد و پایه‌ها محکمی برای آن گذاشته شده است. و مقیاس و معیار دقیقی برای آن گذاشته شده است که احوال و اوضاع راویان از جهت اطمینان و یا تضعیف آنها کنترل می‌شود. که آن هم «علم جرح و تعدیل» نام دارد، که در میان هیچ ملت و امتی نظیر و شبیهی ندارد.
کسی که کتاب‌های علوم حدیث را مطالعه کند، در مقابل این علم دقیق و مهم مات و مبهوت می‌شود، علمی که امکان ندارد تالیف و پیدا شدن آن به صورت تصادفی و یا اینکه بدون هدف باشد، بلکه برای این علم زحمت‌های فراوانی کشیده شده است، و خستگی‌های فراوانی را متحمل شده‌اند شب زنده‌داری‌های زیادی برای آن کشیده شده است تا به اوج خود رسیده است.
از این علم سه سوال پیدا می‌شود که از خلال آن فاسد بودن و باطل بودن این گمان روشن می‌شود:
اولاً: آن راوی و روایت‌کننده‌ای که حدیثش قبول می‌شود کیست؟
دوماً: چگونه و چطور به آن اطمینان و اعتماد می‌شود؟
سوماً: زمانی که بین اطمینان و تضعیف تعارضی باشد چاره چیست و چه چیزی باعث این تعارضی شده است؟
جواب این سوال‌ها:
اولاً: حدیث‌شناسان صفات معین و مشخص را تعیین کرده‌اند که هر زمان این صفات در فردی معین همزمان جمع شوند روایت او قبول است و به حدیث او استدلال می‌شود.
ابن صلاح رحمه الله می‌گوید: جمهور ائمة حدیث و فقه اتفاق نظر دارند و اجماع کرده‌اند که راوی حدیث زمانی به روایتش استدلال می‌شود که عادل و دارای حافظة خوب و هوشیار باشد. و به طور مفصل باید راوی حدیث مسلمان، بالغ، عاقل، و از اسباب فسق و چیزهایی که مروت و جوانمردی را از بین می‌برد در امان باشد، هوشیار باشد و دچار غفلت نگردد، دارای حافظة خوب باشد، برای نوشته‌هایش بسیار با دقت و هوشیار باشد. و اگر چنانچه حدیث را با معنی روایت می‌کند علاوه بر شرایط ذکر شده باید به آنچه باعث تغییر در معنی می‌شود عالم و آگاه باشد.
این ثقه و اطمینانی است که روایتش قبول می‌شود، و آن است که دو شرط عدالت و حافظه را جمع کرده‌ است.
دوماً زمانی به راوی حدیث اطمینان می‌شود که عدالت او در میان مردم پخش شده باشد، و یا اینکه در میان اهل علم به خیر و نیکی شهرت داشته باشد، و یا اینکه یک فرد عالم و دانشمند یا بیشتر ایشان را تایید و عدالت ایشان را قبول کنند. و حافظه و هوشیاری او به وسیلة مقایسه کردن روایت او با روایت کسانی که مورد اعتماد و باور هستند معلوم و مشخص می‌شود.
عدالت راوی قبول می‌شود با اینکه دلایل این عدالت هم بیان نشوند، چون اسباب عدالت زیاد هستند و ذکر و بیان آنها زحمت و ناراحتی فراوانی دارد.
اما تجریح راوی و تضعیف او جز با ذکر دلیل قبول نمی‌شود، چون تجریح راوی با یک چیز حاصل می‌شود، و ذکر و بیان آن شقتی ندارد. با اینکه مردم در مورد اسباب و علل آن اختلاف نظر دارند.
سوماً: زمانی که در مورد یک راوی معین در مورد عدالت و یا تضعیف آن اختلاف وجود داشت، تضعیف آن انتخاب می‌شود به شرطی که توضیح داده شود، با اینکه کسانی که او را عادل می‌دانند زیاد باشند و جمهور علما نیز این نظریه را قبول دارند. چون کسی که به علم جرح آشنایی دارد از کسی که به عدالت آگاهی دارد علم بیشتری دارد که او از آن خبر ندارد کسی که از عدالت راوی بحث می‌کند ظاهر حال او را می‌بیند، ولی کسی که عیب و ایراد راوی را بررسی می‌کند از درون او خبر می‌دهد. که این یک شرط مهمی می‌باشد. حدیث‌شناسان عیب و جرح راوی را قبول نمی‌کردند مگر اینکه کاملاً توضیح داده شود و آن را کاملاً بیان کنند.
دکتر نور الدین عتر می‌گوید:
این قاعده به صورت کلی جرح راوی را هنگام تعارض مقدم نمی‌شمارد، در بسیاری از جاها حدیث‌شناسان عدالت راوی را بر جرح آن هنگام تعارض مقدم نموده‌اند، پس می‌توانیم بگوییم: این قاعده مقید به شرایط زیر می‌باشد:
1-    جرح باید روشن و توضیح داده شود، و شامل تمام شرایط باشد.
2-    جرح‌کننده نباید فردی متعصب نسبت به فرد مجروح باشد و یا در تجریح نمودن او سخت‌گیری کند.
3-    کسی که عدالت راوی را ثابت می‌کند باید بیان کند که هر گونه جرح و عیبی از راوی دور است و ادعای خود را با دلیل ثابت کند.
و این دلالت دارد بر اینکه اختلاف انتقادکنندگان به جرح و تعدیل می‌انجامد، به همین خاطر امام ذهبی که در نقد رجال حدیث واقعاً اهل تحقیق و بررسی می‌باشد می‌گوید: هرگز دو نفر از حدیث‌شناسان به این حالت نرسیده‌اند که ضعیفی را مطمئن و مورد اعتماد قرار دهند و یا اینکه فردی مطمئن و عادلی را ضعیف و غیرمطمئن شمارند، چون هر زمان روایت‌کنندة ضعیفی مورد اطمینان قرار گیرد، اطمینان از آن فقط به خاطر ظاهر آن بوده است.
حافظ ابن حجر می‌گوید: جرج بر تعدیل مقدم است، و جماعتی این مطلب را به مطلقی گفته‌اند، ولی کسی که اسباب آن را خوب می‌داند باید آنها را بیان کند، چون اگر بیان نشود بر کسی که عدالت او ثابت شده است مقدم نمی‌شود، ولی اگر از طرف کسی که به اسباب جرح عالم نباشد صادر شود به آن اعتبار نمی‌شود. هر زمان کسی که تجریح شده است از شرایط عدالت خالی و تهی باشد جرح در مورد آن قبول می‌شود، به شرطی که این نظر را کسی صادر شده باشد که به اسباب جرح شناخت کامل داشته باشد.
اگر در راوی عدالت وجود نداشته باشد در شرایط مجهول قرار می‌گیرد و اعمال قول مجروح از اهمال آن بهتراست. همانطور که واجب است هنگام اختلاف حال راوی تجریح و تعدیل شده بیان شود، چون این شرح حال باعث نشانه‌هایی می‌شود که هنگام اختلاف در توثیق و تضعیف به ترجیح یکی از آنها کمک می‌کند.
امام ذهبی در مورد اقسام کسانی که در مورد رجال حدیث از جهت سخت‌گیری، یا میانه‌روی، و یا اعتدال در جرح و تعدیل سخن می‌گویند، می‌فرماید:
1- قسمتی از این افراد در جرح افراد سخت‌گیر هستند، برای تعدیل ثابت و پابرجا می‌باشند، با دو غلط و یا سه غلط از راوی چشم‌پوشی می‌کنند و این زمانی است که از فردی مطمئن باشند، اما زمانی که مردی را تضعیف کنند، دقت کن و ببین که آیا با این تضعیف او دیگران هم موافق هستند یا خیر؟ اگر موافق او بودند و هیچ یک از ماهران او را تعدیل نمی‌کردند پس او ضعیف است، و اگر یکی از آنها او را مطمئن و معتبر می‌دانست در مورد او گفته‌اند: تجریح او بدون توضیح قبول نمی‌شود، یعنی کافی نیست مثلاً این معنی بگوید او ضعیف است، و سبب و دلیل ضعف او بیان نشود و دیگران او را مطمئن و عادل بدانند، امثال این افراد بر صحت حدیث آنها توقف می‌شود و به حدیث حسن نزدیکتر هستند. ابن معین، ابو حاتم و جوزجانی سخت‌گیر هستند.
2- قسمتی هم در مقابل این گروه (اول) هستند، مانند ابوعیسی الترمذی ابو عبدالله حاکم، و ابوبکر بیهقی که سهل‌انگار هستند.
3- و قسمتی هم مانند امام بخاری، احمدبن حنبل، ابی زرعه، ابن عدی معتدل و با انصاف هستند.
باید بدانیم که حدیث‌شناسان در مورد توثیق و تجریح و تصحیح و تضعیف همین‌طور و کورکورانه قدم بر نداشته‌اند، بلکه طبق قواعد و مقرراتی محکم و مطمئن پیش رفته‌اند، به همین خاطر این احکام در نهایت دقت ظاهر شده‌اند، میان همدیگر کاملاً توافق و اتحاد وجود دارد و هیچ گونه تضاد و شذوذی در آن دیده نمی‌شود، دارای انسجام کامل و بدور از هر تباینی می‌باشد، و هیچ کس نمی‌تواند یک نقد علمی و درستی را متوجه آن سازد. و این شهادت یکی از مستشرقین که دکتر نورالدین عتر در این مورد آن را نقل می‌کند و آن «لیوبولد فایس» گفت: «ما از حد و مرز این کتاب تخطی کرده‌ایم، هنگامی که به صورت تفصیل در مورد روش‌های دقیقی که محدثان اولیه جهت اثبات صحیح بودن هر حدیث، زیاده‌گویی می‌کنیم. و برای آنچه که ما در صدد آن هستیم، کافی است که بگوییم: از این روش‌ها علم جداگانه و کاملی به وجود آمد که تنها هدف آن، جستجوی معانی احادیث پیامبر و شکل و طریق روایت آنها بود.
در حقیقت این علم از لحاظ تاریخی قادر است که سلسله پیوسته‌ای را برای شرح حال مفصل تمامی کسانی که راوی یا محدث هستند، بیابد. شرح حال تمامی مردان و زنانی که تابع بررسی دقیق همه جانبه بودند. و اینها فقط زمانی مورد اطمینان محسوب می‌شوند که زندگی و طریقة روایت آنها، دقت مدارانه باشد. بنابراین کسی که امروزه بر صحت حدیثی یا تمام احادیث اعتراض کند، این چیزی که او باید ثابت کند».
 
 
شبهه نهم
 
همچنین از جمله شبهات آنها این است که نقد محدثان منحصر به نقد اسناد است و شامل نقد متن احادیث نمی‌شود.
گاستون ویت می‌گوید: «محدثان سنت را به درستی می‌آموختند و این آموزش فقط متوجه سند و شناخت راویان و دیدار آنها با هم و شنیده‌های بعضی از آنها از همدیگر می‌شد». سپس می‌گوید: راویان حدیث را به طور شفاهی برای ما نقل می‌کنند و حافظان این احادیث آن را جمع و تدوین کرده‌اند. و این راویان متن حدیث را نقد نکرده‌اند و ما مطمئن نیستیم این حدیثی که به ما رسیده است. همان طوری بوده که پیامبرصلی الله علیه وسلم  ذکر کرده و راویان با حسن نیت خود در اثنای روایت چیزی را به آن نیافزوده‌اند».
 
 
رد این شبهه:
عالمان حدیث اهتمام کامل به آموختن متن حدیث داشتند. و حق آن را ادا کردند. و نهایت سعی خود را در توجه به احادیث می‌کردند. به گونه‌ای که بیشتر از آن نمی‌توانستند.
در حقیقت هدفی که آنها در آموختن اسناد و نقد آنها داشتند همان جدا کردن احادیث صحیح و ضعیف و حمایت از حدیث در مقابل چیزهایی بیهوده و تقلبی بود. که اینها رابطه محکمی را با نقد متن داشت.
و همچنانکه بیان کردیم، اعتماد کردن به راوی فقط با اثبات عدالت و ثبت کردن او تمام می‌شود. و صحت ثبت کردن روایت‌های راوی فقط با مقایسه آن با روایت‌های راویان مورد اعتماد شناخته می‌شود. آنچه که نزد محدثان ثابت و بی‌مناقشه است این است که صحت اسناد حدیثی ضرورتاً به معنای صحت حدیث نمی‌باشد. چون از جمله شروط حدیث صحیح این است که حدیث شاذو معلل نباشد و شاذو معلول بودن در سند می‌آیند، همچنان که در متن نیز می‌آیند. چون گاهی اسناد حدیثی صحیح بوده ولی در متن آن علت مردودی باشد که صحت حدیث را لکه‌دار کند. و همچنین شاذ بودن نیز این گونه است. و بدین ترتیب بررسی آنها محدود به سندها نبود. و آنها در علل متن‌ها و شذوذ آنها تحقیق می‌کردند و تحقیقات خود را در مورد علل (نقص حدیث) و شذوذ (نادر و بی‌قاعده بودن حدیث) در کتاب‌هایی به اسم «العلل» جمع‌آوری می‌کردند. که این کتاب‌ها بسیار می‌باشد.
و بدین ترتیب علومی ایجاد شد که به بررسی اسناد اکتفا نمی‌کرد بلکه به بررسی اسناد و متن احادیث با هم می‌پرداخت. از جمله: حدیث مقلوب، مضطرب، مدرج، معلل، مصحف، موضوع و احادیثی که بسیار مورد اطمینان باشند (متواتر).
همچنان که علومی ایجاد شد که به بررسی متن، به ویژه متن‌های غریب‌الحدیث، اسباب ورود احادیث ناسخ و منسوخ آنها، مشکل و محکم آنها می‌پرداختند.
و در این مورد محدثان تلاش بی‌نظیری کرده‌اند. از جمله تلاش‌های آنها در بررسی متون احادیث این است که نشانه‌ها و ضوابطی را وضع کردند تا بدون مراجعه به سند حدیث جعلی بودن ان را فهمید از جمله این نشان‌ها و ضوابط:
1-  رکیک بودن لفظ حدیث: کسی که از زبان عربی آگاهی داشته باشد، در می‌یابد که ممکن نیست با وجود اصرار راوی این لفظ رکیک از سخنان پیامبرصلی الله علیه وسلم  باشد در غیر این صورت محور رکیک بودن براساس معنی است. هر چند که کلمه رکیکی در الفاظ آن نباشد.
2-  اگر حدیث با نص قرآن یا سنت متواتر مخالف باشد: حدیثی که مخالف نص قرآن باشد مثل حدیث «مقدار الدنیا و انها .... آلاف سنة» «عمر دنیا هزار سال است».
«يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللّهِ» الأعراف: ١٨٧ «راجع به قیامت از تو می‌پرسند و می‌گویند: در چه زمانی قیامت رخ می‌دهد؟ بگو: تنها پروردگارم از آن آگاه است، و کسی جز او نمی‌تواند در وقت خود آن را پدیدار سازد. برای آسمان‌ها و زمین سنگین و دشوار است. قیامت ناگهانی به وقوع می‌پیوندد و بر سر تان می‌تازد. از تو می‌پرسند: انگار تو از قیامت باخبری؟ بگو: اطلاع از آن، خاص پروردگارم است».
 
و احادیثی که مخالف سنت می‌باشند مانند: احادیثی که در مدح نام‌های محمد و احمد آمده است و می‌گوید کسی که این نام‌ها را داشته باشد وارد جهنم نمی‌شود، در حالی که جهنم نرفتن به اسامی و القاب نیست بلکه به ایمان و عمل صالح می‌باشد.
3-  احادیثی که مشتمل بر گزافه‌گویی و زیاده‌روی باشند. در مورد ثواب زیاد برای کارهای کوچک یا عذاب زیاد برای کارهای کوچک مثل حدیث من قال: «لا اله الا الله، خلق الله من تلک الکلمة طائراً له» «کسی که لا اله الا الله بگوید خداوند از آن کلمه پرنده‌ای برای وی درست می‌کند».
دکتر صبحی صالح مولف کتاب «علوم حدیث و اصطلاحات آن» با تاکید در مورد عدم تفرقه میان محدثان در مورد سند و متن حدیث می‌گوید: «بر ماست که مرتکب حماقت پیوسته مستشرقان و دانشجویان فریب خورده به علم «سودمند»‌شان بشویم. حماقتی که در مورد حدیث نبوی نیز مرتکب شده‌اند. چون میان سند و متن فاصله‌ انداخته‌اند. مثل فاصله انداختن میان دو دشمن که هیچگاه همدیگر را ملاقات نمی‌کنند یا فاصله‌ انداختن میان دو هوو که هیچگاه با هم جمع نمی‌شوند. پس معیارهای محدثان در مورد سند حدیث فقط زمانی از معیارهای آنها در مورد متن جدا می‌باشد که براساس توضیح یا فصل‌بندی و تقسیم باشد و گرنه سند صحیح غالباً منتهی به متن صحیح می‌شود. و غالباً متن معقول و منطقی که مخالف حس سلیم نباشد، از راه درست منحرف نمی‌شود».
علمای حدیث متن حدیث را خیلی خوب آموخته بودند، به طوری که با نگاهی به مولفات آنها اندازه آن فهمیده می‌شود و میراث عظیمی را از خود به جای گذاشتند که پرتو آن تا نسل‌های زیادی جریان داشت. و انسان‌های منصف به آن اعتراف می‌کنند. پس گفته گاستون ویت و کینه‌توزانی که شر را برای دین استوار ما می‌خواهند، بی‌ارزش و اعتبار می‌باشد. الحمدلله ما مسلمانان به علمای گرامی خود اعتماد و سعی و تلاش آنها را ارج می‌نهم. و از تلاش‌هایی که در خدمت سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم بذل نمودند. تشکر می‌کنیم. و به سالم بودن روش و استقامت آنها شهادت می‌دهیم. و اصلاً به طعنه طعنه زنندگان یا سخن کینه‌توزان در مورد آنها توجه نمی‌کنیم. بلکه سخنان آنها را کشف و حیله‌های آنها را رد و اثر آن را پاک می‌کنیم.
و الله متعال صادقانه فرموده است:
«بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ» الأنبياء: ١٨
«بلکه حق را به جان باطل می‌اندازیم و حق مغز سر باطل را از هم می‌پاشد. و باطل هر چه زودتر محو و نابود می‌شود. وای بر شما به سبب توصیفی که می‌کنید».
 
 
شبهه دهم
 
مک دونالد مستشرق و سایر مستشرقین می‌گویند: «هیچ یک از حقایق تاریخی مبتنی بر احادیث نیستند. بلکه احادیث تنها ثبت آشفته و پر اشتباه تاریخی هستند. که بر جعل حدیث دلالت می‌کند».
 
رد این شبهه:
کسی که احادیث نوشته شده مخصوصاً «صحیحین» را مطالعه می‌کند، انبوه بی‌شمار احادیث نبوی که بیانگر حوادث تاریخی گذشته مثل داستان‌های انبیاء و امت‌های پیشین و شروع خلقت هستند را می‌یابد. همچنانکه احادیث زیادی را که بر اموری که در آینده اتفاق می‌افتند، می‌یابد. مثل حدیث‌هایی در مورد فتنه‌های آینده و غیره که بسیاری از این احادیث صحیح و ثابت بوده‌اند و امت آن را قبول کرده و محتوای آن را تصدیق کرده‌اند. و به همه آن ایمان آورده‌اند چون همان چیزی که رسول الله صلی الله علیه وسلم با آن سخن گفته خداوند متعال در مورد آن فرموده است: «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى* إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى» النجم: ٣ - ٤ » «و از روی هوی و هوس سخن نمی‌گویند آن جز وحی و پیامی نیست، که به او وحی می‌شود».
و علمای امت در بیان حقایق تاریخی و اثبات آنها بر این احادیث تکیه کرده‌اند و حتی بعد از قرآن کریم آن را قویترین دلیل می‌دانند. و به همین خاطر کتاب‌های سیره و تاریخ از این احادیث پر است. و در بسیاری از اخبار اهل کتاب بر آن حکم کرده‌اند. پس آن چیزهایی که مؤید آنها حدیث نبوی باشد را قبول و مخالف آن را ردّ می‌کردند. و در آنچه که شاهدی از قرآن و سنت نداشت، توقف می‌کردند. حافظ بن حجر در فتح الباری در معنای این حدیث پیامبر صلی الله علیه وسلم  گفته است: «تصدقوا اهل الکتاب و لا تکذبوهم» «یعنی وقتی از اهل کتاب خبری محتمل را به شما دادند که در واقع صادق نباشد، شما آن را تکذیب می‌کنید یا خیر در واقع دروغ نباشد، شما آن را تصدیق می‌کنید، در این صورت شما به سختی می‌افتید. نهی در مورد تکذیب آنها که مخالف شریعت ما باشد نیامده و همچنین در مورد تصدیق آنهایی که موافق شریعت ما باشد. نیامده است». اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم در بیان حقایق تاریخی و تایید آنها به کتاب (قرآن) و سنت استناد می‌کردند. بخاری از سعید بن جبیر روایت کرده است که: «به ابن عباس گفتم: نو فای بکالی فکر می‌کند که موسی همان موسی بنی اسرائیل نیست بلکه موسی دیگری است. ابن عباس گفت: دشمن خدا دروغ گفته است ابی بن کعب از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت می‌کند که: «موسی نبی به عنوان سخنران در میان بنی اسرائیل ایستاده بود و از مردم پرسیده شد که چه کسی داناترین است؟ موسی جواب داد که من داناترینم و خداوند وی را سرزنش کرد که چرا دانایی را به من نسبت نداده است، پس خداوند متعال به او وحی کرد که بنده‌ای از بندگان من در جامعه بحرین از تو داناتر است....»
ابن عباس رضی الله عنه بر صدق این خبر و حقیقت بودن آن به حدیث پیامبر صلی الله علیه وسلم استدلال کرده است و نوفا نیز برای کذب آن به حدیث استدلال کرده است. در حالی که آنچه ابن عباس روایت کرده حقیقت تاریخی است که حدیث بر آن دلالت می‌کند.
علاوه بر این کسانی هستند که برای خاموش کردن نزاع اختلافات حقیقت تاریخی به احادیث پناه می‌برند. همچنان که در احکام نیز به آن پناه می‌برند.
بخاری در حدیثی که سند آن به ابن عباس رضی الله عنه می‌رسد روایت کرده است که: ابن عباس و حُر بن قیس بن حصن فزاری در مورد همراه حضرت موسی جر و بحث می‌کردند. ابن عباس گفت: صاحب و همراه وی خضر بوده است، در این حال ابی بن کعب از کنار آنها گذشت، ابن عباس او را فراخواند و گفت: من و این دوستم در مورد همراه حضرت موسی، همان کسی موسی همراهی وی را خواست، جر و بحث می‌کردیم. آیا تو از پیامبر صلی الله علیه وسلم چیزی در مورد او شنیده‌ای؟ جواب داد بله، از پیامبر صلی الله علیه وسلم شنیدم که می‌گفت: «در حالی که موسی میان جمعی از مردم بنی‌اسرائیل ایستاده بود، مردی نزد وی آمد....»
بنابراین بعد از رد این شبهاتی که مستشرقان و پیروان آنها وارد کرده‌اند، یقیناً دانستیم که آنها خیلی زود تمام طعنه‌هایی که متوجه سنت نبوی و همچنین متوجه روش نقد محدثان کرده بودند به شکست انجامید. و عیب این مستشرقان و نقص روش علمی‌شان در تحقیق آشکار شد.
   
و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین.



فهرست الاحادیث
(1) اخرجه مسلم فی کتاب الزهد 18/129.
(2) اخرجه البخاری فی کتاب العلم باب کتابه العلم 1/309.
(3) رواه البخاری فی کتاب العلم 1/313.
(4) رواه ابو داود باب کتابه العلم 10/79.
(5) رواه البخاری فی کتاب العلم 1/315.
(6) اخرجه البخاری کتاب الاعتصام باب الاقتداء بافعال النبی علیه اسلام برقم 7298.
(7) رواه ابو دود باب الصلاه فی النعل 2/353 برقم 636.
(8) رواه النسائی فی کتاب مناسک الحج 5/270.
(9) رواه البخاری فی کتاب الاذان 3/315.
(10)   رواه البخاری فی کتاب الاعتصام 28/12.
(11)   اخرجه ابو داود فی کتاب العلم 10/79.
(12)   رواه البخاری فی کتاب العلم باب من کذب علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم برقم 106.
 
فهرست المراجع
(1) رساله فی الطریق الی ثقافتنا لمحمود محمد شاکر 57.
(2) رساله فی الطریق الی ثقافتنا 86.
(3) مذاهب فکریه معاصره لمحمد قطب 597.
(4) اضواء علی السنه المحمدیه.
(5) تدوین السنه د. محمد مطر الزهرانی 76.
(6) السنه و مکانتها من التشریع الاسلامی 61.

 
 
 
 
به نقل از: ردّی بر نظریه مستشرقین (طرفداران فلسفه اشراق) در مورد سنّت نبوی شریف
 



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

عن أبي الهياج الاسدي قال : قال لي على بن أبي طالب: «ألا ابعثك على ما بعثني عليه رسول الله صلى الله عليه وسلم أن لا تدع تمثالا [رواية :صورة ] [في بيت] إلا طمسته، ولا قبرا مشرفا إلا سويته».  ابوهياج اسدي روايت مي کند: علي ابن ابي طالب رضي الله عنه به من گفت: آيا تورا مامور به انجام کاري نکنم که رسول الله صلي الله عليه وسلم براي انجام آن کار مرا امر کردند؟ هر تصويري که در خانه اي ديدي آنرا ازبين ببر و هر قبري را که مرتفع بود با زمين هموار کن. صحيح مسلم (3/61).

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 23148
دیروز : 5614
بازدید کل: 8813307

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010