Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند: " ‏إن الدين يسر ولن ‏ ‏يشاد ‏ ‏الدين أحد إلا ‏ ‏غلبه " (صحيح بخارى) يعنى: "همانا دين يسر و آسان است، و در اين دين هيچ كس نيست كه سخت بگيرد مگر اينكه مغلوب ميشود".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

اسلام معاصر>اشخاص>خرمدل، مصطفی

شماره مقاله : 21              تعداد مشاهده : 1382             تاریخ افزودن مقاله : 30/4/1388

دكتر مصطفي خرم‌دلدکتر مصطفی خرمدل از دانشوران و قرآن‌پژوهان مشهور کردستان ایران است. در سال 1315 در روستای «دهبکر» از توابع شهرستان مهاباد دیده به جهان گشود. دوران تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مهاباد طی نمود و در این مدت به آموزش علوم دینی نیز مشغول بود. وی در سال 1346ه‌.ش از دانشگاه تهران در رشته‌ی زبان و ادبیات عرب موفق به دریافت مدرک لیسانس گردید و از زمان دانشجویی و پس از فارغ‌التحصیلی سال‌ها به خدمت آموزش و پرورش مشغول بود.

در سال 1352 در همان رشته از دانشگاه تهران با درجه فوق لیسانس فارغ التحصیل شد و در سال 1358 به اخذ دانشنامه دکتری فرهنگ عربی و علوم قرآنی از دانشکده الهیات دانشگاه تهران نائل آمد و پس از فارغ‌التحصیلی دوره فوق لیسانس همواره در دانشسرای عالی سنندج (که بعدها به دانشگاه کردستان تبدیل شد) به عنوان استاد و عضو هیأت علمی مشغول به تدریس بوده است. تحصیلات خود را تا دکتری زبان و ادبیات عرب ادامه داد. آثار ارزشمندی در زبان و ادبیات فارسی، زبان و ادبیات کردی و تفسیر قرآن کریم دارند که بیشتر آنها چاپ و منتشر شده است. ایشان نمونه اخلاق و پرهیزگاری و الگوی یک معلم واقعی بوده و هستند. تندرستی و توفیقات بیشتر ایشان را از خداوند متعال خواستاریم.

شرح حال استاد از زبان خودش:
در سال 1315 در روستای دهبُکر مهاباد متولد شده ام پس از سپری شدن مدتی از زندگی خانواده پدرم در روستاهای لاچین lacin وچَقَل مصطفی cagalmistafe، شاید من چهار ساله بوده‌ام خانواده‌ی ما به شهرستان مهاباد بار سفر بربسته است و در آنجا رحل اقامت گزیده است. 
به خاطر دارم سن و سالی از من گذشته بود هنوز مرا به مدرسه نفرستاده بودند. به هر حال در سال 1330 در مدرسه «سعادت» نام‌نویسی انجام پذیرفت و در کلاس تهیه آن زمان که تقریباً پیش مدرسه (آمادگی کنونی) بود به تحصیل پرداختم و سه سال در آن جا تحصیل کرده سپس به مدرسه «خیام» رفتم. هنوز دوره ابتدایی به پایان نبرده بودم به سبب بالا بودن سن و سال اینجانب برابر شناسنامه نه واقعیت مجبور شدم به طور مستمع آزاد سر کلاس بنشینم، از سال ششم ابتدائی تا پایان دوره دبیرستان به صورت متفرقه در امتحانات شرکت می‌نمودم.
کلاس اول دبیرستان بودم به علتی ترک تحصیل کردم و طلبه شدم پس از شش ماه و نیم‌طلبگی مجدداً در امتحانات متفرقه شرکت نمودم، پس از اخذ گواهینامه دوم دبیرستان مرا به سربازی بردند. کتاب‌های درس کلاس سوم دبیرستان را در پادگان‌های پسوه سلطنت‌آباد و خانه xonne (پیرانشهر ) مطالعه و با لباس سربازی گواهینامه سیکل اول را اخذ نمودم. در رشته ادبی ادامه تحصیل دادم و دیپلم ادبی را در سال 1341 در مهاباد دریافت کردم. در سال 1342 دانشجوی رشته ادبیات عرب دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شدم. در دوره تربیت معلم یکساله شرکت و پذیرفته شدم و آموزگار روزمزد ناحیه هفت تهران هم شدم در سال 1343 به عنوان آموزگار شاغل در دبیرستان در مهاباد به استخدام آموزش و پرورش درآمدم. در سال 1347 لیسانس ادبیات عرب را دریافت داشتم و تا سال 1350 دبیر دبیرستانهای مهاباد بودم. در این سال در فوق لیسانس رشته ادبیات عرب دانشگاه تهران پذیرفته شدم. به تهران رفتم و تا سال 1354 دبیر دبیرستانهای ناحیه 10 و 16 تهران بودم. در سال 1352 در رشته فرهنگ عربی و علوم قرآنی دانشکده الهیات و معارف اسلامی پذیرفته شدم. پس از اتمام واحدها و شرکت در امتحان استادی دانشگاه تربیت معلم تهران به وزارت اموزش عالی منتقل شدم و در سال 1354 در دانشکده‌ی تربیت دبیر سنندج که وابسته به دانشگاه تربیت معلم بود به تدریس مشغول شدم این دانشکده سپس وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاهان گردید. در سال 1354 ریاست دانشکده به اینجانب واگذار گردید. مدت چهار سال در این سمت ماندگار شدم. بعدها این دانشکده به دانشگاه کردستان تبدیل گردید. اینجانب در سال 1376 با تقاضای خود بازنشسته شدم و به زادگاه خویش مهاباد برگشتم و در دانشگاه آزاد اسلامی مجدداً استخدام و به کار تدریس و تألیف یا ترجمه ادامه دادم. تا این زمان کتاب‌های متعددی را تألیف و یا ترجمه نموده‌ام. کتاب‌هایی که یک یا چند بار به چاپ رسیده‌اند، عبارتند از: تألیفات: 1- نماز فرمان خدا 2- مکالمه روزمره زبان کردی، 3- صرف دستور زبان کردی سورانی،4- گلبُن دانش، 5- نحو زبان فارسی، 6- گنجینه صرف زبان عربی، 7- گنجینه نحو زبان عربی، 8- نگاهی گذرا به اعجاز علمی قرآن، 9- تفسیر نور، 10- تفسیر المقتطف.
ترجمه‌ها: ا- الله، 2- عنایت یزدان، 3- فی ظلال القرآن 15 جلد.
تألیفات چاپ نشده: 1- دستور زبان فارسی، 2- در پرتو نور، 3- فرازها و اندرزهایی از قرآن.
هم اینک دارای سه دختر و یک پسرم. پسرم پزشک عمومی است. دختر بزرگم لیسانس الهیات و معارف است. یکی از دخترانم لیسانس زیست شناسی و دیگری لیسانس رشته‌ی قضایی است. 

شرح وقایع مهم زندگی استاد در ارتباط با قرآن به قلم خودشان:
در سال 1337 من دانش آموز کلاس اول دبیرستان بودم. مسجد محل ما دارای سه طلبه بود مُلای آن مسجد یک ساعت پیش از نماز مغرب به مواعظه می‌پرداخت. صدای دلنشین و قیافه بلند بالایی داشت. بیشتر احادیث پیغمبر (ص) را ترجمه و معنی می‌کرد. آن اندازه جمله «قال رسول الله» را تکرار می‌فرمود که من نوجوان فوراً می‌دانستم که «قال» یعنی فرمود. این نخستین واژه‌ای است که از زبان عربی آموخته‌ام. روزی از روزهای تعطیلات نوروز من در مسجد نشسته بودم، وقت غروب بود، واعظ مسجد در لابلای مواعظ خود ناگهان فرمود: هر کس که سرش لخت باشد به دوزخ می‌افتد! من که گمان می‌بردم هرچه این آقا می‌فرماید از خدا و رسول است، به گریه افتادم! مگر نه این است که من محصل هستم و از زمره کسانیم که چیزی بر سر ندارم؟! به طلاب آنجا گفتم دیگر من به دبیرستان برنمی‌گردم و می‌خواهم طلبه شوم. آنان هم به همان مُلا عرض کردند، او با خوشحالی پذیرفت. موضوع را با پدر و مادرم در میان نهادم. آنان کم سن و سال بودن و قیافه کوچک مرا بهانه کردند، من به ایشان عرض کردم: مُلا می‌فرماید: هر کس ملا بشود خدا هفت پشت و نسل او را به بهشت می‌برد! پدر و مادرم با شنیدن این مژده طلبه شدن مرا پذیرفتند.
چهار زانو در خدمت استاد نشستم. نخستین درس طلبگی ترکیب: «بسم الله الرحمن الرحیم» بود! باء حرف جر است، اسم بدان مجرور است...و ... اصلاً من نمی‌دانستم باء حرف جر است یعنی چه؟ اسم بدان مجرور است ... من که اسمی را نمی‌دیدم، آن چه می‌دیدم «سم» بود وبس ... خیس عرق شدم چنین گمان بردم عربی آن اندازه مشکل است که از عهده‌ی آن بر نمی‌آیم، بر دست و پا افتادم ولی دیگر عار می‌دانستم که واپس بکشم. به ناچار شش ماه و نیم در مهاباد و روستاهای اطراف طلبه شدم. سرانجام به دبیرستان برگشتم. اما سراپا عاشق اسلام و زبان قرآن، یعنی عربی بودم، مرغ دلم بدینجا و بدانجا پر می‌کشید، ولی ... وای دلم از دست بشدا ... بال و پرم شکست!... حوزه‌ای نیست که بدان بروم! کشوری نیست که بدان بشوم! خود را به خدا سپردم تا سرانجام امواج زندگی در سال 1342 مرا به دانشگاه تهران انداخت و در همین سال با دو نفر از همشهریان خود خانه‌ای در جمشیدآباد تهران اجاره کردیم. یکی از این دو نفر قبلاً پیشنماز یکی از مساجد مهاباد بود. از او عاجزانه درخواست کردم که در تعلیم قواعد عربی یاری و کمکم کند، قبول کرد، وقتی پس از مدتی دیدم که در وقت تدریس دست خود را جلو دهانش قرار قرار می‌دهد تا نتوانم چنان که باید بشنوم و ... سوگند خوردم آنچه ملاها می‌دانند باید یاد بگیرم! هنوز این راه را می‌سپرم، تا اگر عمری باشد آنچه لازم است بیاموزم. بدین منظور کتاب‌های متعدد صرف و نحو عربی را خریداری کردم و به مطالعه آنها پرداختم ... به نظرم خودآموزی بزرگترین عامل یادگیری و پیشرفت است. اما تاکی مطالعه کنم و بیاموزم؟ پاسخ این است «من المهد الی اللحد»
همراه با تحصیل ادبیات عرب به عنوان آموزگار در ناحیه هفت تهران به کار پرداختم. در ضمن تربیت معلم یکساله را نیز به پایان بردم. در سال 1343 به عنوان آموزگار شاغل در دبیرستان به استخدام اموزش و پرورش مهاباد در آمدم. برای اخذ لیسانس به تهران رفت و آمد می‌کردم. می‌خواستم معانی و مقاصد قرآنی را بدانم و فهم کنم. به پیش این و آن مراجعه و در خدمت یکی از اساتید مهاباد به مطالعه و بررسی متن قران پرداختم. اما چون دوست داشتم از اوقات بیشترین بهره را ببرم و هر چه زودتر با قرآن مجید آشنا شوم، لذا به یکی دیگر از آقایان مراجعه کردم و تقاضا نمودم در خدمت ایشان به بررسی و وارسی قرآن بپردازم. در روز و ساعات معین در خدمت‌شان حضور پیدا کردم و چهار زانو نشستم. پس از ترجمه چند آیه از سوره‌هایی که پیوسته در نمازها آنها را تلاوت می کند از بیان معانی درماند و عذر مرا خواست، به هرحال تفسیرهای زیادی را خریداری و مطالعه کردم، مشکلات را از این و آن پرسیدم تا توانستم در ساحل اقیانوس بیکران قرآن به شنا بپردازم... معتقدم.. حرکت و برکت...رنج و گنج... با خدا باش با تو خواهد بود و او همگان را بس است.«و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» با خدا عهد است که آن چه را می‌آموزم به دیگران یاد بدهم و برایشان بنگارم. 
مصطفی خرم دل 7/3/ 1381 

 



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

ابوعبدالله نباجی رحمه الله می فرماید: «پنج خصلت هستند که عمل توسط آنها کامل ( و مقبول) می شود: ایمان به شناخت خداوند عزوجل، شناخت حق، اخلاص عمل برای خدا، انجام دادن عمل بر طبق سنت نبوی، خوردن مال حلال، هرگاه یکی از اینها نباشد عمل پذیرفته نمی شود». "جامع العلوم والحكم ".



تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 1217
دیروز : 5614
بازدید کل: 8791376

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010