|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
اسلام معاصر>اشخاص>مالکوم ایکس
شماره مقاله : 2079 تعداد مشاهده : 590 تاریخ افزودن مقاله : 16/4/1389
|
مالکوم ایکس، مردی که ایستاده جان داد
مالکوم ایکس، مهمترین و تاثیرگذارترین رهبر سیاهپوستان در تاریخ آمریکا به شمار میرود. با وجود آنکه رسانههای غربی سعی در به حاشیه بردن وی و پر رنگ نمودن نقش دیگر رهبر سیاه پوستان یعنی "مارتین لوترکینگ" دارند اما تاکنون این "مالکوم ایکس" است که بیشترین محبوبیت را در میان آمریکاییهای آفریقایی تبار داراست.
"الکس هیلی" نویسندهی مشهور سیاه پوست زندگینامهی مالکوم را به رشتهی تحریر در آورده و به سال 1964 میلادی آن را منتشر نمود. این زندگینامه تا کنون در تیراژ وسیعی به چاپ رسیده است. همینطور فیلم "مالکوم" که به نمایش زندگی وی میپردازد از محبوبترین فیلمهای آمریکایی به حساب میآید؛ گرچه برخی این فیلم را حاوی اهانتهایی پنهان علیه شخصیت مالکوم ایکس میدانند.
آغاز:
مالکوم ایکس (پس از اسلام: حاج مالک شباز) به سال 1925 میلادی در خانوادهای فقیر دیده به جهان گشود. پدرش، "اورلی لیتل" کشیشی سیاه پوست از پیروان "مارکوس گاروی" بود که به خالص بودن نژاد سیاه و لزوم بازگشت سیاهان به افریفا اعتقاد داشتند.
او فرزند هفتم خانوادهاش بود. در آن دوران هنوز نژادپرستی آمریکای در اوج خود قرار داشت و یک "کاکاسیاه" موفق یا کفاش بود و یا دربان! پدر مالکوم بسیار علاقه داشت که او را با خود به کلیسا ببرد. وی در سن پنج سالگی تحصیل را آغاز کرد. مدرسه هشت مایل از خانهی آنها فاصله داشت و از آنجایی که در آن شهر به جز آنها سیاه پوستان دیگری وجود نداشتند سفیدها وی را به نام "کاکاسیاه" و یا سیاه صدا میزدند تا جایی که مالکوم فکر میکرد این لقبها جزئی از نام اوست.
کودکی سخت:
پدر وی بارها توسط گروههای نژاد پرست سفید به مرگ تهدید شده بود. عاقبت خانهی آنها در میشیگان به آتش کشیده شده و کاملا به خاکستر تبدیل شد. هنگامی که مالکوم تنها شش سال داشت پدر وی توسط گروهی از نژادپرستان سفید ربوده و سپس به قتل رسید. جسد پدر با بدنی مثله شده در حومهی شهر پیدا شد. مرگ پدر تاثیری عمیق بر خانوادهی مالکوم بر جای گذاشت.
در پی مرگ پدر برخی از برادران مالکوم تحصیل را رها کردند و مادر خانواده که در سن 34 سالگی بیوه شده بود برای تامین مخارج خانوادهاش به خدمتکاری در خانهی مردم مشغول شد اما سرانجام در پی فشار روحی شدید به آسایشگاه روانی منتقل گردید.
کاکا سیاه:
مالکوم در آغاز نوجوانی راه انحراف را در پیش گرفت و زندگی خود را از راه دزدی و بزهکاری ادامه داد که عاقبت باعث اخراج از مدرسه و زندانی شدن وی گردید.
مالکوم که نوجوانی برومند بود نگاههای دیگران را به خود برنمیتابید. گرچه در میان سفید پوستان آدمهای خوبی هم بودند اما این برای از بین رفتن نفرتی که در درون او کاشته شده بود کافی نبود. از نظر او " تا وقتی که سفیدها همان نگاهی را که به خود دارند به آنها نداشته باشند رفتار خوب آنان، هیچ فایدهای ندارد..."
وی در زندان دورهی دبیرستان را ادامه داد و با جدیت در فعالیتهای فرهنگی و ورزشی شرکت میکرد. او توانست تصویری از یک دانشآموز کوشا و موفق از خود به نمایش گذارد اما گویا برای یک "سیاه پوست" موفق بودن کافی نبود...
در پایان دورهی دبیرستان معلم آنان از دانشآموزان خواست دربارهی آرزویی که در سر دارند حرف بزنند. آرزوی مالکوم این بود که بتواند روزی وکیلی توانمند شود، اما معلم آنان از او خواست به وکالت فکر نکند چون او یک "کاکا سیاه" است و بهتر است به آرزویی دست یافتنی بیندیشد... سخنان معلم برای مالکوم جوان بسیار تلخ و دردناک بود. او همهی دانشآموزان را تشویق کرد به جز مالکوم...
باز هم سرگردانی و زندان:
پس از پایان مرحلهی دبیرستان مالکوم جوان به بوستون رفت. شهر زیبای بوستون او را مجذوب خود کرد و او را به زندگی لهو و هوسرانی کشاند. او دانسته بود اگر سیاهان سالها صرف مغر خود کنند فایدهاش از اینکه موهای خود را صاف کنند کمتر است و برای همین موهای خود را با تحمل سختی فراوان صاف کرد تا کمی "سفیدتر" به نظر برسد!
وی سپس به نیویورک رفت و در آنجا به کارهای مختلفی مشغول شد. نیویورک برای مالکوم همچون بهشت بود. وی دورهی پایان جنگ دوم جهانی و انحطاط اخلاقی پس از آن را به چشم دید. مالکوم جوان در این مرحله به خوشگذرانی روی آورد. مالکوم که واقعا به بی بند و باری کشانده شده بود سرانجام به جرم دزدی دستگیر شد و به ده سال زندان محکوم شد.
میلههای زندان برای مالکوم جوان دردناک و طاقت فرسا بود و سرسختی وی باعث میشد بارها به سلول انفرادی بیفتد. سلول اتفرادی باعث شد او دارای ارادهی قویتری شده و بتواند دست از بسیاری از عادتهای بد خود بردارد.
آشنایی با اسلام:
در سال 1947 میلادی وی در زندان با یکی از زندانیان به نام "بیمبی" اشنا شد. بیمبی دربارهی دین و عدالت با وی سخن میگفت و سخنان وی توانست کفر و شک را از قلب مالکوم خارج کند. او مالکوم را به مطالعه و آموختن نصیحت کرد و مالکوم نیز به این نصیحت جامهی عمل پوشاند...
به سال 1948 میلادی مالکوم به زندان "کنکورد" منتقل شد. در این اثناء برادرش "ویلبرت" نامهای به وی فرستاد و در آن نوشت که وی به "دین طبیعی سیاهان" هدایت شده و از او خواست که سیگار نکشد و از خوردن گوشت خوک دست بکشد. مالکوم نصیحت برادرش را پذیرفت. وی باخبر شد همهی برادرانش در دیترویت و شیکاگو اسلام آوردهاند و آرزو دارند او نیز اسلام بیاورد. وی احساس کرد میلی فطری به این دین دارد.
با انتقال به زندان "ینور فولک" که زندانی آسانگیرتر بود وضعیت مساعدتری برای مالکوم پیش آمد. این زندان در منطقهای روستایی واقع بود و تعدادی از اساتید دانشگاه نیز گاه در آن به تدریس میپرداختند و دارای کتابخانهی بزرگ و پرباری بود.
اسلام از نوع "امت اسلام":
برادر وی "ویگالند" که تحت تاثیر افکار "الیجا محمد" رهبر حرکت "امت اسلام" به این حرکت پیوسته در این زندان به دیدار مالکوم آمد و وی را با این حرکت آشنا ساخت. این حرکت گرچه خود را اسلامی میدانست اما دارای انحرافات بسیاری بود از جمله اینکه دچار نوعی نژادپرستی ضد سفید بود به طوری که طرفداران آن معتقد بودند اسلام دین سیاهان است و ابلیس سفید است و فرشتگان سیاهند و مسیحیت دین سفید پوستان است!
مالکوم تحت تاثیر این حرکت قرار گرفت و بر این اساس اسلام آورد. او سپس به شدت به مطالعه روی آورد و سعی کرد "حقیقت" را بیابد.
امت اسلام و نژاد پرستی سیاهان!
وی به نامه نگاری با الیجا محمد که خود را پیامبری برای سیاهان میدانست پرداخت و تحت تاثیر اندیشههای وی قرار گرفت. مالکوم که زندان برای او به اعتکافی علمی تبدیل شده بود مطالعه و پژوهش را همچنان ادامه داد. دید او به دنیایی جدید باز شد و علاقهی شدیدش باعث شد روزانه تا 15 ساعت به مطالعه بپردازد. او تاریخ تمدن ویل دورانت و تاریخ جهان و نوشتههای "مندل" در علم ژنتیک را مطالعه کرد و به ویژه تحت تاثر نوشتههای وی که اصل انسان را سیاه میدانست قرار گرفت. او دربارهی ستمی که سیاهان و سرخپوستان از دست سفیدپوستان متحمل شدند و همچنین بردهداری سفیدان مطالعه کرد و در پایان به همان نتیجهی الیجا محمد رسید که "سفیدها به مانند ابلیس با دیگران رفتار کردهاند".
او همچنین تحت تاثیر اندیشههای "اسپینوزا" قرار گرفت و مطالعه، مسیر زندگی او را به کلی تغییر داد. هدف او از خواندن این بود که از نظر فکری زنده شود چون او دانسته بود که سیاهان در آمریکا کر و لالند و جایگاهی ندارند. در پی مناظرههایی که او در زندان با دیگران انجام داد در مجادله و مناظره تجربه اندوخت و آغاز به دعوت زندانیان سیاه پوست به حرکت امت اسلام نمود.
آزادی:
به سال 1951 میلادی، مالکوم از زندان آغاز شد. او تصمیم گرفت به طور عمیقتری از تعالیم الیجا محمد آگاه شود. به نزد برادرش در دیترویت رفت و سورهی فاتحه را نزد وی آموخت و برای نخستین بار به مسجد رفت و تحت تاثیر اخلاق مسلمانان قرار گرفت.
او سپس با الیجا محمد دیدار کرد و به حرکت او پیوست و آغاز به دعوت جوانان سیاه پوست در کابارهها و کلوپهای شبانه و دیگر اماکن فساد و فحشا کرد. بسیاری از جوانان از او تاثیر گرفتند زیرا او سخنوری بسیار توانا و پرشور بود. شهرت مالکوم به سرعت بالا گرفت تا آنکه امام ثابت مسجد دیترویت شد و سخنرانیهای او در این مسجد شهرت فراوانی یافت. تاثیر مالکوم بر حرکت امت اسلام به حدی بود که تعداد اعضای این حرکت از 500 نفر در سال 1952 به 30000 تن در سال 1963 افزایش یافت.
وی به سال 1958 ازدواج کرد. در پایان سال 1959 میلادی مالکوم ایکس به نام سخنگوی حرکت امت اسلام در رسانهها حضور یافت. شهرت او به سرعت افزایش یافت و در بسیاری از برنامه و مناظرههای تلویزیونی و ردادیویی شرکت کرد و این باعث شد نیروهای امنیتی او را زیر نظر داشته باشند. در این مدت آموزش زبان عربی در میان اعضای امت اسلام رشد یافت زیرا از نظر آنان این زبان، زبان واقعی سیاهان به حساب میآمد.
حج و اسلام سنی:
مالکوم که دانسته بود اسلام این بال پرواز را به او داده است تصمیم گرفت برای ادای فریضهی حج به سال 1964 میلادی به سرزمین مقدس برود. وی در این سفر از سرزمینهای اسلامی دیگری نیز دیدار کرد. او مشاهده کرد در هواپیمایی که از قاهره به سوی عربستان پرواز میکرد مسلمانان زیادی از ملیتها و نژادهای متفاوت حضور دارند و اسلام تنها دین سیاهپوستان نیست بلکه دین همهی انسانهاست. او در این مدت نماز را به شکل کامل آموخت و از خود تعجب کرد که چطور ممکن است یکی از رهبران و امامان حرکت امت اسلام هنوز نماز خواندن را به طور صحیح بلد نیست!
مالکوم در این سفر با شخصیتهای بارزی از جلمه "دکتر عبدالرحمن عزام" داماد و مشاور "ملک فیصل" پادشاه عربستان سعودی دیدار کرد و از بزرگواری و اخلاق وی بسیار شگفت زده شد.
دیدار با ملک فیصل:
در سفر حج وی توانست با "ملک فیصل بن عبدالعزیز" پادشاه مبارز عربستان سعودی دیدار کند. اخلاق و احترامی که پادشاه در برابر مالکوم روا داشت تاثیر زیادی بر وی گذاشت. ملک فیصل وی را به پی گرفتن اسلام صحیح دعوت کرد و به وی گفت: "حرکت امت اسلام اشتباهات بسیاری دارد که با اسلام در تعارض است". او با علمای بسیاری در حجاز و سودان و مصر دیدار کرد که میتوان از میان آنها شیخ ازهر و "شیخ حسنین مخلوف" مفتی مصر را نام برد.
بازگشت از حج:
مالکوم ایکس که از ان به بعد به نام "حاج مالک شبّاز" شناخته میشد، با اندیشه و عقیدهای متفاوت قدم به خاک آمریکا گذاشت. وی از حرکت امت اسلام جدا شد و حرکتی دیگر به نام "حرکت اهل سنت و جماعت" پایه گذاری نمود.
او این بار به اسلام صحیح، یعنی اسلام ضد نژادپرستی و همزیستی میان سیاهان و سفیدپوستان دعوت کرد و همچنین دست به تاسیس موسسهای به نام "اتحادیهی آفریقایی، آمریکایی" زد.
روزنامهها و رسانههای آمریکایی این بار چندان از افکار و اندیشههای مسالمتجویانهی مالکوم استقبال نکردند. آنها پیش از این افکار ضد سفید وی را به طرز وسیعی منعکس میکردند اما این بار او را به تحریک سیاهان بر نافرمانی و عصیان متهم کردند، اما پاسخ "مالک شباز" واضح و صریح بود. وی اینگونه از خود دفاع کرد:
"هنگامی که عوامل انفجار در جامعه موجود است مردم برای انفجار نیاز به کسی که آنان را تحریک کند ندارند و عبادت خدای یگانه مردم را به آن صلحی که همه دربارهی آن حرف میزنند و برای تحقق آن کاری نمیکنند، نزدیک خواهد کرد".
شهادت:
اختلاف میان مالکوم و گروه امت اسلام به شدت بالا گرفته بود. مالکوم توانسته بود بسیاری از سیاهپوستان را به سوی اسلام واقعی جذب کند از جمله یکی از فرزندان خود الیجا محمد. وی از سوی این گروه به ترور تهدید شد و حتی خانهاش به آتش کشیده شد که توانست با خانوادهاش از آن جان سالم به در ببرد.
سرانجام او در یکی از سخنرانیهایش در تاریخ 21 فوریهی 1965 میلادی برابر با 18 شوال 1384 هجری قمری در حالی که در نیویورک در حال سخنرانی بود با شلیک 16 گلوله توسط سه تن که در صف اول قرار داشتند به شهادت رسید. قاتلان توسط پلیس نیویورک دستگیر شده و اعتراف کردند که از گروه الیجا محمد میباشند.
درست یک ماه پس از شهادت مالکوم ایکس، "لیندون جانسون" رئیس جمهور آمریکا قانونی را تایید کرد که بر اساس آن سیاه پوستان به حق رای دست یافتند.
جمعآوری، ترجمه و نگارش: عبدالله .م عصر اسلام
IslamAge.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|