|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
فقه>مفاهیم و اصطلاحات فقهی>جمعه
شماره مقاله : 211 تعداد مشاهده : 443 تاریخ افزودن مقاله : 22/5/1388
|
[اصطلاح فقهي]
جمعه = آدينه
1-فضيلت و مزيت روز جمعه در حديث آمده است كه جمعه بهترين روزهاي هفته است. ابوهريره ميگويد، پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" خير يوم طلعت فيه الشمس يوم الجمعة: فيه خلق آدم عليه السلام، وفيه أدخل الجنة وفيه أخرج منها. و لا تقوم الساعة إلا في يوم الجمعة[ بهترين روز، روز جمعه است: در آن روز آدم آفريده شد، و در آن روز به بهشت در آورده شد، و در آن روز از آنجا اخراج گرديد و روز رستاخيز نيز روز جمعه شروع ميشود]". به روايت مسلم و ابوداود و نسائي و ترمذي كه آن را “صحيح“ دانسته است. و از ابولبانه البدري روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" سيد الايام يوم الجمعة وأعظمها عند الله تعالى، وأعظم عند الله تعالى من يوم الفطر ويوم الاضحى، وفيه خمس خلال: خلق الله عزوجل فيه آدم عليه السلام، وأهبط الله تعالى فيه آدم إلى الارض، وفيه توفى الله تعالى آدم، وفيه ساعة لا يسأل العبد فيها شيئا إلا آتاه الله تعالى إياه ما لم يسأل حراما، وفيه تقوم الساعة، ما من ملك مقرب ولا سماء ولا أرض، ولا رياح ولا جبال ولا بحر إلا هن يشفقن من يوم الجمعة [روز جمعه آقاي روزها و بزرگترين آنها در نزد خدا است و در نزد خداوند از روز عيد فطر و روز عيد قربان بزرگتر است. در آن روز پنج خصلت هست: آدم (ع) در آن روز آفريده شده است و در آن روز خداوند او را بر زمين فرود فرستاده است و در آن روز وفات يافته است. در روز جمعه ساعتي وجود دارد كه در آن ساعت بنده، هر چيزي را از خدا بخواهد به وي ارزاني ميدارد، مادام كه چيز حرامي را تقاضا نكند. و در آن روز، رستاخيز بر پا ميشود. همه فرشتگان مقرب و آسمان و زمين و باد و كوه و دريا، همه از روز جمعه ميترسند و از آن هراس دارند]". به روايت احمد و ابن ماجه. عراقي گفته است: اسناد آن “جيد" است.
2-دعا كردن در روز جمعه: در آخرين ساعات روز جمعه در دعا كردن بسيار كوشش نمودن نيكو است. از عبدالله بن سلام روايت است كه: در مجلسي كه پيامبر صلي الله عليه و سلم نشسته بود، من گفتم: در كتاب خداوند است كه در روز جمعه ساعتي است، اگر بنده مومن در آن ساعت نماز بگزارد و در آن ساعت از خداوند چيزي را بخواهد، خداوند نياز وي را برآورده ميكند. عبدالله گفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم به من اشاره كرد و فرمود: ساعتي يا بعضي از ساعت. من گفتم: راست ميفرمايي يا بعضي از ساعت گفتم: اي پيامبر صلي الله عليه و سلم كدام ساعت است؟ فرمود: “ آخر ساعه من ساعات النهار آخرين ساعت از ساعات روز“. گفتم: در آنوقت نميتوان نماز خواند (نماز در آن ساعت مكروه است). فرمود:" إن العبد المؤمن إذا صلى ثم جلس لا يجلسه إلا الصلاة فهو في صلاة [بي گمان بنده مومن، هرگاه نماز گزارد و بعد از آن نماز نشست، و اين نشستن او بانتظار نماز باشد، نماز بحساب ميآيد. چون او نشسته و دعا ميكند)]". به روايت ابن ماجه. از ابوسعيد و ابوهريره روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" إن في الجمعة ساعة لا يوافقها عبد مسلم يسأل الله عزوجل فيها خبرا إلا أعطاه إياه، وهي بعد العصر [بيگمان در روز جمعه، لحظهاي است كه هر بنده مسلماني، در آن لحظه چيز نيكويي از خداوند، طلب كند، خدا آن را به وي ميدهد و آن لحظه بعد از عصر است]": به روايت احمد. و عراقي گفته است: اين حديث “صحيح“ است. از جابر روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" يوم الجمعة اثنتا عشرة ساعة منها ساعة لا يوجد عبد مسلم يسأل الله تعالى شيئا إلا آتاه إياه: والتمسوها آخر ساعة بعد العصر [جمعه ١٢ ساعت است، در آن ساعتي هست كه اگر بنده مسلمان، در آن ساعت چيزي را از خدا بخواهد، به وي ميبخشد و آن لحظه را در آخرين ساعت بعد از عصر بجوئيد]". به روايت نسائي و ابوداود و حاكم كه در “مستدرك“ گفته است بنا بشرط مسلم “صحيح“ است. و حافظ در “الفتح“ اسناد آن را “حسن“ دانسته است. از ابوسلمه بن عبدالرحمن روايت است كه: گروهي از ياران پيامبر صلي الله عليه و سلم فراهم آمده بودند و درباره آن لحظه مبارك روز جمعه سخن ميگفتند و از هم پراكنده شدند در حالي كه با هم اختلاف نداشتند در اينكه آن لحظه در آخرين ساعت روز جمعه است. سعيد آن را در سنن خود روايت كرده است. و حافظ در “الفتح“ آن را “صحيح“ دانسته است. احمد بن حنبل گفته است: اكثر احاديثي كه درباره آن لحظه مبارك روز جمعه كه دعا در آن مستجاب ميشود، روايت شده است، ميگويند: آن ساعت بعد از عصر و شايد بعد از زوال خورشيد باشد. و اما حديث مسلم و ابوداود كه از ابوموسي روايت كردهاند كه گفته است: من از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدم كه ميفرمود: آن ساعت مبارك روز جمعه از وقتي است كه امام بر منبر قرار ميگيرد تا اينكه نماز تمام ميشود. آن حديث منقطع و مضطرب است و قابل اعتماد نيست. 3-مستحب است كه در شب و روز جمعه بسيار صلاة و سلام بر پيامبر فرستاد: از اوس بن اوس روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" من أفضل أيامكم يوم الجمعة: فيه خلق آدم وفيه قبض وفيه النفخة وفيه الصعقة فأكثروا علي من الصلاة فيه فإن صلاتكم معروضة علي [روز جمعه از بهترين روزهاي شما است: در آن آدم خلق شده و در آن روز وفات يافته است و نفخ صور و نفخه صاعقه نيز، در آن روز خواهد بود، بنابر اين در آن روز بسيار بر من درود و سلام بفرستيد، بيگمان درودهاي شما را بر من عرضه خواهند داشت]".گفتند: اي رسول خدا، چگونه درودهاي ما بر تو عرضه ميشود در حاليكه شما در زير خاك پوسيده خواهي شد؟ او در جواب فرمرد: " إن الله عزوجل حرم على الارض أن تأكل أجساد الانبياء [بيگمان خداوند بر زمين حرام كرده است كه جسد پاك انبياء را بخورد - جسد انبياء را خاك نميخورد]". پنج نفر از محدثين بجز ترمذي آن را روايت كردهاند. ابن القيم گفته است: مستحب است كثرت درود و سلام بر پيامبر صلي الله عليه و سلم در شب و روز جمعه چون او خود فرموده:" أكثروا من الصلاة علي يوم الجمعة وليلة الجمعة پيامبر صلي الله عليه و سلم سيدالانام و جمعه سيدالايام است. بنابر اين درود و سلام بر وي در اين روز، مزيت و منزلت خاصي دارد. بعلاوه هر خيري و نيكيي كه در دنيا و آخرت امت او بدان دست يابد، بوسيله او ميباشد، پس خداوند خير دنيا و آخرت را به امت وي بخشيده است پس بزرگترين ارج و احترام را، در آن روز نصيبشان ميشود، چه خداوند در روز جمعه آنان را زنده كرده و آنان را به قصرها و كاخهايشان در بهشت ميفرستد، پس بهنگام ورود به بهشت، برايشان روز مزيت و برتري در دنيا، براي امت روز عيد است چون خداوند بخواستهها و نيازهايشان، پاسخ مثبت ميدهد و سوالشان را اجابت ميكند، پس همه اين نعمتها، بوسيله پيامبر صلي الله عليه و سلم است، و براي سپاسگزاري و حق شناسي از وي در شب و روز جمعه فراوان بروي درود و صلوات فرستاد.
4-قرائت سوره كهف در شب و روز جمعه مستحب است: از ابوسعيد خدري روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" من قرأ سورة الكهف في يوم الجمعة أضاء له من النور ما بين الجمعتين [هر كس روز جمعه سوره كهف را قرائت كند، از اين جمعه تا جمعه ديگر برايش نور و روشني خواهد بود]". به روايت نسائي و بيهقي و حاكم. از ابن عمر روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" من قرأ سورة الكهف في يوم الجمعة سطع له نور من تحت قدمه إلى عنان السماء يضئ له يوم القيامة وغفر له ما بين الجمعتين [هر كس در روز جمعه سوره كهف را بخواند، از زير قدمهايش تا به آسمان نور بلند ميشود و روز قيامت او را روشني دهد و گناهان اين جمعه تا جمعه ديگرش آمرزيده مي شود]". ابن مردويه با سندي كه در آن اشكال نيست آن را روايت كرده است.
با صداي بلند سوره كهف را در مساجد خواندن مكروه است شيخ محمد عبده در فتوايي گفته است كه قرائت سوره كهف در روز جمعه با صداي بلند از جمله مكروهات است و گفته است كه در عبارت كتاب “الاشباه“ چنين آمده است: “ تنها روز جمعه را به روزه گرفتن و شبش را به نماز خواندن، اختصاص دادن، مكروه است. و بصورت ويژه سوره كهف را با تلحين و صداي بلند خواندن در مسجد نيز مكروه است. چون اهل مسجد، سخن ميگويند و ساكت نمينشينند و قاريء اكثرا با خواندن آن سوره نماز را نيز بر نمازگزاران مشوش ميكند. بنابر اين بدين شيوه خواندن آن ناروا است.
5- غسل و شستشوي و خودآرايي و مسواك كردن واستعمال مواد خوشبو، براي اجتماعات بويژه براي نماز جمعه مستحب است: كسي كه ميخواهد به نماز جمعه برود، يا در يك مجمع عمومي، شركت كند، مرد باشد يا زن، بزرگ باشد يا كوچك، مقيم باشد يا مسافر، مستحب است كه بهترين نظافت و آرايش را داشته باشد. بنابر اين غسل كند و بهترين لباس را بپوشد و خود را خوشبو كند و با سواك يا مسواك دهان خود را پاكيزه نمايد. در اين باره به احاديث زير توجه كنيد: 1) از ابوسعيد خدري روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" على كل مسلم الغسل يوم الجمعة ويلبس من صالح ثيابه، وإن كان له طيب مس منه [بر هر مسلماني است كه در روز جمعه غسل كند و شايستهترين لباس را بپوشد و اگر مواد خوشبو داشت از آن چيزي به خود بزند]". به روايت احمد و شيخين. 2) از ابن سلام روايت است كه او از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيده است كه، روز جمعه بالاي منبر فرمود:" ما على أحدكم لو اشترى ثوبين ليوم الجمعة سوى ثوبي مهنته [چه ميشد اگر هر يك از شما دو جامه ويژه براي روز جمعه ميخريديد، بغير از دو جامهاي كه در آن كار ميكنيد]". يعني اي كاش چنين ميكرديد. به روايت ابوداود و ابن ماجه. 3) از سلمان فارسي روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" لا يغتسل رجل يوم الجمعة، ويتطهر بما استطاع من طهر، ويدهن من دهنه أو يمس من طيب بيته ثم يروح إلى المسجد ولا يفرق بين اثنين ثم يصلي ما كتب له ثم ينصت للامام إذا تكلم إلا غفر له من الجمعة إلى الجمعة الاخرى [هر كس روز جمعه غسل كند و تا آنجا كه ميتواند، خود را پاكيزه كند و موهاي پريشان خود را مرتب كند و خود را بيارايد يا از مواد خوشبوي منزلش استعمال كند، سپس به مسجد برود و دو نفر را از هم جدا نكند (موجب آزار نمازگزاران نشود)، سپس نماز فرض را بجاي آورد، سپس به سخنان امام جماعت گوش فرا دهد، خداوند گناهان او را از اين جمعه تا جمعه ديگر بيامرزد]". به روايت احمد و بخاري. ابوهريره ميگويد:“ چون خداوند پاداش هر عمل نيك را ده برابر ميدهد پس گناهان يكهفته و سه روز اضافي وي را ميآمرزد“. مقصود از گناهان، گناهان كوچك “صغيره“، است نه گناهان بزرگ “كبيره“. چون در روايت ابن ماجه از ابوهريره آمده است:" ما لم يغش الكبائر [مادامي كه گناهان كبيره مرتكب نشود]". 4) احمد با سند صحيح روايت كرده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" حق على كل مسلم الغسل والطيب والسواك يوم الجمعة [بر هر مسلماني است كه روز جمعه غسل كند و خود را خوشبو كند و سواي و مسواك را براي نظافت دهانش بكار برد]". 5) طبراني در “الاوسط“ و “الكبير" با سندي كه رجال آن موثوق به هستند از ابوهريره روايت كرده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم در يكي از جمعهها فرمود:" يا معشر المسلمين هذا يوم جعله الله لكم عيدا فاغتسلوا وعليكم بالسواك [اي جماعت مسلمانان روز جمعه روزي است كه خداوند آن را براي شما عيد قرار داده است، پس خود را شستشوي دهيد و سواك و يا مسواك را براي نظافت دهان بكار ببريد]".
6-سنت است زود براي جمعه به مسجد رفت: براي غير امام مندوب و سنت است كه زودتر از وقت نماز جمعه به مسجد رود. علقمه گويد: با عبدالله بن مسعود براي نماز جمعه بيرون رفتيم، او ديد كه سه نفر از وي پيشي گرفتهاند و گفت: من نفر چهارم : هستم و نفر چهارم از خداوند دور نيست. من از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدهام كه ميفرمود: " إن الناس يجلسون يوم القيامة على قدر ترواحهم إلى الجمعات الاول ثم الثاني ثم الثالث ثم الرابع، وما رابع أربعة من الله ببعيد [بيگمان مردم در روز قيامت به ترتيب زود رفتنشان، براي نماز جمعه مينشينند، اولي در مرتبه اول و... و چهارمي از خداوند دور نيست]". به روايت ابن ماجه و منذري. از ابوهريره روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" من اغتسل يوم الجمعة غسل الجنابة ثم راح فكأنما قرب بدنة ، ومن راح في الساعة الثانية فكأنما قرب بقرة، ومن راح في الساعة الثالثة فكأنما قرب كبشا أقرن ومن راح في الساعة الرابعة فكأنما قرب دجاجه، ومن راح في الساعة الخامسة فكأنما قرب بيضة. فإذا خرج الامام حضرت الملائكة يستعمون الذكر [كسي كه روز جمعه بمانند غسل جنابت غسل كند، سپس در “ ساعت اول به مسجد رفت، مثل اينكه ثواب قرباني كردن يك شتر را دارد و در ساعت دوم ثواب قرباني كردن يك گاو و در ساعت سوم ثواب قرباني كردن يك قوچ شاخدار و در ساعت چهارم ثواب قرباني كردن يك مرغ و در ساعت پنجم ثواب يك تخممرغ دارد. چون امام براي اقامه نماز بيرون آمد، ديگر فرشتگان، براي شنيدن ذكر و دعا، حاضر ميشوند و ديگر چيزي نمينويسند]". جز ابن ماجه همه محدثين آن را روايت كردهاند. امام شافعي و گروهي از علما گفتهاند، مقصود ساعات روز است پس سنت ميدانند كه از ساعت اول روز، بدين كار مبادرت شود و امام مالك ميگويد مقصود از اين ساعات لحظات و اجزاء يك ساعت قبل از زوال ميباشد و گروهي گفتهاند: مقصود اجزاء يك ساعت پيش از زوال خورشيد است. ابن رشد ميگويد: اين قول ظاهر است چون بعد از زوال خورشيد، رفتن به نماز جمعه واجب ميگردد.
7-بهم زدن صفوف نماز گزاران و شكافتن آنها، در روز جمعه مكروه !ست: ترمذي از اهل علم حكايت كرده است كه شكافتن صفوف و گردن مردم را پس زدن، در روز جمعه مكروه است. و در اين باره بسيار سخت گرفتهاند. از عبدالله بن بسر روايت است كه: يك بار در هنگامي كه پيامبر صلي الله عليه و سلم مشغول ايراد خطبه نماز جمعه بود؛ مردي آمد و صفوف را بهم ميزد و با دست گردن مردم را كنار ميزد، پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:’’ اجلس فقد آذيت وآنيت [بنشين بيگمان مردم را آزردي و تاخير نمودي و سستي كردي]". ابوداود و نسائي و احمد آنرا روايت كرده و ابن خزيمه و ديگران آن را “صحيح“ دانستهاند. براي امام و كسي كه جاي خالي سراغ دارد و بدون پس زدن گردن مردم، بدانجا نميرسد، يا براي كسي كه ميخواهد بجاي خود برگردد و بدون اين عمل برايش مقدور نيست، پس زدن گردن مردم و شكافتن صفوف آنان مكروه نيست، مشروط بر آنكه از مزاحمت مردم پرهيز كند. از عقبه ابن حارث روايت است كه: من پشت سر رسول خدا صلي الله عليه و سلم در مدينه نماز عصر ميخواندم، سپس پيامبر صلي الله عليه و سلم بسرعت از جايش برخاست و گردنهاي مردم را پس زد و از ميان صفوف گذشت و به حجره يكي از زنانش رفت. مردم از سرعت رفتن او احساس نگراني كردند، پيامبر صلي الله عليه و سلم كه متوجه تعجب مردم شد، فرمود: " ذكرت شيئا من تبر كان عندنا فكرهت أن يحبسني فأمرت بقسمته [بيادم آمد كه مقدار طلاي شمش پيش من ميباشد، دوست نداشتم كه مرا بخود مشغول دارد لذا دستور دادم آن را تقسيم كنند]". بخاري و نسائي آن را روايت كردهاند.
8-بجاي آوردن دو ركعت نماز سنت پيش از نماز جمعه سنت است: پيش از اينكه امام جماعت، به مسجد بيايد، بجاي آوردن نماز سنت پيش از نماز جمعه سنت ميباشد ولي بعد از اينكه امام جماعت به مسجد آمد، خواندن نماز سنت خوب نيست مگر تحيه المسجد بصورت كوتاه كه خواندن آن در هنگام خطبه هم اشكال ندارد، مگر اينكه امام به اواخر خطبه رسيده باشد، در اين صورت نبايد آن را نيز بخواند. 1) از ابن عمر روايت است كه پيش از نماز جمعه، نماز را طول ميداد و بعد از نماز جمعه دو ركعت ميخواند و ميگفت كه پيامبر صلي الله عليه و سلم چنين ميكرد. به روايت ابوداود. 2) از ابوهريره روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" من اغتسل يوم الجمعة ثم أتى الجمعة فصلى ما قدر له. ثم أنصت حتى يفرغ الامام من خطبته، ثم يصلي معه، غفر له ما بينه وبين الجمعة الاخرى وفضل ثلاثة أيام (قبلا ترجمه آن گذشت). به روايت مسلم. 3) از جابر روايت است كه گفته است: روزي در حين اينكه پيامبر صلي الله عليه و سلم مشغول ايراد خطبه جمعه بود، مردي وارد شد، پيامبر صلي الله عليه و سلم به وي فرمود:" صليت؟ [آيا نماز گزاردي؟]". گفت: نخير، پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" فصل ركعتين [دو ركعت نماز بگزار]". به روايت جماعت محدثين. و در روايت ديگر آمده است:" إذا جاء أحدكم يوم الجمعة والامام يخطب فليركع ركعتين وليتجوز فيهما [هرگاه يكي از شما در روز جمعه بهنگام ايراد خطبه امام به مسجد آمد دو ركعت كوتاه بخواند]". به روايت مسلم و احمد و ابوداود. و در روايت ديگري چنين آمده است:" إذا جاء أحدكم يوم الجمعة وقد خرج الامام فليصل ركعتين [هرگاه يكي از شما براي نماز جمعه آمد و حال آنكه امام حاضر شده بود، دو ركعت نماز سنت بخواند]". اين حديث متفق عليه ميباشد.
9-كسي كه خواب بروي چيره شد و چرت ميزد بايد جايش را عوض كند: اگر در مسجد خواب بر كسي غلبه كرد و چرت ميزد، مندوب است كه جايش را تغيير دهد، چون حركت و جابجائي گاهي موجب از بين رفتن خواب و چرت زدن ميشود، و انسان را بيدار ميكند. البته اين مطلب براي روز جمعه و غير جمعه فرق نميكند و براي هر وقت صادق است. از ابن عمر روايت است كه، پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" إذا نعس أحدكم وهو في المسجد فليتحول من مجلسه ذلك إلى غيره [هرگاه يكي از شما را در مسجد خواب فرا گرفت و به چرت زدن افتاد، جاي خود را تغيير دهد]". به روايت احمد و ابوداود و بيهقي و ترمذي كه او آن حديث را “حسن صحيح“ دانسته است.
نماز جمعه واجب است علماء اجماع دارند بر اينكه دو ركعت نماز جمعه فرض عين است (بر هر كسي واجب است)، چون خداوند ميفرمايد:" يأيها الذين آمنوا إذا نودي للصلاة من يوم الجمعة فاسعوا إلى ذكر الله وذروا البيع ذلكم خير لكم إن كنتم [1] [اي كساني كه ايمان آوردهايد، هرگاه در روز جمعه نداي صلاة در داده شد، بشتابيد براي ياد خدا - براي نماز -و داد و ستد را رها كنيد، اين رفتنتان به نماز براي شما بهتر است اگر بدانيد]". 1) بخاري و مسلم از ابوهريره روايت كردهاند كه از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيده است كه ميفرمود:" نحن الاخرون السابقون يوم القيامة، بيد أنهم أوتوا الكتاب من قبلنا وأوتيناه من بعدهم، ثم هذا يومهم الذي فرض عليهم فاختلفوا فيه فهدانا الله. فالناس لنا فيه تبع: اليهود غدا والنصارى بعد غد [ما از نظر زماني در رديف آخر هستيم ولي در روز قيامت پيش از همه به حساب ما رسيدگي ميشود و پيش از همه هستيم جز آنكه پيش از ما بدانان كتاب -تورات و انجيل -داده شد و به ما بعد از آنها داده شده است. پس بدانيد كه احترام اين روز - جمعه - بر آنها فرض شده بود كه درباره آن اختلاف كردند و خداوند ما را به تعظيم آن هدايت فرمود. همه مردم درباره آن پيرو و دنباله دار ما هستند كه: يهوديان فرداي آن روز را - شنبه - و نصاري پس فرداي آن را - يكشنبه - انتخاب كردند ]". 2) از ابن مسعود روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم خطاب به گروهي كه از نماز، جمعه تخلف كرده بردند، فرمود:" لقد هممت أن آمر رجلا يصلي بالناس ثم أحرق على رجال يتخلفون عن الجمعة بيوتهم [تصميم داشتم كه مردي را تعيين كنم، تا براي مردم امامت كند، سپس خود بروم و خانه كساني را كه از نماز جمعه تخلف كردهاند بسوزانم]". به روايت احمد و مسلم. 3) از ابوهريره و ابن عمر روايت شده است كه از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدهاند كه بر روي منبر ميفرمودند:" لينتهين أقوام عن ودعهم الجمعات أو ليختمن الله على قلوبهم ثم ليكونن من الغافلين [كساني كه نماز جمعه را ترك ميكنند، اگر از آن عمل دست نكشند، خداوند قلبشان را، مهر ميكند و هدايت به دلشان راه ندارد، سپس از غافلين و ناآگاهان خواهند شد]". به روايت مسلم و احمد و نسائي از ابن عمرو ابن عباس. 4) از ابو جعد ضمري كه از ياران پيامبر صلي الله عليه و سلم بود روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" من ترك ثلاثا جمع تهاونا طبع الله على قلبه [هر كس سه نماز جمعه را از روي سهلانگاري ترك كند، خداوند بر قلب وي مهر ميزند]". به روايت پنج نفر از محدثين بزرگ و احمد و ابن ماجه نيز نظير آن را روايت كردهاند كه ابن السكن آن را “تصحيح“ كرده است.
نماز جمعه بر چه كساني واجب است و بر چه كساني واجب نيست؟ نماز جمعه بر هر مسلمان آزاده عاقل بالغ غير مسافر كه توانايي رفتن براي اداي آن را داشته و عذر ترك آن را نداشته باشد، واجب است .كساني كه نماز جمعه، بر آنان واجب نيست بشرح زير ميباشند: 1-2-زن بطور مطلق و بچهاي كه به حد تكليف نرسيده باشد. اين مطلب متفق عليه است. 3-بيماري كه رفتن به نماز جمعه برايش مشقت و رنج داشته يا نگران افزايش بيماري باشد يا بهبودي را كند كرده يا بتاخير اندازد، در اين صورت نماز جمعه بر وي واجب نيست. كساني كه به پرستاري وي مشغول باشند اگر وجودشان ضروري باشد، نيز حكم همان بيمار را دارند و نماز جمعه بر آنان نيز واجب نيست. از طارق بن شهاب روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" الجمعة حق واجب على كل مسلم في جماعة إلا أربعة: عبد مملوك أو امرأة أو صبي أو مريض [نماز جمعه حق واجبي است، بر هر مسلماني كه آن را به جماعت بخواند، مگر چهار نفر برده يا زن يا بچه يا بيمار]". نووي گفته است اسناد اين حديث بشرط بخاري و مسلم صحيح است. حافظ گفته است: بيش از يك نفر آن را “صحيح“ دانستهاند. 4-مسافر. اگر كسي هنگام اقامه نماز جمعه از سفر برگشت، بيشتر اهل علم بر آن هستند، كه نماز جمعه بروي واجب نيست. چه پيامبر صلي الله عليه و سلم به سفر ميرفت و نماز جمعه را نميخواند و نماز ظهر و عصر را بصورت جمع تقديم ميخواند و نماز جمعه را نميخواند. خلفاي پيامبر صلي الله عليه و سلم و ديگران نيز چنين ميكردند. 5-6-بدهكاري كه ميترسد اگر به نماز جمعه برود، طلبكار، او را زنداني كند، و كسيكه خود را از حاكم ستمكار پنهان ميكند، اگر به نماز جمعه برود او را ميگيرند، در اين صورت نماز جمعه بر آنها واجب نيست. از ابن عباس روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" من سمع النداء فلم يجبه فلا صلاة له إلا من عذر قالوا: يا رسول الله وما العذر؟ قال: خوف أو مرض [هر كس صداي اذان را شنيد و بدان پاسخ نداد يعني براي نماز به مسجد نرفت، نمازش مقبول نيست مگر كسي كه عذر داشته باشد، گفتند: عذر چيست اي رسول خدا؟ فرمود: پوزش مانند ترس و بيماري]". ابوداود آن را با اسناد صحيح روايت كرده است. 7-هر معذوري كه رخصت ترك جماعت داشته باشد ميتواند به نماز جمعه نرود، مانند عذر بارش باران و گل و لاي بودن راه، و سردي سخت هوا و امثال آن. از ابن عباس روايت است كه در يك روز باراني به موذن خود گفت: هرگاه در اذان “ أشهد أن محمدا رسول الله “ را گفتي، بعد از آن “حي على الصلاة“ را نگو، و بجاي آن بگو: “ در خانههايتان نماز بخوانيد - صلوا في بيوتكم -“، گويي كه مردم از آن ناخشنود شدند، لذا گفت: كسي كه از من بهتر بوده است چنين كرده است -يعني پيامبر صلي الله عليه و سلم -بيگمان نماز جمعه فريضه است و من دوست نداشتم كه شما را از خانههايتان بيرون بياورم و در ميان گل و لاي،گام برداريد. از ابومليح و او از پدرش روايت كرده است، كه: من در يك روز جمعهاي در حضور پيامبر صلي الله عليه و سلم بودم كه باران آمد و كف كفشهاي مردم، خيس نشده بود، ولي پيامبر صلي الله عليه و سلم به مردم امر كرد كه در منازلشان، نماز خود را بخوانند. به روايت ابوداود و ابن ماجه.
نماز جمعه بر اينگونه اشخاص كه برشمرديم واجب نيست بلكه واجب است كه نماز ظهر را بخوانند، و اگر كسي از آنها بجاي نماز ظهر، در نماز جمعه شركت كرد، نماز جمعهاش صحيح است و بجاي فريضه ظهر كفايت ميكند، چه زنان در زمان پيامبر صلي الله عليه و سلم به مسجد ميآمدند و با وي نماز جمعه ميگزاردند.
وقت نماز جمعه: جمهور اصحاب و تابعين بر اين راي هستند كه وقت نماز جمعه همان وقت نماز ظهر است. چه احمد و بخاري و ابوداود و ترمذي و بيهقي از انس روايت كردهاند كه پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز جمعه را وقتي ميخواند كه خورشيد رو به غروب ميرفت. و مسلم و احمد از سلمه بنالاكوع روايت كردهاند كه گفت: ما همراه پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز جمعه را وقتي ميگزارديم كه خورشيد به طرف غروب ميرفت و هنگام زوال بود، سپس برميگشتيم و سايه را دنبال ميكرديم. بخاري گفته وقت نماز جمعه هنگام زوال است. و همچنين اين مطلب از عمر و علي و نعمان بن بشير و عمر بن حريث روايت شده است. امام شافعي گفته است: پيامبر صلي الله عليه و سلم و ابوبكر و عمر و عثمان و پيشوايان ديگر بعد از آنها همه نماز جمعه را بعد از زوال خورشيد خواندهاند. حنبليها و اسحاق ميگويند كه وقت نماز جمعه از اول وقت نماز عيد است تا آخر وقت نماز ظهر و به حديثي استدلال كردهاند كه احمد و مسلم و نسائي از جابر روايت كردهاند كه گفته است: پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز جمعه را ميگزارد سپس ميرفتيم به طرف شترهايمان و آنها را هنگام زوال خورشيد به خوابگاهشان ميبرديم. در اين حديث تصريح شده به اينكه نماز جمعه را پيش از زوال ميخواندند. باز هم به حديث عبدالله بن سيدان سلمي استدلال كردهاند كه گفته است: من با ابوبكر حاضر به نماز جمعه بودهام كه خطبه و نمازش پيش از نصفالنهار بود. سپس با عمر نيز نماز جمعه را خواندهام كه گويي نماز و خطبهاش در حين نيمه روز بوده است. و با عثمان نيز نماز جمعه خواندهام كه گويي موقع زوال خورشيد بوده است، و من كسي را نديدهام كه بر عمل هيچيك از آنان خورده گرفته يا منكران شده باشد. دارقطني آن را روايت كرده است و عبدالله پسر امام احمد نيز آن را از پدرش روايت كرده و بدان استدلال نموده و گفته است: همچنين از ابن مسعود و جابر و سعيد و معاويه روايت شده كه آنان نماز جمعه را پيش از زوال خواندهاند و كسي منكر عملشان نشده است، بنابر اين بصورت اجماع در آمده است. جمهور گفتهاند: مقصود از حديث جابر آنست كه در تعجيل نماز جمعه بعد از زوال مبالغه شود بدون اينكه به انتظار خنك شدن هوا بنشينند و مقصود آنست كه نماز جمعه و بردن شتران به خوابگاه بعد از زوال پيش ميآمد: و گفتهاند حديث . عبدالله بن سيدان “ضعيف“ و “سست" است. حافظ ابن حجر گفته است: او تابعي و غير معروف العداله است. ابن عدي گفته است: ابن سيدان شبيه به راويان مجهول است. و بخاري گفته است: نميتوان از سخن وي پيروي كرد، بويژه كه با حديث ، قويتر از خودش نيز معارض باشد. چون ابن ابي شيبه از سويد بن غفله روايت كرده است كه او با ابوبكر و عمر نماز جمعه را بهنگام زوال خورشيد خوانده است و اسناد او قوي است.
تعداد كساني كه نماز جمعه با آنها منعقد ميشود: بين علماء خلاف نيست در اينكه جماعت براي صحت نماز جمعه شرط است و جماعت يكي از شرايط نماز جمعه ميباشد چه از طارق بن شهاب روايت شده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" الجمعة حق واجب على كل مسلم في جماعة [خواندن نماز جمعه بجماعت حق واجبي است بر هر مسلماني]". درباره تعداد كساني كه نماز جمعه بدانها منعقد ميشود، اختلاف است و در اين باره حافظ در “الفتح“ پانزده ، مذهب ذكر كرده است. راي برتر و راجح آنست كه نماز جمعه با وجود دو نفر و بيشتر صحيح است. چه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است:" الاثنان فما فوقهما جماعة[از دو نفر ببالا جماعت محسوب ميشود]". شوكاني گفته است: جماعت در همه نمازها باجماع با وجود دو نفر منعقد ميشود و چون نماز جمعه نيز مانند ديگر نمازها است، نميتواند يك حكم اختصاصي داشته باشد مگر با دليل. و دليلي بر وجود عدد افراد شركت كننده در نماز جمعه نداريم كه تعداد افراد نماز جمعه را از تعداد افراد ديگر نمازها بيشتر خاطرنشان سازد. عبدالحق گفته است: بيگمان درباره عدد نمازگزاران شركت كننده در نماز جمعه هيچ حديثي به اثبات نرسيده است و سيوطي نيز چنين گفته است. و طبري و داود و نخعي و ابن حزم نيز چنين راي دادهاند. مكان و محلي كه نماز جمعه در آنجا خوانده ميشود: خواندن نماز جمعه در شهر و روستا و در مسجد و ديگر بناهاي شهر و فضاي تابع شهر، صحيح است، همانگونه كه صحيح است آن را در بيش از يك محل خواند. عمر بن خطاب به اهل بحرين نوشت:" أن جمعوا حيثما كنتم [هرجا بوديد نماز جمعه را بخواند]". به روايت ابن ابيشيبه. احمد گفته است: اسناد آن جيد است: اين حكم شهر و روستا را شامل ميشود. ابن عباس گفته است: نخستين نماز جمعهاي كه بعد از نماز جمعه در مسجد رسول الله در مدينه برگزار شده است نماز جمعهاي بود كه در روستاي “جوائي“ بحرين برگزار شد. به روايت بخاري و ابوداود. از ليث بن سعد روايت است كه اهل مصر و سواحل آنجا، در زمان حضرت عمر و حضرت عثمان بدستور آنان نماز جمعه را ميخواندند و در آن مرداني از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و سلم شركت ميكردند. از ابن عمر روايت است كه او مردمان واحههاي بين مكه و مدينه را ميديد كه نماز جمعه را ميخواندند و او بر آنان خورده نميگرفت. عبدالرزاق اين حديث را با سند صحيح روايت كرده است.
بررسي شروطي كه فقهاء در نماز جمعه آنها را شرط دانسته اند: پيش از اين گفتيم، كه شرايط وجوب نماز جمعه عبارتند از مرد بودن = الذكوره، آزاد بودن = الحريه، تندرستي، در سفر نبودن، نداشتن عذري كه موجب تخلف از نماز جمعه باشد، و بصورت جماعت برگزار شود. اين بود شرايطي كه در سنت نبوي آمده و خداوند ما را بدان مكلف ساخته است. اما غير از اينها، شرايطي كه فقيهان بيان كردهاند، اصالت و سنديتي ندارد كه معتبر باشد در اينجا بنقل شرايطي كه صاحب كتاب “الروضه النديه“ گفته است اكتفاء ميكنيم: نماز جمعه مانند ديگر نمازها است چون دليلي نداريم كه نماز جمعه با نمازهاي ديگر اختلافي داشته باشد. اين سخن وي اشاره است به رد سخنان كساني كه گفتهاند براي وجوب نماز جمعه وجود امام اعظم و پيشواي بزرگ مسلمين و شهر بزرگ و تعداد مخصوصي، شرط ميباشد. بيگمان دليلي نيست كه مفيد مستحب بودن اين شرايط باشد، تا چه رسد به واجب بودن يا شرط بودن آنها. بلكه هرگاه دو نفر در محلي كه به غير از آنها كسي ديگري نيست نماز جمعه را به جماعت خواندند بيگمان آنچه كه واجب است انجام دادهاند، در اينصورت اگر يكي از آنان خطبه ايراد كرد، بيگمان به سنت نماز جمعه نيز عمل كردهاند، و اگر خطبه را ترك كردند، به سنت عمل نكردهاند، چون خطبه سنت است. اگر حديث طارق بن شهاب نبود كه بموجب آن بر هر مسلماني واجب است كه نماز جمعه را با جماعت بخواند، و اينكه در زمان پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز جمعه بدون جماعت خوانده نشده است، ميگفتيم: خواندن آن بصورت انفرادي همچون ديگر نمازها كفايت ميكند!!. و اما آنچه روايت شده كه:" من أربعة إلى الولاة [براي جمعه بايد چهار نفر به اضافه واليان باشد]". دانشمندان صاحب نظر تصريح كردهاند كه اين سخنان از سخنان پيامبر صلي الله عليه و سلم و گفته اصحاب وي نيست تا نيازي به بيان معني و يا تاويل آن باشد، بلكه از سخنان حسن بصري است. اگر كسي تامل كند و ببيند كه درباره نماز جمعه، اين عبادت بزرگي كه خداوند در هفته يكبار بر بندگان خويش واجب كرده و آن را شعاري از شعاير اسلام قرار داده است، چقدر سخنان پوچ گفته شده و چقدر مذاهبي منحرف و اجتهادهاي باطل وجود دارد، از تعجب كالبد خالي ميكند. مثلا يكي گفته است: خطبه بجاي دو ركعت است اگر كسي به خطبه نرسد نماز جمعهاش صحيح نيست گوئي كه آنچه از طرق متعدد از پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت شده و بعضي از آنها همديگر را تقويت و تاييد مي كنند، نشنيده است كه:" أن من فاتته ركعة من ركعتي الجمعة فليضف إليها أخرى وقد تمت صلاته [هر كس به ركعت اول نماز جمعه نرسيد و ركعت دوم را دريافت، تنها يك ركعت ديگر بعد از سلام امام بخواند، نمازش كامل است]". و گويي دلايلي ديگر غير از اين حديث را هم نشنيده است. درباره تعداد نفراتي كه نماز جمعه بدانها منعقد ميشود، اختلاف فراوان است از جمله: سه نفر همراه امام، چهار نفر، هفت نفر، نه نفر، دوازده نفر، بيست نفر، سي نفر، چهل نفر، پنجاه نفر، هفتاد نفر، در اين حدود، جمع كثيري بدون ذكر عددي، اينها همه اقوالي بود كه گفته شده است. برخي گفتهاند جز در شهر بزرگ نماز جمعه صحيح نيست. بعضي تعداد ساكنان شهر را به هزاران گفتهاند. ديگري گفته است بايد شهر مسجد جامع و حمام داشته باشد و شرايطي از اين قبيل ديگري گفته است: وقتي نماز جمعه واجب ميشود كه امام اعظم مسلمين وجود داشته باشد، اگر امام وجود نداشته يا بنحوي عدالت وي مخدوش باشد، نماز جمعه واجب و مشروع نيست، و از اين قبيل سخناني كه از روي دانش گفته نشده و دليلي از قرآن و سنت نبوي براي ادعاي خويش مبني بر اينكه اينگونه امور شرايط صحت نماز جمعه يا فرضي از فرايض يا ركني از اركان آن باشند، ندارند. در شگفتم از اين همه آراء سخيف و سخنان ياوهاي كه بيشتر به افسانهها و داستانها و حكاياتي كه مردم در مجامع نقل ميكنند شباهت دارد و هيچگونه پيوندي با شريعت مطهر ندارند. هر كس از قرآن و سنت آگاه و داراي انصاف بوده و ثابت قدم باشد و قيل و قال، او را از راه حق منحرف ننموده باشد، اين مطالب را ميداند. بنابر اين سخنان اشتباه آميز هر كس به خود وي برميگردد. آنچه كه بايد در بين مردم حكم و داور باشد، كتاب خدا و سنت پيامبر صلي الله عليه و سلم وي ميباشد. همانگونه كه خداوند ميفرمايد:" فإن تنازعتم في شئ فردوه إلى الله والرسول[2] [هرگاه در چيزي اختلاف كرديد آن را به حكم خدا و رسول خدا وا گذاريد]"." إنما كان قول المؤمنين إذا دعوا إلى الله ورسوله ليحكم بينهم أن يقولوا سمعنا وأطعنا [3] [هرگاه مومنان به داوري خدا و رسول خدا در بين آنان خوانده شوند ميگويند: شنيديم و اطاعت كرديم]"." فلا وربك لا يؤمنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا في أنفسهم حرجا مما قضيت ويسلموا تسليما [4] [به پروردگارت قسم ايمانشان كامل نيست و ايمان نميآورند، مگر درباره چيزي كه در آن اختلاف دارند، ترا داور و حكم قرار دهند و از اعماق قلبشان، به حكم تو راضي و بدان تسليم باشند]". از اين آيات و امثال آن برميآيد كه مرجع اختلاف، حكم خدا و حكم رسول خدا است. حكم خدا، قرآنكريم، و حكم پيامبر صلي الله عليه و سلم بعد از رحلت وي، سنن او ميباشد. خداوند به هيچ كس از بندگانش، به هر درجهاي از علم و دانش رسيده باشد، اجازه نداده است كه در شريعت محمد صلي الله عليه و سلم به چيزي حكم كند، مگر اينكه از كتاب خدا و سنت رسول دليل داشته باشد. اگر چه بهنگام نبودن دليل، از كتاب خدا و سنت رسول خدا، مجتهد رخصت دارد كه به راي خود عمل كند، ولي ديگران اين رخصت را ندارند كه به راي اين مجتهد - هر كس باشد - عمل كنند. خدا ميداند كه من بسيار در شگفتم، از اينكه اين سخنان در نوشتههاي نويسندگان آمده و در سر لوحه كتابهاي هدايتي و آموزشي قرار گرفته است و به توده مردم دستور داده شده كه بدان عقيده داشته و عمل كنند. در حالي كه اين سخنان جاي پاي استواري ندارند. متاسفانه اين مساله تنها به يك مذهب و يك منطقه و يك عصر و زمانه اختصاص ندارد، بلكه متاخرين درباره اين خرافات از متقدمين پيروي كرده و گويي كه آن را از قرآن گرفتهاند. بيگمان درباره اين عبادت - نماز جمعه -همانگونه كه اشاره شد چيزهاي فراواني تعيين كردهاند بدون اينكه از قرآن و شريعت و عقل دليل و برهاني داشته باشند.
خطبه نماز جمعه حكم آن: جمهور علماء خطبه نماز جمعه را واجب ميدانند و استدلالشان آنست كه بموجب احاديث ثابت شده كه پيوسته پيامبر صلي الله عليه و سلم در نماز جمعه خطبه ميخوانده است. و همچنين پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است:" صلوا كما رأيتموني أصلي [ آنگونه نماز بخوانيد كه مرا ميبينيد كه آن را ميخوانم]". و خداوند ميفرمايد: " يا أيها الذين آمنوا إذا نودي للصلاة من يوم الجمعة فاسعوا إلى ذكر الله اين امر به رفتن براي ذكر خدا، دليل بر وجوب آن است، چه رفتن براي گوش دادن به چيزي كه واجب نباشد، واجب نيست و كلمه “ذكر“ را در اين آيه به خطبه نماز جمعه، تفسير كردهاند. چه خطبه مشتمل بر ذكر است. شوكاني اين دلايل را مورد مناقشه قرار داده است و در جواب اولي گفته است: تنها انجام دادن كاري دليل بر وجوب آن نيست. در جواب دليل دوم گفته است: در اين حديث تنها امر شده كه نماز را بهمان كيفيتي كه پيامبر صلي الله عليه و سلم ميخواند، بخوانيد و بديهي است كه خطبه جزء نماز نيست. در جواب دليل سوم گفته است: ذكري كه در اين آيه بدان امر شده عبارت است از خود نماز بهر حال هم نماز و هم خطبه هر دو مشتمل بر ذكر هستند ولي در وجوب نماز اتفاق و در وجوب خطبه اختلاف است. پس نميتوان آن را بصورت قطعي دليل بر وجوب خطبه گرفت. سپس؛ شوكاني ميگويد: چنان پيداست كه راي حسن بصري و داود ظاهري و جويني درست باشد كه گفتهاند: خطبه نماز مندوب است لاغير. مستحب است كه امام چون از منبر بالا رفت “سلام“ بگويد و چون بر منبر نشست، اذان گفته شود و مامومان روبروي امام قرار گيرند: از جابر روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم هرگاه بر منبر قرار ميگرفت، “سلام“ ميگفت. ابن ماجه آنرا روايت كرده و در اسناد او ابن لهيعه وجود دارد و آن هم از اثرم است كه در سنن خود از شعبي و او از پيامبر صلي الله عليه و سلم بطور “مرسل“ روايت كرده است. در احاديث مرسل عطاء و ديگران آمده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم هر گاه از منبر بالا ميرفت روي به طرف مردم برگردانده و ميگفت: “السلام عليكم“. شعبي گفته است: ابوبكر و عمر نيز چنين ميكردند. از سائب بن يزيد روايت است كه: در زمان پيامبر صلي الله عليه و سلم و دوره ابوبكر و عمر نخستين بانگ جمعه بوقت نشستن امام بر منبر گفته ميشد (و بانگ دوم عبارت بود از اقامه نماز بعد از خطبه نقل از “بدايه المجتهد“). چون زمان عثمان فرا رسيد و جمعيت مردم فزوني گرفت عثمان دستور داد بر روي “زوراء“ نيز بانگ سومي گفته شود (از حديث سعيد بن المسيب چنين برميآيد كه اين بانگ عثمان پيش از بانگ اول و اقامه نماز بوده است تا مردم خود را براي نماز جمعه آماده نمايند به “بدايه المجتهد“ مراجعه شود). پيامبر صلي الله عليه و سلم تنها يك موذن داشت. به روايت بخاري و نسائي و ابوداود. در روايت ديگري نيز از آنان آمده است كه چون خلافت عثمان فرا رسيد و مردم فراوان شدند، عثمان دستور داد كه بانگ سومي بر“زوراء“ گفته شود. و اين رسم وي براي هميشه ماند. از احمد و نسائي روايت است: ،“ وقتي كه پيامبر صلي الله عليه و سلم بر منبر مينشست، بلال اذان ميگفت و چون پيامبر صلي الله عليه و سلم از منبر پايين ميآمد، اقامه ميگفت“. عدي بن ثابت از پدرش و جدش روايت كرده است كه: چون پيامبر صلي الله عليه و سلم بر منبر ميايستاد يارانش با چهرههاي خود او را استقبال ميكردند و رو در روي وي مينشستند. به روايت ابن ماجه. اگر چه در اين حديث جاي سخن است، ليكن ترمذي گفته است: اهل علم از ياران پيامبر صلي الله عليه و سلم بدان عمل كردهاند و ديگران نيز دوست دارند كه بهنگام خطبه، مردم رو در روي امام باشند. مستحب است كه خطبه مشتمل بر حمد خدا و ثناي پيامبر صلي الله عليه و سلم و موعظه و پند و قرائت چند آيه باشد. از ابوهريره روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" كل كلام لا يبدأ فيه بالحمد لله فهو أجذم [هر سخني كه با “الحمد لله“ آغاز نشود بيمارگونه و پوچ است]". ابوداود آن را روايت كرده و احمد نيز در همين معني روايت كرده است. و در روايتي ديگر آمده است:" الخطبة التي ليس فيها شهادة كاليد الجذماء [خطبهاي كه: “ اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله“ در آن نباشد همچون دست بيماري جذام گرفته است]". به روايت احمد و ابوداود و ترمذي. از ابن مسعود روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم در تشهد ميگفت:" الحمد لله نستعينه ونستغفره ونعوذ بالله من شرور أنفسنا من يهد الله فلا مضل له، ومن يضلل فلا هادي له. وأشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمدا عبده ورسوله أرسله بالحق بشيرا بين يدي الساعة. من يطع الله تعالى ورسوله فقد رشد، ومن يعصهما فإنه لا يضر إلا نفسه ولا يضر الله تعالى شيئا [ستايش خداي را سزا است، از او استعانت و استعاذت ميطلبيم، و از بديهاي نفس خويش به الله پنا ميبريم. كسي را كه خداوند هدايت كند، هيچ كس نميتواند او را گمراه سازد. و كسي را كه خداوند گمراه سازد، هيچ كس نميتواند او را هدايت نمايد. به دلگواهي ميدهم و به زبان ميگويم كه بجز ذات الله هيچ معبود بحقي وجود ندارد و همچنين گواهي ميدهم كه محمد بنده و فرستاده او است كه خداوند او را بحق فرستاده و پيش از قيام رستاخيز، مردم را به ثواب اعمال نيكويشان بشارت ميدهد. هر كس كه از خدا و رسولش اطاعت كند او راه راست را يافته است و هر كس از آنان نافرماني كند، بيگمان تنها به نفس خويش زيان ميرساند و براي خداوند هيچگونه زياني ندارد]". از ابن شهاب نيز چنين حديثي روايت شده است. ابوداود هر دو حديث را نقل كرده است. از جابر بن سمره روايت است كه: پيامبرصلي الله عليه و سلم خطبه را ايستاده ايراد ميفرمود و بين دو خطبه اندكي مينشست و آياتي از قرآن ميخواند و مردم را پند و اندرز ميداد. جز بخاري و ترمذي همه محدثين اين حديث را روايت كردهاند: باز هم از ايشان روايت است كه پيامبرصلي الله عليه و سلم موعظه روز جمعه را كوتاه و مختصر و با كلمات اندك ايراد ميفرمود. به روايت ابوداود. از ام هشام بنت حارثه بن النعمان روايت است كه گفته است: من سوره “ق“ و “القرآن المجيد“ را تنها از زبان پيامبرصلي الله عليه و سلم فرا گرفتهام كه آن را هر روز جمعه بر بالاي منبر بهنگام خطبه قرائت ميفرمود. احمد و مسلم و نسائي و ابوداود آن را روايت كردهاند. از يعلي بن اميه روايت است كه: من از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدهام كه بر منبر" ونادوا يا مالك "ميخواند. اين روايت متفق عليه است. ابن ماجه و او از ابي روايت كرده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم در روز جمعه ايستاده بود و “ايام الله“ را تذكر ميداد و سوره "تبارك" را ميخواند. در كتاب “الروضه النديه“ آمده است: خطبه مشروع آنست كه پيامبر صلي الله عليه وسلم بصورت عادي ايراد ميفرمود كه مشتمل بر ترغيب و ترهيب مردم بود و در حقيقت فلسفه ايراد خطبه روز جمعه براي آنست كه مردم به كارهاي نيك ترغيب و از كارهاي بد ترسانده شوند. و اما اينكه حمد خدا و صلاة بر پيامبر صلي الله عليه و سلم يا قرائت آياتي از قرآن در آن را، از شرايط خطبه بدانيم، از مشروعيت خطبه خارج است و تنها اينكه مسائل بطور اتفاقي در خطبه پيامبر صلي الله عليه و سلم آمده باشد، دليل بر شرط حتمي بودن آن نيست و هيچ انسان با انصافي در اين شك ندارد كه مقصود اعظم ازخطبه روز جمعه، پند و اندرز مردم است نه حمد و صلاة و سلام. بيگمان رسم عربها چنين بود كه هر كس اگر ميخواست سخنراني كند يا خطابهاي ايراد نمايد، آن را با حمد و ثناي خدا و درود بر پيامبر صلي الله عليه و سلم آغاز ميكرد و اين رسم بسيار خوب و بجا است. ولي مقصود اصلي نيست بلكه مقصود اصلي مطالبي است كه بعد از آن ميآيد. اگر كسي بگويد مقصود خطيب تنها آن است كه حمد و ثناي خدايند و بر پيامبر صلي الله عليه و سلم درود بفرستد، هيچ طبعي سليم، آن را نميپذيرد. بنابر اين مقصود اصلي از خطبه روز جمعه پند و اندرز و راهنماي و ارشاد مردم است، اگر خطيب آن را انجام داد به وظيفه شرعي خويش عمل كرده است ولي اگر آن را با حمد و صلاة و سلام شروع كند و در اثناي خطبه از آيات كوبنده قرآني، استفاده كند خطبهاش كاملتر و آراستهتر خواهد بود.
ايستادن براي ايراد خطبهها و اندكي نشستن در بين آنها، يك عمل شرعي است: از ابن عمر روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم روز جمعه ايستاده خطبه ايراد ميفرمود سپس اندكي مينشست، آنگاه برميخاست و خطبه دوم را ايراد ميفرمود، همانگونه كه امروز چنين عمل مي كنند. به روايت همه محدثين. از جابر پسر سمره روايت است كه:“پيامبر صلي الله عليه و سلم ايستاده خطبه ايراد مينمود، سپس مينشست بعد از آن دوباره برميخاست و خطبه دوم ايراد مينمود. هر كس بگويد نشسته خطبه ايراد ميفرمود، بيگمان او دروغ گفته است. به خداوند سوگند رويهمرفته من بيش از دو هزار نماز با وي خواندهام“. به روايت احمد و مسلم و ابوداود. پسر ابوشيبه از طاوس روايت كرده كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم و ابوبكر و عمر و عثمان ايستاده خطبه ايراد ميكردند. نخستين كسي كه بر روي منبر نشسته خطبه خواند، معاويه بود. و از شعبي نيز روايت شده است كه: از بس كه معاويه چاق بود، نشسته خطبه ايراد ميكرد. بعضي از پيشوايان مذهب ايستادن بهنگام ايراد خطبه و نشستن بين دو خطبه را واجب ميدانند و به عمل پيامبر صلي الله عليه و سلم و ياران وي استناد ميكنند. ولي تنها مجرد فعل و عمل مفيد وجوب نيست. مستحب است كه خطبه مورد اهميت واقع شده وكوتاه باشد و با صداي بلند ايراد شود: از عمار پسر ياسر روايت است كه: از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدم كه ميفرمود: "إن طول صلاة الرجل وقصر خطبته مئنة من فقه فأطيلوا الصلاة وأقصروا الخطبة [بلندي نماز مرد و كوتاهي خطبهاش نشانه فقاهت او است، بنابر اين نماز را طولاني و خطبه را كوتاه كنيد]". به روايت احمد و مسلم. از اين جهت كوتاهي خطبه و طول نماز دليل فقاهت مرد است، كه مرد فقيه كلمات جامع و پرمعني را ميشناسد، بنابر اين كلماتي را انتخاب ميكند، كه لفظ اندك و معني بسيار داشته باشند. جابر پسر سمره ميگويد: “ نماز و خطبه پيامبر صلي الله عليهو سلم هر دو متوسط و معتدل بودند“. به روايت همه محدثين جز بخاري و ابوداود. و از عبدالله پسر ابي اوفي روايت است كه: پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز را طول ميداد و خطبه را كوتاه ميكرد. نسائي با اسناد صحيح آن را روايت كرده است. جابر پسر سمره گفته است: “ پيامبر صلي الله عليه و سلم هنگامي كه خطبه ايراد ميكرد، چشمانش سرخ شده و صدايش بالا و خشم و غضب وي نيز شدت ميگرفت كه گويي مردم را از آمدن سپاه دشمن در بامدادان و شامگاهان ميترساند“. مسلم و ابن ماجه آن را روايت كردهاند. نووي گفته است: مستحب است كه خطبه فصيح و بليغ و شيوا و رسا و مرتب و روشن باشد، بدون اينكه كلمات را كش داده و از ته گلو ادا نمايد. نبايد خطبه مشتمل بر الفاظ مبتذل و شاخ و برگ دار باشد چه اينگونه سخنان به دل نمينشينند . و نبايد كلمات خطبه دشوار و دور از ذهن و قلمبه و سلمبه باشد، چون آنوقت مقصود را نميرساند. بلكه خطيب بايد الفاظ آسان و قابل فهم انتخاب كند. ابن القيم گفته است: “خطبههاي پيامبر صلي الله عليه و سلم، چنين بوده كه با الفاظ و كلمات آسان و مانوس و شيوا و رسا، اصول ايمان به خدا و فرشتگان وي و كتابهاي آسماني و پيامبران خدا و ملاقات با خداوند در قيامت و يادي از بهشت و دوزخ و آنچه كه خداوند براي دوستداران و پيروان فرمان خود، مهيا كرده و آنچه كه براي دشمنان و سركشان از فرمان خود، تهيه ديده است، بيان ميفرمود. خطبههاي او دلها را سرشار از ايمان و يكتاپرستي و شناخت الله و ايام الله ميكرد. خطبههاي او همچون خطبههاي ديگران نبود كه تنها ازگريه بر زندگي و ترساندن مردم از مرگ، سخن ميگويند. اينگونه سخنان در دل انسان ايمان به خدا و يكتاپرستي و شناخت الله و شناخت ويژه و يادآوري روزهاي خدا “ايام الله“ را بوجود نميآورد و مردم را به خدا دوستي و شوق ديدار وي، بر نميانگيزاند. شنوندگان از مسجد بيرون ميروند در حاليكه تنها استفادهاي كه كردهاند اينست كه آنان ميميرند و اموال و دارائيشان تقسيم ميشود و اندامهايشان را خاك ميخورد. ايكاش ميدانستم كه چه ايماني و توحيدي و دانش سودمندي از اين حاصل ميشود؟!! كسي كه خطبههاي پيامبر صلي الله عليه و سلم و ياران وي را مورد دقت قرار دهد، در مييابد كه آنها بخوبي از عهده بيان هدايت و توحيد و صفات خدا و اصول كلي ايمان و دعوت به سوي خدا و بيان نعمتهاي او كه دل مردم را به سوي او ميكشاند و ياد روزهاي خدا كه مردم را از عذاب و خشم وي ميترساند و براي مردم پند و عبرت است و ذكر و شكر او كه موجب دل دادن به وي ميشوند، بخوبي بر آمدهاند و اين رسالت را بجاي آوردهاند و بگونهاي از عظمت اسماء و صفات الله و طاعت و شكر و ذكر او سخن ميرانند كه قلبها را به كمند عشق او ميكشانند. مردم وقتي كه از مسجد بر ميگردند، اين احساس برايشان بوجود ميآيد كه آنان خدا را دوست دارند و خداوند نيز آنان را دوست دارد. سپس زمانها گذشت و نور هدايت نبوت پنهان گرديد و اوامر شريعت بصورت رسوم و آدابي در آمد كه در آن حقيقت و مقاصد آن كمتر مورد توجه واقع ميشد و بيشتر به ظواهر ميپرداختند و آنها را آرايش ميدادند و اين آداب و رسوم و اوضاع را، بصورت سنتهايي در آوردند كه نبايستي كاهش پذيرند و در عوض مقاصد و مطالبي را كه بايستي مورد توجه قرار گيرد، رها ساختند و خطبهها را آنچنان با سجع و قافيه و صنايع بديعي آراستند، كه مقصود اصلي و بهرهمندي شنوندگان از آن فراموش گرديد“.
اگر رويدادي پيش آيد، امام ميتواند خطبه را قطع كند؟: از ابويزيد روايت شده است كه: روزي پيامبر صلي الله عليه و سلم برايمان خطبه ايراد ميكرد كه در هنگام خطبه حسن و حسين(ع) آمدند كه پيراهن قرمز پوشيده و ميرفتند و سكندري ميخوردند، كه پيامبر صلي الله عليه و سلم از منبر پايين آمد و آنها را برداشت و پيش خود گذاشت. سپس فرمود:" صدق الله ورسوله، إنما أموالكم وأولادكم فتنة، نظرت هذين الصبيين يمشيان ويعثران، فلم أصبر حتى قطعت حديثي ورفعتهما [راست گفت خدا و رسولش كه: بيگمان اموال و اولاد شما فتنه و آشوب و آزمايشي براي شما هستند، وقتي كه اين دو بچه را ديدم كه ميروند و سكندري ميخورند، طاقت نياوردم، تا اينكه سخن خويش را بريدم و آنان را پيش خود آوردم]". پنج نفر از محدثين بزرگ آن را روايت كردهاند. از ابو رفاعه عدوي روايت است كه:“بحضور پيامبر صلي الله عليه و سلم رفتم و ديدم كه مشغول ايراد خطبه ميباشد، گفتم: اي رسول خدا، من مرد غريبي هستم، كه درباره دين خود پرسش دارم و از دين خود چيزي نميدانم. بلافاصله به من روي آورد و خطبهاش را رها كرد و پيش من آمد و يك صندلي چوبي كه پايههايش آهني بود، برايش آوردند كه روي آن نشست و از آنچه كه خداوند، به وي ياد داده بود به من آموخت، سپس به ايراد خطبه برگشت و آن را بپايان رسانيد“. به روايت مسلم و نسائي. ابن القيم گفته است:“ پيامبر صلي الله عليه و سلم وقتي كه نيازي پيش ميآمد يا كسي از يارانش سوالي ميكرد، خطبهاش را قطع ميكرد و بدان ميپرداخت، چه بسا براي نيازي كه پيش ميآمد، از منبر فرود ميآمد سپس دوباره به منبر برميگشت و خطبه را بپايان ميبرد، همانگونه كه براي برداشتن حسن و حسين پايين آمد و آنان را برداشت و بالاي منبر برد، سپس خطبه را بپايان برد و در هنگام خطبه ميفرمود: اي فلاني بيا اينجا بنشين، اي فلاني نماز بخوان، بهر صورت بمقتضاي حال در هنگام خطبه اوامري صادر ميكرد“.
سخن گفتن بهنگام ايراد خطبه حرام است: جمهور علما براي مامومين ساكت شدن بهنگام ايراد خطبه را واجب و سخن گفتن را در آن هنگام حرام ميدانند اگر چه سخن گفتن درباره امر به معروف و نهي از منكر باشد، خواه خطبه را بشنود يا نشنود. از ابن عباس روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:“ من تكلم يوم الجمعة والامام يخطب فهو كالحمار يحمل أسفارا، والذي يقول له أنصت لا جمعة له [هر كس روز جمعه در حالي كه امام مشغول ايراد خطبه است، سخن گويد، او همچون خري است كه يكبار كتاب بر وي حمل كرده باشند، و آنكس كه به وي ميگويد، ساكت باش، نماز جمعهاش كامل نيست]". احمد و پسر ابوشيبه و بزاز و طبراني آن را روايت كردهاند. حافظ در “بلوغ المرام“ گفته است: در اسناد آن اشكالي نيست. از عبدالله پسر عمرو روايت است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" يحضر لجمعة ثلاثة نفر: فرجل حضرها يلغو فهو حظه منها، ورجل حضرها يدعو، فهو رجل الله دعا إن شاء أعطاه وإن شاء منعه، ورجل حضرها بإنصات وسكوت ولم يتخط رقبة مسلم ولم يؤذ أحدا فهي كفارة إلى الجمعة الت تليها وزيادة ثلاثة أيام" و در آيه زير مي فرمايد: "من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها " احمد و ابوداود با اسناد جيد آن را روايت كردهاند. يعني، "[كساني كه در نماز جمعه حاضر ميشوند، سه دسته هستند: گروهي سخن ميگويند و سهمشان از جمعه همان سخن گفتن پوچ است. گروهي حاضر به نماز جمعه ميشوند و دعا ميكنند و خدا را ميخوانند بستگي به مشيت خداوند دارد، كه دعايشان را اجابت كند يا نكند، و گروهي به نماز جمعه ميآيند، كه ساكت و آرام مينشينند وگوش ميدهند وصف مردم را، بهم نميزنند و مزاحم مردم نميشوند، نماز جمعه اينگروه،كفاره و تاوانگناهان اين هفته تا هفته بعدي بعلاوه سه روز ديگرشان ميباشد]". چه در قرآن آمده است:“هركس يك عمل خوب انجام دهد پاداش آن ده برابراست“. ابوهريره ميگويد، پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" إذا قلت لصاحبك يوم الجمعة والامام يخطب أنصت فقد لغوت [هرگاه روزجمعه بهنگام خطبه امام، به دوستتگفتي:گوش بده و ساكت باش، تو نيز سخن لغو و پوچ گفتهاي]". به روايتگروه محدثين جز ابن ماجه. از ابوالدرداء روايت استكهگفته: پيامبر صلي الله عليه و سلم بر منبر نشست و در ضمن خطبه آيهاي را قرائتكرد، دركنارمن ابي پسركعب بود و به ويگفتم: اي ابيكي اين آيه نازل شده است؟ او امتناع ورزيدكه با من سخنگويد، سپس دوباره از او سوال نمودم او به من جواب نداد، تا اينكه پيامبرصلي الله عليه و سلم از منبر پايين آمد، آنوقت ابي به من گفت: سهم تو ازاين جمعه، فقط همين حرف زدن شما بود. چون پيامبر صلي الله عليه و سلم برگشت، پيش او رفتم و اين مسئله را با وي در ميان نهادم، فرمود:" صدق أبي، إذا سمعت إمامك يتكلم فانصت حتى يفرغ [ابي راستگفته است، هرگاه شنيديكه امام سخن ميگويد، به ويگوش فرا ده تا اينكه سخنش پايان ميپذيرد]". به روايت احمد و طبراني. و از شافعي و احمد روايت شده استكه آنان فرق قائل شدهاند بينكسي كه ميتواند خطبه را بشنود وكسيكه نتواند خطبه را بشنود،كه سخنگفتن اولي حرام است نه دومي. اگرچهگوش دادن وي نيزمستحب است. ترمذي ازاحمد و اسحاق حكايتكرده استكه ميتوان در حال خطبه امام، به سلامكننده و عطسه كننده جواب داد. امام شافعي گفته است: بنظرم اگركسي در هنگام خطبه روز جمعه عطسهكند ميتوان به وي “يرحمك الله“گفت. چه تشميت عاطس سنت است، ولي سلامكردنكسي، برديگري، بنظرم مكروه است، ولي بايد به وي جواب داد، كه جواب سلام فرض است. اما سخنگفتن درغيروقت خطبه جايزاست. ازثعلبه پسرابومالك روايت استكهگفته است: مردم روزجمعه با هم سخن ميگفتند، در حاليكه عمربن خطاب بر منبرنشسته بود و چون موذن سكوت ميكرد و عمر برميخاست، هيچكس سخن نميگفت تا اينكه او هر دو خطبه را بپايان ميبرد. چون اقامه نماز شد و عمر از منبر پايين آمد، مردم سخنگفتند. امام شافعي در “مسند“ خود آن را روايتكرده است. احمد با اسناد صحيح روايتكرده استكه عثمان پسر عفان در حاليكه موذن اقامه نماز ميگفت، خبرها و نرخ اجناس را از مردم سوال ميكرد.
رسيدن به يك ركعت نماز جمعه ياكمتر از آن: بيشتراهل علم ميگويند: اگركسي به يك ركعت نمازجمعه برسد وآن را با امام بخواند، او به نماز جمعه رسيده و بايد يك ركعت ديگر بعد از سلام دادن امام بخواند. ابن عمر از پيامبر صلي الله عليه و سلم روايتكرده استكه فرمود:" من أدرك ركعة من صلاة الجمعة فليضف إليها أخرى وقد تمت صلاته [هركس يك ركعت از نماز جمعه را دريابد، يك ركعت ديگر بدان اضافه كند، آنوقت نمازش كامل است]". به روايت نسائي و ابن ماجه و دارقطني. حافظ در “بلوغ المرام“ گفته است: اسناد آن صحيح است ولي ابوحاتمگفته است مرسل است. از ابوهريره روايت استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" من أدرك من الصلاة ركعة فقد أدركها كلها [هركس يك ركعت ازنمازجمعه را با امام دريابد بيگمان همه آن را دريافته است]". به روايت جماعت محدثين. ولي بقول بيشترعلماء اگركسيكمتراز يك ركعت نمازجمعه را دريافت (مثلا درسجده ركعت دوم به امام برسد نه در ركوع)، او به نماز جمعه نرسيده است، اگرچه نيت نمازجمعهكرده است، ولي چهارركعت نماز ظهررا تكميل ميكند. ابن مسعودگفته است:“هركس يك ركعت ازنمازجمعه را دريافت، يك ركعت ديگربدان بيفزايد و هركس هر دو ركعت را از دست داد، چهار ركعت (ظهر) رابخواند“. طبراني با سند “حسن“ آن را روايتكرده است. ابن عمرگفته است: “هرگاه به يك ركعت از نماز جمعه رسيدي يك ركعت ديگر بدان بيفزاي، واگر در تشهد به نماز جمعه رسيدي چهار ركعت بخوان“. به روايت بيهقي. و اينست مذهب شافعيه و مالكيه وحنابله، و محمد بن الحسن از حنفيه، و امام ابوحنيفه و ابويوسف از پيروان اوگفتهاند: “هركس تشهد نماز جمعه را با امام بخواند او نماز جمعه را دريافته است. بنابراين بعد ازسلام امام دو ركعت ميخواند و نماز جمعهاش كامل است“.
نماز خواندن بهنگام ازدحام: احمد و بيهقي از سيار روايت كردهاند كه گفته است: “من از عمر بن خطاب شنيدم كه درخطبه ميگفت: “پيامبر صلي الله عليه و سلم اين مسجد را ساخت و ما تنها مهاجرين و انصار، با وي بوديم، هرگاه ازدحام زياد شد هركس بر پشت برادر خود سجده ميكرد. اوگروهي را ديد كه در وسط راه نماز ميخوانند،گفت: برويد در مسجد نمازتان را بخوانيد“.
نماز سنت ييشاز وبعد از نماز جمعه: سنت استكه بعد از نماز جمعه چهار ركعت يا دو ركعت خواند. ابوهريره گويد، پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" من كان منكم مصليا بعد الجمعة فليصل أربعا [كس از شما بعد از نماز جمعه نماز سنت ميخواند، چهار ركعت بخواند]". به روايت مسلم و ابوداود و ترمذي. ابن عمرگفته است: “پيامبر صلي الله عليه و سلم روزجمعه دو ركعت (سنت) را در منزلش ميخواند“. به روايت جماعت محدثين. ابن القيمگفته است: “پيامبر چون نماز جمعه را ميگزارد، به منزل خويش ميرفت و دو ركعت نماز ميخواند. و دستور ميداد به كسانيكه نماز جمعه را خواندهاند، چهارركعت بعد ازآن بخوانند. استاد ما ابن تيميهگفته است: اگر بعد از نماز جمعه در مسجد نماز سنت بخواند، چهار ركعت است واگر در منزل بخواند دو ركعت است. و احاديث نيز بر اين مطلب دلالت دارند. ابوداود از ابن عمر نقل كرده استكه: او هرگاه در مسجد نماز ميخواند، چهار ركعت ميخواند و هر وقت در منزلش نماز ميخواند دو ركعت ميخواند. در صحيحين نيز از ابن عمر روايت شده استكه: “او بعد ازنمازجمعه دو ركعت را درمنزلش ميخواند". ا ه. اگرچهار ركعت بخواند: بعضيگفتهاند آنها را با هم با يك سلام ميخواند. و بعضي ديگر گفتهاند: آنها را بصورت دو ركعتي ميخواند،كه بعد از هر دو ركعت سلام ميدهد. و بهتر است آنها را در منزل بخواند. و اگر در مسجد بخواند، بهتر استكه آنها را در جاي ديگر غير از آن نقطهايكه نماز فرض را خوانده است، بخواند. اما درباره نماز سنت پيش از نماز جمعه شيخالاسلام ابن تيميه فرموده است: اما پيامبر صلي الله عليه و سلم پيش ازنماز جمعه بعد از اذان هيچ نمازي را نميخواند وكسي نيز در اين باره چيزي از او نقل نكرده است. و در زمان پيامبر صلي الله عليه و سلم تنها وقتي اذانگفته ميشدكه پيامبر صلي الله عليه و سلم روي منبرنشسته باشد. و بلال اذان ميگفت، سپس پيامبر صلي الله عليه و سلم هر دو خطبه را ايراد ميفرمودند، سپس بلال اقامه ميگفت، و پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز را شروع ميكردند. بنابراين بعد از اذان نه براي پيامبر صلي الله عليه و سلم و نه براي ديگرانكه با وي نماز ميخواندند، امكان نداشتكه در اين فاصله نماز سنت بخوانند. وكسي نيز از او نقل نكرده استكه پيش از بيرون آمدن براي نماز جمعه درمنزل نمازي خوانده باشد. يا براي آن وقت معيني پيش ازجمعه مشخصكرده باشد. بلكه سخنان وي درباره نمازخواندن بهنگام ورود به مسجد درروزجمعه مفيد ترغيب و تشويق به نماز خواندن است بدون اينكه وقتي را بيانكرده باشد. مانند:" من بكر وابتكر ومشى ولم يركب وصلى ما كتب له ... [هركس زود با پاي پياده به مسجد برود، و نماز فريضه خويش را بگزارد...]": آنچهكه از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و سلم نقل شده، اينستكه هرگاه روز جمعه به مسجد ميآمدند وقتيكه وارد ميشدند، هر اندازهكه برايشان ميسر بود نمازميخواندند. بعضي ده ركعت و برخي دوازده ركعت و برخي هشت ركعت و بعضيكمترازآن ميخواندند. لذا جمهور پيشوايان فقه متفق القول هستند بر اينكه پيش از نماز جمعه سنت معين دروقت معين و تعداد مشخص از ركعات وجود ندارد. چون اين عمل با قول يا فعل پيامبر صلي الله عليه و سلم ثابت ميگردد ودراين باره قول يا فعل پيامبر صلي الله عليه و سلم به ثبوت نرسيده است.
اجماع جمعه و عيد دريك روز چنانچه جمعه و عيد در يك روز باشد، ازكسانيكه نماز عيد را خوانده باشند نماز جمعه ساقط ميگردد. از زيد پسر ارقم روايت استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز عيد را خواند: سپس براي نماز جمعه رخصت داد و فرمود:" من شاء أن يصلي فليصل [هركس دلش ميخواهد نماز جمعه را بخواند]". پنج نفر ازمحدثين آن را روايت كرده و پسر خزيمه و حاكم آن را “صحيح“ دانستهاند. از ابوهريره روايت ميباشدكه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" قد اجتمع في يومكم هذا عيدان، فمن شاء أجزأه من الجمعة وإنا مجمعون [امروز دو عيد با هم جمع شدهاند. هركس بخواهد بجاي نماز جمعهاش كفايت ميكند و ما نماز جمعه را ميخوانيم]". به روايت ابوداود. مستحب استكه امام نمازجمعه را بخواند، تاكسانيكه دلشان ميخواهد نماز جمعه را بخوانند و ياكسانيكه در نماز عيد حاضر نبودهاند، با امام نماز جمعه را برگزاركنند. چون پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" وإنا مجمعون ". حنبليها ميگويند اگركسي نماز عيد را خواند و ازنمازجمعه تخلف نمود، بر وي واجب استكه نمازظهررا بجاي آورد. ولي از ظاهر حديث چنان پيداست كه واجب نباشد. چون ابوداود از ابن الزبيرروايتكرده استكه، اوگفت: دو عيد در يك روزجمع شدهاند هر دو را با هم جمعكرد و بجاي هردوي آنها صبح دو ركعت خواند، ديگر چيزي اضافه برآن دو ركعت نخواند تا اينكه نمازعصررا بجاي آورد.
به نقل از: فقه السنه ، تأليف سيد سابق، مترجم محمود ابراهيمي، تهران، ناشر مردمسالاري، دوم 1387.
پانوشتها:
[1] -جمعه/9. [2] -نسا/59. [3] -نور/51. [4] -نسا/65.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|