|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>مسائل و عقايد اسلامي>اسلام > پشيماني از دشمني با اسلام
شماره مقاله : 2137 تعداد مشاهده : 413 تاریخ افزودن مقاله : 22/4/1389
|
پشيماني از دشمني با اسلام
نوشته:مصطفي حسيني طباطبائي
دروغپردازي دربارة شخصيت نامدار تاريخ، براي همة مردم جالب نيست و هميشه مورد استقبال قرار نميگيرد، از اين رو در غرب، تهمتهايي که به پيامبر بزرگوار اسلام -صلى الله عليه وآله وسلم- زده شد، مقبول عموم دانشوران نيافتاد. البتّه در غرب هم مانند سرزمينهاي ديگر، اشخاص متفکّر و محقق و شجاعي يافت ميشوند که به پژوهش در احوال شخصيتهاي برجستة عالم، علاقه نشان ميدهند، اين افراد از قبول شايعات بياساس معمولاً خودداري ميورزند و چنانچه در خلال پژوهشهاي خويش دريابند که بزرگان تاريخ، مورد تهمت و افتراء قرار گرفتهاند، دامن همّت به کمر زده و سخت از آنان دفاع ميکنند و دروغهاي دشمنانشان را افشاء ميسازند. محقّقان مزبور را در حقيقت بايد از پاسداران تاريخ و نگهبانان راستي و فضيلت شمرد و از احترام بلکه افتخار به آنان کوتاهي نکرده بويژه که اين عدّه در طي طريق خود، اغلب گرفتار سختيها و رنجها و بيمهريهاي فراوان مي شوند. باري در مغرب زمين دوراني فرا رسيد که تهمتهاي قرون وسطايي نسبت به پيامبر اسلام -صلى الله عليه وآله وسلم- از سوي عدّهاي مورد تکذيب و تقبيح قرار گرفت و محققّان بسياري پيدا شدند که بر خلاف دوران گذشته، در احترام و تجليل از پيامبر ارجمند اسلام -صلى الله عليه وآله وسلم- تا حدود زيادي کوشيدند و از غرضورزي و ناداني اسلاف خويش عذر خواستند. مثلاً همان ولتر که پيامبر بزرگوار مسلمين را هجو کرده بود چون به اطّلاعات بيشتري دربارة اسلام دست يافت، در اواخر عمر خود چنين نوشت: «محمّد، بيگمان مردي بسيار بزرگ بود و مرداني بزرگ نيز در دامن فضل و کمال خويش پرورش داد. قانونگذاري خردمند، جهانگشايي توانا، سلطاني دادگستر، پيامبري پرهيزگار بود و بزرگترين انقلابات روي زمين را پديد آورد»[1]. ولتر در جاي ديگري از آثار خود، دين اسلام را بدينگونه معرّفي کرده و از آن دفاع نموده است: «دين محمّد، ديني است معقول و جدّي و پاک و دوستدار بشريت. معقول است، زيرا هرگز به جنون شرک گرفتار نگشت و براي خدا همدست و همانند نساخت و اصول خود را بر پايه اَسراري متناقض و دور از عقل استوار نکرد. جدّي است، زيرا قمار و شراب و وسائل لهو و لعب را حرام دانست و به جاي آنها پنج نوبت نماز در روز تعيين نمود. پاک است، زيرا تعداد بيحدّ و حصر زناني را که بر بستر فرمانروايان آسيا ميآرميدند، به چهار زن محدود کرد[2]. دوستدار بشريت است، زيرا زکات و کمک به همنوع را از سفر حج واجبتر شمرد. اينها همه نشانههاي حقيقت اسلام است. فضيلتِ تساهل را نيز بر آنها بيافزاييد ....»[3]. مهمتر از ولتر، فيلسوف و عارف انگليسي توماس کارْلايل بود که در سال 1840 ميلادي با قلمي شاعرانه و تعابيري بلند و گيرا کتاب: «قهرمانان و قهرمانپرستي[4]» را نگاشت و در خلال آن، فصلي را بذکر سيرت محمّد -صلى الله عليه وآله وسلم- و جانبداري از او اختصاص داد. کارلايل در اين کتاب درصدد برآمد تا ثابت کند که محمّد -صلى الله عليه وآله وسلم- مردي بس بزرگ و خردمند و در دعوي خود صادق و مخلص بود و با آئيني که آورد عرب را از ظلمات شرک و اوهام بسوي نور توحيد و معرفت رهبري کرد و در بخش بزرگي از جهان بشريت تحوّل مهم و چشمگيري پديد آورد. به نظر کارلايل چنين کسي ممکن نيست درغگو و مُتصنّع باشد. کارلايل مينويسد: «يکي از بزرگترين ننگها براي هر فرد متمدّن از مردم اين روزگار، آنستکه گوش به سخن کساني فرا دهند که ميپندارند دين اسلام، آئيني دروغين و محمّد مردي نيرنگباز و دوچهره! بوده است. اينک زمان آن فرا رسيده که ما با شيوع اين سخنان سبکسرانه و شرمآور مبارزه کنيم. رسالتي که پيامبر اسلام آنرا اداء و ابلاغ کرد مدّت 12 قرن است که چون چراغي تابنده پرتو ميافکند و حد,د 200 ميليون بشر از همجنسان ما را که آفريننده ايشان همان آفريدگار ما است، روشن ميسازد. آيا کسي از شما ميپندارد رسالتي که مردم بيشمار گذشته با آن زندگي کرده و با آن مردهاند، سراسر دروغ و نيرنگ بوده است؟! ... اي برادران! آيا هرگز ديدهايد که مردي دروغپرداز بتواند ديني شگفت پديد آرد؟ بخدا سوگند که مرد نادُرست نميتواند خانهاي از آجر بسازد! زيرا اگر وي به درستي از ويژگيهاي آهک و گچ و خاک و همانند اينها آگاه نباشد، آنچه بنا ميکند خانه نيست بلکه تپّهاي از مصالح ساختماني و پشتهاي از موادّ بهم ريخته است! و در خورِ آن نيست که دوازده قرن بر پايههاي خود استوار ماند و صدها ميليون تن در آن بياسايند ...»[5]. کارلايل، مُنادي اين سخن است که فرهنگ گسترده و تمدّن عظيم اسلامي، ممکن نيست نتيجة تزوير و دروغ يکتن باشد و از اين رو بايد پذيرفت که سررشتهدار اين فرهنگ و تمدّن يعني پيامبر اسلام -صلى الله عليه وآله وسلم-، مردي بزرگ و مصلحي راستين و بلندمرتبه بوده است. وي، دشمنان پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- را به بيانصافي و بددِلي و حقارت محکوم ميکند که بعلّت ضعفِ بصر، نميتوانند تجلّيات خداوند را در حيات متعالي مردان بزرگ ببينند، آنگاه اين فروغِ جاوداني را انکار ميکنند! کارلايل در کتاب «قهرمانان ...» اتّهامات دشمنان اسلام را مطرح ساخته و بدانها پاسخ ميدهد، مثلاً در جواب اين اتّهام که ميگويند: «اگر نيروي شمشير نبود، دين اسلام انتشار نمييافت»! مينويسد: «ولي چه نيرويي آن شمشير را پديد آورد؟ آن نيرو، همان قوّت دين و پيام حق بود (که امپراطوريهاي بزرگ را در هم شکست)».![6] و همچنين مينويسد: «محمّد همواره قصد آن داشت که آئين خود را تنها از راه حکمت و اندرزهاي نيک[7] رواج دهد ولي هنگامي که دريافت ستمگران، به ترک پيام آسمانيش بسنده نميکنند ... بلکه ميخواهند او را به سکوت وادارند تا از رسالتش دم نزند، فرزند صحرا تصميم گرفت که از خويش دفاع نمايد، دفاعي مردانه، دفاعي که شجاعت عربي در آن تجلّي کند و زبان حال او اين بود که ميگفت: اينک که قريشيان راهي جز پيکار برنميگزينند، پس بنگرند که کداميک از ما مرد پيکار هستيم».![8] و بدينصورت کارلايل نشان ميدهد که جنگهاي پيامبر گرامي اسلام -صلى الله عليه وآله وسلم- نبردهاي دفاعي بوده و حمله و آزار و کشتار، از سوي مخالفان وي آغاز شده است چنانکه محققّان عالم اسلام نيز بر اين عقيده و باورند[9]. توماس کارلايل، مقالة خود را دربارة محمّد -صلى الله عليه وآله وسلم- و اسلام در کتاب «قهرمانان ...» با اين سخنان شکوهمند به پايان ميبرد: «خدا قوم عرب را بدستاويز اسلام از تاريکيها بسوي روشنايي بيرون آورد، و از ميان آنان، جمعي مردم افسرده را زنده کرد ... آيا جز آن بود که ايشان دستهاي عربهاي بيابانگرد و خاموش و فقير بودند که از آغاز عالم در صحراها ميگذراندند و هيچ ندائي از آنان شنيده نميشد و هيچ حرکتي از آنها احساس نميگرديد؟ آنگاه خدا، پيامبري با کلام حق و رسالتي از جانب خود، بسوي ايشان فرستاد و ناگهان! گمنامي آنها به شهرت و پستي آنان به رفعت، و ناتواني ايشان به قدرت مبدّل گشت و شرارههاي آتش بصورت شعلههاي فروزان درآمد و فروغش کرانههاي گيتي را به فراغت گرفت و به زواياي جهان رسيد و پرتو آن، شمال را به جنوب و خاور را به باختر پيوست و قرني از اين حادثه سپري نشده بود که دولت عرب يک پايهاش در هند و پايه ديگرش در اندلس استوار گرديد و دولت اسلام، سدههاي بسيار و روزگاران دراز به نور دانش و بزرگواري و مروّت و قوّت و دليري و جلوۀ حق و هدايت در نيمي از جهانِ متمدّن، روشن گشت ... آيا بر احوال آن باديهنشينان و محمّدشان و روزگارشان نمينگريد؟ گويي شرارۀ آتشي از آسمان بيامد و بر خاکستري که مزيتي در آن ديده نميشد و اميد خيري بدان نميرفت، بيافتاد و به ناگاه! خاکسترِ مُرده به باروتي سريعالانفجار متحوّل گرديد و ملتهب و آتشين شد و زبانههاي آن ميان غرناطه[10] و دهلي را پيوند داد ... و من همواره گفتهام که مرد بزرگ، چون شهاب آسماني است و مردمان همانند هيزم در انتظارش بسر ميبرند، همينکه فرو افتد آنان برافروخته ميشوند و شعلهور ميگردند ».![11] سخنان خردپذير کارلايل، اذهان جمعي از متفکران غرب را به خود جلب کرد و بويژه چون از دل برآمده بود، بر دلهاي ايشان نشست. گفتههاي وي، ابرهاي بدبيني را از آفاق فکرشان زدود و اهميت و اوج اسلام را در فضايي پاک و روشن، پيش چشمانشان جلوهگر ساخت. افسانهها و تهمتهاي بعد از جنگ! و دروغپردازيهاي قرون وسطايي، تا حدود زيادي عقبنشيني کردند و در لابلاي کتابها مخفي شدند! دانشمنداني برخاستند و به ترجمة آيات قرآن کريم و پژوهش در سيرت فرخندة پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- همّت گماشتند. در ميان آن دانشمندان، شايد کسي که بيش از همه صراحت در جانبداري از پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- نشان داد محقّق انگليسي جان دِيوِن پورت، نويسندة کتاب: «عذر تقصير به پيشگاه محمّد و قرآن»[12] بود که در سال 1896 ميلادي کتاب پرارج خود را نگاشت و در سرآغاز کتابش قطعهاي از سخنان بلند کارلايل را نهاد تا نشان دهد که با تأييدِ کار او و بهرهيابي از اثر وي، به تصنيف کتاب خود پرداخته است جان ديون پورت «عذر تقصير به پيشگاه محمّد و قرآن» را به چهار بخش تقسيم نمود، بخش نخستين را به «زندگي محمّد -صلى الله عليه وآله وسلم-» اختصاص داد. و در بخش دوم، از «قرآن و اخلاق» سخن ميگويد. بخش سوم را به عنوان «ردّ تهمتها» آغاز کرده و به اتّهامات گوناگون، پاسخ ميدهد و در بخش چهارم «زيباييهاي قرآن» را به معرض نمايش ميگذارد. نويسندة محقّق، مقدّمهاي هم – طبق معمول – بر اين کتاب نوشته و آن را با اين مَطلع آغاز ميکند: «تحقيقات و بررسيهاي حاضر اثر ناچيزي است ولي با متنهاي صداقت و علاقمندي سعي شده است تا دامن تاريخ حيات محمّد از لکّه تهمتهاي کذب و افتراهاي ناجوانمردانه تطهير شود. و نيز جهد کافي در دفاع از صدق دعوي او که يکي از بزرگترين و خيرخواهان جهان بشريت است بکار رفته است. نويسندگاني که کورکورانه تحت تأثير تعصّب قرار گرفته و گمراه شدهاند و در نتيجه به حُسن شهرتِ زنده کنندۀ آئين يگانهپرستي اهانت روا داشتهاند، نه فقط ثابت کردهاند که روح خيرخواهي مسيح – که با آن همه استقامت و قدرت در انجام آن پايداري نشان داد – در آنها تأثير ننموده است بلکه در قضاوت نيز راه خطا پيمودهاند ...»[13]. گذشته از جان ديون پورت، در کشورهاي اروپايي و نيز در آمريکا دانشمندان محقّقي به اسلام روي آودرند و در قرآن کريم وسيرت نبوي -صلى الله عليه وآله وسلم- به تأمّل نظر کردند و نتايج مطالعات و بررسيهاي خود را منتشر نمودند که ذکر اسامي و آراء ايشان از حوصلة اين رسالة کوتاه بيرون است. در اينجا همينقدر نوشتة يکي از پژوهشگران را که از خاور شناسان معاصر، در انگليس بشمار ميرود ياد ميکنيم. وي که پروفسور مونتگُمري وات، استاد دانشگاه ادينبورو است که در سال 1961 ميلادي به نگارش کتابي تحت عنوان: «محمّد، پيامبر و سياستمدار»[14] دست زد. پروفسور وات نيز در خلال کتاب خود به ريشة بدبيني غربيان نسبت به پيامبر ارجمند اسلام -صلى الله عليه وآله وسلم- اشاره ميکند و تلاش کارلايل را در کاهش اين بدبيني ميستايد، چنانکه مينويسد: «در قرن دوازدهم افکار دربارة اسلام و دخالت مسلمانان در جنگهاي صليبي چنان ناروا تعبير شد که اثر نامطلوبي در روحيه مردم گذاشت در حاليکه دقّت و توجّه عملي توأم با شرافت و غيرت و امانت و تحقيق، براي مطالعه و کسب اطّلاعات کامل و صحيح دباره دين محمّد لازم است. از آن زمان تاکنون مخصوصاً در دو قرن اخير پيشرفتهاي بسيار حاصل شده است ولي هنوز مقداري از داوريهاي غلط گذشته ادامه دارد. در دنياي کنوني که رابطه مسلمانان و مسيحيان از گذشته بهتر و محکمتر شده است، جاي آن دارد که هر دو بکوشند تا درباره رفتار محمّد توافق پيدا کنند. بدنام کردن او توسّط نويسندگان اروپايي موجب آن شده است که جنبه خيالي و تصوّري او بوسيله نويسندگان ديگر اروپا و اسلام به کمال مطلوب برسد... يکي از تهمتهايي که معمولاً به محمّد ميبندند آنست که او را شيادي معرّفي ميکنند که براي اقناع حسّ جاهطلبي و شهوت خود، تعاليم ديني را تبليغ ميکرد که خود بدروغ بودن آن اعتماد داشت! ... اين نکته، نخستين مرتبه در صد سال پيش در خطابههاي توماس کارلايل درباره قهرمانان، شديداً مورد اعتراض قرار گرفت و از آن پس، مورد قبول محقّقان نيز واقع شد که فقط ايمان عميق به مأموريت خود بود که محمّد را حاضر کرد سختيها و آزارهاي ايام اقامت در مکّه را تحمّل کند، در حالي که از نقطهنظر اوضاع جاري، اميد موفّقيت در آن بسيار ناچيز بوده»[15]. البتّه پروفسور وات را در اينروزگار نمايندة خاورشناساني بايد شمرد که ميکوشند تا آگاهانه و منصفانه با اسلام روبرو شوند، هر چند آگاهيهاي ايشان دربارة اسلام هنور به مرحلة کمال نرسيده، و به مطالعات بيشتري نياز دارند ... -------------------------------------------------------------------------------- [1]- اسلام از نظر ولتر، صفحه 53 به نقل از کلّيات آثار ولتر (چاپ پاريس) جلد 24، صفحه 556. [2]- اسلام با نظر به ضرورتهاي اجتماعي و غيره (مانند کمبود مردان پس از جنگهاي بزرگ و سردمزاجي يا نازايي برخي از زنان و جز اينها) چند همسري را به شرط اجراي «عدالت» جايز شمرده است ولي اکثريت قاطع مردم بويژه اغلب فرمانروايان، از اجراي اين شرط مهم (که در قرآن، در سوره نساء آيه 3 بدان تصريح شده) ناتوانند از اينرو چند همسري، بنصّ قرآن براي ايشان روا نبوده و حرام است. [3]- اسلام از نظر ولتر، صفحه 127 به نقل از کلّيات آثار ولتر، جلد 28، صفحه 547. [4]- Heros and heroworship [5]- الأَبطال (ترجمه کتاب کارلايل به عربي) صفحه 96. [6]- الأبطال، صفحه 133. [7]- اشاره به اين آيه از قرآن کريم است که ميفرمايد: )ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ( (النّحل / 125) «مردم را به راه خداوندت با دانشِ استوار و اندرز نيکو فراخوان ...». [8]- الأبطال، صفحه 132. [9]- شرح اين موضوع را در بخش سوّم از کتاب: «خيانت در گزارش تاريخ» به تفصيل آوردهايم. [10]- Cordoue پايتخت اندلس در روزگار قديم. [11]- الأبطال، صفحه 156. [12]- An Apology For Mohammed The Koran. [13]- مقدمه «عذر تقصير به پيشگاه محمّد و قرآن» ترجمه غلامرضا سعيدي، صفحه 13. [14]- Mahomet Prophet and Staleman. [15]- محمّد، پيامبر و سياستمدار، ترجمه اسماعيل واليزاده، صفحه 289.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|